پنجشنبه, ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۸م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

افزایش بی‌پایان قیمت نفت و گاز؛ پدیدۀ معمول نظام سکولار – سرمایه‌داری

رژیم ظالم حیسنه تصمیم دارد که قیمت گاز را ۱۱۷ فیصد بالا ببرد؛ طوری‌که در جریان بحران تدارکات مواد نفت فقط در ظرف دو ماه قیمت دیزل، نفت سفید و گاز مایع افزایش یافته‌است. طبق پیشنهادات توزیع‌کننده‌گان، قیمت یک واحد مشعل از ۹۲۵ تاکا به ۲۰۰۰ تاکا در فی ماه بلند خواهد رفت، درحالی‌که قیمت دو واحد مشعل از ۹۷۵ تاکا به ۲۱۰۰ تاکا افزایش خواهد یافت. خانواده‌های قشر فقیر و متوسط به‌خاطر تأثیر گسترده‌ای که افزایش مواد نفت پیش از این نیز روی مصرف زندگی‌شان داشته بود، در فلاکت عمیق بسر می‌برند. حالا وضعیت زنده‌گی مردم عام از این هم وخیم‌تر خواهد شد، همان گونه که آن‌ها از قبل با افزایش قیمت اجناس دست و پنجه نرم می‌کنند. طبق آژانس‌های دولتی، این افزایش اجتناب‌ناپذیر است؛ چون قیمت گاز مایع طبیعی (LNG)  به سبب خریدش از مارکت غیرثابت در آینده افزایش خواهد یافت. اما می‌دانیم که دولت‌های سکولار – سرمایه‌داری همیشه با دروغ و فریب زندگی می‌کنند، و این رژیم جنایت‌کار هم از این قاعده مستثنیٰ نیست. آن‌ها بهانۀ وارد کردن گاز مایع طبیعی را از مارکت پیش می‌کنند، درحالی‌که از جملۀ ۷۵۰ میلیون فوت مکعب فقط در حدود ۱۵۰ میلیون فوت مکعب گاز روزانه خریداری می‌شود. برعلاوۀ، باوجودی‌که شش شرکت دولتی در سال مالی اخیر در مجموع ۱۱.۸۱ میلیارد تاکا سود کمایی کرده‌اند (منبع: sharebiz.net، ۱۹ جنوری ۲۰۲۲) آن‌ها تاهنوز بر افزایش قیمت پافشاری دارند! هیچ دستگاه این دولت سکولار – سرمایه‌داری نمی‌خواهد دست از تاراج پول مردم بردارد.

واقعیت امر این است که اگر ما رهبری مخلصی می‌داشتیم، هرگز به استفاده گاز مایع طبیعی مجبور نمی‌شدیم، چیزی‌که این نظام سکولار – سرمایه‌داری هرگز قادر به تولید آن نیست. تمام حکومت‌های در بنگلادیش یکی پی دیگر این سرزمین را از لحاظ انرژی‌های اولیه قصداً وابسته به قدرت‌های خارجی کرده‌اند، درحالی‌که مناطق خشکه و ساحلی دارای ذخیره‌گاه مهم بالقوه گاز می‌باشد. این حکومت‌های خاین قصداً شرکت دولتی اکتشاف و تولید نفت بنگلادش ((BAPEX را برای دهه‌ها غیرمجهز نگه داشته‌اند تا به این بهانه بتوانند انکشاف را به سکتور خصوصی و کمپنی‌های چند ملیتی انتقال دهند. تعهد جدی برای ظرفیت‌سازی، دانش تخنیکی و رشد منابع بشری ماهر در یک خط زمانی مشخص برای انکشاف گاز وجود نداشته‌است که در طولانی مدت ما را از وابستگی نجات دهد. از جمله ۲۵ واحد کم عمق در عمق بحر، فقط سه واحد تا حال به کاوش‌گری سپرده شده‌است. و هرچه کاوش‌گری دیگر که صورت می‌گیرد، مالکیت و صلاحیت منابع مهم گاز بدین وسیله به شرکت‌های خارجی داده می‌شود. اخیراً، این رژیم جنایت‌کار قراردادی را به شرکت دولتی هند به نام ONGC وایدیش لمتید و نفت هند لمتید داده است تا بلاک جدیدی را در زیر خلیج بنگال تحت عنوان قراردادهای سهمی تولید (PSCs) حفر کتند. حاکمیت انرژی و امنیت‌مان همیشه از دست این حُکام خاین سکولار در معرض خطر بوده‌است.

ای مسلمانان بنگله‌دیش! رسول الله صلی‌ الله علیه وسلم فرمودند:

«الْمُسْلِمُونَ شُرَكَاءُ فِي ثَلَاثٍ فِي الْمَاءِ وَالْكَلَإِ وَالنَّارِ»  (ابن ماجه)

ترجمه: مسلمانان در سه چیز شریک اند: آب، چراگاه و آتش (انرژی).

طبق دستور شریعت، نفت و گاز جزء دارایی‌های عامه اند. دولت خلافت این دارایی‌ها را به نماینده‌گی از مردم مدیریت، و به نفع شهروندان توزیع خواهد کرد. بناءً با تلاش به اقامۀ خلافت راشده بر منهج نبوت به‌سوی الله سبحانه و تعالی رجوع کنید طوری‌که وعده داده شده‌است. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ﴾ [ طه: ۱۲۴]

ترجمه: و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می‌کنیم!

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر – ولایه بنگلادش

مترجم: دانیال نور

ادامه مطلب...

اصرار قدرت حاکم لبنان به جنگ با الله و رسول‌اش

  • نشر شده در لبنان

قدرت حاکم لبنان هنوز اصرار دارد که از صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی قرضه/وام سودی اخذ کند. آنان می‌خواهند لبنان و مردم‌اش را به استعمار اقتصادی صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی بکشانند،‌ دو سازمانی‌که امریکا با داشتن بزرگ‌ترین سهم در عقب سیاست‌های‌شان قرار دارد. در حقیقت، که اساسی‌ترین مشکل لبنان ناشی از سود (خدمات قرضه/وام سالانه) است، مشکلی‌که یک سوم تمام بودجۀ مصرفی و نصف عواید مالیاتی و غیرمالیاتی جمع‌شده توسط دولت را به سمت خودش می‌کشد، تا جایی‌که قرضه/وام – سودی– دولت به بیش‌از ۱۰۰ میلیارد دالر رسیده‌است. به‌علاوه، لبنان درحالی به پایگاه سودی منطقه تبدیل می‌شود که بانک‌های این کشور به بهشت مردمی مبدل گشته‌است که منفعت سودی آسان و بی‌دردسر می‌خواهند.

پس از آن‌که امریکا سال‌ها و سال‌ها سیاسیون مزدور فاسدش را قادر ساخت تا این کشور و مردم‌اش را تاراج کنند، اکنون می‌خواهد لبنان را در این نظام بگنجاند، مخصوصاً پس از کشف مقدار عظیمی گاز و نفت از سواحل‌اش. امریکا قصد دارد کنترول مستقیم خود را بر این ثروت در لبنان و خاورمیانه گسترش دهد. به همین دلیل است که می‌بینیم دومین بزرگ‌ترین سفارت‌اش در منطقه را در لبنان ایجاد می‌کند، امری‌که بیان‌گر فساد سیاسیون این کشور و تحمیل تحریم بر برخی از آنان است!

حتی کسی‌که کم‌ترین معلومات را در مورد اخبار مربوط به صندوق بین‌المللی پول داشته باشد، به یقین می‌داند که تجویزات این سازمان به کشورهایی‌که واردشان می‌شود ،کاملاً مخرب است، و بار و عواقب‌اش اول‌تر از همه بر دوش مردم می‌افتد. با نگاهی سریع و مختصر به شرایط سرمایه‌داری که صندوق بین‌المللی پول به کشورهایی‌که خواهان دریافت قرضه استند، تجویز می‌کند، درمی‌یابیم که این شرایط موارد ذیل را شامل می‌شود: سقوط بهای ارز داخلی، کاهش یا حذف کمک‌هزینه‌های مالی از موادی مانند نفت، برق و غذا، منجمدسازی یا کاهش تراکم معاشات در ادارات دولتی، افزایش مالیات بر فروش، ایجاد مکانیزم‌های آسان برای حذف معاش‌گیران، خصوصی‌سازی خدمات عمومی مانند شرکت‌های توزیع آب و برق، شرکت‌های حمل‌ونقل عمومی، و دفن مردم توسط نهادهای خدمات صحی، از طریق کاهش قیمت‌ها در مراکز صحی عمومی، با قسمت عمده‌ای از مصارف صحی و درمانی.

بدین‌ترتیب، اکثر این عواقب محاسباتی منجر به دفن عام مردم خواهد شد، و ازین‌رو مستقیماً بر نظام اقتصادی تأثیر خواهد گذاشت. بنابرین نرخ بیکاری خصوصاً در میان قشر جوان افزایش خواهد یافت و پدیدۀ کارگران فقیر با افزایش بهای اجناس از یک‌طرف، و کاهش قیمت واقعی دست‌مزدها از طرف دیگر، تشدید خواهد یافت؛ امری‌که امنیت اجتماعی را به‌دلیل شکستن تدریجی اعتماد در میان مردم، افزایش نرخ جرایم، رکود سطوح آموزشی یا آن‌چه به موفقیت در مکتب/مدرسه معروف است، با تهدید مواجه می‌کند. این حالت در کشورهایی به مراتب قوی‌تر از لبنان نیز رخ داده‌است، مانند اتریش، بلجیم و سویدن! هم‌چنین کشورهایی مانند یونان، ایتالیا، پرتقال، اسپانیا، قبرس، لیتوانیا و ایرلند را نیز تحت تأثیر قرار داده‌است، که بعضاَ به‌عنوان ورشکسته‌گی توصیف می‌شوند. شرارت صندوق بین‌المللی پول و شعله‌هایش یک تعداد از کشورهای بزرگ جهان اسلام را نیز لمس کرده‌است، مانند مصر، پاکستان، سودان و تونس، طوری‌که مسیر صندوق بین‌المللی پول را دنبال کردند و تاهنوز در بحران و قرض/وام‌شان گیرمانده‌اند، به‌علاوۀ این‌که به دساتیر کشورهای بزرگ، مخصوصاً امریکا، سر خم می‌کنند.

این قضیه برای کشورهای قوی‌تر و بزرگ‌تر از لبنان نیز صادق است! اگر لبنان نیز به دنبال همین نظام می‌رفت چه وضعی می‌داشت؟!

کسی‌که شرایط فوق‌الذکر صندوق بین‌المللی پول و سیاست‌های تحمیل‌شده توسط این سازمان بر کشورهایی درخواست‌دهنده برای قرضه را نظاره کند، خواهد دید که بسیاری از این شرایط و سیاست‌ها به یک واقعیت در لبنان تبدیل شده‌است. این شرایط کم کم بر مردم تطبیق شد، امری‌که به سیاست "جوش قورباغه" مشهور است، سیاستی که می‌گوید: هرگز یک قورباغه را دفعتاً به داخل آب جوش نینداز، چون به‌خاطر عکس‌العمل سریع‌اش مستقیماً به صورت خودت می‌پرد. ولی بیندازش به داخل آب شیرگرم و کم کم حرارت‌اش را بالا ببر، نه‌تنها که قورباغه نمی‌پرد، بلکه همراه با آب به جوش می‌آید و فکر می‌کند به داخل حمام است.

اگر ما صدای خود را جهت هشدار دادن از این سیاست مخرب بلند کنیم، پیام‌مان را به چهار حزب رسانده‌ایم:

قدرت حاکم لبنان، خصوصاً کسی‌که قرار است در مقام نخست وزیری و پارلمان از مسلمانان نماینده‌گی کند! از الله سبحانه و تعالی بترسید و پا از این مسیر بردارید، بیش از این نمی‌توانید به جنگ با الله سبحانه و تعالی ادامه دهید، و هم‌اکنون نیز به‌خاطر تغییر بنیاد لبنان بر سود، این کشور شاهد نتیجۀ جنگی است که به‌راه انداخته اید؛ الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ (278) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَلا تُظْلَمُونَ﴾ (بقره: ۲۷۸ – ۲۷۹)

ترجمه: ای مؤمنان! از الله (سبحانه و تعالی) پروا بدارید و اگر مؤمن هستید آن‌چه را که از ربا مانده است رها کنید. اگر چنین نکردید، به جنگی از (جانب) الله (سبحانه و تعالی) و رسول‌اش (صلی الله علیه و سلم) خبردار باشید، و اگر توبه کردید اصل اموال‌تان از آن شماست. نه ستم کنید و نه (بر شما) ستم رود.

و از کشاندن لبنان و مردم‌اش به سمت این گودال و استعمار اقتصادی صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی، به‌علاوۀ جنگ با الله سبحانه و تعالی و رسول‌اش صلی الله علیه و سلم دست بردارید.

علماء، شیوخ، امامان، مفکران و اقتصاددانان!

صدای خود را در خطبه‌ها، صحبت‌ها، درس‌ها و برنامه‌های‌تان بلند کنید، از عواقب قدم گذاشتن در این مسیر هشدار دهید، و تقصیر کسانی‌که دیگران را به‌خاطر گفتن سخن حق مقصر جلوه می‌دهند، به خود نگیرید، چون اگر این مردم بر آن‌چه انجام دادند اصرار کنند شما خاموش می‌مانید، و قطعاً این حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما و شما اثر خواهد گذاشت، چنان‌چه ترمذی روایت کرده‌است: گفتم ای رسول الله! آیا نابود خواهیم شد، حتی درحالی‌که مردم نیکوکاری در میان ما باشند؟ او صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«نعمْ، إذا ظهَرَ الخبَثُ»

ترجمه: بلی، اگر خبائث بر شما ظاهر و غالب شود.

مسئلۀ سود در لبنان بزرگ و آشکار شده‌است، و چندین سال است که پی در پی بدتر شده می‌رود. امروزه این حکام می‌خواهند شما را در گودال صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی بیشتر فرو ببرند! آیا شما این را فراموش و انکار خواهید کرد؟!

خطاب به عام مردم لبنان!

دیدگاه خود را نسبت به حاکم‌تان اصلاح کنید، اجازه ندهید فردی بر شما حکومت کند که با دین‌تان و آن‌چه اسلام بر شما تصریح می‌دارد مخالفت می‌کند؛ کسی‌که بر رفتن به جنگ با الله سبحانه و تعالی و رسول‌اش صلی الله علیه و سلم پافشاری می‌کند. همراه ما جهت تغییر این محیط فاسد سیاسی، و مخالفت و برچیدن این طبقۀ سیاسی فاسد فعالیت کنید تا باشد که الله سبحانه و تعالی دین‌اش را ظاهر کند و لبنان هرچه سریع‌تر به جایگاه گذشته‌اش برگردد، مخصوصاً در مرزهای مربوط به الشام، و در دامان امت اسلامی به‌صورت عام؛ امری‌که این سرزمین را غرق در خیر و برکت می‌کند، خیری‌که تمام سرزمین‌های اسلامی شامل می‌شود.

خطبۀ درهم شکستن مرزها و کشورها باید از لبنان شروع شود، همان‌گونه که زمانی لبنان برای گسترش عقاید و فسادی خطبه می‌داد که هیچ نفعی به امت نرسانده‌است. مسلمانان باید این کارشان را با ارائۀ یک خطبه به‌منظور برگرداندن لبنان و منطقه به حق‌اش جبران کنند.

و اگر مردم لبنان، مخصوصاً مسلمانان‌شان، جدیت چیزی را که این حکام فاسد و رباخوار امروز حمل می‌کنند بدانند، نقطۀ شروعی برای بیرون رفت از این عقب‌گردی می‌شوند که تمام جوانب زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی‌شان را دربر خواهد گرفت و به دروازۀ بزرگی برای تغییر و نهضت مبدل خواهد شد، نه وصله‌دوزی که به انحطاط می‌انجامد.

﴿يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ (احقاف: ۳۱)

ترجمه: ای قوم ما! (دعوت) دعوت‌گر الهی را بپذیرید و به او ایمان آورید. تا برخی از گناهان‌تان را برای شما بیامرزد و شما را از عذاب دردناک در امان دارد.

حزب‌التحریر – ولایه لبنان

مترجم: محمد حارث پویا

ادامه مطلب...

سازمان جهانی صحت؛ یکی از مهره‌های اجرایوی نظام سرمایه‌داری

  • نشر شده در سیاسی

به تاریخ 11/1/2022م سازمان جهانی صحت هشدار داد که بیشتر از نصف باشندگان اروپا، به ویروس جهش یافتۀ کرونا -اومیکرون- که بسیار سریع و خشماک عمل می‌کند، مبتلا خواهند شد؛ اگر افزایش آن به میزان کنونی مبتلایان، هم‌چنان در حال تداوم باشد. در جریان یک کنفرانس مطبوعاتی مدیر منطقوی اروپا در سازمان هانس کلوگه هشدار داد که «اومیکرون موج جدیدی از این بیماری‌همه‌گیر است که از غرب تا شرق امتداد یافته و تمام اروپا را در بر خواهد گرفت.» وی افزوده: «هم‌چنین است که کانون علمی هماهنگی‌های صحی انتظار دارد که تا 6 الی 8 هفته آینده بیشتر از 50% از باشندگان منطقه به اومیکرون مبتلاء شوند.» (منبع: شبکه اجتماعی بی بی سی)

همان‌گونه که برای همگان روشن است، ایدیولوژی عبارت از عقیده می‌باشد که از آن نظام زندگی برگرفته می‌شود. همان طور هدف از تطبیق این نظام نیز با عین اعتبار و اهمیت از این عقیده برگرفته می‌شود. حال این هدف یا دنیوی محض می‌باشد و یا دنیوی شکل یافته در زندگی عزتمندانه، زیر سایۀ حاکمیت اسلام در تلاش برای کمایی رضایت الله سبحانه و تعالی و یک زندگی گره خورده به آخرت و به زندگی جاودان در نعمت‌های همیشه‌گی بهشت پهناور الله سبحانه و تعالی، که در جستجوی نظام‌های موجود امروز ما دو نظام زندگی را می‌یابیم که از آن دو یکی در میدان زندگی مردم در حال اجراء و دیگری از میدان زندگی غایب است. نظام سرمایه‌داری با عقیدۀ سرمایه‌داری خود که دین را از زندگی، از دولت و سیاست جدا نموده و دولت‌ها در کشورهای شان آن را تطبیق و از طریق استعمار و نفوذ، آن را به جهان حمل می‌کنند، و دیگر نظام اسلام که از میدان زندگی غائب است.

مصیبت‌هایی‌که امروزه بشریت به آن دست و پنجه نرم می‌کنند، نتیجۀ تطبیق نظام‌ها و قوانین، نتیجۀ عدم توانایی این نظام در حل مشکلات مردم و نتیجۀ شکست آن در تنظیم و رعایت امور و فراهم‌سازی زندگی عزتمند برای مردم می‌باشد؛ نظامی‌که مردم را به سمت بد بختی و معیشت مملو از فشارهای گوناگون زندگی کشانده است. مردم زندگی‌شان را با جنگ، مصیبت، فقر شدید و آواره‌گی در کشورها و یا درگیر افتادن در چنگال بیماری‌ها سپری می‌کنند. بیماری‌هایی‌که از طریق مباح قرار دادن زناء و بد اخلاقی‌های جنسی در میان مردم از یکی بر دیگری منتقل می‌شود، و یا این‌که نتیجۀ عدم رایگان بودن طبابت و تکلفات طاقت‌فرسای آن بوده و یا نتیجۀ بدترین حرص شرکت‌های داروسازی برای کمایی منفعت‌های هنگفت و سرسام‌آور می‌باشد؛ منفعت‌هایی‌که بدون در نظرداشت هیچ ارزش انسانی آن، با جان مردم معاوضه می‌شود؛ ارزش‌های انسانی‌که کفار برای حمایت و یا ادعای حمایت از آن، با دروغ و نیرنگ، گلو پاره می‌نمایند.

سازمان جهانی صحت وظیفۀ خویش را انجام می‌دهد؛ البته بر اساس عقیدۀ ایدیولوژی سرمایه‌داری، مانند سایر سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی که در تلاش اجرای سیاست‌های دولت‌های بزرگ بوده و در راستایی تأمین منافع آن دولت‌ها کار می‌کنند. بنابراین، سازمان یونسکو از طریق برنامه‌های گسترده‌ای‌که براساس جدایی دین از زندگی روی دست می‌گیرد، در تلاش تغافل  مردم می‌باشد. سازمان یونیسف تحت نام تنظیم و اصلاح نسل و موانع بارداری برای کاهش تکثر طبیعی فعالیت می‌کند؛ فعالیت‌هایی‌که بالای صحت زنان تأثیرات منفی گذاشته است.  سازمان تغذیه و زراعت برای افزایش بیکاری در بین ملت‌ها فعالیت می‌کند. شورای امنیت و سازمان ملل برای شعله‌ورسازی و استمرار درگیری‌ها و جنگ‌ها کار می‌کنند. بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول برای فقیرسازی ملت‌ها تلاش نموده و دست و پای ملت‌ها و دولت‌ها را به وسیلۀ قرضه‌های ربوی، که توان پرداخت آن را ندارند، می‌بندد؛ چیزی‌که دولت‌ها را درمعرض نابودی قرار می‌دهد.

همان‌طور، سازمان جهانی صحت نیز یکی از نهادهای تابع سازمان ملل است که در 7 اپریل 1958م تأسیس و اکنون مقر آن در جنیف است. این سازمان نیز از طریق تحمیل نظریات خود برای اهداف اقتصادی و سیاسی در تلاش از بین بردن زراعت و کاهش نسل و بشر است. بنابراین، یکی از فعالیت‌های آن فریب‌کاری و مبالغه در ترساندن مردم از خطر برخی از بیماری‌ها می‌باشد تا این‌که فرصت را برای شرکت‌های داروسازی مهیا کرده و برای تولیدات‌شان بازایابی کرده باشد. هم‌چنان دولت‌های سرمایه‌داری سیاست‌های خویش را مبتنی بر تسهیل منافع شرکت‌های سرمایه‌داری طرح می‌نمایند؛ چنانکه در داخل قوانینی را برای تأمین منافع این شرکت‌ها وضع نموده و برای تحقق همین هدف توافقات بین‌المللی و روابط بین‌المللی برقرار می‌کنند. البته در بسیاری از حالات این اقدامات را بر اساس آموخته‌های علمی انجام می‌دهند و بدون هیچ‌گونه واقعیت علمی از روی فریب و نیرنگ به نظریات علمی متوسل می‌شوند. همانگونه که دولت‌های سرمایه‌داریِ استعماری از سازمان‌ها و مووسسات بین‌المللی به عنوان ابزاری برای اجرای سیاست‌های بین‌المللی خود کار می‌گیرند. در آن سو مووسسات علمی جهانی بسیاری است که بالای ساحات علمی چیره شده و دولت‌های سرمایه‌داری از آن‌ها برای اجرایی سیاست‌ها خود به عنوانی ابزاری بهره ‌می‌گیرند.

این به این دلیل است که سرمایه‌داری در اساس خود یک ایدیولوژی ستم‌کار می‌باشد که در آن، جایی برای ضعفاء نبوده و راحتی برای اقویاء در پی ندارد. اگر نظام سرمایه‌داری همان‌طور که باید تطبیق شود، مردم از شدت بلاهایی‌که از اثر تطبیق این نظام و از ستم و سوء استفاده اربابان آن به آن دچار می‌شوند؛ علیه آن بپا می‌خیزند. طرز تفکر منفعتی‌که هیچ ارزشی به جز برای مادیت قایل نیست، صاحب‌اش را وادار به انجام هرکاری می‌نماید تا آن منفعت را به دست آورد، هرچند آن مسیر به نابودی مردم و ویرانی جامعه بینجامد؛ بلکه حتی اگر در نتیجۀ کمایی آن منفعت سرنگونی خود نظام سرمایه‌داری هم حتمی باشد. از همین جهت و برای حفاظت از نظام سرمایه‌داری، در برابر خشم انتقام‌جویانۀ مردم و از انقلاب‌شان علیه آن، در صورتی‌که همان‌طور که باید تطبیق شود، اربابان سرمایه‌داری مجبور شدند برخی از قوانینی را وضع نمایند که در مخالفت به اساس ایدیولوژی سرمایه‌داری قرار دارد تا درزها و شگاف‌های مهلک این نظام را بسته کرده باشند. تمام این‌ها نتیجۀ طبیعی طرز دید سرمایه‌داری از زندگی است و این‌که مادیت و منفعت معیار آن بوده، راه‌حل‌ها، معالجات و قوانین در نظام سرمایه‌داری، ملکیت فکری اند؛ چیزی‌که تنها از تولیدات همین نظام است. جهان‌بینی سرمایه‌داری نه تنها بر ارزش‌های مادی چیره نمی‌شود؛ بلکه ارزش‌های دیگر را نیز برای کمایی ارزش‌های مادی به کار می‌گمارد. تمام این بدی‌های سرمایه‌داری به دلیل اساس فاسدی است که این معالجات و راه‌حل‌های فاسد از آن برگرفته شده است؛ معالجاتی‌که اربابان خود و تمام جهانیان را غرق در شرارت و ستمکاری نموده است.

اما اسلام بر دولت واجب ساخته است که نیازهای اساسی  رعیت خود را برآورده سازد که از جمله طبابت است. دولت در اسلام باید طبابت را برای تمام رعیت خویش  فراهم کند، بدون فرق بن فقیر و ثروتمند، بدون فرق بین مؤظف و غیر مؤظف در دولت، دولت در اسلام مکلف است تمام مصارف مرتب بر طبابت و رفع نیاز‌های اساسی را ازبیت‌المال و خزانۀ دولت پرداخت کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

«الامام راع و هو مسؤول عن رعیته»

ترجمه: امام (حاکم مسلمانان) به مثابۀ چوپانی است که عهده‌دار مسئولیت گله‌اش می‌باشد.

طبابت یکی از ضرورت‌های و مصلحت‌های مردمی است که از آن جدا شدنی نمی‌باشد، رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌فرماید:

«من اصبح منکم معافی فی جسده آمناً فی سربه عنده قوت یومه فکأنما حیزت له الدنیا»

ترجمه: کسی از شما که از عافیت جسمانی برخوردار است، در بستر خواب‌اش امنیت دارد و مخارج یومیۀ خود را دارد، گویا همه دنیا را دارد.

صحتمندی نیازی است که در صورت فراهم نساختن طبابت برای تمام مردم تبدیل به ضرر می‌شود. این درحالی است که دور ساختن ضرر از مردم بالای دولت واجب است؛ چنانکه رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین می‌فرماید:

«لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام»

ترجمه: در اسلام نه زیان است و نه زیان رسانیدن به یکدیگر.

بنابراین، طبابت بالای دولت واجب است، اما این وظیفه را همان‌طورکه باید باشد، هیچ دولتی انجام نخواهد داد، مگر دولت حق و عدالت، دولت خلافت راشدۀ دوم بر منهج نبوت. از الله سبحانه وتعالی می‌خواهم که هرچه زودتر آن دولت را اقامه نماید! الله سبحانه وتعالی قادر مطلق بوده از انجام هیچ کاری عاجز نیست.‏

برگرفته از شمارۀ 375 جریدۀ الرایه

نویسنده: استاد عبدالله قاضی –ولایه سودان

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...

مالا یدرک کله لایترک ما تیسر منه

  • نشر شده در سیاسی

پرسش

امیر فاضل و محترم ما! السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

الله سبحانه و تعالی شما را حفظ فرموده و پیروزی به خیر را به وسیلۀ شما نصیب فرماید! صحت این قاعده شرعی تا چی قدر است، آیا به اساس این قاعدۀ شرعی می‌توان استدلال به تطبیق احکام شرعی به صورت تدریجی نمود؟ قاعدۀ‌ شرعی این است: "ما لايدرك كله لا يترك ما تيسر منه" یعنی آنچه که کل آن به دلیل ناتوانی انجام نمی‌شود، بعضی از آن که مقدور است ترک نمی‌شود، الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر دهد.

پاسخ

 و علیکم السلام و رحمت الله وبرکاته!

در ابتداء ما هم دعاء می‌نماییم که الله سبحانه و تعالی از بابت این دعای خوبی‌که در حق ما کردید، در عمر شما برکت دهد. شما از دو مسأله سوال کردید: اول این‌که صحت این قاعدۀ شرعی "ما لا يدرك كله لا يترك ما تيسر منه" تا چی قدر است؟ دوم: سوال شما این است که آیا استدلال به تطبیق احکام شرعی به این قاعده جائز است است؟ جواب به گونۀ ذیل است:

اول: در خصوص صحت قاعدۀ (ما لا يدرك كله لا يترك ما تيسر منه):

1-  این مقوله به عبارات مختلف در کتب علماء اما به صورت مشابه ذکر شده است؛ مثلاً: "ما لا يدرك كله لا يترك كله" یعنی آنچه کل آن درک نمی‌شود کل آن ترک نمی‌شود. "ما لا يدرك كله لا يترك قله" یعنی آنچه کل آن درک نمی‌شود، مقدار کمی از آن که حاصل می‌شود ترک نمی‌شود. "ما لا يدرك كله لا يترك أقله" یعنی آنچه کل آن درک نمی‌شود، کم‌تر آن ترک نمی‌شود. "ما لا يدرك كله لا يترك بعضه" یعنی آنچه کل آن درک نمی‌شود، بعضی آن ترک نمی‌شود. علاه به آن عبارتی‌که در سوال شما ذکر شده است: "ما لا يدرك كله لا يترك ما تيسر منه" یعنی آنچه کل آن درک نمی‌شود، آنچه که حصول آن میسر است، ترک نمی‌شود. 

بعضی این مقوله را ضرب المثل و یا مقولۀ خوانده و برخی دیگر این را قاعدۀ شرعی خوانده است؛ حتی طوری بر زبان‌ها جاری می‌شود که گویا این حدیثی از جانب رسو الله صلی الله علیه وسلم است؛ آنچه که اسماعیل بن محمد بن عبدالهادی جراحی عجلونی دمشقی ابوالفداء متوفی ۱۱۶۲هـ.ق. یکی از محدثین شام در زمان خود  این مقوله را در کتاب خود "کشف الخفاء و مزیل الالباس از آن احادیثی‌که بر زبان مردم جاری می‌شود" ذکر نموده و می‌گوید؛ از آن جمله یکی "ما لا يدرك كله لا يترك كله" است که این گفته به معنی آیۀ مبارکۀ ﴿فَاتَّقُوا اللّه مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ است؛ یعنی به هراندازه‌ای که می‌توانید از الله سبحانه تقوا پیشه کنید. و حدیث مبارک «اتق الله ما استطعت» اما لفظ ترجمه قاعده است؛ نه حدیث.

هم‌چنان احمد ابن عبدالکریم الغزی العامری متوفی ۱۱۴۳هـ.ق در کتاب‌اش "الجد الحثیث فی بیان ما لیس بحدیث" گفته است؛ یکی از آن‌ها مقولۀ "مَا لَا يُدْرَكُ كُلُّهُ لَا يُتْرَكُ كُلُّه" است، چون این قاعده است، نه حدیث و این قاعده به معنی آیۀ مبارکۀ ﴿فَاتَّقُوا اللّه مَا اسْتَطَعْتُم﴾ است.

2-  اگر در این خصوص دقیق شویم، واضح می‌شود که مرجع مقولۀ "مَا لَا يُدْرَكُ كُلُّه لَا يُتْرَكُ كُلُّهُ" به قاعدۀ شرعی "الميسور لا يسقط بالمعسور" بر می‌گردد که این قاعده به این عبارت نیز آمده است: "الميسور لا يسقط بالمعسور" یعنی حکمی‌که انجام آن میسر است، به دلیل بخشی‌که دشوار است، ساقط نمی‌شود. و این قاعده‌ای است که در کتب قواعد شرعی با دلائل آن ذکر شده است؛ مثلاً سیوطی در اشباه و نظائر می‌گوید: قاعدۀ سی و هشتم "الْمَيْسُورُ لَا يَسْقُط بِالْمَعْسُورِ" یعنی حکمی‌که انجام آن میسر است، به دلیل بخشی‌که دشوار است، ساقط نمی‌شود. ابن سبکی گفته است؛ از جمله مشهورترین قواعد مستنبطه از قول رسول الله صلی الله علیه وسلم: «اذا امرتکم بامر فأتوا منه ما استطعتم»؛ یعنی وقتی شما را به کاری دستور دادم آنچه که از آن به توان شما است، انجام دهید. همین قاعده است.

زرکشی این مقوله را در کتاب خود "المنثور في القواعد" ذکر نموده و گفته است "الميسور لا يسقط بالمعسور": این قاعده‌ای است که بر قاعدۀ قدرت داشتن به بعضی از اصل بر می‌گردد که زرکشی این قاعده را در مسألۀ "الْبَعْض الْمَقْدُورُ عَلَيْهِ هَلْ يَجِبُ" یعنی به قدرت داشتن بعضی از حکم مقدور انجام آن واجب است؟ تشریح داده است.

3-  علماء در خصوص قاعدۀ "الميسور لا يسقط بالمعسور" و هم‌مانند این قاعده "ما لا يدرك كله لا يترك كله" و یا در خصوص مسأله "البعض المقدور علیه هل یجب" به این موارد استدلال کردند که الله سبحانه و تعالی فرموده است: ﴿فَاتَّقُوا الله مَا اسْتَطَعْتُم﴾ و قول رسول الله صلی الله علیه و سلم: «اذا أَمَرْتُكُمْ بأَمْر فَأْتُوا منْه مَا اسْتَطَعْتُمْ» بخاری این حدیث را از ابوهریره روایت نموده است و برای روشن شدن و واضح شدن این قاعده مثال‌های مفصلی را بیان کردند، در اشباه و نظائر فروع بسیاری را ذکر نمودند که بعضی از این فروع را در این‌جا ذکر می‌کنیم: "المَيْسُورُ لَا يَسْقُط بِالْمَعْسُورِ" هم‌چنان فروع این قاعده نیز بسیار است، از جمله فروع آن این قواعد است "إذَا كَانَ مَقْطُوع بَعْض الْأَطْرَافِ، يَجِبُ غَسْلُ الْبَاقِي جَزْما" یعنی وقتی بعضی از قسمت‌های اعضا قطع بود، شستن اجزاء باقی ماندۀ آن واجب است. "الْقَادِرُ عَلَى بَعْضِ السُّتْرَةِ ، يَسْتُرُ بِهِ الْقَدْرَ الْمُمْكِنَ جَزْما" کسی‌که می‌تواند بعضی قسمت‌ها را بپوشد، به قدر توان خود باید بپوشد. "القَادِرُ عَلَى بَعْضِ الْفَاتِحَةِ ، يَأْتِي بِهِ بِلَا خِلَاف" یعنی کسی‌که توانا به خواندن بعضی از سورۀ فاتحه است، بدون اختلاف باید همان قسمت‌ها را بخواند. "َوْ عَجَزَ عَنْ الرُّكُوع وَالسُّجُودِ دُونَ الْقِيَامِ لَزِمَه بِلَا خِلَا ف عِنْدَنَا" اگر از رکوع و سجده عاجز شد، در نزد ما بدون اختلاف بر او لازم است که استاده نماز بخواند. "وَاجِدُ بَعْضِ الصَّاع فِي الْفطْرَة يَلْزَمُه إخْرَاجُه فِي الْأَصَح" کسی‌که یک قسمتی از پیمانه را دارا می‌باشد، لازم است که همان اندازه را بدهد.

4-  از تحقیق و بررسی آن‌چه علماء در خصوص قاعدۀ "الميسور لا يسقط بالمعسور" و هم‌مانند آن ذکر کردند واضح می‌شود که منظور و مقصودشان از این قاعده این است که هرگاه شخص به کل حکم مأمور به، استطاعت نداشت، عمل به متباقی آن حکم ساقط نمی‌شود؛ بلکه بر او لازم است که به آنچه توان دارد عمل کند؛ زیرا مکلف به آنچه که توان به انجام مأمور به دارد، طبق قرآن و سنت باید آنرا انجام دهد: ﴿فَاتَّقُوا الله مَا اسْتَطَعْتُم﴾، «إذَا أَمَرْتُكُمْ بأَمْر فأتوا منه ما استطعتم» به طور مثال؛ بر نماز گزار قرائت سورۀ فاتحه به صورت کامل در هر رکعتی لازم است و وقتی شخص مسلمان می‌شود و می‌خواهد که نماز بخواند، اما او کمی از سورۀ فاتحه را می‌تواند بخواند؛ پس بر او لازم است که بعضی از سورۀ فاتحه را به قدر توانش بخواند؛ نه این که کل سوره را ترک کند؛ زیرا او بعضی از آیات را می‌تواند بخواند. هم‌چنان به گونۀ مثال؛ بر مکلف لازم است که دست‌های خود را تا آرنج‌ها بشوید؛ اما وقتی کف دست شخص قطع باشد، آیا لازم است که متباقی دست خود را بشوید؟ جواب این است که طبق این قاعده بر او لازم است که متباقی دست خود را بشوید؛ اگرچی شستن کف دست بر آن دشوار باشد؛ زیرا به آنچه توانا است، با نتوانستن بعضی ساقط نمی‌شود. به این ترتیب، موضوع این قاعده در نزد علماء به حکم شرعی مأمور است؛ اما وقتی مکلف به دلیل مشکلی‌که وجود دارد، اگر نتواند به بعضی از آن حکم عمل کند، بعضی دیگری را که انجام آن برایش مقدور است، ساقط نمی‌شود و لازم است که انجامش دهد.

5-  قاعدۀ "المیسور لایسقط بالمعسور" و هم‌مانند این قاعده قواعدی هستند که در بعضی عرصه‌ها صحیح، ولی در بعضی عرصه‌های دیگر قواعد گفته نمی‌شوند. به طور مثال؛ کسی‌که یک قسمتی از روز روزۀ رمضان را توان نداشت، لازم نیست که متباقی روز  را   را به اساس این قاعده روزه بگیرد؛ بلکه بر او  است که روزه را افطار کند و روزۀ این روز را قضاء بیاورد و به این ترتیب ظاهر می‌شود که این قواعد یک‌سان و مطلق نیست؛ پس این قواعد در بعضی حالات تطبیق می‌شود؛ ولی در بعضی حالات تطبیق نمی‌شود. تطبیق این قواعد نیاز به تحقیق و شناخت واقعیت و شناخت احکام شرعی مرتبط به آن را دارد و به همین دلیل، علماء هشدار داده اند که این قواعد یکسان و به صورت مطلق قابل تطبیق نیست.

ا- سیوطی در اشباه و نظائر این‌گونه ذکر کرده است: «آگاه باشید! از این قاعده بعضی از مسائل گرفته شده است، یکی از آن موارد کسی است که در کفاره توان آزادسازی قسمتی از غلام را دارد، آن را آزاد نسازد؛ بلکه بدل آن را انجام دهد. دلیل آن این است که ایجاب بعضی از رقبۀ غلام با روزۀ دو ماه جمع بین بدل و مبدل است و روزه یک ماه با آزادسازی نصف رقبه تبعیض کفاره می‌شود که این ممتنع است و به دلیل این‌که شارع گفته است "من لم یجد" اما یابندۀ بعضی از رقبه در حقیقت کل رقبه را نیافته است؛ هم‌چنان بعضی از این قواعد روزۀ قسمت از روز است که امساک قسمتی دیگری از روز لازم نیست.»

ب- هم‌چنان زرکشی در کتاب منثور در قواعد این مسأله را بیان کرده و گفته است: «حالتی‌که در قسمتی از حکم شخص مقدور باشد، آیا واجب است و یا خیر؟ این حالت به چهار قسم است: یکی این است که به صورت مطلق واجب است؛ مثل نمازگذاری‌که بر خواندن قسمتی از سورۀ فاتحه توانائی داشته باشد. دوم: بنا به نظر صحیح‌تر واجب است؛ مثل این‌که اگر شخص در وجودش جراحت و زخم باشد که نمی‌توانست آب را در آن‌جا برساند؛ پس مذهب بر این است که قسمت صحیح شسته شود و قسمت جرح و زخم تیمم شود.

سوم: آن حالتی است که قطعاً واجب نیست؛ مثل این‌که در کفارۀ آزاد ساختن غلام لازم است، در این صورت آزاد ساختن قسمتی از غلام واجب نیست؛ زیرا مقصد شریعت تکمیل سازی آزادسازی غلام در حد امکان است و در این صورت به بدل آن رجوع می‌شود. چهارم: آن حالتی است که بنابر قول صحیح‌تر واجب نیست؛ چنانکه اگر شخص بی‌وضوء به دلیل برف، سردی، ریختن آب متعذر شد، پس در این صورت مسح سر واجب نیست؛ زیرا ترتیب واجب است؛ در حالی‌که استعمال آب در مسح سر قبل از تیمم روی و دست‌های امکان ندارد...»

به این شکل معلوم می‌شود که این قاعده و قواعد مشارالیها نه به صورت مطلق صحیح است و نه هم به صورت مطلق خطاء است؛ بلکه این قواعد در بعضی حالات صحیح است و در بعضی حالات دیگر صحیح نیست.

دوم: نسبت به استدلال به قاعدۀ "ما يدرك كله لا يترك ما تيسر منه" و "الميسور لا يسقط بالمعسور" در خصوص تطبیق احکام شرعی به صورت تدریجی مسائل ذیل قابل ذکر است:

استدلال به این قواعد بر جواز تدریجی در تطبیق احکام شریعت از قبیل تلبیس احکام شرعیت بر مردم و افتراء بر دین الله سبحانه و تعالی است و این بدین دلیل است که هیچ مجال و جایگاه به استناد این قواعد در این زمینه مبنی بر تطبیق تدریجی اسلام وجود ندارد که دلائل به گونۀ ذیل است:

1-  معنی تدیج در تطبیق احکام شریعت این است که بخشی از احکام شرعی در بعضی امور تطبیق شود، ولی در بعضی موارد دیگر احکام کفر تطبیق شود و این بدین شکل که عقود ازدواج طبق احکام اسلام قرار داده شود، ولی در خصوص مسائل سود، زنا، شرب خمر سهل‌انگاری شود و هم‌چنان در خصوص مجازات سارق قطع دست جاری شود، ولی در خصوص مجازات زانی و شارب خمر مجازات شرعی جاری نشود؛ پس معنی تطبیق تدریجی در احکام شرعی به معنی حکم به احکام کفر در مسائل معینی در بدل حکم شرعی است، و شکی نیست که این موضوع به این شکل از قاعده "مالایدرک کله لایترک کله" کاملاً دور بوده، زیرا این قائده بیان‌گر این است که فعل مأمور به شرعاً لازم و به اندازه‌ای که عمل به آن میسر است، انجام شود و کل آن ترک نمی‌شود، آن‌هم به دلیل ناتوانی انجام قسمتی از آن، پس این قاعده نمی‌گوید که برای شخص جائز است که حرامی را انجام دهد و یا این‌که احکام کفر را به خاطری نداشتن قدرت، به مأمور تطبیق کند.

2-  این قاعده از فعل مأمور به سخن می‌زند، نه از فعل منهی عنه؛ پس فعل مأمور به آن است که مطابق شریعت انجام شود؛ اما تطبیق غیر شریعت منهی عنه است؛ بلکه بزرگ‌ترین گناه است؛ پس چگونه به این قاعده مبنی بر جواز تطبیق احکام کفر استدلال شود؟ آیا این یک کار عجیبی نیست؟!

3-  آنانی‌که از تدریج در تطبیق احکام اسلام حرف می‌زنند، مقصدشان این است که حاکم می‌تواند شریعت را به صورت تدریجی تطبیق کند؛ در حالی‌که حاکم را هیچ چیزی نمی‌تواند از تطبیق احکام شرعی باز داشته و یا مانع گردد، زیرا او حاکم است؛ مثلاً چی چیزی می‌تواند حاکم مسلمان را از تطبیق احکام شرعی باز دارد تا او در عوض احکام شرعی احکام کفر را تطبیق کند؟! در صورتی‌که چنین باشد، آیا او حاکم همان سرزمین گفته می‌شود؟ پس چرا بر سرزمینی‌که حاکم است، احکام اسلام را تطبیق نمی‌کند و در عوض آن احکام کفر را تطبیق می‌نماید؟ آیا واقعیت قدرت حاکم مثل شخصی مریضی است که نماز را به دلیل ناتوانی به اثر مریضی نشسته می‌خواند؟ چی وجه تشابهی در بین این دو وجود دارد؟!

4-  علی‌الرغم این همه، موردی دیگری‌که لازم به توجه است، این است که نصوص شرعی‌که در خصوص این قاعدۀ به آن‌ها استدلال می‌شود، هرگز بر تدریج تطبیقی دلالت ندارند؛ به گونۀ مثال:

ا- این قول الله سبحانه و تعالی ﴿فَاتَّقُوا الله مَا اسْتَطَعْتُم﴾ یعنی از الله تقوی کنید به هر اندازه‌ای که می‌توانید. در مفهوم این آیۀ مبارکه مفهوم مخالف وجود ندارد و از این آیۀ مبارکه این چیز فهمیده نمی‌شود که در وقت نداشتن قدرت، تقوا لازم نیست؛ بلکه بر عکس، مفهوم آن این است که برای انسان لازم است تا تمام توان خود را برای حصول تقوی و التزام به اوامر و نواهی الله سبحانه و تعالی به کار گیرد. امام طبری در تفسیر خود در خصوص معنی این آیه چنین گفته است ﴿فَاتَّقُوا اللّه مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ یعنی الله سبحانه و تعالی می‌گوید، ای مومنان از الله (سبحانه وتعالی) حذر کنید و از عذاب آن ترسیده و از عذاب آن به وسیلۀ انجام فرائض و دوری از معاصی اجتناب نمائید و به هر اندازه‌ای که می‌توانید عملی را انجام دهید که شما را به آن نزدیک کند. ابن عاشور در تفسیرخود "التحریر و التنویر" بسیار موضوع را به خوبی در شرح این آیه گفته است:

﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطيعُوا وَأَنْفقُوا خَيْرا لانْفُسكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسه فَأوُلئكَ هُمُ الْمُفْلحُونَ﴾ [سوره تغابن آیه 16]

ترجمه: پس تا می‌توانید تقوای الهی پیشه کنید و گوش دهید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است؛ و کسانی‌که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند، رستگارانند!

فاء تفریعی بر آنچه گذشته می‌باشد، یعنی معنی‌اش چنین می‌شود؛ وقتی شما این مطلب را دانستید، پس در هرجا که تقوا لازم است، تقوا کنید. این در حالی‌ است که حذف متعلق (اتقوا) قصداً برای عمومیت است؛ یعنی در تمام حالاتی‌که به تقوا ارتباط می‌گیرد، باید تقوا شود. بناءً این کلام مانند تذییل یعنی ذکر جملۀ به معنی جملۀ اول از بابت تأکید است. زیرا مضمون آن عام‌تر از مضمون ماقبل‌اش می‌باشد. وقتی تقوا در خصوص چیزهایی‌که ذکر شده و نشده برای صاحب‌اش به دلیل ارضاء خواست نفس‌اش در بسیاری از حالات تقصیر در رعایت تقوی پیدا می‌شود، به همین دلیل تأکید امر به تقوا در این قول الله سبحانه و تعالی پیدا شده است (ما استطعتم). و حرف ما در این‌جا مصدر ظرفی است، یعنی به معنی این‌که استطاعت شما معنی می‌دهد تا همۀ زمان‌ها و همۀ حالات را شامل شود؛ پس شخص در هیچ حالتی از زمان‌ها از تقوا خلوت کند و زمان‌ها ظرفی برای استطاعت بوده تا مبادا بندگان به اندازه مقدورشان به تقوا کوتاهی نکنند تا زمانی‌که از حد استطاعت خارج نشود...» ختم.

پس آیۀ کریمه به تمام وضاحت بر لزوم تلاش در تقوا الله سبحانه وتعالی و عدم کج‌روی از اوامر و نواهی او سبحانه و تعالی در حد توان وضاحت دارد و به هیچ‌وجهی از وجوه این آیه بر تطبیق تدریجی احکام اسلام و تطبیق احکام کفر در هیچ بخشی از شریعت دلالت ندارد؛ بلکه این آیۀ مبارکه التزام به شریعت را به آخرین درجات آن طلب می‌کند.

ب- حدیث شریفی‌که به اساس آن‌ها به قواعد مشار الیها استدلال می‌شود، چنانکه بخاری در صحیح خود از ابوهریره از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت نموده فرموده است:

«دَعُوني مَا تَرَكْتُكُمْ إنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بسُؤَالهمْ وَاخْتلَافهمْ عَلَى أَنْبيَائهمْ فَإذا نَهَيْتُكُمْ عَنْ شَيْء فَاجْتَنبُوه وَإذَا أَمَرْتُكُمْ باَمْر فَأْتُوا منْه مَا اسْتَطَعْتُ»

ترجمه: آنچه به شما آوردم مرا به همان بگذارید، بسیاری از کسانی‌که قبل از شما بودند به دلیل سوال و اختلاف شان در خصوص پیامبران شان هلاک شدند. وقتی من از چیزی شما را نهی می‌کنم، از آن بپرهیزید و وقتی شما را به کاری دستور می‌دهم، به هراندازه که می‌توانید از آن انجام دهید.

پس این حدیث منهیات را واضح می‌سازد که لازم است از آن‌ها اجتناب شود؛ پس از محرمات باید دوری شود و اما چیزهای مأمور به اندازۀ توان باید انجام شود و شکی نیست که تطبیق احکام کفر در کنار احکام اسلام به بهانۀ تدریج‌کاری است که شریعت اسلام این را به دلائل قطعی نهی نموده. الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بمَا أَنْزَلَ اللّه فَأوُلَئكَ هُمُ الْكَافرُونَ﴾ [سوره مائده آیه 44]

ترجمه: و هرکسی طبق آنچه الله (سبحانه و تعالی) نازل کرده حکم نکند، پس چنین کسانی کافرند.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ ب مَا أَنْزَلَ اللّه فَأوُلَئكَ هُمُ الظَّالمُونَ﴾ [سوره مائده آیه 45]

ترجمه: هرکس مطاق حکمی‌که الله سبحانه و تعالی نازل کرده داوری نکند پس چنین کسانی بی‌شک ستم‌گرند.

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بمَا أَنْزَلَ اللّه فَأوُلَئكَ هُمُ الْفَا سقُونَ﴾ [سوره مائده آیه 47]

ترجمه: و هرکسی به آن‌چه الله (سبحانه و تعالی) نازل کرده حکم نکند، چنین کسانی ظالم اند.

﴿وَمَا كَانَ لمُؤْمن وَلَا مُؤْمنَة إذَا قَضَى اللّه وَرَسُولُه أَمْرا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخيَرَة منْ أَمْرهمْ وَمَنْ يَعْص اللّه وَرَسُولَه فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالا مُبينا﴾ [سوره احزاب آیه 36]

ترجمه: و هیچ مرد و زن مومنی را نسزد که چون الله و رسولش‌اش به کاری فرماند دهند، برای آنان درکارشان اختیاری باشد. هرکسی‌که الله و رسول‌اش را نافرمانی کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.

به همین دلیل، این حدیث به هیچ وجهی از وجوه بر جواز تفریط و سهل‌انگاری در تحکیم شریعت و تطبیق احکام کفر به بهانه تدریج جواز ندارد؛ زیرا حکم به غیر ما انزل الله از جملۀ محرمات و منهیات است که حدیث اجتناب از آن را لازم گردانیده است.

به همین دلیل استدلال به این قاعده بر تدریج در تطبیق احکام شرعی استدلال باطلی است که به اساس آن هیچ دلیل ثابت نمی‌شود.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

"ولکرپیرتس" فرستادۀ ویژه سازمان ملل در سودان تلاش دارد تا احزاب سیاسی را به منهج امریکایی گردهم جمع کند

  • نشر شده در سودان

(ترجمه)

"ولکر پیرتس" نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل‌ و رئیس نمایندگی این سازمان در امور سودان ابتکاری را براه انداخت که به قول خودش گردآوری احزاب سیاسی سودان برای بیرون رفت از بحران موجود در سودان با مشوره شرکای سودانی و بین المللی می‌باشد. او گفت که هدف از این ابتکار دست یافتن به یک راه بیرون رفت از بحران سیاسی فعلی در سودان است.

پس از اعلان این ابتکار اکثریت نهادهای سیاسی من‌جمله امریکا، انگلیس اتحادیه عربی، عربستان سعودی، امارات، مصر و برخی دیگر از این نهادها بلافاصله از آن استقبال کردند. آیا ابتکار مذکور واقعاً مشکلات سودان را حل کرده و ثبات قدرت را بوجود خواهد آورد؟!

حزب‌التحریر ولایه سودان حقایق ذیل را اظهار می‌داریم:

1 – کشمکش‌هایی‌که فعلاً بخاطر اریکه قدرت میان نظامیان و غیر نظامیان جریان دارد؛ در حقیقت یک کشمکش بین‌المللی است که بازی‌کنان اصلی آن آمریکا و انگیس است. نظامیان و غیر نظامیان در این کشمکش  چیزی جز ابزار نیستند و جوانانی‌که در این جریان کشته شدند، مواد سوخت این کشمکش هستند. دخالت آشکار و حرکت مکارانه‌ی امریکا از طریق سفارت و نمایندگان‌اش و هم‌چنان آن‌چه که انگلیس توسط سفیر و نمایندگانش انجام می‌دهد و هرکدام از این دو طرف مقابل را علیه یکدیگر حمایت می‌کنند، چه به صورت آشکار و چه مخفی از مواردی اند که بیانیۀ ما را تأیید می‌کند. از سوی دیگر آمریکا از ابزارهای خود  (سازمان ملل، اتحادیه آفریقا و اتحادیه عربی) نهایت استفاده را می‌کند.

2. فراخوانی ولکر برای این ابتکار به روش امریکایی جهت حل بحران سودان، مبتنی بر راه‌حل سازش‌گونه‌ای است که ریشه در عقیدۀ جدایی دین از زندگی دارد که طی آن هریک از طرفین برای رسیدن به یک توافق مقطعی امتیاز دهی می‌کنند که این امر اصلاً قادر به حل مشکل به صورت ریشه‌ای نیست. چنان‌که در گذشته آنچه که توسط سند قانون اساسی آگست/اوت 2019 خوانده می‌شود، اتفاق افتاد، شرکای درگیر را گردهم جمع کرد.

3. امریکا هرگز از کنترل سودان از طریق نظامی دست‌بردار نخواهد بود و انگلیس هم از این امر غافل نیست و تا زمانی‌که فرصت مناسبی برای ممانعت از پروژۀ امریکا در سودان پیدا نکند، به سهم اندکی از قدرت قناعت خواهد کرد. این همان چیزیست که انگلیس در حال حاضر با اعمال فشار بر ارتش جهت رسیدن به دست‌آوردهای بیشتری انجام می‌دهد. لذا باوجودی‌که می‌دانیم این یک ابتکار امریکایی است، مجبوریم با ابتکار ولکر موافقت کنیم.

در نتیجه: ما بیان می‌کنیم که راه‌حل سازشی یا مصلحتی یک توهم محض است که در واقعیت وجود ندارد و فقط یک آرمان صلح جویانه برای بحران بوده می‌تواند، نه راه‌حل. راه‌حل رادیکال و واقعی فقط در موجودیت یک نظام سیاسی بوده می‌تواند که برگرفته از باورهای درست بوده، عقل را قناعت دهد و با فطرت انسانی سازگار بوده و قلب‌ها اطمنان بخشد. این مفکوره عالی در جهان امروز فقط در اسلام عزیز و نظام آن بوده می‌تواند؛ نظامی‌که از عقیده اسلام نشأت کرده و با تطبیق احکام " لطیف الخبیر" در سایه نظام خلافت راشده بر منهج نبوت باشد.

ای سیاسیون و ای سربازان ! شما مسلمان و فرزندان مسلمان هستید! پس از ریختن خون جوانان این امت از الله بترسید و از این نشست‌های استعماری کفار که دشمن دین ما هستند دست بردار شوید! در راستای تأسیس خلافت بر منهج نبوت حزب‌التحریر را نصرت دهید؛ خلافتی‌که با آن مسلمانان سرفراز و کفار خوار و ذلیل خواهند شد.

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ)  [انفال – 24 ]

ترجمه: ای کسانیکه ایمان آوردید از الله و رسولش اجابت کنید زمانی که شما را به چیزی دعوت میکند که آن برای شما حیات بخش است.

ابراهیم عثمان "ابو خلیل"

سخنگوی رسمی حزب‌التحریر ولایه – سودان

 مترجم عبدالرحمن قاطع

 

 

ادامه مطلب...

ای کمیته مقاومت! ما شما را در برابر سفارت های خارجی هشدار می‌دهیم، آن‌ها دام‌های شیطان هستند و هیچ راه نجات جز تغییر واقعی توسط تأسیس دوباره خلافت وجود ندارد! Featured

  • نشر شده در سودان

(ترجمه)

بتاریخ 9 جنوری/ ژوئیه سال جاری (2022) سودان تربیون خبری را منتشر کرد که در آن گفته شده بود: «دفتر کمیته مقاومت و سفارت امریکا در خرطوم جلسه‌ی را برگذار کردند که طی آن وضعیت آشفته سیاسی کشور را مورد بحث قرار دادند. کمیته مقاومت گفت که آن‌ها در تلاش اند تا کودتا را سرنگون نمایند و ارگان‌های نظامی را از مشارکت سیاسی در قدرت حذف نمایند.» جلسه متذکره بتاریخ 4 جنوری/ ژوئیه برگذار گردید که سه نماینده از سفارت امریکا و پنج عضو کمیته مقاومت در پایتخت خرطوم در آن اشتراک داشتند.

برای تعقیب حوادث سودان ضرورت نیست نابغه باشید؛ بلکه با قاطعیت گفته می‌توانیم که امریکا یگانه دلیل مصیبت و فجایع گذشته و فعلی اتفاق افتاده در سودان می‌باشد که برای مهار انگلیس (استعمار پیر) از طریق کودتاهای نظامی، استفاده از مزدوران -بعضی افسران ارتش و سیاسون فرصت‌طلب- تا امروز در تلاش است. "جیفری فیلتمن" فرستادۀ پیشین امریکا در شب کودتا در حال طرح‌ریزی بود چندین بار با البرهان و حمدوک مکررا دیدار نمود و بعداً طرح زهراگین خود را به تاریخ 24 اکتوبر سال 2021 میلادی به اجرا در آورد و آنجا را در حالی ترک کرد که می‌گفت: «ما بر تمرکز قوای جنگی برای استقرار دوباره مشارکت به رهبری حمدوک و یا بدون او اصرار می‌ورزیم.» (منبع: شبکه العربیه 02.11.2021)

امریکا بطور رسمی از توصیف رویه البرهان منحیث کودتا خودداری کرده است؛ در حالی‌که ند پرایس سخنگوی وزارت خارجه امریکا، اظهار داشت: «امریکا اقدامات ارتش سودانی را مورد غور قرار می‌دهد و کلمه کودتا به تعریف حقوقی نیاز دارد.» (منبع: چینل الهورا 26.10.2021)

ای کمیته مقاومت!

 ما در حزب التحریر-ولایه سودان حقایق ابتدایی را که برای مقابله با شرایط فاجعه بار، که کشور به سوی آن در حرکت است برای شما واضح می‌سازیم:

اول: در میان شما ضرورت به وعی سیاسی دیده می‌شود که به معنی دیدن به قضایا و حوادث از یک دید خاص است و منحیث مسلمان، اسلام باید اساس دید به قضایا باشد. این واضح است که نبود وعی سیاسی شما را ضد رهبران ارتش و وادار به اعتماد به امریکا ساخته است که کودتا را اغاز ساخت و حتی آن را رهبری و توسط جیفری فلتمن نماینده ویژه امریکا حمایت کرد.

دوم: ارتباط با سفارت‌ها موضوع جدی هست؛ برای هیچ یک از افراد، گروه و حزب جواز ندارد تا با هیچ یک از کشورهای خارجی و یا سفارت‌های آن‌ها ارتباط داشته باشد و ارتباط با کشورها محدود به دولت می‌باشد و بس. (چنانچه در ماده 182 دستور دولت خلافت ذکر شده است، که حزب التحریر آنرا به امت اسلامی پیشنهاد نموده است).

سوم: امریکا بازیگر اصلی در قضیه سودان است و حالا از طریق پروسه‌های سیاسی که توسط ولکر پرتیس آغاز شده است، در جستجوی مشروعیت دادن به کودتای البرهان است و رهبران نظامی را سرزنش نخواهد کرد. گدایی شما هیچ تغییر را بوجود نخواهد آورد.

چهارم: مفکوره دولت مدنی یکی دیگر از جنبه‌های جدایی دین از زندگی است که شکل ظاهری آن قوانین نظامی است. هیچ شکی وجود ندارد که درخواست کمک از سفارت‌های غربی برای ایجاد دولت ملکی ثبوت این ادعا است.

در پایان:

 تغییر واقعی تنها با خاتمه دادن دخالت‌ سفارت‌های غربی ممکن است تا دولت ایدیولوژیک را تأسیس نمایید که به اساس عقیده مردم و سرزمین می‌باشد. دولت که اسلام را تطبیق و به اساس آن حاکمیت می‌نماید؛ خلافت راشده به منهج نبوت، و این یگانه راه رستگاری و خشنودی الله سبحانه و تعالی است. چنانکه الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى﴾ [طه: 123]

ترجمه: هرکه از هدایت و رهنمود من پیروی کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد.

ابراهیم عثمان (ابو خلیل)

سخنگوی رسمی حزب التحریر ولایه-سودان

مترجم: خالد "سیف الله"

ادامه مطلب...

چرا رسول الله صلی الله علیه و سلم از قریش طلب نصرت نکرد؟

  • نشر شده در فقهی

به جواب رائد الهرش ابومعاز

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

آیا عدم طلب نصرت رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از قریش به دلیل عدم اهلیت‌شان برای نصرت بوده و یا این‌که ایشان اسلام را ترک کرده بودند. منظورم رهبران مکه است؟ اگر چنین است آیا رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم نصرت را از اهل یثرب طلب نکرده؟ با وصف این‌که رهبران و زعماء یثرب نیز اسلام نیاورده بودند و نصرت ندادند! به امید توضیح مسئله، الله سبحانه و تعالی شما را جزای خیر کاملی عطاء فرماید.

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

نسبت به عدم طلب نصرت از قریش مکه موضوع از این قرار است:

رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم اهل قوت و توانا بر تغییر جاهلیت به اسلام را در ابتداء به‌سوی اسلام فرا می‌خواندند؛ اگر مسلمان می‌شدند و از اسلام استجابت می‌کردند، بعداً از ایشان طلب نصرت می‌نمود. رؤسای قریش در مکه توان تغییر را داشتند؛ اما اسلام را نپذیرفتند به‌ همین دلیل، رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نصرت را از ایشان نخواست؛ بلکه رسول‌الله صل‌الله علیه و سلم تنها بر دعوت به سوی اسلام مکه اکتفاء ‌کرده و به دلیل عدم استجابت اهل قوت از اسلام، رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم نصرت را از ایشان طلب نکرد... که در ذیل بخشی از سیرت‌ها را ذکر می‌کنیم تا واضح شود که مسئله چگونه بوده است؟

اول: در سیرت ابن هشام چنین ذکر شده است: «قوم آن شدیدترین اختلاف را با دینش داشتند؛ مگر تعداد اندکی‌ از ضعفاء بودند که به رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم ایمان آردند. سپس رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم در موسم حج در نزد قبایل عرب رفت و ایشان را به سوی الله سبحانه و تعالی دعوت می‌نمود و برای شان خبر می‌داد که وی فرستاده الله سبحانه و تعالی بوده و از ایشان می‌خواست که آن‌را تصدیق و او را در برابر دشمنان‌اش محافظت نماید تا آن‌چه را الله سبحانه و تعالی وی را به‌خاطر آن فرستاده ظاهر سازد...»

ابن اسحاق گفته است حسین ابن عبدالله بن عبید الله بن عباس برایم گفت؛ شنیدم که ربیعه بن عباد پدرم سخن می‌گفت، او گفت: من در حالی‌که نوجوان بودم با پدرم در مِنا بودم، رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم بر مواقف عرب در عرفات استاد می‌شد و می‌گفت: "ای بنی فلان من فرستادۀ الله به سوی شما هستم، الله سبحانه و تعالی شما را امر می‌کند که تنها او را عبادت و هیچ شریکی به آن نیاورید و از این معبودانی‌که شریک الله سبحانه و تعالی قرار می‌دهید، دوری نموده بر من ایمان آورده و مرا تصدیق نمایید و مرا حمایت کنید تا آن‌چه را به خاطری آن از جانب الله فرستاده شدم آشکارسازم."

ابن اسحاق گفته است: زهری برایم گفت وی در نزد بنی عامر ابن صعصعه رفت و آن‌ها را به سوی الله سبحانه و تعالی دعوت کرد و خود را برایشان معرفی نمود. مردی از ایشان که به آن بیحرة بن فراس می‌گفتند؛ برایش گفت: ابن هشام گفته است فراس بن عبدالله بن سلمه (الخیر) بن قشیر بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصه بود، او گفت: قسم به الله اگر این جوان را از قریش بگیرم، توسط این جوان عرب را می‌خورم. سپس گفت: برایم بگو اگر تورا در این مأموریت‌ات بیعت کنیم و الله بر آنانی‌که تورا مخالفت کردند، پیروز تان سازد، آیا مسئولیت را بعد از خود برای ما می‌سپاری؟ رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم فرمود: "این کار به اختیار الله سبحانه و تعالی بوده، هرجا خواسته باشد، او می‌گذارد." او گفت: پس آن مرد برای رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم گفت؛ آیا گلوهای ما را به ذبح کردن عرب برابر می‌کنی، اما وقتی الله تورا پیروز گردانید، کار را به غیر ما می‌سپاری؟ ما به این کار تو هیچ ضرورتی نداریم و به این ترتیب از نصرت دادن رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم ابا ورزیده اند.

ابن اسحاق گفته است: رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم به همین منوال کارش را پیش می‌برد و هر وقتی مردم در موسم حج جمع می‌شدند، قبایل را به سوی الله سبحانه و تعالی و اسلام دعوت می‌کرد و خود را برای شان معرفی و هدایت و رحمتی‌که الله سبحانه و تعالی برایش داده بود برای شان عرضه می‌نمود. او صلی الله علیه و سلم هرگاه می‌شنید، صاحب نام و نشانی از عرب‌ها در داخل مکه می‌آید، در نزد آن می‌رفت و آن‌را به سوی الله سبحانه و تعالی دعوت می‌نمود و آن‌چه را الله سبحانه و تعالی برایش داده بود عرضه می‌نمود. پس طبق این روایات شما می‌بینید که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم ابتداء صاحب قدرت را به اسلام فرا می‌خواند، اگر استجابت می‌کرد، بعداً از آن طلب نصرت می‌نمود.

دوم: در سیرت ابن کثیر چنین ذکر شده است: «سپس به مجلس رسیدیم که در آن سکینت و وقار و در آن‌جا بزرگانی بودند که در بین شان دارای قدر و منزلت و شخصیت بودند. پس ابوبکر پیش آمد و سلام کرد. علی گفت: در حالی‌که ابوبکر در هرکار خیری پیش‌قدم بود برایشان گفت: این قوم کیست؟ گفتند از بنی شیبان بن ثعلبه. سپس ابوبکر به سوی رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نگاه کرد و گفت: پدر و مادرم فدایت، از این‌ مردم با عزت‌تر در بین قوم‌شان دیگر کسی نیست. در روایتی دیگری گفته است: قوم این‌ مردم در مورد تصمیم این‌ مردم هیچ عذری نمی‌‌آورند و این‌ها بهترین‌های قوم و مردم‌شان هستند که در بین این قوم مفروق بن عمرو و هانی بن قبیضه، مثنی بن حارثه و نعمان بن شریک بودند که نزدیک‌ترین شان از لحاظ قومیت با ابوبکر مفروق بن عمرو بود مفروق بن عمرو بر دیگران از لحاظ بیان و زبان غالب چیره بود و این شخص دو گیسوی بافته بر روی سینه‌اش داشت و نزدیک‌ترین شخص در مجلس با ابوبکر همین شخص بود. ابوبکر رضی الله عنه برای او گفت: تعداد شما چطوری است؟ او برای ابوبکر گفت: ما بیش‌تر از هزار نفر نیستیم و هرگز به دلیل کم‌بودن هزار نفر شکست نمی‌خوریم. ابوبکر گفت: قدرت‌مندان در بین شما چطور است؟ او گفت: ما تلاش می‌کنیم و بر هر قوم نیاز به تلاش است. ابوبکر گفت: جنگ بین شما و دشمن شما چطور است؟ مفروق گفت: ما زمانی‌که به خشم بیاییم سخت‌ترین مردم هستیم، ما بهترین‌ها را اختیار می‌کنیم و سلاح را بر شتران ماده ترجیح می‌دهیم و نصرت از جانب الله سبحانه و تعالی است، جنگ گاهی به نفع ما دور می‌خورد و گاهی بر شکست ما. بعداً گفت: گمان می‌کنم که تو برادر قریش هستی؟ ابوبکر گفت: اگر خبر رسالت آن به شما رسیده باشد، بلی این همان شخص است. مفروق گفت: بلی، به ما خبر رسیده که همین را می‌گوید، ای برادر قریشی! سپس به سوی رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نگاه کرد و گفت که ای برادر قریشی به چی چیز فرا می‌خوانی؟ و ابوبکر استاد شد، در حالی‌که ابوبکر با لباس‌هایش بالای رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم سایه می‌کرد.» او صلی الله علیه وسلم فرمود:

« أَدْعُوكُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ الا اللّه وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَني رَسُولُ اللَّه، وَأَنْ تؤوونى وَتَنْصُرُونِي حَتى أُؤَديَ عَنِ اللَّه الذِي أَمَرَنِي بِهِ، فَإِن قُرَيْشًا قَدْ تَظَاهَرَتْ عَلَى أَمْرِ اللَّه، وَكَذبَتْ رسُولَهُ، وَاسْتَغْنَتْ بِالْبَاطِلِ عَنِ الْحَقِ، وَاللَّه هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمیدم »

ترجمه: شما را فرا می‌خوانم به این‌که معبودی جز الله نیست و این‌که او تنها بوده و شریک ندارد، هم‌چنان شما را به این فرا می‌خوانم که من فرستادۀ الله هستم و مرا جای داده و نصرت دهید تا من آنچه را که الله سبحانه و تعالی فرمان داده اداء کنم. قریش امر الله سبحانه و تعالی و رسول آنرا تکذیب نموده و به خاطر باطل حق را رد کردند و الله ذاتی است بی‌نیاز و ستوده شده.

سپس او گفت؛ ای برادر قریشی، دیگر به چی چیز فرا می‌خوانی؟ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم این آیۀ مبارکه را تلاوت کرد:

﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا﴾ تا به این قول او سبحانه و تعالی ﴿ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ [انعام: 151]

ترجمه: بگو بیائید تا آنچه را الله (سبحانه و تعالی) بر شما حرام نموده تلاوت کنم و او این‌که بر الله چیزی را شریک نیاورید و به پدر و مادرتان نیکی کنید.....  این چیزی است که به آن شما را سفارش داده است تا شما پرهیزگار شوید.

باز مفروق گفت: ای برادر قریشی به چی چیز فرا می‌خوانی؟ قسم به الله که این کلام اهل زمین نیست، اگر از کلام اهل زمین می‌بود، ما کلام اهل زمین را می‌شناسیم؛ سپس رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم این آیه را تلاوت کرد:

﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ [نحل: 90] ترجمه: هرآینه الله سبحانه و تعالی دستور به عدل، نیکی و دادن مال بر اقرباء داده و از فحشاء، منکر و سر کشی از دین و احکام او نهی نموده تا باشد که شما پند بگیرید.

سپس مفروق گفت: "سوگند به الله که ای برادر قریشی به مکارم اخلاق و بهترین اعمال دعوت نمودی. یقیناً قومی‌که تو را تکذیب نموده و بر تو شوریده است، بر تو ستم کرده." طوری به نظر می‌رسید که او می‌خواست که هانی بن قبیصه را شریک سخن‌اش سازد، پس گفت: این هانی بن قبیصه بزرگ و صاحب دین ما است. پس هانی گفت: ای برادر قریشی، سخن‌ات را شنیدم و سخن‌ات را تصدیق نمودم و من چنان می‌بینم که ترک دین ما و پیروی از تو و دین‌ات در یک جلسه‌ای که با ما نشستی این اول و آخر کلام نیست و ما به چیزی‌که ما را به سوی آن فراخواندی، فکر نکردیم و ما به آینده آن‌چه فراخواندی نگاه می‌کنیم. این خطا در فکر و کم عقلی است و این کم عقلی در آینده است. با عجله لغزش است. در پشت سر ما قومی است که اگر بر ذمۀ‌شان عقد ببندیم، احساس خوبی نداریم؛ اما تو باز می‌گردی ما هم باز می‌گردیم؛ تو فکر می‌کنی، ما هم فکر می‌کنیم. گویا که او علاقه داشت که مثنی ابن حارثه در سخن‌اش شریک شود؛ پس گفت؛ این مثنی شیخ و صاحب جنگ ما است. پس مثنی گفت: من سخن‌ات را شنیدم و سخن‌ات را پسندیدم، ای برادر قریشی و آن‌چه که گفتی مرا در شگفت انداخت. جواب همان جواب هانی بن قبیصه است؛ ترک دین ما و پیروی تو در یک مجلسی‌که با ما نمودی، در حقیقت ما در بین دو آب قرار گرفتیم: یکی یمامه و دیگری سماوه. رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم فرمود: این دو آب چیست؟ آن شخص گفت: یکی سرزمین خشک و زمین عرب است و دیگری سرزمین فارس و دریاهای کسری. ما تعهد کردیم که به کسری هیچ آسیبی نرسانیم و هیچ کسی را اجازه آسیب زدن ندهیم و این چیزی‌که تو ما را به سوی آن فرا می‌خوانی، چیزی است که پادشاهان آن‌را بد می‌برند؛ اما چیزی‌که به سرزمین عرب نزیک است، گناه صاحب آن بخشیده شده وعذر آن پسندیده می‌باشد؛ ولی آن‌چه در سرزمین فارس نزدیک است گناه صاحب آن غیر بخشیده شده و عذر آن غیر پذیرفته شده می‌باشد؛ اگر می‌خواهی‌که ما تورا نصرت دهیم و تورا حفاظت کنیم در خصوص همین عربی‌که نزدیک تو است انجام می‌دهیم.

رسول‌الله صلی‌الله فرمود:

«مَا أَسَأْتُمُ الرد إِذْ أَفْصَحْتُمْ بِالصدْقِ، إِنهُ لَيَقُومُ بِدِينِ اللَّه إِلاَ مَنْ حَاطَهُ مِنْ جَمِيعِ جَوَانِبِه»

ترجمه: چی‌قدر زشت است رد کردن شما وقتی‌که به صراحت مرا تصدیق کردید، شکی نیست که اقامه کنندۀ دین به کسی گفته می‌شود که دین الله را از تمام جوانب بر پا دارد.

اللسان گفته است که " ما بین دو صریۀ یمامه و سماوه قرار گرفتیم و صریین تثنیه صری است و صری به معنی هر آب که جمع شده باشد" می‌باشد.

سپس به مجلس اوس و خزرج رفتیم، پس از آن مجلس بلند نشدیم مگر این‌که با رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت کردند.

علی گفته است: « آن‌ها راست‌گویان صابر بودند که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از معرفت ابوبکر با نسب‌شان خوش‌حال شد.»

او گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم مدت اندکی درنگ کرد و به طرف اصحاب خود بیرون شد، پس برای شان گفت:

«احمدوا الله كثيرا، فقد ظفرت اليوم أبناء ربيعة بأهل فارس، قتلوا ملوكهم واستباحوا عسكرهم وبي نُصروا».

ترجمه: الله سبحانه و تعالی را بسیار ستایش بگوئید، بدون شک امروز فرزندان ربیعه بر اهل فارس غالب شد که علیه پادشاهان خود جنگیندند و جنگ شان را مباح دانستند و توسط من نصرت داده شدند.

گفت: این واقعه در قراقر کنار ذی‌قار بود... این حدیث بسیار غریب است. این را نوشتیم، چون در این از دلایل نبوت، محاسن اخلاق، و خصلت‌های خوب و فصاحت عرب است. این حدیث از طریق دیگری نیز روایت شده در این روایت آمده است که وقتی آن‌ها و فارس در قراقر نزدیک به فرات مقابل شدند، شعارشان را محمد قرار و بر فارس غالب شدند و بعد از آن در اسلام داخل شدند، بیان داشتند.

باری از امام محمد بن عمر واقدی پرسیده شد و او از هریکی از قبایل قصه کرد او یادآور گردید که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم خود را بر قبیله‌ی بنی عامر، غسان، بنی فزاره، بنی مره، بنی حنیفه، بنی سلم، بنی عبس، بنی نضر بن هوازن، بنی ثعلبه بن عکابه، کنده، کلب، بنی حارث بن کعب، بنی عذره، قیس ابن حطیم و غیره عرضه کرد که سیاق اخبار‌شان طولانی است و الحمد لله که قسمت خوبی را از آن ذکر نمودیم، هم‌چنان احمد گفته است: اسود ابن عامر برای ما گفت که اسرائیل از عثمان یعنی ابن مغیره خبر داد که او از سالم ابن ابی الجعد از جابر ابن عبدالله روایت کرده که گفت: رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم خود را بر مردم در موقف عرفه عرضه می‌کرد و می‌گفت:

«هل من رجل يحملني إلى قومه فإن قريشا قد منعوني أن أبلغ كلام ربى عز وجل؟» 

ترجمه: آیا مردی است که مرا در نزد قوم اش ببرد؟ چون قریش مرا از رساندن کلام پروردگار بزرگم منع نموده است.»

از همه‌ی این موارد واضح می‌شود که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم نصرت را از هرکسی‌که طلب می‌کرد، اول آن‌را به اسلام دعوت می‌نمود؛ اگر اسلام را استجابت نمی‌کرد، نصرت را از آن نمی‌خواست و چون رهبران قریش اسلام را استجابت نکردند، پس رسول الله صلی الله علیه وسلم نصرت را از ایشان طلب نکرد.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

ندای نصرت خواستن فلسطین اسیر از ارتش‌های امت اسلامی

  • نشر شده در سیاسی

ما این ندا و فریاد را از مسجدالأقصی مبارک بلند می‌کنیم، که شاید این ندا به گوش‌های آگاه و قلب‌های باز و مخلص که صاحبان قدرت و نیرو از لشکریان مسلمانان هستند، برسد. پس فوری برای نجات مسلمانان فلسطین و مسجد الأقصی اسیر حرکت کنید و سلطه‌ای ستمگران و ظالمین و حاکمان وفادار به رژیم یهودی غاصب را نابود کنید!

از آنجایی‌که در سطح سیاسی نزدیکی و هماهنگی امنیتی شدیدی بین حاکمان و دشمنان وجود دارد و در مقابل بین آن‌ها و مردم فلسطین فاصله‌های زیادی است، این ندا را از بطن ناشی از اشغال، فقر، ذلت بر زبان می‌آوریم! 

ما در مورد حمله به افراد غیرمسلح، مسدود کردن مداوم جاده‌ها، دستگیری‌ها، مالیات وضع کردن‌ها، تخلفات و تخریب خانه‌ها و از این قبیل امورات زیاد با صدای بلند ندا می‌زنیم.

شکایت مستضعفین و کمک خواستن از قوی‌ها طبیعت زندگی است؛ چنانکه رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین کردند؛ قسمی که گفتند:

«اللهم إليك أشكو ضعف قوتي، وقلة حيلتي، وهواني على الناس، يا أرحم الراحمين، أنت رب المستضعفين، وأنت ربي، إلى من تكلني، إلى بعيد يتجهمني، أم إلى عدو ملكته أمري، إن لم يكن بك علي غضب فلا أبالي، ولكن عافيتك هي أوسع لي، أعوذ بنور وجهك الذي أشرقت له الظلمات، وصلح عليه أمر الدنيا والآخرة، من أن تنزل بي غضبك، أو يحل علي سخطك، لك العتبى حتى ترضى، ولا حول ولا قوة إلا بك»

ترجمه: پروردگارا! از کم شدن تاب و توانم و بسته شدن راه چاره در برابرم و خفت و خواری‌ام در نزد مردمان به تو شکایت می‌کنم. ای مهربان‌ترین مهربانان! تو پروردگار مستضعفان و پروردگار منی. مرا به چه کسی وا می‌گذاری؟ به بیگانه‌ای که بر من پرخاش نماید یا به دشمنی‌که زمام امور مرا به او سپرده‌ای؟ اگر تو بر من خشم نگیری، من هیچ باکی ندارم، اما آسایش و آرامشی که برایم عنایت فرمایی، برای من گواراتر و سازگارتر است. به نور جمال تو که تاریکی‌ها بدان روشن شده و کار دنیا و آخرت با آن سامان یافته است، به تو پناه می‌برم! از این‌که خشم تو بر من فرود بیاید یا ناخشنودی تو شامل حال من نگردد و هرچه خاهی مرا عتاب کن تا سر انجام از من خشنود گردی! هیچ کس را جز تو توان و نیرویی نیست، مگر از جانب تو.

به تکرار از اهل قوت و نیرو طلب نصرت نمود تا این‌که الله سبحانه و تعالی اهل یثرب را بر او مقدر کرد؛ پس علیه دعوت‌اش موانع و مخالفت‌هایی‌که وجود داشت، بر طرف شد و برای نخستین بار تهداب دولت اسلامی گذاشته شد. بدین اساس، مرحله ضعف پایان یافت و مرحله استخلاف آغاز شد و گریه‌هایی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم که توسل به پروردگارش داشت، نتیجه‌بخش گردید و با طلب کمک از قدرتمندان، رهبران و بزرگان قبایل ندایش مثبت و پربارگردید.

اما در مورد ولی گرفتن و یا دوستی با کفار هیچ موضوعی در فقه اسلامی به اندازه مسئله دوستی با دشمنان و ائتلاف با آن‌ها مورد توجه، صراحت و شدت حرمت قرار نگرفته است؛ خصوصاً سطح سیاسی حاکمی‌که در این عصر وجود دارد. فقه وسعت گسترده‌ای از ابواب فقه سیاسی را به خود اختصاص داده و در مذاهب مختلف اسلامی در این رابطه اجماع و توافق وجود دارد. پس حرمت دوستی با دشمن در اسلام واضح و آشکار است. با همه این اوصاف، هنوز و خصوصاً در این عصر کسانی را می‌یابیم که در وصف واقعیت دشمن بازی می‌کنند و گردن نصوص مربوطه را می‌پیچند و منفعت را که ذهن محدود آن‌ها تعیین می‌کند، جایگزین آن‌ها می‌کنند، و این ضرب المثل را پذیرفتند: "دوستان دائمی و دشمنان دائمی یافت نمی‌شود؛ اما منافع دائمی یافت می‌شود" پس دشمن این موضوع را در میان مسلمانان خلط نموده و رسانه‌های فاسد دشمن چشم‌های‌شان را جادو کردند و دشمن آنان را دوست و دوست را دشمن جلوه داد.

اما شناخت دشمن به این آیه ثابت است که الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقِّ﴾ [ممتحنه: 1]

ترجمه: ای مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خویش را به دوستی نگیرید! شما نسبت بدیشان محبت مکنید و مودت مورزید، در حالی‌که آنان به حق و حقیقتی ایمان ندارند که برای شما آمده است!

پس دشمنان الله و دشمنان امت کسانی هستند که به اسلام کفر ورزیده‌اند و حالت دشمنی با آن‌ها باید دائمی باشد. باید دشمنان همیشه در خط آتش و مقابله و چالش باشند و در حالت دشمنی استراحت وجود ندارد؛ چون کافر پیروی شیطان است و مسلمان پیروی رحمان؛ پس جنگ رحمان با شیطان تا روز قیامت ادامه دارد. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا﴾ [فاطر: 6]

ترجمه: بی‌گمان شیطان دشمن شما است، پس شما هم او را دشمن بدانید (و از مکر و کید او یک لحظه غافل نمانید و از وسوسه‌های او پیروی نکنید)!

اما کافر معاهد، یا ذمی یا مستأمن از این اصل مستثنی است و در صورت حذف به قاعده اصلی بر می‌گردد. نصوص شرعی مسلمانان را از دوستی با کفار، با تمامی معانی که موالاة (دوستی) در زبان عربی دلالت دارد، نهی کرده است، که مهمترین آن‌ها عبارتند از: نصرت، مساعدت کردن، مشاوره، محبت، نصیحت، صداقت، اعتماد، فرمانبرداری و تسلیم شدن و یا مثل و مشابه به چنین معانی؛ پس حکم قطعی آن در شریعت حرام است. بناءً برای مسلمان جایز نیست که از کافر حمایت کند، او را یاری رساند، با او مشورت کند، او را دوست داشته باشد، نصیحت کند، دوستی با او داشته باشد، بر او تکیه کند، تسلیم او باشد و با رضایت او تسلیم‌اش شود، و یا در امنیت با او همکاری کند، یا نظامی، یا اجتماعی، یا سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، و یا اعیاد مذهبی او را تبریگ بگوید و گرنه به او دوست است و قاعده دوستی یا موالات در مورد‌اش جاری است؛ مگر در حالت تقیه. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾ [آل عمران: 28]

ترجمه: مگر آن که (ناچار شوید و) خویشتن را از (اذیت و آزار) ایشان مصون دارید و (به خاطر حفظ جان خود تقیه کنید)!

و این حالت ضعف مربوط به افراد مسلمانان است که تابع حاکمیت کفار هستند و در معرض انواع آسیب‌های واقعی اعم از جان و مال خود هستند. اما در غیر این مورد دوستی (موالات) مسلمانان با کافران به هیچ وجه جایز نیست. به ما ثابت شده است که مفهوم دشمن و موالات وقتی‌که مخدوش شد، حکومت عثمانی ویران گردید و سرزمین‌های مسلمانان منقسم شد، فلسطین و کشمیر از دست رفت و مسلمانان دوچار ذلت، فقر و مصائب شدند که در تاریخ سابقه نداشته است.

همانا الله سبحانه وتعالی عذر مسلمانان ضعیف الایمان را که با کافران از روی قدرت یا برای کسب عزت یا غیر آن موالات یا دوستی می‌کنند، رد کرده است. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا¤ الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۚ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا﴾ [نساء:138- 139]

ترجمه: به منافقان مژده بده که عذاب دردناکی دارند! این منافقان کسانی هستند که کافرن را به جای مؤمنان به سرپرستی و دوستی می‌گیرند. آیا عزت را در پیش کافرن می‌جویند؟ (چنین چیزی محال است) چرا که عزت و شوکت جملگی از آن الله است (و هر که از خدا عزت جوید عزیز شود، و هر که از غیر او عزت طلبد ذلیل گردد).

الله سبحانه و تعالی تأکید می‌کند که مسلمانان کسانی‌اند که دوستی (موالات) با الله خود دارند و الله را حجت آشکار خود می‌گیرند. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا﴾ [نساء: 144] ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! کافران را به جای مؤمنان به دوستی نگیرید. مگر می‌خواهید حجت و برهان آشکاری علیه خود به دست خدا دهید (بر این که شما هم جزو منافقانید؟).

و پس از آنکه الله سبحانه وتعالی آنان را منافق توصیف کرد، وصف دیگری بر آنان افزود و آن این است که نه مسلمان هستند و نه کافر. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم مَّا هُم مِّنكُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَيَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾ [مجادله، 14] ترجمه: آیا آگاهی از کسانی‌که گروهی را به دوستی می‌گیرند که الله بر آنان خشمگین است. اینان (منافقانی بیش نبوده و) نه از شمایند و نه از آنانند. چنین کسانی بگونه‌ای آگاهانه سوگند دروغ یاد می‌کنند!

و سپس الله سبحانه و تعالی با کلمات صریح که هیچ قابل تأویل نیست، می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ[مائده: 51] ترجمه: ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید (و به طریق اولی آنان را به سرپرستی نپذیرید). ایشان برخی دوست برخی دیگرند (و در دشمنی با شما یکسان و برابرند). هرکس از شما با  ایشان دوستی ورزد (و آنان را به سرپرستی بپذیرد) بیگمان او از زمره‌ای ایشان بشمار است.

لذا این آیات و دلایل به بطلان آنچه حاکمیت فلسطینی و بعضی از حکام مسلمانان که با رژیم یهود غاصب سرزمین مبارک فلسین پیمان و روابط برقرار می‌کنند، کفایت می‌کند.

 دوستی (موالات) با کفار سبب همه بلاها و مصدر یا سرچشمه همه شرها و ریشه همه بیماری‌ها است. خطر‌های موالات با کفار نفوذ آن در جبهه‌های مسلمانان است. مثلاً: نگاه کوتاه در ارتباط به روابط ایران با امریکا کنید که اگر ایران در تصمیم‌گیری سیاسی اسلامی و بخصوص در مورد پرونده هسته‌ای مستقل می‌بود، با آژانس بین‌المللی انرژی رابطه نمی‌داشت، به امریکا و اتحادیه اروپا نمی‌پیوست و وارد تونل‌های تاریک سیاست نمی‌شد؛ چنانکه گروهای سوری زمانی‌که قبلاً رو آوردند، نابود شدند.

و اما در مورد تشکیلات خودگردان فلسطین، آن‌ها از دوستی (موالات) شناخته شده، فراتر رفته‌اند؛ پس از به رسمیت شناختن حاکمیت دشمنان بر سرزمین‌های خود، به سمت عادی‌سازی و هماهنگی امنیتی با آن‌ها پیش رفتند و مسلمانان را انکار کردند و به کفار اشغالگر روی آوردند! به عمر رضی الله عنه گفته شد که اینجا مردی از نصرانیان حیره است که هیچ کسی در رابطه به بدی او چیزی ننوشته و از قلم او خطای ندیده؛ آیا او را کاتب تو تعیین نکنیم؟ و گفت: «غیر از مؤمنان نباید کسی دیگری محرم اسرار گرفته شود.» و به ابو موسی اشعری گفت: «آن‌ها (غیر مسلمانان) را اختیار مکن در حالی‌که الله (سبحانه وتعالی) آن‌ها را رها نموده و هم‌چنان آن‌ها را تکریم مکن؛ چون الله آن‌ها را زبون و ذلیل نموده است و به آن‌ها اعتماد مکن؛ زیرا به الله سبحانه وتعالی خیانت نموده‌اند.» قرطبی گفت: «اگر این برای یک کاتب باشد؛ پس چگونه خواهد بود که کفار را به عنوان مشاور، امین، دوست و یاور خود بگیریم؟»

در پایان، همه مسلمانان را خطاب قرار می‌دهم که: اگر اراده داشته باشید ما را نصرت دهید و تصمیم تان این باشد که به ندای مان لبیک و استجابت گویید، بر شماست که لباس سعی و تلاش را در این راه بر تن نمائید! همراه با دعوتگران این راه که به خاطرحاکم  کردن و اظهار نمودن دین اسلام و اقامه دولت خلافت راشده ثانی بر منهج نبوت کار می‌کنند، همکاری کنید! چنانکه به ندای رسول الله صلی الله علیه وسلم خزرجی‌ها لبیک گفتند و در یثرب انقلاب اساسی را ایجاد کردند که به مدینه منوره یاد گردید. پس از شما می‌خواهم که مشابه به همان انقلاب مبارک، یک انقلابی اساسی را ایجاد نماید تا به سعادت دارین برسید! الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون﴾ [یوسف: 21] ترجمه: الله (سبحانه وتعالی) بر کار خود چیره و مسلط است، ولی بیشتر مردم (خفایای حکمت و لطف تدبیرش را) نمی‌دانند.  

نویسنده: شیخ عصام عمیره

مترجم: پارسا «امیدی»

ادامه مطلب...

آیا ویروس‌کرونا شکست سرمایه‌داری را تثبیت نموده است؟

  • نشر شده در سیاسی

اگرچه نظام سرمایه داری از بدو پیدایش‌اش تاکنون در بسیاری از زمینه‌ها به پیشرفت‌های شگرف و هولناکی دست یافته است، اما پایه و اساسی‌که این نظام بر آن بنا شده، همچنان در معرض خطر فروپاشی قرار دارد. همان‌طور حرص و طمع رهبران این نظام، که برجسته ترین مشخصۀ آنان می‌باشد، منجر به ایجاد اشتباهات و خطاهای اساسی در مسیر این نظام شده است، که به شکل مستمر برای فروپاشی این بنا، تیشه بر ریشه‌ای آن می‌کوبند. علاوه براین بحران‌های پی در پی مانند کرونا، بیماری همه‌گیری اخیر، نیز همچنان مظاهر سرنگونی این بنای در حال فروپاشی را آشکار می‌سازند.

پایه و اساسی‌که این نظام بر آن استوار شده است، که عبارت از مفکورۀ حل وسط و جدایی دین از زندگی می‌باشد، از آن نظامی‌ساخته است که در ازای منفعت فوری آمادۀ چانه زنی بالای هر گونه موضوعی می‌باشد، طوری‌که منفعت فوری و منفعتی‌که در یک دورۀ زمانی کوتاهی به دست آید را، بدون توجه به عواقب آن، هدف خویش قرار می‌دهد. همان‌طور قواعدی که در واقع این نظام بر اساس آن‌ها ساخته شده است، بدون هیچ گونه تردیدی قواعد و اساسات اشتباهی هستند که خود امکانات فروپاشی نظام را ممکن می‌سازند و لو که پس از گذشت مدتی باشد. قاعدۀ "کمبود نسبی" که برمبنای آن گفته می‌شود: آن‌چه یک فرد برای رفع نیازهای خود به کالاها و خدمات نیاز دارد، برای کل جمعیت کافی نیست، منجر به پدید آمدن طبقۀ فقیر شده است، که دائماً در حال رشد است و همان‌طور منجر به پدید آمدن طبقۀ سرمایه‌دار شده است، که دائماً در حال کاهش است. همچنان قانون قیمت و مکانیکه شدن بازار که بالای توزیع ناعادلانه ثروت تمرکز داشته و باعث شده است که ثروت در دستان تعداد اندکی از سرمایداران انباشته شود، باعث شده است که مردم عادی در زیر سایۀ سرمایه داری به برده تبدیل و در محرومیت به سربرند. پس از گذشت بیش از 200 سال از تطبیق و اجرای عملی نظام سرمایه‌داری در بسیاری از کشورها و این‌که این نظام به مرحله جهانی شدن رسید، باعث شده است که ثروت و پول جهان در دستان عده‌ای ستمگر انباشته شود، در حالی که بیشتر جمعیت جهان در مشقت و سختی و فقر و تنگ‌دستی زندگی خویش را سپری می‌نمایند.

علاوه بر این قواعد اساسی که عامل ایجاد جوامع نامتعادل مالی بوده و نظام سرمایه‌داری را تهدید به فروپاشی مهلک می‌کنند، اربابان این نظام دست به یک مجموعه اقداماتی زده اند که به آشکار سازی عیوب آن و به فروپاشی آن سرعت می‌بخشد. از مهمترین این اقدامات: جدایی دالر و سپس پول در کل جهان از قانون طلا بود، چیزی‌که همواره باعث ثبات ارزش پول در کل جهان می‌شد، چنانچه امریکا در سال 1972تصمیم به لغو قانون برتون وودز گرفته و دالر را به ارزی کاملا مستقل از طلا تبدیل و آن را بر اکثر کشورهای جهان تحمیل کرد. آمریکا به این هم بسنده نکرد، بلکه میزان رشد پول متداول را از میزان رشد اقتصاد و تولید جدا کرد. طوری‌که این دو اقدام امریکا منجر به ایجاد چیزی شد که به عنوان اقتصاد مجازی وخیالی در مقابل اقتصاد واقعی شناخته می‌شود، تاجای‌که اقتصاد خیالی نمایندگی از مجموع ثروت مالی می‌کند، که از دو نوع اصلی دارائی تشکیل شده است. اولی دارائی ربوی ناشی از رشد سرمایه از طریق رباء، قطع نظر ازتولید واقعی مربوط به افزایش سرمایۀ ربوی. نوع دیگر دارائی نام نهاد (مجازی) است که با ارزش شرکت‌ها و کالاها در بازارهای مالی نشان داده می شود و نه در بازارهای خرید، فروش و داد و ستد. این سرمایه‌های فراهم شده از طریق رباء و ارزش‌های نام نهادی و خیالی به حدود 500 تریلیون دلار انباشته شده است، در حالی‌که حجم اقتصاد جهانی از 20 درصد این ارزش بیشتر نمی‌شود. یعنی سرمایه و اموال خیالی در سطح جهان 5 برابر بیشتر از سرمایه و اموال واقعی است.  واقعیتی مانند این: معمولا منجر به تسریع فروپاشی کل نظامم‌های مالی و اقتصادی می‌شود، مخصوصا زمانی‌که بحران‌های واقعیی رخ داده و منجر به استفادۀ اجتناب‌ناپذیر از ابزارهای اقتصاد واقعی می‌شود، چیزی‌که به هیچ وجه با حجم سرمایۀ خیالی همخوانی نخواهد داشت.

بیماری همه‌گیری کرونا که یک بحران واقعی را شکل می‌دهد، منجر به قطع زنجیرۀ تامین محصولات از محل تولید تا محل مصرف شده، مصرف فوری و سریع و انبوهی از خدمات بهداشتی از جمله دارو، دستگاه‌های تنفسی، تجهیزات حفاظتی، پزشکان و تخت خواب برای بیمارستان‌ها را، تحمیلی ساخته است. این بحران بدون استثناء باعث کسر آشکار در بودجۀ همه کشورها شده است، اکثرا کشورهای سرمایه داری که صاحب سرمایه‌های خیالی هنگفت بودند. کشورها برای سرپوش گذاشتن بر این کسر آشکار بودجه‌های شان، به پمپاژ پول و سرمایۀ بیشتر ادامه دادند، راه علاجی‌که در آن فریبندگی زیادی وجود دارد، زیرا آن مشکل واقعی را معالجه نمی‌کند، بلکه بر خلاف توسعه نظام تولید و توزیع خدمات نسبت به مقدار و کمیت پول و سرمایه می‌باشد، مشکل کمبود پول و سرمایه نیست، بلکه در واقع مشکل وفور پول‌ها و سرمایه‌های خیالی است که بالای ضعف اقتصاد واقعی سرپوش قرار داده است. هدف از پمپاژ پول بیشتر، مخشوش سازی اذهان مردم و تسکین دادن به درد آن‌ها برای مدتی می‌باشد، تا شاید اعتماد کامل مردم نسبت به نظام از دست نرفته و نظام از پایه و اساس سرنگون نشود. با این حال پمپاژ شدید پول و سرمایه و توزیع آن برای مردم، کمکی به روند بازگرداندن اعتماد به نظام سرمایه داری نمی‌کند، بلکه برعکس معلوم شد که بسیاری از مردم از مصرف درمان‌ها و واکسن‌هایی که در زمان بی‌سابقه تولید می‌شدند، خود داری نموده و به طئورها و توطئه‌های اربابان سرمایه‌داری پی بردند. بسیاری از مردم همواره بر این فکر اند که سازمان‌ها و شرکت‌های سرمایه‌داری بزرگی وجود دارند که از این بیماری همه‌گیر برای منافع شخصی خود سوء استفاده کرده اند، شرکت‌های بزرگ غول پیکر داروسازی، با سوء استفاده از این وضعیت سود خود را افزایش داده و سهام خویش را به طور نجومی افزایش داده اند، همان‌طور شرکت‌های فناوری دیجیتالی نیز سرمایه و ثروت عظیمی به دست آورده اند، چنانچه از آغاز این بحران، ارزش شرکت‌های که به تعداد انگشتان دست می‌باشند، به بیش از 12 تریلیون دالر رسیده است. اما چیزی که اوضاع را بدتر می‌نماید، حجم عظیمی پمپاژ پول است که در کمتر از دو سال به بیش از 10 تریلیون دالر رسید است. چیزی‌که در بحران 2008-2010 اتفاق افتاده و منجر به فروپاشی بسیاری از شرکت‌های بزرگ شد، بحران کرونا احتمالاً منجر به فروپاشی بزرگ‌تر می‌شود، مخصوصا این‌که بسیاری از بخش‌های اقتصاد واقعی را مانند بهداشت، آموزش، گردشگری و صنعت غذا، تحت تأثیر قرار داده است. مهمتر از همه، این است که دولت‌ها در کشورهای سرمایه داری هنوز به جای تمرکز بر اقتصاد واقعی ملموس، بالای مال خیالی تمرکز نموده و در پی افزایش بیشتر مقدار آن می‌باشند، زیرا صاحبان سرمایه‌های بزرگ، مانند خانواده‌هایی که سیستم بانکی جهانی را کنترل می‌کنند، به ویژه امریکایی‌ها، فقط به افزایش رشد مال و انباشته کردن دالر می‌اندیشند.

حاصل سخن این‌که: نظام سرمایه داری از یک مشکل  اساسی رنج می برد،  مشکل حل نشدنی که نهفته در منهج جداسازی رشد پول از رشد اقتصاد و مشکل تعامل با بحران‌ها می‌باشد، که در نتیجه، هرگاه این نظام در معرض کدام بحران خفقان قرار می‌گیرد، یکی از بناهای بلند آن فرو می‌رزد، تا آن‌که بطور کامل تمام بناهای آن فرو ریخته و تبدیل به سرابي در بيابان بي‌آب و علفي شود، که بسان شخص تشنه‌اي آن را آب پندارند، امّا هنگامي كه در واقع به آن نیاز مبرم دارند، کدام دردی از آنان دوا نکند.

﴿وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْـآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾

ترجمه: كافران اعمال‌شان به سرابي مي‌ماند كه در بيابان بي‌آب و علفي شخص تشنه‌اي آن را آب پندارد. امّا هنگامي كه به سراغ آن رود، اصلاً چيزي نيابد، مگر الله را كه به حساب او برسد و سزاي وي را به تمام و كمال بدهد. الله در حسابرسي سريع است.‏

نویسنده: دکتور محمد جیلانی

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...

آنچه در نزد تو نیست، به فروش نرسان

  • نشر شده در فقهی

به جواب عبدالله حداد

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

 الله سبحانه و تعالی شما را به عنوان سرمایۀ اسلام نگهدارد! از شما می‌خواهم که مسئله‌ی «لا تبع ما لیس عندک؛ یعنی آن‌چه در مالکیت تو نیست به فروش نرسان». را توضیح دهید که آیا این مسئله در هر شیء مصداق دارد و یا این‌که تنها در مطعومات می‌باشد؟ مثلاً: تاجری مواد از قبیل سمنت و ریگ می‌فروشد، در حالی‌که او آهن ندارد از آن آهن نیز خواسته می‌شود این تاجر به تاجر آهن‌فروش به تماس می‌شود تا به اندازه‌ی ضرورت آهن برایش ارسال کند و این آهن را برای مشتری به فروش برساند. حکم چنین معامله‌ای چیست؟ با درنظرداشت این‌که بین این تاجر و تاجر آهن‌فروش از قبل در قسمت قیمت توافق صورت گرفته است. مثال دیگری؛ شخصی جنسی را خریداری می‌کند، در حالی‌که تا هنوز آن جنس را قبض نکرده، بلکه قبل از قبض آن‌را برای شخص دیگری به فروش می‌رساند، آیا این مثال هم داخل قاعده‌ی بیع ما لا یملک (فروش چیزی‌که مالک آن نیست) می‌شود یا خیر؟

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

نهی از بیع آن‌چه وجود ندارد، شامل مطعومات و غیر مطعومات در تمام اشیائی‌‌که در تحت پیمانه، وزن و عدد می‌آید، می‌شود که این مسئله را در کتاب نظام اقتصادی تحت عنوان "بیع آن‌چه در نزدت نیست جائِز نمی‌باشد" تشریح نمودیم که آن متن را برایت در این‌جا دوباره ذکر می‌کنم:

بیع آن‌چه در نزدت نیست جائِز نیست: فروش کالا قبل از تکمیل شدن ملکیت آن جائِز نمی‌باشد، اگر کسی آن جنسی را قبل از تکمیل مالکیت آن به‌فروش برساند بیع آن باطل است. این در دو حالت مصداق پیدا می‌کند: یک‌حالت اینست که جنس را قبل از ملکیت آن به‌فروش برساند. دوم حالتی‌است که آن جنس را خریداری نموده ولی قبل از قبض و قبل از تکمیل مالکیت آن به‌فروش برساند؛ البته در اشیائی‌که قبض آن برای ملکیت شرط است. در این دو‌حالت فروش آن جنس جائِز نیست؛ زیرا عقد بیع بالای ملک منعقد می‌گردد، ولی آن‌چه که هنوز ملک‌شخص نیست و یا این‌که آن‌را خریداری نموده، ولی ملکیت آن با قبض تمام نشده عقد بیع بالای آن جنس صورت نگرفته، زیرا در این صورت محلی برای عقد بیع از لحاظ شرعی وجود ندارد.

رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از بیع مالا یملک منع کرده است. از حکیم بن حزام روایت شده که گفت، گفتم:  

«يَا رَسُولَ اللَّه، يَأْتِينِي الرجُل ُيَسْأَلُنِي الْبَيْعَ لَيْسَ عِنْدِي مَا أَبِيعُهُ ، ثُم أَبِيعُه مِنْ السُّوق»

ترجمه: گفتم یا رسول الله مردی در نزدم می‌آید و در خواست بیع چیزی را از من می نماید که در نزدم موجود نیست بلکه آن‌را از بازار خریداری می‌نمایم.

  پس رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند:

«لاتَبِعْ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ »

ترجمه: یعنی آنچه در نزد تو نیست، به فروش نرسان.

 این حدیث را احمد روایت کرده است.

 هم‌چنان از عمرو بن شعیب روایت است که او از پدرش و پدرش از جدش روایت کرده که رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم فرموده است:

«لَا يَحِلُّ سَلَف وَبَيْع ، وَلَا شَرْطَانِ فِي بَيْعٍ ، وَلَا رِبْحُ مَا لَمْ تَضْمَنْ، وَلَا بَيْعُ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ» (رواه ابو داود)

ترجمه: سلف و بیع و دو شرط در یک بیع جائز نیست و هم‌چنان فایده که تضمین نمی‌شود و بیع آنچه در نزد تو نیست جائز نمی‌باشد.

پس تعبیر رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم به این‌که چیزی‌که در نزد تو موجود نیست عام بوده و تمام اشیائی‌‌که در تحت ملک تو نیست و قدرت تسلیمی آن‌را ندارید و به‌صورت کامل در تحت ملکیت تو نیامده همه را شامل می‌شود و احادیث وارده در نهی از بیع آن‌چه قبض نشده به صورت مطلق بوده استثنای وجود ندارد؛ البته در اشیائی‌که قبض آن شرط می‌باشد، در این‌صورت درست نیست؛ زیرا این مطلب دال بر این است که کسی شیء را خریداری نموده نیاز به‌قبض دارد تا خرید آن تمام شود و قبل از قبض آن فروش آن شیء برایش جائِز نمی‌باشد؛ پس حکم بیع آن شیء در حکم بیع مالا یملک بوده به‌دلیل این قول رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم:

« مَنْ ابْتَاعَ طَعَاما فَلَا يَبِعْه حَتى يَسْتَوْفِيَه» (رواه بخاری)

ترجمه: کسی‌که طعامی را خریداری کند، نباید قبل از قبض آن شیء را به فروش برساند.

و به‌دلیل این‌که ابوداود روایت نموده است:

«ان النبِي صلى الله عليه وسلم نَهَى عَنْ أَنْ تُبَاعَ السلَعُ حَيْثُ تُبْتَاعُ ، حَتى يَحُوزَهَا التُّجارُ إِلَى رِحَالِهم»

ترجمه: رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از فروش کالا را در جای‌که خریده می‌شود نهی نموده است تا وقتی‌که به محل تجارت خود تاجر انتقال داده شود.

ابن ماجه روایت نموده است:

«أَن النبِي صلى الله عليه وسلم نَهَى عَنْ شِرَاءِ الصدَقَاتِ حَتى تُقْبَضَ»

ترجمه: رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم از خرید صدقات تا وقتی قبض نشود، نهی نموده است.

و به‌دلیل روایت بیهقی از ابن عباس که گفته است رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم برای عتاب ابن اسید فرموده است:

«اني قَدْ بَعَثْتُكَ إِلَى أَهْلِ اللَّه، وَأَهْلِ مَكةَ، فَانْهَهُمْ عَنْ بَيْع مَا لَمْ يَقْبِضُوا»

ترجمه: من ترا به سوی بنده گان الله و اهل مکه فرستادم پس ایشان را از فروش آنچه قبض نکردند، منع کن.

پس این احادیث در منع نمودن آن‌چه قبض نشده صراحت دارد، زیرا مالکیت بایع به‌شی‌که قبض نشده تکمیل نشده زیرا شیء که قبض آن نیاز است، مالکیت بر آن بدون قبض به‌مشتری حاصل نمی‌شود و دیگر این‌که قبض آن از مکلفیت‌های بایع می‌باشد. بناءً واضح می‌شود که ملکیت بائِع و کامل بودن ملکیت بائِع بر مبیعه شرط صحت بیع است؛ اما این‌که شخص مالک مبیعه نباشد و یا مالک آن باشد، ولی مالکیت آن بر آن چیز تکمیل نشده باشد؛ در این صورت فروش آن مطلقاً جائِز نمی‌باشد. این صورت شامل اشیائی‌ می‌شود که شخص مالک آن شیء شده ولی قبض ننموده است؛ در حالی‌که قبض آن در بیع آن شیء لازم است که این صورت شامل اشیاء مکیل، موزون و معدود می‌شود. اما آن اشیائی‌که برای تکمیل شدن ملکیت آن قبض آن شرط نیست، مثل حیوان، حویلی، زمین و آن‌چه از  غیر مکیلات، موزونات و معدودات مشابه‌شان است، در این اشیاء برای بائِع جائِز است که قبل از قبض آن‌را به فروش برساند؛ زیرا مجرد حصول عقد بیع به ایجاب و قبول می‌شود و بیع به مجرد ایجاب و قبول تمام می‌گردد، برابر است که آن شیء را قبض کرده باشد یا قبض نکرده باشد؛ پس در این صورت شیء را به فروش رسانده می‌تواند که جواز اشیاء غیر مکیل، غیر موزون، و غیر معدود به حدیث صحیح ثابت است. بخاری از ابن عمر روایت نموده است که بر چهارپایی‌که اسم آن بکر بود، سوار بودند فرمودند:

« فَقَالَ لَه النبِي صلى الله عليه وسلم بِعْنِيهِ، فَقَالَ عُمَرُ  هُوَ  لَكَ فَاشْتَرَاه ثُم قَالَ : هُوَ لَكَ يَا عَبْدَ اللَّه بْنَ عُمَرَ ، فَاصْنَعْ بِهِ مَا شِئْتَ»

ترجمه: رسول صلی الله علیه و سلم برای آن گفت این را برایم بفروش، عمر رضی الله عنه گفت این برای شما است؛ سپس آن را خریداری نمود و گفت این برای تو است، ای عبدالله بن عمر، هر تصرفی می‌خواهی بر آن داشته باش.

و این تصرف در بیع به‌سبب هبه قبل از قبض آن بوده و دال بر این است که مالکیت بر مبیعه قبل از قبض آن حاصل شده و بیع آن جواز دارد؛ زیرا مالکیت بائِع بر آن تمام شده است. بناءً آن‌چه را بائِع مالک شده و ملکیت بر آن تکمیل شده فروش آن جائِز است و آن‌چه بائِع تا هنوز مالک نشده و یا مالکیت بر آن تکمیل نشده فروش آن جائِز نیست. بناءً آن‌چه را تاجران کوچک انجام می‌دهند و کالا را چانه‌زنی می‌کنند؛ سپس بر ثمن و قیمت آن توافق می‌کنند و آن‌را به‌فروش می‌رسانند؛ سپس در نزد تاجری دیگری به هدف این‌که آن‌را از کسی‌که به‌فروش رسانده خریداری نماید و آن‌را حاضر کند تا برای مشتری تسلیم کند، این صورت‌ها جائِز نیست؛ زیرا این بیع چیزی است که هنوز مالک آن نشده است؛ زیرا تاجر وقتی از کالا پرسان می‌شود، در نزد آن موجود نیست و تا هنوز مالک آن نشده است؛ اما این‌قدر می‌داند که در بازار در نزد شخص دیگری موجود است؛ پس دروغ می‌گوید و برای مشتری می‌گوید که این جنس موجود است و آن‌را به فروش می‌رساند؛ سپس به بازار می‌رود تا آن جنس را خریداری نماید؛ آن هم بعد از این‌که این جنس را به‌فروش رسانده است؛ پس این صورت معامله حرام است؛ زیرا در این صورت جنس را به‌فروش رسانده است که تا هنوز مالک آن نشده است‌. هم‌چنان کسانی‌که از دوکان‌داران بازار سبزیجات و حبوبات انجام می‌دهند که سبزیجات تو گندم را قبل از این‌که مالک شوند، جائِز نیست؛ زیرا بعضی تجار سبزیجات و یا گندم را از دهقان خریداری می‌نمایند و قبل از این‌که قبض کنند، آن‌را به‌فروش می‌رسانند. این‌صورت جائِز نیست؛ زیرا این موارد از جمله‌ی مطعومات است که بدون قبض آن مالکیت شخص بر آن حاصل نمی‌شود و هم‌چنان آن معاملات را که مستور انجام می‌دهد که کالاها را از یک شهر به‌شهر دیگر خریداری نمایند؛ زیرا بعضی تجار کالاها را خریداری می‌نمایند و تسلیمی را در شهر دیگری شرط می‌گذارند و قبل از این‌که کالا به آن شهر برسد، به‌فروش می‌رسانند؛ یعنی قبل از آن‌که ملک آن تمام شود؛ پس این یک‌بیع حرام است؛ زیرا مالکیت شخص بر آن مال تا هنوز تمام نشده است.

خلاصه این‌که فروش آن‌چه در نزد تو نیست و مالکیت آن تکمیل نشده است یا این‌که قبض نکردی، در حالی‌که او جنس شامل مکیلات، موزونات و معدودات است، جائِز نمی‌باشد؛ خواه آن اشیاء طعام باشد و یا غیر طعام؛ اما در صورتی‌که در مکیلات، موزونات و معدودات داخل نبود، مانند حیوان، حویلی، زمین و آن‌چه مشابه این‌‌ها است، بیع آن به‌مجرد منعقد شدن عقد به ایجاب و قبول جائِز است؛ چون ملکیت مبیع در این صورت‌ها تکمیل شده است؛ اما قبض در این حالت‌‌ها شرط نیست؛ چنان‌که در نص کتاب نظام اقتصادی ذکر شده و در قسمت بالا ذکر نمودیم.

بناءً تاجر آهن، سمنت و غیره جائِز نیست که آن‌چه در نزد آن نیست به فروش برساند؛ بلکه باید اول آن شیء را خریداری نماید و قبض کند؛ یعنی به تجارت‌خانه و دوکان خود انتقال دهد و بعد از آن آن‌را برای فروش عرضه کند و طوری‌که گفتیم این در تمام مکیلات، معدودات و موزونات است و به‌همین شکل به فروش برسد؛ اما غیر معدودات، مکیلات و موزونات بدون قبض هم مالکیت آن کفایت می‌کند؛ چنان‌که بیان کردیم. امیدوارم که در همین حد کفایت کند و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است .

براد‌ر‌تان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه