- مطابق
ارث
(ترجمه)
وارث کسیکه وارث ندارد:
از مقدام رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«مَنْ تَرَكَ كَلًّا فَإِلَيَّ»: وَرُبَّمَا قَالَ: «إِلَى اللَّهِ وَإِلَى رَسُولِهِ، وَمَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ، وَأَنَا وَارِثُ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ، أَعْقِلُ لَهُ وَأَرِثُهُ، وَالْخَالُ وَارِثُ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ، يَعْقِلُ عَنْهُ وَيَرِثُهُ»
ترجمه: هرکس فرزندانی پس از خود به جای گذاشته است، من پناه و کفیل آنها هستم و اگر قرضی از خود به جای گذاشته است، پرداخت آن با من است. و چه بسا فرمود: «این موارد به الله و رسولش بازمیگردد و هرکس مالی را از خود به جای گذاشته، برای ورثۀ او خواهد بود و من وارث کسی هستم که وارثی ندارد و به جای او حقوقی را که به سبب جنایات عاقله بر او میباشد، پرداخت میکنم و از او ارث میبرم، و ماما(دایی) وارث کسی است که وارثی ندارد و حقوق واجب بر میت را به جای او میپردازد و از او ارث میبرد.
صاحب عون معبود گفته:
"مَنْ تَرَكَ كَلًّا": به فتح کاف و تشدید لام یعنی ثقل (بازمانده سنگین) و شامل بدهی و اهل و عیال میشود و منظور این است که اگر از او فرزند بماند، پناهشان بر من است و من کفیل آنها هستم و بدهیهایش را ادا میکنم. "أَعْقِل لَهُ": یعنی از جانب او دیهای را که بر گردنش باشد، پرداخت میکنم؛ بخاطر جنایاتیکه عاقلهاش مرتکب شدهاند. "وارثهُ": یعنی کسیکه وارث ندارد. قاضی رحمه الله گفت: منظور اینست که پولش را در بیت المال مسلمانان صرف میکنم؛ زیرا از آن الله و رسول است. "وَالْخَال وارث مَنْ لَا وارث لَهُ": این دلیل برای کسانی است که ذویالارحام را ذیحق میدانند. "يَعْقِل عَنْهُ": يعنى اگر خواهرزاده جنایتی انجام دهد و اقوام نزدیکی نداشته باشد که دیهاش را پرداخت کنند، ماما به عنوان عصبه دیهاش را پرداخت میکند. "یرثه" یعنی ماما از او ارث میبرد.
ارث یکی از اسباب تملک مال است. ورثه از مالیکه از مورثشان بهجا مانده بر اساس چیزیکه شریعت تعیین نموده است، سهم دریافت میکنند. شریعت سهم هر یک از ذوی الفروض مانند نحوۀ تقسیم مابقی را در میان عصبه، در صورتیکه وجه موروثی بیش از سهمیۀ ذوی الفروض باشد، تعیین نموده است.
ارث حقی برای ورثه از دارایی متوفی است و چیزی جز مانع شرعی نمیتواند او را از آن باز دارد. این طریقۀ کاربردی برای تجزیه ثروت و به گردش در آوردن آن است و جلوگیری از محصور شدن آن در دست قشر اندکی است که بقیه افراد جامعه را از آن محروم میکند. با تقسیم ارث بین ورثه؛ پولیکه فرد در زندگی خود جمعآوری کرده، در بین همه وارثان تقسیم میشود و در دست یکی از آنها باقی نمیماند که بقیه از آن محروم شوند. با این کار پول در میان قشر گستردهای از افراد جامعه تقسیم میشود و از تقسیم شدن جامعه به طبقات: متمول و بیپول جلوگیری میشود. اسلام بهترین نظامی است که جامعه را نظم میدهد و از فاسد شدن توسط هرنوع وسیله فساد حفظ میکند.
طبق شریعتیکه اسلام برای ارث تعیین نموده، وارث در دو مورد از این حق منع شده است:
اول) اختلاف دین: نسائی در سنن کبری خود از اسامه بن زید روایت کرده که گفت: از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که فرمودند:
«لا يرث الكافر المسلم ولا يرث المسلم الكافر"
ترجمه: کافر از مسلمان و مسلمان از کافر ارث نمیبرد.
در مصنف ابن ابی شیبه آمده است: از اسامه بن زید روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:
«لا تتوارث الملتان المختلفتان»
ترجمه: اهل دو دین مختلف وارث هم نمیشوند.
دوم) قتل مورث توسط وارث
ترمذی از ابوهریره روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموندند:
«الْقَاتِلُ لَا يَرِث»
ترجمه: قاتل ارث نمی برد.
در غیر این دو مورد، هیچکس حق ندارد وارث را از حصول حقیکه شرع به او داده است، منع کند. آن شخص هرکه باشد، نه صاحب مال و نه ورثه و نه حاکم حق جلوگیری از آن را دارد. این حق وارث است و کسیکه چنین کند، مرتکب گناه کبیره شده است:
«جاء في صحيح البخاري عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: جَاءَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَعُودُنِي وَأَنَا بِمَكَّةَ وَهُوَ يَكْرَهُ أَنْ يَمُوتَ بِالْأَرْضِ الَّتِي هَاجَرَ مِنْهَا قَالَ يَرْحَمُ اللَّهُ ابْنَ عَفْرَاءَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أُوصِي بِمَالِي كُلِّهِ قَالَ لَا قُلْتُ فَالشَّطْرُ قَالَ لَا قُلْتُ الثُّلُثُ قَالَ فَالثُّلُثُ وَالثُّلُثُ كَثِيرٌ إِنَّكَ أَنْ تَدَعَ وَرَثَتَكَ أَغْنِيَاءَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَدَعَهُمْ عَالَةً يَتَكَفَّفُونَ النَّاسَ فِي أَيْدِيهِمْ وَإِنَّكَ مَهْمَا أَنْفَقْتَ مِنْ نَفَقَةٍ فَإِنَّهَا صَدَقَةٌ حَتَّى اللُّقْمَةُ الَّتِي تَرْفَعُهَا إِلَى فِي امْرَأَتِكَ وَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَرْفَعَكَ فَيَنْتَفِعَ بِكَ نَاسٌ وَيُضَرَّ بِكَ آخَرُونَ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ يَوْمَئِذٍ إِلَّا ابْنَةٌ»
ترجمه: از سعدبن ابی وقاص رضی الله عنه روایت است که گفته رسول الله صلی الله علیه وسلم به عیادت من آمدند و من در مکه بودم (راوی میگوید) او بد میدید در جایی وفات کند که از آن هجرت کرده است؛ گفت الله رحم کند و ببخشد ابن عفراء را. گفتم، ای رسول الله صلی الله علیه وسلم آیا من تمام مال خود را در راه الله وصیت کنم؟ گفتند، نه. گفتم نصف آن؛ گفتند نه. گفتم یک سوم آن، گفت یک سوم آن را میتوانی؛ اما یک سوم هم زیاد است، اینکه وارثان ثروتمندی بگذاری بهتر است، از اینکه نیازمندانی پس از خود به جای بگذاری تا به سوی مردم دست دراز کنند؛ هرآنچه را نفقه میکنی، همانا صدقه است تا آن که لقمهای را که برمیداری و به دهن زن خود میگذاری، شاید الله تو را از این مریضی برهاند و عمرت را دراز گرداند و برخی از مردم( مؤمنین) از تو بهرهمند گردند و برخی دیگر (کافران) از تو زیانمند شود و سعد در آن روز فقط یک دختر داشت.
سعد در اینجا میخواست تمام مال خود را با وجود اینکه یک دختر داشت، وصیت کند؛ پس رسول الله صلی الله علیه وسلم او را از این کار بازداشت؛ زیرا در این وصیت بر دخترش ظلم بود که هیچ مالی برایش باقی نمیماند. در صورتیکه تمام دارایی خود یا حتی نصف آن را وصیت کند، حتی زمانیکه وصیت را با ثلث پول اجازه داد، آن را به بالاترین در صدی قرار داد که میتوان وصیت کرد.
کجا هستند، کسانیکه دختران خود را از گرفتن حقشان در میراث پدرانشان محروم میکنند! در این احادیث شریف تأمل کنند تا بدانند آنچه زن از ارث میبرد، حق و مال مشروعی است که شرع به او داده است و لطفی از جانب برادران و خانوادهاش نیست که اگر بخواهند بدهند و اگر بخواهند ندهند. خیر، اینطور نیست. اینجاست که رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان میکند که وارث در چه صورتی از ارث محروم میشود، اینکه زن ازدواج کرده باشد یا همسر یک مرد بیگانه باشد، دلیل نمیشود که از حصول حقش از ارث پدر و مادر یا کسیکه حق ارث او را دارد، منع گردد.
احکام الله سبحانه وتعالی بر پیامبرش نازل شد تا عملی شود و مسلمانان از آن بهرهمند شوند؛ اما این بهرهمندی اکنون وجود ندارد و بسیاری از مسلمانان از آن بخاطر نبود حکومت اسلامی که احکام الهی را تطبیق کند، محروم هستند. ای زن مسلمان، تو به احیای حکومت الهی نیاز مبرم داری؛ زیرا از نبود آن بیشترین ضرر را متحمل شدهای! نبود اسلام باعث شده که بسیاری از حقوق مالی، که پروردگار عالم برایت مشروع کرده است، از دست بدهی. اگر دولت خلافت وجود داشت، از آن بهرهمند میشدی و برای بهدست آوردن آن از ذلت و خواری رنج نمیبردید.
علاوه بر آن، خطاب به شماست که برای از سرگیری زندگی اسلامی تلاش کنید... بنابراین، شما در این راه دو مصلحت دارید:
مصلحت روحی: عبارت از اجابت فرمان الله است که برای حاکمیت شریعتش تلاش کنید.
مصلحت مادی: تحقق منافع مالی و دنیوی است که شرع به شما داده و جامعه فاسد و ظالم آن را از شما دریغ کرده است.
بر شما واجب است که به گروه خیری بپیوندید که برای از سرگیری زندگی اسلامی و احیای دولت خلافت کار میکند تا حقوق غصب شده خود را پس بگیری و کسی را که این حقوق را به تو داده خوشنود نمایید.
مترجم : خالد یوسفی