جمعه, ۲۷ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۹م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

جنایت آمریکایی با پرتاب موشک‌های هوایی در نزدیکی اطمه؛ اما نظام جناحی به دستگیری کسانی می‌پردازد که ناکارایی‌شان را انتقاد می‌کند

  • نشر شده در سوریه

شب پنجشنبه به تاریخ 3 فوریه/ فبروری 2022م ګروهی از هلیکوپترها/چرخ‌بال‌های آمریکایی یک موشک هوایی را به دستور بایدن رئیس جمهور آمریکا به هدف از بین بردن رهبر سازمان دولت اسلامی، "ابو ابراهیم الهاشمی القریشی" در منطقه " اطمه " واقع شمال آزاد شده پرتاپ کرد که در نتیجه باعث مرگ حدود 13 فرد ملکی به شمول اطفال و زنان شد.

این حمله درست زمانی رخ داد که یک روز قبل آن انفجار دیگری در شهر "الباب" صورت گرفته بود که باعث شهید و مجروح شدن بیش از هشت تن شد. این در حالی‌ست که بمب‌گذاری این رژیم جنایت کار و روسیه اشغال‌گر هرگز متوقف نشد. با این همه رویدادها، نظام جناحی به رهبری "هیئت تحریرشام و دولت‌های نجات و مؤقت سوریه" به طرف کسی انگشت بلند نکردند؛ گویا این حادثه به آن‌ها ارتباطی ندارد؛ بلکه آن‌ها مصروف تعقیب و دستگیری کسانی هستند که پالیسی آن‌ها را انتقاد می‌کنند و مردم را از اعمال آن‌ها واقف می‌سازند.

آیا برای کسانی‌که قدرت را انحصاری کرده اند و با مالیات هنگفت پا بر گلوی مردم گذاشته و مالیات را تحمیل می‌کنند، بهتر نیست که در مقابل حمله‌های آن‌ها ایستاد شده و جواب هر حمله‌ای را بدهند که افراد ملکی را در منطقه آزاد شده هدف می‌گیرند؟ آیا خون پاکی‌که هر روز با توجیه‌های گوناگون ریخته می‌شود و گردن‌کلفتی و حمله‌ها بالای به اصطلاح " آزاد کننده" یک غیرت و اصالت را در نفس‌ها به جوش نمی‌آورد؟ یا زمانی‌که آن‌ها خودرا برای حامیان خود می‌فروشند و غلام‌شان می‌شوند، این غیرت می‌میرد؟

دوام قتل‌های عام در تمام منطقه؛ چیزی‌که در جنایت علیه مردم بی‌گناه صورت می‌گیرد و دشمنان و به اصطلاح "دوستان"، بی‌اعتنایی در مقابل این همه جنایات هولناکی‌که دولت جنایت‌کار مرتکب شده و کار و فعالیت برای بازگشت به مشروعیت بین‌المللی، این همه به ترتیب نمایانگر دسیسه و آتش‌افروزی جامعه جهانی و نشان‌دهنده یک دولت فعال در مقابل مردم شام و انقلاب آن‌هاست؛ ونیز ناکامی ارتباط نظام نفاق‌افگن و ناکامی سلطه بالای مردم شام، قلدری این رژیم و دستگیری افراد مخلص از میان فرزندان مردم، و همین رژیم بود که ثبات در انقلاب را ضربه زد. تمام این‌ها نیازمندی مردم شام را برای داشتن یک رهبری صادقانه و هوشیارانه، با برنامه‌ی زندگی که از عقیده ما سرچشمه گرفته باشد، نشان می‌دهد تا راه مان را اصلاح و برای ایجاد وحدت تلاش کند و مارا مطابق یک طریقه شرعی و مشخص رهنمایی کند تا باشد که این نظام اجیرانه را از پا درآورد و در عوض قانون اسلام را تحت حاکمیت خلافت راشده بر منهج نبوت تأسیس کند.

بعد از این‌که سلطه و حاکمیت آن‌ها بالای ما و خوش‌خدمتی شان برای دشمنان ما ناکام ماند و پلان های شوم آن‌ها افشا شد، فعلاً  وجیبه ما گفتن کلمه حق در مقابل سلطان جابر است. سکوت ما در مقابل بی‌عدالتی و غفلت آن‌ها، بدبختی و حقارت ما را نسبت به دشمنان ما و کسانی‌که بالای ما سلطه دارند، بیشتر خواهد کرد. از این دید، ما هرگز از ضایع کردن خون شهداء و ضایع کردن تمام قربانی‌هایی که از ما گرفته شده، راضی نخواهیم بود. در مقابل پلان‌های آن‌ها، با زندگی تحت حاکمیت کفر، ظلم و حقارت، جواب رد خواهیم داد.

ای مخلصین سرزمین شام! خون پاکی‌که هر روز می‌ریزد، بالای ما واجب می‌سازد تا به سفر خود ادامه دهیم تا الله سبحانه وتعالی ما را رهایی بخشد، و اگر ما به الله سبحانه و تعالی در حرف و عمل ایمان داشته باشیم، به ریسمان الله چنگ بزنیم و تنها به او تکیه کنیم، به اذن الله سبحانه وتعالی پیروزی و حاکمیت ما بازخواهد گشت.

الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُم [محمد – 7]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آوردید، اگر الله را نصرت دهید، او نیز شمارا نصرت ویاری خواهد کرد.

احمد عبدالوهاب

رییس دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه سوریه

 مترجم عبدالرحمن قاطع

ادامه مطلب...

مقصود از ذات الله سبحانه و تعالی چیست؟

  • نشر شده در فقهی

به پاسخ ام سلمی

پرسش

السلام علیکم رحمت الله وبرکاته!

شیخ و امیر عالم بزرگوار ما، الله سبحانه و تعالی شما را حفظ فرموده و صحت و عافیت داشته باشد و هم‌چنان بر دستان شما نصرت و تمکین را نصیب گرداند!

پرسشم این است: ما در کتاب نظام اسلام در موضوع طریق ایمان گفتیم «ذات الله سبحانه و تعالی در ما ورای کائنات، انسان و حیات است» معنی این سخن چیست؟ آیا برای الله سبحانه و تعالی ذاتی است؟ معنی کلمۀ ذات چیست؟ حکم کسی‌که از وجود ذات الله انکار نموده و تنها بگوید که ایمان به الله و صفات او تعالی دارم، بدون این‌که اعتقاد به ذات الله سبحانه و تعالی داشته باشد چیست؟ ام سلمی العامری از یمن.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

در ابتداء الله سبحانه وتعالی از بابت این دعای نیکی‌که در حق ما نمودید، برای شما برکت دهد! ما هم خیر را برای شما می‌خواهیم و جوابت را ذیلاً بیان می‌کنیم:

متنی‌را که شما جملۀ مسئول عنها را از آن متن از کتاب نظام اسلام گرفتید، تکرار می‌کنم و او از این قرار است: «با وجودی‌که بر انسان واجب است تا عقل خود را در راه رسیدن به ایمان نسبت به الله سبحانه و تعالی به کار برد؛ اما ممکن نیست که اشیای مافوق آن‌را حس و درک نماید؛ زیرا عقل انسان محدود بوده و قوت آن نیز گرچه هرقدر افزایش یابد، بازهم محدود می‌باشد. بدین اساس، ادراک انسان محدود بوده و از درک ذات الله سبحانه  وتعالی کوتاهی می‌کند، و ناگزیر ازدرک دریافت ذات الله سبحانه و تعالی عاجز بماند؛ زیرا الله سبحانه و تعالی در ماورای کائنات، انسان و حیات بوده و عقل انسان حقیقت ماورای طبیعت، انسان و حیات را درک کرده نمی‌تواند؛ به‌همین دلیل، از درک ذات الله سبحانه و تعالی عاجز می‌باشد. گفته نشود که چگونه انسان از طریق عقل به الله سبحانه و تعالی ایمان آورده می تواند، در حالی‌که عقل‌اش عقلش از درک ذات الله سبحانه و تعالی عاجز است؛ زیرا ایمان به وجود الله سبحانه و تعالی لازم است و ایمان به وجود الله سبحانه وتعالی از طریق وجود مخلوقات او یعنی از وجود کائنات، حیات و انسان مدرک بوده و عقل آن‌ها را درک کرده می‌تواند و از طریق درک وجود این مخلوقات و جود خالق را عقل درک می‌کند. بنابر آن، ایمان به وجود الله سبحانه و تعالی که بدون‌شک درک آن مستحیل و ناممکن است، عقلی بوده و در حدود عقل است؛ برخلاف درک ذات الله سبحانه و تعالی؛ زیرا درک ذات الله سبحانه و تعالی در ماورای طبیعت، حیات و انسان مستحیل و ناممکن است؛ زیرا عقل از درک ما ورای این اشیاء قاصر است. اما لازم است که همین عجز و قصور، تقویت کنندۀ ایمان باشد.»

قبل از جواب در خصوص معنی ذات الله سبحانه و تعالی واضح می‌سازم که مدلول لفظ چگونه فهمیده می‌شود:

اول: در وقت معرفت مدلول لفظ به معنی لغوی؛ یعنی معنی حقیقی لفظ رجوع می‌شود؛ یعنی اول معنی لغوی لفظ گرفته می‌شود؛ سپس به معنی عرفی آن رجوع می‌گردد، خواه آن عرف عام عرب باشد و یا عرف خاص. یعنی اصطلاح در صورتی‌که رجوع به معنی حقیقی متعذر شد، رجوع به معنی مجازی می‌شود... با دنبال کردن این معانی نسبت به معنی (ذات) مسایل زیر به دست می‌آید:

معنی لغوی:

ا- در مختارالصحاح صفحه ۱۰۹ تألیف محمد بن ابوبکر ابن عبدالقادر رازی متوفی ۶۶۰ هـ.ق چنین آمده است: «ذو به معنی صاحب پس در این صورت ذو تنها مضاف قرار می‌گیرد؛ اگر به وسیلۀ آن نکره‌ای توصیف شد، به سوی نکره مضاف می‌شود و اگر توسط آن معرفۀ توصیف شد، به سوی الف و لام مضاف می‌شود؛ در این صورت اضافت آن نه به سوی مضمر و نه هم به سوی زید و مثل آن جایز است. مثلاً می‌گویید؛ "مررت برجل ذی مال و بامرأة ذات مال و برجلین ذوی مال" به فتح واو، الله سبحانه و تعالی فرموده است: ﴿وأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾... اما این گفتۀ‌شان "ذات مرة و ذات صباح" در این صورت ذات ظرف زمان است. به این ترتیب ذات در لغت مضاف به سوی علم نمی‌شود؛ پس گفته نمی‌شود ذات زید؛ اما امکان دارد که گفته شود "ذو زید" به معنی "هذا زید" چنان‌چه در لسان العرب آمده است: «این گفته اش اضافت به سوی آن ذوی این چنین در اصل و عبارت الصحاح آمده اگر بگویی ذووی مثل عصوی...» است. احمد ابن ابراهیم استاد ثعلب از عرب (هذا ذو زید) روایت کرده که به معنی هذا صاحب هذا الاسم الذی هو زید ) می‌شود.

ب- هم‌چنان ذات به معنی اجل نیز می‌آید: در فتح الباری شرح صحیح البخاری آمده است: «... بیهقی در موضوع اسماء و صفات در خصوص ذات چنین ترجمه نموده است: و حدیث ابودرداء که رجال آن نیز ثقه است به صورت درست فهمیده نمی‌شود؛ اما این حدیث منقطع بوده و لفظ ذات در احادیث مذکور به معنی من اجل و یا به معنی حق است و مثال آن قول حسان است: «وَإِنَّ أَخَا الْأَحْقَافِ إِذْ قَامَ فِيهِمْ يُجَاهِدُ فِي ذَاتِ الْإِلَهِ وَيَعْدِلُ»؛ یعنی برادر احقاف وقتی در میان شان قرار گرفت به الله جهاد می‌کند و عدالت ‌می‌نماید، که کلمه ذات در این قول حسان به معنی "من اجل" است.»

ج- هم‌چنان ذات به معنی جهت و جانب می‌آید چنان‌چه در تفاسیر آمده است:

در تفسیر طبری متوفی ۳۱۰ هـ.ق در کتاب آن تحت عنوان "جامع البيان عن تأويل آي القرآن" آمده است: «و این گفته الله سبحانه و تعالی ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ (کهف آیه: ۱۸) الله سبحانه و تعالی می‌گوید؛ ما این جوانان را در حالت خواب شان یک مرتبه به پهلوی راست و بار دیگر به پهلوی چب قرار می‌دهیم.»

 در کتاب التحریر و التنویر: "تحرير المعنى السديد وتنوير العقل الجديد من تفسير الكتاب المجيد" نوشتۀ محمد طاهر بن محمد ابن محمد طاهر بن عاشور تونسی متوفی ۱۳۹۳ هـ.ق آمده است: «در کلام شان این کلمه مضاف به سوی جهات و ازمان و به غیر شان شده است که در این صورت آن‌را به جایگاه صفت از موصوف قرار می‌دهند که سیاق کلام به این دلالت می‌کند مانند این قول الله سبحانه و تعالی: ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَذاتَ الشِّمالِ﴾ که به معنی جهت می‌شود.»

د- هم‌چنان به معنی طاعت الله نیز می‌آید: حاکم در مستدرک از سلیمان بن محمد بن کعب بن عجرة از زینب بنت ابو سعید خدری رضی الله عنه روایت نموده که گفته است؛ مردم از علی ابن ابو طالب در نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم شکایت کردند؛ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما خطبه ایراد کرد و شنیدم که می‌گفت:

«أيها الناس لا تشكو عليا فوالله إنه لأخشن في ذات الله وفي سبيل الله»

ترجمه: ای مردم از علی شکایت نکنید قسم به الله که او ترسناک‌ترین مردم در اطاعت از الله سحانه و تعالی و در راه الله سبحانه و تعالی است.

این حدیث صحیح‌الاسناد است و آن‌را صحیحین تخریج نکردند... تعلیق حافظ ذهبی در تلخیص گفته این حدیث صحیح است.

از معانی لغوی معلوم می‌شود که کلمه ذات در موارد ذکر شده در متن کتاب نظام اسلام که در سوالت مطرح شده موافقت ندارد و حقیقت عرفی در نزد عرب نسبت به این کلمه دور است. بناءً در این صورت به حقیقت عرفی خاص یعنی معنی اصطلاحی رجوع می‌شود.

معنی اصطلاحی:

بدون شک با تدبر این مسئله واضح می‌شود که معنی اصطلاحی در این‌جا منطبق می‌شود؛ پس کلمۀ "ذات" معنی نفس را می‌دهد.

ا- بخاری این کلمه را به این معنی استعمال کرده است... بخاری بابی را در صحیح خود به کار برده که چنین عنوان داده است: «باب ما يذكر في الذات والنعوت وأسامي الله...» و در کتاب فتح الباری شرح صحیح البخاری از ابن حجر چنین آمده است: این گفتۀ آن: «بَابُ مَا يُذْكَرُ فِي الذَّاتِ وَالنُّعُوتِ وَأَسَامِي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ» یعنی آن‌چه که در ذات و صفات الله سبحانه و تعالی ذکر می‌شود و آن اسماء که جواز دارد، به الله سبحانه و تعالی اطلاق شود و یا به دلیل نبود نصوص جواز ندارد؛ اما در خصوص کلمه ذات راغب گفته است: «این کلمه مونث ذو است که کلمۀ ذو به اسماء اجناس و انواع وصف قرار می‌گیرد و این کلمه به ظاهر مضاف می‌شود؛ نه به مضمر. هم‌چنان این کلمه تثنیه و جمع می‌شود و این کلمه همیش تنها مضاف قرار می‌گیرد. ونیز لفظ ذات را برای عین شی نیز به عاریت گرفتند که در این صورت آن‌را به صورت مفرد و مضاف استعمال کردند و بر این کلمه الف ولام را داخل ساختند در این صورت این کلمه را در جای نفس و خاص قرار دادند که استعمال کلمه ذات به این معانی از کلام عرب نیست.» ختم.

هم‌چنان عیاض گفته است: «ذات شی نفس و حقیقت آن است. هم‌چنان اهل کلام ذات را با الف و لام نیز استعمال کردند که اکثر نحویین این کاربردشان را غلط خوانده، ولی بعض از نحویون جواز دادند؛ زیرا در این صورت کلمه ذات به معنی نفس و حقیقت شی می‌شود و از استعمال بخاری معلوم می‌شود که کلمه ذات در استعمال به روش متکلمین به نفس شیء نسبت به الله سبحانه و تعالی است.»

ب- و برای معلومات قابل ذکر است که آن‌چه ابن حجر از اقوال فقهاء (راغب و عیاض) ذکر کرده و در کتب شان به گونۀ ذیل ذکر شده: "المفردات في غريب القرآن" نوشتۀ ابوالقاسم الحسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی متوفی ۵۰۲ هـ چنین آمده است: «ذو بر دو شکل استعمال می‌شود؛ یکی این‌که وصف اسماء اجناس و انواع قرار می‌گیرد و در این صورت به اسماء ظاهر مضاف می‌شود؛ نه به سوی مضمر. اما گاهی اوقات اصحاب معانی ذات را به عاریت و یا به شکل مستعار استعمال کردند و آن‌را به معنی عین شی استفاده کردند؛ خواه شی جوهر باشد و یا عرض و در این صورت آن‌را به صورت مفرد و مضاف به سوی مضمر و با الف ولام نیز استفاده کردند که در این حالت این کلمه را در جایگاه نفس و خصوصیت قرار دادند؛ پس گفتند: ذاته، نفسه و خاصته که چنین استعمال از کلام عرب نیست... دوم در لفظ ذو لغت لطی است که در آن‌ها این کلمه را درجای الذی استعمال کرده و به صورت مرفوع، منصوب، مجرور، جمع و مؤنث به یک لفظ استعمال کردند؛ مانند "وبئري ذو حفرت وذو طويت" یعنی التی حفرت و التی طویت.»

هم‌چنان در کتاب "مشارق الأنوار على صحاح الآثار" نوشتۀ ابو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض الیحصبی سبتی مالکی متوفی سال ۵۴۴هـ.ق چنین آمده است: «الذال و الیاء فصل در ذی، ذا، ذیت، ذات، ذه و ذاک و قول بخاری در باب ما جاء فی الذات و در حدیث ذات یوم و یا ذات لیلة و یصلحو ذات بینهم در این موارد منظور از ذات شی نفس شی است و این به آن‌چه گذشت بر می‌گردد؛ اما فقهاء و متکلمین ذات را با الف و لام استمال کردند که اکثر نحویین این استعمال را غلط خوانده و گفتند جایز نیست که بر کلمۀ ذات الف و لام داخل شود؛ زیرا کلمۀ ذات از جملۀ مبهمات است؛ اما بعضی از نحویین این مسئله را جایز دانسته و گفتند که ذات در این صورت کنایه از نفس و حقیقت شی است... اما استعمال بخاری طوری‌که در تفسیر قبلی گفته شد، مراد از آن نفس شی است. به این شکلی‌که متکلمین نسبت به الله سبحانه و تعالی استعمال کرده چنان‌چه می‌بینید که گفته است آن‌چه که در ذات، صفات آمده که منظور آن صفات است؛ پس به روش و عبارت استعمال متکلمین بین ذات و صفات فرق است...» ختم

دوم: از آن‌چه گذشت واضح می‌شود که کلمه "ذات" در اصطلاح به معنی نفس می‌شود و این معنی برای این کلمه معنی حقیقی لغوی نبوده؛ یعنی به این شکل از کلام عرب نیست؛ چنان‌چه فوقاً در قول راغب ذکر شده، بلکه این کلمه به معنی حقیقی عرفی خاص خود یعنی اصطلاح است. یعنی ذات به معنی نفس است که به این معنی اصطلاح بوده نه معنی لغوی و نسبت "نفس" به الله سبحانه و تعالی مسئله‌ای است که وارد شده است:

در تفسیر طبری در خصوص این آیه کریمه ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ﴾ چنین گفته شده که این آیه به این معنی است که الله سبحانه و تعالی شما را از نفس خویش می‌ترساند که مرتکب گناه نشوید، پس نسبت نفس به سوی الله سبحانه و تعالی در نصوص شرعی وارد شده، بناءً اگر "ذات الله" استعمال شود، به معنی "نفس الله" جایز است.

هم‌چنان معنی لغوی بر معنی ذات الله که در متن مذکور در کتاب نظام اسلام وارد شده به معنی اصطلاحی‌اش استعمال می‌شود؛ یعنی حقیقتاً به معنی نفس استعمال می‌شود؛ چنان‌چه در فتح‌الباری شرح صحیح البخاری آمده و در فوق ذکر شد.

بناءً معنی "ذات الله" در هردو قسمت در کتاب نظام اسلام به معنی اصطلاحی است؛ یعنی "ذات الله" به معنی حقیقت نفس است و ما ذات الله سبحانه وتعالی را به معنی نفس و حقیقت آن درک کرده نمی‌توانیم؛ پس ذات الله سبحانه و تعالی به این معنی در ما ورای کائنات، انسان و حیات است؛ یعنی نفس الله سبحانه و تعالی از این امور سه گانۀ محسوس و مدرک خارج است که در محل فکر عقلی بشری قرار نداشته و به حواس ما درک نمی‌شود:

﴿لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ... ﴾ [انعام: 103]

ترجمه: چشمان خرد او را در نیابد حال آن‌که او آن‌ها را در می‌یابد و الله (سبحانه و تعالی) لطیف و خبیر است...

سوم: اما سوال شما که گفتید «حکم کسی‌که از وجود الله سبحانه و تعالی انکار می‌کند و تنها به این قول اکتفا می‌کند که به الله و صفات آن ایمان دارم بدون این‌که عقیدۀ به ذات آن داشته باشد» در ظاهر طوری به نظر می‌رسد که در نزد قایل این قول خلط صورت گرفته؛ زیرا اصطلاح ذات الله به معنی نفس و حقیقت آن هیچ مشکلی ندارد؛ پس انکار از ذات الله سبحانه و تعالی به این معنی ممکن نیست، یعنی برای کسی‌که معنی ذات الله را به این معنی درک کرده باشد ممکن نیست که ذات الله را به این معنی انکار کند؛ مخصوصاً که این معنی در نصوص شرعی نیز موجود است؛ مثل ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ﴾ اما در وقت تعریف شرعی لازم می‌شود که از داخل ساختن امور دیگر و تعاریف دیگر پرهیز شود؛ مثلاً: درحدیثی‌که بخاری در صحیح خود از ابوزرعة از ابوهریره روایت کرده آمده است که گفت؛ یکی از روزها رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم در انظار مردم قرار داشت که جبرئیل در نزدش آمد و گفت ایمان چیست؟ فرمودند:

«الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَبِلِقَائِهِ وَرُسُلِهِ وَتُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ...»

ترجمه: ایمان آن است که به الله سبحانه و تعالی، به ملائکه و کتب آن و به دیدار آن و به پیامران آن ایمان بیاوری و هم‌چنان به زنده شدن بعد از مرگ نیز ایمان بیاوری... (این حدیث را مسلم نیز تخریج نموده است.)

بناءً وقتی تو از ایمان سوال کنی، من می‌گویم؛ ایمان طوری‌که در حدیث ذکر شده می‌باشد و هم‌چنان معانی شرعی دیگری‌که در حدیث در خصوص اسلام و احسان وارد چنین است و به همین ترتیب تمام تعاریف شرعی‌که وارد شده است چنین است.

امیدوارم که در همین حد به جواب سوال شما کفایت کند و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

شبهات در رابطه به تجزیه حکم اسلام

  • نشر شده در تثقیفی

هنگامی‌که الله سبحانه و تعالی حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را مبعوث نمود، مردم به دو قسم، مؤمن و کافر و هم‌چنان راست‌گوی و دروغ‌گوی تقسیم شدند و اسلام مبارزه عقیدتی را با همه اعتقادات آغاز کرد که تا به امروز متوقف نشده است.

در قرن گذشته غرب کافر توانست دولت خلافت را سقوط دهد. بنابراین، اسلام از وضعیت بین‌المللی و نقش آن در زندگی رخت بربست و صرفاً به یک رفتار فردی و دین کاهنی تبدیل شد که تاثیری در زندگی نداشت.

به همین اساس کفار واقعیت اسلام و موافق بودن آن‌را با فطرت و واضح بودن قوانین آن‌را کاملا می‌دانند و درک می‌کنند که غیاب اسلام امری آنی و مؤقت است که الله سبحانه وتعالی حفظ آن‌را تضمین نموده و به بندگانش وعده خلافت و تمکین را داده است.

زمانی‌که نهضت‌های اسلامی سعی و تلاش برای حاکم کردن اسلام را اعلام کردند؛ ترس از بازگشت خلافت، کفار را آزار می‌داد؛ خلافتی‌که اسلام را در روابط داخلی و خارجی خود حاکم و مسلمانان را متحد می‌کند و ریشه استعمارگران را قطع می‌سازد و آن‌ها را به سرزمین های‌شان ملحق می‌کند.  آن‌چه که ما شاهد جنگ وحشیانه و ویرانگر علیه سرزمین‌های اسلامی هستیم بهترین گواه و دلیل است.

خطرناک‌ترین جبه‌های جنگ با اسلام جنگ فکری و رسانه‌ای است تا این‌که چهره اسلام را مخدوش کنند و مسلمانان را ناامید و احکام کفری را بر آن‌ها حاکم سازند و آن‌ها را از تلاش برای اقامه دولت اسلامی باز دارند تا این‌که راضی به احکام کفری شوند و آن‌را بر خود تطبیق کنند.

پس کسانی‌که به تجارت دین خود می‌پرداختند، در جنگ لفظی با اسلام پیشوا می‌شدند؛ لذا نصوص را قسمی تفسیر و تحویل می‌کردند که خود‌شان حمل و درک کرده نمی‌توانستند و به علماء دروغ می‌گفتند و گفته‌های را حمل می‌کردند که اصلاً گفته نشده بود و به خاطر فریب مسلمانان قواعد فقهی را می‌آوردند؛ مانند: «الضرورات تبیح المحضورات» یعنی نيازهاى ضرورى حرام‌ها را مباح مى‌كند. "أهون الشررین وأقل الضررین، درء المفاسد" و "قاعدة المصالح". قاعده‌ای که ما در رابطه به آن می‌پردازیم، این است که «ما لا یدرک کله لا یترک جله» یعنی: کاری را که نمی‌توان به شکل کامل انجام داد، نباید جزء آن را ترک کرد.

یعنی کسانی‌که خواستار حاکمیت اسلام هستند، بگویند که تطبیق اسلام باید تدریجی باشد؛ چون تطبیق اسلام را نمی‌توان یکباره اعمال کرد! برای روشن شدن موضوع و روشن شدن اهمیت خواستگاه و خطر آن به موارد زیر اشاره می‌کنیم:

 الله سبحانه و تعالی دین و نعمت‌های خود را بر ما کامل فرستاده است و قرآن را از هر چیزی دیگری واضح و آشکار نموده، الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾ (مائده: 3) ترجمه: امروز احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزت بخشیدن به شما و استوار داشتن گام‌های‌تان، نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین الله پسند برای شما برگزیدم.

و همچنان می‌فرماید: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ﴾(نحل:89) ترجمه: و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرده‌ایم که بیانگر همه چیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیله‌ی هدایت و مایه‌ی رحمت و مژده‌رسان مسلمانان (به نعمت جاویدان یزدان) است.

هیچ عملی تا قیامت صورت نمی‌گیرد؛ مگر این‌که حکم آن در کتاب الله سبحانه و تعالی بر رسول الله صلی الله علیه وسلم وحی شده است و از آن قاعده «الأصل في الأفعال التقید بالحکم الشرعي» گرفته شده.

  • همانا شناخت فقه به شکل اجماع این قسم "علم بالمسائل الشرعیة العملیة المستنبطة من الأدلة التفصیلیة" تعریف شده است؛ پس ادله بر احکام فرعی عبارت از ادله تفصیلی است، نه اجمالی. لذا گفته نمی‌شود که دلیل مسئله به قرآن و سنت و قاعده واضح است؛ بلکه لازم است آیه یا حدیث را وارد کرد تا بر قوت دلیل و راه استدلال از آن موضوع باشد.
  • همانا اصحاب کرام و تابعین به دلیل فصاحت زبان و شناخت نزول و مناسبات نزول وحی و شناخت حدیث بدون نیاز به رعایت قواعد، احکام را مستقیم از نصوص استنباط می‌کردند؛ اما زمانی‌که زبان فاسد شد و مردم از زمان نزول آیات فاصله گرفتند، برداشت‌ها متفاوت گردید و نیاز به وضع قواعدی‌که بر زبان و فهم و اجتهاد حاکم باشد، پدیدار شد و این قواعد بخاطر اجتهاد وضع شد و حجت و دلیل نیستند؛ بلکه برهان و دلیل در لسان بی‌آلایش و در وحی است که قواعد از نصوص نشأت گرفته است.
  • زمانی‌که نص با قاعده مخالف باشد، قاعده مردود است و به نص عمل می‌شود؛ پس هیچ اجتهادی در مقابل کلام الله و رسولش قرار نمی‌گیرد.
  •  لذا قواعد به خاطر سیر فقه در اجتهاد وضع شده که برخی قطعی و برخی ظنی و برخی مدسوس است که فاقد مبنای وحی و شریعت است.

با توجه به مطالب فوق، به شبهات تقسیم حکم در اسلام می‌نگریم و در قاعده "ما لا یؤخذ کله لا یترک جله" که صیاغ دیگری دارد از جمله "لا یسقط المسیر بالمعسور، ما لا یدرک کله لا یترک ما تیسر منه".

و از جمله مثال‌ها این است که اگر به دلیلی نتوانیم تمام عورت را بپوشانیم، آن‌چه را که برای مان آسان است بپوشانیم. مثال دیگر این است؛ به ما دستور داده شده که نماز را از تکبیر تا سلام دادن کامل بخوانیم و اگر قیام کرده نمی‌توانستیم نشسته نماز می‌خوانیم؛ پس همه نماز با از دست دادن جزء که همراه با عجز و ناتوانی باشد، ساقط نمی‌شود و این قاعده با موارد زیر دنبال می‌شود:

-          مستمر نیست و شامل همه احکام نمی‌شود؛ پس کسی‌که نتواند تمام روز را روزه بگیرد، نمی‌گویند که بر تو واجب است بخشی از روز را که می‌توانی، روزه بگیری؛ بلکه به بدیل شرعی دیگر روی می‌آورد و هرکه قسمتی از زمین را داشته باشد و در آن شریک داشته باشد، نمی‌گویند که قسمتی از زمین را آزاد کرده است؛ بلکه به بدیل شرعی دیگری روی می‌آورد.

-          من قاعده را از قول الله سبحانه و تعالی گرفتم: ﴿فَاتقُوا الله مَا استَطَعتُم﴾(تغابن:16) ترجمه: پس آن قدر که در توان دارید، از الله (سبحانه و تعالی) بهراسید و پرهیزگاری کنید.

 و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مَا نَهَیتُکُم عَنهُ فاجتَنِبُوهُ، و ما أَمرتُکُم بِهِ فَافعَلُوا مِنهُ مَا استَطَعتُم» ترجمه: آنچه شما را از آن ممانعت نمودم، پس از آن پرهیز نمائید و آنچه شما را به آن دستور داده‌ام تا جائی‌که می‌توانید، به آن عمل نمایید.

پس توانایی را به آنچه خواسته بود، ساخت و آن‌را با آن‌چه منع می‌کرد، ترکیب نکرد. بناءً قاعده بر فعل حرام و نهی مطابقت ندارد؛ زیرا نهی عبارت از ترک فعل و عدم انجام فعل است. در مقابل، انجام دادن فعل مستلزم توانایی انجام آن باشد.

-          بناً حمل قاعده بر فعل حرام و ترک واجب دروغی است، بر فقهاء؛ به حمل معنی غیر از آن‌چه خود می‌خواستند، همان‌گونه که با سایر احکام کردند، اما امام مالک عرف مدینه را در نظر داشت که مدینه در زمانش عصر صحابه و تابعین شناخته شده بود و آن نوعی از اجماع است و نه عرف همه مردم، در همه زمان‌ها. شاطبی مصالح را به سه قسم تقسیم کرده است: 1- مصالح معتبر؛ عبارات از مصلحتی است که شرع مد نظر دارد و به آن امر کرده است. 2- مصالح غفلت شده که عبارت از هر مصلحتی‌که شرعاً لغو و منع شده باشد. 3- مصالح مرسله و این عبارت از تمام مصلحت‌ها است که نه شرع آن‌را اعتبار داده و نه هم آن‌را لغو نموده، مانند جمع‌آوری قرآن که نه امر به جمع آوری شده و نه نهی از جمع آوری.

-          قاعده "الضرورات تبیح المحضورات" از اساس و معنی فاسد است؛ پس لفظ الضرورات از الفاظ عموم و لفظ محرمات هم‌چنین از الفاظ عموم است. بناءً تمام ضرورت‌ها که محرمات را حلال قرار دهد؛ پس از دین چه چیزی باقی می‌ماند؟!

  • لذا حمل کردن اقوال فقهاء بر معانی که آن‌ها به چنین معانی قصد نداشتند، دروغ و نیرنگ است که کسی انجام نمی‌دهد؛ به غیر از انسان‌های کم ظرفیت و نادان؛ پس چگونه اقوال این‌ها از قول الله فراتر می‌رود؟ و چی قسمی قول فقهی بهتر از کلام الله است؟

-          قواعد اجتهادی فقهاء بعد از انقطاع وحی ساخته شد و وحی را فقط وحی نسخ می‌کند.

-          اگر نسخ برای حکمی واقع شده باشد، عمل به نسخ شده جایز نیست و زمانی‌که شریعت آمد و مشروبات الکلی را حرام کرد و حکم حلیت آن‌را منسوخ نمود؛ پس با منسوخ چگونه عمل می‌کنید آن‌چه را که  الله سبحانه و تعالی حرام کرده است؟

  • در نتیجه قاعده "ما لا یدرک کله لا یترک جله" نه از نزدیک و نه هم از دور در تقسیم حکم اسلام مطابقت می‌کند.

-          پس قاعده در مورد ضعف فرد آمده، نه در حق حاکمی‌که مانع برای تطبیق شریعت شود و اگر ناتوان و ضعیف باشد، حکم عزل او ایجاب می‌شود. گفته نشده است که شریعت را بخاطر او تعطیل کنید؛ پس حاکم تا فرد تفاوت دارد و به این شکل سنجیده نمی‌شود.

-          قاعده برای یک حکم معین است، نه همه‌ی شریعت. اگر بخاطر عذر بگیریم، شریعت به خاطر عذر خاص جواز داده است و عذر موجه و سنجیده نیست و در یک حالت خاص است؛ پس نمی‌توان آن را قاعده کلی وضع کرد.

-          بناءً تجزیه و تقسیم احکام به معنی اختیار کردن احکام برای کار و ترک سایر احکام برای مدت نامحدودی است که زمان آن مشخص نیست و هم‌چنان مشخص نکرد که این احکام بر چه مبنایی انتخاب می‌شوند و دلایل ترک سایر احکام چیست یا این‌که بر اساس هوی و هوس است. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الحَقُّ أهوَاءَهُم لَفَسَدَتِ السَّمَاوات والأرضُ وَمَن فیهنَّ﴾.(مؤمنون:71) ترجمه: اگر حق و حقیقت از خواست‌ها و هوس‌های ایشان پیروی می‌کرد (و جهان هستی بر طبق تمایلات‌شان به گردش می‌افتاد) آسمان‌ها و زمین و همه‌ی کسانی‌که در آن‌ها بسر می‌برند، تباه می‌گردیدند(و نظم و نظام کائنات از هم می‌پاشید).

-           علاوه براین، جوامع خلاء قانونی را نمی‌شناسد، و این امر مستلزم داوری غیر شریعت الله سبحانه و تعالی در جنبه‌های است که ما از شریعت نگرفتیم، و آن حکم است غیر ما انزل الله که الله سبحانه و تعالی آن‌را  به کفر، ظلم و فسق توصیف کرده است. پس اوصاف بسیار بود و توصیف شده یکی است و همه اوصاف ممکن است در آن جمع شود و این شر کبیره و گناه کبیره است.

کفایت می‌کند به این تذکر الله سبحانه و تعالی که می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾(نساء:65) ترجمه: امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند.

هم‌چنان الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿ ِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى ۙ الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَىٰ لَهُمْ*ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ ۖ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ﴾(محمد:25) ترجمه: کسانی که بعد از روشن شدن (راه حقیقت و) هدایت، به کفر و ضلال پیشین خود برمی‌گردند، بدان خاطر است که اهریمن کارهایشان را در نظرشان می‌آراید و ایشان را با آرزوهای طولانی فریفته می‌دارد.  این (چرخ زدن و از دین برگشتن) بدان خاطر است که به کسانی که دشمن چیزی هستند که الله فرو فرستاده است، گفته بودند: در برخی از کارها از شما اطاعت و پیروی می‌کنیم! الله آگاه از پنهان‌کاری ایشان می‌باشد.

برگرفته از شماره 373 مجله الرایه

نویسنده: استاد سعید رضوان أبو عواد (أبو عماد)

مترجم پارسا «امیدی»

ادامه مطلب...

دولت خلافت؛ جوابگوی احتیاجات زنان مسلمان

  • نشر شده در سیاسی

شورا و محاسبه هردو از اوامر الله سبحانه وتعالی است و از اساسات حکم اسلامی می‌باشد و هردو ارتباط به خلافت می‌گیرد. پس اعتماد متقابل بین حاکم از طریق مشورت با حاکم و مسئول دانستن او توسط عامه‌ای مردم تأمین می‌شود؛ اما با لغو خلافت از این منبع قدرت، اعتماد و اقتدار محروم شده‌ایم. بنابراین، یک نظام رخیص، فاسد و فریبنده‌ای به نام دموکراسی که از ذهن‌های فاسد تولید شده است، با "گوهر گران‌بهای‌مان" جایگزین شده و تنها با ادعای این‌که انتخابات دموکراسی و پارلمان‌ در اسلام آمده است و بین دموکراسی و شورا و محاسبه در اسلام ارتباط ایجاد می‌کنند. هم‌چنان آن‌ها ادعا می‌کنند که زنان مسلمانان سال‌ها تحت حاکمیت خلافت در معرض آزار، اذیت و سکوت قرار داشتند. آن‌ها وعده دادند که در ساختن دولت‌ها، افراد و جهان از طریق دموکراسی مؤثر و تأثیرگذار خواهد بود.

فعلاً تعدادی از زنان مسلمان را می‌بینیم که صدای دموکراسی‌خواهی را بلند می‌کنند و به سوی افکار و نظام دموکراسی مردم را فرا می‌خوانند و این حق سخن را در سرزمین‌های اسلامی، سازمان ملل، رسانه‌ها و پارلمان امریکا و ... از دولت‌های سرمایه‌داری که با اسلام دشمنی دارند، داده است. آن‌ها در کنار خود گروهی از معلمان فارغ از عقل و احساس را در اطراف خود استخدام کرده بودند تا  توهم ایجاد کنند که می‌توانند بر افراد تأثیر بگذارند، تا این‌که خودشان فریب تصویر ایجاد شده خود را خوردند. به برخی از زنان مسلمان درجات، عناوین و جوایز اعطا شد و به عنوان زنان قوی با ویژه‌گی‌های مانند " 100 زن تأثیرگذار سال در جهان" بر روی جلد مجلات معرفی شدند و به عنوان الگو مورد تحسین قرار گرفتند، که این زنان معتقد بودند که دستاورد‌های واقعی داشته‌اند در حالی که تمام کار سخت و دشوار آن‌ها برای حقوق زنان تطبیق چند حرف روی یک برگ از کتاب بوده که این زنان به خود تلقین کردند که غربی‌ها مراقب‌شان هستند. در حقیقت، همه لفاظی‌ها و شعارهای خالی آن‌ها در هوای گرم محو می‌شود و زنده‌گی زنان مسلمان را به شکست مواجه ساختند. آن‌ها نمی‌دانند یا نمی‌خواهند ببینند که این نظام‌های دموکراتیک در واقع قدرت و قوت زنان مسلمان را از آن‌ها سلب کرده و هم‌چنین آن‌ها را از بلند کردن صدای‌شان به عنوان مسلمان محروم کرده است. برعکس، آن‌ها مستعمره نشینانی‌که مشکلات را یکی پس از دیگری ایجاد کرده‌اند، قدرتمند می‌کنند. کسانی‌که مطابق نظام دموکراسی کار می‌کنند، نمی‌توانند هیچ نیازی از زنان مسلمان را برآورده کنند؛ مگر این‌که با شرایط حاکمان و نظام آن‌ها سازگار باشند. به همین دلیل هرگز شاهد بهبود و ضعیت زنان امت توسط مدافعان دموکراسی نیستیم.

حقیت این است که زنان مسلمان که ادعا می‌کنند حاکمان‌شان بر اساس آنچه الله سبحانه وتعالی نازل نموده و شریعت اسلامی حکم کرده داوری نمی‌کنند، بر اساس دموکراسی حکومت می‌کنند، از طریق نظام‌های سکولار مورد حمله قرار می‌گیرند و حتی زندانی می‌شوند. صحبت از حقوق و آزادی‌های زنان دموکراتیک چه گمراه کننده است، آن هم در زمانی‌که استعمارگران سرمایه‌داری به رهبری امریکا به سرزمین‌های اسلامی حمله می‌کند، آن‌ها را به عرصه‌های درگیری تبدیل می‌کند، ثروت ما را می‌دزدند و ذهن جوانان ما را توسط فرهنگ خود مسموم می‌کنند و تمام این‌ها تحت عنوان آزادی زنان مسلمان و به نام دموکراسی مسمی است. در حالی‌که تجلیل از دموکراسی و آزادی‌ها مورد تحسین قرار می‌گیرد. زنان مسلمانی‌که برای حفظ آبرو، جان و سرزمین‌شان به ارتش‌ها مسلمان فریاد می‌زنند و امت را به اتحاد فرا می‌خوانند، متهم به تروریسم می‌شوند.

در حقیقت، زنان مسلمانی‌که نیاز‌های اکثریت زنان را به وضوح بیان می‌کنند و خواستار حل مشکلات خود آنگونه که اسلام نشان می‌دهد، هستند؛ نه تنها از حق خود برای صحبت در رسانه‌های رژیم‌های سکولار و دموکراتیک محروم هستند، بلکه از حقوق دیگر نیز محروم می‌باشند. هم‌چنان از حق صحبت در رابطه به حاکم نیز محروم اند و همه این‌ها به دلیل مفاهیم دموکراتیک است؛ پس شورا و محاسبه که در این نوع نظام استفاده می‌شود، با تمام شکل‌هایی‌که دارد، حرام است و حیات را که الله سبحانه و تعالی امر فرموده است، کوچک جلوه می‌دهد و آن را از عرصه‌های زنده‌گی نابود می‌سازد.

اما در تحت حاکمیت خلافت اسلامی که همان حکومتی است، الله سبحانه و تعالی مسلمانان را به رعایت آن امر کرده است که در حقیقت کلمه زن ارزش واقعی خود را در این حکومت دارد. بناءً اسلام حاکم مسلمانان (خلیفه) را مکلف ساخته است که احتیاجات تمام افراد امت را تأمین سازد. به همین دلیل، الله سبحانه و تعالی حاکم را به مشورت با مسلمانان امر کرده است و مسلمانان را به اطاعت از حاکم امر نموده که این تنها در دولت خلافت وجود دارد و این وظیفه حیاتی بر عهده "مجلس امت" است. لذا مجلس امت مجلسی است متشکل از افرادی‌که روابط بین مسلمانان را تمثیل می‌کنند؛ تا زمانی‌که خلیفه در مورد آن روابط بین آن‌ها مراجعه کند. این نماینده‌گان منتخب امت هستند تا صدایی برای امت باشند تا از هرگونه رفتار ناعادلانه حاکمان یا از سوء تطبیق شریعت اسلامی شکایت کنند. در دولت اسلامی تمام اشخاص بالغ و عاقل، اگر مرد باشند یا زن، مسلمان یا غیر مسلمان، حق عضویت در مجلس امت را دارند.

نظر و نصحیت آنان در مسائل عملی مربوط به اداره روابط داخلی از قبیل مسائل حکومتی، آموزشی، بهداشتی، اقتصادی، صنعتی، کشاورزی و مانند آن برای خلیفه لازم الاتباع است. در واقع وقتی خلیفه نظر آن‌ها را در مورد این مسائل می‌پرسد، موظف است نظر اکثریت را بدون توجه به این‌که آن‌ها را معتبر بداند یا خیر، اتخاذ کند. در همه این مسائل حرف زن مسلمان مؤثر و دقیقاً برابر با حرف مرد است.

و این قضیه را حزب التحریر با تمام تفاصیل آن با دلایل شرعی در مسوده قانون اساسی دولت خلافت در ماده (105-111) به بحث گرفته است.

زنان مسلمان نه تنها افکار و احساسات اسلامی خود را بیان می‌کنند؛ بلکه حتی نیازها و خواسته‌های خود را مطابق آنچه الله سبحانه و تعالی در نظام اسلامی که در حکومت خلافت اجرا می‌شد، ابراز می‌کنند. بدین ترتیب، صدای آن‌ها در همه عرصه‌های زنده‌گی پاسخ و کاربرد پیدا می‌کند و برای حاکم الزام آور خواهد بود. تنها جایی‌که بتوانیم به رضای الله سبحانه و تعالی زنده‌گی کنیم، حکومت خلافت است. تنها در دولت خلافت می‌توانیم مادر، همسر و دختری مؤثری باشیم و سیاست قوی و حقیقی داشته باشیم و هر نظامی دیگری که زنان مسلمان و غیر مسلمان را در برابر ظلم‌های ناشی از ذهن و خواسته‌های انسان‌ها ضعیف می‌داند.

الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿أَفَحُكْمَ ٱلْجَٰهِلِيَّةِ يَبْغُونَ ۚ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍۢ يُوقِنُونَ [مائده: 50]

ترجمه: آیا (آن فاسقان از پذیرش حکم تو بر طبق آنچه الله (سبحانه و تعالی) نازل کرده است سرپیچی می‌کنند و) جویایی حکم جاهلیت (ناشی از هوی و هوس) هستند؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد بهتر از الله (سبحانه و تعالی) حکم می‌کند.

برگرفته از شماره 373 مجله الرایه

مترجم: پارسا «امیدی»غُونَ ۚ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍۢ يُوقِنُونَ

(المائدة - 5

ادامه مطلب...

کودتای ارتش در بورکینافاسو

  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

در 24 جنوری 2022م، ارتش در بورکینافاسو پس از سرنگونی رئیس جمهور روش کابوره، تعلیق قانون اساسی، انحلال دولت و پارلمان و بستن مرزها، قدرت را به دست گرفت. فرمانده پل هانری سانداوگو دامیبا بیانیۀ کودتا را  امضاء  و افسر دیگری آن را در تلویزیون دولتی خواند. این بیانیه با عنوانیه‌ای  "جنبش ملی برای حفاظت و اصلاح" خوانده شد. در این بیانیه وعده داده شد که  "کشور در طی مدت زمانی معقولی، به سوی نظامی دارای  قانون اساسی باز خواهد گشت." اما این مدت زمان را مشخص ننمود.  حال پرسش این است که چه کسی پشت این کودتا است؟ آیا به کشمکش‌های  بین‌المللی دراین  کشور مربوط است؟

پاسخ:

برای وضاحت بیشتر پاسخ موارد ذیل را مروری می‌نماییم:

1-        بورکینافاسو که نام قدیمی آن ولتا علیا است، سرزمین اسلامی به شمار می‌رود، زیرا بیش از 60 درصد مردم آن مسلمان هستند. این کشور از جمله  چهارمین کشور آفریقا در تولید طلا است و دارای بسیاری از مواد معدنی دیگر مانند مس، روی و دیگرمعادن است. فرانسوی‌ها این سرزمین را اشغال و از سال 1896 استعمار خود را بر آن تحمیل و این سرزمین را به اصطلاح فدراسیون فرانسه با فرانسه یک‌جا نمودند. در سال 1960م اجباراً به آن یک استقلال شکلی دادند. فرانسه در این سرزمین دولت و  ارتشی را ساخت که کاملاً تابع آن بود. در آن‌جا پایگاه نظامی وابسته به نیروهای ویژه‌ای داشت که از آن‌ها برای پاسداری از نفوذ خود در منطقه استفاده می‌نمود و نیز برای همین منظور این سرزمین را عضو مجموعه دولت‌های پنجگانه ساحل افریقا قرار داد. فرانسه به آنچه آن را فرنگ افریقایی نام نهاد و اکنون تبدیل به یورو شده است، اقتصاد خویش را گره زد، دارائی‌های دولت‌های مرتبط به این ارز را، در بانک مرکزی فرانسه واریز نموده و از آن هرگونه که خواست برای حمایت از اقتصاد خود بهره برداری نمود. طبق معمول عمل‌کردهای مانند این، اسالیب استعماری می‌باشند که بر تسلط دولت‌های استعماری بالای یک سرزمین و به غارت دارائی‌های آن تداوم می‌بخشد. ولی با وجود این هم امریکا خواست به وسیلۀ بر انگیختن افکار آزادی خواهی علیه استعمار فرانسه، تحریک افکار چپی، از طریق آنچه را که به نام کمک‌ها و قرضه‌های صندوق بین‌المللی پول، و شرایط تباه کنندۀ آن، یاد می‌نمود، هم‌چنین از طریق تنظیم‌های جامعه مدنی و تماس با سیاسیون و نظامیون، برای ورود به این سرزمین بسیار تلاش نمود؛ در این اواخر نیز از مسئلۀ مبارزه با تروریزم برای گسترش نفوذ خویش استفاده می‌نمود؛ چنان‌که از نیروهای نظامی این کشور علیه گروه‌ها مسلح اسلامی کار گرفت.

2-       امریکا این سرزمین و همسایه‌های آن را در معرض توجه خویش قرار داد و برای منطقۀ مجموعه دولت‌های ساحلی در سال 2020م به بهانۀ‎ مواجهه با خشونت و تهاجمات گروه‌های مسلح اسلامی، نمایندۀ ویژه‌ای فرستاد. وزارت خارجه امریکا اعلان نمود که وضعیت دولت‌های ساحلی و مخصوصاً منطقۀ مرز مشترک بورکینا فاسو، مالی و نجریه در حال به وخامت انجامیدن است؛ بناءً می‌طلبد که برای آن فرستادۀ ویژه گماشته شود. فرانسه در سال 2013م پس از این‌که در سال 2012م به بهانۀ مبارزه علیه گروه‌های مسلح اسلامی مستقر در شمال مالی، علیه نفوذ آن کودتا صورت گرفت، باری دیگر در منطقه مداخلات خویش را آغاز نمود، اما در پایان سال گذشته اعتراضاتی علیه حضور فرانسه در بورکینا فاسو و علیه مداخلات آن در منطقه غربی افریقایی آغاز شد، که خواستار بازگشت ارتش فرانسه بودند. به این معنی که در بورکینا فاسو تحرکاتی علیه حضور فرانسه در جریان می‌باشد که تمام این موارد بر وجود کشمکش‌های فرانسه و امریکا در بورکینا فاسو دلالت دارد؛ واقعیتی‌که در غرب و وسط افریقا در جریان بوده و امریکا و فرانسه به کشمکش‌های خویش در آن منطقه تداوم می‌دهند. ماکرون در صحبتی‌که در مورد این کشمکش‌ها داشت، به صیغۀ دیگری اشاره نموده گفت: «روابط بین این دو قاره  خسته کننده است.» وی نیز در صحبت‌اش«به ضرورت برقراری قرار داد جدید اقتصادی و مالی با افریقا» تأکید نموده گفت: «لازم است که اروپا در ساختارهای بین‌المللی، استراتیژی مشترکی را با افریقا روی دست گرفته و به تطبیق اجندایی آموزش، صحت و سیاحت بپردازد.» (منبع: فرانس برس 9/12/2021م) مکرون  در سخنرانی که در برابر پارلمان اروپا در تاریخ 19/11/2021م، در روزی‌که کشورش برای شش ماه آینده ریاست اتحادیۀ اروپا را تسلیم می‌شد، ایراد کرد. بر این صحبت خویش، که بار دیگر با تأکید، خواستار پیمان جدید همراه افریقا شد، در خواست نمود که بین دو قاره در ماه فبروری آینده، نشستی ترتیب داده شود. ماکرون در آن جا اشاره به استثمار افریقا، سیطرۀ شرکت‌های اروپایی مخصوصاً فرانسوی بر دارائی‌های این سرزمین و غارت آن و همان‌طور به سوءاستفاده از مسئلۀ بیماری‌ها و مصرف داروهای شرکت‌های دارو سازی، سوءاستفاده از وضعیت امنیتی برای محافظت از نفوذ فرانسه در آن سرزمین اشاره نمود.

3-       منابع امنیتی خبر از این داده اند  که رئیس جمهور کابوره از 23/ 1/2022م در یک پایگاه نظامی در باز داشت به سرمی‌برد. یعنی پس از این‌که واحد‌های نظامی خواستار برکناری مسئولین رده بالای ارتش شدند، بر اقتدار و سلطۀ کابوره تمرد نمودند. این واحدهای نظامی رئیس ارکان و رئیس استخبارات را به ناکامی در مبارزه با جهادی‌ها متهم نموده، خواستار تخصیص موارد اضافی برای مواجهه با این گروه‌ها شدند و برکناری رئیس و رهای جنرال "گیلبرت دیندیر" از زندان را مطالبه نمودند؛ جنرالی‌که مقامات آن را در سال 2015م به تلاش برای کودتای ناکام محکوم نموده و آن را راهی زندان نمودند. ارتش می‌گوید؛ کابوره در یک‌پارچه‌ نگهداشتن ملت و تعامل با آن، در بحران‌های امنیتی که اساس ملت ما را مورد تهدید مواجه ساخته است، ناکام بوده است. (منبع: بی بی سی 25/1/2022م) رهبر کودتا، پل هانری سانداوگو دامیبا ضابط بخش بزرگ پیاده نظام در ارتش بورکینا فاسو بود، از مدرسه نظامی در پارس فارغ تحصیل و ماستری خویش را در بخش علوم جنایی از اکادمی cnam در پارس گرفته است. تعلیم و تربیه این رهبر کودتا در کشوری‌که عموماً بر بورکینا فاسو تسلط دارد و همان‌طور تزکیه سازی‌‌های واهی فرانسه در ارتباط به کودتا، با روشنی آن‎چه دال بر عدم نگرانی فرانسه و رضایت آن از کودتا دارد، مؤید این است که این کودتا به همکاری فرانسه، صورت گرفته است.

4-       ماکرون پس از کودتا اظهار داشت که "رئیس جمهور بورکینا فاسو روش مارک کریستیان کابوره دوبار از طریق انتخابات دیموکراتیک از جانب مردم انتخاب گردیده است. برای من گفته شده است که وی در معرض خطر آزار جسمانی قرار ندارد... (فرانس برس 25/1/2022م)  در این اظهارات آرامش‌دهی نهفته بود که دلالت بر این داشت ‌که ماکرون مؤید کودتا بوده، از وقوع آن و همان طور از برکناری کابوره و کودتا علیه آن متأسف نیست. لیکن ماکرون گفت که وی در معرض خطر آزار جسمانی قرار ندارد، گویا به لهجۀ مردمی اشاره می‌نماید که وی پیش از آنکه به قتل برسد، فقط جانش نجات یافته است. درحالی‌که این موضوع؛ فرانسه کسانی را که در بورکینا فاسو با وی خصومت می‌نمایند، به قتل رسانده و سپس مزدوران خویش را به جای آن می‌گمارد، یک موضوع معمول است. چنانچه فرانسه در سال 1987م رئیس جمهور سابق بورکینا فاسو "توماس سانکارا" را به قتل رساند؛ کسی‌که تظاهر به انقلابی مارکیسستی می‌نمود تا بر مزدوری خویش برای امریکا پرده بیندازد و به دست مزدور فرانسه، "بلیز کومباوری" که پس از کشته شدن وی در کودتای نظامی که در همان سال فرانسه آن را تدارک دیده بود، به قدرت رسید و تا سال 2014م و کودتای ضابط های ارتش که وابسته به امریکا بودن در قدرت قرار داشت، که پس از آن سال به اجرای انتخابات در بورکینا فاسو اجازه داده شد و روش کابوره در 2015م برنده انتخابات شد، اما باز هم ماکرون پس از کودتای امسال خواستار رهای کابوره و بازگشت آن به قدرت نشد. در حالی‌که در سال 2020م از عاملین کودتای مالی خواست که رئیس جمهور "ابراهیم ابوبکر کیتا را" رها و به قانون اساسی احترام گذاشته و آن را به قدرت باز گردانند، چون رئیس جمهور مالی مزدور فرانسه بود. اما اکنون ماکرون خواستار رهای کابوره نشد، این اشاره بر این دارد که کابوره مزدور فرانسه نبوده و به همین دلیل فرانسه کودتا علیه آن را محکوم ننمود، بلکه ماکرون گفت که ما معمولاً با جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا در محکومیت این کودتا، به وضوح همراه خواهیم بود.

5-       در مورد موقف امریکا در برابر این کودتا سخنگوی وزارت خارجه امریکا طی اظهارات‌اش گفت: «ایالات متحده از ارتش بورکینا فاسو خواستار رهای فوری رئیس جمهور کابوره و احترام به قانون اساسی و رهبران مدنی این کشور می‌باشد. واشنگتن تمام طرف‌های این وضعیت اضطراری را به حفظ آرامش تشویق نموده، از آنان می‌خواهد که گفتگو راه را برای کمایی خواسته‌های خویش قرار دهند... (منبع: فرانس برس 24/1/2022م) این دال بر این است که امریکا از این کودتا راضی نبوده و مطالبۀ آن از ارتش مبنی بر رهایی رئیس جمهور کابوره و احترام آن به عنوان رهبر مدنی کشور و باز گشتاندن آن به قدرت و همان‌طور احترام به قانون اساسی به دلیل این است که کابوره رئیس جمهور منتخب است. این موقف امریکا بر خلاف موقف آن در برابر کودتای سال 2014 در این کشور است. در آن زمان "گین ساکی"، سخنگوی وزارت خارجه امریکا فقط گفت: «امریکا هنوز آماده این نیست که به دست‌گیری قدرت از سوی ارتش در بورکینا فاسو را کودتا توصیف کند یا نکند، و آن گامی بود که امریکا در آن زمان بر داشت که در اصل توقف کمک‌های امریکا را به آن کشور را می‌طلبید... (منبع: رویترز 3/11/2014م) این به این معنی است که امریکا کودتای 2014م را به این وسیله که آن را کودتا توصیف ننمود، تأیید کرد. اما امریکا در کودتای اخیر خواستار رهای فوری رئیس جمهور و احترام به قانون اساسی شد، قانونی اساسی که به وقوع کودتا اجازه نداده و تأکید بر مشروعیت رئیس جمهور دارد. "اریکوم کیلی کاهالان"، سخنگویی فرماندهی امریکا در افریقا در یک پیام الکترونیک پس از کودتا در 25/1/2022م گفت: «فرمانده دامیبا در ارتباط به منازعات مسلحانه و تسلط مدنی و احترام به حقوق بشر آموزش دیده است. اما تسلط به زور بالای نظام با تعلیمات و آموخته‌های نظامیان امریکایی همخوانی ندارد... یعنی این فرمانده امریکا اشاره نمود که فرمانده دامیبا در بسیاری از دوره‌های تعلیمات نظامی امریکا در سال‌های 2010 تا 2020م شرکت نموده، گویا وی هیچ ارتباط به امریکا نداشته و به وابستگی خویش با فرانسه باقی مانده است و به همین دلیل امریکا با اقدام آن به کودتا مخالفت می‌نماید.

6-       روسیه نیز حوادث بورکینا فاسو را مورد توجه خویش قرار داده است، وزارت خارجه آن گفت: روسیه از خطرناکی و وخامت وضع سیاس داخلی این کشور افریقایی دوست، نگران است، مسکو به دنبال فراهم شدن شرایط تغییر وضعیت بوده و در راستای باز گشت این کشور به واقعیت طبیعی خویش در اسرع وقت همکاری می‌نماید. (منبع: سایت وزارت خارجه روسیه 24/1/2022) این  اهتمام ورزی روسیه به وضعیت سیاسی بورکینا فاسو آگاهی از این می‌دهد که در آن سرزمین، که ساحۀ نفوذ غربی می‌باشد، چیزی است که روسیه را وادار به مداخلاه نموده است. روشن است که امریکا روسیه را در افریقا به خدمت گماشته، همان‌طور که برای محافظت از نفوذ خود آن را در آسیای‌میانه و سوریه استخدام نمود؛ چنانچه امریکا در سال 2015م به حمایت مزدور خویش بشار اسد، به مداخلات روسیه در سوریه چراغ سبز نشان داده و هم‌چنان از روسیه برای گسترش نفوذ خویش در لیبی نیز استفاده کرد؛ از مزدور خویش حفتر خواست که همراه روسیه تماس بر قرار کرده و علیه اروپا از آن کمک بگیرد. همان‌طور به مزدوران خویش در مالی نیز سفارش نمود، که در مواجهه با نفوذ فرانسه از روسیه کمک بگیرند. چنانچه روسیه نیز مجموعه از سربازان جیره‌خوار خویش را به آن جا فرستاده است. همان‌طور"اندرو لیبوفیتش"، مأمور رسیده‌گی به تکالیفِ مأمورین تأمین روابط خارجی فرستاده شده به پارلمان اروپا اشاره به این موضوع چنین می‌گوید: «دشواری‌ها و موانعی‌که اروپا در خصوص تصفیه گروهای جهادی در منطقه ساحلی افریقا به آن مواجه است، برای روسیه فرصت توسعه همکاری‌های امنیتی داده است، مخصوصاً در مالی...» (خبر 25 کوم 26/1/2022) با این هم بسیار بعید است که روسیه در بورکینافاسو، بتواند به نفوذ خویش استحکام بخشد، یعنی روسیه همراه فرانسه در بورکینافاسو هیچ کشمکشی ندارد. یک مسئول بلند پایۀ نظامی فرانسوی که نامش برده نشده، گفته است: این واقعیت که فرمانده دامیبا تعلیم یافتۀ پارس است نه مسکو، به این معنی است که لازم است فرانسه از زمان قرارداد با ارتش بورکینافاسو و از طریق مناقشه در مورد قضایای امنیت ملی، توانایی ایجاد راه‌حل برای رسیدن کمک‌های مداومش داشته باشد؛ لیکن لازم است که ما هیچ روزنه‌ای برای سوء استفادۀ روسیه باز نگذاریم. (منبع: خبر 25کوم 26/1/2022)

7-       کشمکش‌های کنونی در بورکینافاسو در غرب و وسط افریقا در بین امریکا و فرانسه می‌باشد و همان گونه که پیشتر یادآور شدیم، کودتاها یکی پس از دیگری در بورکینافاسو بین امریکا و فرانسه، یکی علیه دیگری، به صورت متداول در جریان بوده، تنها این نیست؛ بلکه این کشمکش‌ها بسیار گسترده‌تر از این بوده و عموماً در تمام افریقا بین امریکا و مستعمرین کهنه افریقا، انگلیس و فرانسه که هردوی آن اصرار در ماندن در مستعمرات قدیمی خویش دارند و به اشکال مختلف می‌خواهند از استعمار خویش محافظت کنند، در حال جریان است. کشورهای استعمارگر اگر یک کشوری را به شکل مستقل مورد اشغال قرار ندهند، از طریق ایجاد مزدورانی برای خود در عرصه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی فرهنگی و مطبوعاتی و دیگر از عرصه‌های حیاتی و مؤثر در آن کشور، برای ایجاد نفوذ خویش تلاش می‌کنند؛ مزدورانی‌که از هر پدیده‌ای حتی از ارتش‌های اشغال‌گر به مراتب خطرناک تر اند. زیرا ارتش‌های اشغال‌گر ذریعۀ این حکام مزدور، اشغال‌شان را متمرکز ساخته، در پشت آنان پنهان، به وسیلۀ آنان منافع خویش را تأمین، آنان را سپر قرار داده و در جنگ علیه کسانی‌که منافع شان را تهدید می‌نمایند، از آنان استفاده می‌نمایند.

﴿هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾ [منافقون: 4]

ترجمه: آنان دشمن اند، پس از ايشان برحذر باش! الله بكُشدشان! چگونه (از حق روی) برگردانده (و منحرف) مي‌شوند؟!

ظاهراً اسلوب کودتا ساده‌ترین رویش برای هموارسازی بستر نفوذ خود و دور انداختن نفوذ دیگران است؛ چون در این صورت زمام‌داران ارزان قیمت یافت می‌گردد که خریداری آنان بسیار ساده است، چون آنان برای رسیدن به قدرت آمادۀ هرنوع همکاری با این استعمارگر و یا استعمارگر دیگر می‌باشند. هدف آنان محض رسیدن به قدرت و اشغال کدام منصب حکومتی می‌باشد، حتی اگر به قیمت پایمال شدن ملت و یا سرزمین شان باشد. آنان راه استقلال از چنگال نیروهای استعمارگر را نمی‌شناسند، مدام در جستجوی تکیه‌گاه خارجی می‌باشند که تا در راه رسیدن به قدرت و باقی ماندن در آن به آن تکیه زنند. آنان از داشتن عقلیه مستقل در تفکر و اراده، محروم بوده، فارغ از شخصیت‌های ایدیولوژیک و سیاست مداران باعقیده اند و فارغ از کسانی‌که دانش ادارۀ سرزمین را داشته باشند؛ کسانی‌که بتوانند کشور را بدور از نیرهای بیگانه به سمت رشد و تعالی سوق دهند. مصیبت کنونی سرزمین‌های اسلامی همین حکام مزدور است که کرسی خویش را بالای سینۀ کشور و مردم خود قرار می دهند! مسلمانان باید صادقانه و مخالصانه تلاش کنند تا نفوذ استعمار را با تمام ابزارها و مهره‌های آن  در  سرزمین‌های خود از بین برده و زندگی اسلامی را از سر گیرند؛ در آن صورت است که این امت، مصداق این فرمودۀ الله حکیم و عزیز در کتاب محکم و کریم‌اش، قرا می‌گیرند:

﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾ [آل عمران: 110]

ترجمه: شما (اي پيروان محمّد) بهترين امّتي هستيد كه به سود و صلاح انسان‌ها آفريده شدهايد(مادامی‌كه) امر به معروف و نهي از منكر مينمائيد و به الله ايمان داريد!

 

ادامه مطلب...

برای هر عملی ارزشی‌ست که در وقت انجامش باید انسان آن را در نظر بگیرد

  • نشر شده در فقهی

به پاسخ محمد زغل

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار ما الله سبحانه و تعالی شما را حفظ فرموده و شما را توسط اهل نصرت خویش یاری فرماید.

سوالم به موضوع ارزش‌ها که در کتاب مفاهیم آمده ارتباط می‌گیرد و او این است که آیا کار برای خلافت از جمله حضور در حلقات و کارهای دعوتی ارزش انسانی را به وجود می‌آورد و یا ارزش روحی؟ آیا کارهای دولت ارزش روحی را به وجود می‌آورد و یا ارزش انسانی، اخلاقی و یا مادی؟ الله سبحانه و تعالی شما را برکت داده و از علم شما برای ما نفع برساند.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

اول طوری‌که در سوال شما مطرح گردیده، مسئله‌ی ارزش‌ها در کتاب مفاهیم حزب‌التحریر آمده است که خوب است جهت کمک به توضیح پرسش و پاسخ مقداری از آن کتاب ذکر شود. در کتاب مفاهیم حزب التحریر چنین آمده است:

«اما نسبت به قصد از عمل باید هر عمل کننده دارای مقصدی باشد که به‌خاطر آن به‌عمل اقدام کرده باشد و این قصد یا هدف همان قیمت و ارزش عمل می‌باشد. بنابر آن ضرورت است که هر عمل دارای قیمتی باشد که انسان هنگام اقدام به عمل بر آورده شدن آن‌را در نظر داشته باشد و اگر چنین نبود، عمل عبث مطلق خواهد بود و برای انسان مناسب نیست به اعمال خود بدون قصد و به‌طور عبث بپردازد؛ بلکه ضرور است برای به دست آوردن ارزش اعمالی را که به‌خاطر آن به عمل اقدام کرده در نظر داشته باشد و ارزش عمل یا ارزش و قیمت مادی می‌باشد؛ مثلاً: کاری‌های تجارتی ، زاراعتی، صنعتی و غیره. زیرا مقصود از اقدام به این کار‌ها همانا ایجاد فواید مالی بوده که عبارت از فایده و ربح است و آن ارزش اعمال مذکور بوده، در زنده گی رول مهم دارند و یا ارزش عمل انسانی می‌باشد. مثلاً: نجات دادن غرق شده‌گان و دادرسی مظلومین؛ زیرا مقصود از این عمل نجات انسان بوده به قطع نظر از رنگ، نژاد و دین و به قطع نظر از هر اعتبار دیگری غیر از انسانیت و یا ارزش عمل اخلاقی می‌باشد. مثلاً: صداقت، امانت، شفقت، زیرا مقصود از این اعمال ناحیه اخلاقی است قطع نظر از فایده‌ی مادی و انسانیت؛ چون گاهی اخلاق با غیر انسان هم صورت می‌گیرد مثلاً: شفقت بر حیوان و پرنده‌گان و گاهی در عمل اخلاقی خساره‌ی مادی به میان می‌آید؛ لیکن به میان آوردن ارزش آن واجب می‌باشد که همین ناحیه اخلاقی است و یا ارزش عمل روحی می‌باشد. مثلاً: عبادات؛ زیرا مقصود از عبادات فواید مادی و یا ناحیه انسانی و یا مسایل اخلاقی نبوده؛ بلکه مقصود از عبادات مجرد عبادت است. لذا واجب است که ارزش روحی آن در نظر گرفته شده و بس، قطع نظر از ارزش‌های دیگر. این بود ارزش و قیمت‌های همه‌ی اعمال و همین‌ ارزش‌ها اند که انسان برای به دست آوردن آن‌ها هنگام اقدام به هر عملی از اعمال خود فعالیت می‌نماید.»

دوم: هم‌چنان در صفحات ۳۰ و ۳۴ فایل ورد این کتاب آمده است: «و قیاس جوامع انسانی در زند‌گانی دنیوی‌شان بر حسب این ارزش‌ها و به اندازه‌ی آن‌چه از آن در جامعه تحقق می‌یابد وبه قدر رفاهیت و اطمینانی‌که تحقق آن‌را تضمین می‌کند، می‌باشد. از همین‌رو بر مسلمان لازم است که هنگام انجام دادن هر عملی‌که به آن اقدام می‌کند همه‌ی توان خود را در راه حاصل شدن قیمت و ارزش آن عمل به کار بندد تا در رفاهیت و طرقی جامعه سهم فعالی داشته باشد و درعین‌زمان رفاهیت و اطمینان خود را هم تضمین کرده باشد و این ارزش‌ها در ذات خود متفاضل و مساوی نبوده؛ زیرا در میان آن‌ها خصایص وجود ندارد که در مساوی دانستن بعضی از آن‌ها با بعض دیگر و یا در برتر دانستن برخی از آن‌ها بر برخی دیگر قاعده و اساس قرار داده شود، بلکه آ‌ن‌ها نتایج و ثمرات اند که انسان هنگام اقدام به عمل آن‌ها را هدف می‌داشته باشد...

لذا اشخاصی‌که بر آ‌ن‌ها مشاعر روحی غالب بوده، میل به آن بالای شان دست یافته و ارزش‌ مادی را ترک و ارزش روحی را بر ارزش مادی ترجیح می‌دهند و به عبادات روی آورده به مادیات رغبت نشان نمی‌دهند و از همین‌رو به زنده‌گی توجه نمی‌کنند، برای این‌که آن ماده است. لذا آن‌ها سبب عقب مانده‌گی مادی آن شده و به‌خاطری ایشان سطح جامعه که در آن زندگی می‌کنند پایین می‌رود؛ زیرا در آن کسالت و تنبلی شایع می‌گردد و اشخاصی‌که بر ای‌شان میل‌های مادی غلبه نموده شهوت بر ‌آنان چیره گردیده، ارزش‌های روحی را ترک و ارزش مادی را ترجیح می‌دهند و در راه به دست آوردن آن سعی می‌کنند. از همین‌جهت، اهداف عالی نزد‌شان متعدد بوده و به سبب آن‌ها جامعه که در آن زندگی می‌کنند، مضطرب و پریشان حال گردیده، شر و فساد در آن گسترش می‌یابد.

بنابر آن، این نادرست و خطا خواهد بود که سنجش این ارزش‌ها برای انسان گذاشته شود، بلکه ایجاب می‌کند که سنجش و اندازه این ارزش‌ها از طرف خالق انسان صورت گیرد که او سبحانه و تعالی می‌باشد و از همین‌رو ضرور است که تنها شریعت  برای انسان این ارزش‌ها را مشخص و وقت انجام آن‌ها را تعیین نماید تا مطابق آن انسان ارز‌ش‌های مذکور را حاصل کند. بدون‌شک شریعت طرق حل مشکل زندگی را توسط اوامر و نواهی الله سبحانه و تعالی بیان کرده و بر انسان لازم گردانیده که در زندگی مطابق همین اوامر ونواهی حرکت نماید؛ چنان‌که اعمال و روش‌هایی را بیان کرده که ارزش روحی را متحقق سازد و آن عبادات است که توسط شریعت واجب و سنت گردیده است. هم‌چنان صفات را بیان کرده که ارزش اخلاقی را متحقق می‌سازد و انسان را آزاد گذاشته تا ارزش‌ مادی لازم را مطابق نظام خاص که برایش بیان کرده و او را امر کرده که از آن خلاف‌ورزی نکند، متحقق سازد تا توسط آن ضروریات و نیازمندی‌های خویش و آن‌چه بالاتر از ضروریات و نیاز مندی‌ها است، به دست آورد و برای انسان لازم است که جهت تحقق و به دست آوردن این ارزش‌ها مطابق اوامر ونواهی الله سبحانه و تعالی سعی نموده و به معیار شریعت آن‌ها را اندازه کند...»

سوم: اما نقش دولت در ایجاد این ارزش‌ها برای جواب سوال باید مسایل زیر را توضیح دهیم:

ارزش عمل همان قصدی است که شخص عمل را به هدف به دست آوردن آن انجام می‌دهد. پس ازرش عمل همان قصد عمل است و کسی‌که از عمل قصد دارد انسان است، یعنی شخص معین است؛ مثل محمد، زینب، فاطمه و خالد. پس وقتی انسان به کاری از کارها می‌پردازد، ایجاد ارزش مشخصی را قصد دارد؛ مثلاً: وقتی محمد به کار و عمل تجارتی می‌پردازد، بدون‌شک او ایجاد فایدۀ مادی را قصد دارد که این خود ارزش مادی است و وقتی زینب به ادای نماز می‌پردازد، بدون‌شک او ایجاد ارزش معنوی را قصد می‌کند که همان ارزش روحی است و وقتی فاطمه صدقه می‌دهد، او ارزشی را قصد می‌کند که همان ارزش اخلاقی است و وقتی خالد به یاری ستم‌دیده‌ای می‌پردازد، بدون‌شک قصد ارزشی دارد که همانا ارزش انسانی است... به این ترتیب ارزش همانا قصد فرد مشخصی است که وقتی به عملی می‌پردازد و آن قصد را در نظر می‌گیرد؛ یعنی کسی‌که عملی را به‌خاطر یک مقصد و قصدی انجام می‌دهد همانا انسان یعنی فرد مشخصی است و این چیزی است که در مبحث ارزش‌ها در کتاب مفاهیم وارد شده است و گفته شده؛ ارزش‌های‌که شخص به آن می‌پردازد، شخص است نه دولت.

و اگر به آخر بند دوم آن‌چه در کتاب مفاهیم وارد شده رجوع کنیم چنین آمده است: «بنا بر آن، این نادرست و خطا خواهد بود که سنجش این ارزش‌ها برای انسان گذاشته شود، بلکه ایجاب می‌کند که سنجش و اندازه این ارزش‌ها از طرف خالق انسان صورت گیرد که او سبحانه و تعالی می‌باشد و از همین‌رو ضرور است که تنها شریعت  برای انسان این ارزش‌ها را مشخص و وقت انجام آن‌ها را تعیین نماید تا مطابق آن انسان ارز‌ش‌های مذکور را حاصل کند. بدون‌شک شریعت طرق حل مشکل زندگی را توسط اوامر و نواهی الله سبحانه و تعالی بیان کرده و بر انسان لازم گردانیده که در زندگی مطابق همین اوامر ونواهی حرکت نماید؛ چنان‌که اعمال و روش‌هایی را بیان کرده که ارزش روحی را متحقق سازد و آن عبادات است که توسط شریعت واجب و سنت گردیده است. هم‌چنان صفات را بیان کرده که ارزش اخلاقی را متحقق می‌سازد و انسان را آزاد گذاشته تا ارزش‌ مادی لازم را مطابق نظام خاص که برایش بیان کرده و او را امر کرده که از آن خلاف‌ورزی نکند، متحقق سازد تا توسط آن ضروریات و نیازمندی‌های خویش و آن‌چه بالاتر از ضروریات و نیاز مندی‌ها است، به دست آورد و برای انسان لازم است که جهت تحقق و به دست آوردن این ارزش‌ها مطابق اوامر ونواهی الله سبحانه و تعالی سعی نموده و به معیار شریعت آن‌ها را اندازه کند.»

در این‌جا است که کار و ظیفۀ دولت تبارز می‌کند و او این است که دولت این ارزش‌ها را طبق احکام شرعی و آن‌طوری‌که بر انسان لازم است، تحت نظارت خود قرار داده و برای شخص اجازه نمی‌دهد تا این‌ ارزش‌ها را خلاف اوامر و نواهی الله سبحانه و تعالی انجام دهد... در تمام ارزش‌ها؛ خواه این ارزش‌ها روحی باشد و یا هم اخلاقی، انسانی و مادی.

این وظیفه و نقش دولت در نظارت افراد برای ایجاد ارزش‌ها طبق احکام شرعی است؛ خواه این ارزش‌ها روحی باشد و یا هم اخلاقی، انسانی و مادی... و دولت روش‌های مختلفی را برای نظارت و به دست آمدن این ارزش ها از قبیل جهت دادن و واضح ساختن این ارزش‌ها طبق احکام شریعت روی دست می‌گیرد و وقتی مسیر جهت دادن و واضح ساختن برای تصحیح اعمال افراد به خاطر ایجاد این ارزش‌ها خلاف شریعت نیافت و مجازات لازم شد، دولت آن مجازات را انجام می‌دهد و این به‌خاطر ضمانت تطبیق افراد برای این ارزش‌ها طبق اوامر و نواهی الله سبحانه و تعالی است...

این چیزی است که من آن‌را در این مسئله ترجیح می‌دهم و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

تصویب لایحه اصلاحیه بانک مرکزی پاکستان بیان‌گر آنست که همه احزاب دموکراتیک منافع استعماری را تضمین می‌کنند Featured

  • نشر شده در پاکستان

خواه لایحه اصلاحیه بانک مرکزی پاکستان باشد و یا بودیجه کوچکی‌که صندوق وجهی بین‌المللی پول آن را تمویل می‌کند‌، قوانین ایجاد شده توسط گروه ویژه اقدام مالی باشد و یا قانونی‌که بر مبنای آن به کلبوشان جاداف حق استیناف طلبی می‌دهد، بیان کننده این واقعیت است که هرگونه رهبری دموکراتیک چه در سطح حکام و یا هم مخالفین سیاسی همه برای برآورده کردن تقاضاهای استعمار بین المللی در یک صف هستند. علی رغم اختلافات بر سر حاکمیت ملکی و نظامی، حزب تحریک انصاف پاکستان، حزب مردم پاکستان، حزب مسلم لیگ-نواز پاکستان همه تسلیم تقاضاهای نظم استعماری جهانی شده اند تا پاکستان هم‌چنان مستعمره قدرت‌های جهانی باقی بماند.

بناءً، ای اهل قدرت و نصرت، تا چی وقت اجازه می‌دهید این مزدوری ذلت بار ادامه یابد؟ آیا وقتش نیست که به حزب التحریر را با برنامه کامل خلافت به منهج نبوت نصرت دهید تا از دام فعلی نجات یابیم؟

آیا جز حزب التحریر، حزب سیاسی دیگری وجود دارد تا به بردگی استعمار غربی پایان دهد؟ در حال حاضر تنها حزب التحریر برای رهایی مسلمانان از تفرقه بر اساس دولت-ملت مبارزه می‌کند و برای متحد ساختن پاکستان، افغانستان، آسیای مرکزی، خاور میانه و سایر سرزمین‌های مسلمانان من‌حیث دولت خلافت مبارزه می‌کند. آیا جز حزب التحریر، حزب سیاسی دیگری را سراغ دارید که با ارایه برنامه کامل، جامع و عملی برای رهایی ما از نظام اقتصادی بین‌المللی به اساس دالر، و رهایی از چنگ صندوق بین‌المللی پول توسط سیستم اقتصادی که اساس آن طلا و نقره باشد، مبارزه کند؟ چه کسی به غیر از حزب التحریر برای بسیج‌سازی ارتش‌های امت برای آزادی کشمیر اشغال‌شده و مسجدالاقصی تحت قیادت خلیفه راشد و دفن کردن دسیسه‌های کفار مبارزه می‌کند؟ این تنها خلافت خواهد بود که کلبوشان جاداف و همکارانش -کسانی‌که آتش فتنه را در بلوچستان و سایر مناطق شعله‌ور می‌سازند- را مجازات می‌کند؛ درحالی‌که احزاب دموکرات به دادگاه‌ها/محاکم بین‌المللی استعماری تسلیم شده اند. تنها خلافت می‌تواند ما را از شر نظام قضایی استعماری کافر، که زندگی مردم را بدبخت ساخته است، نجات دهد؛ در حالی‌که احزاب سیاسی دموکرات کاملاً به حاکمیت راج انگلیسی با اندک تغییر سر خم نموده اند.

ای اهل قدرت و نصرت! چه کسی می‌گوید هیچ گزینه باقی نمانده است؟ چگونه، وقتی‌که خلافت و حزب التحریر مسیر مشخص برای رهایی از استعمار می‌باشد؟ آیا حد اقل این را در نظر نخواهیم گرفت؟

خلیفه راشد عمر الفاروق رضی الله تعالی عنه می‌فرماید:

(نحن قوم أعزَّنا الله بالإسلام فمهما ابتغينا العزَّة في غيره أذلَّنا الله)

ترجمه: ما قومی هستیم که الله (سبحانه و تعالی) توسط اسلام به ما عزت داد و هرگاه در غیر آن عزت را جستجو نماییم، الله (سبحانه و تعالی) ما را ذلیل می‌سازد.

پس از سقوط خلافت در28 ماه رجب سال 1342 هجری که مصادف با 3 مارچ 1924 میلادی است، احزاب متأثر شده از غرب، عزت را در نظم بین‌المللی استعماری، قوانین قضایی، نظام اقتصادی و نظم حکمرانی استعماری جستجو می‌نمایند. به همین دلیل بعد از هر دهه برده‌تر شده ایم. پس از یک قرن هجری در تاریکی، بدبختی و تحقیر، این زمان مناسب است تا ریشه‌های کفر را برکنیم. ای افواج مسلح پاکستان! این قوانین و پالیسی‌های سیستم فعلی است که ما را شکار و طعمه کفار استعمارگر ساخته است. قدم به پیش بگذارید و با ارایه نصرت به حزب التحریر برای تأسیس دوباره خلافت راشده به منهج نبوت به زنجیر بردگی استعمار غربی نقطه پایان بگذارید.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ[ روم: 4-5]

ترجمه: و در آن روز مؤ منان خوشحال خواهند شد. به سبب ياري پروردگار، الله هركس را بخواهد نصرت مي‏دهد و او عزيز و حكيم است.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

مترجم: خالد سیف الله

ادامه مطلب...

کارناتاکا یا اوتارپرادش، کشمیر یا قدس؛ خلافت یگانه محافظ دختران ماست! Featured

  • نشر شده در پاکستان

ویدیوی از یک دختر جسور امت اسلامی از منطقه کارناتاکا در دولت هندو در عرض چند ساعت در سراسر جهان انتشار یافت. او به تنهایی و توکل به پروردگارش، الله سبحانه و تعالی، که او تعالی برای مؤمنین کافی‌ست، در برابر تعداد کثیری از اراذیل و اوباش‌های افراطی هندو، مقابله کرد. شجاعت، استقامت و ثباتش بر اسلام، باوجود شرایط سخت، قلوب تمام امت را به خود مجذوب کرد. بناءً، از آن‌ زمان به بعد، عباراتی مثل "الله اکبر" و "شرنی(شیر زن)" در تویتر در حال انتشار یافتن است. این اشتیاق به ثبات و پایداری از کسانی‌که در میان امت در مقابل دولت هندو سرفراز می‌ایستند، قهرمانانی می‌سازد. به هرحال، کجاست آنانی‌که باید با آهن، آتش و خون‌شان از دختران مان، چه در کارناتاکا، کشمیر و یا در قدس محافظت بکنند؟

فلهذا، چه کسی باید مدافع دختر ما در کارناتاکا و سایر دختران مان در اوتار پرادش باشند که بخاطری رعایت نمودن حجاب اسلامی، مانع ورودشان به صنف/کلاس درسی‌ می‌شوند؟ کدام دولت اسلامی باید از دختران مان در فلسطین یا کشمیر و یا دختران ما در فرانسه محافظت کند، که صلیبیون حیوان‌صفت، با دستان کثیف‌شان پوشش/چادرها را از سرهای مطهر‌شان دور می‌کنند؟ ‏کجاست دولت اسلامی تا برای محافظت جان، مال، ناموس و حرمت دختران ما، لشکری را تجهیز/بسیج نماید؟ ‏آیا خطوط ترسیم شده توسط راج بریتانیا به ما این اجازه را می‌دهد تا زنان عاجز مسلمان را به دست حیوانات خونخوار هندو یا صلیبی بسپاریم؟ بناءً، هیچ نص در قرآن و سنت وجود ندارد که پاسخ نظامی افواج مسلح مسلمان را به مرزهای ترسیم شده‌ی استعمارگران کافر، پس از سقوط دولت خلافت مان در 28 رجب 1342 هـ.‌ق، مصادف با 3 مارچ 1924م؛ محدود بسازد. اگر محمد بن قاسم صرفاً با ارائه "حمایت دیپلوماتیک و اخلاقی" از مسلمان مظلوم شبه‌قاره هند راضی می‌شد، شاید امروز ما نیز "رام رام" سر خواهد می‌دادیم و یا ادرار گاو را می‌نوشیدیم و بر بت‌ها سجده می‌کردیم!

احساسات و آرزوهای حقیقی امت اسلامی اکنون در سراسر جهان واضح و آشکار شده است. با این حال، موقف حاکمان کنونی مسلمانان(درین خصوص) چیست؟ این حکام جهاد کشمیری‌ را از پشت به خنجر زده اند، که به مودی جرئت بخشید تا اشغال کشمیر را قانونی جلوه دهد. باوجود عبور از این خط قرمز، رژیم بی‌بنیاد باجوا-عمران از بسیج ساختن افواج مسلح مشتاق و توانمند مسلمان، خودداری کرد‌. بدتر این‌که، رژیم(پاکستان) جهاد در کشمیر را خیانت مسلمانان کشمیری خطاب نمود! این حاکمان بی‌بصیرت به گفتو‌گوهای پشت‌پرده‌ای با دهلی‌نو ادامه می‌دهند و در عین‌حال به مودی تحفه آتش را در خط کنترل(خط مرزی دو طرف کشمیر) عطا می‌کنند، که این‌ امر به دولت هندو توانایی تحریک تروریسم را در بلوچستان و سایر نقاط پاکستان می‌دهد. محافظت از دختران مسلمانان هرگز از کسانی‌که بالای محرمات رسول الله صلی الله علیه و سلم بخاطر پول خارجی تجارت می‌کنند، توقع نمی‌‌شود؛ این امر محافظت تنها با دستان خلیفه انجام می‌شود، که تنها رضایت الله سبحانه و تعالی را خواهان است. رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌فرماید:

«إِنَّمَا الإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ فَإِنْ أَمَرَ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَعَدَلَ كَانَ لَهُ بِذَلِكَ أَجْرٌ وَإِنْ يَأْمُرْ بِغَيْرِهِ كَانَ عَلَيْهِ مِنْهُ» (رواه مسلم)

ترجمه: امام(خلیفه) سپر است؛ مردم(از عقب‌اش یا) به پیروی از او با کفار می‌جنگند و به او پناه می‌برند. اگر او به تقوای الهی و عدالت دستور دهد در قبال آن، به او اجر و پاداش می‌رسد و اگر به ظلم و ستم دستور دهد، بهره‌ای از گناه برای اوست.

پس، ای افواج مسلح پاکستان! کدام یک از میان شما فرزند وفادار محمد بن قاسم خواهد بود تا پوزه راجا دهیرهای امروزی را به خاک بمالد و آنان را به زنجیرهای آهنین ببندد تا نشان دهد؛ این‌ست قدرت امام(خلیفه) عادل مسلمانان؟ فلهذا، اکنون با عطای نصرت‌تان به حزب‌التحریر برای تأسیس مجدد خلافت راشده ثانی بر منهج نبوت، این رهبری بزدل را ریشه‌کن کنید، سپس شما درین خاک قدم خواهید زد و تکبیرات الله اکبر را سر خواهید داد؛ در حالی‌که دشمنان‌تان از ترس عقب نشینی خواهند کرد!

#ReturnTheKhilafah

#YenidenHilafet

#الخلافة_101

#أقيموا_الخلافة

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

مترجم: داکتر زکریا

ادامه مطلب...

حزب‌التحریر-مالیزیا کمپاینی را تحت عنوان "اسلامِ کامل در سایه خلافت" به‌ راه می‌اندازد Featured

  • نشر شده در مالیزیا

داستان غم و اندوه امت چنان‌که یک قرن از انهدام خلافت سپری می‌شود، در این رجب هم‌چنان ادامه دارد. صد سال برای هیچ ملتی یک زمان کوتاهی نیست تا یک سرزمینی را از دست بدهند، چه رسد به این‌که مسلمانان دولت مبارکی را از دست بدهند که با اشک‌ و خون مخلصین و با فرمان(الهی) از هفت طبقه آسمان، تأسیس شده باشد. این همان دولتی‌ست که مسلمانان را از تمامی رنج‌ها و مشقت‌ها، جهان را از همه‌ای تاریکی‌ها آزاد نمود و تمام بشریت را از پرستش معبودات‌ انسانی به عبادت یگانه الله عز وجل، رهایی بخشید. این همان دولتی‌ست که اسلام و پیروانش را عزت شرف بخشید و کفر و پیروانش را ذلیل و حقیر نمود. این همان دولتی‌ست که دین الله سبحانه‌ و‌تعالی را بر همه ادیان حاکم ساخت و این همان دولتی‌ست که برکات الله سبحانه و تعالی را بر تمام گوشه و کنار زمین منتشر نمود. این دولتی‌ست که شریعت الله سبحانه و تعالی را به ‌طور کامل تطبیق نمود و عدالت و سعادت را نه تنها برای بشریت؛ بلکه هم‌چنین برای کل حیوانات و نباتات به ارمغان آورد. ولی، این دولت مبارک و عظیم به تاریخ 28 رجب 1342 هـ.ق، مصادف با 3 مارچ‌ 1924م در نتیجه خیانت داخلی سقوط کرد، که زخم شدید و عمیقی را بر سینه این امت تا اکنون گذاشته است.

با انهدام خلافت، همه‌ای افتخارات، فداکاری‌ها و برکات نیز از بین رفت. هم‌چنین، تطبیق اسلام -"اسلام کافة"- که در طول 13 قرن سپر و محافظ امت بود، به فنا رفت. آن‌چه امروزه در سرزمین‌های اسلامی باقی مانده است، تنها چند قانون اسلامی که به‌طور فردی تمثیل و انجام می‌شود؛ مانند نماز، عورت، نکاح، میراث و قوانین مرتبط به غذا و نوشیدنی است و بس. جامعه و دولت‌داری اسلامی از زنده‌گی مسلمانان محو شد و در عوض بدترین دولت سکولار و قوانین کفر بدیل حاکمیت اسلام شد. در نتیجه، مسلمانان جامع و کامل  بودن اسلام؛ یعنی نظام حکم، نظام اقتصادی، نظام اجتماعی و نظام عقوبات را در برابر ثقافت و سیاست‌های خارجی فراموش کردند. حتی مسلمانانی وجود دارد که اسلام را کاملاً فراموش نموده و هیچ گونه اعتنایی نسبت آن ندارند و بلکه اعتماد شان را در خصوص نظام‌ها و قوانین اسلامی از دست داده اند.

بر همین اساس و هم‌زمان با آمدن ماه رجب، ماه سقوط خلافت، حزب‌التحریر - مالیریا کمپاینی را تحت عنوان: «اسلام کامل در سایه خلافت» به راه می‌اندازد، که از شروع الی ختم ماه رجب سال جاری ادامه خواهد داشت، إن شاء الله! در طول ماه رجب، ما به مسلمانان به‌طور عام و به حاکمان به‌طور خاص، جامع بودن اسلام و فرضیت برای اعاده کل قوانین اسلامی(شریعت) که به نوبه خود به معنی احیای خلافت به عنوان یگانه و تنها نظامی که توانایی تطبیق اسلام کامل- اسلام کافة- را دارد، تذکر داده و به تشریح می‌گیریم. ما ‏از الله سبحانه و تعالی استدعاء می‌نماییم که این کمپاین را برکت دهد و تنفیذش را آسان بگرداند! امیدواریم که این‌ کمپاین آگاهی‌ مسلمانان را در خصوص فرضیت و اهمیت احیای روش زنده‌گی اسلامی به‌طور کامل تحت دولت مبارک خلافت راشده ثانی بر منهج نبوت، بلند ببرد.

عبدالحكيم عثمان

سخنگوی حزب التحریر-مالیزیا

#ReturnTheKhilafah

#YenidenHilafet

#الخلافة_101

#أقيموا_الخلافة

مترجم: داکتر زکریا

ادامه مطلب...

کی باید غرامت بپردازد، امریکا یا مردم افغانستان؟! Featured

 جوبایدن، رئیس جمهوری امریکا طی فرمانی هفت میلیارد دالر از دارایی‌های منجمد شده‌ای افغانستان را آزاد ساخت، که از این میان ۳.۵ میلیارد دالر منحیث غرامت به خانواده‌های قربانیان حملات ۱۱ سپتمبر پرداخت خواهد شد و ۳.۵ میلیارد دیگر آن برای کمک‌های بشری به مردم افغانستان اختصاص داده می‌شود.

 این تصمیم بایدن بار دیگر ثابت ساخت که امریکا و غرب دشمنان مبدأیی (ایدیولوژیک) مسلمانان جهان و افغانستان بوده و با این فرمان خود رُخ دیگری از دشمنی، ظلم و غارت‌گری خویش را به نمایش گذاشت. در واقع امریکا بعد از شکست نظامی و فرار ذلیلانه از افغانستان همواره در پی گرفتن انتقام و جست‌وجوی راه‌های نفوذ و استعمار دوباره در افغانستان می‌باشد.


﴿وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ [البقرة:۲۱۷]
 کفار پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از دین تان برگردانند.

 امریکا برای رسیدن به این هدف در قدم اول تلاش نمود تا ذخایر ارزی یکی از فقیرترین سرزمین های جهان را مسدود نماید و سپس در صدد است تا با تحریم‌ها، فشارها، غارت و خشکاندن منابع مالی و عایداتی، حکومت فعلی افغانستان را تضعیف نموده و وادار به پذیریش خواسته‌های ارزشی، سیاسی و استخبارتی‌اش نماید. فشارهای امریکا به یک دلیل اساسی صورت می‌گیرد تا در سرزمین افغانستان یک قوت اسلامی و دولتِ بر مبنای اسلام ایجاد نشود؛ تا مبادا این نظم منبع ناامیدی برای دولت‌های کفری و منبع امید و الهام برای سایر سرزمین‌های اسلامی گردد.
 امریکا به بهانه‌ی حملات مرموز ۱۱ سپتمبر، جنگ علیه اسلام و مسلمانان را آغاز کرد، که در ابتدای این سیاست خویش افغانستان را اشغال نمود و این سرزمین را به آزمایشگاه سلاح‌های سبک و سنگین خویش مبدل ساخت و با پرتاب ۸۵ هزار بمب هزاران قریه و صدها هزار نفر را به خاک و خون کشاند. امریکا بعد از ۲۰ سال بازی با خون و ارزش‌های این مردم، حالا دارایی‌های شان را نیز غارت می‌کند. در حالی‌که اگر به این قضیه عادلانه دیده شود باید این امریکا می‌بود که غرامت کشتار بیشتر از یک میلیون انسان بی‌گناه را بعد از حادثه ۱۱ سپتمبر در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، لیبیا و سایر سرزمین‌های اسلامی تحت نام «مبارزه با تروریزم» می‌پرداخت.
یکی از چهره‌های دیگری استعمار امریکایی، استعمار اقتصادی و پولی است. امریکا برای بقاء، استمرار و رشد قدرت خویش تمام جهان را وابسته به دالر ساخته است که افغانستان نیز از لحاظ پولی در این استعمار گیر کرده است. درحالی‌که، اسلام عزیز ما را برای ایستادگی در مقابل اشغال و همچنین نظم، نظام و قوانین کفار دستور داده است که این رشادت باید در تمام میدان‌ها عملی شود تا مسلمانان در تمام امور از تسلط کفار آزاد بوده و هیچ راه نفوذی برای آنها نباشد. این عدم وابستگی پولی تنها با تطبیق اسلام و حاکم ساختن استندرد طلا و نقره در نظام پولی امکان پذیر است که از یک‌طرف رهنمود اسلام همین است و از سوی دیگر تنها با ارزِ مبتنی بر پشتوانه طلا و نقره است که می‌توان در مقابل استعمار دالر ایستادگی نمود.
 در واقع این نظم بین‌المللی و قوانین بین‌المللی است که به قدرت‌های بزرگ این جرأت و امکانات را می‌دهد تا از هیچ جرم و جنایت، تحریم و فشار علیه مسلمانان دریغ نکنند. چنان‌چه در این نظم، امریکای خون‌خوار هم شاهد است، هم قاضی؛ هم جانی است و هم مظلوم.
رهبران و حاکمان فعلی افغانستان باید بدانند که تنها راه نجات تأسیس خلافت راشده، وحدت با امت و تطبیق همه‌جانبه‌ی اسلام و حمل اسلام توسط دعوت و جهاد است. افغانستان با جغرافیای فعلی و منابع فعلی هرگز نمی‌تواند به تنهایی در برابر این حجم کلان توطئه‌ها و دسیسه‌های سیاسی و اقتصادی ایستادگی کند. پس لازم است تا برای وحدت افغانستان، پاکستان و آسیای میانه تحت چتر رهبری واحد اسلامی تلاش صورت گیرد تا به یکه‌تازی‌های مستکبران عصر جواب دندان شکن داده شود.


﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِين﴾ [آل عمران:۱۴۹]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از کافران، فرمانبرداری کنید، شما را به کفر برمی‌گردانند و زیان دیده (از سوی دین و ایمان به سوی کفر و حرمان) برمی‌گردید.
دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه افغانستان

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه