پنجشنبه, ۱۵ شوال ۱۴۴۵هـ| ۲۰۲۴/۰۴/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
مفهوم حمایت از "اقلیت‌ها"؛ توطئه‌ای برای تجزیه دولت‌ها!
بسم الله الرحمن الرحيم

مفهوم حمایت از "اقلیت‌ها"؛ توطئه‌ای برای تجزیه دولت‌ها!

(ترجمه)

حیدرالعبادی نخست وزیر عراق، از مایک بنز معاون رئیس جمهور امریکا، تماس تلیفونی دریافت نموده و در مورد تقویت دموکراسی در عراق و نیاز به حفاظت از اقلیت‌های مظلوم مذهبی، تبصره و تبادل نظر نمودند؛ چنان‌چه دفتر مطبوعاتی نخست وزیر، در بیانیه‌ای که در 16 مارچ 2018م داشت، گفت: «عبادی از معاون رئیس جمهور ایالات متحده یک تماس تلیفونی دریافت نموده و در مورد نیاز به تحکیم دموکراسی در عراق و تقویت نهادهای دولتی و اهمیت پیشبرد پروژۀ شهروندی، برای غلبه بر سیاست‌های فرقه‌ای و نژادپرستانه، با وی گفتگویی داشت.»

 امریکا که امروزه برای آن‌چه که آن را "اقلیت‌های دینی" می‌نامد و اشک می‌ریزاند، خود همان کسی است که باعث ایجاد این ایدۀ پست و مخرب شده و در راستایی تغذیۀ آن، برای تجزیۀ دولت‌های منطقه بر اساس تقسیمات فرقه‌ای، قومی و مذهبی، بی‌وقفه تلاش می‌نماید. از اولین تلاش‌هایی‌که پس از اشغال عراق برای امریکا اهمیت زیاد داشته، ازهم‌دراندن بافت جامعه، طبقه‌بندی آن به ملیت‌های مختلف و دامن زدن به درگیری‌های فرقه‌ای و مذهبی می‌باشد. قانون اساسی عراق، قانونی است که زیر نظارت مستقیم امریکا نوشته شده و مسبب این‌همه مشکلات می‌باشد، به ویژه فقره‌ای که ایجاد مناطق مستقل را بر اساس ملیت و قومیت و فرقه و مذهب به رسمیت شناخته و این حق را به ملیت‌ها و فرقه‌های مختلف می‌دهد که اگر بخواهند، از این سرزمین جدا شده و مستقل باشند.

دیری از اشغال نگذشته که درگیری‌های فرقه‌ای، قومی و مذهبی درین سرزمین شعله‌ور شده و به سرعت گسترش یافت، که باری جنگ سنی‌ها با شیعیان و گاهی هردو با کُردها و از سوی دیگر با مسیحیان، در حالی‌که همه هدف واحد برای دشمن می‌باشند، صورت می‌گیرند. غرب جلاد بر سینۀ این حرکت‌ها و احزاب نشسته، درین صحنۀ خونین و فاجعه‌بار هرطرفی را که خواسته باشد، علیه دیگری تحریک می‌کند؛ صحنه‌ای که عراق در آن بهترین اندیشمندان و جوانانش را از دست داده است.

جامعۀ عراق به عنوان یک جامعۀ شناور در ثقافت اسلامی شناخته می‌شد و بارزترین ویژگی آن، فرهنگ و تمدن اسلام بود. عراق یک جامعۀ چند ملیتی و چند فرقه‌ای بود؛ اما در طول تاریخ عراق از دوران اسلام، هیچ یک از مردم عراق معنی شنیع فرقه‌ای را نمی‌دانستند، همه در صلح و امنیت زندگی می‌کردند و منطقه‌ای واحد و منسجمی بود که تمام فرهنگ‌ها و مذاهب دران جای داشت؛ همزیستی مسالمت‌آمیز در بین ساختارهای جامعه از دیر زمان باقی مانده بود و مردم ساده‌ترین معنی فرقه‌ای را نمی‌دانستند. اما دیری نمی‌شود که احساسات فرقه‌ای در میان این مردم عراق ایجاد شده است، به ویژه پس از اشغال امریکا که جز نابودی چیزی را به جا نگذاشته و در تیم ویرانگر عراق سهم بزرگ داشته است. این سرزمین در حالی‌که به درجۀ بالایی از فرهنگ مردمی و همزیستیی صلح‌آمیز قرار داشت و قبایل بسیار و عقاید بسیاری را در خود جای داده بود، به مداخلۀ مستقیم اشغال و سهم‌گیری بزرگ دولت‌های همسایه ویران شده است.

اگر اندکی به تاریخ برگردیم-یعنی قبل از سقوط خلافت عثمانی- خواهیم دید که دولت‌های غربی از دیر زمان است که از مفهوم حمایت از اقلیت‌ها و دفاع از حقوق آن‌ها برای منافع استعماری خویش، بهره‌برداری نموده‌اند. بعد از سقوط خلافت عثمانی و تقسیم آن بر معیارهای قومی، گروهی و مذهبی، به دولت‌های کوچک و ضعیف، استعمار غربی به بازی خویش در خصوص این مفهوم ادامه داد و مردم جنوب سودان را تحریک نمود تا این‌که تقسیمات فعلی سودان ایجاد شد. غرب مسئلۀ کُردها را از اواخر دهۀ  پنجاهِ قرن گذشته بدین‌سو، در شمال عراق ایجاد نمود و از نیم دهۀ قرن گذشته بدین‌سو، عین مشکل را در جنوب شرق ترکیه ایجاد نمود. غرب امروزه نیز مسئلۀ کُردها را در سوریه مطرح نموده، در المغرب مسئلۀ صحرا و همان‌طور در المغرب و الجزائر مسئلۀ بربرها و در مصر مسئله قبطی‌ها را ایجاد نموده است. بعد از این‌که غرب موفق شد تیمور شرقی را از اندونیزیا جدا نماید، می‌خواهد که جزیره‌های بسیاری را از اندونیزیا جدا نماید و در سال 1971م به تقسیم پاکستان موفق شد و جزء تجزیه شدۀ آن را بنگله‌دیش نام‌گذاری نمود و اکنون نیز پروژه‌هایی را روی دست دارد که منجر به تقسیم کشورهای ضعیف می‌شود؛ کشورهایی‌که زمانی خودش آن‌ها را تأسیس نموده بود. استعمار برای تجزیۀ این کشورها از مفهوم حمایت از اقلیت‌ها به عنوان وسیله‌ای استفاده می‌نماید.

بنابر این، به خوبی روشن شد که مفهوم حمایت از اقلیت‌ها یک مفهوم اختراع شده به وسیلۀ قدرت‌های استعماری بزرگ و مؤسسات و نهادهای‌شان می‌باشد و نیز این سازمان ملل و شورای امنیت است که به صدور قطعنامه‌هایش، به قدرت‌های استعماری صلاحیت مداخله و حتی اشغال و اعمال تحریم‌ها و محاصره‌ها را علیه کشورهای دیگر داده و اجازه می‌دهد، این قدرت‎‌ها انواعی از جنایات را علیه مردم بی‌گناه-که خود قادر به حل مشکلات خود می‌باشند- مرتکب شوند. قدرت‌های استعماری که به مکیدن خون مردم بی‌گناه و غارت دارائی‌های آن‌ها عادت کرده‌اند، به بهانۀ حمایت از حقوق اقلیت‌ها برای آن‌ها حکومت‌هایی را تحت نام دموکراسی ایجاد می‌کنند. استعمارگران کافر به طور فعال در سال‌های اخیر به منظور پاره‌پاره نمودن امت، به وسیلۀ شعله‌ورساختن فتنه‌ای تعیین سرنوشت برای اقلیت‌ها، به حملات وحشیانه‌ای خود علیه جهان اسلام ادامه می‌دهد.

قدرت‌های استعماری پس از اشغال سرزمین‌های اسلامی به تحریک فرقه‌های کوچک قومی، مذهبی و زبانی بسنده نکرده، بلکه به تغذیه و آماده‌سازی آن‌ها برای مراحل بعدی جهت تأسیس دولت‌های ملی و سیکولری بالای ویرانه‌های خلافت عثمانی پرداخته است. استعمار مرزهای این دولت‌ها را طوری ترسیم نموده که اقلیت‌ها برای کنترول و مداخله در امور دولت‌ها و برای سرزنش و ایجاد مشکل برای آن‌ها، همیشه عامل بالفعل باشند، همان‌گونه که همیشه از اقلیت‌ها در زمان لازم آن بهره برده است.

 این در حالی می‌باشد که ما به اسلام منحیث نظام روابط نگاه می‌کنیم، نظامی‌که افراد را بر اساس رابطۀ تابعیت اسلامی به حیث جزء ترکیبی به دولت ربط می‌دهد، بر این حساب که افراد در میان اتباع دولت ساکنین دائمی دارالاسلام بوده و به عنوان تبعۀ دولت با آن‌ها تعامل می‌شود، نه بر اساس روابط وطنی، ملی و یا اقلیتی. رابطۀ تابعیت نزد دولت حتی بر رابطۀ برادری دینی نیز ارجحیت داده می‌شود؛ در حالی‌که رابطۀ برادری دینی تنها رابطه‌ای می‌باشد که می‌تواند مسلمانان را باهم ربط داده و در میان‌شان ارتباط روحی ایجاد نماید. رابطۀ سیاست و سرپرستی میان اتباع دولت، اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان نزد دولت با اهمیت‌تر از هر ارتباط دیگری می‌باشد. اما ساختار سیاسی دولت اسلامی مبتنی بر سیاست دارالاسلام می‌باشد.

شریعت اسلامی به وصف این‌که از جانب الله سبحانه وتعالی وحی گردیده و به کدام قوم و ملیت مخصوصی تعلقی ندارد، برای تبعه بودن مفهوم متمایز داده و با روابط ناشی از مفهوم قومیت و ملیت، کاملاً متضاد می‌باشد؛ زیرا بنای مفهوم تابعیت اسلامی بر سیاست دارالاسلام بناء یافته است؛ سیاستی‌که تطبیق احکام شریعت الله سبحانه وتعالی را بالای مردم و دورگذاشتن تمام معیارهایی‌که مردم را از هم متمایز می‌گرداند، هدف تشکیل دولت گردانده است. بنابر این، کسی‌که به احکام شریعت الله سبحانه وتعالی راضی شده و در برابر آن‌ها سرتسلیم فروبرده و از کسانی بود که سکونت دائمی را در دارالاسلام اتخاذ نموده، خواه زادۀ دارالاسلام، خواه مهاجر، خواه مسلمان یا غیرمسلمان باشد، حق تابعیت دولت را داشته و می‌تواند این هویت را با خود حمل نماید.

اسلام بنای تابعیت را بر افکار قومی، وطنی و مذهبی حرام قرار داده و با فکر غربی مبتنی بر تمایز یک فرقه از فرقۀ دیگر تفاوت زیاد دارد، همان‌طور که به مفهوم وطنی-که ساکنین یک سرزمین را از ساکنین سرزمین دیگر متمایز می‌سازد- تضاد قابل ملاحظه‌ای دارد. علاوه بر آن، اسلام به نظریۀ ملیتی غربی به دلیل این‌که برای ملیت‌های اصلی نسبت به ملیت‌های اعطاء شده حقوق بیشتری قایل می‌شود، مخالف بوده و میان حصول حق تابعیت بر اساس خون و یا منطقه فرق قایل نمی‌شود؛ همان‌طور که میان مهاجر و بومی فرقی قایل نمی‌شود. اسلام درین خصوص تنها فرد را منحیث انسانی معیار قرار می‌دهد که خواستار سکونت دائمی در دارالاسلام باشد. دولت اسلامی مفهوم اقلیت را در طول تاریخ دیرینش، که چندین قرن بود، نمی‌شناخت، مگر آن‌چه را که توطئه‌ها و برنامه‌های پشت پرده‌ای دولت‌های غربی طمع‌کار در اواخر دوران خلافت عثمانی به طور پنهان، وارد سرزمین‌های اسلامی نمودند.

در نهایت می‌بایست بر واقعیتی تأکید نمود که مردم به درک و آگاهی در مورد آن ضرورت مبرم دارند و آن این است که مشکل اقلیت‌ها مشکل ساخته شده توسط غرب می‌باشد. از طریق دولت‌های سیکولریی دموکرات، دولت‌هایی‌که کفار را بالای ما مسلط ساخته علاج آن امکان ندارد؛ چون دولت‌های سیکولری خود باعث ایجاد این مشکل شده‌اند. بنابر این، راه علاج آن جز تأسیس دولت خلافت چیزی دیگری نمی‌باشد، چون این دولت خلافت است که می‌تواند مردم را در کورۀ اسلام ذوب نماید. دولت خلافت تنها دولتی می‌باشد که از رعایت امور اهل‌ذمه به تضمین زندگی افتخارآمیز و با امن و ثبات ضمانت می‌کند، چیزی‌که تاریخ در طول قرن‌های گذشته شاهد آن بوده است.

نویسنده: علی البدری

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه