پرسش
السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته!
سرورم! پیرامون این قول شما: "آیا از شما مردی رشیدی نیست که اين نامریان را بركنار نموده، سیرت انصار را تکرار نماید؛ به این ترتیب در راستای اقامهی حکم اسلام یعنی خلافة راشده ما را نصرت دهد...؟" میخواهم به این حدیث نبوی اشاره نمایم که در آن رسولالله صلیالله علیه وسلم میفرمایند:«إذا رأيتم الناس قد مرجت عهودهم، وخفت أمانتهم، وكانوا هكذا»؛ زمانی مردم را دیدید که پیمان های خود رانقض نمودند و امانتهایشان بیاهمیت شد و این چنین بودند. رسولالله صلیالله علیه وسلم انگشتان خویش را باهم در آمیخت. راوی میگوید: به سوی وی صلیالله علیه وسلم برخاستم و گفتم: جانم فدایت! آنوقت راه چاره چیست؟ فرمود: «الزم بيتك، وابك على نفسك، واملك عليك لسانك، وخذ ما تعرف، ودع ما تنكر، وعليك بأمر خاصة نفسك، ودع عنك أمر العامة»؛ درخانهات بمان، بر حال خود گریه کن، مواظب زبانت باش، به آنچه مطابق شرع میدانی عمل نما، آنچه را خلاف شرع مییابی ترک نما، مواظب خودباش و امور عام مردم را به خودشان بگذار! اینجا میان فرمان رسولالله صلیالله علیه وسلم و میان آنچه که شما ما را به آن دعوت میدهید، یک نوع تناقض دیده میشود. الله به شما برکت دهد.
پاسخ
علیکم سلام ورحمت الله وبرکاته!
حدیثی را که شما یادآور شدید، با متن کاملش در ابوداد قرار آتی روایت شده است:
«حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ، حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ هِلَالِ بْنِ خَبَّابٍ أَبِي الْعَلَاءِ، قَالَ: حَدَّثَنِي عِكْرِمَةُ، حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ حَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم، إِذْ ذَكَرَ الْفِتْنَةَ، فَقَالَ: «إِذَا رَأَيْتُمُ النَّاسَ قَدْ مَرِجَتْ عُهُودُهُمْ، وَخَفَّتْ أَمَانَاتُهُمْ، وَكَانُوا هَكَذَا» وَشَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ، قَالَ: فَقُمْتُ إِلَيْهِ، فَقُلْتُ: كَيْفَ أَفْعَلُ عِنْدَ ذَلِكَ، جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ؟ قَالَ: «الْزَمْ بَيْتَكَ، وَامْلِكْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ، وَخُذْ بِمَا تَعْرِفُ، وَدَعْ مَا تُنْكِرُ، وَعَلَيْكَ بِأَمْرِ خَاصَّةِ نَفْسِكَ، وَدَعْ عَنْكَ أَمْرَ الْعَامَّةِ»
ترجمه: هارون بن عبدالله از فضل بن دکین، او از یونس بن ابی اسحاق، او از هلال بن خباب ابوالعلی به ما حدیث بیان نمود که هلال گفت: عکرمة از عبدالله بن عمرو بن العاص به من حدیث بیان نمود که ابن عمرو گفت : ما در اطراف رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم که از فتنه یادآور شده فرمود: «زمانی مردمان را دیدید که به تعهدات شان پابند نبودند و به امانتهای شان اهمیت نمیدادند و این چنین بودند» و انگشتان خود را باهم آمیخت. راوی میگوید: من برخاستم و نزدشان رفتم و گفتم: جانم فدای شماباد! آنوقت راه چاره چیست؟ فرمودند: «درخانهات بمان، مواظب زبانت باش، به آنچه که مطابق شرع مییابی عمل نما، آنچه را خلاف شرع مییابی ترک نما، مواظب خود باش و امور عام مردم را به خود شان بگذار!» پایان.
حدیث فوق و احادیث مختلف دیگریکه راجع به فتنه وارد شده اند، مخصوص شرایطی میشوند که در آن حق و باطل به گونهای باهم خلط شده باشند که دیگر تفکیک حق از باطل غیرممکن به نظر برسد؛ پس کسیکه نزدش حق از باطل واضح نشده است، حکم شرعی دربارهی وی همین است که الی روشن شدن حق از باطل در خانه بماند، ولی هر زمانیکه حق واضح شد، بر وی لازم میگردد که باحق حرکت کند.
این امر به شخصیکه پیرامون معنی و مبنای حدیث تحقیقات دارد، به آسانی واضح میگردد. بنگر به کلمهی" وکانو هکذا" و توضیح راوی به آنچه که به این قول" وَشَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ؛ یعنی انگشتان دست خود را بهم آمیخت" که اشاره است به خلط شدن برخی در بعضی و مبهم بودن امر بر آنان. همهی این به خلط شدن حق بر باطل و عدم تفکیک از همدیگر دلالت میکند. بنابراین، همان گونه که گفتیم، در چنین وضعیتی حکم شرعی نسبت به آن شخص تا روشن شدن حق از باطل همان بیطرفی است، ولی بعد از شناخت حق، دفاع از آن واجب میگردد.
حمایت از حق چه امر به معروف باشد و چه نهی از منکر و یا یاری نمودن مظلوم و یا هم جدوجهد در راستای طلب نصرت از اهل قوت جهت اقامهی دولت اسلامی در صورت نبود آن، عملیست که ادلهی شرعی واجباش میگرداند که از آن جمله دلایل ذیل است:
در بارهی امر به معروف و نهی از منکر:
1- قال الله تعالى:
﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [آل عمران: 104]
ترجمه: و باید از شما گروهی باشد که دعوت به خیر کنند، امربه معروف و نهی از منکر نمایند و همین گروه رستگارند.
وقال تعالى: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر﴾[آل عمران: 110]
ترجمه: شما(ای پیروان محمد صلی الله علیه وسلم) بهترین امتی هستید که به سود انساها فرستاده شده اید(مادامیکه) امر به معروف و نهی از منکر مینمائید.
احمد از عبدالله بن عمر روایت نموده که او میگوید: از رسولالله صلیالله علیه وسلم شنیدم که میگفت:
«إذا رأيتم أُمتي تَهَابُ الظالم أن تقول له: إنك أنت ظالم، فقد تُوُدِّعَ منهم»
ترجمه: زمانی امتم را دیدید که بیم داشت ازینکه به ظالم بگوید تو ظالمی، در آنصورت وجود و عدم وجودشان یکسان است.
ابوداود روایت نموده است که ابوبکررضیالله عنه بعد از حمد و ثنا گفت: ما از رسولالله صلیالله علیه وسلم شنیدیم که میگفت:
«إِنَّ النَّاسَ إِذَا رَأَوُا الظَّالِمَ فَلَمْ يَأْخُذُوا عَلَى يَدَيْهِ، أَوْشَكَ أَنْ يَعُمَّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ»
ترجمه: هنگامی مردم ظالم را دیدند و اورا از ظلم منع نکردند، الله همۀ آنان را دچار عقوبتی خواهد کرد.
ترمذی از حذیفه رضیالله عنه و او از رسولالله صلیالله علیه وسلم روایت نموده که فرمودند:
«وَالَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ، لَتَأْمُرُنَّ بِالمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهَوُنَّ عَنْ المُنْكَرِ أَوْ لَيُوشِكَنَّ اللهُ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عِقَابًا مِنْهُ ثُمَّ تَدْعُوْنَهُ فَلا يُسْتَجَابُ لَكُمْ»
ترجمه: سوگند به او ذاتیکه نفس من به دست، اوست قطعاً امربه معروف و نهی ازمنکر میکنید یا اینکه الله برشما عقوبتی را خواهد فرستاد و باز اورا دعا خواهید نمود؛ ولی دعایتان مستجاب نخواهد گردید.
همچنان ابوداود و ترمذی از ابن مسعود رضیالله عنه روایت نموده اند که رسولالله صلیالله علیه وسلم فرمودند:
«كَلاَّ، وَاللهِ لَتَأمُرُنَّ بالمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهَوُنَّ عَنِ المُنْكَرِ، وَلَتَأخُذُنَّ عَلَى يَدِ الظَّالِمِ، وَلَتَأطِرُنَّهُ عَلَى الحَقِّ أطْرًا، وَلَتَقْصُرُنَّه عَلَى الحَقِّ قَصْرًا، أَوْ لَيَضْرِبَنَّ اللهُ بقُلُوبِ بَعْضِكُمْ عَلَى بَعْضٍ، ثُمَّ ليَلْعَننكُمْ كَمَا لَعَنَهُمْ»
ترجمه: هرگز! هرگز! قسم به الله، قطعاً امربه معروف و نهی عن المنکر میکنید و از ظلم ظالم جلوگیری نموده و او را به حق بازگردانیده و بر آن نگه میدارید و یا اینکه در میان قلبهایتان اختلاف خلق نموده، شمارا لعنت خواهد کرد؛ همانگونه که آنان را لعنت کرد.
ابوداود و ترمذی از ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت نموده اند که سول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«أفْضَلُ الجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائرٍ»
ترجمه: بهترین جهاد گفتن سخن انصاف نزد سلطان جابر است.
نسائی از ابی عبدالله طارق بن شهاب بجلی احمسی رضی الله عنه نقل نموده که مردی در حالیکه پای خود را در رکاب کرده بود، از رسولالله صلیالله علیه وسلم پرسید: کدام جهاد بهتر است؟ پیامبر فرمودند: «كَلِمَةُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائرٍ»؛ گفتن شخن حق نزد سلطان جابر.
2- پاره یی دربارهی نصرت مظلوم
-قال الله تعالى:
﴿وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ﴾ [انفال: 72]
ترجمه: اگر از شما در بارهی دین یاری خواستند یاری نمودن شان برشما لازم میگردد.
-بخاری در صحیح خود از عبدالله بن عمر رضیالله عنه روایت نموده که رسولالله صلیالله علیه وسلم فرمودند:
«المُسْلِمُ أَخُو المُسْلِمِ لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يُسْلِمُهُ... وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ كُرْبَةً، فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرُبَاتِ يَوْمِ القِيَامَةِ»؛ مسلمان برادر مسلمان هست نه اورا تنها میگذارد و نه به دشمن تسلیمش میکند... وکسی از کسی اندوهی را دور کند، الله (سبحانه و تعالی) از وی اندوهی از اندوههای روز قیامت را دور خواهد نمود. همچنان وی از انس روایت نموده است او میگوید رسولالله صلیالله علیه وسلم فرمودند: «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا»؛ به برادرت چه ظالم باشد و چه مظلوم یاری نما! گفتند: یارسول الله، نصرت مظلوم که واضح است، ولی ظالم را چگونه نصرت کرد؟ فرمود: مانع ظلماش شو! و نیز از براء بن عازب رضیالله عنهما روایت نموده که وی میگوید: «أَمَرَنَا النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم بِسَبْعٍ، ... وَنَصْرَ المَظْلُومِ»؛ مارا رسول الله صلی الله علیه وسلم به هفت امور امرنمود که از جمله یاری به مظلوم است.
3- باز پیرامون طلب نصره از اهل قدرت برای تأسیس دولت اسلامی در صورت عدم وجودآن، که از آن جمله:
ابن هشام در سیرت از ابن اسحاق نقل قول میکند که «رسولالله صلیالله علیه وسلم در موسمهای حج که به قبایل عرب فرامیرسید، نزد آنان میرفت و آنان را به به سوی الله دعوت مینمود و به آنان خبر میداد که وی نبی مرسل است و از ایشان درخواست میکرد که او را تصدیق و حمایت کنند تا رسالت خود را به ایشان برساند.» پایان.
ابوالفتح فتح الدین در عیون الأثرنقل قول میکند: «وقاسم بن ثابت از علی بن ابی طالب راجع به خروج او و ابوبکر با رسولالله صلیالله علیه وسلم یاد کرده... پس ابوبکر گفت: ازکدام قبیله اید؟ گفتند: از شیبان بن ثعلبه. ابوبکر به رسولالله صلیالله علیه وسلم متوجه شده گفت: پدر و مادرم فدایت باد، اینان متنفذین قوم خود اند و در میانشان مفروق بن عمرو، هانئ بن قبیصة، مثنی بن حارث و نعمان بن شریک است... ابوبکر گفت: حتماً شنیده باشید که او رسولالله است. پس او اینجاست. مفروق گفت: ما خبر شدیم که وی ادعای آنرا دارد، پس ای برادر قریشی، به چه چیزی دعوت میدهی؟ پس رسولالله صلیالله علیه وسلم پیش آمد و گفت: «أَدْعُو إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَأَنْ تُؤْوُنِي وَتَنْصُرُونِي»؛ به این دعوت میدهم که گواهی دهید جز الله واحد ولاشریک معبودی نیست و من رسول الله هستم و اینکه مرا جا دهید و نصرت کنید. هانئ لب سخن گشوده خواست که مثنی بن حارث با ایشان همسخن شود؛ بناءً گفت: این مثنی بن حارث، بزرگ و جنگجوی ما است. مثنی گفت: ای برادر قریشی، سخنانت را شنیدیم... ولی ما با یمامه و سمامه دوپیمانی داریم، پیامبر صلیالله علیه وسلم گفت: این دو پیمان را توضیح دهید. گفت: نهرهای کسری و آبهای عرب... و ما با کسری پیمانی بستیم و او هم از ما تعهد گرفت که ما نه امری جدیدی ایجاد کنیم و نه به شخصیکه امری جدیدی ایجاد میکند، پناه دهیم؛ پس اگر مایل هستی در متعلق آبهای عرب تو را پناه و نصرت دهیم، این کار را خواهیم کرد. رسولالله فرمودند: شما صادقانه گفتید و پاسخ بد ندادید و دین الله را کسی نصرت کرده میتواند که صلاحیت همهجانبه داشته باشد...» پایان.
به این ترتیب رسولالله صلیالله عیه وسلم از قبایل قدرتمند طلب نصرت مینمود تا باشد به اسلام گرویده و او صلیالله علیه وسلم را یاری نمایند تا در میان شان حکم الله را نافذ نماید؛ پس آنان رد کرند تا اینکه الله خواست... بنابراین رسولالله صلیالله علیه وسلم مصعب را به مدینه فرستاد، انصار دعوت را پذیرفتند و در بیعت عقبۀ دوم با رسولالله صلیالله علیه وسلم بیعت نمودند که به تعقیب آن رسولالله صلیالله علیه وسلم به مدینه هجرت نمود و آنجا دولت را تأسیس نمود...
ابن هشام در سیرت میگوید: «ابن اسحاق گفت: سپس مصعب بن عمیر به مکه برگشت، تعدادی از مسلمانان انصار با زائرین حج از قوم شان که هنوز در شرک بودند، به حج رفتند تا اینکه به مکه رسیدند، روزهای وسطی ایام تشریق را برای ملاقات بارسولالله صلیالله علیه وسلم در عقبه وعده سپردند، زمانیکه الله در تقدیر آنان تکریم خود، نصرت پیامبرش، اعزاز اسلام و اذلال شرک و اهل شرک را رقم زده بود... او میگوید: ما بهجستجوی رسولالله صلیالله علیه وسلم برآمدیم... میگوید: داخل مسجد شدیم که عباس درانجابود و رسولالله صلیالله علیه وسلم همرای او بودند، بعد عرض سلام نزدشان نشستیم.... کعب میگوید: سپس به حج رفتیم و با رسولالله صلیالله علیه وسلم به منظور عقبه روزهای وسطی ایام تشریق را تعیین نمودیم. وی میگوید: هنگامیکه از مراسم حج فارغ شدیم، شبیکه با رسولالله صلیالله علیه وسلم وعده سپرده بودیم، فرارسید... میگوید: آنشب با قوم در خیمههای خود خوابیدیم تا اینکه یک برسه از شب گذشت، از خیمهها جهت وعدهگاه رسولالله بیرون شدیم، مانند قطا آهسته و پنهانی بیرون میرفتیم، تا اینکه شعب نزدیک عقبه تجمع نمودیم که هفتاد و سه مرد بویم و دو زن همراه مان از زنان مان بودند: نسیبة بنت کعب یعنی ام عمارة یکی از بانوان بنی مازن بن الحارث، و اسماء بنت عمرو بن عدی بن نابی یکی از بانوان بنی سلمه مشهوربه ام منیع بود... میگوید: رسول الله بهسخن آغاز نموده و تلاوت قرآن نمود، به سوی الله دعوت داد و به اسلام تشویق کرد و سپس فرمود: باشما بیعت میکنم، مشروط بر اینکه در برابر هرآنچه که از زنان و اولادتان دفاع میکنید، از من نیز دفاع خواهید کرد. وی میگوید: براء بن معرور از دست مبارک ایشان گرفت و گفت: بلی، سوگند به او ذاتیکه تو را نبی برحق فرستاده است، از تو دفاع خواهیم کرد، همانگونه که از رازهای خود دفاع میکنیم. پس ای رسول الله با ما بیعتکن! قسم به الله ما اهل حلقه و جنگجو هستیم، اینرا از بزرگان خود نسل به نسل آموخته ایم...! باز رسولالله گفت: من از شما و شما از من اید. با کسی جنگیدید، میجنگم و با کسی صلح نمودید صلح میکنم.... گفتند یا رسولالله اگر ما به این وفا کنیم، پاداش مان چه خواهد بود؟ گفت: بهشت. گفتند: دستت را باز کن، دستش را باز کزد و با وی بیعت نمودند. میگوید: باز رسولالله صلیالله علیه وسلم فرمودند: بروید به خیمهها تان! میگوید: پس عباس بن عبادة بن نضلة به وی گفت: سوگند به ذاتیکه تو را به حق فرستاده است؛ اگر خواسته باشی فردا با اهل خود باشمشیرها به تو خواهیم پیوست! میگوید: رسولالله صلیالله علیه وسلم فرمودند: هنوز به آن مامورنشده ایم، ولیکن برگردید به خیمههای خویش...»
بیهقی در دلائل النبوة نقل نموده میگوید «حسن بن محمد بن اسحاق از ابن زبیر محمد بن مسلم به ما خبر داد که به وی جابر بن عبدالله انصاری نقل نموده ... که ما شعب عقبة را وعده دادیم؛ پس یکنفر و دو نفر جمع شدیم تا اینکه نزد ایشان همهگی جمع شدیم و گفتیم: یا رسولالله به چه چیز با تو بیعت کنیم، گفت با من بیعت کنید بر شنیدن و اطاعت نمودن در حالت نشاط و سستی، و بر مصرف نمودن در حالت فراخی و تنگدستی، به امربه معروف و نهی از منکر، بر اینکه برای الله سخن میگویید و از ملامت ملامتگری نخواهید ترسید و بر اینکه مرا نصرت خواهید کرد. زمانیکه نزدتان به یثرب آمدم از من دفاع میکنید در برابر هر آنچه که ازآن همسران اولاد و اولاد خویش را دفاع میکنید و پاداش شما بهشت است... پس به سوی وی برخاستیم، یک یک مرد با وی بیعت میکردیم که از ما شرط خود را میگرفت و در عوض به ما بهشت را وعده میداد...» پایان
همه این دلائل و دلائل دیگر مشابه، حرکت را واجب میگرداند. بی تفاوت ماندن تنها در حالت فتنه میباشد؛ در صورتیکه انسان حق و باطل را نمی شناسد؛ هنگامی حق را شناخت واجب است که حق بگوید، امر به معروف و نهی از منکر کند، از مظلوم پشتیبانی نماید و به منظور تأسیس دولت اسلامی "خلافة راشدة" به طریقهی شرعی از اهل قوت طلب نصرت کند. این عمل در نبود خلافت واجب بوده و بیتفاوتی ازان گناهی است بزرگ. اگر مسلمانان به خصوص صالحین نسبت به نصرت حق آشکار و معلوم بیتفاوت بمانند و در خانههای خود آسوده بنشینند، همانا فساد برپا خواهد شد، بغاوتگران و باطلپرستان سر از گریبان کشیده و بر گردنهای بندهگان سوار خواهند شد.
طوریکه در فوق توضیح دادیم، نصوص شرعی بیتفاوتی در چنین حالت را نه تنها اینکه رد میکند؛ بلکه نصرت حق را واجب میگرداند.
این بود معنای حدیث شریفیکه راجع به آن سوال نمودی، یعنی آن بهحالت فتنه حمل میشود؛ حالتیکه حق از باطل جدا معلوم نگردد...
ای سوال کنندهی محترم! این به سخن ذیل ما چی ربطی دارد: «ما به لشکرهای مسلمانان رو میآوریم: آیا از شما مردی رشیدی نسیت که به خیانت حکام نسبت به الله و رسول و مؤمنان نه بگوید؟ آیا از شما مردی رشیدی نیست که به دین و آبروی خود غیرت نموده، در برابر دشمنان الله استادهگی نماید، ریسمانشان را قطع و قدرتشان را درهم بشکند...؟ آیا از شما مردی رشیدی نیست که بر سراین نامردان نقطهی پایان بگذارد و سیرت انصار را اعاده نماید؛ پس ما را به برای اقامهی حکم اسلام یعنی خلافة راشدة نصرت نماید؟...» انتهى، حيثالحق فيها واضح و روشن است و آن دعوت است، برای نصرت دین الله و تأسیس حکم الله و قطع نمودن ریشهی کفار و نه گفتن به آنانیکه به الله و رسولش و مسلمان خیانت میکنند... بنابر این این دعوت به فتنه نیست و نه مشارکت در فتنه است، بلکه دعوت حق آشکار است که در آن دو نفر را اختلافی نیست و دو نیزه را تصادمی نیست.
پس در کجا با حدیث رسولالله در تناقض است...! ایا دعوت دادن مسلمانان به عمل به کتابالله و سنت رسولالله، ممانعت ظالمان و کافران و لبیک گفتن به نصرت دین با حدیث رسولالله صلیالله علیه وسلم در تناقض بوده میتواند؟!
الله بر تو رحم کند! در این امر فکر کن...! الله همهی مارا به عزت اسلام و مسلمین توفیق عنایت فرماید!
برادرتان عطاء بن خلیل ابورشته
تر جمه: محمد مسلم