جریده الرایة : مهمترین عناوین شماره " 161 " جريده الراية
- نشر شده در ویدیوها
۰۲ربیع الآخر ۱۴۳۹.هـ مطابق با ۲۰ دسامبر ۲۰۱۷.م
۰۲ربیع الآخر ۱۴۳۹.هـ مطابق با ۲۰ دسامبر ۲۰۱۷.م
در جهان کنونی حَکَم میدان قدرتهای استعماری اند، آنها نهادها و قوانین را به نفع خود ساختهاند، هرگاه بخواهند خلاف فیصلهی نهادهایشان عمل میکنند و هر زمانی قوانین ساختهی خود را نقض میکنند. حکام سرزمینهای اسلامی و عدهای زیادی از سیاسون مسلمان قوانین و نهادهای غربی را به اثر ضعف فکری خود پذیرفتهاند و از طریق آن میخواهند با غرب مقابله کنند و خواستههایشان را بدست آورند.
اما گذشت سالهای متمادی و رخدادهای متفاوت نشان داد که سیاسیون مسلمان، با پذیرفتن نظم موجود بین المللی نهتنها که چیزی را بدست نیاوردند بلکه پیوسته ارزشهای مادی و معنوی خود را از دست دادند و در حالی از دست دادن هستند.
در اینجا قضیهی قدس را میتوان نام برد. در آخرین مورد، جنجال بر سر آن براه افتاده و ادعاهایی در مورد آن ابراز میگردد.
چنانچه موضعگیری آقای اردوغان رئیس جمهور ترکیه را به حیث جدیترین خواست و موقفی که مردم عام ما از آن به نیکی یاد میکنند، میتوان به عنوان مثال یاد آوری کرد. طوریکه وی در اظهاراتش گفت: «فیصلهی ترامپ در مورد قدس را مورد آزمون قرار خواهیم داد، از طریق شورای امنیت خواهان لغو این تصمیم ترامپ خواهیم شد، کشورهای اسلامی باید بیت المقدس شرقی را به حیث پایتخت فلسطین بشناسند و....»
ببینیم که وی با این اظهاراتاش چه کرده میتواند، که هیچ! البته امریکا هم میداند که اینها کاری از پیش برده نخواهند توانست.
علاوه از موضوعات دیگر دو مسئلهی مشخص درین امر مشکل ساز است:
اولاً- مفکورهی نشنلیزم و منافع ملی:
از دید نشنلیزم و مفکورهی ملی؛ ترکیه خود یک ملت است، دولت ملی و اردوی ملی خود را دارد و باید منافع ملی خود را دنبال کند. پس با این طرز دید حق مداخله در مسئلهی فلسطین را نخواهد داشت، جزء با الفاظ و اعلان همدردی بدون عملکرد.
در رسانههای مشهور افغانستان نیز در بحث پیرامون تصمیم اخیر دونالد ترامپ و ضرورت دفاع مسلمانان از قبلهی اول شان، گردانندهگان بحث همین پرسش را مطرح میکردند که «افغانستان با امریکا روابط استراتیژیک دارد، آیا مخالفت با این تصمیم ترامپ، در تناقض با منافع ملی قرار نمیگیرد؟» و «اینکه؛ مردم افغانستان در میان این دو "منافع ملی و دفاع از قدس" کدام را ترجیح دهند؟» جوابی که داده میشد این بود که منافع ملی باید در نظر گرفته شود!
اما در آن هنگامیکه صلاح الدین ایوبی به نجات قدس شتافت و آن را آزاد کرد، مفهوم زهری ملت و کشور و منافع ملی مطرح نبود.
ولی امریکا، انگلیس و روسیه و کشورهای همپیمان شان در قضایایی که آنها بخواهند مداخله کرده میتوانند؛ مانند: حملات شان به سوریه و یمن.
البته به اساس همین جال نشنلیزم بود که هیچ مملکت اسلامی نمیتوانست به دفاع مسلمانان میانمار بشتابد و آنها را نجات دهد.
دوم- حق و تو:
حق "وتو" در شورای امنیت سازمان ملل متحد حقی است که به پنج عضو دائمی شورای امنیت(امریکا، فرانسه، انگلستان، روسیه و چین) داده شده است تا از تصویب هر پیشنویس در این شورا جلوگیری کنند.
"وتو" اصطلاحی است که در زبان لاتین معنای "ممنوع میکنم" را میدهد. این کلمه برای لغو یکطرفهی یک قانون به کار میرود و به این ترتیب "وتو" قدرت نامحدودی است که میتواند سبب جلوگیری از تصویب موضوعات خلاف خواست این قدرتها شود. حق وتو بر اساس اندیشهی برتری صلح بر عدالت در اختیار پنج عضو دائم شورای امنیت قرار گرفته است.
البته مخالفت یکی از اعضای دائم به معنای عدم تصویب قطعنامه و به اصطلاح، وتوی آن است. با گذشت دهها سال از حیات سازمان ملل بحث بر سر وجود و استفاده از این حق هنوز هم ادامه دارد.
قابل تذکر است که بیشترین استفاده از حق وتو را دولتی میکند که قدرت اول جهان باشد، چون دیده میشود که تا قبل از سال ۱۹۹۱م(سقوط شوروی) حدود نیمی از موارد استفاده از وتو توسط شوروی بود. پس از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱م، امریکا بیشترین استفاده را از حق وتو به عمل آورده است. (منبع: ویکی پیدیا دانشنامهی آزاد)
بناً اگر حکام و زمامداران سرزمینهای اسلامی در ادعای شان صادق اند و دروغ نمیگویند، و اگر این اظهارات شان بخاطر اغوای افکار عامه نیست، چهار رابطهی(سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی) شان را با امریکا قطع کنند. یا لااقل دو تا ازین روابط را در حالت تعلیق قرار دهند.
ولی این سر و صداها را در حالی میکنند که سفرای اینها در امریکا و سفرای امریکا در کشورهای اینها بطور نورمال حضور دارند، منابع نفتی شان را در اختیار امریکا قرار دادهاند و تغییری در آن نیاوردهاند. معاملات بزرگ اقتصادی شان را با دالر امریکایی انجام میدهند و بسیاری ازین دولتها دالر را بحیث پشتوانهی پول رایج خود پذیرفتهاند.
جاسوسی امریکا را انجام میدهند و مبارزین اسلامی خود را بنام تروریست تحویل امریکا میکنند و به طیارههای امریکائی آدرس میسپارند تا در ممالک اسلامی بدون کدام موانع، حملات هوائی را انجام دهند و بزرگترین قراردادهای خرید سلاح را با این فرعون زمان(امریکا) امضا کردهاند، که تا اکنون به حال خود باقیست و مانعی در اجرای آنها دیده نمیشود.
لذا با نظم موجود جهانی و با این ارزشهای حاکم غیراسلامی و با این وضعی که حکام و سیاسیون مسلمان وارد میدان بازی استعمارگران شدهاند، کاری از پیش برده نخواهد شد و چشم امیدی با این وضع نباید داشت، بلکه کنفرانسهای این حکام و اظهارات ناصواب شان، چیزی دیگری نیست جزء تسلیم شدن در برابر خواستههای قدرتهای استعماری.
نویسنده: عبدالرحمن فهیم
(ترجمه)
پرسش:
حریری از استعفای خویش انصراف داده و به تاریخ ۵ دسمبر ۲۰۱۷م، نشست وزرای کابینه به ریاست وی برگزار گردید و تصریح داشت، که حکومت توافق نموده تا از این پس به امور سایر کشورها مداخله نکند. هرگاه موضعگیریهای حریری تعقیب شود، دیده میشود که آشفته و متناقض است؛ زیرا پس از خالی بودن پُست ریاست جمهوری برای بیش از دو سال، حریری به تاریخ ۲۰ اکتوبر ۲۰۱۷م نزد "میشل عون" رفته و با وی در تشکیل حکومت و ریاست جمهوری توافق کرد، وی به خوبی میدانست که عون و حزب الله با همدیگر همپیمان بوده و حزب الله عنصر اصلی این ائتلاف است. به تاریخ ۴ نومبر ۲۰۱۷م حریری استعفای خویش را در حالی اعلام نمود که در سعودی بسر میبرد و به این ترتیب، خشم حزب الله را بر انگیخت.
حال با وصف آنکه حزب الله در دولت سهیم است، حریری استعفای خویش را پس گرفته و در حکومت مشارکت ورزیده است، تحلیل این آشفتگی و تناقض چیست؟ آیا نگاهها به کوتاه کردن نفوذ ایران و حزباش دوخته شده است؟ و با بهره جستن شرایط کنونی، آیا انتظار میرود که دولت یهود بر لبنان و حزب الله هجوم برد؟ الله سبحانه وتعالی خیرتان دهد.
پاسخ:
به منظور وضاحت بیشتر، لزوماً واقعیت ارتباط بین خاندان حریری و دولت سعودی را بایداز نظر گذراند: حریری پیروی سعودی بوده و اگر حاکم سعودی پیروی انگلیس باشد، بازتاب آن را میتوان در سیاستگذاری حریری در لبنان شاهد بود؛ همچنان اگر حاکم پیروی امریکا باشد، در روشنایی آن میتوان به شکل ذیل پاسخ ارائه کرد:
دورۀ ریاست جمهوری "میشل سلیمان رئیس جمهور اسبق لبنان" در ماه می ۲۰۱۴م به پایان رسید و شاه وقت سعودی "ملک عبدالله بن عبدالعزیز" بود؛ چون عبدالله پیروی انگلیس بود، حزب الله اصرار داشت که "عون" به حیث رئیس جمهور انتخاب شود. آشکار بود که عون و حزب الله از طرف ایران-طرفدار امریکا- حمایت میشدند. به این ترتیب، ملک عبدالله به انتخاب عون به حیث رئیس جمهور موافقت نکرد و "سعد حریری" را فرمان داد تا به نامزدی ریاست جمهوری عون مخالفت کند. از آنجاییکه سعد حریری هم تابع سیاستگذاری سعودی-طوریکه سیاستگذاری شاه وقت، "عبدالله" ایجاب میکرد- وی به انتخاب عون مخالفت کرد.
به این ترتیب، بعد از پایان ریاست جمهوری میشل سلیمان در می ۲۰۱۴م، به مدت تقریباً دونیم سال چوکی ریاست جمهوری لبنان بلا متصدی باقی ماند، تا اینکه ظهر روز دوشنبه مؤرخ ۳۱ اکتوبر ۲۰۱۶م پارلمان لبنان دایر شد و میشل عون به حیث رئیس جمهور آن کشور انتخاب گردید.
آنچه که روند انتخاب رئیس جمهور لبنان را کمک کرد، تغییر حکومت سعودی بود؛ چنانچه ملک عبدالله به تاریخ ۲۳ جون ۲۰۱۵م وفات نموده و پس از آن زمام امور را برادرش "سلمان" به دست گرفت؛ چنانچه واضح است، وی طرفدار امریکا است. شاه سلمان به شکستن بالهای وفاداران انگلیس؛ از جمله فرزندان شاه عبدالله و طرفداران سابقاش پرداخت تا فضای دولتاش ثبات یافت. پس از آن امریکا هم از طریق انتخاب عون به حیث رئیس جمهور خواهان ثبات اوضاع لبنان بود، وی از سلمان خواست تا به سعد حریری فرمان دهد که در انتخاب عون مخالفت نکند.
به این ترتیب حریری نزد عون رفته با وی توافق کرد و وی را به ریاست جمهوری نامزد نمود؛ یعنی مخالفتی را که سعد حریری در دوران عبدالله رهبری مینمود، در دوران سلمان پایان یافت. سعد حریری از "کاخ وسط" نامزدی میشل عون را به ریاست جمهوری در مقابل همحزبیهایش، که در رأسشان "فواد سنیوره" و"بهیه حریری" نمایندۀ پارلمان حضور داشتند، اعلام نمود. سپس سخنرانی را ایراد نمود که در آن آمده بود: «بر اساس نقاط اتفاقیکه بدان رسیدیم، امروز در حضورتان تصمیم خویش را بر نامزد کردن میشل عون به پُست ریاست جمهوری اعلام میکنم.» (منبع: النهار ۲۰ اکتوبر ۲۰۱۷م)
سپس پارلمان به تاریخ ۳۱ اکتوبر ۲۰۱۶م عون را به حیث رئیس جمهور انتخاب نمود. قابل ذکر است که پس از بلامتصدی شدن پُست ریاست جمهوری به مدت دو سال و پنج ماه، بعد از پایان یافتن دورۀ ریاست جمهوری میشل سلیمان در ماه می ۲۰۱۴م، حمایت رئیس جریان مستقبل، سعدحریری، از کاندید شدن عون، برگزاری انتخابات را آسان نمود. (منبع: العربیه ۳۱ اکتوبر ۲۰۱۶م) به همین دلیل، عون به منظور سپاسگزاری از سعودی وارد این کشور شد. از آنچه گفته آمدیم، واضح میشود که حریری پیروی حکام سعودی بوده و بر حسب میلشان موافقت و مخالفت میکند.
پس از آنکه ترامپ زعامت امریکا را در دست گرفت، به تاریخ ۲۰ می ۲۰۱۷م از سعودی دیدن کرد. در اجلاسیکه سران کم خرد ۵۰ کشور اسلامی حضور داشتند، راجع به ایران و حزب الله اظهارات تُندی داشتند-که هدف آنان دور کردن نگاهها از قضیۀ مسلمانان در فلسطین بود و توجهها را به ایران متمرکز کرد- مقدمهای بر پلان اعلام قدس به حیث پایتخت دولت یهود بود. واضح بود که هدف از این اظهارات، متشنج کردن اوضاع است؛ البته عربستان سعودی و سایر همنوعانش این روش را در پیش گرفتند و چون نقش مرکزی در بازی منطقهای، علیالخصوص با مداخلهاش در سوریه را برای ایران، حزب الله لبنان به دوش دارد.
سعودی از حریری خواست که سیاست متفاوتی ضد ایران و حزب الله را به پیش گیرد، به این منظور وی را به سعودی دعوت نمود و از وی خواست تا استعفاء دهد و با اظهارات تُندی علیه ایران و حزب الله، دلایل استعفایش را عملکرد آنها قلمداد کند و چنین هم شد، که حریری به سعودی حاضر شده و اظهارات مگسگونهاش را بیان داشت و به تاریخ ۴ نومبر ۲۰۱۷م از آنجا استعفای خویش را اعلام نمود.
امریکا به خوبی میداند که اظهاراتاش علیه ایران و حزب الله به معنی قطع روابط با ایران و حزباش نیست؛ بلکه به خاطر افزایش تنش بوده تا از آن به حیث ابزاری برای ترساندن کشورهای خلیج استفاده کند. امریکا از سعودی و حریری خواسته بود تا توسط اظهارات خویش پیامی را برسانند؛ نه اینکه از نقشۀ ترسیم شده پا را فراتر نهند. به عبارتی دیگر، امریکا نمیخواهد تا حزب الله را کاملاً از بین برده و اوضاع به شکلی تغییر کند که از کنترولش خارج شود؛ مگر صرفاً خواست تا پیامی را برایش بفرستد. به همین دلیل بود که از سعودی خواست تا اوضاع را آرامتر کند؛ یعنی حریری لحن آرامتری بگیرد.
چنانچه سایت "النشرة" به تاریخ ۴ دسمبر ۲۰۱۷م نوشت: «... شاهزاده محمد بن سلمان ولیعهد سعودی با هماهنگی مستقیم کامل کاخ سفید عمل نمود.» چنانچه پس از چهارمین دیدار "جرد کوشنر" داماد ترامپ و مشاور ارشدش در امور خاور میانه، از سعودی که پُشت درهای بسته و دور از دسترس رسانهها صورت گرفت، کوشنر و هیئت همراهش چهار روز را در سعودی ماندند و پس از آن دیدارهایی سریعی از مصر، اردن و دولت یهود داشتند. تقریباً پس از دو هفته از خروج کوشنر، بحران لبنان و دستگیریهای داخل سعودی آغاز شد.
در خلال بحران سیاسی شدیدیکه لبنان را لرزاند، یک سلسله از مسائل واضح شد؛ مثلاً: بر اساس تفاهمیکه در مورد لبنان بین کاخ سفید و ولیعهد سعودی وجود داشت، تحت عنوان فشار بالای "حزب الله" برای تغییر حجم منطقهایاش، بعد از آنکه زیاد بزرگ شده بود، تطبیق شد. تحت عنوان متذکره ولیعهد سعودی توسط نخست وزیر لبنان هجوم خویش را علیه دولت لبنان آغاز کرد و در نتیجه بعد از فروپاشی سازش سیاسیی که جنرال میشل عون توسط آن توانسته بود خود را به قصر "بعبدا" برساند؛ مگر عملکرد سعودی خشونتآمیز و تهی از مهارتهای دیپلوماتیک بود؛ زیرا ثبات داخلی لبنان را تهدید مینمود. در عین زمان مؤسسات امریکایی همواره به این باور بودند، فشارهاییکه بالای حزب الله وارد میشوند، باید تا سقفی معین باشد؛ زیرا در غیر آن صورت امور از کنترول خارج خواهد شد. به محض اینکه اوضاع رو به وخامت میگرایید، مؤسسات امریکایی به دلیل اینکه ثبات لبنان در معرض خطر است، وارد عمل شدند. (منبع: سایت النشره ۴ دسمبر ۲۰۱۷م)
به این ترتیب، حریری به اساس فرمان سعودی لحن تُند خود را آرام کرد. سعودی به خاطر حفظ حیثیت و آبروی خویش از پا در میانی رئیس جمهور فرانسه استقبال کرد و همرایش گفتگو کرده و رئیس جمهور آن کشور با حریری نیز ملاقات نمود. سپس حریری به فرانسه و پس از آن به مصر سفر نمود و فضایی را ایجاد نمود که گویا برای گزینش موضعی مناسب سرگرم مشوره است؛ در حالیکه قبل از سفرش موضع وی از پیش در سعودی ترسیم شده بود و آن این بود، که لحن خود را آرامتر کرده و استعفایش را پس بگیرد و این طور نیز شد؛ چون به تاریخ ۲۱ نومبر ۲۰۱۷م به لبنان بازگشت، سپس به تاریخ ۲۲ نومبر ۲۰۱۷م استعفای خویش را به حالت تعلیق در آورد.
سپس حریری در باره حزب الله تا حدی زیاد از لحن نرمتری استفاده نموده و تصریح داشته گفت: «ویژهگی حزب الله این است که سلاح خویش را در داخل استفاده نمیکند.» وی قبل از اینکه دیگران را فریب دهد، گویا خویشتن را فریب داد و استفاده از سلاح را توسط این حزب در داخل برای بارها فراموش کرده است، وی استعفای خویش را پس گرفت و اجلاس کابینۀ دولت به ریاست وی به تاریخ ۵ دسمبر ۲۰۱۷م برگزار گردید و در این اجلاس تصریح داشته گفت: «پس از توافق سران حکومت مبنی بر تمرکز به امور داخلی و عدم مداخله به امور سایر کشورهای عربی، اوضاع بهتر شده است.» وی این گفتهها را در حالی بیان داشت که ملیشههای حزب الله شب و روز در سوریه میجنگندند.
خلاصه اینکه حریری تابع امر و نهی دولت سعودی بوده و سیاست وی بازتابی از سیاست شاه سعودی و ولیعهدش میباشد و پنهان کردن این موضوع سودی نداشته و بر هر صاحب بصیرتی واضح است. اما آیا رویکردی برای کاهش نفوذ ایران و حزباش وجود دارد؟ اینکار امکان دارد، ولی انتظار میرود که رویکرد فوق بعد از نایل شدن به راهحلی در سوریه به مرحلهای که امریکا خواهان آن است، اتفاق افتد. وقتی نقش ایران و حزباش در سوریه به پایان رسد، امکان دارد که از سوریه عقبنشینی داده شده و نقش نظامی ایران و حزباش کاهش پیدا کند.
باید تذکر داد که حزب الله تابع حکومت ایران است، چنانچه حریری تابع حکومت سعودی است. بنابر این، انتظار میرود که موضوع سوریه به شکل منظم و معین با عقبنشینی ایران خاتمه پذیرد، که به پیروی آن حزباش در لبنان نیز عقبنشینی خواهد کرد. اما آیا انتظار میرود که دولت یهود بر لبنان یا حزب الله حمله کند؟ این بستگی به تدارکات راهحل در سوریه دارد؛ یعنی وابسته به شرایط موجود و تحولات آینده است.
۲۱ ربیع الاول ۱۴۳۹هـ.ق
۹ دسمبر ۲۰۱۷م
(ترجمه)
خبر:
پس از به رسمیت شناختن بیتالمقدس به عنوان پایتخت دولت یهود توسط دونالد ترامپ، بهتاریخ ۱۳ دسمبر ۲۰۱۷م تظاهرات خشمگینی در ترکیه، اردن، لبنان و نیویارک برگزار گردید. مظاهره کنندهگان مردم را برای ترتیب تظاهرات در مغرب و لندن نیز فراخوان دادند. صدها تن از تُرکها در جادههای شهرهای ترکیه در میدانهای عمومی، تظاهرات را به راه انداختند و در آن پرچمهای ترکیه، فلسطین و سازمان حماس را در مقابل قونسلگری امریکا مقیم استانبول، برافراشتند.
همچنان مظاهرهکنندگان پلاکاردهایی(پوسترهایی) را که روی آن "مرگ بر دولت یهود" و "قدس سرزمین عربی و اسلامی است" نوشته شده بود، با خود حمل می نمودند. افزون بر این، آنها شعارهای ضد امریکائی و دولت یهود را سر میدادند. بر علاوه، در عمّان پایتخت اردن مظاهرۀ دیگری نیز برگزار گردید، مظاهرهکنندهگان این تصمیم ترامپ را محکوم نمودند؛ چنانچه نمایندهگان مجلس سرزمین اردن به منظور اعتراض در مقابل سفارت امریکا نیز گردهمایی کردند. (منبع: الجزيره نت)
تبصره:
تصمیم ترامپ رئیس جمهور امریکا در سطح جهانی، واکنشهای رسمی را در پی داشت؛ اما در سطح جهان اسلام و به خصوص سرزمینهای عربی، واکنشهای حکامِ مناطق "سایکس-پیکو" بسیار شرمآور و تحقیرآمیز بود و تنها در حد هشدار مبنی بر اینکه سرانجام این تصمیم روابط صلح و دیپلوماتیک را بین آنها و دولت یهود آسیب بزند، بود. این موضعگیریها تأکید بر این داشته و هیچ جای شکی را باقی نمیگذارد که حکام مسلمین برده و مزدور استعمار اند؛ زیرا موضعگیری مردان آزاد، متناسب با رویداد است.
همچنان واکنش طبیعی در مقابل تجاوز یهود بر فلسطین و قدس، اعلام جنگهای سهمگینی بود تا اینکه آن سرزمین به طور کامل آزاد گردد؛ اما اعتراض بر انتقال سفارت از یک منطقۀ فلسطین به قدس؛ مانند این است که کسی اعتراض بر این کند، که چرا غاصبان، سالونخانهاش را از طبقۀ دوم به طبقۀ اول انتقال داده است؟
بناً رسانهها موفق شدند تا خیانت بسیج کردن مردم و محدود کردن مشکل در خصوص انتقال سفارت از یک شهر به شهر دیگری را مرتکب شوند، گویا قدس اشغال نشده است؛ بل این تظاهرات و راهپیمایهاییکه به راهانداخته شد، در واقع انتقال سفارت را از یک شهر اشغالی به شهر اشغالی دیگر، محکوم مینمودند. همچنان شعاری را "قدس پایتخت دولت فلسطین است" سر میدادند، که گویا دولتی به نام فلسطین وجود دارد. در کل این تظاهرات، غیر از تخلیه کردن احساسات چیز دیگری را در قبال نداشت.
نویسنده: احمد ابوقدوم
(ترجمه)
خبر:
روز چهارشنبه ۱۳ دسمبر ۲۰۱۷م در استانبول، به منظور پاسخ به تصمیم دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا در خصوص به رسمیت شناختن قدس اشغالی به عنوان پایتخت دولت یهود و انتقال سفارت امریکا در آنجا، اجلاس سران اسلامی برگزار شد، که این اجلاس شاهد غیابت بسیاری از رهبران کشورهای اسلامی و در رأس آن عربستان سعودی و مصر بود. با این حال، وزیر خارجهی ترکیه متعهد شد که این اجلاس پیام قویی را در شأن قدس ارائه میکند. پیامیکه روشن خواهد کرد که "ظلم یهودیان بالای مردم فلسطین قابل سکوت نمیباشد." (منبع: شبکه الجزیره)
تبصره:
سازمان همکاریهای اسلامی در طول چهل و هشت سال از زمان تأسیسش تا اکنون، چندین اجلاس پیهم برگزار نموده است؛ اما این اجلاسها هیچ قضیهای از قضایای مسلمانها را حل ننموده و هیچ شری را از آنها دفع نکرده است، به خصوص قضایای مربوط به قدس و مسجدالاقصی، موضوعاتیکه دلیل تأسیس این سازمان در سال ۱۹۶۹م ادعاء می شد. اولین چیزیکه در شأن این سازمان مناسب به گفتن است، این است که در اجلاس این سازمان، سست عنصران و دونمایهگان گرد آمدهاند. اعضای این سازمان منفور القلوب بوده و مزدوران چند باداری بیش نیستند که بسیاری از آنها از عدم وزن سیاسی در سیاست بینالمللی و منطقوی رنج میبرند. طوریکه حضور یا عدم حضور آنها در تصمیمات و اجرای برنامهها یکسان بوده و هیچ تأثیری ندارد. شعارهای مکرر و زنندهی آنها، هیچ چیزی بهشمار نرفته و از تقبیحگویی و محکومیتگویی فراتر نمیروند.
دستآورد جدید آنها در خصوص به رسمیت شناختن قدس اشغالی به عنوان پایتخت دولت یهود توسط ترامپ چه خواهد بود؟ آنها برای حمایت از قدس چه عملکردی خواهند داشت؟ پیام قوییکه ترکیه از طریق اجلاس اسلامی و از طریق عادیسازی روابطاش با دولت یهود است و علاوه بر آن، از طریق وفاداری خود به امریکا که متعهد به ارائهی آن شده است، چه میتواند باشد؟ و یا اینکه بعد از آن این سخن: «بعد از امروز سکوت دیگر قابل تحمل نیست.» چه معنی خواهد داشت؟
آیا آنچه در فلسطین اتفاق افتاد، از سهلانگاری به غصب زمینها، تجاوز به آبروها و هتک حرمت به مقدسات، خونریزیهای ناحق، زندانها، کشتارها و قتل عامهای بیش از هفتاد ساله، احتمال سکوت دوباره به آنها نمیرود؟ آیا به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت یهودیان، احتمال سکوت را ندارد؟ پس از سکوت چه خواهد بود، جزء سخنرانیها و لفافهگوییهای مکرر؟!
واقعاً خندهآور است، حکام مسلمانها اجلاسی را برگزار میکنند، در حالیکه همهی آنها در پرتگاه ذلت قرار دارند، پرتگاه ذلت و خوارییکه برای غرب کافر استعمارگر و در رأس آن امریکای متکبر و پرتگاه نفاق سیاسی و توطئهی بینالمللی که علیه امت اسلامی و قضایای آن است، میباشد. با اعلام ترامپ، فروش بیت المقدس و سهلانگاری در خصوص تجاوز بالای مسجدالاقصی و تمام سرزمین فلسطین، آشکار نشده است که امروزه مسئلهی لازم برای جلوگیری، ضرورت به اجلاس اضطراری و نیاز به تعهد و هشدارها داشته باشد؟ قضیهی تازه پیش آمدهای که آن را در جدول برنامههای کاری-نابکار- خود قرار داده و برای حل آن شعار سرائی میکنند.
از اعلام پایتخت دولت یهود در بیت المقدس توسط ترامپ، سکوت حکام مسلمانها در قبال اشغال قسمت اعظم از فلسطین توسط یهودیان در سال ۱۹۴۸م، و بعداً سکوت آنها در قبال اشغال کل فلسطین در سال ۱۹۶۷م جنایتی بزرگتر میباشد؛ چون بعد از کفر گناه مفهوم ندارد، لاکن بزرگترین گناه و بزرگترین جنایت حکام، زبونی آنان در حمایت از فلسطین و خودداری آنها از به حرکت درآوردن ارتشهای اسلامی برای آزادسازی فلسطین است.
راهحل شرعی این است که حکام مسلمانها ارادهی خویش را برای تحکیم نظام الله سبحانه وتعالی جمع نموده و برای امت این حق را بدهند که حاکم خویش(خلیفهی راشده) را انتخاب کنند. حاکمیکه به اساس اسلام بر آنها حکومت خواهد کرد و سپس مسلمانان را در یک سرزمین واحد که تنها بندگی به الله سبحانه وتعالی میباشد، گردهم آورده و ارتشها را برای آزادسازی سرزمین فلسطین، کشمیر، چچن، افغانستان، برما و... به حرکت در خواهد آورد.
حکام امروزی با چنین کانفرانسها نمیتوانند حاکمیت الله سبحانه وتعالی را اقامه نمایند. ای کاش اردوغان(نوهی عثمانیها) همانگونه که ادعاء میکند، فرمودهی سلطان عبدالحمید دوم را زمانیکه گفت: «قطع بدنم برایم از اینکه یک وجب از سرزمین فلسطین را برای یهودیان ببخشم، آسانتر است.» گاهی بهیاد آورد. بلی، چنین است زبان آزادگان، اما به زبان بردگان(اجلاس سران اسلامی) گویی نمایندگی از محکومیت میکنند. به روایت ابی علی ثمامة بن شفی از عقبه بن عامر، رسول الله صلی الله علیه وسلم بالای منبر چنین تلاوت کردند:
﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾
[انفال: ۶۰]
ترجمه: (برای مقابله با آن ها (دشمنان) هر چه می توانید از نیرو فراهم کنید
بعداً وی صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«أَلا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ أَلا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ أَلا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ»
(رواه مسلم)
ترجمه: آگاه باشید، منظور از نیرو تیراندازی است، آگاه باشید، منظور از نیرو تیراندازی است، آگاه باشید منظور از نیرو تیراندازی است.
نویسنده: نسرین بوظافری
نظامهای خاین جهان عرب و در عقب آن نظام خاین فلسطین تحت نام صلح و گفتگو با "دولت اسراییل" دههها است که قلب سرزمینهای اسلامی را به امریکا و یهود هدیه داده اند. نتیجهای آن امروز، چنان شد که ترامپ "قدس" را پایتخت دولت یهود اعلان کند. بنابرین، یک عده مزدوران و دنبالهروان غرب کافر در ترکیه جمع گردیده و پیرامون اسلام و فلسطین صحبت میکنند. این در حالی است که اسلام از آنها بیزار است. آنان جمع شدند تا اعتراف کنند که قدس غربی پایتخت دولت یهود باشد و این خطرناکتر از سخنان ترامپ در مورد به رسمیت شناختن بیتالمقدس به عنوان پایتخت دولت یهود است.
آنان به حقیقت وجود کیان یهود در سرزمین مبارک فلسطین اعتراف کردند، قضیه فلسطین، قضیه بین المللی نبوده؛ بلکه قضیهایست که احکام شرعی در مورد حرمت آن نازل گردیده و سرزمین مبارک فلسطین را سرزمینی گفته است که مسلمانان از آنجا حاکمیت جهان را رهبری میکنند.
یکی از اهداف چنین نشستها نظیر "نشست استانبول" جلوگیری از احساسات مردم و قهر و غضب آنها است تا مبادا غضب و احساسات مردم منجر به انقلاب و ریشه کن ساختن کاخهای طاغوتی شان گردد. ازین رو دست به چنین کنفرانسها و برخی اعتراضات نمایشی میزنند تا از یک سو در رقابت بین کشورها عقب قرار نگیرند و از سوی دیگر، بتوانند از احساسات مردم جلوگیری نمایند. از سوی هم حتی بسیاری از تحرکات را امریکا اجازه میدهد که به دستور حکام صورت گیرد تا احساسات مردم را جهت دهند.
امریکا و بریتانیا به حکام عرب اجازه میدهند که چنین کنفرانسها و حتی اعتراضهای مسالمت را مدیریت کنند؛ چنین کنفرانسها در حقیقت تمثیل حکام دنبالهرو را نشان میدهد که مجبور به تطبیق برنامههای که برای شان طرح ریزی میگردد، استند.
ترامپ چهار روز قبل به حکام و رهبرانی مانند: محمد بن سلمان ولیعهد سعودی، ملک عبدالله اردن، عبدالفتاح سیسی، پادشاه مغرب و محمود عباس، در مورد قدس تماس میگیرد. او از بهر جلوگیری از انقلابهای مردمی چهارروز قبل چنین تصمیم را با مزدورانش در جریان گذاشته است تا در صورت وقوع هرنوع حادثهای، مزدورانش بتوانند احساسات مردم را جهت دهند. پس از اعلان ترامپ، سخنانی در میان برخی سران سرزمینهای اسلامی چنین رد و بدل میگردد که گویا ما این تصمیم را قبول نداریم و به سازمان ملل رجوع میکنیم. اگر امریکا بخواهد قدس شرقی و قدس غربی پایتخت دولت یهود باشد، حاکمان بی خاصیت سرزمینهای اسلامی به تصمیم امریکا اعتراف کرده و آن را به فال نیک میگیرند.
امریکا میخواهد عربها و مسلمانان را تمرین دهد که از موقفهای شان کنار بیایند؛ ادارۀ امریکا از بدو ایجاد غدۀ سرطانی تحت نام (کیان یهود) باب گفتگو را باز مانده و تحت نام گفتگو و صلح میان "اسراییل" و "فلسطینیان" میخواهد برنامههای خود را بالای مسلمانان آهسته آهسته بقبولاند که همانا اعطای تمام سرزمین مبارک فلسطین به یهودیان است.
مسئلهی دیگر اینکه اردوغان ابراز میکند:« قدس به مسلمانان خط سرخ است!» چنانچه "حلب" و "حماء" نیز خطوط سرخ بودند که در طول زمان به خط سبز تبدیل شدند. چنین کلمات سرابی بیش نیست که مسلمانها را فریب میدهند. حکام پاکستان نیز چنین گفتند:«قضیه فلسطین در حق مسلمانان مانند قضیه کشمیر در پاکستان است؛ ما هرگز حاضر نیستیم کشمیر را رها کنیم؛ حاضر نیستیم که کشمیر تحت اشغال هندوها قرار گیرد؛ اما در میدان عمل گذاشته اند تا کشمیر مورد اشغال قرار گیرد؛ موقف حکام فعلی جهان اسلام نیز به همین منوال است؛ به زبان میگویند ما حاضر نیستیم قدس به عنوان پایتخت دولت یهود قرار گیرد؛ اما در میدان عمل، نه تنها کدام کمکی میکنند؛ بلکه دوشادوش غرب کافر به خصوص امریکا، از هرگونه موقفهای غرب کافر استقبال کرده و فلسطین را به یهودیان و اگذار کردهاند.
امروز که امریکا و یهود تحت نام مبارزه با تروریزم در برابر اسلام میجنگند، حکام نیز در پهلوی آنان ایستاده و هدف آنان را تقویت میبخشند، اگر فردا روز امریکا تصمیم گرفت مسجد الاقصی از یهود باشد، این حکام با بی شرمی تمام تن به ذلت داده چنین تصمیمی را قبول خواهند کرد. زیرا این سخنان خود محمود عباس است که چنین میگوید:«قدس یک موضوع مقدس بوده و مربوط مسلمانان و مسیحیان میباشد»؛ این خود دلیل بر قبول کردن کیان یهود در سرزمین مبارک فلسطین است.
درین راستا نقش حزبالتحریر در میان امت اسلامی برجسته است؛ همانا افشای برنامههای امریکا به جهان عرب و مسلمانان است تا امت اسلامی برنامههای خبیث که از سوی امریکا و حکام مزدور در قبال فلسطین (قدس و مسجد الاقصی) صورت میگیرد بدانند. همچنان قبل از اینکه حکام لب به سخن بگشایند و یا مردم حد اقل احساسات نشان دهند، حزبالتحریر از داخل مسجد الاقصی به پاخاسته و بیان داشت: «حالا وقت آن است که خلافت راشده اعلان گردد؛ وقت آن است که اعلان جهاد صورت گیرد، و تنها با راه نظامی که همانا تحریک ارتشهای سرزمینهای اسلامی است، میتوان قدس را نجات داد.»
قدس حیثیت پایتخت فلسطین نه؛ بلکه بخش از سرزمین ولایه شام است که مربوط قلمرو خلافت شمرده میشود، از آنجاکه الله سبحانه وتعالی میفرماید:
﴿وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾
[آلعمران: ۱۰۳]
ترجمه: و همگی به رشته ناگسستنی الله سبحانه وتعالی چنگ بزنيد.
اعتصام سیاسی موجودیت دولت سیاسی است که مسلمانان با خلیفه بیعت کنند. بناً حزبالتحریر موقف شرعی خویش را بیان کرده و چنین ابراز میکند که هیچگونه راه حلِ در مورد فلسطین وجود ندارد، مگر با خلافت، جهاد و تحریک ارتشهای سرزمینهای اسلامی؛ این دولت است که از وجب وجب اراضی امت دفاع میکند.
نشست سازمان همکاری اسلامی روی این موضوع توافق نمودند که قدس شرقی به عنوان پایتخت دولت فلسطین و قدس غربی پایتخت دولت یهود باشد به این معنی که تلاش صورت گیرد تا قضیه اشغال به حل بین دولت یهود و فلسطین بیانجامد، قبلاً میگفتند قدس پایتخت دولت فلسطین باشد؛ اما امروزه خود اقرا میکنند که قدس شرقی پایتخت دولت فلسطین باشد، این سروصداها و غوغای رسانهای حکام است که به مردم چنین ابراز میکنند:«قدس خط سرخ مسلمانها است و یا تصمیم ترامپ را قبول نداشته و به سازمان ملل رجوع میکنیم!» اصلا 78 سال قبل طرح دولت اسرائیل صورت گرفته و فلسطین را بحیث کیان یهود اعلان کردهاند، ولی آهسته آهسته توسط گفتگوها و پایین آمدن مسلمانان از موقفهای شان، امروزه توانستند قدس غربی را رسماً به عنوان پایتخت دولت یهود اعلان کنند.
این نتایج دردناکی است که سازمان همکاری اسلامی به مسلمانان ارائه میکند، در ظاهر به مردم میگویند روابط خود را با اسرائیل قطع میکنیم در حقیقیت آنان دیپلوماسی میکنند، حکامی که ارتشهای شان را ذلیل و ترسو در برابر کفار تر بیه کردند، چه چیز مانع میشود که این حکام برای تطبیق دین الله سبحانه وتعالی نصرت ندهند! این در حالی است که هنوز سفارت اسرائیل در انقره و سفارت ترکیه در تل ابیب موجود است.
بنابرین، قضیه فلسطین چنین است که آن را حکامی که در کنار دشمنان پرورش یافته اند و برای آنان از مقدسات امت اسلامی بخاطر حفظ کرسی ناچیز و تاج ذلیل خویش، آشکارا و آفتابی به سرعت گذشت و تنازل میکنند، اینگونه حکام هرگز آن را از پلیدی یهود پاک نخواهند کرد، همچنان "سلطه خود گردان" که نه نیرو دارد و نه توان فلسطین را آزاد نخواهد کرد. فلسطین را عمر فتح نموده بود و از صلیبیها صلاح الدین آزادش کرده بود، حالاً هم به نواسههای عمر و نواسههای صلاح الدین ضرورت دارد تا از پلیدی یهود آزادش کند.
عثمان طه
(ترجمه)
دونالد ترامپ رئیس جمهوری امریکا به تاریخ ۶ دسمبر ۲۰۱۷م اعلام کرد که بیت المقدس را به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی اسرائیل به رسمیت میشناسد. او همچنان دستورهایی را برای انتقال سفارت امریکا از تل ابیب به بیت المقدس صادر نمود. ترامپ مفسد با تمام تکبر و گستاخی زیاد، وعدهاش را با اعلام بیت المقدس به عنوان پایتخت دولت صهیونیستی یهود به پایان رساند؛ ولی از دیدگاه اسلام برای ما مسلمانان، اینگونه گستاخیها و لودگیهای یهودیهای نجس و ترامپ مفسد، یک امر باطل و بیاعتبار میباشد.
آنچه که ترامپ را به این امر گستاخانه ترغیب میکند، همانا خیانت، بیکفایتی و بزدلی حکام سرزمینهای اسلامی میباشد که در دوستی با امریکا و یهودیهای نجس، با همدیگر به رقابت میپردازند. پس از فرمان ترامپ، این حاکمان بلافاصله تلاش نمودند تا احساسات عامه را تحت کنترول قرار دهند. ایشان کسانیاند که خیانتشان را با گفتن اینکه اعلام مذکور خلاف قطعهنامههای سازمان ملل میباشد، نشان دادهاند؛ به گونهای که حتی بعضی از آنها گفتهاند که اینکار به صلح و راهحل دو جانبه آسیب وارد خواهد کرد و برخی از آنها خواستار برگزاری نشست سازمان همکاریهای اسلامی شدند که اصلاً راهحلی را در پینخواهند داشت و با این حال، آنها از پاپهای واتیکان، روسیه و ایران درخواست کمک میکنند که قاتل هزاران تن در سوریه اند.
همان طوریکه این حاکمان قادر به حفاظت از مقدساتشان نیستند؛ تلاش دارند تا نقاط ضعف خود را با بیانیهها و محکوم کردنهای میانخالی سرپوش گذاری کنند، که نتیجۀ این همه تلاشهایشان، هویت اصلیشان را برای تمام امت اسلامی نشان داده است. قابل ذکر است که مسلمانان در سراسر جهان به خاطر نشان دادن خشمشان علیه این اعلام احمقانۀ ترامپ، به جادهها و خیابانها ریخته و در مقابل سفارتخانههای امریکای کافر با شعار اینکه قدس یک سرزمین اسلامی میباشد، جمع شدند؛ در واقع این کار آنان نشان میدهد که مسجدالاقصی، سرزمین اسراء و معراج رسول الله صلی الله علیه وسلم برایشان چقدر اهمیت دارد.
همچنان مردم در هر گوشه و کنار و در هر مسجد و در هر سطحیکه ممکن بود، خشمشان را نسبت به امریکا و یهودیهای نجس، نشان دادند. آنها نسبت به این درد بیقرار بودند و فریاد میزدند تا کسی مرحمی به زخمهایشان نهد؛ اما هیچ رهبری، هیچ حاکمی و هیچ سربازی پیدا نشد که زخمهایشان را التیام بخشد؛ مگر اینکه با زبانبازیها و بیانیههای کاذبانه میخواستند تا مردم را در این زمینه منحرف سازند و اصلاً به دنبال راهحلی در این زمینه نبودند.
ای مسلمانانیکه قلبهایتان به خاطر محبت قدس میتپند! شما میدانید که موضوع قدس یک موضوع جدید نیست؛ ۵۰ سال است که قدس به شمول "الاقصی" تحت اشغال قرار دارد، به جزء قسمتهای غربی آن، که از اشغال آن هفتاد سال میگذرد، در این مدت زمان، بسیاری از مسلمانان به خاطر این سرزمین مبارک جانهایشان را از دست دادند. موضعگیری یهودیهای غاصب تغییر نکرده است و همچنان نمیتوان موقف انگلیسها را در این باره که دولت یهود را به عنوان کلانترین مشکل در اطراف مسلمانان مسلط میکند، نادیده گرفت و پس از آن امریکا که موقفش را در حمایت از دولت یهود ادامه میدهد.
با این حال، حاکمان سرزمینهای اسلامی؛ مانند بازیگران نمایشگاه تلاش میکنند تا راهحلی را در این زمینه دریافت نمایند، و کنفرانسها برگزار میکنند تا به خاطر اغوای افکار عامه نشان دهند که آنان دست روی دست نمیگذارند؛ در حالیکه روابط مستحکمی با این قدرتهای غاصب و استعماری دارند و به دنبال راهحلهای سازمان ملل هستند. سازمان مللیکه از این دولت غاصب یهود حمایت میکند و به خاطر فریب مردم عامه، بیانیههای اغواگرانه و میانخالی را علیه عاملین وحشی خود منتشر میکند.
آیا این حاکمان چنین چیزها را به عنوان راهحلی در این موضوع بارها برای شما پیشنهاد نکردهاند؟ تا چی وقت در مقابل چنین بیانیههای میانخالی و اقدامات فریبنده سکوت اختیار میکنید؟ در حالیکه شما به خوبی از این امر آگاه هستید، که موضعگیریهای احمقانه و پیشنهادات بیاساس این حاکمان به منافع یهودیهای نجس بوده و به این کارشان مشروعیت میبخشد. جزء این نیست که این کار آنان سبب تشویق یهودیها، در ادامۀ استبداد وحشیانۀشان میشود. آگاه باشید، این بهترین فرصت برای یک رادیکال(دگرگونی بنیادی) و آخرین راهحل میباشد.
حزب التحریر-ولایه ترکیه یک بار دیگر به شما یگانه راهحل رادیکالی(بنیادی) را در جهت آزادسازی قدس و تمام فلسطین ارائه میدهد. راهحل اساسی برای هر مشکل را میتوان با بررسی عوامل اصلی آن و در نهایت از بینبردن این عوامل دریافت نمود. فلهذا یگانه راهحل اساسی در این زمینه این است که ریشۀ اصلی مشکل را عمیقتر تحت بررسی قرار داده و آن را شناسایی کنیم؛ سپس نظر به مشکل یک راهحل صحیح را مطرح کنیم.
1- مسألۀ فلسطین تنها مشکل مردم فلسطین و یا اعراب نیست؛ بل این یک مسألۀ اسلامی است؛ مسألۀ یک سرزمین مقدس اسلامی که با حمایت امریکا و انگلیس و همکاری حکام خائن سرزمینهای اسلامی توسط یهود غصب شده است، میباشد. فلسطینیکه مسلمانان با مال و جان خود آن را فتح کردند و در هر نقطه آن خون یک شهید ریخته شده است و یا اینکه گَرد و خاک آن توسط اسپ یک مجاهد و قدمهای یک مجاهد به فضاء بلند شده است، این سرزمین مقدس مربوط همه مسلمانان میباشد؛ واگذار کردن یک قسمت بسیار کوچک و یا بزرگ آن به غیرمسلمانان، خیانت بزرگ به الله سبحانه وتعالی، رسول الله صلی الله علیه وسلم و مؤمنان محسوب میشود.
2- یهودیان فلسطین را به زور اشغال کردهاند؛ اما اینگونه غصب نمودنها، واقعیت مالکیت آن را تغییر نمیدهد، هرگز نمیتواند حق مالکیت آن را از مالک اصلی آن صلب کند و گذشت زمان نمیتواند این حق را به غاصبین دهد. حکم اسلام در موارد سرقت شده این است که مالک مال در مقابل غاصبین باید تا زمانی مبارزه نماید، که مال سرقت شده دوباره به صاحب اصلی آن برگردد و هر نوع عملیکه از طرف سارق به خاطر مشروع ساختن مال سرقت شده صورت میگیرد، ممنوع و باطل میباشد.
3- هر عملیکه در مخالفت با اسلام قرار داشته باشد، باطل است؛ لذا هرگونه تسلیمدهی هر قسمت فلسطین باطل و فاقد اعتبار میباشد. هیچ نقطه و مرجعی در روی زمین وجود ندارد که آنچه را الله سبحانه وتعالی ممنوع قرار داده است، مشروعیت دهد؛ برای اینکه حرام الله سبحانه وتعالی تا روز قیامت حرام و حلال آن تا روز قیامت حلال میباشد.
4- اسلام تقسیمبندی سرزمینهای اسلامی و ایجاد مرز میان آنها را ممنوع قرار داده است و این مرزهای فعلی توسط استعمارگران ایجاد شده است. استعمارگران سیاست تقسیمبندی را به کار میبندند تا قلمرو حکومتشان را در کشورهای مستعمره آسان نموده و نفوذشان را گسترش دهند. بر مسلمانان اجازه نیست تا در زمینۀ این تقسیمبندیها خاموشی اختیار نموده و به خاطر از بینبردن آن دست روی دست گذارند. از سوی دیگر، قبول نمودن ادامۀ مرزبندیها حرام قطعی میباشد.
یهود و نصارا از جمله دشمنان سرسخت مسلمانان میباشند. الله سبحانه وتعالی میفرماید:
﴿وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾
[بقره: ۱۲۰[
ترجمه: هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد(تا به طور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی،
و) از آیین(تحریف یافتۀ) آنان پیروی کنی.
﴿إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ ۚ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾
[ممتحنه: ٩]
ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) تنها شما را از دوستی و رابطه با کسانی نهی میکند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانههایتان بیرون راندند، یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هرکس با آنان رابطۀ دوستی داشته باشد، ظالم و ستمگر است!
به این ترتیب، کسانیکه با آنها دوست میشوند، با آنها همکاری میکنند و با آنها متحد میشوند، در نادانی و سرافگندگی به سر برده و ظالمی بیش نیستند.
ای مسلمانان! مسألۀ فلسطین یک موضوع حیاتی میباشد و مکلفیت ما در قبال آن این است، که به خاطر رضای الله سبحانه وتعالی پیکار نماییم تا باشد که آن را از زیر سیطرۀ یهودیان غاصب نجات دهیم. الله سبحانه وتعالی میفرماید:
﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا﴾
[ نساء: ٧٥]
ترجمه: چرا در راه الله(سبحانه وتعالی)، و(در راه) مردان و زنان و کودکانیکه(به دست ستمگران) تضعیف شدهاند، پیکار نمیکنید؟! همان افراد(ستمدیدهای) که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر(مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر، از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما.
آزادسازی قدس و مسجدالاقصی، کار به خاطر باز گردانیدن این سرزمین مقدس و از بینبردن یهودیها از این مکان مقدس، وجیبۀ شرعی تمام مسلمانان میباشد، حتی اگر به قیمت خون هزاران شهید تمام شود. بنابر این، یگانه راهحل برای از بینبردن اشغال فلسطین و آزادی آن، انسجام ارتشهای اسلامی و سوق دادن آنان در مقابل دولت یهود میباشد؛ ولی متأسفانه امر ذلتبار این است که امروزه حکام و رهبران سرزمینهای اسلامی، نیروهای مسلمان ما را به اساس فرمان ناتو و کفار استعمارگر حرکت میدهند؛ اما نه به خاطر فرمان الله سبحانه وتعالی، رسولش صلی الله علیه وسلم و آزادسازی قدس و فلسطین. الله سبحانه وتعالی در این مورد میفرماید:
﴿لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ﴾
[آلعمران: ٢٨]
ترجمه: افراد باایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنین کند، هیچ رابطهای با الله(سبحانه و تعالی) ندارد(و پیوند او بکلّی از الله سبحانه وتعای گسسته میشود).
آنها هیچ رابطهای با الله سبحانه وتعالی ندارند؛ زیرا آنها کفار استعمارگر را به عوض مؤمنان به دوستی و همپیمانی گرفتهاند، جزء این نیست که آنان دشمنان الله سبحانه وتعالی و رسولش صلی الله علیه وسلم و مؤمنان بوده و هیچگونه وفاداری با الله سبحانه وتعالی، پیامبر صلی الله علیه وسلم و مؤمنان ندارند. پس چی کسی میتواند، این سرزمین مبارک را از چنگال یهود نجات دهد؟ حقیقتاً یگانه کسیکه میتواند آن را از اسارت یهودیها نجات داده و آنان را از پا در آورد، همانا خلیفۀ اسلامی میباشد و بس؛ زیرا قدس توسط حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه فتح گردید، توسط صلاح الدین ایوبی یکی از رهبران خلافت اسلامی آزاد شد و توسط سلطان عبدالحمید آخرین خلیفۀ عثمانی، کسیکه حتی یک توتۀ آن را به یهود تسلیم نکرد، محافظت گردید.
در نهایت، یگانه راهحل برای آزادسازی سرزمین اسراء و معراج رسول الله صلی الله علیه وسلم و ریشهکن کردن کیان یهود، خلافت بر منهج نبوت است و بس. فلهذا کسانیکه میخواهند قدس را آزاد سازند، باید به این امر پیبرده و به خاطر تأسیس خلافت اسلامی دست بهکار شوند.
حزب التحریر-ولایه ترکیه
سران احزاب سیاسی افغانستان در طول یکونیم دهۀ گذشته در مکر و کید امریکا از زمانی گیر ماندهاند که به سوی سازشهای ملی و دموکراتیک در چارچوب نظام پوشالی، سر به سرِ امریکا گذاشتهاند؛ در ضمن با وجود خود عرضهگی در عرصه حمایت و تطبیق نظام وارد شده و سلطه پذیری امریکا، اما هنوز هم موفق به کسب اعتماد و پاداش نشدهاند.
سیاست امریکا در قبال افغانستان از ابتدا به سلب هویتها و موقف کُشیهای طرز دید اسلام گرایانه و رهبران و قوماندانان جهادی بوده، به همین دلیل کوشیدهاند تا در عرصۀ سیاسی و صلاحیتهای دولتی افغانستان کسانی را روی کار بیاورند که با هداف و سیاستهای امریکا کاملاً رو راست بوده و همکاریهای بی قید و شرط را برای تداوم نظام و منفعت آنها در این سرزمین انجام دهد، تا به سادهگی از عهدهای رهبریت و سرپرستی دولت بیرون آیند.
اخیراً شایعات پراگنده حکومت و رسانهها که سلب اعتماد و موقف عطا محمد نور، والی بلخ مشهور به"امپرتور شمال"و عضو برجستۀ حزب جمعیت را در اذهان مردم به خود پیچیده است، قرار است که از سِمت اش به زیر کشیده شود؛ این درحالیست که از آغاز شکلگیری حکومت وحدت ملی چندمین باری است که اعضای مهم حزب جمعیت مانند: محمد اسماعیل خان، احمد ضیاء مسعود... و اینک عطا محمد نور به استهزا و خلع قدرت محکوم شده و به حاشیه رانده میشوند.
حزب جمعیت از شروع اشغال که بیشترین قربانیها و مورد سودجوییها از جانب دولت و سیاستهای امریکا متقبل شده، اما تا هنوز در تغییر هدف و روند سیاسی خود نسبت به این پیش پا زنیها عکس العمل جدی نشان نداده است. با این وجود که در طی یک دهۀ گذشته رهبران تاثیرگزارشان را مانند: احمد شاه مسعود، برهان الدین ربانی، جنرال داوود، جنرال سیدخیلی و سایر اعضای برجستۀ خود را با ترور و وحشت امریکا از دست داده است.
احزاب و گروههای که هنوز هم در پای خدمت و متقاعد ساختن امریکا برای مسوولیت پذیری حفظ منافع و تطبق نظام آن هستند تا حالا باید از برخورد متقابل امریکا در برابرشان عبرت گرفته باشند. این تنها جمعیت و اعضای او نیست که به اساس زمان و انقضای مصرف شان از قدرت کنار زده میشوند، بلکه بقیه احزاب و جریانهای اسلامی با پیشینۀ جهاد نیز منتظر چنین سرنوشتی باشند؛ بعید است که از تله گزاری و نقشه خفت بارِ امریکا سالم بیرون آیند.
اگر در طول حاکمیت اشغالگرانۀ امریکا در افغانستان عمیق شویم درمییابیم که برای امریکاییها جمعیت اسلامی، حزب اسلامی، حنبش و حراست ثبات تفاوتی ندارد، چون در گذشته برهان الدین ربانی، ولی کرزی و حالا عطا محمد نور، عبدالرشید دوستم بعداً هم گلبدین حکمتیار را به سرنوشت قبیح دچار خواهند کرد.
پس بهتر است قبل از دچار شدن به چنین سرنوشتِ رقت بار عملکردهای سیاسی و هدفهای خود را در چارچوب اسلام تغییر اساسی داده و از یاری و خودوابسته گی به کفار دست کشیده تا باشد سعادت نوین و نصرت الهی شامل حال تان گردد.
نویسنده:علی عزیز عزیزی
(ترجمه)
به تاریخ ۱۲ دسمبر ۲۰۱۷م، ساعت ۱۱ قبل از ظهر، حزب التحریر-ولایه بنگلهدیش راهپیمایی را بهطرف سفارت امریکا در داکه بخاطر مخالفت در برابر به رسمیت شناختن بیتالمقدس به عنوان پایتخت دولت صهیونیستی یهود از طرف این کشور صلیبی، بهراه انداخت. در این راهپیمایی بیش از یکهزار و پنج صد تن اشتراک ورزیده بودند. اعتراض کنندهگان با بلند کردن پرچمهای شهادت، راهپیماییشان را از جادۀ ۲ گسلحان شروع کردند، بعد از آن با اظهار محبت و اشتیاق زیاد به سرزمین مقدس "القدس"، به طرف جادۀ مدنی، جاییکه سفارت امریکا موقعیت دارد، به پیش رفتند.
راهپیمایان شعارهای "الله اکبر، الله اکبر، لااله الاالله محمدالرسول الله، مرگ به امریکا، حضور امریکا را در بنگلهدیش نمیخواهیم، بیت المقدس را آزاد کنید، خلافت را تأسیس کنید" وغیره را سر میدادند. بعد از آنکه به نزدیک سفارت امریکا رسیدند، بیرقهای امریکا و دولت یهود را به آتش کشیده و بدین وسیله خشمشان را اظهار داشتند و راهپیمایی خود را بدون کدام خشونت بهپایان رسانیدند. حزب التحریر-ولایه بنگلهدیش، این عمل را بخاطر احساس مسئولیتیکه در برابر بیتالمقدس-سرزمین اسراء و معراج، قبلۀ اول مسلمانان و سومین مسجد، از جمله مساجدیکه مسلمانان به آن سفر میکنند- دارد، به سر رساند. حزب التحریر یک رهبری و حرکت مخلصانه و آگاه امت بوده که همیشه افکار و احساساتشان را منعکس میسازد.
حزب التحریر-ولایه بنگلهدیش و ۱۶۰ میلیون نفوس این کشور، به شدت حکام خائن عرب و جهان اسلام را محکوم کردند که به افرادی همچو ترامپ فرصت میدهند تا احساسات مسلمانان را در قبال سرزمین مقدس "القدس" به بازی بگیرد. از اشغال "القدس" در سال ۱۹۴۸م بدینسو، تنها چیزی را که این حکام نابکار انجام دادهاند، این بوده که مسلمانان را با سخنان میانتهی و آتشینشان و با محکومیتهاییکه هیچ تأثیری را نداشته است، فریب دادهاند.
حزب التحریر-ولایه بنگلهدیش و مسلمانان بنگلهدیش، تظاهرات و شعارهای بیتأثیر حکومت حسینه علیه اظهارات ترامپ را در مورد بیت المقدس، منفور دانستند. بدلیل اینکه در حقیقت امر حکومت حسینه نمایندۀ امریکا، انگلیس و هند بوده و هرنوع روابط دوستانه را با امریکای صلیبی تقویت میکند؛ حتی حکومت وی در همکاریهای ظالمانه با امریکا که میخواهد به نام روابط سیاسی و نظامی بالای ارتش ما در بنگلهدیش تسلط داشته باشد، نیز همدستی میکند. گفتگوهای استراتیژیک میان حکومت حسینه و امریکا چیزی جزء راهیکه از آن در ساختن دسائس علیه اسلام و مسلمانان بنگلهدیش استفاده میکند، نیست.
حزب التحریر-ولایه بنگلهدیش کمپاین مداوم سیاسی را علیه تسلط امریکا بر سرزمین اسلامی بنگلهدیش، با در نظر داشت تقاضاهای ذیل به راه خواهد انداخت:
1- هر چه زودتر تمامی روابط نظامی با امریکا بهصورت جدی قطع شده و به نظامیان امریکایی اجازۀ سلطه بالای نظامیان ما داده نشود؛
2- گفتگوهای استراتیژیک و امنیتی با امریکا رد شود؛
3- طرز زندهگی امریکایی(نظام دموکراتیک) طلاق داده شود؛
4- شرکتهای گاز و نفت امریکایی از بنگلهدیش بیرون انداخته شوند؛
5- سفارت امریکا بسته شده و تمامی روابط سیاسی با این کشور قطع گردد.
بخاطر عملی ساختن این تقاضاهای خود، ما(حزب التحریر-ولایه بنگلهدیش) تلاشهای خود را بخاطر تأسیس مجدد خلافت راشده که تنها دولت در دفاع از اسلام، امت اسلامی و سرزمین مقدساش است، سرعت میبخشیم. ای مسلمانان! به نداهای ما لبیک گویید، "القدس" پایتخت آیندۀ خلافت طبق وعدۀ پیامبر محبوب ما حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم خواهد بود. بناً ما از شما میخواهیم که تلاشهای شدیدتان را با حزب التحریر، در جهت آوردن خلافت راشده توانمند ثانی به خرچ دهید.
ما میخواهیم به ارتش مسلمان بنگلهدیش یاد آور شویم؛ "القدس" سرزمینی است که توسط خلافت حضرت عمر رضی الله تعالی عنه فتح شد و بار دوم صلاح الدین ایوبی رحمت الله علیه از دست صلیبیها اینجای مقدس را آزاد ساخت، این مکان برای تمام مسلمانان جهان یک امانت است، حفاظت از این امانت و حفاظت از محبتیکه نسبت به حرمت "القدس" داریم، بدین معنی است که باید تمامی فلسطین را به شمول "القدس"، از اشغال صهیونستها بیرون کنیم. جهت همین هدف، نصرت را به حزب التحریر بخاطر برپایی خلافت راشده تسلیم کنید. تنها خلافت شما و ارتشتان را به آزادی "القدس" سوق خواهد داد تا با دولت یهود بجنگید و با دستانتان پشت آنان را خورد کنید. انشاء الله!
﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ﴾
[توبه: ۱۴]
ترجمه: (ای مومنان!) با کافران بجنگید تا الله(سبحانه وتعالی) آنان را به دست شما عذاب کند و خوارشان دارد و شما را بر ایشان پیروز گرداند و سینههای اهل ایمان را شفا بخشد.
دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه بنگلهدیش
(ترجمه)
پرسش :
میدانیم که روسیه در هماهنگی با امریکا و یا به دستور آن، وارد سوریه شد تا از سقوط نظام سوریه جلوگیری نموده و فضاء را برای راهحل سیاسی-نزاع با مخالفان- آماده نماید. اما در عین حال دیده میشود که امریکا به نوعی از سهمگیری در تلاشهای روسیه برای کنارهم نشاندن نظام و مخالفان در آستانه و سوچی و سائر اماکن، خود داری نموده و اگر حضور هم داشته، تنها جهت پیگیری اوضاع مانند اردن، بوده و بس؛ یعنی اینکه امریکا در قضیۀ سوریه، روسها را با دست پس میزند و با پا پیش میکشد؛ پس تفسیر این برخورد دو گانه چیست؟
پاسخ :
تفسیر این مسئله را میتوان در دو کلمه خلاصه نمود: غرور امریکا و حماقت روسیه، که شرح آن قرار ذیل است:
این دقیق است که مداخلۀ روسیه در هماهنگی و یا به دستور امریکا و به مصلحت آن صورت گرفت؛ در بیانیهای که به تاریخ ۱۱ اکتوبر ۲۰۱۵م منتشر نموده بودیم، در این خصوص چنین گفته بودیم: «...اینجا بود که امریکا در تنگنا قرار گرفت؛ زیرا از یک طرف طوری وانمود میکند که انگار در کنار انقلابیون بوده و از آنان حمایت میکند؛ بناً برایش مشکل است که به صورت علنی علیه آنان بجنگد و این در حالی است که انقلابیون، دولت سوریه را سخت ضربه زده اند؛ از جانب دیگر، بدیلیکه امریکا در سوریه دنبال آن است، هنوز به پختگی نرسیده است. اینجا بود که آن بازی کثیف و خونین روی دست گرفته شد و مسئولیت انجام آن بر دوش روسیه گذاشته شد و روسیه مؤظف شد تا علناً از نظام حاکم در سوریه پشتیبانی نموده و با انقلابیون به جنگ بپردازد. نظام سوریه به دستور امریکا رسماً از روسیه درخواست کمک نمود و روسیه با این توجیه(درخواست دولت سوریه) به جنگ با انقلابیون پرداخت. بناً روسیه پذیرفت که این نقش شرارتآمیز و کثیف را در سوریه و برای خدمت به امریکا بازی نماید.»
ویز این موضوع را در پاسخ به پرسشیکه به تاریخ ۱۸ نومبر۲۰۱۵م زیر عنوان "آخرین تحولات عرصۀ سوریه" منتشر نمود بودیم، بیشتر واضح نمودیم و آنجا گفته بودیم: « تجاوز روسیه در سوریه که به تاریخ ۳۰ سپتمبر ۲۰۱۵م آغاز گردید، درست یک روز پس از نشست اوباما و پوتین به تاریخ ۲۹ سپتمبر ۲۰۱۵م که ۹۰ دقیقه ادامه داشت، صورت گرفت. در بخش نخست این نشست، روی اوضاع اوکراین گفتگو صورت گرفت و در ادامه دو رئیس جمهور بالای اوضاع سوریه تمرکز نمودند. نتیجۀ این دیدار فوراً و درست یک روز بعد به تاریخ ۳۰ سپتمبر ۲۰۱۵م ظاهر گردید و شورای اتحاد روسیه با اتفاق آراء با درخواست پوتین مبنی بر استفاده از نیروهای هوائی روسیه در سوریه موافقت نشان داد.» (منبع: روسیه امروز ۳۰ سپتمبر ۲۰۱۵م)
حتی مواضعی را که روسیه در خاک سوریه هدف قرار میداد، اکثراً با هماهنگی امریکا بود، چنانچه تلویزیون سی ان ان به تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۵م به نقل از جنرال اندری کارتاپولوف که یکی از مسئولین نظامی رهبری ارکان در اردوی روسیه است، مؤرخ ۳ اکتوبر ۲۰۱۵م گزارش داد که وی گفت: «مناطقیکه توسط سلاح هوائی روسیه در سوریه هدف قرار گرفته قبلاً توسط مسئولین نظامی امریکا به مسکو به صفت مناطقی معرفی گردید که تنها تروریستان در آن مستقر میباشند.» آژانس "تاس روسیه" نیز به نقل از جنرال یاد شده چنین گزارش داد: «ایالات متحده از طریق تماسهای مشترکیکه داشتیم، به ما اطلاع داد که هیچ کس دیگری بهجزء تروریستان در این منطقه حضور ندارد.»
به این ترتیب، امریکا روسیه را وارد سوریه نمود تا نظام حاکم آن را حمایت نموده و فضاء را برای راهحلی متناسب با خواست امریکا فراهم نماید؛ نه اینکه خود روسیه به عنوان یگانه طرف دخیل و مسلط بر اوضاع، دنبال ساختن راهحلی برای این کشور باشد. اما روسیه به دلیل حماقت و نادانی سیاسی که دارد، پس از اقدامات وحشیانهای که در سوریه انجام داد و توانست از سقوط نظام جلوگیری نماید، گمان نمود که میتواند راهحل سیاسی را نیز اداره نماید و هرگز تصور نمیکرد که امریکا با آن مخالفت مینماید؛ بلکه باورش این بود که امریکا به دلیل نقش وحشیانهای که روسیه در سوریه بازی نموده، قطعاً در هر فیصلهای با آن موافقت خواهد نمود.
روسیه بر اساس همین گمان غلط و تصور احمقانهای که دارد، گردهمائیهای آستانه و سوچی را راهاندازی نموده، گروههای مختلف را بدان فراخواند و در این زمینه برنامهریزیهائی نمود، و از امریکا نیز خواست تا در این گردهمائیها مشارکت نموده و نقش برجستهای را بازی نماید. چنانچه بیسکوف در اظهاراتی گفت: «در خصوص حل بحران سوریه در این اواخر پیشرفتهایی مثبتی صورت گرفته، اما ایجاب میکند که برای رسانیدن این پیشرفتها در سطوح و نوعیت جدید، تلاشهای مشترکی صورت گیرد و لازمۀ این کار، تعامل میان روسیه و ایالات متحده است که به شکلی از اشکال باید انجام شود.» (منبع: اورینت نیوز ۴ نومبر ۲۰۱۷م)
روسیه امیدوار بود تا بتواند در جریان نشست اوپک که به تاریخ ۱۰ نومبر ۲۰۱۷م در ویتنام برگزار شد، زمینۀ دیدار پوتین و ترامپ را فراهم نماید؛ چنانچه به تکرار و به صورت علنی خواستار چنین دیداری میان دو رئیس جمهور شد. این درخواستهای روسیه همچنان ادامه داشت، در حدیکه حتی در جریان نشست اوپک نیز مطرح گردید، که خود به نوعی شدت نیاز روسیه به هماهنگی با امریکا در قضیۀ سوریه را نشان میدهد؛ اما امریکا این درخواستها را نپذیرفت و تنها موافقت نمود که بیانیۀ مشترکی از جانب دو رئیس جمهور منتشر گردد؛ طوریکه انگار چنین دیداری صورت گرفته است، در حالیکه چیزی در حد یک دیدار نبوده؛ بلکه آنچه صورت گرفت، این بود که بیانیۀ مشترکی توسط آگاهانی از دو طرف تهیه شد و دو رئیس جمهور مختصراً در برابر رسانهها با هم دست دادند، که این نیز نمونهای از التماسهای ذلیلانۀ روسیه از امریکا است.
شکی نیست، روسیه به خوبی میداند و بدون امریکا هرگز قادر نیست تا این مسئله را حلوفصل نماید. به همین دلیل است که درخواستهای پیهم را به جانب امریکا به امید اینکه پذیرفته شود، میفرستد،. چنانچه قبلاً اشاره نمودیم؛ درخواستهای روسیه از امریکا برای دیدار پوتین با ترامپ، به نوعی ذلیلانه و به گونۀ التماس آمیز مطرح گردید.
از آن جائیکه روسیه عجله دارد تا قضیۀ سوریه را زودتر یکطرفه نماید، پوتین، بشار اسد جنایتکار را به سوچی فراخوانده و به تاریخ ۲۰ نومبر ۲۰۱۷م با وی دیدار نمود، سپس به تاریخ ۲۱ نومبر ۲۰۱۷م با ترامپ تماس گرفته و وی را از جریان دیدارش با بشار باخبر نمود. شبکه روسیه امروز، چنین گزارش داد: «ولادیمیرپوتین امروز سه شنبه در تماسی تلفونی با همتای امریکائیاش، دونالد ترامپ، روی بحث بحران سوریه تمرکز نموده و در مورد نتائج دیدارش با بشار اسد سخن گفت.» (منبع: روسیه امروز ۲۱ نومبر ۲۰۱۷م)
به این ترتیب، روسیه به سرعت و با تمام توان تلاش دارد تا بحران سوریه را حل و فصل نماید و مثل همیشه گمان میکند که یگانه نیروی بزرگی است که در این بحران در کنار امریکا قرار دارد. بنابر این، دیده میشود که با دلهرهگی و اشتیاق تمام در پی ایجاد راهحل سیاسی است که باید امروز و قبل از فردا مطرح گردد؛ زیرا این کار مناسبتترین راهی است که روسیه میتواند با استفاده از آن خودش را از این معضله نجات دهد؛ زیرا در راهحل سیاسی، هزینههای سنگینیکه روسیه در عرصههای گوناگون متقبل میشود-به ویژه هزینههای اقتصادی ناشی از مشارکت نظامی- متوقف خواهد داد.
با توجه به تمام موارد ذکر شده، روسیه پیشگام شده، نشستهائی را پیشنهاد نمود که به گماناش راه را به سوی حل سیاسی بحران سوریه هموار خواهد نمود، چنانچه بشار را به روسیه فراخواند، سپس اردوغان و روحانی را و اینک سرگرم برنامهریزی برای فراخوانی به جانب نشستی با اشتراک آنچه که آن را "تمام اقشار مردم سوریه" مینامد، میباشد، تا راهحلی برای این بحران جستجو نمایند.
روسیه تلاش دارد، برای نزدیکتر نمودن راهحل سیاسی با سرعت بیشتر، امریکا را نیز وادار نماید تا در این نشست شرکت نماید، چنانچه اعلام نمود که قصد دارد شماری از نیروهایش را از سوریه بیرون نماید. جیراسیموف رئیس ارکان نیروهای مسلح روسیه در اظهاراتی گفت: «به گمان اغلب، شمار نیروهای نظامی روسیه در سوریه تا حد زیادی کاهش خواهد یافت و احتمالاً اینکار پیش از پایان سال جاری میلادی آغاز میشود.» (منبع: یورو نیوز ۲۳ نومبر ۲۰۱۷م)؛ اما امریکا پاسخ دادن به فراخوانی روسیه را همچنان به تأخیر میاندازد.
این است بازییکه امریکا در قضیۀ سوریه با روسها به راه انداخته؛ یعنی آنان را در منجلاب سوریه تنها گذاشته، درخواستهایش را نادیده میگیرد و در بسیاری از مسائل با آنان هماهنگی نمیکند، بهجزء موارد اندکی که آن هم از طریق وابستهگان امریکا صورت میگیرد.
از آن چه گفته شد، چنین بر میآید که تمام تلاشهای روسیه برای رهبری نمودن حل سیاسی بحران سوریه محکوم به شکست و ناکامی میباشد؛ زیرا روسیه عملاً توسط امریکا در منجلاب بزرگی در سوریه گیر افتاده است. امریکا در مورد این منجلاب حرفی به زبان نمیآورد و روسیه را تشویق میکند تا کارش را به صفت یکی از ابزارهای تسلط امریکا در سوریه علیه انقلابیون و روند بیداری اسلامی در آنجا همچنان ادامه دهد و بدون اینکه در حل این بحران، هیچگونه نقش رهبری کنندهای را داشته باشد؛ اما امریکا این هدف را زیاد برجسته نمیکند، چنانچه در نشستها و کنفرانسهائیکه در مسکو و سوچی برگزار میگردد، مشارکت میکند.
پیش از آنکه مسیر روسیه با امریکا روشن گردد، تمام پیشنهادها و پیشگامیهای روسیه برای حل بحران سوریه باید ناکام و عاجز ثابت شده و خواستار مشارکت امریکا شود. زمانیکه تمام مواد حل قضیۀ سوریه به خوبی آماده و پخته گردد، آنگاه انتظار میرود که امریکا مستقیماً و از طریق سازمان ملل و یا از طریق دولتهای مربوط و وابسته به خودش در منطقه پا پیش گذاشته و در حل این بحران اقدام نماید.
این است تحرکات روسیه و امریکا در سوریه-بازی موش و گربه- و نباید فراموش کنیم که این تحرکات به خواست الله سبحانه وتعالی قابلیت مهار شدن و شکست خوردن را توسط مسلمانان دارد، در صورتیکه گروههای مسلح بتوانند استقامت نموده و روابطشان را با مزدوران منطقهای امریکا، به ویژه ترکیه و سعودی قطع نموده و با صداقت و اخلاص در کنار یکدیگر قرار گرفته و با چنگ زدن به ریسمان مستحکم الله سبحانه وتعالی علیه استعمارگران و مزدورانشان به مبارزه ادامه دهند. آنگاه است که سوریه به خواست الله سبحانه وتعالی، تمام آرزوها و آرمانهای امریکا و روسیه را با خاک یکسان نموده و پشتشان را خواهد شکست و آنان با ذلت و سر افگندهگی تمام، از این سرزمین مقدس بیرون رفته و پشت سرشان را هم نگاه نخواهند نمود. این کار بر الله عزیز و مقتدر قطعاً دشوار نیست.
۲۱ ربیع الاول ۱۴۳۹هـ.ق
۹ دسمبر ۲۰۱۷م