دوشنبه, ۲۱ صَفر ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۸/۲۶م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

تورم، زنان مسلمان را در هند در یک بحران متروکه صحی/بهداشتی خطرناک، رها نموده است

به تاریخ 14ماه می، روزنامه "تایمز اف ایندیا(Times of India)" گزارشی را در مورد این‌که "چگونه میزان تورم شدیداً زنده‌گی اقتصادی زنان مسلمانان را تحت تأثیر قرار داده است و در عوض، آنان را آسیب‌پذیر به مشکلات شدید صحی/بهداستی رها نموده است"؛ منتشر نمود. صدها زن مسلمان با مشکلات و امراض مزمن در بیرون از کلینیک‌ها صف کشیده اند و نیازمند کمک‌های اجتماعی(انسانی) و مالی هستند. ‏اما، نیازهای آن‌ها برآورده نمی‌شود و بسیاری از آن‌ها به هیچ نوع حمایتی دسترسی ندارند تا شرایط زنده‌گی‌شان را ارتقاء دهند. بناءً ‏بسیاری از زنانی‌که طلاق شده/گرفته اند و یک نظام حکومت‌داری مناسبی هم وجود ندارد تا به نیاز‌های شان رسیده‌گی کند و به دلیل لکه ننگ غیراسلامی که زنان مطلقه با آن مواجه هستند، اغلب در شرایط مهلک و بدی قرار می‌گیرند. بناءً "کم‌خونی(Anaemia)، سل/توبرکلوز(tuberculosis)، تخمدان پلی‌کیستیک(polycystic ovaries)، شکر(Diabetes)، بیماری مزمن پوست(Skin ailments)"، و کمبود ویتامین‌ها، معمولاً از امراضی‌ست که گزارش شدند. بسیاری از زنان رژیم غذایی کاملاً ابتدایی دارند، اغلب شان به صورت روزانه فقط "برنج-دال یا چای-نان خشک" می‌خورند. البته بدون این‌که به میوه، گوشت یا سبزیجات تازه، تخم مرغ یا لبنیات دسترسی داشته باشند. داکتر أسيمه ممتاز که بیش از یک سال است [من‌حیث داکتر] با این زنان کار می‌کند گفت؛ اکثریت زنانی که به او مراجعه می‌کنند، به شدت کم‌خون هستند. وی اظهار نمود: «هرچند ما به آن‌ها "سپلمنت(supplements)" یا مکمل‌های پروتین و کلسیم را می‌دهیم، اما این‌ دارو‌ها نمی‌تواند مواد مغذی را که فرد از طریق غذا دریافت می‌کند را جبران نماید.» مجتبی حسن عسکری، مؤسس "بنیاد خیریه دست‌های یاری‌کنند(Helping Hands Foundation)"، توضیح داد: «قیمت‌‌ بلند موادغذایی منجر به کاهش قابل‌توجهی در ارزش مواد مغذی، مواد غذایی شده است. این‌ [پروسس غذا] مستقیماً منجر به سوءتغذیه به ویژه در کودکان شده است.» این وضعیت خطرناک تنها یک علت عمده دارد و نمی‌توانیم جنگ اوکراین یا بی‌ثباتی جهانی را مقصر این شرایط دانست. ‏واقعیت امر این‌ست که هرگاه تمام نظام اجتماعی و سیاسی یک حکومت در خدمت‌گذاری به برآورده کردن نیازهای نخبه‌گان قدرت و حذف مستحیق من‌حیت اولیت‌ شان باشد، آن‌گاه‌ ضعیف فقد ضعیف‌تر شده می‌شود. ‏علاوه بر این، ثابت شده است که نظام اقتصادی جمهوریت(سرمایه‌داری) کاملاً معیوب است و قادر به برآوردن کردن نیازهای مردم نیست.

تضمین تأمین نیازهای زنان، به ویژه زنان مجرد مانند زنان بیوه، در واقع مسوولیت خلیفه تحت نظام سیاسی اسلامی، خلافت اسلامی است. رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم به صفت حاکم دولت در مدینه می‌فراید:

«...مَنْ تَرَكَ مَالاً فَلأِهْلِهِ وَمَنْ تَرَكَ دَيْنًا أَوْ ضَيَاعًا فَإِلَيَّ وَعَلَيَّ» [اخرج مسلم]

ترجمه:...کسی‌که مالی را بعد از مرگش گذاشت، از خانواده‌اش است و کسی‌که دین و یا خساره‌ای را بجا گذاشت بر من و بر ذمۀ من است.

زندگی در نبود دولت خلافت و بدون حاکمیت اسلامی، میلیون‌ها زن مسلمان را نه تنها در هند، بلکه در سرتاسر سرزمین‌های اسلامی در معرض مشکلات مالی شدید همراه با پیامدهای مرگ‌بار و زندگی نامناسب قرار داده است. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَيُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا﴾ (انسان: 8)

ترجمه: و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می‌دهند!

درین خصوص، مثال عظیم از خلیفه دوم اسلام، عمر بن خطاب رضی‌الله‌عنه را داریم که چگونه در خیابان‌های شهر گشت می‌زد تا اطمینان حاصل کند که نیازهای مردمش/اهلش برآورده شده یا خیر و دیدیم که چگونه (آرد گندم) را از بیت المال پشت کرد و به درب خانه مادری برد که فرزندانش به علت فقر گرسنه مانده بودند. حتی به خاطر گوسفندانی‌که در کوهستان‌ها علف و سبزه کافی نداشتند، بی‌خوابی می‌کشید. تحت این‌ نظام اسلامی، زنان حق داشتند برای مخارج زنده‌گی شان از منابع و پول بیت المال بهرمند شوند تا دولت اطمینان حاصل کند که زنان هرگز برای رفع نیازهای اساسی‌شان دست به گدایی نزنند و یا از مشکلات اقتصادی در رنج و مشقت قرار بگیرند. 

تحت سایه رهبری اسلامی، دولت خلافت؛ هیچ گزینه‌ای برای حاکم وجود ندارد که مسائل امنیت جسمی و مالی زنان را به حالت خودشان رها نماید تا مجال یابند یا تحت نفوذ غیراسلامی قرار بگیرند. بر دولت واجب است تا برای آن‌ها نیازهای اولیه و زنده‌گی استاندارد آبرومندانه‌ی شان را فراهم کند، آن‌‌گونه که آنان از یک روز تلاش برای تغذیه خود و خانواده خود مصون باشند. یقیناً نظام حکومت‌داری اسلامی به عنوان وسیله‌ای برای رهایی بشر از هر گونه ظلم، بی‌عدالتی، غفلت و خیانت و برای تأمین نیازهای اولیه و امنیت اقتصادی هر انسانی، عمل می‌کند. فلهذا یگانه راه برای زنان مسلمان و یقیناً برای تمام زنان سرزمین های اسلامی بخاطری رهایی از این تقلای مالی این است که رژیم های فاسد، نالایق و بی‌عاطفه‌ای را که بر سرزمین‌های ما حکومت می‌کند را از بین ببرند و خلافت اسلامی را دوباره تأسیس نماید که توسط خلیفه راشده و عادل اداره می‌شود که او به دستور الله سبحانه و تعالی من‌حیث سپر نگهبان مردمش خواهد بود.

بخش زنان دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

مترجم: داکتر زکریا

ادامه مطلب...

مسجدالاقصی و طرح یهودسازی قدس؛ مسئولیت مسلمانان چیست!؟

  • نشر شده در سیاسی

در بخش گذشته به طور کلی پیرامون شکست و ناکامی غرب در راستای مبدل­سازی رژیم یهود به یک بدنۀ مورد پذیرش در محیط مسلمانان صحبت راندیم. در ادامه مبحث به اقدامات یهود نسبت به قدس و مخصوصاً نسبت به مسجدالاقصی و تلاش­های آن برای یهودسازی آن دو و ناکامی این تلاش­ها می­پردازیم؛ اما قبل از آن می­خواهیم که اکاذیب و دروغ­های یهود و مسیحیان را قبل از آن‌ها خاطر نشان سازیم؛ به خصوص دروغ­هایی‌که مربوط به بیت‌المقدس و مسجدالاقصی مبارک می­باشد. چیزی را که نباید فراموش کرد و آن این‌که: تلاش یهود در دروغ­ و ادعای آن علیه بیت‌المقدس و مسجدالاقصی مقدم بر دروغ­هایی بود که مسیحیان صلیبی درباره اماکن مقدس از نزد خود ساخته و پرداخته بودند تا صفوف شان را متحد سازند، جنگ­ها و نبردها را به خارج از اروپا تغییر جهت دهند و کلیسای شرقی و غربی را متحد سازند. این دروغ­ها را پاپ­ها و مبلغان بزرگ اروپا مانند: پاپ گریگوری هفتم، پاپ اروبان دوم و پیترس گوشه­نشین رهبری می­کردند و مسیحیان در این دروغ­ها، جنبش صهیونیست زادۀ صلیبی را دنبال کردند؛ اما با شعارهای دیگر و دروغ­های جدیدی؛ به منطور این‌که اهداف سیاسی این جنبش را که با بزرگان سیاسی اروپا طرح کرده بود، به پیش ببرند.

برخی از شعارهایی‌که یهود و مخصوصا ًجنبش صهیونیست در برابر قدس و اماکن دینی بخاطر تشویق هجرت بسوی آن از نزد خود ساخته و پرداخته بودند قرار ذیل اند:

1-      جنبش صهیونست نام خود را از دیدگاه مذهبی و دینی مرتبط به کوه صهیون در قدس برگزید. بنابر ادعای یهود، صهیون نام برگرفته شده از تورات بوده و اسم سنتی و مترادف با شهر قدس و سرزمین اسرائیل می­باشد. بر حسب دروغ­های شان این نماد آرزوی یهود برای بازیابی سرزمین ملی، تاریخی و سرزمین اسرائیل می­باشد و پیروانان این جنبش ادعا دارند که هرگونه زندگی برای یهود در خارج از صهیون، تبعید به‌شمار می­رود؛ چنانچه این سخن را موشیه هیس در کتابش«روما و أروشلیم القدس» خاطر نشان ساخته است.

2-      در اولین کنفرانس صهیونیسم در شهر بازل سویس در سال 1897م یهود گام­های عملی برای تأسیس رژیم صهیونیستی برداشت و چارچوب آن‌را مشخص کرد؛ آن‌هم با استناد به کتاب تورات، تلمود و پروتکل­های بزرگان صهیون. صهیونیست­ها این دروغ­ها را در کنفرانس شان در کتاب «دولت یهود» متبلور کردند. دعوت­گران صهیونیسم تلمودی نقش بیت‌المقدس را در این مرحله به عنوان یک نام مذهبی و دینی برای جلب و آوردن مهاجرین جدید به فلسطین برجسته کردند.

3-      رهبران یهود که امتداد حرکت صهیونیستی هستند، ارتباط بازگشت خود به بیت‌المقدس را از دید عقیدتی و مذهبی بیان داشتند. دیوید بن گوریون اولین نخست وزیر رژیم شان در سال 1948م گفت: «اسرائیل بدون قدس هیچ ارزشی ندارد... و قدس هم بدون هیکل(معبدبزرگ) هیچ ارزشی ندارد.» موشیه دیان وزیر دفاع رژیم یهود در جنگ سال 1967م وقتی‌که به دیوار البراق رسید، گفت: «ما به مقدس­ترین اماکن خود برگشته ایم و دیگر هرگز ترکش نخواهیم کرد.» اما جنرال گورن رئیس علماء دینی یهود در ارتش رژیم یهود بعد از آنکه در سال 67م مسجدالاقصی را اشغال کرد، در صحن آن نماز خواند و خواهان ایجاد کنیسه­ای شد. لوی اشکول نخست وزیر رژیم اشغالگر یهود، در سال 1967م در هنگام اشغال قدس گفت: «شوق بازگشت یهود به قدس نسبت به دو سال قبل از اشغال قدس شرقی در جنگ 1967م بیشتر شده است.»

4-      صهیونیست­های یهودی اصطلاح مذهبی دروغینی را به نام «سرزمین موعود» یعنی سرزمینی‌که الله برای شان وعده داده است را برگزیدند. ادعا دارند که این وعده تورات است و هدف شان جلب توجه یهودیان بسوی قدس و مهاجرت و تبعیت از آن می­باشد، از جمله دروغ­ها و تهمت­های آن‌ها در این موضوع: آن‌چه که بنابر ادعای شان در سِفر تکوین آمده است: «.. و پروردگار برای إبرام گفت: سرزمین- قوم و پدرت را رها کن و بسوی سرزمینی برو که رهنمایت خواهم کرد.» و دروغ­های سرزمین موعود از زبان­های سیاسیون یهود و افراط­گرایان مذهبی شان نیز نقل شده است. مئیرکهانا می­گوید: «سرزمین موعود را یهود با اشک و خون تصرف کرده است و این سرزمینی­ست که زیادت را می­پذیرد اما تجزیه و تقسیم را نمی­پذیرد.»

این­ها برخی از دروغ­هایی بود که توسط رهبران جنبش صهیونیستی و رهبران تشکیلات یهودی و علماء دینی یهود به‌منظور تشویق یهودیان به مهاجرت بسوی بیت‌المقدس به عنوان مقدمه­ای برای تأسیس رژیم مسخ شان ساخته و پرداخته شده بود. این کار به‌منظور تشویق یهود با یک کمپاین جهانی همراه شد که حتی تا به امروز ادامه دارد. هم‌چنین این امر با کمپاین فشار بر یهود نیز همراه شد که رهبران جنبش صهیونیست همراه با رهبران غرب در بریتانیا، فرانسه و آلمان و در بسیاری از کشورهای اروپایی شرقی در نظام کمونیسم، یک‌جا با هم در آن کمپاین همکاری وتوطئه کردند. گاهی اوقات اقدامات‌شان بصورت قتل و تروریست سازمان­دهی شده از سوی جنبش صهیونیست علیه یهود ظاهر می­گشت تا آنان را مجبور به مهاجرت کنند. عین نمایش و وضعیت در کشورهای عرب که در اطراف فلسطین قرار داشتند، موجود بود. از نشانه­های این اقدامات جنبش صهیونیست علیه یهود را یکی هم این گفته عوسیف کاسیف نماینده اسبق کنست را می­توان یادآور شد: «جنبش صهیونیستی در کشورهای عربی جنایاتی را مرتکب شد تا یهودیان را به مهاجرت از آن‌جا بر انگیزد.» وی افزود: «در سال­های اخیر، علایم و نشانه­های زنده­ای مبنی بر دست داشتن جنبش صهیونیستی در آزار و اذیت رساندن یهودیان برای بیرون راندن از آن‌جا فاش و نمایان گشته است.» این امر فقط منحصر به مرزهای کشورهای عربی نمی­شد؛ بلکه جنبش صهیونیستی بخاطر مهاجرت یهودیان با نازی­های آلمان نیز همکاری نمود. حایم لاندو یکی از رهبران گروه هاگانا و یکی از اعضاء کنست در نشستی که در سال 1966م در تل أبیب برگزار شد، گفت: «دستگاه اجرایی و محرک جنبش صهیونست از نسل­کشی مطلع بود، در حقیقت رهبران دستگاه نه تنها که خاموشی برگزیدند؛ بلکه سایر کسانی­که این کار را انجام دادند را نیز ساکت نمودند.»

اهداف جنبش اول صهیونیست در آوردن و جلب یهود از اماکن مختلف چنانکه ادعا می­کنند محقق شد و مرحله دوم در راستای بر آوردن ساختن اهدافش در  تخلیه شهرها از باشندگانش و سیطره بر شهر قدس و یهودسازی آن روی کار آمد، اقدامات یهود در راستای این کار به اشکال زیادی ظاهر گشت و یهودسازی قدس مقدمۀ بود برای یهودسازی مسجدالاقصی مبارک و برای ساختن معبد بزرگ مورد نظرشان؛ چنانکه علماء دینی یهود و اعضای جنبش صهیونیست ادعا می­کنند.

اقدامات عملی یهود در راستای یهودسازی قدس و کتمان ویژگی­های اسلامی آن از سال 1948م. آغاز شد و از زمان اشغال کامل آن در سال1967م تشدید یافت، و این اقدامات در گام­ها و نقشه­های متفاوت و جدیدی روی کار آمد، که برخی از آنان قرار ذیل اند:

1-   حذف نام قدیمی از نواحی اداری یهود  و از رسانه­های جمعی و در عوض آن بکارگیری اسم تحریف شده (أورشلیم)؛ این اسم تحریف شدۀ نام باستانی کنعانی أورسلیم به معنای شهر صلح می­باشد و حال آنکه در تمام اعصار اسلامی نام اصلی در کتب و ادبیات اسلامی و در تقسیم بندی نواحی؛ قدس و بیت المقدس بوده است. یهود فقط به این تسمیه عام اکتفاء نکرد؛ بلکه به حذف و تحریف بسیاری از اسامی پرداخت و در عوض آن‌ها اسامی تاریخی و مذهبی یهودیت را برگزید.

2-   یهودسازی سرزمین قدس از خانه­ها شروع تا به املاک و نواحی اطراف آن. طرح یهودسازی در هزاران دونم مساحت از سرزمین قدس که در سال 1948م اشغال شده بود عملی گشت و سپس به رژیم یهود ملحق گردید؛ دونم عبارتی است از نواحی اطراف بیت‌المقدس، مخصوصاً از سمت غرب. هم‌چنین بسیاری از املاک و مدارس اسلامی و مسیحی به تصرف یهود در آمد و به مساکن و معابد یهودی مبدل گشت.

3-   یهودسازی باشندگان قدس: ضمیمه­سازی قدس به رژیم یهود اعلان گردید، کنست پس از اشغال أورشلیم به تاریخ 27 ژوئن 1967م. تصمیم به ضمیمه­سازی أورشلیم گرفت. و به دستور شماره 2064 بیت‌المقدس شرقی به یک نهاد سیاسی و اداری یهودی ضمیمه شد. و متن قطعنامه از این قرار بود: «أورشلیم متحد- نواحی غرب و شرق- پایتخت اسرائیل»، کنست در سال 1980م.  قطعنامه دیگری را صادر کرد که در آن؛ تنها پایتخت شان أورشلیم تذکر داده شده بود! بدنبال این قطعنامه­ها، یهود برای بیرون راندن مسلمانان از أورشلیم و نواحی آن از هیچ نوع تلاشی دریغ نورزید و در عین‌حال؛ یهودیان را از بیرون به داخل قدس فرا می­خواند و تشویق شان می­کرد و برای باشندگان آن امتیازات خاصی قایل می­شد.

4-   آزار و اذیت سازماندهی شده و مستمر و عدم اجازه دهی مسلمانان به ساخت و ساز در داخل شهر. علاوه بر این یهود بالای مناطق و نواحی شهر فشار وارد می­کرد تا سکان آن‌را بکلی بیرون رانده و آن‌را به مناطق یهودی­نشین مبدل سازد. اما نسبت به شهر تاریخی و قدیم؛ یهود حتی از ترمیم و بازسازی بناءها و ساختمان­ها منع می­کرد و به هیچ وجه اجازه ساخت و ساز جدید را نمی­داد.

این­ها اقدامات کلی پیرامون یهودسازی قدس بود و در بخش بعدی ادامه مبحث یعنی یهودسازی مسجدالاقصی و تلاش­های یهود در راستای آن‌را إن شاء الله به بحث خواهیم گرفت. ادامه دارد...

نویسنده: استاد حمد طبیب

مترجم: محمد مزمل 

ادامه مطلب...

زکات پول‌های کاغذی

  • نشر شده در فقهی

 

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

وقتی صنف‌های شش‌گانه‌ای که در سوال ذکر شده اسم‌های جامد هستند و وقتی پول‌های نقدی‌که حکم طلا و نقره را می‌گیرد و پوشیده به طلا و نقره باشند، دراین صورت حکم واضح است؛ اما حالا پول‌هایی‌که روکش طلا و نقره را ندارد، آیا باز هم حکم در خصوص این پول‌ها به حال خود باقی است و هم‌چنان در خصوص زکات اموال؟ در این خصوص ما را رهنمایی فرمایید! الله شما را جزای خیر داده و بر دستان شما مؤمنین را تمکین بخشد!

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

ما این مسئله را در کتاب اموال در باب زکات پول‌های کاغذی واضح نمودیم:

«پول‌های کاغذی آن اوراق مالی است که دولت‌، آن‌را صادر کرده و آن پول‌ها را پول و ارز خود قرار می‌دهد تا ارزش‌ اجناس خرید و فروش به وسیله‌ای آن‌ها قیمت‌گذاری شده و به اساس آن مزد کارگران پرداخته شود و زکات این پول‌های کاغذی مثل زکات طلا و نقره بوده و بر این پول‌های کاغذی احکام زکات بر حسب واقعیت آن جاری می‌شود که این واقعیت بر سه نوع است:

1-       نوع اول پول‌های کاغذی است که قایم مقام طلا و نقره است. این‌ پول‌ها اوراقی اند که در نظام پولی نقدی سکه قرار دارند و اندازۀ مشخص را از طلا و نقره نمایندگی می‌کند و این پول‌ها در داد و ستد و در تقاضاها قایم مقام طلا و نقره بوده و به عنوان قایم مقام طلا و نقره اعتبار داده می‌شود؛ زیرا این پول‌ها در هر زمان که خواسته باشند به طلا و نقره تبادله می‌شود و زکات این پول‌ها بسان زکات طلا و نقره است، اگر این پول‌ها قایم مقام طلا بود و مقدار آن به اندازه بیست دینار یعنی ۸۵ گرام که نصاب طلا است، رسید، در این صورت با گردش سال در این پول زکات می‌شود و در این صورت چهار یکم، یک دهم آن واجب می‌شود و اگر این پول قایم مقام نقره بود و مقدار آن به اندازۀ رسید که دوصد درهم را نمایندگی می‌نمود؛ یعنی به اندازۀ ۵۹۵ گرام بود که این نصاب نقره است، در این صورت با گردش سال زکات لازم شده و یک‌چهارم یک‌ دهم لازم می‌شود. دلیل وجوب زکات در این پول‌ها خود احادیث است که این احادیث دال بر وجوب زکات در طلا و نقره است؛ زیرا این پول‌ها قایم مقام و وکیل طلا و نقره بوده و قایم مقام و وکیل حکم اصیل را می‌گیرد.

2-       نوع دوم: پول‌های کاغذی‌ است که چاپ می‌شود و دولت ‌آن‌ها را صادر می‌کند و یا یکی از بانک‌های معتبری‌که دولت اجازۀ صادر می‌دهد و برای این نوع پول کاغذی مقدار مشخص از طلا و نقره است، غیر از خود اوراقی‌که پول کاغذی ساخته شده است که این نوع پول در نزد دولت محفوظ بوده و یا در نزد بانکی ‌که آن‌را صادر می‌کند، به حساب ضمانت محفوظ است و مرجعی‌که این پول را صادر می‌کند، متعهد به پرداخت قیمت این پول به حساب طلا و نقره است که بر این پول روکش شده و برای کسی‌که این پول را حمل می‌کند، در وقت تقاضای آن برایش می‌دهد و روکش این پول کامل نبوده، بلکه به اندازۀ قیمت در آن روکش شده است که گاهی سه چهار یکم است و یا سی در صدم و یا نصف آن است و یا غیر از آن به اندازۀ درصدی مشخص دیگری است.

این اوراق چاپ شدۀ معتبر نسبت به روکش آن قایم مقام می‌باشد. روکش طلا باشد و یا نقره؛ زیرا این پول در هر وقتی باشد، به طلا و نقره تبدیل و زکات این پول مثل زکات طلا و نقره است، اگر روکش به طلا باشد و روکش آن نصف قیمت نام گذاشته شده‌ای باشد، وقتی به مقدار چهارصد دینار رسید و بر آن سال گردان کرده بود. در این صورت زکات بر آن لازم می‌شود و زکات آن دینار از جنس آن می‌شود؛ اگر به چهارصد دینار نرسید، پس در آن زکات نیست؛ زیرا از نصاب زکات کم‌تر است. دلیل وجوب زکات در آن همان احادیث است که در مورد خود زکات طلا و نقره آمده است؛ زیرا این اشیاء در آن مقداری‌که روکش شده به طلا و نقره است قائم مقام طلا و نقره است چیزی‌که در آن زکات واجب است و قایم مقام و وکیل حکم اصیل را می‌گیرد.

3-       سوم: پول‌های نقد کاغذی لازمی همان پول‌های کاغذی است که دولت به اساس قانون آن‌ها را صادر و برای داد و ستد آن‌ها را به عنوان پول تعیین می‌کند و ‌آن‌ها را پول‌های قرار می‌دهد که بتواند در معاملات اشیاء ثمن قرار گرفته و بتواند به عنوان اجرت در کارها و هم‌چنان در منافع اعتبار داده شود؛ ولی صرف به طلا و نقره نمی‌شود و روکش به طلا و نقره هم نمی‌باشد و پشتیبانۀ طلا و نقره هم ندارد. اوراق برای پول است و برای این کاغذهای نقدی جز ارزش قانونی دیگر ارزش نمی‌باشد؛ اما وقتی این کاغذها الزامی بود و اصطلاح طوری بود که این اوراق را پول نقدی در ثمن اشیاء و اجرت برای منافع و خدمات قرار می‌دادند و با آن‌ها طلا و نقره خرید و فروش می‌شد، چنانکه توسط آن‌ها سایر کالاها و اجناس خرید و فروش می‌شد، پس در این پول‌ها مسئله‌ای پولی و ثمنیت تحقق یافته چیزی‌که در طلا و نقره تحقق یافته است که مضروب در دینار و درهم است. این بدین دلیل است که نصوص وارده در زکات طلا و نقره به دو قسم است:

اول دلایلی است که بر زکات طلا و نقره به عنوان اسماء جنس صراحت دارد، یعنی در خصوص خود طلا و نقره است و این‌ها اسماء جامد هستند که گنجایش تعلیل را ندارد؛ پس بر این چیزی قیاس نمی‌شود. به همین دلیل زکات در دیگر معادن نیست مانند آهن، میس و غیر از آن، ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«... وَمَا مِنْ صَاحِبِ ذَهَب وَلَا فِضَّةٍ، لَا يُؤَدِّي مِنْهَا حَقَّهَا، إِلَّا إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ، صُفِّحَتْ لَهُ صَفَائِحُ مِنْ نَارٍ...»

ترجمه: ... هیچ مالک طلا و نقره‌‌ای نیست که حق آ‌ن را ادا نکرده باشد؛ مگر این‌که در روز قیامت بر آن آهن‌های آتشین ریخته می‌شود.

پنج نفر از صحاح این حدیث را به جز ترمذی روایت کرده و در این حدیث لفظ ( ذهب و فضة) ذکر شده است و این‌ها اسماء جنس هستند که تعلیل نمی‌شود.

دوم: دلایلی است که در مورد زکات طلا و نقره صراحت دارد. این دلایل دلالت به این دارد که مردم با آن خرید و فروش و اجرت تعیین و معامله می‌کنند و این دلایل است که از آن علت استنباط می‌شود که همانا نقدیت است؛ پس بر آن اوراق کاغذی الزامی قیاس می‌شود تا این علت در آن تحقق پیدا کند و احکام زکات نقد بر آن تطبیق می‌شود، به حساب آن‌چه که در بازار از طلا و یا نقره برابری می‌کند. از علی ابن ابوطالب از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت نموده است که گفته است:

«إذَا كَانَتْ لَك مِائَتَا دِرْهَمٍ، وَحَالَ عَلَيْهَا الْحَوْلُ، فَفِيهَا خَمْسَةُ دَرَاهِمَ، وَلَيْسَ عَلَيْك شَيْءٌ - يَعْنِي فِي الذَّهَبِ - حَتَّى يَكُونَ لَك عِشْرُونَ دِينَاراً، فَإِذَا كَانَتْ لَك عِشْرُونَ دِينَاراً، وَحَالَ عَلَيْهَا الْحَوْلُ، فَفِيهَا نِصْفُ دِينَارٍ»

ترجمه: وقتی برایت دو صد درهم باشد و سال بر آن گردش نماید، در آن دوصد درهم پنج درهم است و در طلا تا وقتی به بیست دینار نرسد، زکات نمی‌باشد. وقتی بیست دینار شد و سال بر آن گردش کرد، پس در آن نصف دینار است.

این حدیث را ابوداود روایت کرده است، چنانچه از علی این قولش روایت شد است:  

«في كل عشرين ديناراً نصف دينار، وفي كل أربعين ديناراً دينار»

ترجمه: در هر بیست دیناری نصف دینار است و در هر چهل دینار یک دینار است.

و از علی رضی الله عنه روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم گفته است:

«.. فَهَاتُوا صَدَقَةَ الرِّقَةِ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَماً، وَلَيْسَ فِي تِسْعِينَ وَمِائَةٍ شَيْءٌ، فَإِذَا بَلَغَتْ مِائَتَيْنِ فَفِيهَا خَمْسَةُ دَرَاهِمَ»

ترجمه: شما از هر چهل درهم یک درهم صدقه بدهید، در صد و نود و نه درهم زکات نیست، وقتی به دوصد درهم رسید پس پنج درهم زکات می‌شود.

این حدیث را بخاری و احمد روایت نموده است؛ چنان‌چه عبدالرحمن النصاری در نامه‌ای رسول الله صلی الله علیه و سلم و در نامه‌ای عمر رضی الله در صدقه روایت نموده است:

«... والورِق لا يؤخذ منه شيء حتى يبلغ مئتي درهم»

ترجمه: ...از پول کاغذی تا به دوصد درهم برابری نکند زکات نمی‌شود. (این حدیث را ابوعبید روایت نموده است).

تمام این احادیث به نقد بودن و ثمن بودن دلالت دارد، زیرا الفاظ رقه به همرای قرینه است: «فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً» کاغذ، دینار و درهم الفاظ اند که بر طلا و نقره‌ای که مضروب و مسکوک باشد، اطلاق می‌شود؛ یعنی چیزهای‌که پول نقدی و ثمن هستند و تعبیر به این الفاظ دلالت بر این دارد که پول نقدی و ثمن در این احادیث منظور و هدف است و به همین چیزها بسیاری از احکام شرعی تعلق می‌گیرد، مانند زکات، دیات، کفارات، قطع دست سارق و غیر از این‌ها از احکام شرعی.

به دلیل این‌که در اوراق الزامی این نقدیت و ثمنیت تحقق پیدا کرده پس شامل بر احادیث وجوب زکات طلا و نقره شده و زکات در آن لازم می‌شود، مانند که در طلا و نقره زکات لازم می‌شود و به حساب طلا و نقره اندازه و سنجیده می‌شود؛ پس هرکس که به اندازۀ قیمت بیست دینار از طلا یعنی ۸۵ گرام طلا و یا به اندازۀ ۲۰۰ درهم نقره یعنی ۵۹۵ گرام نقره در نزد آن باشد و سال بر آن دوران پیدا کند، زکات بر آن لازم می‌شود و ادای چهارم یک دهم بر آن لازم می‌شود.

هم‌چنان جایز است که زکات طلا به طلا و یا با اوراق قایم مقام طلا و یا اوراق معتبر پرداخته شود و از زکات نقره به نقره و به اوراق قایم مقام نقره و معتبر پرداخته شود، چنان‌چه جایز است که زکات طلا به نقره و با اوراق الزامی پرداخته شود. زکات نقره به طلا و با اوراق الزامی پرداخته شود؛ زیرا تمام این پول‌ها پول نقد کاغذی و ثمن حساب می‌شود. پس جایز است که بعض از این پول‌ها به جای بعض دیگر پرداخته شود؛ زیرا هدف در هرکدام از این پول‌‌ها تحقق پیدا می‌کند و در باب زکات زروع و میوه‌جات دلایل اخذ قیمت عوض گرفتن مالی‌که در آن زکات لازم می‌شود گذشته است؛ چنان‌چه شما می‌بینید که در اوراق الزامی علت نقد بودن و ثمنیت تحقق پیدا می‌کند و به همین دلیل وقتی مقدار این پول‌‌ها به نصاب زکات برسد و بر آن سال گردش نماید، زکات در آن لازم می‌شود. یعنی این‌که اگر مسلمانی در دولتی زنده گی‌ می‌کند که طلا و نقره را پول نقد خود نمی‌گیرد؛ بلکه پول کاغذی الزامی را پول نقد خود می‌گیرد. پس بر آن مسلمان لازم است که از اموال نقدی کاغذی خود به حساب و اندازۀ طلا و نقره زکات بدهد، به شرطی‌که قیمت این اموال نقدی کاغذی به اندازۀ نصاب طلا و نقره برسد و سال بر آن گردش کند.

امیدوارم که به همین حد کفایت کند و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و در کارش با حکمت‌تر است.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

رقابت امریکا و چین منجر به فاجعه شده و آینده را اسلام رقم خواهدزد

(ترجمه)

کشمکش‌ها بین دولت‌ها یک مسئلۀ طبیعی و اجتناب ناپذیر است، زیرا اختلاف منافع بین مردم و ملت‌ها واقعیتی است که قابل تغییر نیست. مبارزۀ مردم بر سر منافع، چه منافع خصوصی و چه منافع عمومی، همواره تداوم داشته و هرگز از بین نمی رود؛ زیرا تفاوت افکار و اختلاف مفکوره‌ها نیز مسئلۀ طبیعی و اجتناب ناپذیر است. بنابر این ناگزیر باید کشمکش‌ها  بالای افکار، شیوه‌های زندگی و منافع بین مردم، یعنی بین برخی دولت‌ها با برخی دیگر، وجود داشته باشد، اما این کشمکش‌ها با اشکال متفاوت ایجاد می‌شود، برخی جنبۀ سیاسی دارد؛  رقابت‌های تجاری و مالی که همیشه بین افراد و دولت‌ها مشاهده می‌شود،  گاهی این رقابت‌ها به کشمکش تبدیل شده و این کشمکش به جنگ تبدیل می‌شود؛ اگرچه مردم طبیعتاً از جنگ متنفراند و سعی می‌کنند مشکلات شان را از راه‌های مسالمت‌آمیز حل کنند، اما ناگزیر بر آن‌چه از آن متنفرند وادار می‌شوند. بنابراین، جنگ بین مردم مسئلۀ است اجتناب ناپذیر، مردم و هم‌چنین دولت‌ها هر قدر سعی کنند از این جنگ‌ها دوری کنند، نامؤفق خواهم بود، چون آخرین دارو داغ کردن است.

با روی کار آمدن جوبایدن رئیس جمهور امریکا و اشغال کرسی ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا توسط آن، به نظر می‌رسد که سیاست امریکا در قبال چین مسیر دیگری را در پیش گرفته است، طوری‌که با آن‌چه واشنگتن در دوره دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق امریکا دنبال می کرد، متفاوت است. تفاوت در این است که امریکا در دوران بایدن معتقد به رقابت با چین است، بایدن بر این اشاره نمود که وی در حال حاضر جنگ تجاری آغاز شده توسط ادارۀ ترامپ را ادامه خواهد داد، اما با گردآوری و بسیج متحدان، نیروها و قوای دیگری، لذا بلینکن را که طرف وضع تحریم‌ها علیه چین را داشت، به عنوان وزیر امور خارجه منصوب نمود. وی در مقابل کمیته روابط خارجی سنا اعلام کرد: «شکی نیست که چین بزرگترین چالش ما نسبت به هر کشور دیگری است. اما این یک چالش بسیار پیچیده است و اینکه امریکا باید تقارب با چین را از یک منبع قوی آغاز کند، نه از منبع ضعیف و این‌که: همکاری و یک‌جا کار نمودن با متحدان و مشارکت با نهادهای بین المللی بخشی از این منبع قوی است. (منبع: خبرگزاری آناتولی 20/1/2021 میلادی)

امریکا به وضوح ترس خود را از توسعه چین ابراز کرده و بایدن به صراحت چنین بیان داشت: «اگر ما نجنبیده و اقدامی نکنیم، چینی‌ها ناهار/غذای چاشت ما را خواهند خورد. آن‌ها تلاش‌های گسترده و جدیدی در زمینۀ راه آهن روی دست دارند... چین در حال پیشرفت سریع در زمینۀ تکنالوژی موترهای برقی می‌باشد.» وی گفت که در روز چهارشنبه 10/2/2021 میلادی، با شی جین پینگ، همتای چینی خود، دو ساعت در مورد بسیاری از مسائل از جمله حقوق بشر، تجارت و امنیت صحبت کرده است. جن ساکی، سخنگوی روزنامه‌ای کاخ سفید، گفت: «من به این باورم که دیدگاه رئیس‌جمهور این است که ما با چین وارد یک رقابت می‌باشیم، ایشان می‌خواستند مورد عمق این چالش وضاحت دهند.» (منبع: وال استریت ژورنال، 12 فیبروی 2021میلادی)

بناءً می‌توان توجه زیاد امریکا به چین را در دو جنبه متناقض و مکمل مورد برسی قرار داد:

اولاً در چسپیدن امریکا به چهار ضلعی مواضع سخت‌گیرانه در قبال چین، با توجه به این‌که امریکا می‌ترسد موقعیت خود را در میدان زعامت و رهبری جهانی از دست بدهد. چون چین با امکانات ضخیم اقتصادی که در اختیار دارد، تهدید اساسی برای امریکا و منافع آن می‌باشد. چین رقیبی‌ است که دندان‌های خود را در برخی موقعیت‌ها نشان داده و گاهی پنهان می‌نماید.

دوم: امریکا با توجه به این آگاهی که دفاع از اصول و ایدیولوژی‌ها را نمی‌توان از خطرات جهان جدا کرد، تلاش می‌کند روابط  و همکاری‌های بین دو کشور را بهبود بخشد.

رقابت بین امریکا و چین منجر به فاجعه می‌شود:

هر کشوری‌که داری قدرتی و یا کدام توانایی باشد، سعی می‌کند از قدرت خویش استفاده کرده کشمکش‌ها را برای منافع خویش پایان دهد، اما سیاستمداران امریکایی به خوبی دریافته اند که نتیجۀ این کشمکش ممکن است برای امریکا عواقب ناگواری در پی داشته باشد. یک محقق امریکایی نسبت به وخامت روابط امریکا و چین ابراز نگرانی کرده چنین می‌گوید: «امریکایی‌ها نمی‌دانند بدترین نتیجه چه خواهد بود.» راجان مینون، استاد روابط بین‌الملل در سیتی کالج نیویورک، در مقاله‌ای که برای وب سایت روزنامه‌نگاری لاس آنجلس تایمز، نوشته بود، چنین می‌گفت: «اکثر دموکرات‌ها و جمهوری خواهان ایالات متحده موافق اند که چین بزرگترین رقیب امریکا است. با این حال، مردم از قیمتی که جنگ می‌تواند بر دو کشور تحمیل نماید، تصور روشنی ندارند.» مینون (که یکی از همکاران موسسۀ کوینسی و موسسۀ مطالعات جنگ و صلح سالتزمان، دانشگاه کلمبیا، نیز است) هشدار داد که «ایالات متحده و چین، در صورتی‌که بدون هیچ توجهی به منافع مشترک، رقابتی‌که در میان شان است شدت پیدا کرده و در نهایت منجر به جنگ شود، متحمل خسارات جانی و مالی زیادی خواهند شد.» وی بیان داشت که چین و امریکا هر دو ابزاری در اختیار دارند که راه اندازی حملات سایبری یکی به سیستم‌های مالی دیگری را ممکن می‌سازد. وی افزوده گفت که تکان‌ها و پس لرزش‌های ناشی از تصادم امریکا و چین به سرعت اقتصاد جهانی را در بر می‌گیرد. این پروفیسور ابراز امیدواری کرد که رهبران امریکا و چین بتوانند "برای جلوگیری از تبدیل شدن مانورهای نظامی و مشاجرات‌ لفظی، به جنگ" با یکدیگر همکاری کنند. (منبع: عربیک نیوز، 26/11/2021 میلادی)

مجلۀ فورین افیرز مقاله‌ای از نویسندۀ بنام وانگ جیسی منتشر کرد، که وی در آن مقاله  به این نظر بود، که چین به این باور است که امریکا شروع کنندۀ خصومت است و امریکا به این دید است که چین شروع کنندۀ خصومت است. وی به این نظر بود که  این رقابت که ممکن است به کشمکش تبدیل شود، تا زمانی‌که هریک از طرفین به منافع طرف مقابل احترام نمی گذارد، این کشمش ادامه خواهد داشت. وی در این مقاله بیان داشت: امریکا و چین در رقابتی فرورفتند، که یکی از قوی‌ترین رقابت‌های بین المللی در طول تاریخ شمارده خواهد شد و در هر دو کشور این ترس در حال افزایش است که این رقابت شاید به کشمکش تبدیل شود. چنان‌چه در دهۀ گذشته، در واشنگتن درباره اهمیت ایستادگی در برابر پکن اتفاق نظر و اجماع عمومی صورت گرفت، که در دوران دولت ترامپ به اوج خود رسید.

دولت بایدن به این نتیجه رسیده است که چین "تنها رقیب بالقوه‌ای است که می‌تواند اقتصاد، دیپلماسی، قدرت نظامی و فناوری را برای به چالش کشیدن نظم بین المللی آزاد و باثبات، در گرد یک میز بنشاند." بسیاری در واشنگتن استدلال می کنند که این اجماع قاطع  نتیجه‌ای یک سری اقدامات تهاجمی دشمنانه است، استدلال می‌کنند، این چین است که ایالات متحده را مجبور به این موقف‌گیری دوراندیشانه نموده است.

حزب کمونیست چین تأکید می‌کند که روابط دوجانبه باید تابع اصول عدم درگیری، عدم تقابل، احترام متقابل و همکاری برد-برد باشد؛ چیزی‌که شی جین پینگ در اولین گفتگوی تلفنی خود با بایدن در فیبروری 2020 درباره آن صحبت کرد. چین نیز مانند امریکا از بیانیه‌ها و خطابه‌های خصمانۀ امریکا نسبت به خود می‌ترسد و معتقد است که امریکا بزرگترین تهدید خارجی برای امنیت ملی، حاکمیت و ثبات داخلی آن است. از نظر چین، این ایالات امریکا است که این خصومت را آغاز کرده است، مخصوصاً این‌که حزب کمونیست چین معتقد است امریکا حملاتی را راه‌اندازی نموده است که از دهه‌ها پیش آغاز شده است. امریکا همواره به دخالت در امور داخلی چین و تضعیف حزب حاکم ادامه می‌دهد. یانگ جیچی، یکی از اعضای کهنه‌کار دفتر سیاسی و دیپلوماسی چین، در نشست سطح عالی ایالات متحده و چین در آلاسکا شرکت و  در آن علناً مقامات امریکایی حاضر را به دلیل صحبت خود برتر بینانه و تحقیرآمیز با چین، مورد سرزنش قرار داد و تأکید داشت که ایالات متحده از این صلاحیت برخوردار نیست که با چین از موضع قدرت صحبت کند.

برای کسانی‌که حوادث دو کشور را دنبال می‌کنند، واضح می‌باشد که این دو کشور خواهان رویارویی مستقیم نیستند. بنابراین، هر یک از طرفین به دنبال آرام کردن طرف مقابل خود است، و این یک وضعیت عادی می‌باشد، از این جهت که هر دو نظام فاقد دیدگاه و چشم انداز روشنی برای رهبری بشریت و خروج از گلون شیشه‌ای نظام سرمایه داری هستند؛ نظامی‌که جهان را در چرخه‌ی بحرانی‌های سیاسی، اقتصادی و صحی و بهداشتی خویش فرو برده است؛ بحران‌های که آخرین آن به عنوان ویروس کووید-19 شناخته می شود و هر یک از طرفین طرف دیگر را به حیث عامل این فاجعه متهم می‌کند.

امریکا در مذاکرات خویش با چین مستقیماً آن را تحت فشار قرار می‌دهد. در نشستی‌که بین وزارت‌های خارجۀ دولت امریکا و چین در آلاسکا در 18 مارچ 2021 برگزار شد، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه امریکا در آن گفت: «اقدامات چین نظم مبتنی بر قوانین ضامن ثبات جهانی را، تهدید می‌کند.» وی افزود: «ما نگرانی‌های عمیق خود در مورد چین در سین کیانگ(ترکستان شرقی)، هانگ کانگ و تایوان و هم‌چنین حملات سایبری علیه ایالات متحده و اجبار اقتصادی علیه متحدان ما ... را مورد بحث قرار خواهیم داد، هر یک از این اقدامات، نظم مبتنی بر قوانین حافظ ثبات جهانی را، تهدید می‌کند.» در عین حال یانگ جیچی، مقام خارجی حزب کمونیست چین، پاسخ داد: چین قاطعانه مداخله امریکا در امور داخلی چین را رد می‌کند... ما مخالفت شدید خود را با چنین مداخلاتی اعلام کرده ایم و در پاسخ به آن‌ها، اقدامات قاطعانه ای انجام خواهیم داد و آنچه باید انجام شود. این است که ذهنیت جنگ سرد را کنار بگذاریم.» ( منبع: رویتر 19/3/2021 میلادی)

در 3 مارچ 2021م، دولت بایدن وثیقۀ راهنمای استراتژیک موقت امنیت ملی ایالات متحده را اعلام کرد که به موضوعات مربوط به مسئلۀ امنیت جهانی و اولویت‌های امنیت ملی ایالات متحده مرتبط بود. این وثیقه شامل 24 صفحه است که اولین دستورالعمل رسمی را شکل می‌دهد که از ادارۀ بایدن صادر می‌شود. این وثیقه برجسته‌ترین چالش‌ها و منابعی‌‌که امنیت ملی را در سطح جهانی به خطر مواجه می‌سازد ،ارائه می‌کند، از جمله این چالش‌ها رقابت چین و روسیه است.

 چین موضوع محوری:

سند مؤقت راهنمایی استراتیژی امنیت ملی، ضرورت همکاری ایالات متحده با جهان را بیان می کند و با این سیاق مهم‌ترین آزمون ژئوپلیتیکی امریکا در قرن بیست و یکم رابطه این کشور به عنوان یک قدرت بزرگ با چین است. این رابطه عموماً به صورت رقابتی، در صورت لزوم همکاری و گاهی خصمانه دیده می شود. بایدن در این چهار چوب بر لزوم تعامل با چین از موضع قدرت تأکید می کند. (منبع: دکتر کریستین الکساندر)

اساسات و مبانی سیاست امریکا بر این موارد استوار است:

  • حفاظت و دفاع از امریکا در برابر هرخطری‌که آن را تهدید می‌کند، یا ممکن است آن را تهدید کند.
  • استثمار مردم و ملت‌ها برای تأمین منافع امریکا.

این دو مورد اساساتی هستند که هیچ تغییر و تعدیلی در آن‌ها محتمل نیست و سیاست امریکا فقط و فقط بر اساس آن‌ها بنا می‌شود.

  • قبل و بعد از جنگ جهانی دوم، نیمی از کرۀ غربی در حمایت کشورهای دیگر و موجود در جهان قدیم/باستان (اروپا) قرار داشت، اما پس از ضربه زدن و تضعیف دولت اسلامی، تنها اروپا در جهان قدیم باقی ماند.
  • با تجدید حوادث، موقف‌ها و شرایط، سیاست امریکا بر این است که ظواهر، اشکال، ابزار و اسالیب سیاست خویش را تغییر ‌دهد. اما اساس سیاسی آن ثابت مانده و هیچ گاه تغییر نمی‌کند، آن عبارت از چهرۀ استعماری و نظام حکومتی سرمایه‌داری آن است؛ نظامی‌که بر سرمایه داران استوار بوده و دولت را کارفرمای ثروتمندان و صاحبان سرمایه‌های عظیم قرار داده است؛ روشی‌که امریکا آن را  از سال 1947 میلادی بدین سوی رو دست گرفته است.

آینده از آن امت است:

کسی‌که به اوضاع جهان و فجایع ناشی از نظام جهانی امریکایی، که کشتی در حال غرق‌اش را امریکا رهبری می‌کند، می‌نگرد، می‌بیند که امواج این کشتی را به راست و چپ پرت می‌کند و اسباب فروپاشی قریب الوقوع، نظام سرمایه‌داری گسترده و افزوده شده است، طوری‌که مفکرین غربی را نسبت به شرایط آینده دچار ترس و حشت شدید نموده و اعلان فوتی نظام سرمایه‌داری آماده شده است. آن‌ها فقط در انتظار قرائت این اعلان فوتی هستند؛ اعلان فوتی نظامی‌که به دنبال آن تمدنی جدید با مفاهیم کاملاً متفاوت از نگاه آن به جهان، انسان و زندگی متولد خواهد شد.

نظام سرمایه‌داری که سه قرن بر جهان ستم‌گرانه مسلط بود، ناتوانی آن در حل مشکلات تازه وجدید جهان نمایان گردید، و مصیبت‌های این نظام بزرگ شده و گسترش یافت. دولت اول جهان که ایدیولوژی سرمایه‌داری را برای ادارۀ جهان تبنی کرده بود، اینک دچار ضعف، سستی و ناتوانی شده است. حال دلیل این ضعف آن علل خارجی یا داخلی می‌باشد، مانند آنچه در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا رخ داد، هواداران دونالد ترامپ، رئیس جمهوری‌که در پایان دورۀ کاری خویش قرار داشت، به ساختمان کنگرۀ امریکا هجوم آوردند، همان‌طور حوادث و شورش‌هایی‌که با این زد وبندها همراه بود؛ طوری‌که در آن زمان مفکرین غربی در مورد دیموکراسی و سرنگونی آن در حفرشده‌ترین گودال آن، نوشته‌های را به دست نشر سپردند. روزنامۀ دیلی تلگراف نوشته‌ای را از نیک ألین از واشنتن تحت عنوان" بسیج خشمگینانه و حمله بر ساختمان کنگرۀ امریکایی، منعکس کننده تمایل ترامپ برای قدرت به هر قیمتی است" به نشر رساند که وی در آن چنین می‌گوید: «تصاویر هجوم جمعیت خشمگین به ساختمان کنگرۀ امریکا، میراث دونالد ترامپ را برای همیشه لکه‌دار خواهد کرد و یکی از تاریک‌ترین لحظات در تاریخ سیاسی مدرن امریکا را نشان می دهد.» او افزود: « همزمان با این‌که حامیان او از دیوارهای دژ مقدس دیموکراسی امریکایی بالا می رفتند، بسیاری از امریکای‌های‌که این  صحنه را از تلویزیون در سراسر کشور تماشا می‌کردند، شوک زده، وحشت کرده و منزجر شدند.»

این واقعیت دموکراسی است؛ نظامی‌که دیگر بدی‌های شرم‌آور آن برملاء، دروغ و نیرنگ آن و آنچه که پنهان می‌کرد آشکار شده، دیگر حقایق آن برای امت پوشیده نیست. به این ترتیب، نظام سرمایه‌داری دموکراسی قبل از تشیع آن برای مدفون شدن در مقبره‌اش، زباله‌دانی تاریخ، نفس‌اخیر خویش را می‌کشد، لذا امریکا از این واقعیت تازمانی‌که موجب قضای الله سبحانه وتعالی سر رسید، هم‌چنان رنج می‌برد. تمام دولت‌های سرمایه‌داری در مقابل ویروس کرونا شکست خورده و برای جهان و جهانیان هیچ گونه معالجۀ پیش‌کش ننمودند؛ چون کسی‌که چیزی را نداشته باشد چگونه اعطایش کند، بلکه در مقابله با این ویروس اوضاع هروز بدتر و بدتر شده روان است. این به این دلیل است که مفکورۀ غربی محروم از تولد ایده‌های فوق العاده، بارور، پر خیر و برکت و سازنده است. عواملی‌که باعث می‌شود نظم جهانی به تدریج به سوی فروپاشی کامل نظام سکولاری دمکراتیک نزدیک شود، بسیار است، اما در مورد بارزترین این عوامل اوج حوادث و رویدادهای جاری، هم‌چنان در مورد انتظار مردم برای نظامی‌که چهرۀ تاریخ را تغییر خواهد داد و این‌که پس از این نظام بدیل چه خواهد بود صحبت خواهیم کرد.

 نظام سرمایه‌داری که محصول مفکورۀ سازشی حل وسط یعنی جدایی دین از زندگی است، انسان را قانونگذار می‌داند، در حالی‌که انسان هر چقدر هم عقل و رشد درک آن بالا باشد، باز هم محدود است. بنا براین، لازم است مشتاقان بیداری در جستجوی نظام جامع و کاملی باشند، نظامی‌که همه شرایط و حوادث را در برگیرد، نظامی از سوی خالق هستی، انسان و حیات، الله سبحانه و تعالی، شارع و قانون‌گذار حقیقی؛ کسی‌که می‌داند چه چیزی به ضرر انسان است و چه چیزی به نفع آن، به دلیل شکست نظام سرمایه‌داری و مرگ کمونیسم، اسلام تنها امید مستضعفان، محرومان و دست و پای بسته‌های  جهنم این نظام‌ها است. بلی، دولت خلافت راشده در راه است! انشاءالله به تنهای قادر به نجات جهان از شر سرمایه‌داری است. امت اسلامی هم‌چون خلفایی‌که سیزده قرن جهان را رهبری نمودند، اینک نیز برای رهبری دوبارۀ جهان از آماده گی کامل برخوردار بوده و توانایی آن برای این کار از آتش روشن فعال‌تر و از هر زمان دیگری‌که بر امت گذشته است، اکنون شرایط بیشتر فراهم است. این درحالی می‌باشد که ما به وعده‌ای که الله سبحانه و تعالی برای بندگان مؤمن خویش داده است، اطمینان داریم، الله سبحانه وتعالی چنین می‌فرماید:

(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً) [سوره نور آیه 55]

ترجمه:‏ الله به كساني از شما كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته انجام داده‌اند، وعده مي‌دهد كه آنان را قطعاً در زمين خلیفه و جایگزین خواهد داد، همان گونه كه پيشينيان را جايگزين قبل از خود كرده است. هم‌چنين آئين ايشان را كه براي آنان مي‌پسندد، حتماً پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نيز خوف و هراس آنان را به امنيّت و آرامش مبدّل مي‌سازد.‏

یک و صد و یک سال است که از سرنگونی دولت خلافت توسط کفار می‌گذرد؛ در حالی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم باز گشت آن را چنین بشارت داده است:

«تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ مُلْكاً عَاضّاً فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ مُلْكاً جَبْرِيَّةً فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةً عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» ثُمَّ سَكَتَ» (مسند أبي داود الطيالسي)

ترجمهنبوت در بین شما است تا زمانی‌که الله (سبحانه و تعالی) بخواهد سپس آن را از میان بر می‌دارد تا زمانی‌که بخواهد، سپس خلافت بر منهج نبوت را می‌آورد و خلافت بر منهج نبوت می‌باشد تا وقتی بخواهد، سپس آن را بر می‌دارد آن وقتی‌که الله (سبحانه وتعالی) بخواهد، سپس پادشاهان به دندان گیرنده می‌باشد و تازمانی‌که الله (سبحانه و تعالی) بخواهد می‌باشد، سپس آنان را نیز بر می‌دارد زمانی‌که بخواهد سپس پادشاهان جبریه می‌آید پس آن‌ها می‌باشند تا زمانی‌که الله (سبحانه و تعالی) آنان را بردارد سپس خلافت بر منهج نبوت می‌باشد، سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم سکوت نمودند.

امروز امت به خیانت حکام، مزدوری و غفلت آنان در برابر مقدسات امت و مشارکت آنان در مبارزه دشمن در برابر بازگشت اسلام به سکان حکومت و دولت، پی برده است، ما قیام امت را علیه حکام و عزل آنان را توسط امت فراموش نمی‌نماییم؛ چیزی‌که لرزه به اندام غرب انداخته و برای خاموش‌سازی انقلاب‌های امت شروع به دسیسه چینی و توطئه نمود. اما الحمدلله آرزوی شان به باد رفت، چون امت از خروش خویش دست برنداشته و تا دولت خویش دولت خلافت راشده بر منهج نبوت را به اذن الله برپای ندارد، آرام نخواهد گرفت، تصویر برای تکمیل شدن‌اش انتظار می‌کشد، تا این‌که فرزندان امت هر یکی بر حسب توان خویش در راستای بر پایی این دولت سخت کار نماید. قسمت بزرگ این بار بر دوش علماء، اندیشمندان، واعظین و خطباء و اصحاب رسانه است. امت باید با حزب التحریر همگام شود! با پیشگامان دعوت به سوی خلافت؛ کسانی‌که امید امت برای نجات و بازگرداندن افتخارات از دست رفته امت است. حزب التحریر به رهبری امیر خود، عالم برجسته، عطا بن خلیل ابوالرشته، مجهز با دولت‌مردان شایسته، کاملا آماده است، قانون اساسی دولت را تنظیم و آن را طوری گردآوری نموده که از روز اول قیام دولت نوپا، قابل اجراء می‌باشد. ای لشکریان/اردوهای مسلمانان! کدام یک از شما افتخار نصرت حزب التحریر و بیعت با خلیفه مسلمین را کمایی می‌کند، و در آن هنگام است که مؤمنان به نصرت الله سبحانه و تعالی شادی می‌کنند؟!

برگرفته از شمارۀ 429 مجله الوعی_سال سی و هفت

نویسنده: عبد السلام إسحاق

عضو دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه سودان

مترجم: علی مطمئن

 

 

ادامه مطلب...

حزب التحریر دعوت خود را ادامه می‏دهد و دستگیری‏ها کمرش را خم نمی‏سازد!

  • نشر شده در تونس

(ترجمه)

روز سه شنبه 17/5/2022م،  گروه امنیتی در تونس استاد طارق رافع، یکی از جوانان حزب التحریر را با حکم قضایی غیابی از قبل صادر شده در محکمه ابتدایی تونس، به تاریخ 2/4/2022م دستگیر نمود. این دادگاه طارق رافع را به اتهام فریب برای انحلال مخالفان سیاسی، به یک سال حبس محکوم نموده است.

با توجه به این موضوع دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه تونس با صدور یک بیانیه کتبی تأکید داشت که:

1-      دستگیری جوانان حزب التحریر هیچ ارتباطی به کدام برنامه تروریستی ندارد؛ بلکه این اتفاقات بخاطر افکار اسلامی آنان در خصوص سیاست ضد اسلامی است که رژیم ورشکسته درقبال حکومت و ملت تونس در پیش گرفته است. بنابراین، استاد طارق رافع فقط بخاطر اندیشه‏اش دستگیر شده است، نه کدام چیز دیگر.

2-      این دستگیری درپی دستگیری احمد لطیف در 26 فوریه 2022م به اتهام مشابه به وقوع پیوست و این دستگیری‏ها ‏فقط و فقط نمونه ادامه حکومت‏داری بر اساس سیاست همان دولت قبل در وارد کردن فشار و اتهامات دروغین و جنگ با دعوتی است که می‏خواهد با تأسیس یک دولت مقتدر زندگی اسلامی را از سر گیرد؛ دولتی که ثروت‏ها ‏و منابع خویش را به استعمار واگزار نمی‏کند و بهترین جوانان خود را با بی‌عدالتی و ناحق به زندان نمی‏اندازد.

این بیانیه خطاب به مردم تونس می‏گوید: دولت با صدای بلند و قوی بشنود، که حزب التحریر آن راهی را می‏پیماید که رسول الله صلی الله علیه وسلم توسط آن دولت اسلام را اولین مرتبه در مدینه منوره تأسیس نمود؛ آن را به عنوان طریقه خود اتخاذ نموده تا پس از آن با دعوت به تأسیس خلافت راشده بر منهاج نبوت که رسول الله (ص) مژده آن را داده حرکت کند، در بسیاری از سرزمین‌های اسلامی و غیر اسلامی گسترش یافت و یکی از آن‌ها سرزمین سرسبز تونس است که شاهد یک انقلاب علیه نظام  ظالم ابن علی بود و حزب التحریر برای حمایت از سرنگونی آن تلاش نمود و امروز تلاشمندانه سعی دارد تا مسیر سیاسی را به جهت راست تغییر دهد تا فداکاری‏های ‏مردم تونس بی‌ثمر نشود. حزب التحریر یک نصیحت‏گر امین و پیشگام است که هیچ‌گاه به پیروان خود دروغ نگفته و نمی‏گوید. حزب التحریر، جناح سیاسی حاکم که آن را «جنایت بر حق تونس و مردم آن» دانسته و هشدار داد؛ همانطور که از پول آلوده سیاسی که در ارتش گمراه‏های سیاسی استفاده می‏شود و عاقبت زیانبار آن تا اکنون ادامه دارد، برحذر داشت و از  ابقای نظام دموکراتیک ورشکسته‌ای که سکولاریزم را تطبیق می‏کند و اسلام را از قدرت و قانون جدا می‏کند هشدار داد. حزب التحریر امروز از جنایت قرض‏داری به سازمان‏های بیگانه و در رأس آن صندوق بین المللی پول که برجسته‌ترین عامل ورشکستگی اقتصادی کشور بوده و تونس را دوباره به چنگ استعمارگران می‏اندازد، هشدار می‏دهد.

این بیانیه در ادامه خطاب خود به مردم تونس گفت: هر پیرو منصفی می‏داند که تمام آنچه حزب التحریر نسبت به آن هشدار داده بود، به وقوع پیوست و رفتن طبقه سیاستمدار به  آغوش غرب استعمارگر دلیل چیزی است که امروزه در کشورها اتفاق می‏افتد؛ همانطور که هر پیرو منصفی می‏داند. حزب التحریر با نیروهای امنیتی، قضایی و دیگر فرزندان امت مسلمه مبارزه نمی‏کند؛ بلکه جنگ آن با غرب استعمارگر و مزدوران آن درکشورهای‏مان می‏باشد و در این مبارزه مدارا، نیرنگ، ملاطفت و چاپلوسی وجود ندارد.

پایان سخن: استاد طارق رافع با وجود دستگیری‏های ‏خودسرانه و اتهامات واهی -انشاء الله- به دعوت خود ادامه خواهد داد و حزب التحریر برای برپایی دولت اسلامی از راه شرعی و سیاسی  به کار خود ادامه می‏دهد.

مترجم: طه خالد

ادامه مطلب...

علل عقب مانی پاکستان و نظام آموزشی فاسد و ناکار‌آمد آن در چیست؟

  • نشر شده در سیاسی

از زمان تأسیس پاکستان تاکنون غفلت فاحش در بخش آموزش جریان داشته است که این کار منجر به محرومیت ده‌ها میلیون پسر و دختر از حق تحصیلی شده که اسلام برای آن‌ها تضمین کرده است. 

بناً استعمار انگلیس علم را به علوم تجربی و علوم اسلامی جدا نمودند و دو نهاد یا مؤسسه جداگانه‌ی آموزشی (مدارس عادی و مدارس دینی) را ایجاد کردند. این جدایی تقریباً تا به امروز بدون این‌که توجه به دیدگاه اسلام در این مورد داشته باشند، ادامه داشت. لذا اسلام برعکس تمدن غربی در آن جدایی دین از زندگی وجود ندارد و اسلام در تمام امورات زندگی ما دیدگاه واضح و روشن دارد.

با این حال، سیاست آموزشی فعلی در پاکستان به دنبال ایجاد نسل‌هایی است که دیدگاه‌های مادی(دنیوی) داشته باشند و دیدگاه اسلام نسبت به زندگی دنیوی را نداشته باشند. از سوی دیگر، کسانی‌که ادعای نمایندگی اسلام را دارند، قادر به اجرای اسلام در زندگی عملی نیستند. این جدایی منجر به انحطاط فکری و پذیرش مفاهیم غربی و گرایش‌های شکل گرفته از آن شده و هم‌چنان منجر به کمبود علما و روشنفکران متخصص و سیاستمداران مخلص گردیده، به همین دلیل است که مردم از «خلاء رهبری» شکایت دارند.

سیاست فعلی آموزش با هدف فاصله گرفتن اسلام از زندگی عملی و تبدیل آن به موضوعی دانشگاهی است، در حالی‌که اسلام قادر به ساختن شخصیت‌های مخلص و با نشاط است. از این رو، حکومت خلافت مردم را در مورد اسلام به گونه‌ای آموزش می‌دهد که بتوانند اسلام را در زندگی سیاسی خود و هم‌چنین در بخش فردی به کار گیرند و از مفید بودن آن در زندگی خود آگاه شوند و این عبادت الله سبحانه وتعالی است، نه حذف اسلام از زندگی که در نتیجه این امر موجب ایجاد این دیدگاه صحیح در میان پسران و دختران امت می‌شود که دین برای مشکلات اقتصادی و سیاسی امت چه در داخل و چه در خارج راه‌حل می‌دهد.

این همان چیزی است که تمدن اسلامی را قادر ساخت تا بیش از هزار سال چراغ راه مردم باشد. این دولت در بسیاری از زمینه‌ها پسران و دختران برجسته و پیشگامی را تربیه نموده است. مانند: ریاضیات، طب، فقه و نجوم و... زبان عربی زبان رسمی در دولت خلافت و شاخصه روشنفکران اعم از زن و مرد در جهان بود و شهرهای خلافت برای نخبگان اروپایی ترجیح داده شده بود. نظام فعلی از روش‌های نادرست تدریس پیروی می‌کند و برای کسب دانش صرف تمرکز به حفظ کردن دارد به جای این‌که تمرکز بر ساختن مفاهیم با پیوند دادن ایده‌ها به احساسات به روشی واضح، این همان چیزی است که منجر به انحراف از تفکر عقلانی شده که تمدن اسلامی برای چندین قرن آن را دنبال می کرد. علاوه بر این، کمبود شدید امکانات آموزشی، کمبود معلمان واجد شرایط وجود دارد و در بسیاری از مدارس تعدادی از دروس اصلی به زبانی تدریس می‌شود که زبان قرآن یا زبان مادری دانش‌آموز نیست.

در سال 2015، پاکستان در بین 120 کشور از نظر تحصیلات، رتبه 113 را کسب کرد. شکست سیاست‌های دولت و کمبود بودجه منجر به شکوفایی بخش آموزش خصوصی گردید؛ به طوری‌که دانشگاه‌های خصوصی بیش از دانشگاه‌های دولتی رواج یافت که در نتیجه، بار مالی بر والدین افزایش یافت، زیرا اکثریت والدین مجبور هستند برای فرزندان خود معلم خصوصی استخدام کنند و یا هم آن‌ها را به مدارس خصوصی بفرستند؛ این باعث دو برابر شدن زمان، تلاش و هزینه می شود.

به دلیل همین کمبودی‌ها، اکثر دانشجویان تمایل دارند برای تحصیلات دانشگاهی به غرب سفر کنند. در نتیجه، پاکستان - و سایر سرزمین‌های مسلمانان - جوانان مستعدی را که در خدمت به امت اسلامی باشد، از دست می‌دهند و از طریق آنچه به نام "فرار مغزها" نامیده می‌شود. بعداً دلیلی برای بازگشت به پاکستان نمی یابند؛ زیرا تحصیلات آن‌ها در صنعت و کشاورزی قابل جذب نیست. به خصوص که دولت نتوانسته است تحقیقات علمی را با نیازهای صنعت و کشاورزی پیوند دهد.

آموزش در پاکستان یک ابزار سیاسی استعماری برای جدا کردن مسلمانان از دین اسلام و میراث اسلامی آن‌ها و جلوگیری از احیاء دوباره و پیشرفت‌شان شده است. سیاست استعماری در آموزش و پرورش مبتنی بر برنامه‌های درسی است که پیوند بین مسلمانان و ایمان اسلامی را قطع می‌کند و این امر با ترویج مفاهیم سکولاریسم لیبرال، دموکراسی و سایر مفاهیمی‌که برتری ایدئولوژی غربی را تحمیل می‌کند، انجام می‌شود. انگلیسی‌ها در دوران اشغال خود این سیاست‌ها را وضع کردند؛ اما امروز امریکا، اروپا و نهادهای استعماری مانند بانک جهانی به شدت بر این سیاست‌ها نظارت می‌کنند.

برنامه‌های درسی مکاتب/مدارس دولتی و خصوصی در پاکستان توسط دانشگاهیان غربی با هدف ایجاد تصویری از اسلام، فقط به عنوان یک دین تهیه و نوشته شده است. تحمیل مفاهیم فاسد از تولیدات فکری انسان توسط متفکران، فیلسوفان و دانشمندان غربی و ترویج عشق به غرب و شیوه زندگی آن‌ها و در پایان، ساختن شخصیت‌های سکولار با مرجع غربی، یعنی ایدئولوژی، سرمایه داری و قوانین که بشتر آن را وضع ساخته است. در نظام فعلی مدرسه‌ای اسلام به صورت نظری تدریس می‌شود و با واقعیت پیوندی ندارد. برنامه‌های درسی مدارس دینی فقط منحصر به احکام شرعی مربوط به عبادات و اخلاق است، با ذکر بعضی از احکام میراث، نکاح و طلاق، سایر مقررات مربوط به معاملات. امور اقتصادی، معاملات خارجی و مسائل مربوط به پاسخگویی حاکم مورد غفلت قرار گرفته است.

بودجه دولت برای فراهم کردن امکانات آموزشی، آموزگاران/معلمان آموزش‌دیده با فناوری و انجام تحقیقات کافی نیست. آموزش و پرورش/تعلیم و تربیت را بر اساس دین اسلام توسعه و دولت خلافت مسئولیت تعلیم و تربیت پسران و دختران امت را بر عهده دارد و به زودی هدف اصلی در نظام آموزشی دولتی، تدوین سیاست‌های آموزشی است که شخصیت‌های اسلامی را با ذهنیت و نفسیه قوی آموزش دهد.

بنابراین، برنامه‌های درسی را به گونه‌ای توسعه می‌دهد که طرز تفکر و تفکر تحلیلی و میل به دانش را توسعه دهد، آن هم برای کسب ثواب و رضایت الله سبحانه وتعالی و هم‌چنین کمک‌های ارزنده به جامعه؛ همانطوری‌که در قانون اساسی تهیه شده توسط حزب التحریر در ماده 170 آمده است: «مبنایی‌که برنامه درسی بر آن استوار است، باید عقیده اسلامی باشد.» بنابراین، تمام مواد درسی و روش‌های آموزشی به گونه‌ای تنظیم شده که در آموزش و پرورش از این مبنا انحرافی وجود نداشته باشد.

تاکید بر علوم تجربی در مقاطع مختلف تحصیلی با هدف توسعه تولید، توسعه و فناوری خواهد بود؛ به طوری‌که دولت خلافت در زمینه نوآوری‌های صنعتی، صحت/بهداشتی، معماری و سایر الزامات عملی و نیاز بشر پیشرو جهانی شود، علم و فناوری با نیازهای عملی مانند کشاورزی، صنعت و مراقبت‌های بهداشتی مرتبط خواهد بود. این امر، برتری پزشکان، دانشمندان و انجنیران/مهندسان را در میان ملت‌ها تضمین می‌کند و از طریق پسران و دختران شایسته مسلمانان با هدف مسلمانی در زندگی انقلابی در خلاقیت و پیشرفت شعله‌ور خواهد شد که دولت خلافت را به عنوان یک دولت مشخص می‌کند. نیروی پیشرو، در مورد آداب فرهنگی، دانش آموزان در مقاطع ابتدایی و متوسطه بر اساس خط مشی خاصی‌که با عقاید اسلامی مغایرت نداشته باشد، تدریس می شود. در مرحله آموزش عالی، مطالعه ادبیات فرهنگی از خط‌مشی و هدف آموزش، خارج نمی‌شود و در قانون اساسی تهیه شده توسط حزب التحریر در ماده 174 آمده است: «در سطوح بالاتر، این دانش به شرطی اخذ می شود که منجر به انحراف از خط مشی و هدف آموزش و پرورش نشود.»

زمان کافی برای یادگیری زبان عربی و علوم اسلامی اختصاص داده می‌شود تا اصول اولیه اسلام در کودکان برای کاربرد عملی آن‌ها ساخته شود. فرهنگ اسلامی در تمامی مقاطع تحصیلی آموزش داده خواهد شد و پسران و دختران ما تشویق خواهند شد تا در علوم اسلامی و قضایی فقیه شوند تا بفهمند چگونه اسلام را در زندگی عملی به کار ببرند در قانون اساسی تهیه شده توسط حزب التحریر در ماده 172 آمده است: «هدف از تعلیم و تربیت، ایجاد شخصیت اسلامی و علم و دانش مربوط به امور زندگی مردم است.» روش‌های تربیتی به گونه‌ای است که به این هدف می رسد و هر روشی‌که به غیر از این هدف منتهی شود، ممنوع است.

در توضیح ماده 175 بیان شد: شاهد آن عمل رسول الله صلی الله علیه وسلم است که احکام اسلام را برای مردان و زنان و پیران و جوانان آموزش می‌داد که نشان می‌دهد اسلام به هر نسلی از مردم می‌آموزاند و در تمام مراحل تربیتی آموزش می‌دهد.

دولت خلافت تسهیلاتی را به مدارس و برنامه‌های آموزشی برای معلمان/آموزگاران به منظور افزایش دانش عینی و به دست آوردن روش‌های آموزشی که فرآیند یادگیری را تسهیل می‌کند، فراهم و آموزش را از ابتدایی تا آموزش عالی ارائه خواهد کرد و جایی است که تمرکز بر پژوهش خواهد داشت و برای تأمین مالی بخش آموزش، دولت درآمدهای خود را مطابق با احکام شرعی تغییر ساختار خواهد داد تا پیشرفت علمی تسریع شود و بازسازی در بخش املاک عمومی (مانند انرژی)، شرکت‌های دولتی (مانند ساخت و ساز در مقیاس بزرگ)، ماشین‌آلات را بسازد و به همه انواع مالیات‌های مرگبار (مانند مالیات بر درآمد و مالیات فروش) که فعالیت‌های اقتصادی را خفه کرده‌اند، پایان می‎دهد. دولت خلافت تلاش خواهد کرد تا یک بار دیگر، امت را پیش ببرد تا چندین قرن به چراغ دانش تبدیل شود.

در قانون اساسی تهیه شده توسط حزب التحریر در ماده 179 ذکر شده است: «دولت کتابخانه‌ها، آزمایشگاه‌ها و سایر ابزارهای دانش را در غیر از مدارس و دانشگاه‌ها فراهم می‌کند تا کسانی را که مایل به ادامه تحقیقات در زمینه‌های مختلف دانش، مانند فقه، حدیث و تفسیر هستند، قادر سازد.» تا در بخش طب، مهندسی/انجنیری، شیمی و از اختراعات و اکتشافات و غیره تا در امت انبوهی از مبتکران، مفکران و مخترعان تربیه شود.

مترجم: پارسا «امیدی»

ادامه مطلب...

خلافت راشده و دولت‏نماها

  • نشر شده در سیاسی

هماهنگی عمومی پناهندگان و آوارگان در دارفور سودان از کشته شدن 168 تن و زخم برداشتن 98 نفر دیگر، برعلاوه تعداد زیادی از مفقودین که تا هنوز اطلاعی از آن‌ها در دسترس نیست، بر اثر جنگ قومی در شهر کرینک در غرب کشور، خبر داد. آدم رجال، سخنگوی رسمی هماهنگی عمومی پناهندگان و آوارگان دارفور گفت: «این اعمال خشونت‌آمیز روز جمعه در هشتاد کیلومتری جنینه، پایتخت دارفور غربی آغاز شد؛ جایی‌که هشت نفر کشته شدند.»

اولین برخوردها در اوایل ماه اکتبر به وقوع پیوست، سپس آن منطقه شاهد دو دوره درگیری‏های ‏خونین بود، که اولی در 17/11/2021م، بدلیل اختلاف میان شترداران منطقه جبل مون رخ داد؛ سپس موج دوم درگیری‏ها ‏در اوایل دسامبر 2021م در منطقه کرینک به راه افتاد، که 35 نفر در ماه نوامبر جان خود را از دست داد و 16 روستا در اثر درگیری‏های ‏قبیله‌ای که بخاطر مواشی به وقوع پیوسته بود، در آتش سوخت. اما در ماه دسامبر حد اقل 199 نفر جان خود را از دست دادند، طبق گفته دکتران از مقامات وقت خرطوم خواسته اند، از خونریزی مداوم در این منطقه که دسترسی سازمان‏های ‏انسانی به آن دشوار است، جلوگیری نمایند.

مشخص است؛ منطقه‌ای که اسلحه در آن پخش می‏شود و آتش جنگ دم به دم به سبب اختلاف میان زارعین و چوپان‏ها ‏زبانه می‏کشد، هم‌چنین بخاطر نبود هیبت دولت، در آشوب شدید قرار گرفته که ابوهاجه، نخست‏وزیر البرهان آن را "وضعیت بی‌دولتی" می‏خواند؛ گویی این وضعیت در سودان نورمال است. حاکم دارفور منی، ارکو مناوی تصریح داشت و گفت؛ اهالی منطقه با پرداخت پول زندگی می‏کنند. گویی امنیت برای خرید و فروش است و اشاره نمود که "در اینجا هرج و مرج شدید جریان دارد. در ولایت دافور وسایل امنیتی وجود  دارد؛ زیرا اخذ جواز در آن وجود ندارد و اولویت‏ها دیگری دارند.

این هرج و مرج و وضعیت بی‌دولتی باعث شده که برخی قدرت‏های ‏سیاسی از آن برای قرار دادن سودان تحت بند هفتم عهدنامه سازمان ملل سوء استفاده کنند. بیانیه ارتش آزادی‌بخش سودان در 24 اپریل 2022م از شورای امنیت، سازمان ملل و اتحادیه افریقا خواستند با اعزام نیرو طبق فصل هفتم عهدنامه سازمان ملل، تصمیمات جدی برای حمایت از آوارگان بگیرند؛ همانطور که از محکمه جنایی بین‌المللی و سازمان‏های ‏بین‌المللی حقوق‌بشر خواسته اند که وضعیت امنیتی سودان را پی‌گیری نمایند. به ویژه در شرایطی‌که نظام سودان در ضعیف‌ترین شرایط خود بسر می‏برد. از زمان انقلاب البرهان در اکتبر گذشته، با وجود برخورداری از تمام ویژگی‏های ‏یک قدرت نمونه در «اقتصاد و ارتش» تا اکنون موفق به تشکیل دولت نشده اند. این واقعیت بخاطر عدم موجودیت دولت و اقتداری است که مسئولیت خود در قبال رعیت را عهده‏دار شود و بیانگر عدم شناخت دولت و اقتدار واقعی در اذهان حاکم نماها می‏باشد، زیرا دولت با ایجاد افکار جدیدی نشأت می‏یابد که به آن بپردازد و اقتدار در آن با تحول این افکار متحول می‏شود و اقتدار محافظ مصالح امت و زیرنظر گرفتن خط سیر آن است. بناءً اگر این افکار مبتنی بر عقیده ای باشند که از آن نظام تولید می‏گردد، دولتی با بنیان قوی، ستون‌هایی مستحکم و نهادی ثابت تشکیل خواهد شد و این همان چیزی است که کشورهای شش ابرقدرت که غرب استعمارگر پس از سقوط خلافت ساخته، ندارند.

این اتفاقات چیزی را تأکید می‏کند که مجالی برای شک نمی‏گذارد و حکومت و جنبش‏ها ‏مسلح به ایجاد این وضعیت اتفاق دارند و اجازه می‏دهند که هرج و مرج ادامه یابد. این سناریو را سفارت‏های ‏خارجی و سازمان‏های ‏استعماری دامن می‏زنند که دولت را به آغوش غرب استعمارگر انداخته باعث  عدم ناکامی آن در حفظ اتحاد کشور و دستیابی به امنیت می‏شود. بناءً دولت از هدایات الله سبحانه وتعالی دور می‏شود، واضح و مبرهن است که دلیل این کشمکش‏ها ‏و تلفات عدم برپایی احکام اسلام است که از خونریزی جلوگیری می‏کند و همدلی آورده باعث اتحاد می‏شود، صرف نظر از رنگ قبیله یا طرف، الله تعالی فرموده:

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ [حجرات: 13]

ترجمه: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (این‌ها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد الله با تقواترین شماست؛ الله دانا و آگاه است!

 بنابراین، هیچ راهی جز برپایی حکم اسلام از طریق دولت خلافت راشده بر منهج نبوت وجود ندارد و تنها راه خلاصی و نجات همین است. تاریخ خلافت مملو از اتفاقاتی است که دولت‌مردان پرهیزگاری را معرفی می‏کند که تمام توجه‏شان مصالح امت‏شان، و بردن بشریت از گمراهی به نور و عدل اسلام بوده است؛ چنانچه وقتی سلطان مراد ثانی شهر سلانیک را در سال 1431م فتح کرد و تفنگ‏داران را شکست سنگینی داد و پیروزمند وارد شهر شد، یکی از نگهبانان به او گفت که هیأتی از شهر یانیا آمده اند و می‏خواهند بخاطر مسأله مهمی با او ملاقات نمایند. در آن زمان شهر یانیا تحت حاکمیت خانوادۀ توکو ایتالیا بود و زمانی‌که مارکو توکو اول در سال 1430م وفات کرد، برادرزاده‌اش کارلوتوکو دوم زمام امور را در اختیار گرفت، اما فرزندان غیرمشروع توکو اول، برای گرفتن قدر، قیام نمودند. در نتیجه دوره‌ای از آشوب، هرج و مرج و جنگ آغاز شد که باعث کشته شدن مردم گردید. بناءً وقتی شنیدند سلطان مراد دوم در نزدیکی آن‌ها در شهر سلانیک است، تصمیم گرفتند نمایندگان خود را بفرستند. سلطان مراد دوم به رئیس نگهبانان خود دستور داد که به نمایندگان اجازه دهد وارد شوند؛ سپس توسط ترجمان به رئیس نمایندگان گفت: خوش آمدید، چه چیزی شما را به این‌جا کشانده؟ و چه می‏خواهید؟

رئیس گروه گفت: ای پادشاه بزرگ، آمده‌ایم از شما کمک بخواهیم، ما را ناامید مساز.

-          چطور می‏توانم با شما کمک کنم؟

-          سرورم، امیران‏مان بر ما ظلم می‏کنند و ما را مانند بردگان به خدمت گرفته، اموال‏مان را غصب می‏کنند و سپس ما را به جنگ می‏برند.

-          چه کاری می‏توانم برای‌تان انجام دهد؟ این مشکلی در میان شما و امیران تان است.

-          ای پادشاه، ما مسلمان نیستیم؛ بلکه بر دین مسیح هستیم، اما از عدالت مسلمانان بسیار شنیده ایم، و این‌که بر رعیت ظلم نمی‏کنند و کسی را مجبور به پذیرش دین‏شان نمی‏سازند و هر صاحب حقی در نزد آنان حق خودش را دارد. ما این را از سیاحان و تاجرهایی شنیده ایم که مملکت شان را دیده اند، از این رو، امیدواریم ما را مشمول رعایت و مهربانی خود بگردانید و بر سرزمین مان حکم‏فرما شوید تا از دست حکام ظالم خود نجات یابیم.

سپس کلید طلایی شهر را به او تقدیم کردند و سلطان، خواستۀ مردم شهر یانیا را پذیرفت و یکی از فرماندهان خود را در رأس یک لشکر به سوی آن شهر فرستاد و طبق معمول آن شهر را فتح نمودند و عدل و انصاف را در آن شهر فراگیر ساخته و زندگی خوب و آرامی ایجاد کردند. این چیزی است که در گذشته وجود داشت و با اذن الله سبحانه وتعالی به زودی با تأسیس خلافت راشدۀ دوم،  بر منهاج نبوت نزدیک خواهد بود:

﴿إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ 1))وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (2)فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا﴾ [نصر: 1-3]

ترجمه: چون یاری الله و پیروزی فرا رسد، و ببینی که مردم دسته‏دسته در دین الله درآیند. پس به ستایش پروردگارت نیایشگر باش و از او آمرزش خواه که وی همواره توبه‏پذیر است.

نویسنده: استاد ابراهیم مشرف

مترجم: طه خالد

ادامه مطلب...

مسجدالاقصی و طرح یهودسازی قدس؛ مسئولیت مسلمانان چیست؟

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت هفتم)

در بخش گذشته، اعمال و جنایت­های صلیبیان جدید و یهود بر ضد بیت المقدس و اطراف آن را که در جریان نخستین ترک وطن دادن را رمردم فلسطین در سال 1948م و در اوائل سال­های ده­پنجاه انجام پذیرفت، به بحث گرفتیم. در این بخش پیرامون جنایت­های انجام شده طی این سال­ها را به پایان می­رسانیم، مخصوصاً تجاوز و تعدی بر مسجدالاقصی در سال 1967م.

بعد از دوران قیمومیت انگلیس و بعد از اعلام تأسیس دولت یهود در سال 1948م، دسایس یکی پس از دیگری تداوم یافت؛ این دسایس منجر به بعضی از عملکردهای یهود شد، از جمله: همکاری و تعاون همرای دولت­های غربی در هیئت ملل متحد و با همکاری حکام مسلمانان و مخصوصاً با همکاری حکام دولت­های طوق(دولت­هایی‌که فلسطین اشغال شده را احاطه دارند: لبنان، سوریه، اردن و مصر). این جنایات سر انجام نتایج ذیل را ببار آورد:

1-      تجاوز سه­جانبه بر مصر با همکاری ارتش یهود در سال 1956م، به گونه‌ای که طیاره­های انگلیس و فرانسه؛ قاهره، اسکندریه، بورسعید، سویس و اسماعلیه را بمباران کردند و رژیم یهود؛ سیناء و نوار غزه را اشغال کرد و نیروهای مشترک مناطقی را در سویس، بورسعید و کانال سویس اشغال کردند. در این جنگ رژیم یهود شرکت ورزید؛ به دلیل اینکه در مقابل دولت­های منطقه قدرت­نمایی کند و نیروهای نظامی خود را برخ شان بکشد، مبنی بر اینکه وی قادر است تا هر تحرک و خیزشی را که در محیط اسلامی به پا می­­خیزد خنثی و نابود کند، به ویژه اینکه مصر قدرت بزرگ در منطقه می­باشد. ثانیاً هدف از اشتراک آن دخیل­سازی رژیم یهود در نقشه سیاسی منطقۀ سیاسی و تشویق آن بخاطر مخالفت با سیاست­های امریکا بود، که این چیز در مذاکرات واپسین اشغال سویس از سوی نیروهای مشترک، بوضوح قابل ملاحظه است.

2-      جنگ شش روزه، یا جنگ جنبشی دوم بعد از جنگ سال 1948م که از 5-10 ماه جون سال 1967م ادامه داشت؛ هر یک از عراق، مصر، سوریه و أردن به چنگ یهود در آمد و اشغال شد، بلکه سیناء، غزه و ضفه غربی و جولان برای شان تسلیم داده شد. دیری نگذشت که یهود منبر صلاح الدین ایوبی را با قسمتی از مسجد الاقصی را به تاریخ 21/8/1969م به دست مایکل دینس روهن به آتش کشاندند، این کار تحت نظارت و تشویق صلیبیان و صهیونست‌های جهان انجام پذیرفت؛ چرا که آن منبر، نماد پاکسازی قدس و فلسطین از وجود صلیبیان بود.

3-      یهود در جریان جنگ 1967م و بعد از آن، بسیاری از مردم فلسطین را به ترک وطن مجبور کرد، به گونه که بیشتر از 460 هزار تن فلسطینی از ضفه غربی و نوار غزه آواره شدند. (منبع: اتحادیه عرب، صندوق پول عرب سال1991م) ناگفته نماند که 230 هزار تن از آنان، پناهندگان و آواره شدگان سال 1948م. بودند، که در اماکنی از ضفه و نوار غزه در خیمه­های بودوباش داشتند که در وقت اشغال مناطق فلسطین؛ از سوی یهود در امان بود و هنوز اشغال نشده بود.  رژیم یهود بیشتر از 726هزار تن از فلسطینی­ها را بیرون راند و یا مجبور به مسافرت کرد و آنان جزء پناهندگان 1967م گردیدند. اما تعداد آوارگان و پناهندگان امروزی فلسطینی (2019م)، بر اساس گزارشات خبرگزاری غوث و اشتغال پناهندگان فلسطینی(آرنوا) تقریباً به 5.6 ملیون و بر اساس آمار مرکز احصائیه فلسطین در نیمه سال 2019م تقریباً به 13 ملیون تن می­رسید. آن‌ها از جمله کسانی بودند که پدران و مادران‌شان به زور و اجبار از فلسطین بیرون رانده شده بودند. امروزه این پناهندگان و آوارگان همواره در شرایط و احوال ناگوار و سختی بسر می­برند؛ با آنکه از ترک وطن نمودن و آواره کردن شان در روی زمین 70 سال می­گذرد.

4-      همکاری غرب کافر با رهبران مسلمانان در اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی بخاطر وضع نقشه­های جدید، تا رژیم یهود در سرزمین­های اسلامی یک جسم خوب محسوب شود. این کار از طریق بعضی از تصامیم بین المللی و از طریق اتحادیه عرب به پیش می­رفت. مشهورترین و معروف­ترین تصامیم بین المللی؛ تصمیم شمار 242 سال 1967م است که از سوی سازمان ملل صادر شد، همان تصمیمی‌که یهود را قادر ساخت تا قسمت اعظم فلسطین را تحت تصرفش در آورد. این تصمیم، تصمیم صادر شدۀ سال 1947م را که بنام تصمیم تقسیم 181 یاد می­شد، حمایت و همکاری می­کرد. اما اتحادیه عرب تصمیمی گرفت که موافق و مطابق به تصامیم صلیبی صهیونستی در حق فلسطین بود و آن تصمیم همان تصمیم اجلاس سران بیروت در سال 2002م بود که رژیم غاصب یهود سال 1948م. در سرزمین فلسطین را بدون هیچ قیمتی به رسمیت شناخت!       

5-      غرب قضیه فلسطین را از بعد اسلامی بودنش جدا کرد و ابتداء در چارچوب قومی و بعداً منطقه­ای قرار داد. در آغاز درگیری با صهیونست و صلیبی؛ غرب این درگیری را از طریق حکام مسلمانان یک درگیری قومی قرار داد. یعنی آن را به عنوان یک قضیه و پرونده عربی محدود به اتحادیه عرب کرد و از بعد دینی و مذهبی که در عقیده امت جایگاه ویژۀ دارد جدایش نمود، و بعد از این جدایی قبیح مسخ آن را یک قضیه منطقه­ای جلوه داد که مختص به مردم فلسطین می­گردد و بس. هدفش این بود تا حالت خصومت و جنگ محدود به مردم فلسطین بماند و مقدمۀ برای تخلیه نهایی مسلمانان از آنجا باشد. در چارچوب این نقشه جنایت­کارانه، سازمان آزادسازی فلسطین در سال 1964م تأسیس گردید. این سازمان بعد از برگزاری کنفرانس اول عربی فلسطینی در قدس که نتیجه تصمیم کنفرانس سران عرب در سال 1964م در قاهره بود، تأسیس گردید. هدف از آن: تمثیل و اشتراک مردم فلسطین در مجالس بین المللی بود که از طرف سازمان ملل و اتحادیه عرب بعنوان تنها ممثل و نماینده قانونی مردم فلسطین به رسمیت شناخته شد.

6-      یهود در راستای پایان بخشیدن و از بین بردن تمام فعالیت­های نظامی با دولت­های طوق و دولت­های غربی همکاریش را آغاز کرد و این کار از طریق امضاء توافق­نامه­های صلح با رژیم یهود عملی شد، که نخستین توافق­نامه­ها قرار ذیل اند: توافق­نامه کمپ دیوید بین مصر و رژیم یهود1978م، توافق­نامه مادرید 1990م، توافق­نامه أسلو 1993م و توافق­نامه وادی عربه 1994م بعد از این توافق­نامه و معاهدات، قضیه فلسطین مؤول به چارچوب توافق­نامه­های بین المللی و پروژه­های مذاکرات گردید، و مفهوم دفاع و حمایت از فلسطین از میان قاموس دولت­های عربی و سازمان آزادسازی فلسطین از بحر تا نهر آن ملغی گردید.

7-      غرب نقشه جدیدی را تحت نام خاورمیانه -یا خاورمیانه کبیر- طرح کرد. این همان نقشه‌ای بود که کوندالیزا رایز وزیر خارجه امریکا در سال 2006م در کنفرانس خبرگزاری در تل آویو و پومپیو وزیر خارجه امریکا در اتحادیه قاهره در یک کنفرانس خبری در سال 2019م طالب آن شدند و از بارزترین اموری‌که این نقشه جدید نسبت به رژیم یهود به میان آورده است: آنچه که امروز جاری­ست از مقدمات تسریع عادی‌سازی روابط با دولت­های منطقه مثل دولت­های خلیج و ایجاد توافق­های نظامی و تجارتی با ترکیه و بعضی دولت­های دیگر. چنانکه در متن سخنرانی پومپیو تذکر داده شد که: «اداره ترامپ در راستای تأسیس تحالف و هم­پیمانی استراتیجی با خاورمیانه فعالیت می­کند تا که با خطرناک­ترین تهدیدات موجود در منطقه مقابله و مبازه کند و در عرصه­های اقتصادی و انرژی همکاری خود را افزایش دهد. ما نیز تغییر قابل ملاحظه را مشاهده می­کنیم، روابط جدید به شکلی ریشه­ای آغاز گردیده که تا به امروز نمی­توان تصورش کرد. چه کسی چند سال قبل باور می­کرد که نخست وزیر اسرائیل از شهر مسقط دیدن خواهد کرد؟ یا روابط جدید بین مملکت عربی سعودی و عراق آغاز خواهد گردید؟ و یا که پاپ رم کاتولیکی از این شهر بخاطر دیدار با ائمه مسلمانان و رئیس کلیسا قبطیه دیدن خواهد کرد؟»

همواره موضوع تسریع عادی­سازی روابط جاری و تازه است. این پیش­زمینه ایجاد خاورمیانه بزرگ می­باشد. هدف از این نقشه مطابق به مذاکرات سیاسی جدید؛ طرح­ریزی و بنای مجدد منطقه می­باشد و هدف آن در قدم اول؛ دخیل­سازی رژیم یهود در عرصه­ سیاسی، اقتصادی و نظامی منطقه می­باشد. چگونگی دخالت در عرصه سیاسی؛ توسط ایجاد سازمان خاورمیانه به جای اتحادیه عرب و به جای سازمان کنفرانس اسلامی که رژیم یهود جزئی از آن باشد و از طریق سازمان ملل تحت نظارت بین المللی قرار داشته باشد و در عرصه اقتصادی؛ توسط ایجاد بازار آزاد خاورمیانه که کوندالیزا رایز در پیشنهادات سال 2006م خواهان آن شد و در عرصه نظامی؛ همان چیزی است که پومپیو در اتحادیه قاهره آن را طلب کرد و آن عبارت از ایجاد نیروی نظامی مشترک از دولت­های خاورمیانه و دولت­های خلیج می­باشد. ادامه دارد...

نویسنده: استاد حمد طبیب

مترجم: محمد مزمل

ادامه مطلب...

امت و علماء

  • نشر شده در سیاسی

وظیفۀ علماء و نقش شان در جامعه

ضرب المثلی در میان عرب وجود دارد که می‌گوید:

«لایعرف قدر الأمر إلا من فقده؛ قدر یک شیء را کسی می‌داند که آن را از دست داده باشد.»

در غیاب و ندرت علمای اهل تقوی و صلاح، درک ما از ارزش و اهمیت شان زیاد می‌گردد. نقش علمای ربانی در بینش مردم و آگاهی جامعه به جهت درست یا اشتباه؛ از جمله اموری است که نمی‌توان آن را انکار کرد. از دیگر مواردی‌که در آن شکی نیست این‌که ما در یک واقعیت همگانی و رو به افزایش قرار داریم و آن «کمبود علمای متقی» است و نبود نقش و اثرشان را در جامعۀ خود حس می‌کنیم و بدون شک ایشان هم‌چون مادۀ کمیاب و وسیلۀ حفظ و صلاح جامعه هستند و خیر در آن جامعۀ نیست که مادۀ حفظ آن فاسد گردید و مادۀ کمیابش تبدیل به زهر کشنده شده باشد.

ما امروز بیشتر از هر زمان دیگری به مانند نیاز مان به آب، غذا و هوا، نیازمند رهبران و علمای از اهل صلاح و تقوا هستیم، علماء و رهبرانی‌که آستین همت بالا زده و تمام تلاش شان را جهت اجرای نقش شان در بیرون گردانیدن مسلمانان از تاریکی‌ها به سوی نور انجام دهند. زیرا در میان علما و حکام رابطۀ حیاتی وجود دارد که امکان جدایی‌اش نیست و نقش هرکدام در اصلاح جامعه نهایت برازنده است. امام سفیان ثوری برای جویندگان علم می‌گفت: «هرگاه علماء فاسد شوند، چی کسی باقی خواهد ماند که آنان را اصلاح سازد؟» سپس این سخن را می‌سرود: ای گروه علماء! هرچیزی‌که بگندد، نمکش می‌زنند، وای از آن دم که بگندد نمک. وجود علماء برای بشریت نعمت است و ایشان هم‌چون قندیل‌های از نور اند که تاریکی‌های متراکم را روشن می‌سازند و ایشان رهبران راه هدایت و میراث‌بران انبیاء در روی زمین اند؛ ایشان هم‌چون زرهی اند که امت را از دشمنان و از سلاح‌های فکری و فرهنگی‌اش حفظ می‌دارند؛ ایشان اهل تقوا و کسانی‌اند که ناامیدی را در دل‌های شیاطین می‌اندازند؛ ایشان ستون‌های اسلام و هم‌چون مادۀ کمیابی‎اند که صفا و نقای اسلام را حفظ می‌کنند، ایشان هم‌چون کلمۀ حقی‌اند که بر تمام اشیاء خیمه می‌زند و سکوت بر همه فراگیر می‌شود، هرگاه امت به ورطه‌های کفر و گمراهی افتد، ایشان هدایت‌گران امت به راه راست اند و رسول الله صلی الله علیه و سلم برای ما به بهترین و بلیغ ترین توصیف از علماء وصف نموده و فرمودند:

«إن مثل العلماء فی الأرض کمثل النجوم یهتدی بها فی ظلمات البر و البحر، فإذا انطمست النجوم أوشک أن تضل الهداة» [امام احمد بن حنبل]

ترجمه: مثال علماء در زمین مانند ستارگانی است که تاریکی‌های خشکه و دریا را روشن می سازند، پس هرگاه ستارگان تاریک گردند، نزدیک است که راه هدایت گم شود.

و ایشان میراث‌بران انبیاء اند، بر اساس آنچه رسول الله صلی الله علیه و سلم در موردشان فرمودند:

«إِنَّ الْعالِمَ، لَيَسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَوات وَمن فی الْأَرْضِ حَتَّى الْحِيتَانُ فِي الْمَاءِ، وَ فَضْلَ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ الکواکب. إِنَّ الْعُلَمَاءَ هُمْ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ» [ابوداوود]

ترجمه: از مقام عالم این است که اهل آسمان‌ها و زمین و حتی ماهیان در آب برایش طلب مغفرت می‌کنند و فضیلت عالم بر عابد همانند فضیلت مهتاب نسبت به دیگران ستارگان است، بدون شک که علماء وارثین انبیاء هستند.

قطعاً این رفعت و جایگاهی‌که نصوص به آن اشاره نموده است، فقط در مورد علمای عاملی هست که از اسلام دفاع می‌کنند و دین الله سبحانه و تعالی را محافظت می‌نمایند و با تمام توان و داشته‌های علمی شان با صبر و تحمل حکام را به سوی تطبیق شریعت وی دعوت می‌نمایند و این مقام و جایگاه برای علمای است که به علم خود عامل هستند و در کشتی اهل حق، امر کنندگان به معروف و بازدارندگان از منکر در حرکت اند و دست حکام را با نصیحت و محاسبه می‌گیرند.

این فضیلت فقط برای علمای عاملی هست که در متابعت شان از حق، تمسک و چنگ زدن به آن، تقدیم نصیحت برای الله و رسولش جهت تمسک به حق و ذوب شدن در آن و در نصیحت برای ائمۀ مسلمانان و عموم شان آراسته به اخلاق انبیاء باشند، به امور مسلمانان اهتمام می‌ورزند، بدون اینکه به فکر فتنه‌ها، سختی‌ها و عذابی باشند که در مسیر راه شان قرار می‌گیرد.

اسلام در میان علماء و حکام

علمایی‌که اوصاف شان در روایات گذشته ذکر گردید، ایشان علمای هستند که ترس ندارند از این‌که برای ظالم بگویند: تو ظالم هستی. هیبت مردم سبب منع‌شان نمی‌شود، از بیان حقی‌که دانسته اند و در راه الله سبحانه و تعالی از ملامت هیچ ملامت‌گری هراس ندارند. بدون شک چنین مردمی تمام جرئت و توان‌شان را در بیان حق  از قوت اسلام و استقامت بر آن گرفتند.

تاریخ؛ موقف‌گیری علماء را در برابر حکام و جرئت شان را در گفتن حق در هرکجایی‌که بودند برای ما بیان می‌کند تا حدی‌که سلاطین آنان را تهدید می‌نمودند، اما وضعیت علمای امروز همراه حکام مانند علمای گذشتۀ شان نیست که وارث بر حق انبیاء بودند، گویا در وجودشان قوت حق در مقابل باطل مرده است و صفحۀ علمایی‌که فریاد حق را در مقابل حکام بلند می‌نمودند، گم شده است. محاسبۀ علماء از حکام در هنگام فسادشان شبیه به یک امر محال و ناممکن گردیده است؛ آن زمانی‌که حکام مسلمانان قبل از صادر کردن حکم نزد علمای شان می‌رفتند، اما علمای امروز در پیچ و خم کردن نصوص و ستودن فیصله‌های حکام ظالم تلاش دارند. ستودن همین مردم از فیصله‌ها و اجراآت اردوغان و تشویق او به گرفتن سود در لیره‌های ترکی در ودیعت‌های آجل، بهترین دلیل در این مورد است؛ زمانی‌که زیادت یا سودی را که الله سبحانه و تعالی حرام گردانیده، تحت نام «بخششی از جانب دولت»؛ گرفتن آن را حلال شمردند، عوض محاسبۀ حکام در برابر ظلم‌شان، پی‌درپی به سخن از نواقض وضو پرداختند و در خطبه‌های شان از آداب طعام و نوشیدنی صحبت کردند، از ولاء و دوستی حکام با کفار استعمارگر و ارتکاب کشتارها در سرزمین‌های اسلامی ساکت ماندند. بلی! در عوض این‌که حکم تابع آن چیزی باشد که الله سبحانه و تعالی نازل فرموده است، برعکس به متابعت از خواهشات حکام به غیر آنچه الله سبحانه و تعالی نازل نموده است تأویل گردیده است. در عوض این‌که حکام در صادر کردن احکام شان تابع علمای متقی بوده و منتظر فتوای شان باشند که الله سبحانه و تعالی و رسولش را راضی گرداند، علماء این زمان در آنچه الله سبحانه و تعالی نازل نفرموده است، تابع حکام اند و آخرت شان را با مال اندکی از دنیا می‌فروشند. آنچه که وراثت انبیاء تقاضا دارد این است که حق را بگویند و غیر از رضایت الله سبحانه و تعالی خواهان چیزی دیگر نباشند، از ملامت ملامت‌گران و از توبیخ توبیخ کنندگان نهراسند، در فتوای شان غور و درنگ کنند تا حق برای شان واضح گردد و در صدور آن عجله ننمایند، اگر خطای شان در فتوا معلوم شد، سرگردان و متردد نشوند. سلطان العلماء العز ابن عبدالسلام از فتوا می‌ترسید و هرگاه می‌دانست در فتوایش خطا کرده است، در رجوع به حق بسیار جرئت‌مند بود. قاضی عزالدین البکاری حکایت کرده است که: «باری شیخ عزالدین بن عبدالسلام به چیزی فتوا داد، بعد از آن برایش واضح گردید که خطا کرده است؛ سپس خودش در مصر و قاهره خبر داد: هرکسی‌که ابن عبدالسلام برایش چنین فتوا داده است، به آن عمل نکند؛ زیرا او خطا کرده است.» [طبقات السبکی] چون فتوا در نزد ایشان مطابق و تابع به آن حقی بود که اسلام آورده و الله سبحانه و تعالی از ایشان راضی می‌گردد؛ نه برای تملق و چاپلوسی مردم و نه هم از ترس حکام.

لقب او به عنوان سلطان العلماء بیهوده نبود، زمانی‌که ملک صالح اسماعیل به سوی پیمان صلح با صلیبی‌ها از ترس برادرش ملک صالح ایوب پناه برد و قلعه‌های صیدا، شقیق، صفد و دیگر قلعه‌های مسلمانان را در سال 638 هجری تسلیم شان کرد و برای صلیبی‌ها اجازه داد تا برای خرید سلاح جهت کشتار مسلمانان مصر به دمشق داخل شوند؛ العز بن عبدالسلام خشمگین شد و به حرمت فروش اسلحه برای صلیبی‌ها فتوا داد و نزد تجار رفته برای شان می‌گفت: معاملۀ شما با ایشان حرام است؛ زیرا شما زمینه را فراهم می‌کنید تا آن‌ها سلاح خریداری کرده و برادران مسلمان شما را به قتل برسانند. سپس به منبر مسجد بزرگ اموی بالا شد و دوستی با دشمنان را مذمت نمود و خیانت را تقبیح کرد و سخنان سختی برای سلطان گفت و دعا نمودن در خطبه را برایش قطع نمود و در نزد همه فراخوان می‌داد، به آن چیزی‌که سبب خلع و تبدیل وی گردد و می‌گفت: ای بار الها! توفیقات خود را برای این امت استوار بساز! دوستان خود را در این امت عزت ببخش و دشمنانت را در این امت ذلیل کن تا به طاعت تو در میان این امت عمل کرده شود و از معصیت تو باز داشته شود! مردم با آمین گفتن و دعا برای مسلمانان و تقاضای نصرت در مقابل دشمنان تضرع و زاری می‌نمودند. هرگاه بر کارخانه‌ها و سازندگان شمشیرها می‌گذشت، برای شان در مورد حرمت ساختن شمشیر و فروش آن برای صلیبی‌ها فتوا می‌داد.

ای علمای با فضیلت

خلافت تاج فرایض است و کار برای اقامۀ آن وظیفۀ همگانی می‌باشد که در رأس بقیه کارها قرار دارد، زیرا آن حکم بما انزل الله است؛ چنانچه در آن اسلام و مسلمین عزت می‌یابند. مسلمان‌ها در طول دوران خلافت قوی و با عزت به دین شان زندگی کردند و کلمات اسلام در گوشه و کنار زمین در تردد بود. صدای تکبیری بلند بود که رعب و ترس را در دل کفار می‌انداخت، روزی ابرها از بالای سر خلیفه عبور می‌کرد و خلیفۀ شان به روح فاتحین در راه اعلاء کلمة الله و با اعتماد به نصرت الله سبحانه و تعالی ابرها را مخاطب قرار می‌داد و می‌گفت: به هرجا می‌خواهی ببار، به زودی خراج تو برایم خواهد رسید. زمانی‌که نقفور حاکم روم بر سرزمین‌های اسلامی جرئت پیدا می‌کند و نامۀ تهدیدآمیزی به خلیفۀ مسلمانان هارون الرشید می‌فرستد، خلیفه کسی را لازم نمی‌بیند تا نامۀ دیگری به عنوان ردی بر نامه‌اش بنویسد؛ بلکه بر پشت نامه‌اش نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، این نامه از جانب امیرالمومنین هارون الرشید به سوی نقفور سگ روم! نامه‌ات را خواندم ای فرزند کافر! جواب نامه‌ات چیزی است که تو خواهی دید نه آن چه که بشنوی. والسلام»


[1]. در کتاب البدایة و النهایه از ابن کثیر وارد شده است که این عمل در زمان پادشاه رومی إیرینی (نام زن است) دقیقاً در سال 181 ه بوده است. روم برای مسلمانان جزیه می‌پرداخته است و این پرداخت جزیه بعد از مصالحه با هارون الرشید که در چندین جنگ پی در پی آنان را شکست داده بود، صورت گرفت و این معاهده جریان داشت تا زمانی‌که حاکمیت امپراتور را نقفور دوم، فوکاس بدست گرفت و از پرداخت جزیه خودداری نموده به هارون الرشید نامه نوشت و در آن گفت: «از جانب نقفور پادشاه روم برای هارون پادشاه عرب! اما بعد: ملکه‌ای که قبل از من بود، تو را به عنوان برادرش قرار داده و خودش را به عنوان یک پرندۀ (ضعیفی‌که فقط گنجشک شکار می‌کند) شمرده بود، از اموال خود چیزی را برایت می‌پرداخته است که گویا در حقیقت نزدش اضافه بوده باشد؛ اما باید دانست که این از ضعف و ناتوانی زنان و حماقت‌شان می‌باشد. بعد از این‌که نامه‌ام را خواندی؛ آن مال‌هایی‌که تا حال برایت رسیده است، پس باز گردان و خودت را نجات ده و گر نه بین ما و تو شمشیر فیصله خواهد کرد.» زمانی‌که خلیفه هارون الرشید آن نامه را خواند، بسیار خشمگین شد تا حدی‌که کسی‌ نمی‌توانست به طرف او نگاه کند؛ چه رسد به این‌که بتواند با او صحبت نماید. اهل جلسۀ او پراکنده شدند، سپس دوات خواست و بر پشت نامه نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم، این نامه از جانب امیرالمومنین هارون الرشید به سوی نقفور، سگ روم! نامه‌ات را خواندم ای فرزند کافر! جواب نامه‌ات چیزی است که تو خواهی دید، نه آن چه که بشنوی! والسلام!» هارون الرشید خودش در 187 هـ بیرون شد تا این‌که به هرقله شهری نزدیک به قسطنطنیه رسید، نقفور ناچار شد تا صلح و سازش کند و مال جزیه را به خلیفه تقدیم نماید؛ چنانکه قبل از آن إیرینی این کار را می‌کرد، اما او بعد از بازگشت هارون الرشید؛ معاهده را نقض کرد، سپس هارون الرشید در سال 188 هـ به جنگ با او پرداخت و او را سخت شکست داد و چهل هزار نفر از لشکر او را کشت و نقفور زخمی شد.

ادامه مطلب...

مسجدالأقصی و طرح یهودسازی قدس؛ مسئولیت مسلمانان چیست؟!

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت ششم)

(ترجمه)

به ادامه مبحث قبلی، اکنون وقت آن فرا رسیده است که اعمال جنایت­کارانه گروه­های یهودی را که در قدس بسر می­بردند، برشماریم. بلی، همان اعمالی‌که به حمایت و مساعدت انگلیس در دوران قیمومیت انگلیس و در سال­های پس از ترک وطن دادن اجباری سال 1948م توسط صلیبیان و صهیونست­های غاصب بر ضد سرزمین اقصی  و مردم آن انجام پذیرفت.

آمار کشتارهای قبل از سال 1948م که یهود توسط سازمان­های تروریستی مخفی و علنی و توسط سازمان­های صهیونستی در فلسطین راه‌اندازی کرد، به هفتاد کشتار می­رسد و این روند تا دهه پنجاه ادامه می­یابد. در این کشتارها، صدها باشندۀ فلسطینی به شهادت می­رسد و هزارها نفر زخم بر می­دارد؛ بگونه‌ای که ترس و هراس بین باشندگان خلع سلاح شده آن مستولی می­شود، همان کسانی‌که انگلیس آنان را خلع سلاح کرد و حکام مسلمانان بر ضدشان دسیسه­سازی کردند، ذلیل شان کردند و بدون هیچ نوع شفقت و ترحم آنان را تسلیم یهود کردند؛ این منجر به اعمال جنایتکارانه شد و سبب شد تا که هزارها نفر از باشندگان آن از دیار و خانه­های شان بسوی سرزمین­های مجاور و مناطق مختلف متفرق و پراکنده شود. بعنوان قطرۀ از دریا، برخی از کشتارهای شان قرار ذیل اند:

1-      به تاریخ 26/7/1938م، یکی از افراد گروه «إتسل» در یکی از بازارهای حیفا؛ نارنجک پرتاب می­کند که در نتیجه؛ 47 نفر از کسانی‌که در بازار یافت شدند، به شهادت می­رسند.

2-      به تاریخ 31/12/1947م از سوی گروه «البالماخ» نیروی به پا خواست، تعداد افراد مسلح آن 170 تن می­رسید و به دهکده بلدالشیخ حمله­ور شدند و گرداگرد آن را محاصره کردند و ده­ها خانه همراه با اسباب و لوازمش از بین بردند، در این حمله 60 تن به شهادت رسیدند که قسمت اعظمی شان را اطفال و زنان تشکیل می­داد.

3-      به تاریخ 31/3/1948م گروه تروریستی«شتیرن» قطار قاهره سریع السیر حیفا را ماین گذاری کرد، که در نتیجه؛ 40 تن به شهادت رسیدند و 60 تن دیگر زخم برداشتند.

4-      به تاریخ 22/ینایر/1949م ییجال یادین فرمانده عملیات گروه «الهاجانات» برای ییحال آلون فرمانده «البالماخ» دستور داد تا بر ضد دهکده الیازور یک عملیه نظامی را به راه اندازد. در این حمله و تجاوز، 15 تن فلسطینی کشته شدند در حالی‌که بیشتر آنان در خواب بسر می­بردند.

5-      در سال 1937م یکی از افراد سازمان صهیونستی«إتسل» در بازار سبزی فروشی مجاور دروازه نابلس در شهر قدس یک بمبی پرتاب کرد که ده­ها تن به شهادت رسیدند و بسیاری هم زخم برداشتند.

6-      به تاریخ 29/12/1947م در اثر انفجار بشکه مملو از مواد منفجره در دروازه العامود در قدس، که توسط افراد «أرغون» جاسازی شده بود؛ 14 تن شهید شدند و 27 تن زخم برداشتند و فردای آن روز؛ در عین مکان و زمان و توسط همان افراد حادثه دیگر اتفاق می­افتد که 11تن عرب به شهادت می­رسند.

این شمه­ای از کشتارهای بود که بوقوع پیوست، ما در اینجا فقط بعضی از نمونه­ها را تذکر دادیم؛ چرا که مجال تفصیل آن در اینجا نیست، بخاطر آنکه آمار این کشتارها قبل از سال 48 بیشتر از 70 کشتار می­باشد و این خود نیازمند بحث جداگانه و مستقل می­باشد.

علاوه بر این کشتارها و اعمال جنایت­کارانه و تروریستی، یهود به نابودسازی دهکده­ها و آبادی­ها به شکل کامل آن پرداخت، آن­ها را از اساس از بین برد و به جای آنها؛ اماکن و شهرهای یهودی بنا نمود و اسامی همه آن‌ها را تغیر داد و آمار دهکده­ها و آبادی­هایی‌که در سال 1948م بطور کامل در فلسطین نابود شد، تقریباً به 531 دهکده می­رسد که تعداد باشندگان آن‌ها به 807 هزار تن می­رسید و به 14 ناحیه و 6 ایالت تقسیم شد.

بعد از این کشتارها، اکثریت دهکده­های عرب­نشین قدس ویران شد و به جای آن دهکده­های یهودی‌نشین بنا شد که برخی از آن‌ها قرار ذیل اند: «بیت حتکفا» به جای دهکده ملبس، «هرتسیلیا» به جای دهکده ابوکشک، «وتل أبیب» به جای دهکده تل الربیع، «وإیلات» به جای دهکده أم الرشراش در جنوب، «وأشکلون» به جای شهر عسقلان، «وبیر شیبع» به جای شهر بئر السبع، «أشدود» به جای شهر أسدود و غیره... علاوه بر اماکن فوق؛ ده­ها نه بلکه صدها دهکده ویرانه شده دیگر را نیز تغییر نام دادند و به جای شان اماکن یهودی نام و یهودی نشین بنا نمودند. چنانکه آنان بسیاری از مساجد را نیز تخریب نمودند و بعضی از آن­ها را به حظیره­ها و طویله­­خانه­های خوک­ها مبدل ساختند و بعضی­ها را نیز به تفریح­گاه­های شبانه و به شراب فروشی­ها تبدیل کردند!! تعداد مساجد که در فلسطین در سال 1948م. تخریب کردند تقریباً به 1200 مسجد می­رسد. علاوه بر آن تعدادی زیادی از مقابر را نیز تخریب کردند. برای وضاحت بیشتر به مثال­های ذیل دقت کنید: دهکده البصه را در ناحیه عکا به طویله­خانه پرورش گاوها و زباله­دانی مبدل ساختند، مسجد عین الزیتون در ناحیه صفد را به طویله­خانه گاوها، مسجدالاحمر به تفریح­گاه شبانه و سالن عروسی، مسجد الیونسی به نمایشگاه مجسمه­ها و تصاویر، مسجد القلعه در صفد را به دفاتر شهرداری، مسجد عین حوض حیفا را به رستورانت و شراب­فروشی و بسیاری از مساجد دیگر را به کلیساها مبدل ساختند، به گونه مثال؛ مسجد الیعقوبی در صفد، مسجد یاقوق در طبریاء، مسجد العفوله در الناصره، مسجد کفریتا و مسجد طیره الکرمل در حیفا، مسجد عباسیه و مسجد یازور در یافا و بر افزون بر این­ها ده­ها مساجد و اماکن دیگر. در حقیقت یهود در فلسطین و اماکن مقدس آن، چنان فسادی برپا کرد که هیچ از انسان­ها، جانوران و حتی جامدات از آن جان سالم بدر نبردند و این مصداق این قول الله سبحانه وتعالی است:

﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَادًا وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ﴾ [مائده: 45]

ترجمه: آنان هر زمان که آتش جنگی (علیه پیامبر و مؤمنان) بر افروخته اند، الله آن را با (شکست ایشان و پیروزی پیامبر و مؤمنان) خاموش ساخته است. آنان به خاطر ایجاد فساد در زمین می­کوشند (و با نیرنگ­بازی و فتنه­گری در پخش فساد می­کوشند و آنان مفسدان اند) و الله مفسدان را دوست نمی­دارد.

4- انگلیس دست بکار شد تا تمام اشکال کودتا و جبهات مقاومت و مخالف همکار با یهود  را از میان ببرد؛ مخصوصاً کودتای موسم به نبی الله موسی 1920م، کودتای البراق 1929م، کودتای الشیخ عز الدین القسام 1935م و کودتای سال 1936م، مسمی به کودتای کبیر. این کودتاها بر ضد انگلیس و یهود و بر ضد سیاست­های شان در راستای یهودسازی قدس به پا خواستند و در عین زمان مسلح شدن مردم فلسطین را ممنوع قرار دادند و هرکس که نزدش سلاح یافته می­شد، مجازاتش اعدام بود، اما در مقابل برای یهود اجازه خرید انواع اسلحه و تشکیل گروه­های نظامی دادند، مثل: گروه­های "البالماخ، الهاجانا، شتیرن، الارجون و إتسل... " افزون بر آن، برای یهود اجازه دادند تا بر اسلحه­های شان بیافزایند و در مراکز ارتش انگلیس تعلیم ببینند.

5-  انگلیس همکاری خود را با دولت­های استعماری مسیحی آغاز کرد، آن‌هم از طریق صدور شماری از تصامیم بین المللی و انگلیسی در دوران قیمومیت؛ که یهود را در فلسطین تمکین و قدرت می­بخشید؛ بعضی­ از آن تصامیم قرار ذیل اند: کتاب الأبیض سال 1930م؛ که بیانیه بالفور را تایید می­کرد، إقامه وطن ملی برای یهود را تقاضا می­کرد و هجرت یهودیان را بسوی فلسطین تنظیم می­نمود و تصمیم تقسیم سال 1947م؛ که فلسطین را به سه بخش تقسیم می­کرد: اولی مربوط به یهود، دومی مربوط به عرب و سومی هم مرتبط به اماکن مذهبی و دینی بود که باید تحت مراقبت دولت قرار می­گرفت مثل شهر قدس.

6-انگلیس بر ضد لشکریان عرب، جنگ­های متوالی را راه‌اندازی کرد و این بعد از تیاتر پایان دوران قیمومیت 1948م. شروع شد. سپس جنگ 1948م. به وقوع پیوست، بر حسب اکاذیب که دولت­های عربی شایعه کردند، در این جنگ هفت لشکر اشتراک داشت، که در رأس آن لشکر نجات قرار داشت، که بر اساس تصمیم اتحادیه عرب سال 1947 تشکیل شده بود، در نتیجه این جنگ طبق نقشه­های انگلیس و دولت­های اروپایی به شکست مواجه شد و به تعقیب آن بشکل رسمی تأسیس رژیم یهود اعلان گردید، غرب و در رأس آن ملل متحد از میان 193 دولت؛ با اغلبیت 163 دولت آن را به رسمیت شناخت، سپس این رژیم در سال 1949م. بر اساس تصمیم شماره 273 عضویت ملل متحد را کسب کرد.

این چکیده‌ای از دسایسی بود که بعد از سقوط خلافت عثمانی در مقابل فلسطین انجام پذیرفت. بلی، سیطرۀ انگلیس بر فلسطین تا هنگام اعلام تأسیس رژیم یهود و جلب برادران بوزینه­ها و خوک­ها توسط دسایس دولتی و خیانات منطقوی در فلسطین. آیا دسیسه­سازی علیه قدس و اطراف آن و علیه مسجدالاقصی به همین حد و اندازه به پایان رسیده است؟! وقت آن است که بخش ششم و هفتم این مبحث را به بحث بگیریم (استمرار دسایس بعد از دوران قیمومیت انگلیس و تسلیم نمودن کامل فلسطین برای یهود و موقف حکام مسلمانان در برابر این دسایس). در این بخش، از مرحلۀ تأسیس دولت یهود و رسمیت شناسی آن از سوی دولت­های مسیحی تحت قالب هیئت ملل متحد سخن را به اتمام می­رسانیم. ادامه دارد...

نویسنده: استاد حمد طبیب

مترجم: محمد مزمل

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه