پنجشنبه, ۲۲ شوال ۱۴۴۵هـ| ۲۰۲۴/۰۵/۰۲م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
امت و علماء
بسم الله الرحمن الرحيم

امت و علماء

وظیفۀ علماء و نقش شان در جامعه

ضرب المثلی در میان عرب وجود دارد که می‌گوید:

«لایعرف قدر الأمر إلا من فقده؛ قدر یک شیء را کسی می‌داند که آن را از دست داده باشد.»

در غیاب و ندرت علمای اهل تقوی و صلاح، درک ما از ارزش و اهمیت شان زیاد می‌گردد. نقش علمای ربانی در بینش مردم و آگاهی جامعه به جهت درست یا اشتباه؛ از جمله اموری است که نمی‌توان آن را انکار کرد. از دیگر مواردی‌که در آن شکی نیست این‌که ما در یک واقعیت همگانی و رو به افزایش قرار داریم و آن «کمبود علمای متقی» است و نبود نقش و اثرشان را در جامعۀ خود حس می‌کنیم و بدون شک ایشان هم‌چون مادۀ کمیاب و وسیلۀ حفظ و صلاح جامعه هستند و خیر در آن جامعۀ نیست که مادۀ حفظ آن فاسد گردید و مادۀ کمیابش تبدیل به زهر کشنده شده باشد.

ما امروز بیشتر از هر زمان دیگری به مانند نیاز مان به آب، غذا و هوا، نیازمند رهبران و علمای از اهل صلاح و تقوا هستیم، علماء و رهبرانی‌که آستین همت بالا زده و تمام تلاش شان را جهت اجرای نقش شان در بیرون گردانیدن مسلمانان از تاریکی‌ها به سوی نور انجام دهند. زیرا در میان علما و حکام رابطۀ حیاتی وجود دارد که امکان جدایی‌اش نیست و نقش هرکدام در اصلاح جامعه نهایت برازنده است. امام سفیان ثوری برای جویندگان علم می‌گفت: «هرگاه علماء فاسد شوند، چی کسی باقی خواهد ماند که آنان را اصلاح سازد؟» سپس این سخن را می‌سرود: ای گروه علماء! هرچیزی‌که بگندد، نمکش می‌زنند، وای از آن دم که بگندد نمک. وجود علماء برای بشریت نعمت است و ایشان هم‌چون قندیل‌های از نور اند که تاریکی‌های متراکم را روشن می‌سازند و ایشان رهبران راه هدایت و میراث‌بران انبیاء در روی زمین اند؛ ایشان هم‌چون زرهی اند که امت را از دشمنان و از سلاح‌های فکری و فرهنگی‌اش حفظ می‌دارند؛ ایشان اهل تقوا و کسانی‌اند که ناامیدی را در دل‌های شیاطین می‌اندازند؛ ایشان ستون‌های اسلام و هم‌چون مادۀ کمیابی‎اند که صفا و نقای اسلام را حفظ می‌کنند، ایشان هم‌چون کلمۀ حقی‌اند که بر تمام اشیاء خیمه می‌زند و سکوت بر همه فراگیر می‌شود، هرگاه امت به ورطه‌های کفر و گمراهی افتد، ایشان هدایت‌گران امت به راه راست اند و رسول الله صلی الله علیه و سلم برای ما به بهترین و بلیغ ترین توصیف از علماء وصف نموده و فرمودند:

«إن مثل العلماء فی الأرض کمثل النجوم یهتدی بها فی ظلمات البر و البحر، فإذا انطمست النجوم أوشک أن تضل الهداة» [امام احمد بن حنبل]

ترجمه: مثال علماء در زمین مانند ستارگانی است که تاریکی‌های خشکه و دریا را روشن می سازند، پس هرگاه ستارگان تاریک گردند، نزدیک است که راه هدایت گم شود.

و ایشان میراث‌بران انبیاء اند، بر اساس آنچه رسول الله صلی الله علیه و سلم در موردشان فرمودند:

«إِنَّ الْعالِمَ، لَيَسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَوات وَمن فی الْأَرْضِ حَتَّى الْحِيتَانُ فِي الْمَاءِ، وَ فَضْلَ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ الکواکب. إِنَّ الْعُلَمَاءَ هُمْ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ» [ابوداوود]

ترجمه: از مقام عالم این است که اهل آسمان‌ها و زمین و حتی ماهیان در آب برایش طلب مغفرت می‌کنند و فضیلت عالم بر عابد همانند فضیلت مهتاب نسبت به دیگران ستارگان است، بدون شک که علماء وارثین انبیاء هستند.

قطعاً این رفعت و جایگاهی‌که نصوص به آن اشاره نموده است، فقط در مورد علمای عاملی هست که از اسلام دفاع می‌کنند و دین الله سبحانه و تعالی را محافظت می‌نمایند و با تمام توان و داشته‌های علمی شان با صبر و تحمل حکام را به سوی تطبیق شریعت وی دعوت می‌نمایند و این مقام و جایگاه برای علمای است که به علم خود عامل هستند و در کشتی اهل حق، امر کنندگان به معروف و بازدارندگان از منکر در حرکت اند و دست حکام را با نصیحت و محاسبه می‌گیرند.

این فضیلت فقط برای علمای عاملی هست که در متابعت شان از حق، تمسک و چنگ زدن به آن، تقدیم نصیحت برای الله و رسولش جهت تمسک به حق و ذوب شدن در آن و در نصیحت برای ائمۀ مسلمانان و عموم شان آراسته به اخلاق انبیاء باشند، به امور مسلمانان اهتمام می‌ورزند، بدون اینکه به فکر فتنه‌ها، سختی‌ها و عذابی باشند که در مسیر راه شان قرار می‌گیرد.

اسلام در میان علماء و حکام

علمایی‌که اوصاف شان در روایات گذشته ذکر گردید، ایشان علمای هستند که ترس ندارند از این‌که برای ظالم بگویند: تو ظالم هستی. هیبت مردم سبب منع‌شان نمی‌شود، از بیان حقی‌که دانسته اند و در راه الله سبحانه و تعالی از ملامت هیچ ملامت‌گری هراس ندارند. بدون شک چنین مردمی تمام جرئت و توان‌شان را در بیان حق  از قوت اسلام و استقامت بر آن گرفتند.

تاریخ؛ موقف‌گیری علماء را در برابر حکام و جرئت شان را در گفتن حق در هرکجایی‌که بودند برای ما بیان می‌کند تا حدی‌که سلاطین آنان را تهدید می‌نمودند، اما وضعیت علمای امروز همراه حکام مانند علمای گذشتۀ شان نیست که وارث بر حق انبیاء بودند، گویا در وجودشان قوت حق در مقابل باطل مرده است و صفحۀ علمایی‌که فریاد حق را در مقابل حکام بلند می‌نمودند، گم شده است. محاسبۀ علماء از حکام در هنگام فسادشان شبیه به یک امر محال و ناممکن گردیده است؛ آن زمانی‌که حکام مسلمانان قبل از صادر کردن حکم نزد علمای شان می‌رفتند، اما علمای امروز در پیچ و خم کردن نصوص و ستودن فیصله‌های حکام ظالم تلاش دارند. ستودن همین مردم از فیصله‌ها و اجراآت اردوغان و تشویق او به گرفتن سود در لیره‌های ترکی در ودیعت‌های آجل، بهترین دلیل در این مورد است؛ زمانی‌که زیادت یا سودی را که الله سبحانه و تعالی حرام گردانیده، تحت نام «بخششی از جانب دولت»؛ گرفتن آن را حلال شمردند، عوض محاسبۀ حکام در برابر ظلم‌شان، پی‌درپی به سخن از نواقض وضو پرداختند و در خطبه‌های شان از آداب طعام و نوشیدنی صحبت کردند، از ولاء و دوستی حکام با کفار استعمارگر و ارتکاب کشتارها در سرزمین‌های اسلامی ساکت ماندند. بلی! در عوض این‌که حکم تابع آن چیزی باشد که الله سبحانه و تعالی نازل فرموده است، برعکس به متابعت از خواهشات حکام به غیر آنچه الله سبحانه و تعالی نازل نموده است تأویل گردیده است. در عوض این‌که حکام در صادر کردن احکام شان تابع علمای متقی بوده و منتظر فتوای شان باشند که الله سبحانه و تعالی و رسولش را راضی گرداند، علماء این زمان در آنچه الله سبحانه و تعالی نازل نفرموده است، تابع حکام اند و آخرت شان را با مال اندکی از دنیا می‌فروشند. آنچه که وراثت انبیاء تقاضا دارد این است که حق را بگویند و غیر از رضایت الله سبحانه و تعالی خواهان چیزی دیگر نباشند، از ملامت ملامت‌گران و از توبیخ توبیخ کنندگان نهراسند، در فتوای شان غور و درنگ کنند تا حق برای شان واضح گردد و در صدور آن عجله ننمایند، اگر خطای شان در فتوا معلوم شد، سرگردان و متردد نشوند. سلطان العلماء العز ابن عبدالسلام از فتوا می‌ترسید و هرگاه می‌دانست در فتوایش خطا کرده است، در رجوع به حق بسیار جرئت‌مند بود. قاضی عزالدین البکاری حکایت کرده است که: «باری شیخ عزالدین بن عبدالسلام به چیزی فتوا داد، بعد از آن برایش واضح گردید که خطا کرده است؛ سپس خودش در مصر و قاهره خبر داد: هرکسی‌که ابن عبدالسلام برایش چنین فتوا داده است، به آن عمل نکند؛ زیرا او خطا کرده است.» [طبقات السبکی] چون فتوا در نزد ایشان مطابق و تابع به آن حقی بود که اسلام آورده و الله سبحانه و تعالی از ایشان راضی می‌گردد؛ نه برای تملق و چاپلوسی مردم و نه هم از ترس حکام.

لقب او به عنوان سلطان العلماء بیهوده نبود، زمانی‌که ملک صالح اسماعیل به سوی پیمان صلح با صلیبی‌ها از ترس برادرش ملک صالح ایوب پناه برد و قلعه‌های صیدا، شقیق، صفد و دیگر قلعه‌های مسلمانان را در سال 638 هجری تسلیم شان کرد و برای صلیبی‌ها اجازه داد تا برای خرید سلاح جهت کشتار مسلمانان مصر به دمشق داخل شوند؛ العز بن عبدالسلام خشمگین شد و به حرمت فروش اسلحه برای صلیبی‌ها فتوا داد و نزد تجار رفته برای شان می‌گفت: معاملۀ شما با ایشان حرام است؛ زیرا شما زمینه را فراهم می‌کنید تا آن‌ها سلاح خریداری کرده و برادران مسلمان شما را به قتل برسانند. سپس به منبر مسجد بزرگ اموی بالا شد و دوستی با دشمنان را مذمت نمود و خیانت را تقبیح کرد و سخنان سختی برای سلطان گفت و دعا نمودن در خطبه را برایش قطع نمود و در نزد همه فراخوان می‌داد، به آن چیزی‌که سبب خلع و تبدیل وی گردد و می‌گفت: ای بار الها! توفیقات خود را برای این امت استوار بساز! دوستان خود را در این امت عزت ببخش و دشمنانت را در این امت ذلیل کن تا به طاعت تو در میان این امت عمل کرده شود و از معصیت تو باز داشته شود! مردم با آمین گفتن و دعا برای مسلمانان و تقاضای نصرت در مقابل دشمنان تضرع و زاری می‌نمودند. هرگاه بر کارخانه‌ها و سازندگان شمشیرها می‌گذشت، برای شان در مورد حرمت ساختن شمشیر و فروش آن برای صلیبی‌ها فتوا می‌داد.

ای علمای با فضیلت

خلافت تاج فرایض است و کار برای اقامۀ آن وظیفۀ همگانی می‌باشد که در رأس بقیه کارها قرار دارد، زیرا آن حکم بما انزل الله است؛ چنانچه در آن اسلام و مسلمین عزت می‌یابند. مسلمان‌ها در طول دوران خلافت قوی و با عزت به دین شان زندگی کردند و کلمات اسلام در گوشه و کنار زمین در تردد بود. صدای تکبیری بلند بود که رعب و ترس را در دل کفار می‌انداخت، روزی ابرها از بالای سر خلیفه عبور می‌کرد و خلیفۀ شان به روح فاتحین در راه اعلاء کلمة الله و با اعتماد به نصرت الله سبحانه و تعالی ابرها را مخاطب قرار می‌داد و می‌گفت: به هرجا می‌خواهی ببار، به زودی خراج تو برایم خواهد رسید. زمانی‌که نقفور حاکم روم بر سرزمین‌های اسلامی جرئت پیدا می‌کند و نامۀ تهدیدآمیزی به خلیفۀ مسلمانان هارون الرشید می‌فرستد، خلیفه کسی را لازم نمی‌بیند تا نامۀ دیگری به عنوان ردی بر نامه‌اش بنویسد؛ بلکه بر پشت نامه‌اش نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، این نامه از جانب امیرالمومنین هارون الرشید به سوی نقفور سگ روم! نامه‌ات را خواندم ای فرزند کافر! جواب نامه‌ات چیزی است که تو خواهی دید نه آن چه که بشنوی. والسلام»


[1]. در کتاب البدایة و النهایه از ابن کثیر وارد شده است که این عمل در زمان پادشاه رومی إیرینی (نام زن است) دقیقاً در سال 181 ه بوده است. روم برای مسلمانان جزیه می‌پرداخته است و این پرداخت جزیه بعد از مصالحه با هارون الرشید که در چندین جنگ پی در پی آنان را شکست داده بود، صورت گرفت و این معاهده جریان داشت تا زمانی‌که حاکمیت امپراتور را نقفور دوم، فوکاس بدست گرفت و از پرداخت جزیه خودداری نموده به هارون الرشید نامه نوشت و در آن گفت: «از جانب نقفور پادشاه روم برای هارون پادشاه عرب! اما بعد: ملکه‌ای که قبل از من بود، تو را به عنوان برادرش قرار داده و خودش را به عنوان یک پرندۀ (ضعیفی‌که فقط گنجشک شکار می‌کند) شمرده بود، از اموال خود چیزی را برایت می‌پرداخته است که گویا در حقیقت نزدش اضافه بوده باشد؛ اما باید دانست که این از ضعف و ناتوانی زنان و حماقت‌شان می‌باشد. بعد از این‌که نامه‌ام را خواندی؛ آن مال‌هایی‌که تا حال برایت رسیده است، پس باز گردان و خودت را نجات ده و گر نه بین ما و تو شمشیر فیصله خواهد کرد.» زمانی‌که خلیفه هارون الرشید آن نامه را خواند، بسیار خشمگین شد تا حدی‌که کسی‌ نمی‌توانست به طرف او نگاه کند؛ چه رسد به این‌که بتواند با او صحبت نماید. اهل جلسۀ او پراکنده شدند، سپس دوات خواست و بر پشت نامه نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم، این نامه از جانب امیرالمومنین هارون الرشید به سوی نقفور، سگ روم! نامه‌ات را خواندم ای فرزند کافر! جواب نامه‌ات چیزی است که تو خواهی دید، نه آن چه که بشنوی! والسلام!» هارون الرشید خودش در 187 هـ بیرون شد تا این‌که به هرقله شهری نزدیک به قسطنطنیه رسید، نقفور ناچار شد تا صلح و سازش کند و مال جزیه را به خلیفه تقدیم نماید؛ چنانکه قبل از آن إیرینی این کار را می‌کرد، اما او بعد از بازگشت هارون الرشید؛ معاهده را نقض کرد، سپس هارون الرشید در سال 188 هـ به جنگ با او پرداخت و او را سخت شکست داد و چهل هزار نفر از لشکر او را کشت و نقفور زخمی شد.

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه