(قسمت اول)
(ترجمه)
اهمیت عقیده و افکار اقتصادی برای رشد و بیداری
اقتصاد از مهمترین عناصر قدرت یک دولت بوده و در شکوفایی جامعه، رفع نیازمندی افراد و بهرهمندی از اسباب و نعمات زندگی، تأثیر بسیار بسزایی دارد. یک دولت برای حمایت از جغرافیا، نظام، امنیت داخلی و خارجی، برای بهبود بخشیدن به ابزار قدرت و پیشرفت خود و همچنین برای اینکه بتواند از اسباب و ابزار قدرت مناسب برخوردار باشد، به قدرت اقتصادی نیاز مبرم دارد. همانطور که قدرت اقتصادی در موقف سیاسی بینالمللی و در نشر افکار و مفاهیمیکه یک دولت بر آن پایههای خویش را استوار میسازد، بسیار تأثیرگذار است؛ لیکن در همه حالات، اقتصاد در میان عوامل قدرت از مهمترینشان نیست؛ چون مهمتر از اقتصاد افکاری میباشد که دولت بر آنها پایهگذاری شده و امت در زندگی، آنها را حمل میکند؛ افکاریکه در خصوص چگونه زندگی کردن میباشد. پیش از اقتصاد، عقیده مهمتر میباشد؛ عقیدهایکه اساس و قاعدۀ فکری این افکار را شکل میدهد؛ چون بدون این عقیده افکاریکه از آن برگرفته میشود، تغییر خورده و از بین میروند، دولت ضعیف شده و در مسیر فروپاشی قرار میگیرد، جامعه عوامل ارتباط و اسباب وحدت خویش را از دست میدهد، امت نیز افکاری را از دست میدهد، که این افکار آن را از دیگران متمایز ساخته و ویژه گردانیده است؛ حتی بدون این افکار طریقۀ معینی برای زندگی نخواهد داشت، وحدت آن از بین رفته و عناصر قدرت آن متلاشی میشود؛ یعنی در میدان واقعیت زوال آن حتمی است؛ اگرچه در ظاهر ساختار آن باقی بماند. همینکه جامعه و یا امت افکار و مفاهیمی را از دست دهد که از آن پیروی، سلوک آنها را شکل و ساختار داده و راه زندگی را برایشان نشان میدهد؛ حتی به اطمینان بیانگر این است که علوم، معارف و فرهنگ ممیز خویش را از داست داده و نسبت به تاریخ خویش ناآگاه بوده، آن را فراموش و حتی انکار نیز خواهد کرد.
واقعیتهای مؤید و حوادث مشهود، خود گواه این واقعیت است؛ هیچ جای شک در آن نبوده و هیچ نیاز به رفع ابهامی نیست. دولت مسلمانان سرنگون شد، رمز موجودیت و وحدت، حافظ دین و امنیت و منبع عزت و قدرتشان، خلافت (پس از اینکه امت در ادراک افکار اسلامی دچار ضعف شد) سرنگون شد؛ در حالیکه تمام افکاری را که از اسلام برگرفته بود، از دست نداد؛ همانطور عقیدۀ خویش را، که اساس این افکار بود، نیز از دست نداد؛ بلکه دچار ضعف شدیدی در فهم افکار اسلامی شد؛ بنابراین، سقوط کرد. چنین شد که امت اسلامی وحدت سیاسی خویش را از دست داد، به اجزای متفاوت و بدور از هم تبدیل شد، غیر مسلمانان را متولی امور خویش قرار داد، جوامع آن در بسیاری از افکار و سلوک، بیشتر از اسلام به کفر و کفار نزدیکی دارد! در میان امت بسیار کسانی پدیدار شده که -به دروغ و فریب- خود را نخبه، مفکر، رهبر و عالم محسوب میدارند و در حکومت، اقتصاد و قانونگذاری به اساسات غیر از اساسات اسلامی میاندیشند. همچنین در خصوص بسیاری از امور اجتماع و روابط اجتماعی، فتاوی و نظر میدهند؛ حتی اسلام را رد و انکار نموده، بر افکار و تاریخ اسلام تعرض مینمایند، اسلام را متخلف، حاملین آن را ستمگر و تروریست خطاب میکنند و همواره علیه اسلام و امت اسلامی در حال دسیسه میباشند.
بنابراین، تا زمانیکه مسلمانان از افکار اسلامی حمایت نکرده و آنها را درک و سلوک خویش را بر آنها، مبتنی نسازند، وضعیت همچنان خواهد ماند. باید وجوب تطبیق افکار اسلامی تبدیل به رأی عمومی مبتنی بر وعی و آگاهی عمومی شود؛ طوریکه باید عموم این طور بیندیشند که اینها افکار شریعتی میباشد که از جانب الله سبحانه وتعالی وحی شده، در مورد آنها نمیتوان سازش کرد، یا برای کمایی منافع و گرفتن وعدهها و یا به دلیل خطرات و تهدیدات از برخی آنها کوتاه آمد! این افکار حیله ناپذیر، غیرقابل تعدیل بوده و به بهانۀ ضرورت، نیاز، توسعه و تنوع هرگز تحریف نخواهد شد! تا زمانیکه این افکار همینگونه تبدیل به رأی عموم نشود، هیچ راهی برای بیداری و نهضت مسلمانان نبوده و دولتشان اقامه نمیشود؛ طریق زندگی شان و همچنان حمل دعوت اسلام به سوی جهانیان از سرگرفته نخواهد شد و هرگز مسلمان یکجا نشده وحدت امت دو باره زیر پرچم لا اله الا الله محمد رسول الله شکل نخواهد گرفت!
مراجعه امت به اسلام به عنوان نظام شامل و کامل زندگی
علیالرغم تمام آن مصیبتها، بلاها و پیشامدهای ناگواریکه بر سر امت آمده، این امت بارها درهم شکسته و سلاخی شده و علیالرغم تمام تلاشها و توطئههاییکه برای از میان برداشتن بساط اسلام و امت اسلامی و محو آن از صحنه وجود صورت گرفته است، واقعیت کنونی امت مؤید این است که امت به سوی فهم دین خویش و چنگ زدن به آن بازگشته است؛ ولوکه آن را در هر نقطه و زاویهای از زمین بیابد، امت دیگر در یافته که اسلام دین کاهنانه بسان ادیان دیگر نبوده و تنها یک عقیده روحی و شکلیات عبادی محض نیست؛ بلکه اسلام عقیدهای است که عقل را قناعت داده و از آن برای تنظیم تمام امور مردم و زندگی آنان، برای تنظیم امور فرد، جامعه، دولت، برای تنظیم امور مسلمانان و غیرمسلمانان و برای تنظیم تمام روابط، از آن عقیده نظام برگرفته میشود. این مسئله در نزد مسلمانان تبدیل به رأی عموم شده؛ چیزیکه سران و پادشاهان کفر، حکام دولت های بزرگ و مزدوران شان را ترسانده و مصروف ساخته و همواره در تفکر و سنگین و سبک کردن امور و توطئه برای جلوگیری از این بازگشت ستودنی امت و رویکرد مبارک آن میباشند.
نمیخواهم در اثبات این مسئله کدام شواهدی را بیان دارم؛ چون محور موضوع مان در اینجا این نیست، بلکه به اشاره بر توجه جهانی و همهجانبۀ دولتهای بزرگ و مزدوران آنها برای جلوگیری از بازگشت ستودنی امت به سوی فهم اسلام، اکتفاء مینمایم، چنانچه این بازگشت ستودنی را تروریستی مینامند! برای مبارزه با اسلام قوانینی را تصویب و آن را جهانی ساختند، کسانی را که برای اقامۀ دولت اسلامی تلاش مینمایند، تروریست و تندرو خوانده و به این اعتبار، از بین بردن آنان و افکارشان را الزامی قرار دادند! برای این منظور قوانینی را روی کار کرده و آنها را تبدیل به عرف بین المللی نمودند. این اظهارات وزیر خارجه روسیه در سازمان ملل، بحث را خاتمه میدهد که برای تبرئه دادن به جنایات خویش در خصوص انقلاب مردم سوریه، علیه قصاب آنان، بشار اسد و نظام طاغوتی آن، در جلسه سازمان ایستاده و چنین گفت: « آنچه در سوریه در جریان است، علیه دیکتاتوری و برای دیموکراسی نیست، بلکه علیه جامعۀ جهانی و برای برپایی امت اسلام است.» بلی اینها از بالاترین تربیون جهانی، واقعیت تشویشهای خویش و توجیهات کشتارها و وحشیگریهای خویش را اعلان میدارند. راست گفت الله سبحانه وتعالی آنگاه که چنین فرمود:
﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ ۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ ۗ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ [انفال: 36]
ترجمه: آنها که کافر شدند، اموالشان را برای بازداشتن (مردم) از راه الله خرج میکنند؛ آنان این اموال را (که برای به دست آوردنش زحمت کشیدهاند، در این راه) مصرف میکنند، امّا مایه حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شکست خواهند خورد؛ و (در جهان دیگر) کافران همگی به سوی دوزخ گردآوری خواهند شد.
در واقع برای صلاح اسلام، دولت و حاکمیت آن و برای سرنگونی الزامی نظامهای موجود، رأی عموم ایجاد شده است، اما هنوز هم برخی از گوشههای نظامهای اسلامی، قواعد و تفاصیل آن، در نزد مسلمانان پوشیدگی دارد؛ این به دلیل دوری آنان از دوران تطبیق اسلام در دولت و مبارزۀ نظامهای موجود علیه اسلام، دولت و نظامهای آن، میباشد و به دلیل این است که علمای درباری و کسانی غیر از آنان، مسلمانان را از واقعیت دینشان منحرف نموده و این و ضعیت کنونی را بر آنان چیره ساخته است؛ طوریکه مسلمانان در تأثر از این وضعیت و بر اساسی افکار غربی حاکم بر آن، به احکام اسلام نگریسته و آنها را فهم مینمایند، چنانچه مهمترین موردیکه مسلمانان نسبت به آن دچار جهل و بیخبری شده اند، احکام متعلق به نظام حکومتی و نظام اقتصادی در اسلام میباشد.
عدم آگاهی نسبت به نظام اقتصادی اسلام
اگرچه تاحدودی وعی عام و آگاهی عمومی نسبت به نظام حکومتی در اسلام، نسبت به قواعد و اساست و بسیاری از احکام آن ایجاد شده است، البته به سبب تمرکز حاملین دعوت بر این بخش مهم، اما چنین آگاهی نسبت به نظام اقتصاد هنوز در دسترس نیست. منظورم در نزد عوام مسلمانان نیست؛ بلکه میخواهم بگویم که بسیاری از علماء، نخبگان و متخصیصین مسلمانان، حتی دعوت گران در بسیاری از حرکتهای اسلامی، در این قسمت دچار جهل و بیخبری اند. این موردی است که یک نقیصه و عامل ضعف در کشمکشهای فکری به شمار میرود و باید بصورت جدی به حل این مشکل پرداخت. به هیچ وجه غفلت در این مورد جواز ندارد! معرفت نسبت به نظام اسلام باید از طریق تحمیل آن بر دستاندرکاران و متخصصین بر عموم تحمیل شده و تبدیل به رأی عموم گردد. باید افکار نظام اقتصاد اسلامی را بحیث حقایق و احکام شرعی که دارای دلایل محکم میباشد، به حیث تنها معالج کارا در حل مشکلات مردم، جوامع و جهانیان عرضه شود! باید این افکار در نزد پیشگامان امور اسلامی و متخصصین تبدیل به مفاهیم شود!
جهان امروز از اینکه زیرلگدهای نظام سرمایهداری قرار دارد، رنج میبرد؛ زیر لگدهای نظامیکه بر اساس مفکورۀ جدای دین از زندگی استوار میباشد؛ مفکورهای که افکار آزادی عمومی در حقوق و تکالیف، دیموکراسی در حکومت داری، نظم سرمایهداری در اقتصاد از آن برگرفته شده است؛ اگرچه جنگ فکری در سرزمینهای اسلامی ذریعۀ این افکار مدت زمانی پیروز میدان شده و در این برهه از زمان که مسلمانان دچار ضعف شده بودند، سران کفر و پیشوایان آن در غرب و شرق سرمست بودند، اما دیری نگذشت که مسلمانان هوشیاری خویش را به دست آودره و از خواب غفلت بیدار شده، تا اینکه خویشتن را از پلیدیهای مادیت شرق و غرب پاک سازند! گرانبارهای ذلت را از شانه خویش فرو گذاشته، قلادههای خواری و رد روی را از گردنهای خویش بیرون کشیده اند، بر استعمارگران و جلادهای خویش این فریادها را سرداده اند: "نه؛ نه شرقی و نه غربی، اسلامی، اسلامی"، "نه دیموکراسی و نه سرمایهداری؛ بلکه خلافت اسلامی". پس از خدعهها و فریبکاریها، پس از مشقتها و قربانیها، پس از پناه آوردن تنها به الله سبحانه و تعالی و سردادن این شعار "یا الله جز توی کسی را نداریم"، پرده از چهرۀ غرب و سران آن، از شهرۀ شرق و بزرگان آن برچیده و کینۀ آنان علیه اسلام و مسلمین و ترسشان از حق و حقیقت، یعنی از اسلام و خلافت متبارز شد، وحشیهای بشرگونه و شیاطین انسی، بر همهگان نمایان گشته، تمام گمانها و باورهایشان از ارزشهای آزادی، انسانی، حقوق و قوانین از بین رفت! ارزشهای غرق در کفر، حرص و وحشیگری، در انحرافات و بیبندوباریهای خویش تمام مرزهای فطرت انسانی را پشت سر گذاشته اند، تا جاییکه بردۀ شهوات نفسانی خویش شده، مادیت آنان را در بر گرفته، به ارزشهای روحی، انسانی و یا اخلاقی هیچ بهایی نمیدهند، خواهشات نفسانی بر آنان سوار شده، جز مادیت هیچ ارزشی ندارند، حتی در مادیت نیز به شکست مواجه شده، دچار پریشانی، ترس و و حشت و بیماریهای همهگیر شدند، باعث بدبختی جهان شده، دنیا در میان خارهایش غلط خورده و در شعله های سوزانش شعلهور میباشد.
بلی، در جریان این کشمکشهای جاری در بین اسلامِ در حال شگوفایی و سرمایهداریِ در حال بحران، و در جنگ غرب علیه اسلام، تنها این بخش باقی مانده و نمایان خواهد گشت؛ بخش نظام اقتصادی سرمایهداری؛ نظامیکه به زور و نیرنک بر تسلط اقتصادی بر جهان استوار است! غرب به خوبی میداند که اگر نظام اقتصادی سرمایهداری آن تسلط خویش را از دست دهد، خود سرنگون شده، ایدیولوژی آن نیز سرنگون میشود و طریقۀ زندگی آن از بین میرود.
بلی، استعمار تنها تسلط اقتصادی نیست، بلکه استعمار عبارت از تسلط فکری، سیاسی، اقتصادی و نظامی میباشد. لیکن غرب از لحاظ فکری سقوط نموده؛ است؛ چنانچه برخی از فرماندهان و رهبرانشان به باخت غرب در جنگ فکری با مسلمان و شکست سیاسی آن اعتراف نموده، آشکار شد که غرب دروغ گویی نیرنگ باز است! بسان روز روشن است که غرب برای اجرای نقشهها و برنامهها و سیاستهای خویش، جز قدرت نظامی، هیچ قدرت دیگری را در اختیار ندارند! غرب در جنگ نظامی با امت اسلام قرار دارد، مسلمانان را کشته و خانههایشان را ویران مینماید! لیکن جنگ آن هرگز پایان نیافته و منجر به هیچ پیروزی نشده است؛ بلکه از لحاظ سیاسی پرده از چهرۀ شان برچیده شده و از لحاظ اخلاقی مفتضح شد! امت بیشتر پستیهای و بیبندوباریهای آن را شناخته و نسبت به خویشتن و دینش هوشیاری بیشتری حاصل نموده! اعتماد آن بر نصرت الله سبحانه وتعالی افزایش یافته و نسبت به بازگشت خلافت مطمئنتر شده است! بسوی وحدت خویش گامهای سریعتری را برداشته، برای حدودیکه کفار استعمارگریکه در سرزمینهای آن، ترسیم نموده، هیچ گونه ارزیشی قایل نمیشود؛ برای استعمارگرانیکه در حال زمین خوردن است!
با وجود این همه جهل و بیخبری نسبت به نظامی اقتصادی اسلام و خصوصیت آن در معالج مشکلات انسانی و نسبت به توانائی آن در کشف و بهرهبردای از انرژیهای بزرگ برای تولیدهای انبوه و بزرگ و در سرمایهگذار در زمینه تمام دارائیها، آن هم به شکل معجزه آسا، در توزیع ثروت به تمام افراد آنهم برای خود شخص هر فرد و به احکامیکه متضمن کفایت تمام افرادی میباشد که زیر سایۀ پهناور این نظام زندگی مینمایند. تمام این موارد در ضمن یک نظام کامل و شامل برای حیات است که در پاسداری از معیشت مردم و اقتصادشان هیچ کوتاهی نخواهد داشت؛ بلکه حتی از دین، حیثیت، کرامت، امنیت، اخلاقیات و آرامش مردم پاسداری میکند! جهل و بیخبری نسبت به این نظام، به معنی این است که حاملین دعوت یکی از منابع قدرت را از دست داده و به این کشمکشها خاتمهای نخواهند داشت! جهل و بیخبری نسبت به این نظام برای دشمن و کفار استعمارگر فرصی بیشتری برای فریبکاری داده و آنان را در اهدافشان برای جلوگیره از نهضت امت و تأخیر رهایی آن از زنجیرهایشان کمک بسزایی میکند.
از جمله نشانههای عدم آگاهی نسبت به احکام اسلامی در حوزۀ اقتصاد
از علایم این جهالت و از بقایای انحطاطیکه امت اسلامی را مصاب نموده، از اسباب طولانیمدت تسلط غربی سرمایهداری بر مسلمانان، این است که یکی از دانشمندان مشهور، اندکی پس از بحران مالی جهانی سال 2008م اظهار داشته تأکید مینمود که امریکا به زودی از وضعیت بحرانی خویش بیرون میشود؛ چون سرمایهداری -حسب ادعا و گمانش- به تجدید خویش میانجامد! همچنان به چیزی اقرار داشته و چیزی را اظهار و تکرار میدارد که غربیها را فریب داده و خود خویشتن را به آن فریب داده اند؛ در عوض اینکه این حقیقت آشکار را بیان دارد که سرمایهداری همان عامل ظلم بر جهانیان و دلیل بدبختی شان میباشد، تعفن افکار، جنایات منهج سرمایهداری و ویرانیهاییکه محصول آن است، بر امت اسلامی و دیگران آشکار شده! وی در عوض اینکه واقعیت نظام سرمایهداری را تشریح سازد، که سرمایهها را تاراج کرده، ثرومندان را فقیر، فقیران را نابود، مردم را بسان وحشیها دریده و گوشت و خون شان را میخورد و میمکد، در عوض این که تشریح سازد که بزودی خود خویشتن را خورده و نابود میسازد، مانند آتشیکه چوب را نابود میسازد. بلی، سرمایه داری به زودی به خاکستریکه باد شدید و طوفان شبانگاه آن را نابود میسازد، تبدیل خواهد شد، در عوض اینکه این گونه واقعیت سرمایهداری را تشریح سازد، شایع میسازد که سرمایهداری خود به تجدید خویش میانجامد؛ گویا که سرمایهداری سمبل عدالت در میان بندگان است و نهایت ابتکار در حوزۀ اقتصاد.
از علامات این جهالت، از دلایل مبارزه با اسلام به عنوان نظام آینده برای تطبیق در دولت خلافت و از ناهنجاری متمرکز بر بیان نظام اقتصادی اسلامی و بیان قواعد و احکام آن، این بود که در جریان انقلابهاییکه در برخی از سرزمینها به راه افتاده و پدیدار شدن توجه سرد مردم در انتخاب کسیکه جهت تطبیق اسلام تلاش مینمود، دو مسئله وضاحت یافت:
اولاً: عموم مردم خواهان اسلام بودند، لیکن آنان در بسیاری از احکام متعلق به حکومت داری، اقتصاد و روابط بین المللی، در میان آنچه از اسلام بود و آنچه از اسلام نبود، تمیز داده نمیتوانستند. این مشکل در عوام مسلمانان خلاصه نمیشود، بلکه این مشکل در مشایخ، علماء و رهبران و پیشگامان کار اسلامی نیز آشکار بود. این مسئله در قانون اساسی مصر که در سال 2012م تصویب شد، به وضوح قابل مشاهده بود، طوریکه عدۀ بسیاری از نمادهای علم و کار اسلامی آن را قانون اساسی اسلامی میدانستند، در حالیکه د آن قانون کفر فریاد میزد.
درثاني: زمانیکه نظام اقتصادی اسلامی به عنوان نظامی مطرح گردیده است که مردم خواهان تطبیق آن میباشند، مهرهها و سمبولهای سکولاریزم، رسانهها و شخصیتهای مختلف، اعتراض نموده، گاهی به هدف رد و انکار این طرح و گاهی به هدف تمسخر، با فخر و تکبر این پرسشها را رد و بدل نموده، میگفتند: نظام اقتصادی اسلامی دیگر چیست؟! آیا نظام اقتصادی اسلامی هم وجود دارد؟! آیا غیر از نظام سرمایهداری که جهان آن را میشناسد، نظامیکه به قلۀ پیشرفت دستیافته است و محصول آن نبوغ بشری است، نظامی اقتصادی دیگری هم هست؟!
این دو مسئله دلالت بر نقاط ضعفی دارد که میبایست در مخاطب قرا دادن عموم مسلمین؛ علماء، متخصصین و حاملین دعوت، در مورد آن تمرکز کرد، چون ایجاد رأی عمومی صحیح اسلامی، دور انداختن هر مفکورۀ دیگر و نیافتیدن در دامها آن، یک ضرورت مبرم است، مخصوصاً در آنچه متعلق به قوانین اساسی غیر اسلامی میباشد که گمان میرود اسلامی است، درحالیکه متعلق به نظامهای حکومتی و اقتصادی غیر اسلامی میباشد. واقعیت کنونی تلاش بیشتر و توجه بیشتری میطلبد بر این نقاط ضعف، مخصوصاً در مورد مسئله مذکور، در مورد دوم، در خصوص نظام اقتصادی اسلامی.
ایدیولوژی سرمایهداری در سراشیبی قرا دارد، موجودیت طمعهای غربی در نشر و تحمیل این نظام بر مسلمانان و در قرار دادن آن به عنوان بدیل اسلام، جز فریبیکه از حد گذشته چیزی بیش نیست، و دلالت بر جهالت بزرگی در خصوص درک واقعیت امت اسلامی، در حرکات و سمت و سویی دارد که امت در آن روان است، دلالت بر جهالتی غیرقابل تخمین درخصوص تاثیر اسلام و عقیدۀ اسلامی بر مؤمنین دارد؛ یعنی در حالت و زمانیکه مؤمنین از افکار و احکام اسلامی حمایت کرده و تبدیل به مفاهیم در نزد آنان شده است تاجاییکه در جنگ فکری غربی بر علیه مسلمانان تأثیر آن چنانی باقی نمانده است، مگر در حوزۀ افکار اقتصادی و سیاسیت اقتصادی. بنا براین، باید در خصوص افکار و احکام نظام اقتصادی همانطورکه باید اهتمام ورزید، از آنجاییکه اقتصاد و قدرت اقتصادی نقش و تأثیر ویژۀ در زندگی و قدرت دولت در توانائی اجراء پروژهها، راهاندازی کارها و تحقق اهداف دارد، بر ضرورت این اهتمام میافزاید. اغلب امور فردی و دولتی خالی از احکام متعلق به دارائی و اقتصاد نیست، همانطور که گفته میشود دارائی و اقتصاد شریانۀ زندگی است.
در پایان این سخن و برای کاملسازی این مبحث، ناچار باید سایۀ پهناور نظام اقتصادی اسلامی و واقعیت بدبختی، آتش سوزان، نیرنگ و ظلمیکه نظام غربی سرمایهداری در مقایسه به این نظام دارد را بیان داشت، ازباب اینکه حسن اشیاء را اضداد آنها بر جسته میسازد، قواعد عمومی و برنامههای گستردۀ نظام اقتصادی اسلامی را باید بیان نمود، اما در این زمینه منبع بهتری از کتاب "نظام اقتصادی اسلامی" از مؤلفات علامۀ مجدِّد شیخ تقی الدین نبهانی نمیتوان یافت؛ چنانچه در عمق، همه شمولی، محوریت و نبوغیکه در آن کتاب مرعی گشته، مانندی را نمیتوان یافت. آنچه را شیخ از مواد قانونی که در این زمینه آماده ساخته است، در ضمن لایحۀ قانون اساسی که حزب التحریر برای دولت اسلامی که انتظارش را به اذن الله در این نزدیکیها داریم، آماده کرده است، بیان شده و در کتاب "مقدمۀ قانون اساسی و اسباب موجبۀ آن" از منشورات حزب التحریر، کاملاً در دسترس است. هدف از آن نشان دادن نمونۀ از قانون اساسی اسلامی است تا آنکه در قدم اول از مواد آن، قانون اساسی شکل گرفته و در ثانی قانون اساسی برای دولتی اسلامی و ردی باشد بر کسانی باشد که بر موجودیت نظام اقتصادی اسلامی بینظیر، متفاوت و بر گرفته شده از وحیکه الله سبحانه و تعالی به رسول الله صلی الله علیه وسلم نازل نموده، انکار کرده و آن را به سخره میگیرند؛ نظامیکه احکام و قواعد آن از طریق اجتهاد شرعی ثابت و منظبط با اصول فقهی و مصادر شرعی بوده، صرفاً از کتاب الله، سنت رسول الله، قیاس شرعی و اجماع صحابه، استنباط شده است. بدین وسیله ما در روی دستان مان نظام اقتصادی اسلامی عصری میبینیم که احکام آن به طریقۀ سلف صالح مان در استنباط، استنباط گردیده است، نظامیکه سزاوار است بر آن نظام اقتصادی بینظیر اطلاق نمود... چیزیکه ما به توفیق الله سبحانه و تعالی در شماره بعدی به بیان آن خواهیم پرداخت تا بحث مان کامل شود. ادامه دارد...
نویسنده: محمود عبد الهادي
مترجم: محمد علی مطمئن