پنجشنبه, ۱۵ شوال ۱۴۴۵هـ| ۲۰۲۴/۰۴/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
چرا خلافت؟
بسم الله الرحمن الرحيم

چرا خلافت؟

(ترجمه)

هر دولتی در جهان بر مبنای دو قاعدۀ اساسی استوار است: سیادت و حاکمیت. منظور از سیادت، حق قانون‌گذاری است. این سیادت از بدو ظهور ملت‌ها یا  از آن الله سبحانه وتعالی بوده و یا هم از آن انسان و مورد سومی ندارد. زمانی‌که سیادت حق انسان باشد، اشکال مختلفی به خود می‌گیرد، چنان‌چه ممکن است کسی مثل فرعون سیادت را تنها از آن خود بداند و بگوید:

﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى﴾

[نازعات: 24]

ترجمه: من والاترین معبود شما هستم.

﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي﴾

[قصص: 38]

ترجمه: من معبودی جز خودم برای تان سراغ ندارم.

گاهی اوقات هم توسط حزب حاکمی مانند حزب کمونستی متحقق می‌شود. پیش از انقلاب فرانسه، سیادت در قبضۀ کلیسا بود، اما بعد از انقلاب به مردم منتقل شد که پارلمان ممثل آن می‌باشد. سیادتی‌که از آن انسان است، هرچند اشکال گوناگون دارد، اما در این‌که صلاحیت قانون‌گذاری در آن از انسان می‌باشد، اتفاق دارد. اما بعد از این‌که الله سبحانه وتعالی حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را به پیامبری مبعوث کرد، سیادت را به الله سبحانه وتعالی محدود نمود، دولت‌اش را بر مبنای این قاعده تأسیس کرد و هرگونه حکمی را که در تضاد با این قاعده باشد، طاغوت خواند که کفر ورزیدن به آن واجب است. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيدًا﴾

 [نساء: 60]

ترجمه: آیا تعجب نمی‌کنی از کسانی‌که می گویند: آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند، می‌خواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند و حال آن‌که بدیشان فرمان داده شده است که به طاغوت ایمان نداشته باشند، و اهریمن می‌خواهد که ایشان را بسی گمراه کند.

﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾

 [بقره: 56]

ترجمه: بنا بر این، کسی‌که از طاغوت نافرمانی کند و به الله(سبحانه وتعالی) ایمان بیاورد، به محکم‌ترین ریسمان چنگ زده است که اصلا گسستن ندارد.

بنابر این، از آنچه گفته آمدیم، واضح می‌گردد که صلاحیت قانون‌گذاری و حکم بر اعمال، تنها دارای دو منبع می‌باشد: یا الله سبحانه وتعالی(شریعت) و شریعت چیزی است که از جانب الله سبحانه وتعالی نازل گردیده است و یا عقل(انسان) با تفاوت و اختلاف مسمیات آن. وقتی‌که بخواهیم حکم و بیان واقعیت آن را بدانیم، لازم است که واقعیت و صفات هر دو جهت را بررسی کنیم.

زمانی‌‌که  واقعیت انسان را مورد بررسی قرار دهیم، در می‌یابیم که از آدم علیه السلام تا آخرین انسان عاجز، نیازمند و محدود است و از هم دیگر تفاوت داشته و مختلف هستند. چنان‌چه ممکن است آن‌چه را یک فرد نیک می‌پندارد، فرد دیگری آن را زشت تلقی کند و آن‌چه را امروز خوب تعبیر می کند، شاید فردا خودش آن را بد تعبیر نماید، زیرا او از فضایی متأثر است که در آن زنده‌گی می‌کند و احکام آن نیز مطابق به واقعیتی‌که متغیر است، تغییر می‌کند. پس کسی‌که این گونه واقعیتی دارد، درست نیست که صلاحیت قانون‌گذاری به او محول شود، چون نتیجه‌اش جز بد بختی و سیه‌روزی چیزی دیگری نیست. دلیل زنده‌گی ذلت‌بار امروزی بشریت نیز سر فرو بردن در پیشگاه غیر الله سبحانه وتعالی در احکام، نظام‌ها، قوانین دولت‌داری و سایر بخش‌های زنده‌گی می‌باشد. اما جهت دوم، الله سبحانه وتعالی(شریعت) است. او تعالی خالق انسان است و حاجات و غرایز آن را به خوبی می‌داند:

﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾

[ملک: 14]

ترجمه: مگر کسی‌که می‌آفریند، نمی‌داند و حال این‌که او دقیق و باریک‌بینی بس آگاهی است؟!

او آن‌چه را که به صلاح بشریت است، بهتر می‌داند، او است که نیک و بد را مشخص نموده و بر آن عقاب و ثواب وضع کرده است.

قاعدۀ دوم عبارت از "سلطه(صلاحیت اجراء)" است که به انسان داده شده است و الله سبحانه وتعالی او را به امت داده و امت آن را با رضایت و اختیار خود و از طریق بیعت به کسی می‌دهد که شریعت را به نیابت از آن تطبیق نماید. بیعت دارای اشکال مختلف است و گاهی حاکمیت به جبر و توسط زور گرفته می‌شود؛ اما چون بیعت عقدی با رضایت در بین امت و حاکم است. بناءً مانند سایر عقود در حالت جبر و اکراه باطل است، حضرت امام حسین رضی الله عنه نیز برای بازگرداندن سلطه، که یزید به زور مالک آن شده بود، بیرون شد، نه برای قدرت‌طلبی و یا تغییر نظام.

بنابر این، عمل انبیاء علیهم السلام و حمل امانت شان، اختصاص دادن  سیادت به الله سبحانه وتعالی بود. پس سیادت شریعت هدف شان بود، نه قدرت‌طلبی و این مسئولیت در رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم، از زمانی‌که به پیامبری مبعوث گردید تا این‌که الله سبحانه وتعالی در مدینه توسط انصار به او نصرت  داد، واضح است و او صلی الله علیه وسلم در مدینه دولتی را تأسیس کرد که حاکمیت آن فقط از آن الله سبحانه وتعالی بود. پیش از این، در مکه نیز سلطه(قدرت) به شمول سیادت(حاکمیت) به رسول الله صلی الله علیه وسلم پیشنهاد شد، اما او پیشنهادشان را رد نمود، چنانچه عتبه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: «ای برادر زاده! اگر منظورت از این حرف‌هایی‌که می‌گوئی، مال است، برایت مال جمع می‌کنیم تا این‌که ثروت‌مندترین ما شوی و اگر قدرت می‌خواهی ترا رئیس خود قرار می‌دهیم و بدون امر تو کاری را انجام نمی‌دهیم، اگر پاده شاهی می‌خواهی ترا امیر خود می‌سازیم و اگر آن‌چه را که می‌گوئی، خواب است که می‌بینی و توان دور کردن آن را نداری؛ از ما بخواه تمام اموال مان را در راه دور کردن آن از تو  به مصرف می‌رسانیم.» عتبه سخنان خود را گفت و پیامبر صلی الله علیه وسلم تا آخر به او گوش می‌داد، بعداً گفت: «ابوالولید! حرف‌هایت تمام شد؟» گفت: بلی. سپس پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: «پس حالا از من بشنو.» گفت: بگو. پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت:

﴿بسم الله الرحمن الرحیم حم تَنزِيلٌ مّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ كِتَبٌ فُصّلَتْ ءايَتُهُ قُرْءانا عَرَبِيّا لّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ بَشِيرا وَنَذِيرا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ﴾

[فصلت: 1–4]

ترجمه: حامیم(این کتاب است که) از طرف الله بخشایشگر و مهربان نازل شده است؛ کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است. قرآنی‌که به زبان عربی است، برای قومی است که اهل دانش باشند. قرآن بشارت دهنده و ترساننده است؛ ولی اکثر آنان روی گردانند و این است که هیچ نمی‌شنوند.

 سپس پیامبر صلی الله علیه وسلم به تلاوت‌اش ادامه داد. زمانی‌که عتبه شنید، خاموش شد و با دست‌هایش تکیه کرد تا این‌که پیامبر صلی الله علیه وسلم به آیت سجده رسید و سجده نمود؛ سپس گفت: «ای ابوالولید! آن‌چه را که نیاز بود، شنیدی؛ این تو و این حرف‌های من.» مسلمانان این منهج را به پیش گرفته، شهرها را فتح می‌نمودند، شریعت الله سبحانه وتعالی را تطبیق و حاکمیت را تنها از آن شریعت کردند. دولت اسلامی بعد از سقوط امپراتوری‌های فارس و روم، به مدت سیزده قرن دولت اول جهان بود که مسلمانان با عزت و آرامش در سایۀ آن زنده‌گی می‌کردند.

آنچه تا کنون گفته شد، پاسخ روشنی است به پرسش "چرا خلافت؟" خلافت پیش از  هرچیزی حکم شرعی است، که الله سبحانه وتعالی، رسولش صلی الله علیه وسلم و مسلمانان را به  برپائی آن امر نموده است. چنان‌چه می‌فرماید:  

﴿وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ﴾

[مائده: 49]

ترجمه: و در میان آنان طبق چیزی حکم کن که الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل کرده است و از امیال و آرزوهای شان پیروی مکن، و از آنان بر حذر باش که ترا از برخی چیزهایی‌که الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل کرده است، به دور و منحرف نکنند؛ پس اگر پشت کردند، بدان‌که الله سبحانه وتعالی می‌خواهد به سبب پاره‌ای از گناهان‌شان ایشان را دچار بلاء و مصیبت سازد. بی‌گمان بسیاری از مردم سرپیچی و تمرد می‌کنند.

سعادت در زنده‌گی در گرو حاکمیت شریعت است و بدون آن جز بدبختی و سیه‌روزی، چیزی دیگری دستگیر بشریت نمی‌شود. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید: 

﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا * قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى﴾

[طه: 124-126]

ترجمه: و هرکه از یاد من روی بگرداند، زنده‌گی تنگ و سختی خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا گرد می‌آوریم(آن وقت) خواهد گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا جمع آورده‌ای، من که قبلاً بینا بودم. الله(سبحانه وتعالی) می‌گوید: همین است آیات من، به تو رسید و تو آن‌ها را نا دیده گرفتی؛ همان‌گونه هم تو امروز نادیده گرفته می‌شوی.

حاکمیت اسلام یگانه دلیل شأن و شوکت مسلمانان است و وضعیت ناهنجاری‌که مسلمانان بعد از سقوط خلافت عثمانی با آن دست و پنجه نرم می‌کند، دلیل واضح و گویای این مدعاست، چنانچه بعد از خلافت، همه چیز به شمول عزت، کرامت و امنیت خویش را از دست دادند و در دنیا مانند یتیمی زنده‌گی می‌کنند که بر سر دسترخان انسان‌های خسیس و پست به سر می‌برد. پروردگارا! دینت را پیروز نما و ما را به تأسیس دوبارۀ خلافت برمنهج نبوت عزت ده! آمین!

نویسنده: استاد مازن دباغ

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه