پنجشنبه, ۳۰ شوال ۱۴۴۵هـ| ۲۰۲۴/۰۵/۰۹م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
دلالت اصلی و دلالت تابع
بسم الله الرحمن الرحيم

دلالت اصلی و دلالت تابع

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

در صفحۀ 307 جلد اول شخصیه آمده است: «دلالت‌ها به دلالت اصلی و دلالت تابع تقسیم می‌شود...» اما در صفحۀ 129 جلد سوم شخصیه ذکر شده که «دلالت‌ها به منطوق و مفهوم تقسیم شده و منطوق به دو قسم است: دلالت مطابقت و تضمن. بعداً در ادامه ذکر شده که دلالت مفهوم، یعنی دلالت التزام به چندین نوع تقسیم شده، که دلالت اشاره یکی از انواع دلالت مفهوم است.» هم‌چنان در قسمت تشریح دلالت اشاره همان مثال‌هایی ذکر گردیده که در شخصیه اول به عنوان دلالت تابع ذکر شده است و این مسأله اندکی در تقسیمات دلالت‌ وارده در جلد اول و جلد سوم التباس ایجاد کرده است. لذا پرسش این است که آیا دلالت اصلی همان منطوق و دلالت تابع همان دلالت مفهوم است و یا این‌که برای هرکدام از تقسیمات دلالت جهت و اعتباری است که به آن استعمال می‌شود؟ آیا تقسیم این دلالت‌ها در یک زمان و حالت واحد است و یا در زمان‌ها و حالت‌های مختلف؟ جزاکم الله خیراً!

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

1- موضوعی‌که شما در خصوص آن سوال کردید، در جزء اول کتاب شخصیه ذکر شده و معنی دلالت اصلی و دلالت تابع را به صورت کامل توضیح داده و این کتاب در صفحۀ 305 و 307 فایل ورد باب "نیاز امروزی امت به مفسرین" این مطلب را چنین ذکر نموده است:

«اگر واقعیت قرآن را از لحاظ کلمات و مفردات آن توجه کنیم، می‌بینیم که در قرآن کریم مفرداتی است که  گاهی به معنی لغوی حقیقی و گاهی به معنی لغوی مجازی استعمال شده و گاهی هم بر این مفردات معنی لغوی و مجازی باهم مصداق و انطباق پیدا می‌کند؛ اما معنی‌که هدف است، در هر ترکیب به اساس قرینۀ موجوده شناخته می‌شود. گاهی در این مفردات معنی لغوی فراموش شده و معنی مجازی بر آن باقی می‌ماند و همین معنی مجازی هدف قرار داده شده، نه معنی لغوی. و گاهی می‌بینیم که در قرآن کریم مفرداتی است که تنها معنی لغوی بر آن منطبق شده و به معنی مجازی استعمال نمی‌شود؛ البته به دلیل عدم موجودیت قرینه‌ای که آن مفرد را از معنی لغوی‌اش بر معنی مجازی برگردان نماید. هم‌چنان در قرآن کریم مفرداتی است که معنی لغوی بر آن منطبق شده و گاهی هم معنی شرعی جدیدی غیر از معنی لغوی حقیقی و غیر از معنی لغوی مجازی بر آن منطبق می‌شود و این مفردات در معنی لغوی و معنی شرعی در آیات مختلفی استعمال شده و آنچه معنی، هدف و مقصود را در این آیات تعیین و مشخص می‌کند، همانا ترکیب آیۀ مبارکه است. یا این‌که گاهی بر مفرد تنها معنی شرعی انطباق داشته و به معنی لغوی استعمال نمی‌شود که مثال معنی لغوی کلمۀ "قریه" است که در این دو آیۀ مبارکه تنها به معنی لغوی خود استعمال شده است:

﴿حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا﴾ [کهف: 77]

ترجمه: تا به اهل قریه‌ای رسیدند و از آن اهل قریه طعامی طلب کردند.

﴿أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ﴾ [نساء: 75]

ترجمه: ما را از این قریه بیرون گردان!

ولی کلمۀ "قریه" در این آیۀ مبارکه به معنی مجازی استعمال شده است:﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا﴾ [یوسف: 82] که در این آیۀ مبارکه اهل قریه که همانا معنی مجازی قریه است، مقصود می‌باشد. هم‌چنان الله سبحانه وتعالی فرموده است: ﴿وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا﴾ [طلاق: 8] و در این آیۀ مبارکه نیز اهل قریه منظور است. مثل این قول او تعالی: ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى (9) عَبْداً إِذَا صَلَّى﴾ [علق: 9-10] زیرا هدف و مراد در این آیۀ مبارکه معنی شرعی"صلی" است و اما در این قول الله سبحانه وتعالی﴿يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ﴾ [احزاب: 56] هدف از "صلاة" معنی لغوی یعنی دعاء است و در این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ﴾ [جمعه: 10] ﴿يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ﴾ [لقمان: 17] در تمام این آیات مبارکه‌ای که لفظ "صلاة" در آن ذکر شده به معنی شرعی آن استعمال گردیده است. این از لحاظ مفردات است.

اما از لحاظ ترکیب و جملات باید گفت که زبان عربی از جهت الفاظ خود دال بر معانی مختلفی بوده که هرگاه ما این الفاظ را در ترکیب‌ها و جملات جستجو کنیم، قطع نظر از این‌که این الفاظ به معنی مفردی خود در ترکیب به کار رفته و یا از لحاظ ترکیب و جمله به کار رفته، در می‌یابیم که این الفاظ از دو حالت خالی نیست: یک حالت این است که به این الفاظ از این لحاظ دیده می‌شود که این الفاظ، الفاظ و عباراتِ مطلقی دال بر معانی مطلق است که همین نوع دلالت، دلالت اصلی است و حالت دوم این است که این الفاظ عبارت از الفاظ و عباراتی است که دال بر معانی تابعی است که این معانی تابع خادم الفاظ و عبارات مطلق است که این نوع دلالت، دلالت تابع است...

اما نسبت به نوع دوم که جملات و ترکیب‌ها الفاظ و عباراتی‌اند که دال بر معانی است که تابع الفاظ و عباراتِ مطلق است؛ چنانچه هر خبری‌که در یک جمله واقع می‌شود، تقاضا دارد واضح گردد که چرا این خبر در چنین جمله‌ای واقع شده است؟ پس آن جمله به شکلی وضع می‌شود که آن مقصد را از ناحیه مخبر، مخبرعنه و نفس اخبار اداء ‌کند، که این بیان و وضاحت مقصد از حالت ظاهری جمله، سیاق جمله، نوعیت اسلوب جمله بر ایضاح، اخفاء، ایجاز و اطناب وغیره به دست می‌آید، مثلاً وقتی شما اراده کنید که خبر را متبارز سازید، نه مخبر عنه را، در این صورت در ابتداء اخبار می‌گوئید: "قام زید" و اگر هدف شما تبارز دادن مخبر عنه بود، می‌گوئید:"زید قام". به همین ترتیب، در جواب سوال و آنچه به منزلۀ جواب سوال است، می‌گوئید: "ان زیدا قام" و در جواب منکر می‌گوئید: "والله ان زیدا قام" و در موقعیت اخبار برای کسی‌که قیام زید را توقع دارد می‌گوئید:"قدقام زید" وغیره اموری‌که لازم است در متون عربی در نظر بگیرید. قرآن کریم این هردو نوع و حالت را با خود دارد؛ مثلاً در قرآن کریم الفاظ و عبارات مطلقی است که بر معانی مطلقی دلالت دارد.

هم‌چنان در قرآن کریم الفاظ و عبارات مقید وجود دارد که دال بر معانیِ است که در اشکال متعدد بلاغی تابع معانی مطلق است، مثلاً از جالب‌ترین نمونه‌های‌که معانی و دلالت تابع در آن وجود دارد، آیات و اجزای آیاتی است که در قرآن کریم و سوره‌های مختلف قرآن کریم تکراراً ذکر شده و هم‌چنان قصه‌ها و جملاتی‌ است که در قرآن کریم تکرار می‌باشد. هم‌چنان در مثال‌های‌که محمول از موضوع مقدم می‌شود و یا این‌که به انواع مختلف و یا به یک نوع واحد حسب سیاق جمله تأکید می‌شود و یا به شکل استفهامات انکاری و غیره ذکر شده که انواع دلالت‌های تابع را در ضمن دارد. مثلاً شما می‌بینید که یک آیه و یا جزئی از یک آیه و یا یک جمله و یا یک قصه در یک سیاق در بعضی سوره‌ها و به یک اسلوب آمده ولی در سورۀ دیگر به اسلوب و شکل دیگری واقع شده باشد؛ اما در جای سومی بر شکل سومی ذکر شده و به همین ترتیب، سائر موارد، شما تعبیری را نمی‌بینید که از وضعیت و شکل اصلی خود بیرون شده باشد؛ مگر این‌که به هدف یک نکتۀ بلاغی صورت گرفته که آن نکتۀ بلاغی تابع معنی مطلقی است که این معنی مطلق را الفاظ و عبارات در آن آیه در ضمن دارد، مثل تقدیم خبر بر مبتداء، تأکید خبر و اکتفاء نمودن بر ذکر بعض و ترک بعضی از آنچه ضرورت است، وسایر مثال‌ها.» ختم.

2- چنانچه می‌بینید، دلالت اصلی همان دلالتی است که از جهت الفاظ و عباراتی مطلق دیده می‌شود که این الفاظ و عبارات دال بر معانی مطلق است و همین نوع دلالت، دلالت اصلی است؛ یعنی دلالت لفظ مطابق به اسالیب لغت از لحاظ تقدیم و تأخیر، اطناب و ایجاز و حقیقت و مجاز است. به عبارت دیگر، همین دلالت منطوق نص است؛ لذا طوری‌که در صفحۀ 180 شخصیۀ سوم آمده منطوق چنین توضیح داده شده است:

«اگر دلالت خطاب بر حکم از لحاظ لفظ باشد، پس این دلالت، منطوق لفظ و خطاب است و اگر این دلالت از معنی به دست آید که لفظ بر آن معنی دلالت دارد، پس این دلالت بیرون شده از معنی، دلالت مفهوم است. لذا منطوق همان معنی است که لفظ در محل نطق بر آن دلالت دارد؛ یعنی مستقیم از لفظ فهیمده شده بدون واسطه و احتمال، مانند وجوب روزۀ رمضان که از این قول الله سبحانه وتعالی فهمیده می‌شود: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ﴾ و این چیزی است که لفظ توسط منطوق خود بر این معنی دلالت دارد و این دلالت لفظی نیز نامیده می‌شود؛ پس بر معنی‌که لفظ به صورت مطابقی و یا تضمنی دلالت دارد، او منطوق است نه آنچیزی‌که از سیاق کلام فهمیده می‌شود؛ زیرا لفظ تنها به اعتبار دلالت خود به سه قسم تقسیم می‌شود که این سه قسم عبارت است از: مطابقی، تضمنی و التزامی. مثلاً دلالت لفظ بر تمام معنی‌اش مطابقی است که همین معنی منطوق است و دلالت لفظ بر جزء مسمی یعنی جزء لفظ، دلالت تضمنی است و این معنی تضمنی نیز از منطوق است.

وقتی خطاب توسط منطوق‌اش بر حکم دلالت کرد، اول آن خطاب بر حقیقت شرعی حمل می‌شود، مانند این قول او صلی الله علیه وسلم:  

«لَيْسَ مِنَ الْبِرِّ الصِّيَامُ فِي السَّفَرِ» (این حدیث را احمد روایت کرده است.)

ترجمه: روزه در سفر لازم نیست!

در این‌جا کلمۀ "صیام" بر معنی شرعی حمل می‌شود، نه بر معنی لغوی؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم به هدف مسائل شرعی فرستاده شده است؛ اما در صورتی‌که برای لفظ حقیقت شرعی نبود یا حقیقت شرعی داشت، ولی امکان حمل آن بر معنی شرعی اش نبود، در این صورت این لفظ بر معنی حقیقی عرفی موجود در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم حمل می‌شود؛ زیرا حقیقت عرفی زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم بیش‌تر به ذهن می‌آید و به دلیل این‌که شرع در موارد زیادی عرف را در احکام شرعی اعتبار داده است، مانند ایمان؛ اما در صورتی‌که حمل لفظ بر حقیقت شرعی و حقیقت عرف موجود در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم متعذر شد، در این صورت لفظ بر حقیقت لغوی حمل می‌شود؛ پس نصوص شرعی الفاظ تشریعی است که برای بیان شریعت اسلامی آمده و اصل در دلالت نصوص شرعی در ابتداء معنی شرعی و در قدم دوم معنی عرفی و سپس در قدم سوم معنی لغوی است. این در صورتی است که استعمال نصوص شرعی و عرفی زیاد شود؛ طوری‌که یکی از این دو معنی مصداق پیدا کند؛ نه معنی لغوی. اگر چنین نبود، پس آن لفظ مشترک می‌باشد که باید توسط قرینه‌ای یکی از این دو معنی ترجیح داده شود؛ اگر حقیقت سه گانۀ شرعی، عرفی و لغوی در نصوص و الفاظ متعذر شد، در این صورت به خاطری جلوگیری و حفظ کلام از اهمال و بی‌مفهومی بر معنی مجازی حمل می‌شود...»

به این ترتیب، شما می‌بینید که دلالت اصلی همان دلالت منطوق است و هردو نوع دلالت یعنی دلالت لفظ می‌باشد؛ پس دلالت خطاب بر حکم، اگر از ناحیۀ لفظ باشد، آن دلالت منطوق است. دلالت اصلی همان دلالتی است که از این جهت دیده می‌شود که الفاظ و عبارات مطلق دال بر معانی مطلق باشد و همین نوع دلالت، دلالت اصلی است. اما دلالت تابع آن دلالتی است که دلالت اصلی را با اسالیب بدیعی توضیح داده و زیبائی معنی و بنای لفظ را ظاهر می‌سازد، یعنی دلالت تابع خادم دلالت منطوق بوده و دلالت منطوق را از لحاظ حقیقت، مجاز، اطناب، ایجاز، تقدیم، تأخیر وغیره  وضاحت می‌دهد؛ یعنی هر آن‌چیزی‌که مظهر بلاغت و ملاک اعجاز معنی را توضیح و متبارز ‌سازد، دلالت تابع است. همین دلالت تابع در حقیقت توضیح منطوق لفظ بوده و حکم منطوق را تأکید نموده، نه حکم دیگری. پس دلالت تابع خادم دلالت اصلی یعنی دلالت منطوق و توضیح معنی منطوق است نه برای ایجاد حکم دیگری؛ یعنی دلالت تابع مفهوم لفظ و یا نوعی از انواع مفهوم لفظ نمی‌باشد. پس منطوق آن‌چیزی است که از دلالت لفظ فهمیده شده، اما مفهوم همان چیزی است که از مدلول لفظ یعنی از معنی لفظ فهمیده می‌شود، مانند این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ﴾ [اسراء: 23] زیرا دلالت این لفظ این است که در برابر والدین "اف" نگوئید که این منطوق لفظ است؛ اما مدلول لفظ نهی از "تأفیف" می‌باشد و از این مدلول فهیمده می‌شود که والدین را نباید بزنید؛ پس از مفهوم این قول سبحانه وتعالی: ﴿فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ﴾ این معنی فهمیده می‌شود که والدین را نزنید؛ پس حرمت ضرب والدین مفهوم این قول الله سبحانه وتعالی است که از مدلول آیۀ مبارکه ﴿فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ﴾ فهمیده می‌شود...»

3- برای معلومات بیش‌تر باید گفت که در خصوص منطوق و مفهوم از جانب علماء اصول در قرون اولیه از عصر شافعی متوفی 204هـ تمرکز و توجه صورت گرفته است؛ چنانچه جوینی در "البرهان" و هم‌چنان در قرن پنجم هجری عصر شگوفائی مخصوصاً در نزد جوینی امام حرمین متوفی 478هـ که در کتاب خود "البرهان فی اصول الفقه" و غزالی متوفی 505هـ در کتاب خود"المستصفی" در این خصوص تمرکز کردند که ما بعضی از آنچه غزالی در "المستصفی" گفته در این‌جا ذکر می‌کنیم:

در صفحۀ 25 "فصل اول در مورد دلالت الفاظ بر معانی" گفته است: «فن اول در خصوص سوابق است که در این خصوص سه فصل بوده و فصل اول، در مورد دلالت الفاظ بر معانی است که این هدف ما به این تقسیمات واضح می‌شود:

تقسیم اول: دلالت لفظ بر معنی به سه وجه منحصر می‌شود که همانا معنی مطابقی، تضمنی و التزامی ... است.»

در صفحۀ 246 آمده است: «پنجم: مفهوم از فحواء فهمیده می‌شود، مانند تحریم ضرب والدین؛ چنانچه این مفهوم از نهی "تأفیف" فهمیده می‌شود؛ پس این حرمت قطعی است، مانند نص، اگرچه این معنی مستند بر لفظ نبوده و تنها عین لفظ منظور مان نیست؛ بلکه دلالت آن را هدف داریم؛ پس هر دلیل سمعی قاطع مانند نص است و در نزد کسانی‌که به این نظراند که مفهوم نیز مانند منطوق است تا جائی‌که این قاعده در وجوب زکات در گوسفندان نیز عمومیت پیدا کرده و شارع گفته است: «فِي سَائِمَةِ الْغَنَمِ زَكَاةٌ» که توسط مفهوم این قول شارع، گوسفند علف‌خوار؛ گوسفندی‌که از علف طبیعی و دشتی نمی‌خورد، بلکه برایش علف می‌دهند، نیز از عمومیت نام گوسفند و حیوانات بیرون شده است...»

سپس علماء اصول این موضوع را ادامه داده مثلاً در " المحصول فی اصول الفقه" نوشتۀ ابن عربی متوفی 543هـ و "المحصول" نوشته رازی متوفی 606هـ و "روضة الناظر" نوشتۀ ابن قدامه متوفی 620هـ سپس "الاحکام فی اصول الاحکام" نوشته‌ای آمدی متوفی 631هـ و سپس علماء اصول بعد از ایشان این مطلب را ادامه دادند.

4- تقسیمات دلالت‌ به اصلی و تابع شده و بیش‌ترین کسی‌که به این مسأله تمرکز کرده و توضیح داده است، امام شاطبی متوفی 790هـ در کتاب خود "الموافقات" جزء اول باب انواع معانی عربی و مراتب آن چاپ اول 1470/1997م صـ 51-52 چنین گفته است:

«3- انواع معانی عربی و مراتب آن... چنانچه شاطبی بیان می‌کند از عرف شناخته شده‌ در خطاب این است که برای لغت عرب دو دلالت است: اول: از جهت این‌که این لغت الفاظ و عبارات مطلقی است که دال بر معانی مطلق است که همین نوع دلالت، دلالت اصلی می‌باشد؛ البته در خصوص این مسأله تمام زبان‌ها اشتراک دارند و مقصد متکلمین توسط این دلالت‌ها به دست می‌آید. این مسأله به یک قوم اختصاص نداشته و همین دلالت و معنی است که می‌توانیم به زبان‌های دیگر ترجمه کنیم. از همین لحاظ و جهت تفسیر و بیان معنی قرآن برای عام مردم و برای کسانی‌که فهم قوی بر تحصیل معانی قرآن ندارد، حاصل می‌شود.

دوم: از جهت این‌که لغت عربی الفاظ و عبارات مقیدی است که دال بر معانی خادم است و این نوع دلالت، تابع دلالت اصلی بوده که این نوع دلالت تنها اختصاص به زبان عربی دارد. زیرا هر خبر از این ناحیه تقاضای اموری دارد که خادم آن خبر باشد؛ البته این امور از جهت مخبر، مخبرعنه، مخبربه و نفس اخبار  در حال و سیاق جمله و نوعیت اسلوب جمله از ایضاح و اخفاء، ایجاز و اطناب و به حسب کنایه و تصریح و به حسب آنچه که در سیاق اخبار اراده می‌شود و آنچه از مقتضی حال به دست می‌آید وغیره حالات از این موارد از اموری‌که حصر آن ممکن نیست؛ پس مثل این تصرفات که معنی کلام را متفاوت می‌سازد، مقصود اصلی نبوده، ولی این تصرفات از جملۀ مکملات و متممات جمله بوده، اگر در ان منکری نباشد، مساق(خواندن و نوشتن) کلام را زیبا می‌سازد.»

او در خصوص دلالت دوم می‌افزاید: «و این چیزی است که در علم بلاغت از آن بحث شده و بلاغیون "مستتبعات تراکیب" نام می‌گذارند و این خواص نظمی است که شأن کلام توسط آن بالا می‌رود. وقتی قرآن کریم به اعتبار این‌که الفاظ لغوی است، دلالت اصلی و دلالت تابع دارد، "یعنی مظهر بلاغت و ملاک اعجاز" است؛ لذا ترجمۀ قرآن کریم از لحاظ معنی دومی میسر نیست. زمخشری در "کشاف" گفته است: "از جملۀ زیبائی‌ها و باریکی‌های کلام عرب مخصوصاً قرآن کریم این است که هیچ زبانی به صورت مستقل نمی‌تواند معنی آنرا برساند." اما چیزی‌که انتقال آن به زبان دیگری ممکن است، معنی اصلی است که زبان‌های اجنبی نیز می‌تواند این معنی را اداء کند و این نظری است که "شاطبی" در مسأله ترجمه قرآن کریم بیان داشته است.» ختم.

5- سزاوار است بگوئیم که این مسأله در بین علمای اصول اختلافی است. بعضی از علمای اصول با ما هم‌نظر بوده و می‌گویند که دلالت تابع حکم جدیدی را افاده نمی‌کند؛ بلکه این دلالت خادم توضیح دلالت اصلی است؛ اما بعضی دلالت تابع را از جملۀ مفهوم، مخصوصاً از جملۀ دلالت اشاره می‌دانند؛ مثل اقل مدت حمل... و ما دلالت اشاره را واضح ساختیم که دلالت اشاره از جملۀ انواع مفهوم بوده و در شخصیه سوم صفحۀ 186 چنین مورد بحث قرار گرفته است:

«دلالت اشاره: دلالت اشاره آن است که کلام برای بیان حکمی گفته شده و یا کلام بر حکمی دلالت می‌کند؛ ولی از این کلام، حکم دیگری غیر از این حکم مبین، فهمیده می‌شود با وصف این‌که حکم دومی مقصود کلام نمی‌باشد؛ مثلاً دلالت مفهوم این قول او تعالی است: ﴿وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً﴾ [احقاف: 15] و این قول او تعالى: ﴿وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ﴾ [لقمان: 14]، زیرا اقل مدت حمل شش ماه است؛ اگرچه اقل مدت حمل در لفظ این دو آیۀ مبارکه ذکر نشده است. هم‌چنان مباشرت  که در این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ﴾ [بقره: 187] مباح دانسته شده، در این قول او تعالی: ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾ [بقره: 187] بیان شده که تا طلوع آفتاب جائز است. اگرچه بیان این مسأله مقصود است؛ اما از این مسأله لازم می‌آید که هرکس در شب رمضان جماع کرد و جنب شد، روزه‌اش فاسد نمی‌شود؛ زیرا کسی‌که در آخر شب جماع کرد، ناچار غسل آن تا روز به تأخیر می‌افتد...»

شاطبی تأکید می‌کند که بعضی از علماء در خصوص دلالت اصلی و دلالت تابع می‌گویند: دلالت تابع همانا دلالت اشاره است و عین مثال‌های را که ما در مورد دلالت اشاره آوردیم، در کتاب" الموافقات" خود در جلد 2 صفحات 151 و 154 بیان می‌کند و اختلاف را در دلالت تابع بیان نموده و تحت این عنوان: "المسألة الخامسه" چنین می‌گوید:

«وقتی ثابت شد که برای کلام از ناحیۀ دلالت‌اش دو اعتبار است؛ از جهت دلالت‌اش بر معنی اصلی و از جهت دلالت‌اش بر معنی تبعی. معنی تبعی‌که خادم معنی اصلی می‌باشد، وقتی چنین مطلبی ثابت شد، لازم است که به جهت معنی دقت شود و فهمیده شود که آیا احکام تنها از همین جهت معنی اصلی دارد گرفته می‌شود و یا این‌که از هر دو جهت؟

بدون شک که در جهت معنی اصلی و اعتبار جهت معنی اصلی برای دلالت احکام به صورت مطلق اشکال و اختلاف وجود نداشته و جای اختلاف در این خصوص نمی‌باشد؛ اما در خصوص این‌که برای جهت معنی تبعی در دلالت احکام اعتباری هست و یا خیر؟ چون معنی دلالت تبعی معانی زائدی بر معانی اصلی دارد. این مورد محل اختلاف است که در این خصوص هر گروه دلیل و نظر خود را دارد. مثلاً مصحح استدلال به چندین وجه می‌کند...

دوم استدلال به شریعت بر احکام از جهت شریعت به لسان عرب است، نه از این جهت که کلام است و این اعتبار، معنی جهت اول یعنی دلالت اصلی و معنی جهت دوم یعنی دلالت تبعی را شامل می‌شود. پس تخصیص معنی دلالت اصلی بر دلالت احکام بدون جهت معنی دوم یعنی دلالت تابع ، تخصیص بدون مخصص و ترجیح بدون مرجح است که چنین عملی باطل می‌باشد؛ لذا سزاوار نیست که تنها به معنی اولی یعنی معنی اصلی اعتبار داده شود؛ بلکه برای هر دو معنی اعتبار است...

سوم این‌که علماء کلام را اعتبار داده و در موارد زیادی از این جهت استدلال بر احکام می‌نمایند:

استدلال کردند که مدت حیض پانزده روز است و استدلال به این قول او صلی الله علیه وسلم می‌نمایند:«تَمْكُثُ إحْدَاكُنَّ شَطْرَ دَهْرِهَا لَا تُصَلِّي؛ هرکدام از شما بخشی از عمر خود را نماز نمی‌خوانید» هدف اخبار به نقصان دین است؛ نه اخبار به حد آخرین مرحلۀ مدت. اما مبالغه تقاضا می‌کند که چنین باشد. هم‌چنان مثل استدلال شان بر تقدیر اقل مدت حمل بر شش ماه که از این قول الله سبحانه وتعالی گرفته می‌شود:﴿وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً﴾ [احقاف: 15] در کنار این قول او تعالی: ﴿وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ﴾ [لقمان: 14] پس مقصد در این آیۀ مبارکه اولی بیان مدت دو مسأله بدون ذکر جزئیات است. سپس در آیۀ مبارکۀ دوم مدت فصال قصداً ذکر شده و از بیان مدت حمل به صورت تنهائی سکوت نموده و برای آن مدت ذکر نشده است؛ لذا نتیجه آن چنین می‌شود که اقل مدت حمل شش ماه است.

در این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ﴾ [بقره: 187] تا این قول او سبحانه وتعالی: ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾[بقره: 187] این قول الله سبحانه وتعالی دلالت بر این دارد که برای شخص جائز است تا صبح جنوب باشد و روزۀ آن صحت دارد؛ زیرا اباحت مباشرت تا طلوع صبح تقاضای این مطلب را دارد؛ اگرچه مقصود لفظ این مسأله نمی‌باشد؛ زیرا این مطلب از خود مقصود یعنی از اباحت جماع کردن، خوردن و نوشیدن لازم می‌آید.

کسی‌که به این نظر است که تابع بر معنی مستقلی و بر احکام شرعی دلالت ندارد، استدلال به وجوهات ذیل می‌کند:

این جهت از دلالت به فرض این‌که خادم و تابع دلالت اولی یعنی دلالت اصلی است، پس این دلالت از این حیث است که تأکید کننده، تقویت کننده و واضح کنندۀ معنی دلالت اولی یعنی دلالت اصلی است که قابلیت شنیدن را داشته و مورد قبول قرار گرفته و برای عقول موقعیت فهم را مهیا می‌کند؛ مثلاً وقتی می‌گوئیم: ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا﴾ [یوسف: 82] مقصود این است که از اهل قریه سوال کن؛ اما خود قریه از باب مبالغه جهت تکمیل شدن موضوع مورد سوال قرار گرفته است. مانند این مثال موارد دیگر نیز وجود دارد؛ اما از این‌که نسبت سوال به قریه داده شده کدام حکم برین مسأله بنا نمی‌شود.

سوم: وضع جهت دلالت تابع از دلالت اولی تقاضای این را دارد که معنی مفید از این جهت باید از همین جهت تابع باشد، اگر غیر از این جهت گرفته شود، در این صورت خروج از وضع دلالت تابع بوده و این غیر صحیح می‌باشد. دلالت تابع بر حکم زیادی بر دلالت اولی یعنی دلالت اصلی بوده و در حقیقت خروج از تابعیت بودن آن برای دلالت اولی یعنی اصلی است. لذا استفادۀ حکم از جهت دلالت تابع یعنی دلالت اصلی غیر فهم شده از عربی است که چنین چیزی درست نمی‌باشد.

اما ما به این باور نیستیم که حدیث دال بر مدت حیض است، بلکه در این خصوص اختلاف است. به همین دلیل احناف می‌گویند که اکثر مدت حیض ده روز است؛ اگر احناف تسلیم این مسأله باشد، این از جهت دلالت لفظ به وضع نیست و در این خصوص سخنی است و اقل مدت حمل مأخوذ از جهت اولی است؛ نه از جهت دوم. هم‌چنان مسألۀ صبح نمودن در حالت جنابت از جهت دلالت لفظ باالوضع نیست؛ زیرا چنین چیزی ممکن نیست. به همین ترتیب سائر موارد دیگری‌که از همین قبیل است. پس حاصل سخن این‌که استدلال با جهت دوم، یعنی دلالت تابع بر احکام ثابت نمی‌شود؛ پس عمل کردن به این استدلال صحیح نمی‌شود.

بناً صواب و حق این است که به صورت مطلق فیصله بر ممنوعیت اخذ احکام از جهت دوم یعنی دلالت تابع باشد. الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.»

یعنی شاطبی موافق به نظر اول نبوده؛ بلکه موافق به نظر دوم است؛ اما شاطبی این مطلب را اضافه می‌کند:

«فصل: تعارض دلائل در این مسأله آشکار شده و در نتیجه واضح شد که قوی‌ترین دو جهت، جهت مانعین است؛ پس این حالت تقاضا دارد که جهت دوم که همانا جهت دال بر معنی تبعی است دلالت بر حکم شرعی زائد نمی‌باشد. اما نظر دیگری‌که در این خصوص باقی مانده و ابر خیالی می‌کند و به این نظر است که برای جهت دوم معانی زائدی بر معنی اصلی است که این آداب شرعی، تخلقات حسنه است که هر صاحب عقل سلیمی این مسأله را تأئید می‌نماید؛ پس برای این دلالت اعتبار شرعی می‌باشد؛ لذا جهت دوم به صورت کلی خالی از دلالت نیست...»

خلاصه این‌که:

الف) دلالت اصلی همان منطوق است و هردوی آن، دلالت لفظ گفته می‌شود. پس دلالت منطوق همان دلالت خطاب بر حکم است؛ اگر این دلالت از لفظ به صورت بالفعل و مستقیم در محل نطق باشد. دلالت اصلی از جهت الفاظ و عبارات است که این الفاظ و عبارات به صورت مطلق بر معانی مطلق دلالت دارد. پس منطوق و دلالت اصلی هردوی شان دلالت‌ از لفظ می‌باشد.

ب) دلالت تابع خادم دلالت منطوق و یا دلالت اصلی است که آن را با روش‌های بدیعی توضیح داده و زیبائی معنی و مبنا را می‌دهد، یعنی دلالت تابع خادم دلالت منطوق بوده و دلالت منطوق را از حیث حقیقت، مجاز، اطناب، ایجاز، تقدیم، تأخیر وغیره واضح می‌سازد؛ یعنی به هرشکلی‌که معنی واضح و متبارز پیدا کند، آن را واضح می‌سازد. پس دلالت تابع، توضیحی برای منطوق بوده و تأکید کنندۀ حکم منطوق است؛ نه بیان کنندۀ حکم دیگری. پس دلالت تابع خادم دلالت اصلی یعنی منطوق بوده تا معنی دلالت اصلی را توضیح دهد؛ نه برای ایجاد حکم متفاوت از حکم دلالت اصلی. به عبارت دیگر، دلالت تابع نه مفهوم است و نه نوعی از انواع مفهوم و نه دلالت اشاره است و نه غیر از آن.

ج- برای معلومات بیش‌تر باید گفت که این مسأله بین علماء اصول اختلافی است. بعضی از این علماء مثل گفتۀ ما را گفتند که دلالت تابع حکم جدیدی را افاده نمی‌کند؛ بلکه خادم و موضح دلالت اصلی است؛ اما بعضی دلالت تابع را از جملۀ مفهوم مخصوصاً دلالت اشاره قرار می‌دهند، مثل اکثر مدت حیض و اقل مدت حیض و صبح نمودن با حالت جنابت که روزه را فاسد نمی‌سازد... چنانچه در فوق ذکر نمودیم، اما نظر راجح همان نظری است که ما آن را قبلاً ذکر نمودیم.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

6 شعبان 1444هـ.ق.

26 فبروری 2023م.

مترجم: مصطفی اسلام

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه