شنبه, ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۳م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
فلسفۀ اسلامی
بسم الله الرحمن الرحيم

فلسفۀ اسلامی

در پاسخ به پرسش اسد الظاهریه

پرسش

در صفحۀ 35 سطر هفتم و نهم کتاب "مفاهیم حزب‌التحریر" گفته شده: «فلسفۀ اسلامی»، اما آن‌چه ما از حزب می‌دانیم این است که در اسلام فلسفه یا فیلسوف وجود ندارد. الله به شما پاداش زیاد خیر دهد.

پاسخ

در صفحه 35 کتاب مفاهیم چنین گفته شده: «بنابر این، کار انسانی ماده است و انسان به گونۀ مادی به آن می‌پردازد، اما زمانی‌که به آن می‌پردازد، ارتباط آن‌را با الله درک می‌کند؛ از این لحاظ که آیا این کار حلال است یا حرام و در نتیجه آن‌را بر این اساس انجام می‌دهد و یا از انجام دادن آن خود داری می‌کند. همین‌که انسان ارتباط عمل‌اش را به الله درک می‌کند، خود روح است و همین امر است که انسان را وادار می‌کند، شریعت الله را بداند تا بتواند اعمال خویش را از یک‌دیگر تفکیک کند و در نتیجه با شناختن اعمالی که الله را راضی و یا خشم‌گین می‌کند، خیر را از شر تفکیک می‌کند و زمانی‌که شریعت برایش معیار تمییز حسن و قبح شود، حسن و قبح را از یک‌دیگر جدا می‌کند و به ارزش‌هایی‌که بر مبنای تعیین شریعت لازمۀ زندگی اسلامی در جامعۀ اسلامی می‌باشد، پی می‌برد. این تنها زمانی ممکن است که انسان مسلمان در هنگام انجام دادن یک عمل بتواند ارتباط آن‌را با الله درک کند و در نتیجه بر اساس این درک، آن‌را انجام دهد و یا از آن دست بردارد؛ زیرا نوع، صفت و ارزش آن عمل را می‌داند. از همین‌جاست که فلسفۀ اسلام همانا یک‌جا کردن ماده با روح می‌باشد، یعنی اعمال باید بر اساس اوامر و نواهی الله جهت داده شود. این فلسفه دایمی و همواره متصل با هر عملی باید باشد؛ هرچند آن عمل کم باشد یا زیاد و یا بزرگ باشد یا ناچیز. این است تصویر زندگی و از آن‌جایی‌که عقیدۀ اسلامی اساس زندگی، اساس فلسفه و اساس نظام‌ها به شمار می‌رود، تمدن اسلامی -که همانا مجموعۀ مفاهیم زندگی از دیدگاه اسلام است– مبتنی بر یک اساس و زیربناست که همانا اساس روحی است و همین اساس روحی خود عقیده است. تصویر این عقیده از زندگی همانا یک‌جا کردن ماده با روح می‌باشد و معنای سعادت از منظر آن همانا رضایت الله سبحانه و تعالی است.»

بلی، این است مفهوم فلسفه به معنای اسلامی آن؛ "یک‌جا کردن ماده با روح"، یعنی درک ارتباط با خالق. پس فلسفه با این معنا یک اصطلاح صحیح به شمار می‌رود.

اما کاربرد فلسفه به اصطلاح یونانی و امثال آن، یعنی «بحث و نظر در خصوص ماورای هستی و یا ماورای ماده»، چیزی است که اسلام آن‌را نمی‌پذیرد. در مقدمه کتاب تفکیر صفحۀ 4 چنین گفته شده: «بشریت این مسافت طولانی زندگی و عمر زمان را در حالی پشت‌سر گذاشت که بیش‌ترین توجه خود را صرف نتایج عقل و نتایج فکر نمود، بدون این‌که به واقعیت عقل و تفکیر توجه نماید. درست است که کسانی از دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان در گذشته و حال بوده اند که تلاش کردند به واقعیت عقل پی بیبرند، اما همه در درک این واقعیت ناکام شده اند. کسانی هم بوده اند که سعی کردند، برای تفکیر طریقه‌ای را ترسیم نمایند؛ اما آنان با دستاوردهای علمی خویش تنها در برخی از ثمره‌های این طریقه مؤفق شده اند؛ لیکن در شناخت تفکیر به صفت خود تفکیر راه را گم کرده اند و مقلیدن‌شان را که در این مؤفقت علمی بهت زده شده بودند، نیز گمراه نمودند. پیش از آن و از زمان یونان و پس از آن، تلاش داشتند به تفکیر دست‌یابند؛ اما در نهایت به منطق رسیدند و در دست‌یابی به برخی از افکار مؤفق شدند؛ لیکن شناخت را به صفت شناخت فاسد کردند و در نتیجه منطق بار دوش شناخت گردید؛ در حالی‌که آنان می‌خواستند راهی برای دست‌یابی به شناخت باشد و معیاری باشد که بتوانند صحت شناخت را با آن اندازه گیری کنند. هم‌چنین آنانی‌که سعی داشتند به تفکیر دست‌یابند، سرانجام به چیزی که فلسفه یا آن‌چه که محبت حکمت، عمیق شدن در ماورای هستی و ماورای ماده نامیده می‌شود، رسیدند و این برای آنان بحثی جذاب با نتایجی جذاب بود؛ اما در عین‌حال دور از واقعیت، دور از صداقت و در نتیجه از حقیقت و واقعیت دور شده و بسیاری را گمراه کرد و تفکیر را از مسیر درست آن منحرف نمود.»

بنابر این، بحث و بررسی آرام و با دقت و تدبر در آن‌چه که در کتاب تفکیر دراین خصوص گفته شده، إنشاء الله که حقیقت را در موضوع فلسفه به خوبی روشن خواهد نمود. امیدوارم آن‌چه گفته شد کافی باشد و الله متعال داناتر و حکیم‌تر است.

برادر شما عطاء بن خلیل ابورشته

مترجم: عبدالله دانشجو

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه