ولایه سودان: پیام مسجد "دین خیرخواهیست!"
- نشر شده در ویدیوها
ارایه پیام مسجد توسط استاد عبد الله حسین بعد از نماز ظهر.
جمعه، 29 ذو الحجه 1440هـ.ق / 30 آگست 2019م
ارایه پیام مسجد توسط استاد عبد الله حسین بعد از نماز ظهر.
جمعه، 29 ذو الحجه 1440هـ.ق / 30 آگست 2019م
سخنان استاد عبد الحمید رئیس کمیته روابط عمومی حزب التحریر –ولایه سوریه
چهارشنبه، 05 محرم الحرام 1440هـ.ق / 04 سپتامبر 2019م
پیام مسجد توسط استاذ ابو انس حصری
سرزمین مبارک-فلسطین
یکشنبه، 02 محرم 1441 هـ.ق/01 سپتمبر 2019م
تظاهرات اهالی قریه دیر حسان زیر عنوان " به شکل اولیاش برگردانید"! که استاذ احمد عبدالوهاب رئیس دفتر مطبوعاتی حزب التحریر ولایه سوریه در جریان این تظاهرات سخنان خویش را ارایه نمود.
جمعه، 22 ذوالحجة 1440 هـ.ق/23 آگست 2019م
(ترجمه)
خبر:
آغاز سال جدید هجری قمری...
تبصره:
ابن جوزی به روایت شعبی گفته که ابو موسی اشعری به عمر ابن خطاب چنین نگاشت: «پیش از تو به ما نامههای میرسید که تاریخ نداشت؛ پس از این تاریخ بنویس.» حضرت عمر رضیالله عنه موضوع را به مشوره گذاشت؛ بعضیها گفتند تاریخ را از بعثت رسول الله بنگار و برخی دیگر به نوشتن تاریخ وفات رسول الله نظر دادند؛ عمر رضیالله عنه گفت: «تاریخ را از آغاز هجرت مینویسیم، زیرا هجرت رسول الله بین حق و باطل جدایی افگند؛ پس آنرا آغاز تاریخ قرار دهید.»
بدون شک هجرت نبوی از بزرگترین رویدادهای تاریخ است که با تاریخ هجری در اذهان مردم جاویدان شده است، هرگاه آغاز سال هجری فرا میرسد؛ ذکر این مناسبت در اذهان مردم تجدید مییابد، پس چرا هجرت به غیر از مناسبات دیگر به عنوان آغاز سال انتخاب شده است؟
پرسشیکه در آغاز هر سال هجری تبارز پیدا میکند، این است که چرا اصحاب کرام رضی الله عنهم اجمعین هجرت را به عنوان آغاز تاریخ برگزیدند، آن هم در زمانیکه رویدادهای عظیمتر از این بر آنان گذشته بود که اهمیت آن کمتر از هجرت نبود: تولد رسول الله صلیالله علیه وسلم، بعثت وی، وفات شان، غزوۀ بدر کبری که جدا کنندۀ کفر و ایمان در مبارزه بود؟
پاسخ روشن است و آن اینکه تولد مبارک آن حضرت بخاطر بعثت بود، بعثت بخاطر هیمنت منهج الله متعال در اساس زندگی، تنظیم و رعایت آن است، هجرت آغاز عملی این منهج بود تا جایگاه خود را در زندگی بشر در یابد و انسان را از واقعیت موجود نجات داده به واقعیت دیگریکه پروردگار دانا و آگاه بر احوال آنها برگزیده انتقال دهد، پروردگار که قادر به تنظیم زندگی شان با احکام شرعی است.
تأسیس دولت اسلامی در مدینۀ منوره حد فاصل تاریخ بشر است، آیا مسلمانان اهمیت این مناسبت را درک نموده اند؟ و آیا آنها مسوول اند تا تاریخ را از نو بنویسند؟
نویسنده: مهندس اسامه ثوینی
نمایندۀ مطبوعاتی حزبالتحریر-کویت
مترجم: احمدقسیم راحل
(ترجمه)
امریکا با قدرت واقعیِ خود، ابرقدرت واقعی جهان دانسته میشود. این تنها کشور ابرقدرتی در تاریخ بوده که این چنین قدرتی را بهدست آورده است. در مقایسه با امپراتوریهای فارس و روم، میتوان گفت که آنها تنها منحیث قدرتهای منطقهای شناخته میشدند، نه ابرقدرت؛ حتی دولت خلافت یک قدرت منطقهای بود. اکنون تسلط امریکایی، جهان را کنترل نموده و بهپیش میراند؛ فقط به آن مصروف نبوده؛ بلکه بر تمام امور جهان تسلط دارد. جهانِ اسلام از این امر مستثنی نبوده و همچنان تحت نفوذ امریکا قرار دارد. موضوع فقط "چراییِ" این قضیه نیست؛ بلکه چگونه حاکم شدن امریکا را بهجهان مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
مروری بر سرگذشت آمریکا
با پایانِ جنگ جهانی دوم، انگلیس، فرانسه و دیگر قدرتهای اروپایی، بیشترین تسلطِ مستعمراتی خود را در جهان از دست دادند. از زمان جنگ جهانی اول، امریکا ویرانیِ اروپا را مشاهده میکرد و با پایان جنگ جهانی دوم، اطمینان حاصل کرد که قدرتهای اروپایی قادر نخواهند بود تا از این مخمصه بیرون آیند. بنابراین، امریکا دانست که بهخاطر انحطاط حتمیِ اروپا، زمان وارد شدن به صحنهی جهانی فرارسیده است.
زمانیکه دو جنگ جهانی در حال وقوع بود، در نخست امریکا از قارهاش این وقایع را تماشا میکرد و ترجیح میداد تا منحیث یک تماشاگر بوده و بر اقتصاد داخلیِ خود تمرکز کند. امریکا بعد از انقلاب صنعتی، رشد اقتصادی را مشاهده کرده و شکلدهیِ تأسیسات صنعتی خود را آغاز کرد. هرچند تاآنزمان در زمرهی کشورهای درحال توسعه قرار داشت. اگرچه امریکا در جنگ جهانی دوم مداخله کرد؛ اما بیشتر بهانگیزهی دفاع از خود در مقابل امپراتوری جاپان این کار را انجام داد. در سالهای 1944-1945م امریکا در جنگ جهانی دوم مداخله کرد؛ دقیقاً زمانی بود که نیروی نظامیاش ظرفیت کافی را برای حمایت اروپا بهمنظور سرکوب متحدین (آلمان، ایتالیا و جاپان) بهدست آورده بود. بااینحال، در ختم جنگ جهانی دوم، صنعت امریکا توانایی رقابت با اروپاییان را یافت و صنعت جاپان رو به ضعف نهاد. این قضیه به امریکا یک فرصت طلایی را داد تا به صحنهی جهانی وارد شده و پلان بزرگ استراتیژیک/راهبردی خود را پیاده کند که این کشور را برای سالها در قدرت نگه خواهد داشت.
جورج کنان یکی از بزرگترین برنامهسازان استراتیژیک و مهندس آجندای استراتیژیِ جنگ سرد، در تحقیق شماره 23 طرح پالیسیها چنین بیان میکند: "ما در حدود 50 درصد ثروت جهان را در دست داریم؛ اما فقط 6.3 درصد نفوس آن را... در این وضعیت، ما نباید آماج حسادت و تنفر قرار گیریم. وظیفهی واقعیِ ما در مرحلهی پیشرو ایجاد یک طرح جدیدی از ارتباطات است که به ما اجازهی حمایت از این موضع نابرابر را خواهد داد... برای انجام این امر، ما باید از صحبت در خصوص اهداف غیرواقعی؛ مانند: حقوق بشر، معیارهای زندهگی و دموکراتیزه کردن دست برداریم. دستکم این شعارهای آرمانگرایانه، ما را از کار باز خواهد داشت و این برای ما مناسبتر است." (1)
از این جهت، این یکزمان مناسب برای امریکا بود تا قوانین بازیاش را بهمنظور تأمین ضروریات خود طرح نموده و روابطی را ایجاد نماید که امریکا را بر آینده غالب سازد.
نخست- در نتیجهی جنگ جهانی دوم سراسر قارهی اروپا ویران شده بود؛ امریکا میدانست که ترکیب اقتصادی اروپا بزرگتر از امریکا میباشد؛ چون شهرهای بزرگتر و دانشآموختهگان بیشتری نسبت به امریکا داشت. بنابراین، امریکا میدانست که اگر اروپا تنها رها شود، خود را از تمام ویرانیها نجات داده و به کشورهای سرمایهداری موفق تبدیل خواهند شد. بدینگونه تهدید جدیِ را علیه سرمایهگذاران و شرکتهای امریکایی در آیندهی نزدیک ایجاد خواهند کرد. بنابراین، در جریان سالهای 1948-1951م، طرح مارشال به ارزش 12 میلیارد دالر به هدف کمک قرضه به اروپا اجراء گردید که توسط آن یک سوم صادرات امریکا توسط کشورهای اروپایی خریداری شد. این برای امریکا بسیار مفید تمام شد؛ چنانکه توسط آن، اروپا را تحت نفوذ خود نگهداشت.
دوم- اینکه، نظم نوین جهانیِ امریکا، موقعیتهای مشخصی را برای منافع اقتصادیِ خود در جهان ترسیم کرد. آلمان و جاپان بهخاطر داشتن تخصص صنعتی، نیروی کار دانسته میشدند. قرار بود در آینده، این کشورها برای تولید با نرخ بسیار بالا برای امریکا استفاده شوند. کشورهای جهان سوم بهخاطر شاخص منابع و کار ارزانشان، شناخته شده بودند که این به کمربند صنعتی (وجود شرکتهای زیاد صنعتی) امریکا کمک میکرد تا به تولیدات خود با هزینهی بسیار پایین بیافزاید. از اینرو، امریکا برای بخشهای متفاوتی از جهان، با توجه به تأمین منافع اقتصادی توسط هرکدامشان به این کشور، نامهای متفاوتی بر آنها گذاشت.
سوم- آنکه، ابطال معیار طلا در سال 1971م، در نتیجهی خواست اروپاییها برای تبدیل دالرهایشان به طلا، انجام شد. این به منافع علیای امریکا نبود؛ بهخاطریکه این قسم معاوضه ارزش دالر را پایین میآورد؛ برعلاوه، امریکا طلای کافی نداشت تا توسط آن، دالر را به چرخاش بازگرداند. بنابراین، رئیسجمهور نیکسون معیار طلا را کاملاً از بین برد که برای همیشه اروپا و سایر کشورهای جهان به دالر وابسته شدند. امروزه 40 درصد تمام داد و ستدها و معاملات جهانی به دالر انجام میشود. این یکی از بهترین اقداماتی بود که توسط امریکا در تلاشاش برای تبدیلشدن به ابرقدرت واقعیِ جهان و تأمین منافعاش در طول این مسیر، انجام شد.
کمونیزم یک تهدید جدی در این قضیه دانسته نمیشد؛ قسمیکه با دموکراسی مقایسه میشود که مانع باثبات شدن کشورها خواهد شد. یکی از این کشورها ایتالیا بود. (2) در جریان سال 1948م حزب کمونیست توسط یک مرجع مشروع دموکراتیک در حال قدرتگیری بود؛ از اینرو، امریکا با رژیم فاشیست اسبق همکاری کرد تا با روی کار آمدن دوبارهی آن، به بیثباتی در ایتالیا دامن زند. دموکراسی و رژیمهای فراملیتگرا و ضدفاشیست هرگز برای امریکا خوب نبودند؛ بهخاطریکه از این طریق ملت بر منابع خود استقلال و تسلط داشته که مانع شرکتهای امریکایی شده و بر سرمایهگذاران امریکایی محدودیت وضع میکرد.
وودرو ویلسون کسی بود که موضوع خودمختاری را برای دولتها برنامهریزی کرد؛ اما او میدانست که اگر دولتها تبدیل به قدرتهای مسلط شوند، این موضوع به ایشان ارادهی سیاسی خواهد داد که سبب بهدستآوردن استقلال و ثبات اقتصادی خواهد شد؛ اما از تسلط بر منابع ملیشان یادی نکرد. از اینرو، تهاجم بر جمهوری دمینیکان و جزایر هائیتی درحالی انجام شد که سربازان، هزاران تن را کشته و محیط زیست را ویران کردند. با رویکارآوردن رژیمهای وحشی، نظام سیاسیِ بیثباتی را ایجاد کرده و با کنترل شرکتهای امریکایی در این مناطق، آنها را ترک کردند. وودرو ویلسون فقط به منظور ازبینبردن نفوذ و تسلط اروپاییها بر مستعمراتشان، موضوع خودمختاری را میان آنها ایجاد کرد. اگرچه او میدانست که این قضیه در طولانی مدت در تضاد با منافع امپریالیستی امریکا قرار خواهد گرفت؛ مگر او تصمیم گرفته است تا به تناقضگوییهایش ادامه دهد.
این هم یک لیست طولانیست که چگونه امریکا در سراسر جهان کودتاهایی را برانگیخته است؛ مخصوصاً در کشورهای جهان سوم؛ مانند: ایران، 1953م، گواتمالا، 1954 و 1963م؛ زمانیکه "کِنِدی" با یک کودتای نظامی برای جلوگیری از تطبیق دموکراسی به آن کشور بازگشت، برازیل 1964م و شیلی 1973م (3). هرزمانیکه در یک کشور انقلابی شکل میگیرد، امریکا سریعاً برای ازبینبردنِ انقلاب، بهمنظور جلوگیری از شکلگیری ثبات دموکراتیک در آن کشور، در امور آن مداخله میکند. دلیل آن این است که دموکراسی یک تهدید در برابر کاپیتالیزم بوده و آنها مترادف هم نیستند. ارسطو در کتاباش تحت عنوان "سیاست" موضوع مشابهی را بیان میکند که: "یا نابرابری را کاهش دهید و یا هم دموکراسی را." (4) او نظامی را ترجیح میدهد که بین الیگارشی و دموکراسی قرار داشته باشد؛ بهخاطریکه هردو به هرصورت ایجاد مشکل میکنند. غرب تا حال در ایجاد یک نظام سیاسی قابل قبول، ناکام بوده است. حتی در امریکا، ارزشهای لیبرال دموکراسی فقط و فقط برای الیتها (نخبهگان) بوده و میباشد. چیزیکه وجود دارد، لیبرال دیکتاتوری است؛ نه چیزی دیگر. دموکراسی هرگز در شکل خالص و کامل آن وجود نداشته؛ چراکه شکل خالص دموکراسی بهخاطر وجود الیتها (نخبهگان) وحشیتر از حالت ناخالص آن است. دولتها الگوی مصنوعیِ را از آزادی و خوشبختی با محدودهای بسیار دقیق خلق کرده و توسط آن میخواهند مردم را فریب داده و تحمیقشان کنند.
در کتاب "نظام میان امریکایی" که توسط انستیتیوت امور بینالمللی رویال در لندن تحقیق و مطالعه شده چنین آمده: "زمانیکه امریکا برای دموکراسی چاپلوسی میکند، تعهد واقعیِ آن برای سرمایهگذاری خصوصی نظام کاپیتالیزم است. زمانیکه حقوق سرمایهگذاران تهدید میشود، دموکراسی باید برود و اگر از این حقوق محافظت شود، قاتلین و شکنجهگران آن را خوب خواهند ساخت." (5)
جهان اسلام در وضعیت بیتفاوت بهسر میبرد
امریکا از نظامیان کشورهای خارجی بهمنظور ایجاد بیثباتی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در کشورهای اسلامی استفاده میکند. سپس آنان را با یک عالم مشکلات به افراد ملکی واگذار میکنند تا برایشان یک رهبر برگزیند؛ یا بعضاً خود امریکا بر اساس وضعیت شکنندهِی آن کشور برایشان یک رهبر مقرر میکند. سرانجام، این حکام بهخاطر حصول قرضهها/وامهای صندوق بینالمللی پول برای تأمین ثبات در کشورشان به سمت امریکا میشتابند. ازینرو، صندوق بینالمللی پول، بعد از عقبنشینی بخش نظامی، حاکمیت کشور را کاملاً به دست میگیرد و آن را وابسته به امریکا میکند. بناءً نیازی به اقدام نظامی نیست؛ چون صندوق بینالمللی پول برنامه را بهپیش میبرد؛ مگر آنکه باردیگر مردم بهپا خیزند؛ در آن صورت یکبار دیگر امریکا از عملیات نظامی برای راهاندازی بیثباتی استفاده نموده و دوباره به همان ترتیب ادامه مییابد... آشنا بهنظر میرسد، نه؟
با این کار، نخبگانِ متحد خارجی امریکا بر سر قدرت باقی میمانند و نخبگان منطقهای نیز میتوانند به سلامتی این دوستی از کیک آنها سهمی داشته باشند؛ حال آنکه ۹۰ درصد نفوس معمولی که افراد ملکی بیگناه استند، از این اوضاع سخت رنج میبرند. امریکا اینگونه خاورمیانه، امریکای لاتین و افریقا را زیر نفوذ خود قرار دادهاست.
امریکا در خاورمیانه دیکتاتوران و پادشاهانی را نصب میکند تا منابع آن منطقه را به دسترس متحداناش قرار دهند و بالآخره بهسپاسگزاری از مزدوری و اطاعتشان یک تکه کیک را به آنان شرینی میدهد. امریکا از دیکتاتوری؛ مانند: عبدالفتاح سیسی، که به اصطلاح، آزادی بیان، آزادی عقیده و دیگر آزادیهای لیبرال - سیکولار را که بر مردم تحمیل میکند، کاملاً راضی است. سربازان سیسی بهتجاوز، شکنجه و قتل هرکسیکه خواستار حاکمیت اسلام است و یا به آن وابستهگی مبدأیی دارد، اقدام میکنند؛ حال آنکه امریکا برای کمکرسانی به این مظلومین هیچ اشتیاقی از خود نشان نمیدهد. مثلاً امریکا در جریان انقلاب مصر فوراً به کمک سیسی شتافت تا او را در قدرت حفظ نموده و برای سرکوب قیام یاریاش دهد.
نقش پاکستان در بحران جدیدیکه اخیراً در کشمیر شروع شده از همینگونهاست. عمران خان در خصوص لغو ماده ۳۷۰ توسط مودی، به نسبت سخنان تند فراوان، اقدامات کمی را بهکار بردهاست. در حقیقت، امریکا تنها کشور صاحب حکام مزدور است و این حکام مزدور نیز امریکا را در رسیدن به منافع سلطهگرایانهاش؛ مثلاً: نهاد استعماری صندوق بینالمللی پول یاری میکنند. عمران خان با تداوم سیاست قرضهگیری/وامگیری از صندوق بینالمللی پول، این کشور را بیشتر بهریسمان صندوق بینالمللی پول وابسته میکند. اکثر سیاستهای صندوق بینالمللی پول؛ مثلاً: قانونزدایی برای ترویج سرمایهگذاری مستقیم خارجی (FDI)، کاهش ارزش ارز، افزایش صادرات به امریکا و فراهمآوری تسهیلات برای خصوصیسازی، در دراز مدت به پاکستان خسارات مهلکی را وارد خواهد کرد. همهی این سیاستها به متحدان امریکا برای حفظ و افزایش ثروتشان کمک میکند. حکومت خصوصیسازی را بیاندازه گسترش دادهاست؛ ولی از جانب دیگر این مردم استند که از وضع مالیات سنگین، سخت رنج میبرند. این استراتیژی، حکومت مقروض/بدهکار را همیشه در قرض/وام نگه میدارد.
بناءً واضح است که امریکا یک سلسله کشورها را برمبنای سرمایهداری بهخود وابسته کردهاست تا نتوانند نیروی اقتصادی و نظامی یگانه ابرقدرت جهان را بهچالش بکشند. تمام تجارت نفت جهان توسط دالر انجام میشود، اکثریت تحریمها از طریق دالر وضع میشود و نخبهگان سرمایهدار امریکا در سراسر جهان توسط سازمانهای نولیبرال پوشش یافتهاند؛ مثلاً: کمیسیون بیلدربرگ و تریلاتیرال با تحمیل سیاستهای صندوق بینالمللی پول بر ملل پیشرفته در دههی هفتاد قرن بیستم، توانست از تأثیرات مخرب بحران نفتی بر جاپان و اروپا، که متخصصان صنعتی امریکا بودند، بکاهد.
این باعث شد دنیای صنعت؛ یعنی جاپان و اروپا؛ برعلاوهی نظام دالر امریکا، دههها با از بین بردن تمایلات دموکراتیک، ملیتگرایی و انقلابی در جهان (بهخصوص جهان سوم) ثبات خود را حفظ کنند. امریکا توسط صندوق بینالمللی پول جلو روندهای صنعتیسازی بسیاری را گرفتهاست؛ بهجز آنهاییکه واقعاً انجام آنها را ضروری میدید؛ بهطور مثال، امریکا در سال ۲۰۰۳ م بهبهانۀ دموکراسی وارد عراق شد و ادارهی میدانهای نفت آن را به کمک متحد انگلیسیاش مستقیماً به دست گرفت. این بخشی از "سلطهی طیف کامل" است که امریکا از طریق آن به دنبال تنظیم پیشرفتهای اقتصادی، سیاسی ، نظامی و انحصار تکنالوژی/فنآوری نظامی و میدانهای انرژی میباشد.
امریکا دولتهای جهان را بهذخیرهی ارزهایشان دستور میدهد؛ ولی از طرف دیگر، خودش سبب تخریب گوشه و کنار جهان شدهاست تا کسی نتواند تهدید بالقوهای در برابر هژمونی امریکا باشد. هرکه خود را از این چرخهی وابستهگی بیرون کند، سرانجام دوباره بهسمت امریکا برخواهد گشت. طوریکه اخیراً دیدیم، عمران خان قصد دارد دهلیز اقتصادی چین – پاکستان (CPEC) را ترک کند و باردیگر برای ادامهی حمایت اقتصادی و نظامی جنگندههای F – ۱۶؛ بهعلاوهی لغو گروه ویژهی اقدام مالی (FATF)، به امریکا بپیوندد. پاکستان دانستهاست که چین نمیتواند آنچه از حمایت اقتصادی، نظامی و دیگر حمایتهایی را که امریکا در توان دارد، انجام دهد؛ چون امریکا نظم جهانی را بهگونهای تنظیم کردهاست که همیشه موقعیت همه را در نظام جهانی سرمایهداری ثابت نگه میدارد.
توازن قوا در خاورمیانه
بعد از ایجاد وابستهگی اقتصادی در منطقه توسط توحش اقتصادی، امریکا از اسرائیل بهمنظور حفظ توازن در مناطق خاورمیانهی شرقی استفاده میکند. او بدینگونه از منافع اقتصادی خود در منطقه حفاظت میکند. در بازگشت بهکمکها به اسرائیل، امریکا بهخاطر منافع شخصی خود به این کشور کمک میکند؛ مانند: کرانهی غربی رود اردن و غزه. از سال 1967م، امریکاییان در هردو جانب لیبرالها و جمهوریخواهان در خصوص تأسیس اسرائیل بهصورت افراطی متحد بودند؛ مانند: تسلط بر اورشلیم شرقی عرب؛ اگرچه افکار عمومی در جهان آن را محکوم میکنند، امریکا هنوز هم با پول و تفویض صلاحیت در منطقه، این کشور را تمویل میکند تا هرچه دوست دارد، انجام دهد. همچنان یک عنصر افراطی مسیحی هم در این منطقه وجود دارد؛ یا بهعبارت دیگر صلیبیهاییکه امریکا به آنها و اسرائیل این اجازه را میدهد تا قساوت وحشیانهی خود را علیه مسلمانان فلسطین به انجام برسانند. (10)
چنین قضیهای همچنان در خصوص ایران و عربستان سعودی جریان دارد که برای حفظ توازن قوا در منطقه توسط امریکا استفاده میشوند و این نشاندهندهی بسیار شکنندهبودن منطقه است. هر دو همسایه ایران، در سمت راست و چپ دارای سلاحهای هستهای هستند، پاکستان در یک جانب و اسرائیل در جانب دیگر؛ بههمین دلیل، ایران خواهان داشتن سلاحهای هستهای است؛ هرچند امریکا با اعمال تحریمها بر ایران فشار آورده و میخواهد که ایران فرایند ساختوساز سلاحهای هستهایاش را توقف دهد. اگر ایران در ساخت سلاحهای هستهای موفق شود، از این موضوع اسرائیل احساس تهدید میکند. این نزاع سبب آتشگرفتن نفت منطقه در خلیج فارس خواهد شد که در نتیجه قیمت نفت بسیار بلند خواهد رفت و بر اقتصاد جهانی تأثیر خواهد گذاشت. (11) هرچند این توازن قوا فقط در خاورمیانه اعمال نشده؛ بلکه در بخشهای دیگری از جهان نیز این موضوع تطبیق میگردد. مثلاً ناتو برای توزیع قدرت میان ملل اروپایی توسط امریکا استفاده میشود. هرچند این فقط یک تصویری از چگونگی حفظ نفوذ امریکا در جهان اسلام است.
نتیجهگیری
تنها راهی بیرون رفت از این چرخه، استفاده از تغییر تکتونیک ایدیولوژیک است؛ چیزیکه امنیت و صلح واقعی را برای جهانیان بهوجود خواهد آورد. ایدیولوژیکه غرایز و حاجات عضوی انسانها را بهشکل درست آن اشباع نموده، با آوردن نظامهای اقتصادی و سیاسی کاملاً متفاوت که امنیت، صلح و عدالت را برای تمام شهروندان خود تأمین خواهد کرد و توانایی غالبشدن بر نظام سرمایهداری فعلی را دارد. بنابراین، اسلام تنها ایدیولوژیِ است که توانایی بهدستآوردن این مطلوب را دارد. کمونیزم به زبالهدانی تاریخ فرستاده شده و کپیتلیزم تنها امید انسانهاست؛ هرچند این یک آرزوی در حال نابودیست. بهخاطر واقعگرا شدن بسیاری از مردم در برابر تغییر، هرگز نمیتوانند از این نظام فرار کنند؛ مگر اینکه یک نظام عالی و قدرتمند آمده و جایگزین آن شود. برعلاوه، اسلام همچنان مفهوم منطق توازن نظامی را توسط قدرت ایدیولوژی به مبارزه میطلبد، اسلام قدرتهای روم و فارس را به زانو درآورد؛ هرچند موقعیت جغرافیایی مدینه حالت مطلوب را نداشت. حقیقتاً! اسلام دوباره خواهد آمد و جهان را آزاد خواهد کرد، با طریقهای که 1400 سال قبل انجام داد و منتظر است تا نام آن منحیث ابرقدرت در کتاب تاریخ نوشته شود، بسیار نزدیک است.
﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾ [توبه: 33]
ترجمه: او کسی است که پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد، با دینی درست و برحق، تا او را بر همه دینها پیروز گرداند؛ هرچند مشرکان را خوش نیاید.
نویسنده: محمد مصطفی
برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزبالتحریر
مترجم: تمیم افشار و حارث پویا
منابع:
برژینسکی، زبیگنیو (2012). دیدگاه استراتیژیک
ندای جمعه از مسجد مبارک الاقصی
ارایه کننده:شیخ سعید کرمی (ابوعبدالرحمن)
بیتالمقدس-سرزمین مبارک (فلسطین)
جممعه، 07 محرم 1441 هـ.ق/06 سپتمبر 2019م
(ترجمه)
برادران محترم!
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
قبل از آنکه فرصت را از دست دهید، به نجات کشتی انقلاب خویش بشتابید؛ زیرا ویرانی و تباهی گسترش یافته است. قبل از آنکه فداکاریها و خون شهدایتان در بازارهای جنایتکاری و بداخلاقی سیاسی در جنوا، آستانه و سوچی به فروش رسد، برخاسته و از آن جلوگیری نمایید.
شما خود شاهد آن استید که اکنون ما در چی حال و روزی قرار داریم و نسبت به خطریکه ما را هر لحظه تهدید میکند و بلاهای دیگریکه در انتظار ما قرار دارد تا ما را به کام خود فرو کشد، غافل نیستید و بلکه خود شاهد آن استید. پس تا زمانیکه ما قادر به تغییر حالت خویش میگردیم و در این مسیر ثبات پیدا میکنیم، به ریسمان (دین) الله سبحانهوتعالی محکم چنگ بزنید و مطابق آن عمل نمایید و برای تطبیق قوانین بینظیرش تلاش نمایید.
همانطوریکه شما خود میبینید، طرحها و توطئههای زیادی ما را از هر گوشه و کنار از دور و از نزدیک توسط کسانیکه علیه ما متحد شده اند، احاطه کرده است که منجر به قتل، بیخانمانی و تباهی ما شده است. بیگمان این همه توسط آتشبسها، کنفرانسها، مذاکرات و غیره برنامههای خبیث توسط دشمنان اسلام و مسلمین به هدف از بین بردن تمام فرزندان مخلص امت که برای احیای دین تلاش میورزند، به پیش برده میشود تا جاییکه اگر بتوانند ما را در زیر بار حاکمیت کفریشان قرار داده و مثل قبل به انواع گوناگون بیعدالتیها، تجاوز و ظلم گرفتار نمایند.
بناءً آیا لازم است که ما خون شهدای خود را بفروشیم و قربانیها و فداکاریهایمان را به اثر خاموشی و تنبلی خویش به نادیده بگیریم یا اینکه از کسانی باشیم که مطابق اوامر پروردگار خویش مدعی حق بوده و از آن تکه داری نماییم و مطابق به آنچه که او سبحانهوتعالی فرموده امر به معروف و نهی از منکر کنیم و دست هر ظالم و "تاجری" را که با دشمنان ما توافق میکند، کوتاه کنیم؟
اگر به آنچه که خدای تعالی دستور داده، مبادرت ورزیم، در واقع به مقام سیدالشهداء حضرت حمزه ابن عبدالمطلب دست خواهیم یافت؛ چنانچه که پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وسلم از آن برای ما خبر داده است و اگر در خاموشی و تنبلی قرار گیریم، خطریکه در کمین ما نشسته است، خطری بس بزرگ خواهد بود و شما خود به چشم سر میبینید که دشمنان ما چگونه شهرها و روستاهای ما را بمباران میکنند. آنها سرزمینهای ما را به خاک یکسان میکنند و قتل و خون روا میدارند تا باشد که ما با تصامیم کنفرانسها و وعدههای دروغینشان مبنی بر آوردن صلح و امنیت توافق نماییم؛ طوریکه بعدها این کارشان را برای ما به عنوان لطفی به رخ کشند. اکنون آنها میخواهند تا در کنفرانس جدید آستانه بر سری آنچه که قبلاً توافق نمودند، توافق نموده آن را بالای ما تحمیل کنند؛ منطقه کاهش تنش و آتشبس فراگیر به آنها امکان آن را میدهد که انقلابیون مخلص را در یک ساحۀ خیلی کوچک محدود نمایند، که این در واقع اقدام جدید برای از بین بردن آنها است.
ما برادران شما در حزبالتحریر استیم، رهبرییکه هرگز به مردماش دروغ نگفته؛ شما را به عنوان برادر خود خطاب قرار داده به خیری توصیه میکنیم که در آن رضایت الله سبحانهوتعالی و خیر بس بزرگ نهفته است. ما بر شما نداء میزنیم تا تصامیم و اقتدار خودتان را که با بیعدالتی و چیرگی برشما از شما دزدیده شده، دوباره به دست آورده، تکلیف خویش را در امر به معروف و نهی از منکر اداء کنید تا دست هر ظالم و هر کسیکه میخواهد فداکاریها و خون پاک فرزندان ما را در بازار آتشبسها و کنفرانسها بفروشد، کوتاه کنید.
ما از شما میخواهیم که با تمام توان خود تلاش نمایید، ما از شما و کسانی پیرامون شما میخواهیم تا از پروژۀ بزرگ اسلام، پروژۀ خلافت راشدۀ ثانی بر منهج نبوت حمایت کنید. جز این نیست که شکوه و عزت ما در این امر بزرگ نهفته است و سبب رستگاری در دنیا و آخرت برای ما میگردد. این (خلافت) تنها چیزیست که میتواند خود به تنهایی به تقسیمبندی ما پایان دهد، صفوف ما را وحدت بخشد و مسیر ما را برای دستیازی به امنیت واقعی و رهایی از ظلم و بیعدالتیهاییکه داریم از آن رنج میبریم و آن را تجربه میکنیم درست نماید. راهحل به دست شماست نه به دستان دولتهای منطقهای مزدور به امریکا در سرزمینهای ما.
دشمنان ما با هم کنار آمده اند تا ما را از بین ببرند و ما هرگز زنده نخواهیم ماند مگر اینکه به ریسمان الله سبحانهوتعالی محکم چنگ بزنیم. بر هر کدام ما لازم است که نقش خویش را به وجه احسن ایفا نماید و تلاش نماید؛ کسانیکه پیرامونش قرار دارند اعم از فامیل و برادراناش را در کنار خود قرار دهد تا همه افراد به عنوان یک مشت واحد عمل نمایند، باشد که با از سرگیری اقتدار خویش و اصلاح سازی مسیر مان مانعی باشیم برای رد هرگونه تصامیم کنفرانسهای خائنانه و آتشبسهای مهلک شان و همچنان نیروی مؤثری باشیم برای بیرون رفت از هرگونه محدودیتهای "حامیان" و شکستن خطوط قرمز آنها. ...
ما از شما میخواهیم نقش مردانی مثل سعد بن معاذ، سعد بن عباده و دیگر مردانیکه در پیمانشان با الله متعال رو راست بودند را اتخاذ نمایید. تنها این است که باعث رضایت پروردگارتان گردیده و برای شما امریست خیلی مناسب. شما نباید فرصت گفتن این جمله را «ما هیچ گونه قدرتی نداریم و چیز از دست ما ساخته نیست.» مهیا سازید؛ چون این یک امر بسا خطرناک به شمار میرود. نقشهها بسیار بزرگ و خطرناک اند و ما همه در یک کشتی روانیم یا همگی هلاک میشویم و یا هم زنده میمانیم.
تغییر رژیم مستبد و تأسیس نظام اسلام وجیبۀ هر مسلمان است. ما همه باید به این کار ادامه دهیم تا انشاء الله به هدف مورد نظر خویش نایل آییم. این کاملاً اشتباه است که ما در میان راه به دنبال سازش باشیم، در غیر آن سرنوشت بدی در انتظار ما خواهد بود و آنچه که در مصر و تونس صورت گرفت عبرتیست برای اهل بصیرت.
مراقب مکاریهای دشمنان خود باشید، به تصامیم کنفرانسهای مکارانهشان پشت پا زنید؛ دست آنانیکه اقتدارتان را از شما دزدیده اند کوتاه سازید،.به جای رنج و تشویش عزم را جزم نمایید و حق خویش را همانند حقدار در هرکجا از آنها مطالبه کنید، و همیشه آنها را مسئول قرار دهید (و اما در مورد برانداختن رژیم چطور؟) و به توصیه و نصایح برادران خود گوش دهید و در تحت حاکمیت دولتی باشید که الله سبحان از شما میخواهد و این دقیقاً همان چیزیست که شما را به سر منزل رستگاری و حریت میرساند. الله سبحانهوتعالی میفرماید:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾ [انفال: ٢٤]
ترجمه: ای کسانیکه ایمان آوردهاید! دعوت الله و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را حیات میبخشد! و بدانید الله میان انسان و قلب او حایل میشود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری میشوید!
حزبالتحریر- ولایه سوریه
مترجم: حذیفه مستمر
ترجمه: بگو این حق از جانب پروردگار شماست! [کهف: 29]
ای رئیس جمهور لبنان، اندکی انصاف نشان دِه!
"چون موضوع برای مردم روشن است"
(ترجمه)
روز شنبه به 31 اوت 2019م، رئیس جمهور لبنان با عنوان کردن خلافت عثمانی به عنوان یک دولت تروریستی، به جعل تاریخ پرداخته و از دوران اشغال فرانسه به عنوان مرحله نفوذ فرانسه یاد کرد؛ به گونهایکه باطل را -یعنی اشغال باطل را به حقیقت و حقیقت یعنی دولت خلافت و عدالت آن را- به عنوان باطل تغییر داد.
هنگامیکه پیامبر ما حضرت محمد ﷺ دولت اسلامی را در مدینه تأسیس کرد؛ خلفای راشدین و همچنان خلافت امویها، عباسیها و سپس عثمانیها ادامه آن بودند.
مردم همه مذاهب و فرقهها بیش از سیزده قرن (1300 سال) تحت حاکمیت اسلام زندگی میکردند. دولت خلافت، دولت شماره یک در جهان بود و در طول این مدت طبق شریعت الله ﷻ بالای مردم حکومت کرد. سپس غرب استعمارگر کافر توانست آن را از بین ببرد و یک سرزمین اسلامی را به بیش از پنجاه کشور کوچک تقسیم کرد و هرکدام را به عنوان یک دولت نامگذاری کرد که یکی از آن لبنان است. بعداً با استفاده از موقع ایجاد شده، غرب مرتکب قتلعام های علیه مسلمانان شد که جان میلیونها تن را گرفت.
پیش از سال 1920م، لبنان فقط بخشی از لوانت (شام) بود و قلمرو آن بین استانهای/ولایات دولت اسلامی تقسیم شده بود. هنگامیکه توافقنامه سایکس پیکو سرزمینهای خلافت را تقسیم کرد، لبنان بخشی از شام بود که به فرانسه تسلیم داده شده بود و فرانسه نیز آن را استعمار کرد. در اول سپتامبر 0192، ژنرال گورود اعلامیه دولت لبنان بزرگ را جشن گرفت که در آن زمان بیشتر مردم، این دولت ترکیبی را به شمول جمعی از مسیحیان رد کردند و آن را به عنوان یک توطئه استعماری مینگرستند که به آنها با زور آهن و آتش تحمیل شد بود. بناءً فرانسویها؛ کسانیکه اعلامیه این دولت را نپذیرفتند مورد تجاوز، بازداشت، قتل، زندانی و تبعید قرار دادند.
ای رئیس جمهور! برای تو این بهتر بود که کشورهای غربی را تروریست و جنایتکار توصیف میکردی؛ چون آنها هستند که سرزمینها را اشغال و مردم آن را آواره میکنند، بهویژه انگلیس و فرانسه و نه دولتیکه از مسلمانان و غیرمسلمانان -از جمله مسیحیان مارونی- محافظت میکرد وگرنه آنها نه تنها در لبنان بلکه در روی زمین نیز وجود نداشتند...
در واقع، سران كلیسای مارونیت مانند سایر رؤسای فرقهها با تصمیم سلطان عثمانی تعیین شده بودند و آنها وفاداری خود را به دولت خلافت اعلام کرده بودند و دولت از آنها حفاظت نموده و به آنها حقوق مناسب میداد.
ای رئیس جمهور! ما به تو از سفر الیاس آل هوویک به نزد سلطان عبدالحمید دوم و اعلام وفاداری به وی یادآوری میکنیم. وی برای حمایت از کلیسای مارونیت ده هزار لیره طلا از سلطان دریافت کرد. پس آیا الیاس آل هوویک هنگام اعلام وفاداری خود دروغگو بود یا منافق؟
در مورد کسانیکه ادعا میکنند خلافت عثمانی در جنگ جهانی اول به مسیحیان کوه لبنان ظلم نموده و با آنها بدرفتاری کرده است، میگوییم: «کشورهای متفقین، جنگ را علیه سلطان اعلام نموده و محاصره دریایی را بر آن تحمیل کردند. کشتیهای جنگی متفقین در سواحل آنها، از جمله ساحل کوه لبنان و سواحل دیگر لوانت مستقر شده بودند. سلطان به روابط برخی چهرههای این کشور از جمله مسلمانان و مسیحیان با استعمار فرانسه و توطئههای آنها علیه خود پی برده بود؛ بنابراین سلطان دستور محاکمه و مجازات افراد مذکور را صادر کرد.
این یک بیعدالتی بزرگ و دروغ آشکار است که دولت عثمانی را در هنگام دفاع از اقتدار و حاکمیتاش به عنوان دولت تروریست قلمداد کرد. در واقع، این غرب بود که محاصره را بر سرزمینهای خلافت تحمیل کرده بود. علیرغم تلاش سلطان برای تأمین غذا و دارو برای آنها، مردم بازهم از گرسنگی جان دادند. بنابر این چه کسی شایسته است که تروریست خوانده شود؟!
ای رئیس جمهور! ما به تو در خصوص تلاشات برای تحریف تاریخ اسلام، جعل تاریخ و تغییر واقعیتها هشدار میدهیم. این کاملاً غیرقابل قبول است و نتایج مثبت در قبال نخواهد داشت؛ چو، واقعیتها همچو خورشید روشن هستند. حقیقت به عنوان حقیقت باقی میماند حتی اگر صدای پیروان آن نرم باشد. کذب به عنوان کذب باقی خواهد ماند و مهم نیست که صدای پیروان آن چقدر بلند است.
بعضیها از ضعف امت اسلامی وسوسه شده اند و حقیقت این است که امت باز خواهد گشت و در حال آمادهسازی برای انجام این کار است و قطعاً قویتر از گذشته باز خواهد گشت. سرزمینهای اسلامی تحت قیادت یک دولت یعنی دولت خلافت راشده به منهج نبوت باز خواهند گشت. عدالت بر روی زمین گسترش خواهد یافت و سعادت تسلط خواهد یافت. این وعده پروردگار ما الله ﷻ و بشارت پیامبر ﷺ است.
خلافت بعدی، خلافت راستین به منهج نبوت خواهد بود، انشاء الله و ما مشتاقانه منتظر آن هستیم و تلاش میکنیم آن را بازگردانیم تا دوباره بتوانیم شیوۀ زندگی اسلامی را از سر بگیریم؛ بیگمان لبنان بخش مهم این دولت موعود خواهد بود.
دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه لبنان
مترجم: کریم احمدی
(ترجمه)
از عبد الله ابن مسعود رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:
«وَالَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ، لَا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَّا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ: التَّارِكُ لِلْإِسْلَامِ، مُفَارِقُ الْجَمَاعَةِ، وَالثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ» (سنن النسائی)
ترجمه: قسم به ذاتیکه جز او معبود بر حقی نیست، ريختن خون مسلمانیکه به یگانهگی الله (سبحانه وتعالی) و رسالت من گواهی میدهد، روا نمىشود؛ مگر به سبب يكی از اين سه چيز: كسىكه دينش را ترك كرده از جماعت مؤمنان جدا شود، بزرگ سال زنا كار و كسیكه شخص ديگری را بكشد.
تشریح حدیث
این حدیث شریف ما را از کشتن نفس یک مسلمان منع مینماید؛ زیرا سوگند رسول الله صلی الله علیه وسلم بزرگی و عظمت این گناه را آشکار میسازد. بناً ریختاندن خون مسلمانی که به یگانگی الله سبحانه وتعالی باور داشته و کلمه شهادتین را بر زبان اقرار میدارد، حرام است، لیکن ریختاندن خون مسلمان در یکی از سه حالت ذیل جاییز می باشد:
1- ترک کنندهی اسلام(کسیکه بعد از ایمان به الله سبحانه وتعالی کفر را اختیار نماید و از صف مسلمانان خارج گردد).
2- بزرگسال زناکار(شخصی که در بزرگ سالی، از حدود الله سبحانه وتعالی تجاوز نموده مرتکب عمل قبیح زنا گردد).
3- قاتل نفس(شخصیکه مرتکب قتل فرد بیگناهی شود و از سوی قاضی مسلمانان جرماش ثابت گردد).
حالات فوق مواردی هستند که خون یک مسلمان را جاییز گردانیده و اجرای تطبیق آن را بر ذمهی حاکمی قرار داده است که اسلام را تطبیق نماید؛ زیرا این موارد سر پیچی آشکار از عقیدهی اسلامی و یا احکام شریعت بوده که منتج به فساد در بین مردم میگردد. پس عدم تطبیق حکم بالای آنها سبب اذیت مردم میشود، از این رو کشتن ایشان عدل بوده و سبب خاموش ساختن فتنهها و محو بیایمانی است، حتی اگر از سوی حاکم طبق جرمش مجازات نشود، مرتکب جرم بزرگی خواهد گردید و در آخرت نزد الله سبحانه وتعالی مستحق عذاب دردناکی خواهد گردید.
بناً اجرای احکام شرعی جهت اعمار و آبادی زمین و اصلاح اهل آن آمده است. پس برای ما لازم است که از اوامر و نواهی الله سبحانه وتعالی پیروی نموده و قصاص قاتل نیز باید مطابق شریعت اسلام بوده باشد نه از هوای نفس.