دوشنبه, ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

بر مسلمان جایز نیست در جایی زندگی کند که دینش را تهدید می‌کند!

(ترجمه)

خبر:

با توجه به تعدد اخبار در مورد آزار و اذیت گسترده‌ای که مسلمانان در غرب، به ویژه در سوئد، فرانسه و دیگر اماکن با آن روبرو اند و زنان مسلمان مجبور می‌شوند که پوشش اسلامی خود را بردارند یا فرزندان‌شان دزدیده شده به خانواده‌های کافر تحویل داده می‌شود، لازم و ضروری است که حکم شرعی درباره ادامه زندگی در این کشورها بیان گردد.

تبصره:

در واقع مسلمانان بخاطر محدودیت‌هایی که در کشورهای خودشان داشتند، به کشورهای غربی مهاجرت کرده و زندگی‌شان در غرب استقرار یافته است؛ زیرا بدون داشتن هیچ محدودیت قابل توجهی در انجام مناسک دین‌شان تا حدودی در آسایش به سر‌می‌برند.

امروزه دین به حد گسترده‌ای در محدودیت واقع شده و این محدودیت‌ها در ساده‌ترین شعائر اسلام، مانند پوشاندن عورت، نخوردن گوشت خوک و آلوده کردن افکار کودکان به زنا و هم‌جنسگرایی نمایان گردیده است. از این‌رو عوامل هجرت تقویت یافته؛ زیرا رزق و روزی در زندگی مسلمان از دینش عزیز‌تر نیست؛ بنابراین اگر کسی دید که در محل زندگی خود نمی‌تواند به ساده‌ترین مناسک دینش پایبندی نماید، باید هجرت کند؛ حتی اگر در جنجال‌های مادی هم قرار گیرد.

ما می‌دانیم که انجام این کار ساده نیست؛ به ویژه برای فرزندان مسلمان که از دو، سه و حتی چهار نسل پیش در غرب هستند و در آنجا متولد شده و پرورش یافته‌اند؛ کسانی‌که غرب را سرزمین خود می‌دانند و سرزمین‌های مسلمانان زادگاه پدران‌شان نیست؛ لیکن داشتن امکانات و اقامت چه ارزشی دارد؛ اگر مسلمان بابت شرافت و دین فرزندان خود امنیت نداشته باشند؟

برای مسلمان جایز نیست که بخاطر حفاظت از گیرودار مادی یا ترس از هجرت به یک کشور دیگر، در حفظ دین و شرافت خود کوتاهی کند! الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرًا﴾ [نساء: 97[

ترجمه:بی‌گمان كسانی‌كه فرشتگان به سراغ‌شان می‌روند و(می‌بینند كه به سبب ماندن با كفّار در كفرستان و هجرت نكردن به سرزمین ایمان) بر خود ستم كرده‌اند، بدیشان می‌گویند: كجا بوده‌اید؟ گویند: ما بیچارگانی در سرزمین(كفر) بودیم(و چنان‌كه باید به انجام دستورات دین نرسیدیم! فرشتگان بدیشان) گویند: مگر زمین الله وسیع نبود تا در آن كوچ كنید؟ جایگاه آنان دوزخ است و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی.

مسلمانانی‌که در غرب زندگی می‌کنند، بیش از هرکس دیگری از وضعیت خود آگاه هستند؛ اگر  به احتمال زیاد فکر می‌کنند که ماندن در کشورشان آن‌ها را در معرض خطر قرار نمی‌دهد، می‌توانند به زندگی در آنجا ادامه دهند؛ اما اگر برعکس آن را دیدند، ماندن در آن کشور بر آن‌ها حرام می‌شود و باید نقل مکان کنند. بنابراین، یا باید به سوی سرزمین‌های اسلامی رهسپار شوند یا به کشور دیگری بروند که دین و زندگی‌شان در امان باشد.

اصل این است که مسلمانان در میان برادران خود زیر چتر دولت اسلامی زندگی کنند؛ دولتی‌که دین و دنیای‌شان را حفاظت می‌کند. رسولﷲ ﷺ می فرماید:

«أَنَا بَرِیءٌ مِنْ كُلِّ مُسْلِمٍ یقِیمُ بَینَ أَظْهُرِ الْمُشْرِكِینَ، قَالُوا: یا رَسُولَ اللهِ، وَلِمَ؟ قَالَ: لَا تَرَاءَى نَارَاهُمَا»

ترجمه: من از هر مسلمانی‌که در میان مشرکان ساکن است، بیزارم. گفتند: چرا ای رسولﷲ صلی الله علیه وسلم؟ فرمود: آتش‌شان را نباید دید.

اما با نبود دولت اسلامی و سختی، محدودیت‌ و هرج و مرجی که قشرعظیمی از مسلمانان در سرزمین‌های خود با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، گزینه‌ای جز هجرت برای آن‌ها نگذاشته است.

بنابراین، اگر در کشورهای غربی نیز محدودیت و سختی ایجاد شود، آنگاه واجب است به جایی هجرت کنند که  مسلمان ابتدا در دین سپس در زندگانی خود امنیت داشته باشد.

جای تأسف است که مسلمانان مجبور شوند به کشورهای کفار نقل مکن کنند؛ زیرا در سرزمین‌های اسلامی در دین و دنیای خویش امنیت ندارند. آن روزگار گذشت که دولت خلافت پناه‌گاه و جایگاه امنی برای تمام مستضعفین جهان از سرزمین‌های مختلف بود. دولت اسلامی از این مستضعفین استقبال نموده، به آنان پناه می‌داد و زندگانی توأم با امنیت و آرامش را برای‌شان فراهم می‌نمود؛ اما امروز، زیر سایه دولت‌های سکولار، ملی‌گرا و فاسد سرزمین‌های ما به رانشکدۀ استعدادها و صادرکننده مسضعفین و پناه‌جویان تبدیل شده است؛ چنانچه اگر این افراد بخواهند به سرزمین‌های خود باز گردند، این دولت‌ها قادر به جذب آن‌ها نخواهد بود.

تطبیق احکام اسلام تنها چیزی است که زندگانی مردم را امن، آسوده و با سعادت می‌کند، و در جایی که اسلام حاکم نباشد، پریشانی چه زود و چه دیر خلاء‌ها  را پر می‌کند. تنها از ﷲ ﷻ می‌خواهیم که هرچه زودتر نصرت و فرج را بر ما نصیب فرماید.

نویسنده: محمد عبدﷲ

مترجم: خالد یوسفی

ادامه مطلب...

احیای زمین

(ترجمه)

بیهقی در سنن کبری از عبدالله بن ابی‌بکر روایت کرده که گفت: بلال بن حارث مزنی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و از ایشان زمین طلب کرد. رسول الله صلی الله علیه وسلم زمین بزرگی را به او داد؛ سپس عمر بن خطاب رضی الله عنه به خلافت رسید و به او گفت: ای بلال! زمینی از رسول الله صلی الله علیه وسلم طلب کردی و ایشان زمین بزرگی به تو داد؛ زیرا آن حضرت درخواست کسی را رد نمی‌نمود. اکنون زمین وسیعی در دست تو است که نمی‌توانی همۀ آن را آباد کنی. بلال گفت: درست است. عمر رضی الله عنه گفت: پس به اندازه‌ای که می‌توانی آباد کنی، برای خود بردار و بقیه را به من بسپار تا در میان مسلمانان تقسیم کنم. بلال گفت: به الله سوگند زمینی را که رسول الله صلی الله علیه وسلم به من داده است، پس نمی‌دهم. عمر گفت: به الله سوگند که این کار را می‌کنی. پس بخشی از زمین مورد نظر را که نمی‌توانست آباد کند از او گرفت و در میان مسلمانان تقسیم کرد.

زمین گنجی است که از سایر اموال و املاک تفاوت دارد... زمین مزایایی دارد که در  سایر املاک یافت نمی‌شود؛ زیرا زمین محل کشت‌وکار بوده و از دل آن گنج‌ها و معادن استخراج می‌شود. زمین محل اعمار ساختمان‌هایی است که برای اهداف گوناگون به کار می‌رود؛ خواه اهداف تجاری مانند اعمار ساختمان‌های تجاری، صنعتی و انبار/گدام تجاری باشد، خواه برای اهداف شخصی مانند ساختمان‌های مسکونی و یا هم برای اهداف تأسیساتی مانند ساختمان های خدمات دولتی از قبیل شفاخانه‌ها، مدارس و ادارات.

بنابراین جایز نیست که زمین، متروکه و بلا استفاده گذاشته شود؛ زیرا بیکار گذاشتن زمین باعث خسارت و اتلاف مصالح ضروری زندگی مردم می‌شود. ازاین‌رو شریعت تملک زمین از طریق خرید و فروش، ارث احیاء یا سهمه‌بندی دولتی را مشروع قرار داده تا به ضرورت بهره‌برداری از زمین تأکید شود؛ بلکه وقتی به دولت حق داده است که بر زمین‌هایی که صاحبان آن سه سال متوالی از آن استفاده نکرده دست بگذارد و آن را به کسی بدهد که می‌خواهد به کشاورزی و بهره‌برداری از آن بپردازد. لزوم بهره‌برداری از زمین از طریق کشاورزی به صورت خاص و سایر استفاده‌های مباح به صورت عام را تأکید کرده است.

در حدیث فوق اشاره‌ای بر این تأکید وجود دارد. بلال از رسول الله صلی الله علیه وسلم یک زمین بزرگ طلب کرد و رسول الله صلی الله علیه وسلم آن زمین را به او داد. اما زمین مذکور بزرگتر از این بود که بلال بتواند تمام آن را بکارد؛ بنابراین آن را بدون کشت و آبادی رها کرد؛ اما خلیفه مسلمین که الله سبحانه وتعالی رسیدگی به مصالح مسلمانان و تطبیق احکام الهی را به او سپرده بود، به خلافت رسید و از این حقیقت که بلال زمینی را گرفته و آن را بلا استفاده گذاشته است، مطلع شد و پی برد که بیکار گذاشتن زمین باعث اتلاف مصالح مردم می‌شود. پس بلال را مجبور کرد تا آن مقدار زمینی را که نمی‌تواند آباد کند، پس بدهد، و آن اندازه‌ای را که می‌توانست آباد و کشت کند، برایش گذاشت. این کار در مقابل چشمان اصحاب رضوان الله علیهم انجام شد و اصحاب بر این امر اجماع داشتند که اگر کسی از یک زمین استفاده نکند حق ملکیت آن را از دست می‌دهد.

این مسأله تمام زمین‌ها را در بر می‌گیرد و تنها شامل زمین‌هایی که دولت به مردم داده یا زمین‌های احیا شده نمی‌گردد؛ بلکه این نوع زمین‌ها و زمین‌های موروثی و مبادلاتی تا زمانی‌که زراعتی باشند، تحت این موضوع قرار می‌گیرد. ما از رسول الله صلی الله علیه وسلم حدیثی داریم که می‌فرمایند:

«من کانت له أرض فلیزرعها أو لیمنحها أخاه»

ترجمه: هرکس که زمینی دارد، باید آن را بکارد یا به برادرش ببخشد.

رسول الله صلی الله علیه وسلم نوع زمین یا طریقه تملک آن را تعیین نکردند؛ بلکه به صورت کلی درباره تمام زمین‌ها سخن گفته‌اند؛ صرف نظر از این‌که تملک آن از طریق احیاء، سهمیه، خرید و فروش یا ارث باشد.

اجماع صحابه با رضایت نشان دادن بر کاری که در حدیث امروزی بیان شد، نشان داد که اگر کسی زمینی را که دولت به او داده استفاده نکند، دولت می‌تواند زمین را از او گرفته و به دیگران بدهد.

دوستان گرامی! از این حدیث شریف درک می‌کنیم که حکمت مشروعیت احیاء و سهمیه‌بندی زمین برای کار و بهره‌برداری است، نه برای افزایش دادن زمین‌های تحت ملکیت. بنابراین کسی‌که حق زمین را از لحاظ کار و بهره‌برداری ادا کند، تملکش ادامه می‌یابد و کسی‌که از روی بی‌توجهی یا عدم توانایی در بهره‌برداری، زمین را سه سال متوالی بیکار و بلا استفاده بگذارد، حق ملیکیت آن را از دست می‌دهد و حق دریافت و بهره‌بردازی از آن به دیگران داده می‌شود. اگر زمین مذکور سهمیه‌بندی دولتی باشد، حق استرجاع و بخشش آن به دیگران برای زراعت به عهده دولت قرار می‌گیرد.

شایان به ذکر است که برای فعال گذاشتن زمین، الزامی نیست که خود مالک در آن کار کند، بلکه می تواند خودش در زمین کار کند و از اموال خود در آن مصرف کند، همانطور که می‌تواند کارگر استخدام کند و به آن‌ها مزد بدهد و از مال خود برای پرداخت مزد کارگران، پول بذر و ابزاری که در آن استفاده می‌شود، مصرف نماید. هم‌‌چنان اگر نمی‌توانست پول مصرف کند، دولت در پرداخت مصارف با او کمک می‌نماید. اما اگر میلی به زراعت زمین نداشت، باید آن را بلا عوض به کس دیگری بدهد؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم از اجاره دادن زمین برای کشاورزی نهی فرموده اند.

مترجم: طه خالد

ادامه مطلب...

حکم اجاره در اسلام

(ترجمه)

‏ از عبدالله بن عمر رضی‌الله عنه روایت است که رسول اللهﷺ فرموند:

«‌‏أَعْطُوا الْأَجِيرَ أَجْرَهُ قَبْلَ أَنْ يَجِفَّ عَرَقُهُ»

ترجمه: مزد اجیر را قبل از این‌که عرق‌ش خشک شود، بپردازید.

در سند شرح سنن ابن ماجه آمده:

‏فرمودۀ آن حضرت صلی الله علیه وسلم: (أَعْطُوا الْأَجِيرَ) یعنی شایسته است که بلا فاصله بعد از اتمام کار، پاداش عمل کارگر پرداخت شود. فرمودۀ: (قَبْلَ أَنْ يَجِفَّ عَرَقُهُ) یعنی قبل از این‌که عرقی که از انجام کار به وجود آمده، خشک شود. اجاره عقدی است که منافع را در مقابل عوض تملیک کند، و بر سه نوع می‌باشد:

نوع اول: آن است که عقد بر اساس منفعت حاصل شده از اشیاء صورت می‌گیرد، مانند: اجاره خانه، حیوانات، وسایل نقلیه وغیره...

نوع دوم: آنست که قرارداد بر اساس منعفت حاصل شده از کار صورت می‌گیرد، مانند استخدام پیشه‌وران و صنعت‌گران در انجام کارهای خاص. بنابراین، آنچه بر اساس آن قرارداد صورت می‌گیرد، منفعتی است که از انجام کار حاصل می‌گردد، مانند استخدام کردن رنگ‌کار، آهنگر، نجار وغیره...

نوع سوم: آنست که قرارداد بر اساس منفعت حاصل شده از نفس شخص صورت می‌گیرد: مانند استخدام خدمت‌کار، کارگر و امثال آن...

وروى البخاريُّ: تمام انواع اجاره در شریعت جایز است. بر اساس این فرموده الله سبحانه وتعالی :

﴿وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا﴾ ]زخرف: 32[

ترجمه: و برخي را بر برخي ديگر برتري‌هایی داده‌ايم تا بعضی از آنان بعضی ديگر را به كار گيرند(و به يكديگر خدمت كنند).

و یا این فرموده الله سبحانه وتعالی:

﴿فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ]طلاق: 6[

ترجمه: اگر آنان (حاضر شدند، بعد از جدائی، فرزندان) شما را شير دهند، مزدشان را به تمام و كمال بپردازيد.

بخاری روایت کرده:

«أنّ النبيَ والصِدَّيقَ استأجَرَا رجلاً مِن بنيْ الدِّيْلِ هادِيَاً خِرِّيتَاً» (بخاری: 2264)

ترجمه: رسول اللهﷺ و ابوبکر رضی‌الله عنه مرید از بنی الدیل را به عنوان راهنمای بیابان (که بر همه جای و گوشه و کنار آن آگاه بود) اجیر گرفتند.

مترجم: خالد یوسفی

ادامه مطلب...

شِکاف‌ها و جدال‌ها در انتخاب رئیس جمهور جدید برای ائتلاف ساخته و پرداخته‌ی جناح مخالف

  • نشر شده در سوریه

(ترجمه)

مجمع عمومی ائتلاف موسوم به جناح مخالف به تاریخ 12/9/2023، هادی البحرا را به عنوان رئیس جمهور جدید خود انتخاب کرد. مخالفت‌ها حتی قبل از انتخاب هادی البحرا به اوج خود رسیده بود تا جایی‌که برخی‌ها ائتلاف مذکور را مرده اعلام کردند.

خطاب به مخلصین در سرزمین شام!

ائتلاف جناح مخالف چیزی بیش از یک نهاد مهندسی‌شده سیاسی تحت نظر سازمان‌های اطلاعاتی مختلف و حامیان آن‌ها نیست. هدف آن ایجاد رهبری سیاسی برای نیروهای انقلابی به عنوان ابزاری جهت اجرای توطئه‌های سیاسی علیه انقلاب شام است.

 برخی از اعضای آن برای شرکت در انقلاب شام انتخاب شدند و در شکست آن پس از نزدیک شدن به دمشق نقش داشتند. از میان آن‌ها هیئتی برای مذاکره درباره برخی اصلاحات سطحی قانون اساسی با حفظ ماهیت سکولار دولت و جدا نگهداشتن دین از دولت و بی‌توجهی به خواسته‌های مردم شام و اصول انقلاب آن‌ها که خواستار سرنگونی رژیم جنایت‌کار و تاسیس حکمرانی اسلامی در جای آن اند، انتخاب شد.

اختلافات درون این نهاد ساختگی چیزی جز مبارزه ابزار برای منافع شخصی و مزایای خصوصی نیست. این صرفاً رقابتی میان باداران است تا مزدوران‌شان به آن‌ها خدمت نمایند؛ خدمت به منافع دولت‌هایی توطئه‌گر علیه انقلاب شام. آن‌ها به دنبال حذف آن از طریق راه‌حل سیاسی امریکا و اجرای مفاد قطع‌نامه 2254 سازمان ملل هستند. این ائتلاف و اعضای آن هیچ ارتباطی با انقلاب، اصول آن و اهداف واقعی پسران و دختران‌اش ندارند. آن‌ها فراموش کرده اند که بمثابه ابزارهای موقتی هستند که توسط دولت های توطئه‌گر مورد استفاده قرار می‌گیرند و می‌توان آن‌ها را بر اساس مقتضیات مرحله جای‌گزین کرد و به طرق مختلف دور انداخت.

ای انقلابیون مخلص سرزمین شام! فداکاری‌های بزرگی که در طول سال‌های طولانی انقلاب به ثبت رسانده‌اید، رهبری سیاسی اصیل را از برادران و فرزندان شما می‌طلبد؛ رهبری برآمده از عقیده شما: "لا اله الا الله محمد رسول الله." رهبریی که تنها برای خشنود کردن الله سبحانه وتعالی کار می‌کند و با بصیرت پیش می‌رود تا سرنوشت انقلاب ما را دوباره به دست بگیرد. ما با ایمان راسخ و با توکل محض به الله سبحانه وتعالی راهپیمایی می‌کنیم و انقلاب خود را تا رسیدن به مرام آن ادامه می‌دهیم که مهم‌ترین آن‌ها سرنگونی رژیم جنایت‌کار و قانون اساسی و همه ارکان و نمادهای آن و تاسیس حکمرانی اسلامی به جای آن اند. این پیروزی نصیب کسانی نمی‌شود که تصمیمات ما را به دست دشمنان انقلاب‌مان می‌سپارند و خود را در دسیسه‌های آن‌ها گرفتار می‌کنند. در عوض، پیروزی ما توسط فرزندان مخلص و آگاه در میان پسران و د‌ختران ما حاصل می‌شود که معتقدند پیروزی تنها از جانب الله سبحانه وتعالی است و تنها بر دستان و دل‌هایی که مخلصانه و محکم به الله سبحانه وتعالی متصل هستند نازل می شود. با اطمینان کامل به وعده الله سبحانه وتعالی و بشارت رسول‌اش صلی الله علیه وسلم بدون شک به ثمر خواهد نشست. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ [نور:۵۵]

ترجمه: الله به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن‌ها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و ترس‌شان را به امنیّت و آرامش مبدّل می‌کند؛ آن‌چنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. کسانی که پس از آن کافر شوند، آن‌ها فاسقان‌ اند.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه سوریه

28 صفر 1445هـ.ق.

چهارشنبه، 13 سپتامبر 2023م.

ترجمان: ابوبکر کابلی

ادامه مطلب...

ربیع‌الاول، درس‌هایی به مسلمانان به طور عام و به افسران نظامی مسلمانان به طور خاص!

  • نشر شده در پاکستان

(ترجمه)

ای مسلمانان! بعثت حضرت محمد صلی‌الله علیه وسلم به عنوان رحمة‌للعالمین، رسول و پیامبر خاتم در ماه ربیع الاول صورت گرفته است.

 ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی (متوفی 346 ق) در کتاب "التنبیه والإشراف" چنین روایت نموده است: «فلما بلغ أربعين سنة بعثه الله عز وجل الى‌الناس كافة يوم الاثنين لعشر خلون من شهر ربيع الأول... وله ﷺ يومئذ أربعون سنة وتنوزع في أول من آمن به من الذكور، بعد إجماعهم على أن أول من آمن به من الإناث خديجة؛ و چون به چهل سالگی رسید، الله سبحانه وتعالی وی را در روز دوشنبه در ده روز اول ماه ربیع‌الاول بر تمام بشر به پیامبری برگزید... در آن روز رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم چهل‌ساله بود و او اولین کسی از جملۀ مردان بود که ایمان آورد و به اتفاق (اصحاب رضی‌الله عنهم) خدیجة رضی‌الله عنها اولین زنی بود که ایمان آورد.»

احمد بن محمد بن ابوبکر بن عبدالملک قسطلانی، القطیبی، المصری، ابوالعباس، شهاب‌الدین (متوفی: 923 ق) در کتاب "المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة(اعطای محمد صلی‌الله علیه وسلم موهبتی برای زمین)" نقل می‌نماید: «ولما بلغ رسول‌الله ﷺ أربعين سنة... وقال ابن عبد‌البر: يوم الاثنين لثمان من ربيع الأول سنة إحدى وأربعين من الفيل. وقيل: فى أول ربيع: بعثه‌الله رحمة‌للعالمين، ورسولا إلى كافة الثقلين أجمعين؛ هنگامی‌که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم به سن چهل سالگی رسید... و ابن عبدالبر گفت: دوشنبه هشتم ربیع‌الاول چهل و یک سال بعد از سال فیل، گفته‌شد که الله سبحانه وتعالی وی را در ربیع‌الاول رحمتی برای تمام بشریت و تمام نژادها قرار داد.»

بنابراین، در ماه ربیع‌الاول، رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم برای همۀ مردم اعم از عرب و عجم، آفریقایی و آسیایی، اروپایی و آمریکایی مبعوث گردید. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ [انبیاء: 107]

ترجمه: ما تورا نفرستادیم، مګر رحمتی بر عالمیان.

رسالت وی رحمتى بود براى همۀ انسان‌ها و غلبه بر تمام روش‌های دیگر از زندگى، هرچند مشرکین را خوش نیاید.

ای مسلمانان! ربیع‌الاول شاهد هدیۀ دیگری بود، هجرت رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم تا برای اولین‌بار اسلام را به عنوان دولتی در مدینه‌ منوره "منور به نور هدایت" تأسیس نماید.

پس از تأمین نصرت از دو قبیلۀ قوی مدینه، بنی خزرج و بنی‌ اوس، زمینۀ هجرت رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم از ظلم در مکه تا حاکمیت اسلام در مدینه فراهم گردید. بخاری در صحیح خود از ابن شهاب روایت می‌کند که عروه بن‌الزبیر به وی گفت:

«وَسَمِعَ المُسْلِمُونَ بِالْمَدِینَةِ مَخْرَجَ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ مِنْ مَکَّلَه... بِظَهْرِ الحَرَّةِ، فَعَدَلَ بِهِمْ ذَاتَ الیَمِینِ، حَتَّی نَزَلَ بِهِمْ فِی بَنی عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ، وَذَلِکَ یَوْمَ الِاثْنَیْنِ مِنْ شَهْرِ رَبِیعٍ الأَوَّلِ»

ترجمه: مسلمانان مدینه خبر خروج رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم از مکه را شنیدند... و رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم را در روز دوشنبه و در بنی عمرو بن عوف در ماه ربیع الاول ملاقات نمودند.

و ابن هبان در صحیح خود از براء روایت نموده است که گفت:

«أَنَّ قُدُومَهُ الْمَدِینَةَ کانَ یَوْمَ الِاثْنَیْنِ لِاثْنَتَیْ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَّت مِن رَبِیعٍ الأَوَّل»

ترجمه: یمن قدوم رسول‌الله به مدینه در روز دوشنبه شب دوازدهم ربیع‌الاول بود.

طبری در "تاریخ رسولان و امراء" نقل نموده است:

«حَدَّثَنَا ابْنُ حُمَیْدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَلَمَةُ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، عَنِ الزَّهرِیَّ، قَال: قدم رسول اللَّه: ِاَلمَدِينَةَ يَوْمَ الاثْنَيْنِ، لاثْنَتَيْ عَشْرَةَ لَيْلَةً خَلَتْ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الأَوَّلِ»

ترجمه: از ابن حمید شنیدیم که گفت: سلمة از ابن اسحاق، و او از زهرى شنیده است که گفت: رسول‌الله صلى‌الله علیه وسلم در روز دوشنبه شب دوازدهم ربیع‌الاول وارد مدینه شد.

بنابراین، ربیع‌الاول ماهی بود که در آن به رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم حکم (حاکمیت) داده شد. حالا دیگر اولین دولت اسلامی تأسیس گردیده بود؛ دولتی‌که اجازه می‌داد تا اسلام با تمام شکوه آن تطبیق گردد.

ای مسلمانان! بیایید تا ماه ربیع‌الاول و هدایایی‌که این ماه شاهد آن بوده است، مارا برانگیزد و الهام دهد تا پیام اسلام را به عنوان آرامشی برای مظلومان و هشدار جدی برای حکام ظالم، بلند و اظهار نماییم. بیایید تا برای شکرگزاری از هدایایی که این ماه برای ما عطا نموده است، علی‌الرغم ظلم و ستم حکام ظالم، در راه‌پیمایی‌های اسلام تزلزل ناپذیر باشیم. بیایید تا محبت ما به رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم ما را برانگیزد تا مرزهای دروغین ملی را که مارا به بیش از پنجاه کشور تقسیم نموده است، از بین برده و به عنوان یک دولت خلافت تحت پرچم لا اله الا الله محمد الرسول الله خودرا وحدت بخشیم.

ای افسران نظامی مسلمان! بیایید تا امروز هجرت رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم که ماه ربیع الاول شاهد آن بوده است، مردان جنگی را در میان نیروهای مسلح ما برانگیزد تا نصرت(حمایت مادی) خودرا برای تأسیس خلافت بر منهج نبوت اعطا نمایند. بیایید برای بازگشت امت به عنوان امت شاهد بر تمام بشریت تلاش نماییم و اسلام را به عنوان یک دولت تطبیق نموده و نور هدایت آن‌را به گونه‌ای حمل نماییم که بالای سایر روش‌های زندگی غالب گردد.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه پاکستان

4 ربیع الاول 1445هـ.ق.

شه‌شنبه 19 سپتمبر 2023م.

مترجم: عبدالرحمن "قاطع"

ادامه مطلب...

مفهوم دولت عمیق

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

اصطلاح "دولت عمیق" در تحلیل‌های سیاسی به شکل گسترده و با روش‌های متعددی استفاده‌شده است، آنچه آن را اندکی پیچیده ساخته و معانی مختلفی را با خود دارد. اغلب تعاریف آن شامل دو عنصر (پنهان‌کاری و توطئه‌چینی) هست. این اصطلاح زیر عناوین مختلفی استفاده‌شده است که ازجمله "دولت هم‌طراز، دولت جوره­ای، مراکز قدرتمند، نگهبانی قدیم، حکومت سایه" و اسامی دیگر. برای همین بر این اصطلاح روشنی خواهیم انداخت تاکمی موضوع بر خواننده و شنونده روشن شود.

این اصطلاح از قدیم‌الایام نشأت یافته است؛ اما من از نزدیک‌ترین تاریخ آن را پی می­گیرم؛ آنجا که برخی از تاریخ نویسان می­گویند نزدیک‌ترین تاریخ استفاده­ی این اصطلاح همراه با تأسیس جمعیت اتحاد و ترقی در ترکیه بوده است؛ زیرا اصطلاح ‌derin devlet که به معنای دولت عمیق آمده یک اصطلاح ترکی هست و از سوی جمعیت برای لغو قدرت خلافت و تأسیس جمهوری ترکیه مورداستفاده قرار گرفت؛ پس این اصطلاح نوزاد مشروع دولت ملت جدید است که منظور از آن نیروها، مصالح و شبکه‌های خارج از مؤسسات علنی و معروف هست. غرب این دولت داخل دولت را برای تسلط بر دولت خلافت بنا کرد. این دولت تمام ابزار فشار را اغلب به گونه‌ی مخفیانه بکار گرفت تا بر نخبه‌های سیاسی و اقتصادی برای در پیش گرفتن سیاست‌های که مصالح معینی را در چارچوب دموکراسی به گونه‌ی ظاهری و برای تأمین منافع قدرت­های سیاسی جهانی به گونه‌ی حقیقی تأثیرگذار باشد. آن­ها به بهانه­های مختلفی حاکمیت می­کردند، ازجمله امنیت ملی و نیازهای اقتصادی وغیره. اصطلاح دولت عمیق اکنون برعکس آن زمان استفاده می­شود. در آن زمان محور منهدم ساختن دولت موجود یعنی خلافت عثمانی بود؛ اما اکنون به‌عنوان ابرازی برای حفاظت از دولت موجود و مصالح کشورهای بزرگ عمل می­کند، چنانچه در مورد دولت عمیق گفته‌شده است که آن عبارت از مجموع پیمان­های نافذ برای مقاومت دموکراسی در داخل نظام سیاسی است که از عناصر بلندپایه داخل دستگاه‌های استخباراتی محلی و بیگانه و نیروهای مسلح و امنیت و قضات و مافیا در هر عرصه است و به یک دولت داخل دولت می‌ماند.

برخی گفته‌اند: این‌یک سازمان مصلحتی باهم پیوسته و مرتبط است که برخی افراد آن برخی دیگر را نمی‌شناسند؛ اما برای هدف مشترک کار می­کنند که عبارت از دفاع از منافع و امتیازاتشان خارج از قانون، جامعه و دولت است. به معنای دولت بالای دولت و به نام مؤسسات غیرمرئی نیز شناخته می­شود.

گسترده‌ترین تعریفی که برای آن گفته‌شده، عبارت از پیمان عمیقی است که تأسیسات مختلف دولت را در برگرفته؛ یعنی مرکب اداری، سیاسی، مطبوعاتی، مؤسسه­ی نظامی، استخباراتی، قضائی، فرهنگیان، رجال دین وغیره است. تمام این‌ها را در یک رابطه در برمی‌گیرد که آن­ها را سوق می­دهد، بر منافع و امتیازات خاصشان آن‌ها را باقی می‌گذارد و از هر نوع محاسبه­ای نیز در زمان تغییر نظام مستثنا می‌باشند و آن­ها مرتبط به قدرت برتر از قدرت خود دولت هستند.

تعریف­های زیاد دیگری نیز ذکرشده‌ که در اموری باهم نزدیک‌اند و در اموری از یکدیگر متفاوت. پس دولت عمیق همان سازمانی از افراد است که به سازمان غیررسمی منتسب‌اند که منافع گسترده دارد، در داخل و خارج به گونه‌ی پهناوری امتدادیافته و نقطه قوت‌شان این است که در تمام مؤسسات اعم از مدنی، نظامی، سیاسی مطبوعاتی و امنیتی مردانی دارند که درآن‌واحد در تمام رویکردها و در عالی‌ترین سطوح توان حرکت دارد، بر دساتیر سیاسی دولت مسلط‌اند، یا به تعبیر دیگر تأثیر نیرومندی بر فرمان‌های دولت دارند.

دولت عمیق به دو نوع است:

الف: دولت عمیق در درون دولت ملی و در ضمن مرزهای دولت ملی در سطح حکم و اجرا.

ب: دولت عمیق در سطح احکام بین‌المللی و آن همان دولتی است که به تمام احکام حاکم است و بر دولت عمیق ملی داخلی نیز سیطره دارد. اکنون از نوع اول شروع می­کنیم.

نوع اول) دولت سایه در درون دولت ملی:

از مهم‌ترین وظایف دولت عمیق آن است که از شبکه­های منافع داخلی محافظت کند و آن از طریق فشار واردکردن در چارچوب حالت‌های استثنایی خارج از چارچوب قانون است که به حالت استثناء شناخته می­شود، آنکه در آن اجرائات امنیتی متعددی به بهانه­ی حفاظت از امنیت ملی و خطری که آن را تهدید می­کند، روی دست گرفته می­شود، به این رویکرد که گویا همیشه دشمنی در کمین دارد. از همین جهت است که همیشه برای از بین بردن مخالفین و هر آن‌کس که از دولت به شکل عام و از سیاست‌های آن به شکل خاص راضی نباشد، تلاش می­کند. آن­ها از قانون در همین حالات استثنائی استفاده می­کنند. آن‌ها مأمورانی اند که در مدت‌زمان خیلی کوتاه موقف از بین برداشتن را می­گیرند. آن‌ها می­دانند که صلاحیت‌دارند و از هرگونه پیگرد و مجازات درامان‌اند. بنابراین به گونه­ی ویژه ورزیده هستند. می­دانند که چه نیروی پشتشان هست و بودنشان را تا طولانی‌مدت نیاز دارند، این همان چیزی است که از آن‌ها مأموران عجیبی ساخته است که باید از آن‌ها نگهداری شود. آن­ها بازوهای متعددی دارند که به مهم‌ترین آن­ها می‌پردازیم.

بازوی سیاسی: این خطرناک‌ترین سلاح در میدان بقاست؛ زیرا آن‌ها بر تمام مفاصل سیاست سیطره دارند؛ حتی می‌یابیم که احزاب مخالف از آن­ها پیروی می­کنند. میان حزب حاکم و احزاب مخالف نغمه‌سرایی ایجاد می­کنند و فرماندهی را میان بخشش کردن و پس گرفتن و میان قبول کردن و رد کردن می­چرخانند تا مصالح دولت ملی و منافع نیروهای خارجی را تأمین کنند.

بازوی نظامی: مؤسسه­ی نظامی با تمام فعالیت­های خویش به شکل روتینی عمل می­کند؛ اما تمام مفاصل رهبری و تحرک تشکیلات نظامی با استخباراتی نظامی تحت نفوذ دولت سایه قرار دارند؛ چنانچه تعیین رهبرها به اعتبار آن صورت گرفته و پیمان‌نامه‌ها از سوی آن امضاء می­شوند. دولت سایه همان نهادی است که از کوچک‌ترین جزئیات مطلع است. تمام فرمان­های مردان خویش را به اجرا می‌گذارد، اگرچه درست قابل‌فهم نباشند. پس تمام جزئیات و دقیق‌ترین آن‌ها در دست حکومت سایه است. همین امر است که او را قادر می­سازد تا سریع‌تر، منظم‌تر و منسجم‌تر فرمان­ها را به اجرا درآورد؛ به گونه­ای که از هر تحرک موجود پیش‌گام‌تر بوده و هر حرکتی را که در داخل دولت غیر مرغوب باشد خنثی می­کند. همیشه تحت رهبری دولت سایه سازمان خاصی وجود دارد که سریع مداخله نموده، صلاحیت‌های بزرگ داشته و معیارهای بازدارد.

بازوی قانونی یا قضایی: اهرم قانونی این است که تمام فرمان‌ها از دولت سایه صادر می­­شود. احکام و قوانینی که از دولت سایه تأیید می‌شود، به‌عنوان احکام قضایی آماده فرستاده می­شود؛ کاری‌که قاضی در قبال آن انجام می­دهد، قرائت آن است و بس؛ اگرچه خلاف قانون هم باشد. دولت سایه عملاً بر تعیین مهم‌ترین قاضی­ها نظارت دارد؛ خارج از دایره­ی دولت حاکم است، شبکه­ی پیچیده­ی از ارتباطات داخلی را در اختیار دارد که او را قادر می­سازد تا واقعیت را به گونه‌ی درست و شفاف آن بخواند، بر ادامه دادن و یا لغو هر قانون توانایی دارد، بدون این­که به اعتراضات دسته‌جمعی توجه کند؛ بنابراین هیچ معترضی و جود نخواهد داشت.

بازوی مالی: بدون شک اقتصاد نیرویی دارد که نمی­توان آن را دست‌کم گرفت. از همین جهت است که آن­ها را به گونه شنیعی می‌یابیم؛ حتی فوق تصور بر دارائی‌ها تسلط پیدا می‌کنند و سازمان­های مافیایی حقیقی را در درون کالبد دولت در تمام میدان­ها رهبری می­کنند. اجازه می­دهند تا خود و خواص‌شان پول‌شویی کنند؛ هم‌چنین آنان توان دارند تا از طریق سازمان‌های اقتصادی که زمام‌شان را به دست دارند، کسی را ثروتمند و کسی را تنگ‌دست سازند؛ به‌ویژه از طریق تمویل خارجی و حساب­های بانکی خارجی برای تأمین منافع خارجی به گونه‌ی واضح.

بازوی مطبوعاتی و رسانه­ای: مطبوعات با ابزار مختلف خود به‌عنوان قدرت چهارم بعد از قوه­ی مقننه، اجرائیه و قضائیه مطرح است. رسانه بسیار مهم است؛ زیرا بر رأی عامه­ی ملی و وطنی تأثیرگذار بوده و مطابق میل خود شخصیت­هایی را طراحی می­کند. پس می­تواند ارزش­ها و اخلاق را تبدیل و یا آلوده نموده و مفاهیم درست را به مفاهیم غلط تبدیل کند، افراد فرومایه­ی جامعه را بلند ببرد تا شأن قابل‌توجه پیدا نموده و به ستاره تبدیل شوند. مطبوعات کمک می­کنند تا دیدگاهی مطابق دیدگاه دولت ایجاد شود، حتی اگر دیدگاه لازمی نباشد که باید باشد. رسانه­ها مراقبت‌کننده‌ی در حال پیشرفت هستند؛ به گونه‌ای که ارتش الکترونیکی تشکیل می­دهند تا مراقبت‌کننده و محاسبه­گر باشد. گروه را برمی‌انگیزند، اشاعه پراکنی نموده و نبض قانون‌گذار و امور بسیار دیگری را بدست دارند.

بازوی اجرایی و امنیتی: این مورد ابزاری است که می­تواند هر اجندایی داخلی و خارجی را اجرا کند؛ زیرا به گونه‌ی دقیق و روشمند بنا یافته است که درپوش امنیت و دست فعالی که بر قانون‌گذار فشار وارد می­کند، به دست آن­هاست. دولت عمیق می­تواند قانون‌گذار را زیر تهدید قرار دهد؛ از همین رو است که تمام ابزارهای امنیتی با تمام عناوین خود منحصراً تحت تسلط دولت سایه است؛ زیرا آن‌ها در امان هستند و رسیدن به آن­ها دشوار است.

به اعتبار این ابزار دولت سایه چنگال­های خویش را در جسد دولت فروکرده است؛ زیرا امکانات و توانمندی‌های آن فوق امکانات و توانمندی‌های خود دولت، علاوه بر امتیازاتی از قبیل سرعت تصمیم‌گیری و اجراء زیر فشار و تهدید است. این‌یک قدرت ظالم است که تصامیم سخت‌گیرانه‌ی را بدون این‌که در قبال آن احساس مسئولیت کند، اتخاذ می­کند؛ زیرا نیروهای پشتیبان داشته و منافعی نزدش است که باید از آن‌ها دفاع شود. دولت سایه می­داند که هر آنچه انجام دهد، موردمحاسبه قرار نمی­گیرد؛ بنابراین، می­تواند در تمام تصامیم علیه مردم کمک کند؛ مگر این‌که انقلاب مردمی عمومی باشد که در این صورت رویاروی با مردم سودی ندارد؛ زیرا مردم می‌توانند هر سازمانی را سرنگون کنند. آن­ها در این صورت به ظلم شدید پناه می‌برند؛ چنانچه در سوریه اتفاق افتاد؛ زیرا مسئله را مسئله­ی و جود و عدم می‌پندارند، مگر این‌که توجه کاملی علیه آن صورت گیرد؛ چنانچه در تونس، مصر و سودان و الجزایر انجام شد.

عادتاً مردم از وجود دولت سایه تا قیام انقلابی که اسرار آن را با تفصیل برملا کند، چیزی نمی‌دانند. این مسئله در انقلاب‌های بهار عربی رخ داد؛ به گونه‌ای که اصطلاح دولت سایه به گونه‌ی واضح تعریف شد و برای بسیاری از مردم احساسی پیدا شد که دست‌های پنهانی و جود دارد که مخفیانه در جامعه و دولت بازی می­کنند و این دست‌ها عمیق بوده و ساحت نفوذ و قدرت وسیع دارد. ازاینجا می­شود، برخی از صفات دولت سایه و مأموران آن را برشمرد.

دولت سایه متکی به نیروی خارجی است. این نیروهای خارجی وابسته به منافع سیستم بین‌المللی می‌باشد و به‌زودی در نوع دوم از دولت عمیق آن را تشریح خواهیم داد.

تغییر اوضاع باوجود دولت سایه دشوار است؛ زیرا با تغییر اوضاع موقف سخت‌گیرانه‌ای را می­گیرد؛ چنانچه در سوریه به‌عنوان‌مثال واضح مشاهده شد.

دولت سایه یا زیرین با هر فاسدی در حکومت اعم از کارمندان، اداری­ها و مردان دینی که فاسد هستند، تعامل می‌کند، دامنه فعالیت‌شان را گسترش داده و صلاحیت‌های‌شان را افزایش می‌دهد تا طرف‌داری آن‌ها را به دست آورد. بنابراین افراد دولت سایه اکسیجن خویش را در هر انحطاط و فساد می‌یابند. از همین‌جاست که هرکس با آن­ها کار کند، نمی­تواند خویش را از چنگ‌شان بیرون کند؛ چنانچه او را در حال فکر کردن، هر فکری که خارج از خواستشان باشد، درآن‌واحد دست‌گیر می­کنند.

دولت سایه اقدام به تغییر قواعد اخلاقی و دینی می­کند؛ به گونه‌ای که منافع آن را تأمین کند و توجه به آن­ها را ضعیف کند. مفاهیم جدیدی را جایگزین می‌سازند که بافت مردم را متفرق نموده از هم جدا می­سازد تا به زندگی زیر سایه­ی استبداد راضی باشند. دولت ملت از دیدگاه دولت سایه مانند معبود است؛ زیرا با ناحیه دینی داوری می­کند و آن را به بهانه­های مختلف در خدمت منافع خود می­گیرد؛ از قبیل اطاعت از اولی الامر، دشمنان دین، تروریست و غیره.

قانون در تمام حالات ساخته­ی دست‌شان است، می‌توانند شخصیت‌های بزرگ و صاحبان عالی‌ترین قدرت را محاسبه کنند؛ آنچه آن‌ها را قدرتی می‌سازد که فوق آن قدرتی نیست.

هر ارگانی در دولت بدون کدام سؤال و استفسار از آنچه رخ می­دهد، هر وضعی را از ایشان می‌پذیرد، گویا مسائلی هستند که برای کسی مهم نیست؛ مانند کشتن، زندانی کردن و یا مخفی کردن کسی. تمام سازمان­های دولتی در برابرشان صلاحیت­های ضعیف دارند، دولت همانند خون‌داری در دستشان است، آن‌ها می­توانند هر قانون، دگرگونی و تغییری را که با رویکردشان متناسب نباشد، مهار کنند.

 زمانی که بخواهیم دولت سایه را تفکیک کنیم، باید از لحاظ مبدأ خواستگاه آن را تفکیک کنیم که همانا نیروی خارجی است که آن را کمک می­کند. هم‌چنین تمام سازمان­ها و افرادش در خفا کار می­کنند؛ بنابراین برای خلاصی از دولت سایه باید از تمام رموزی رهایی یابیم که تحت سلطه­ی آن بکار گرفته می­شود و این کار جز با انقلاب كامل و عملي امکان‌پذیر نیست. بعدازاین انقلاب جنگ نیروهای خارجی نیز به پایان می­رسد. این مسئله طبیعتاً زمانی اتفاق می­افتد که انقلاب به‌نظام جهانی هیچ رابطه­ی نداشته باشد؛ بلکه خودش یک نظام جهانی عالی بوده و بر مبدأ جدیدی استوار باشد که حل وسط قدیم را مطلقاً نمی‌پذیرد و بر هیچ قاعده­ای از قواعد نظام جهانی متکی نیست؛ بلکه رقیب آن بوده و در برابرش فعالیت می­کند.

آیا دولت سایه بر بهار عربی تأثیرگذار بوده است؟

در حقیقت دولت سایه به گونه‌ی دقیق و بسیار محکم در تمام انقلاب هایکو در تونس، مصر، الجزایر و سودان رخ داد، تأثیر متفاوت داشته است. با آنچه در کشورهای در حال جنگ مانند لیبیا و یمن اتفاق افتاد؛ اما آنچه در سوریه رخ داد واقعیت بسیار مختلف دارد که باید غور بیشتری در مورد آن صورت گیرد.

آنچه در سوریه رخ داد وضعیت خاص داشته است، به گونه‌ی که آنان توانایی توجه بر آن را نداشتند. این به خاطر طبیعت ملت‌های مختلف و بیداری بوده که در اول انقلاب موجود بود و خطوط سرخی که غرب حتی متمایل به نزدیک شدن به آن­ها هم نبود. بنابراین فرمان‌ها به قبضه­ی آهنین بودند و انقلاب به‌سوی نظامی شدن کشیده شد تا این‌که مقابله علیه پیشرفت و انقلاب آن­ها را با ابزار مدرن‌شان روبه نابودی می‌کشاند. در طول سال‌های سابق با مشکلات بسیار سختی روبرو شدند، آنچه دولت سایه را ضعیف ساخته و اکثر بازوهایش را از دست داد؛ اما غرب با انقلاب شام زیرکانه تعامل کرد، مهره‌های دولت سایه را میان مخالفان از طریق دور انداختن کهنه و از طریق انتقال بعضی از رهبران به‌جاهای امن مانند (فاروق الشرع) که در طول این زمان به روسیه ماند تا دست‌هایش پاک باقی بماند؛ هم‌چنین از طریق محافظت از رهبرهای فرعی امنیتی که رمقی داشتند، مانند (علی مملوک) بااینکه برای دولت سایه و ناتوانی پیش‌آمده بود؛ اما در برخی موارد زمانی که مردم به آرامش و رضایت برگشتند، می­تواند به خودترمیمی بپردازد؛ چنانچه این امر از ایشان سال‌های متمادی می­طلبد تا حالت به آنچه بود، برگردد. از این روست که می‌یابیم در این اواخر برای به دلایل مختلف راه‌حل سیاسی را پیش کش می­کنند، از جمله تلاش برای ترمیم برخی از بازوها. با آن‌هم دیده می‌شود که آن‌ها به دستور جدید در تعیین آجندای جدید تکیه خواهندزد تا اساس را دوباره بازسازی کنند. اگر هر اختلالی رخ دهد، موادی را در قانون قرار می­دهند که بتواند بافت سوریه را سست نموده و آن را به مرزهای خون تقسیم کند. طبیعتاً آنچه اکنون می‌گوییم، پلان غرب و مزدورانش است و آن واقعیتی که باید باشد نیست؛ زیرا مردم می­توانند میز را بر همه برگردانند، مشروط بر این‌که رهبری را برای کسی بسپارند که اصول تعامل با سازمان ملل و سربلند کردن در برابر او را دانسته و مبدأ بدیل را حمل می­کند. قادر است تا فرمان کشتی را به ساحل امن هدایت کند، حکم بماانزل الله نموده و انقلاب ریشه­ی انجام دهد تا هیچ عنصری از عناصر دولت سایه سابق و همکاران آن­ها در اساس دولت جدید باقی نماند؛ زیرا آن‌ها دوباره برای نابود ساختن دولت جدید از نو تلاش خواهند کرد.

نوع دوم( دولت سایه بر سطح جهانی:

آن عبارت است از نیروهای که تمام دولت‌های سایه در تمام دولت ملت‌ها را کمک می­کند. این دولت بر هر فرمان و توافقی در داخل این دولت‌ها تسلط دارد. از همین جهت است که از طریق این شبکه­ی غیرمتناهی بااینکه مزدوران دولت باهم اختلاف دارند، بر آن­ها اعمال‌نفوذ می­کند؛ زیرا مهم‌ترین مأموران دولت سایه به گونه‌ی مستقیم یا غیرمستقیم با دولت سایه­ی جهانی ارتباط دارند. دولت سایه­ی جهانی بر تمام سازمان­های نظام بین‌المللی کنونی مانند سازمان ملل، شورای امنیت، بانک جهانی وغیره با همین بازوها و همین شکل حکم می‌رانند؛ درحالی‌که از زیربناهای نظام جهانی کنونی یعنی سرمایه‌داری هستند و مطابق آن بر دنیا حکم‌رانی می­کنند. در برخی موارد از مؤسسات حاکم جهانی یا از مراجعی که بر قدرت و اقتصاد نفوذ دارند، درآن‌واحد نمایندگی می­کنند؛ این در حالی است که افرادشان مطلقاً آشکار نبوده و در هیچ منصبی نیستند؛ بلکه وجود به شدت پنهانی و قدرتمند و بر تمام قدرت‌های بلند در جهان در تمام میدا­ن­ها به دون استثناء نفوذ غیرعادی دارند. آن‌ها کسانی اند که نقشه‌های درازمدت می­کشند و هر چیز را مطالعه­ی علمی می­کنند تا نقشه­های محکمی را طرح کنند. اسلام را به‌عنوان یک مبدأ پیش چشمان و نقشه­های خویش قرار می­دهند تا از ظهور آن در میدان جلوگیری کنند، آن‌هم نه به هر شکلی از اشکال؛ بلکه تلاش می‌کنند تا چهره‌ی آن را مخدوش نمایند. در این راستا مثال فعلی و مثال مربوط به آینده را که مورد توقع است، بیان می­کنم.

گروه داعش که ادعای ایجاد دولت خلافت را دارد، یک سازمان جدید و مجهولی است، با آن‌هم از تمام کشورهای دنیا با تفرقی که دارند، کمک شد تا اینکه نزدیک بود منجر به شناخت کسی شود که او را پشتیبانی می­کرد. یک اجندای غربی را برای مخدوش کردن چهره­ی اسلام به اشکال مختلف اجرا کردند تا اسم خلافت را در نزد امت غیرقابل‌قبول جلوه دهد. در زمانی‌که نقشش به پایان رسید، دیدیم که همه در پایان دادن آن مشترک عمل کردند، بااین‌که اگر رها می­گردید، خطر بسیار بزرگ‌تری را شکل می­داد؛ اما آن‌ها اقدام به مطالعه­ی دوام‌دار آن نموده تا یک توطئه­ی بزرگی را مافوق نقشه‌های تمام کشور­های ما حول رقم زنند.

 مثال دیگر که متعلق به آینده است و توقع می‌رود این است که آن‌ها می­دانند، دولت خلافت به اذن الهی آمدنی است. برای همین آن­ها شخصیت حاکمی را نزدیک می­کنند تا اذهان عامه گمان کنند که این شخصیت می­تواند خلیفه باشد؛ درحالی‌که خیلی دور از این واقعیت است که آن رئیس‌جمهور ترکیه است. این برای یک امر پوشیده است که درواقع انتهای امنیت‌شان در زمان اقامه­ی خلافت حقیقی خواهد بود، در چنین شرایطی او هم اقامه­ی خلافت اسلامی اعلام خواهد نمود و به هدف خفه کردن خلافت حقیقی و پراکنده نمودن انظار عمومی به تطبیق شریعت خواهد پرداخت؛ دولتی‌که برای مردم معروف و از قبل بوده است؛ اما خلافت حقیقی بدون شک تازه‌وارد میدان است، باوجود نصوص از جمله این حدیث رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم که فرموده است:

«اذابویع لخلیفتین فاقتلوا الآخر منهما»

ترجمه: زمانی‌که برای دو خلیفه بیعت کرده می‌شد، دومی را بکشید.

اما به خاطر دوری مردم از دین در خلال صدسال یا زیادتر، اذهان مردم را ضعیف نموده و این نصوص را به عرصه­ی تطبیق نمی‌گذارند.

زمانی‌که خواسته باشیم، بر این دولت عمیق جهانی حاکم قرار گیریم، این امر نسبت به افراد و کشورهای که به آن نسبت می‌شوند، محال است. بنابراین، لازم است جنگ مبدئی باشد که وجود آن و شبکه­ی عنکبوتی مسلطش را پایان دهد. الله‌اعلم این امر هرگز بدون و جود دولت اسلامی که به‌زودی ارتباط آن‌ها را از بین برده و بینی‌شان را به خاک خواهد مالید، امکان‌پذیر نیست.

 بدون شک، ظاهر دولت سایه با مفهومی که تذکر یافت، نتیجه­ی نظام سرمایه‌داری است که مجبور است با سلاح و نیرنگ بالای جهان حکم‌رانی کند؛ نظامی که گروه اندکی از بشر برای ربودن ثروت جهان و گذاشتن بشریت در زندگی تنگ‌دستی و فقر آن را تطبیق می­کند. اما نظام اسلام ربانی که خیر و خوبی را برای جهانیان جلب می­کند، سازمانی‌ برای گمراه کردن بشریت ندارد؛ زیرا دولت اسلامی استوار بر عدالت مساوات و رعایت امور بشریت است. ارزش‌های این دین پاکیزه را تطبیق می‌کند که بندگان را از عبادت بندگان به عبادت پروردگار بندگان سوق می‌دهد و از ظلم ادیان به عدالت و نور اسلام می‌کشاند. چه قدر امروز دنیا به دین الله سبحانه وتعالی نیازمند است تا آن را ازآنچه در آن هست، بیرون کشیده و عقول و بصیرت‌شان را روشن کند!

بدون شک کار برای برگشت اسلام به صحنه­ی زندگی خواست بشریت است، نه‌فقط مسلمان‌ها؛ زیرا جهان به مراحل درک اسفل رسیده و ما بر دروازه‌های تغییر هستیم. بنابراین، برای دعوت گران به‌طور ویژه و برای مسلمانان به‌طور عام می‌گوییم: بر ای‌شان لازم است تا مسیر را تقویت کنند. برای این‌که در وقت مناسب برسیم، در میدان بقاء به‌طور کامل مجهز باشیم، بخواست الله سبحانه وتعالی طلوع خورشید اسلام را مشاهده کنیم تا دنیا را به عدل و نور خویش روشن کند و چنانچه بودیم به امت خیری برگردیم که برای مردم بیرون آمده است. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ [صف: ٨]

ترجمه: می‌خواهند نور الله را با دهان‌های‌شان خاموش کنند و الله نورش را کامل می‌سازد؛ اگرچه کافران دوست نداشته باشند.

نویسند: نبیل عبدالکریم (ابو مصعب)

مترجم: حبیب اسلمی

برگرفته از شماره­ 443 مجله الوعی

 

ادامه مطلب...

سکوت امت در برابر عدم حاکمیت اسلام؛ تهلکه و خودکشی است

  • نشر شده در سیاسی

 (ترجمه)

برخی از علماء و اکثریت مردم در سرزمین‌های اسلامی به مقطعی از آیت التَهلُکَة یعنی این قول الله سبحانه وتعالی﴿وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ استدلال کرده و به دفاع از خود می‌پردازند و وقتی از آنان خواسته شود تا اعمال حکام ظالم را رد و زشتی اعمال مسئولان فاسق را برای امت افشاء و خواستار إقامۀ حاکمیت شریعت اسلامی و احکام الله سبحانه وتعالی شوند، به این آیت متوسل شده و برای خود چنین دلیل می‌آورند که این کار خودکشی است و ما از آن نهی شده‌ایم!

آنان تنها به گناه سکوت علیه ظالمان و علیه فساد و استشهاد و استدلال اشتباه از آیت مبارکه اکتفاء نکردند؛ بلکه سد راه کسانی شدند که مسئولیت شرعی شان را در قبال حکام ظالم و مسئولان فاسق ادا می‌کنند و آنان با این عمل خود در گناه شناور شدند. آنان خار راه کسانی شدند که حکام و مسئولان را امر به معروف و نهی از منکر کرده، اعمال زشت شان را ایراد گرفته و آن‌ها را محاسبه می‌کنند و برای تغییرشان برای بازگشت حاکمیت الله سبحانه وتعالی بر روی زمین فعالیت کرده و در این راه قربانی می‌دهند. آنان این گونه افراد را که بخاطر ادای مسئولیت خود تحت آزار و شکنجه قرار گرفته و زندانی شوند و یا با تنگدستی مواجه شده و یا هم کشته شوند، متهم به خودکشی کرده و می‌گویند که آن‌ها به دست شان خود را به هلاکت رسانده اند و برخی از آنان، این گونه افراد را به به فتنه‌انگیزی و فسادجوی متهم می‌سازند!

کسانی‌که چنین پنداشته و سکوت را بر گفتن سخن حق ترجیح می‌دهند؛ این احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را فراموش کرده اند:

«لَایَنبَغِی لِإمرِئٍ یَشهَدُ مَقَامًا فِیهِ مَقَالُ حَقٍّ إلَّا تَکَلَّمَ فِیهِ، فَإنَّهُ لَن یُقَدِّمَ أجَلَهُ وَ لَن یَحرِمَهُ» (رواه بیهقی)

ترجمه:  برای کسی‌که در جای حضور می‌یابد (که حق کتمان شده و باید حق را بگوید) سزاور نیست که سکوت کند؛ بلکه باید حق را بگوید، زیرا گفتن حق اجل او را نه پیش می‌اندازد و نه پس.

«ألَا لَایَمنَعَنَّ أحَدَکُم رُهبَةَ النَّاسِ أن یَّقُولَ بِحَقٍّ إذَا رَآهُ أو شَهِدَهُ» (رواه ترمذی)

ترجمه: آگاه باشید که ترس از مردم، هیچ یک از شما را از گفتن حق، وقتی حق را می‌بیند، باز ندارد.

«سید الشهداء حمزة بن عبدالمطلب، و رجل قام إلی إمام جائر فأمره و نهاه فقتله» (رواه حاکم)

ترجمه: سید شهداء (حضرت) حمزه بن عبدالمطلب و مردی است که در برابر حاکم ظالم ایستاده و او را امر به معروف و نهی از منکر کرده و حاکم او را به قتل می‌رساند.

«أفضل الجهاد کلمة عدل عند سلطان جائر» (رواه أبوداود)

ترجمه: بهترین جهاد، گفتن کلمه حق نزد پادشاه ظالم است.

پس آیا کسی‌که در برابر حکام ظالم به خاطر اجابت امر رسول الله صلی الله علیه وسلم و رسیدن به منزلت سیدالشهداء می‌ایستد، خود را هلاک کرده است؟!

این علماء و مردم، مواقف علمای سلف صالح را در برابر حکام در تمام عصرهای اسلامی فراموش کرده اند؛ علمایی‌که به بهترین وجه مسئولیت خود را ادا نموده، امر به معروف و نهی از منکر کردند، حکام شان را محاسبه کرده و ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای مانع شان نشد؛ مثل إمام احمد بن حنبل و مورد آزار قرار گرفتن و زندانی شدن وی در قضیه معروف خلق القرآن. وی در برابر مصیبت‌ها و مشکلات صبر و استقامت کرد؛ زیرا می‌دانست که با لغزش وی امت خواهد لغزید. سلطان علماء العز بن عبدالسلام که در برابر ممالک و حکام‌ حلقه‌بگوش ایستاد و با آنان بدون این‌که از شکنجه و زندان بترسد، نیشگون و سخت صحبت کرد. إمام اوزاعی که با بیان حق به صورت قاطع و جدی با ابی العباس السفاح با وجود همه زور و قدرتش به مبارزه پرداخت... این گونه علماء می‌دانند که ایمان دارای تکالیف و مسئولیت‌هاست. الله سبحانه وتعالی فرموده است:‏

‏‏﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ[عنکبوت: 2]‏

ترجمه: ‏آيا مردمان گمان برده‌اند همين كه بگويند ايمان آورده‌ايم (و به يگانگي الله و رسالت پيامبر اقرار كرده‌ايم) به حال خود رها مي‌شوند و ايشان (با تكاليف و وظائف و رنج‌ها و سختي‌هائي كه بايد در راه آئين آسماني تحمّل كرد) آزمايش نمي‌گردند؟!‏

پس آیا این علماء و همانندان شان خود را به هلاکت رسانده اند و به عبارت دیگر، آیا خودکشی کرده اند؟!

اگر به آیه‌ای که اینان به جزئی از آن استشهاد و استدلال می‌کنند، رجوع کنیم یعنی این آیه مبارکه:

﴿وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[بقره: 195]

ترجمه:و در راه الله انفاق (و بذل مال) كنيد و(با ترك انفاق)، خود را با دست خويش به هلاكت نيفگنيد و نيكي كنيد(در كشتن و ياري ستمديده و جنگ و...) همانا الله نيكوكاران را دوست ميدارد.

درمی‌یابیم که این آیت بیان می‌دارد، وقتی الله سبحانه وتعالی جهاد را در راه خود فرض و نشر دین را با فتح و پیروزی واجب و لازمی ساخت؛ بدنبال آن از انفاق که از عناصر اساسی و اصلی جهاد می‌باشد، یادآور شد. بنابر این، جهاد از طریق جنگ با دشمن با انفاق فی سبیل الله معنا پیدا می‌کند. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

‏ ‏﴿انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ‏[توبه: 41]

ترجمه : ‏‏(اي مؤمنان! هرگاه منادي جهاد، شما را به جهاد ندا درداد، فوراً) به سوي جهاد حركت كنيد! سبك‌بار يا سنگين‌بار، (جوان يا پير، مجرّد يا متأهّل، كم‌عائله يا پرعائله، غني يا فقير ، فارغ‌البال يا گرفتار، مسلّح به اسلحه سبك يا سنگين، پياده يا سواره و... در هر صورت و در هر حال) و با مال و جان در راه الله جهاد و پيكار كنيد، اگر دانا باشيد، مي‌دانيد كه اين به نفع خود شماست.

سبب نزول این آیت مسئله را واضح‌تر خواهد ساخت، چنان‌که در تفسیر البغوی آمده است: «أبو أیوب انصاری گفت: گروهی از انصار نزد مان آمدند و این در حالی بود که الله سبحانه وتعالی دین خود را عزت و رسول خود را نصرت داده بود و ما در میان خود پنهانی گفتیم: ما اهل و اموال خود را ترک کردیم تا اسلام گسترش یافت و الله سبحانه وتعالی نبی خود را نصرت داد؛ پس اگر بسوی اهل و اموال خود برگردیم و در آنجا بمانیم و نیکوکاری کنیم، چیزی از آن‌ها ضایع نمی‌گردد. پس الله سبحانه وتعالی این آین را نازل کرد:

﴿وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[بقره: 195]

ترجمه:و در راه الله انفاق(و بذل مال) كنيد و(با ترك انفاق) خود را با دست خويش به هلاكت نيفكنيد، و نيكي كنيد(در كشتن و ياري ستمديده و جنگ و...) همانا الله نيكوكاران را دوست ميدارد.

لذا، هلاکت یعنی باقی ماندن در میان اهل و اموال و ترک جهاد. أبو أیوب انصاری تمام زندگی خود را در جهاد فی سبیل الله سپری کرد و حتی آخرین غزوۀ او در زمان معاویه در قسطنطنیه بود که در همان‌جا وفات یافت و در کنار دیوار قسطنطنیه دفن گردید؛ درحالی‌که مردم با توسل جستن به وی طلب باران می‌کردند.»

بنابر این، هلاکت اینست که در میان اهل و اولاد و اموال بمانی و جهاد فی سبیل الله را ترک کنی.

روایت شده که قومی قلعه‌‌ای را محاصره و مردی با آنان به تنهایی تا دم مرگ جنگید تا سرانجام کشته شد و مردم گفتند که وی خودش را به دست خود هلاک کرده است. این سخن به عمر بن الخطاب رضی الله عنه رسید و ایشان گفتند: مردم دروغ گفته اند! آیا الله سبحانه وتعالی چنین نفرموده است:

﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ[بقره: 207] ‏

ترجمه: ‏و در ميان مردم كسي يافت ميشود كه جان خود را (كه عزيزترين چيزي است كه دارد) در برابر خوشنودي الله ميفروشد (و رضايت الله را بالاتر از دنيا و مافيها ميشمارد و همه چيز خود را در راه كسب آن تقديم ميدارد) و پروردگار نسبت به بندگان بس مهربان است (و بدانان در برابر كار اندك، نعمت جاويد ميبخشد و بيش از توانائي انساني براي‌شان تكاليف و وظائف مقرّر نميدارد).‏

بسیاری از آیات و احادیث، تشویق و ترغیب بر جهاد با هردو نوع آن، یعنی جنگ و انفاق کرده و تشویق می‌کند که در برابر ظالمان باید مقاومت کرد و برای تغییرشان باید سدّ راه آن‌ها شد. مسئولان باید محاسبه و امر به معروف و نهی از منکر شوند، سکوت در برابر این ظالمان و مسئولان بی‌کفایت از دید آیات و احادیث مبارکه ترک واجب خوانده شده و این در ذات خود هلاکت بشمار می‌رود. صبر و استقامتی‌که مسلمان در این راه پیشه می‌کند، از دید آیات و احادیث از عزم الأمور بحساب می‌آید؛ چنان‌که الله سبحانه و تعالی فرموده است:

‏ ‏﴿لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِيراً وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُور [آل عمران: 186]

ترجمه: ‏به طور مسلّم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمايش قرار ميگيريد و حتماً از كساني‌كه پيش از شما بديشان كتاب داده شده است و از كساني‌كه كفر ورزيدهاند، اذيّت و آزار فراواني ميبينيد (و اعمال ناشايستي و سخنان نابايستي ميشنويد) و اگر (در برابر آزمايش مالي و جاني) بردباري كنيد و (از آنچه بايد پرهيز كرد) بپرهيزيد(كارهاي شايسته همين است و)، اين اموري است كه بايد بر انجام آن‌ها عزم را جزم كرد و در اجراي آن‌ها كوشيد.

آیات و احادیث صبر مجاهدان را که با مشکلات و مصیبت‌ها دست و پنجه نرم کرده، با دشمن شان می‌جنگند و از مصیبتی که در راه الله می‌بینند، خسته نشده و ارادۀ شان ضعیف نمی‌گردد، توصیف و تمجید کرده است؛ چنان‌که الله سبحانه وتعالی فرموده است:‏

﴿وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ[آل عمران: 146]‏

ترجمه:و چه بسيار پيامبراني كه مردان ربانی زیادی به همراه آنان كارزار ميكردهاند و به سبب چيزي‌كه در راه الله بدانان مي‌رسيد(از قبيلغ كشتهشدن برخي از ياران و مجروحشدن خود و دوستان) سست و ضعيف نميشدند و زبوني نشان نميدادند (و بلكه شكيبائي ميكردند) و الله شكيبايان را دوست ميدارد.

پس کدام تهلکه و خودکشی در این عمل نهفته است؟ در حالی‌که الله سبحانه وتعالی برای شان در روز قیامت پاداش کامل و فراوانی آماده کرده است:‏

‏‏﴿إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ[زمر: 10] ‏

ترجمه: ‏قطعاً به شكيبايان اجر و پاداش‌شان به تمام و كمال و بدون حساب داده مي‌شود.

این چه نوع هلاکتی است؟! در حالی‌که حضرت بلال  رضی الله عنه در برابر آزار و اذیت و شکنجه‌های صحرای سوزان مکه بخاطر دین خود صبر و استقامت کرد و نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم و صحابه بزرگوار به درجۀ عالی نایل گشت تا جائی که عمر بن خطاب رضی الله عنه گفت: «أبوبکر سید و سرور ماست و سید و سرور ما را آزاد کرد.»

آیا آل یاسر خودشان را هلاک می‌کردند؛ در حالی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای شان این سخن‌ را می‌گفت:

«صَبرًا یَا آلَ یَاسِر، فَإنَّ مَوعِدَکُم الجَنَّة؟!»

ترجمه: ای خانوادۀ یاسر! صبر و استقامت کنید؛ زیرا جایگاه تان بهشت است.

خلاصه سخن: استشهاد و استدلال این علماء و مردم به این مقطع از آیت یک استشهاد و استدلال فاسد و غلط بوده و این  وضعیتی که امت امروز در آن بسر می‌برد، از قبیل: هلاکت، گمراهی، سرگشتگی و نزول از جایگاه طبیعی‌اش که الله سبحانه وتعالی برایش برگزیده بود، همه و همه بخاطر عدم تطبیق دین الله سبحانه وتعالی بر روی زمین و بخاطر رضایت و سکوت در برابر این حکام طاغوتی و ظالم که از پروژه‌های غرب کافر در سرزمین‌های ما حراست و نگهبانی می‌کنند، می‌باشد که یقیناً این عمل‌کرد در ذات خود تهلکه و خودکشی بشمار می‌رود.

لذا، باید در برابر باطل ایستاد و آن را رد و برای رسیدن به حق بیداری قوی ایجاد کرد تا مسلمانان در پرتو آن مسئولیت‌های شان را در برابر دین و امت شان با ایستادگی در برابر طواغیت و کار برای تغییر بدوش بگیرند؛ هرچند هزینۀ بزرگی داشته باشد! عزت دنیا و آخرت در این نهفته است.

برگرفته از شماره 459 جریده الرایه

نویسنده: دکتور نبیل الحلبی – غزه (فلسطین)

مترجم: محمد مزمل

ادامه مطلب...

بیان حق، بزرگ‌ترین جهاد

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

ابی سعید خدری رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که فرمودند: 

«أَفْضَلُ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ»

ترجمه: برترين جهاد، سخن حقّی است که نزد پادشاهی ستم کار گفته می‌شود. (أبو داود و ترمذي آن را روایت کردند و گفتند: حدیث حسن است.)

 بیان آشکار حق، عواقبی دارد که تنها بندگان مخلص الله سبحانه وتعالی -که با پایبندی به شریعت و برافراشتن پرچم دین برای جلب رضایت اوتعالی تلاش می‌کنند- می‌توانند متحمل شوند. این حق با هوی و هوس افراد صاحب نفوذ در تضاد است و منافع آن‌ها را تهدید می‌کند. از این رو با حق و کسانی‌که به سوی آن دعوت می‌کنند، اعلام جنگ نموده و با تحریف، دروغ و تهمت و با ارعاب و بازداشت و ترساندن و کشتار می‌کوشند تا از ظهور او در میان مردم جلوگیری کنند تا صداهایی را که دعوتگران به سوی خیر هستند، سرکوب کنند. اما با تمام این‌ها، این مخلصین بدون ترس و تردید حق را بیان و مسلمانان را نصیحت می‌نمایند و از گفتن حق، دعوت به سوی آن، دعوت به پیروی از آن و این‌که به عنوان روشی برای تمام زندگی قرار گیرد، دست بر نمی‌دارند. احساس مسئولیت، صداقت و محبت خیررسانی برای مردم، آنان را در این امر انگیزه داده است. مسلمانی‌که الله سبحانه وتعالی را دوست دارد، باید نسبت به دین خود غیرت داشته باشد و از هتک حرمت‌های آن جلوگیری کند. این محبت او باعث می‌شود که بخواهد همه مخلوقات، فقط بندگان الله سبحانه وتعالی و مطیع اوتعالی باشند و از او سرپیچی و از حدود او تجاوز نکنند. چنانچه برخی گفتند: دوست دارم، گوشت بدنم را با قیچی می‌بریدند؛ اما کسی از الله سبحانه وتعالی نافرمانی نمی‌کرد.

از ابوعبدالله خباب بن اَرَت رضی الله عنه روایت است که گفت: درحالی‌که رسول الله صلى الله عليه وسلم شالِ خود را در سايه‌ی كعبه، بالش کرده و تكيه زده بودند، (از شکنجه‌های مشرکان مکه) به ایشان شكايت کرديم و گفتيم: آيا برای ما درخواست پيروزی نمی‌كنید؟ آيا برای ما نزد الله دعا نمی‌كنید؟ فرمودند:

«قَدْ كَانَ مَنْ قَبْلَكُمْ يُؤْخَذُ الرَّجُلُ فَيُحْفَرُ لَهُ فِي الْأَرْضِ فَيُجْعَلُ فِيهَا، فَيُجَاءُ بِالْمِنْشَارِ فَيُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ فَيُجْعَلُ نِصْفَيْنِ، وَيُمْشَطُ بِأَمْشَاطِ الْحَدِيدِ مَا دُونَ لَحْمِهِ وَعَظْمِهِ، فَمَا يَصُدُّهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ. وَاللهِ لَيَتِمَّنَّ هَذَا الْأَمْرُ حَتَّى يَسِيرَ الرَّاكِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَى حَضْرَمَوْتَ لَا يَخَافُ إِلَّا اللهَ، وَالذِّئْبَ عَلَى غَنَمِهِ، وَلَكِنَّكُمْ تَسْتَعْجِلُونَ»

ترجمه: در امت‌های گذشته برای شخصی (که ايمان آورده بود) چاله‌ای در زمين می‌كَندند و او را در آن می‌گذاشتند. سپس اره‌ای می‌آوردند و روی سرش قرار می‌دادند، او را از وسط دونيم می‌كردند و شانه‌های آهنی در بدنش فرو می بردند تا جايی‌كه به استخوان و عصب می‌رسيد؛ ولی اين همه شکنجه او را از دينش باز نمی‌داشت. به الله سوگند که الله اين دين را كامل می‌کند و به نتيجه می‌رساند تا جايی‌که سوارکار (مسافر) از صنعاء تا حضرموت می‌رود و جز ترس الله (سبحانه وتعالی) و خطر گرگ برای گوسفندانش، از هيچ چيز ديگری نمی‌ترسد؛ اما شما عجله می‌کنيد.

پس باید قلب هر مسلمانی از اعتماد به نصرت و حمایت الله سبحانه وتعالی آکنده باشد. هر مسلمانی تنها بر الله سبحانه وتعالی توکل کند و جز او از هیچ کس نترسد! هر مسلمانی صدای حق باشد و با صدای بلند در مقابل طواغیت جنایتکار ایستاد شود. برای ریشه‌کن کردن این نظام فاسد سرمایه‌داری، که بر گرده مردم نشسته، تلاش کند تا هر مسلمانی، چنان ثابت قدم و قوی باشد که از آزار و اذیت‌های این مسیر به او آسیبی نرسد؛ زیرا ابتلاء از جانب پروردگارش می‌باشد که بوسیله آن قلبش را پاک می‌کند تا او را از همان بندگان خود قرار دهد که در برابر آزار و اذیت‌هایی‌که در دفاع از دین شان دیدند، صبر کردند، برای برافراشتن پرچم او سبحانه وتعالی و اعلای کلمه او تلاش کردند و هیچ نوع تغییری نکردند تا هر مسلمانی صبر کند و برای نصرت عجله ننماید؛ زیرا نصرت تنها به دست الله سبحانه وتعالی است و هر مسلمانی مطمئن باشد که عاقبت و سرانجام کار برای مؤمنان است.

﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾

ترجمه: ما آن سرای آخرت را تنها بهره كسانی مي‌گردانيم كه در زمين خواهان تكبّر و استكبار نيستند و فساد و تباهي نمي‌جويند(و دل‌هايشان از آلودگي‌هاي مقام‌طلبي و شهرت‌طلبي و بزرگ‌بيني و تباهكاري، پاك و پالوده است). عاقبت از آن متقیان است.

چنانکه، اصل نزد مسلمان اینست که خیر و نیکی را که برای خود دوست می‌دارد، برای دیگران نیز دوست بدارد. از این رو حمل این دین، تطبیق آن، زندگی در سایۀ آن و رساندن آن با دعوت و جهاد و با مجاهدت فکری و مبارزه سیاسی برای تمام بشریت وظیفه او بوده تا هدایت و صلاح و خروج از ظلمت‌های کفر و جهل به سوی نور اسلام و رستگاری در زندگی دنیا و آخرت را برای آنان حمل نماید.

برگرفته از شماره 460 جریدۀ الرایه

مترجم: احمد صادق امین

 

ادامه مطلب...

سعی سبب رزق نیست

  • نشر شده در فقهی

 (ترجمه)

به جواب محمد خطیب

سوال:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

به اجازۀ شما در مورد رزق سوالی دارم؛ سوال این است که آیا سعی باعث افزایش رزق مقدرشدۀ می‌گردد؟ یعنی اگر شخصی در خانۀ خود نشسته باشد رزق‌اش همان مقدار رزقی است که در صورت تلاش و کار کردن به‌دست می‌آورد؟ به عبارت دیگر، آیا اعلانات و یا بازاریابی به خاطر ارتقای سطح کار، در مقدار رزق تعیین شده می‌افزاید؟ تشکر، تقاضا دارم که در صورت ممکن جواب این سوال زودتر داده شود. الله سبحانه وتعالی شیخ ما را حفظ نموده و عمر شان را طولانی گرداند!

جواب:

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

به نظر می‌رسد که در مورد مسألۀ رزق در نزد شما اندکی پوشیدگی و التباس وجود دارد. به هر حال، این موضوع قبلاً توضیح داده شده، مخصوصاً در" دوسیۀ پرسش و پاسخ فقهی"؛ شما می‌توانید به آن مراجعه نمائید که به صورت کامل در آن موجود می‌باشد و جهت جواب به سوال شما، من قسمتی از آن را برایت در این‌جا به صورت خلاصه بیان می‌کنم:

«اما مسألۀ رزق، آیات قطعی‌الدلالة‌ی بسیاری وجود دارد که این آیات برای مؤمنین جای شک و تردیدی باقی نگذاشته و مجالی نمی‌گذارد؛ مگر این‌که ایمان بیاورند که رزق به‌دست الله سبحانه وتعالی بوده و برای هر کسی‌که خواسته باشد، می‌دهد. مسألۀ رزق غیر از مسألۀ قدر است؛ زیرا قدر آن است که الله سبحانه وتعالی وقوع فلان امر(حادثه) را قبل از به‌وقوع پیوستن آن می‌داند؛ زیرا آن نوشته و مقدر شده، اما در خصوص رزق علاوه بر این‌که الله سبحانه وتعالی می‌داند که فلان شخص رزق داده می‌شود رزق‌اش را تعیین و مقدر نموده است، معلوم است که رازق تنها الله سبحانه وتعالی بوده، نه بنده؛ زیرا آیات مبارکه به این مسأله دلالت دارد:

﴿لَا نَسْأَلُكَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى﴾ [طه: 132]

ترجمه: ما از تو روزی نمی‌خواهيم، بلكه ما به تو روزی می‌دهيم. سرانجام (نيك و ستوده) از آن (اهل پرهیزگاری و) تقوی است.‏

﴿وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ حَلاَلاً طَيِّباً وَاتَّقُواْ اللهَ الَّذِيَ أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ﴾ [مائده: 88]

ترجمه: و از نعمت‌های حلال و پاكيزه‌ای كه الله به شما روزی داده است بخوريد، و از (مخالفت با دستورات) الهی تقوی کنید كه شما بدو ايمان داريد.‏

این آیات قطعی الدلالة بوده و صراحت دارد که تنها الله سبحانه وتعالی رازق بوده و او است که برای هرکسی‌ خواسته باشد، رزق را فراخ و برای هرکسی خواسته باشد، رزق را تنگ می‌کند. در تمام این موارد نسبت رزق به سوی الله سبحانه وتعالی داده شده و در این آیات ذکر شده که جز الله سبحانه وتعالی دیگر رازقی نبوده و تنها او رزق می‌دهد. نسبت فعل رزق به سوی الله سبحانه وتعالی نسبت حقیقی می‌باشد.

پس می‌بینیم که در آیات مبارکه نسبت فعل رزق تنها به سوی الله سبحانه وتعالی داده شده، نه به سوی انسان. هم‌چنان در کدام حدیثی نیامده که نسبت فعل رزق به سوی انسان داده شده باشد. به این ترتیب، در تمام نصوص نسبت رزق به الله سبحانه وتعالی داده شده؛ اما مواردی‌که نسبت رزق برای انسان داده شده، هدف این است که برای شان مال و صدقه بدهید؛ نه رزق؛ مثلاً این فرمودۀ او تعالی:

﴿وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللهُ لَكُمْ قِيَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ﴾ [نساء: 5]

ترجمه: اموال كم‌خردان را كه در اصل اموال شماست، به خود آنان تحويل ندهيد؛ چرا كه الله این اموال را برای‌تان قوام زندگی گردانده است. از (ثمرات) آن خوراك و پوشاك ايشان را تهيّه كنيد و با سخنان شايسته با آنان گفتگو كنيد(و ايشان را نيازاريد و با ايشان بدرفتاری نكنيد).

وقال تعالى: ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ﴾ [نساء: 8]

ترجمه: و هرگاه خويشاوندان(فقير شخص مرده) و يتيمان و مستمندان(غيرخويشاوند) بر تقسيم(ارث) حضور پيدا كردند، چيزی از آن اموال را بدانان بدهيد و به گونه زيبا و شايسته با ايشان سخن بگوئيد(و از آنان دلجوئی و معذرت‌خواهی كنيد).‏

هدف آیۀ اولی این است که برای شان طعام بدهید و هدف از آیۀ دوم این است که از رزقی‌که برای شما داده شده، برای دیگران بدهید و این نسبت رزق به سوی انسان نبوده و به معنی رزق دهنده نیست. شما در تمام آیات می‌بینید که چنین صراحت دارد:

﴿نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ﴾ [انعام: 151]

ترجمه: ما شما را روزی می‌دهیم.

و در آیۀ دیگری فرموده است:

 ﴿وَرِزْقُ رَبِّكَ﴾ [طه: 131]

ترجمه: و رزق پروردگارت.

و در آیۀ دیگری فرموده است:

﴿كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللهِ﴾ [بقره: 60]

ترجمه: از رزق الله (سبحانه وتعالی) بخورید و بنوشید.

در تمام این آیات دیده می‌شود که فعل رزق به الله سبحانه وتعالی نسبت داده شده، این معنی، تأویل را قبول ننموده و او تنها الله است که رزاق بوده و رزق به دست او است.

بنابر این، واجب است که ایمان داشته باشیم تنها الله سبحانه وتعالی رازق مخلوقات است؛ زیرا دلیل قطعی‌الثبوت و قطعی‌الدلالة است. پس ایمان به آن فرض بوده و کفر به آن کفر است؛ پس کسی‌که به الله سبحانه وتعالی به عنوان رازق ایمان نداشته باشد، کافر بوده و به الله سبحانه وتعالی از آن حالت پناه می‌بریم.

این مسألۀ رزق از ناحیۀ ایمان و دلیل است؛ اما یک مسألۀ دیگری‌که قابل ذکر است؛ این‌که الله سبحانه وتعالی، به علاوۀ این‌که امر نموده که باید به رازق بودنش ایمان داشته باشیم؛ انسان را امر به سعی و تلاش برای کسب رزق نموده است؛ چنان‌که فرموده است:

﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِن رِّزْقِهِ﴾ [ملک: 15]

ترجمه: او كسی است كه زمين را رام شما گردانيده است. در اطراف و جوانب آن راه برويد و از روزی الله بخوريد.‏

هم‌چنان او تعالی فرموده است:

﴿فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللهِ﴾ [جمعه: 10]

ترجمه: آنگاه كه نماز خوانده شد، در زمين پراكنده گرديد و به دنبال رزق و روزی الله برويد و الله را (با دل و زبان) بسيار ياد كنيد تا اين‌كه رستگار شويد.

پس این دو آیه امر به تلاش و سعی برای طلب رزق نموده و وقتی این امر مقترن به سعی برای طلب رزق در آیات شد که صراحت بر رزاق بودن الله سبحانه وتعالی دارد، واضح می‌گردد که تنها الله سبحانه وتعالی رزاق است و چنین تشریح می‌شود که باید ایمان آورد که تنها الله سبحانه وتعالی رزاق است. پس آیات اولی به صورت قطعی دلالت به این دارد که تنها الله سبحانه وتعالی رزاق بوده و الله است که رزق را می‌دهد، نه انسان. این دو آیۀ مبارکه ما را به کارکردن برای حصول رزق امر می‌کند.

حقیقت این است که سعی سبب رزق نیست؛ زیرا سبب مسبب را حتماً به وجود می‌آورد. مسبب بدون سبب‌اش به وجود نمی‌آید؛ مثلاً کارد سبب قطع است، یعنی کارد است که  قطع می‌کند و آتش سبب سوختاندن است یعنی آتش است که می‌سوزاند؛ پس بریدن بدون کارد، یعنی بدون آلۀ تیز به وجود نمی‌آید و سوختاندن بدون آتش به وقوع نمی‌پیوندد؛ این است واقعیت سبب. سعی برای طلب رزق این چنین نیست اگر چنین می‌بود در این صورت سعی باید رزق می‌آورد. یعنی مثلی‌که کارد سبب قطع و آتش سبب سوختاندن می‌شود، سعی برای طلب رزق سبب حصول رزق نمی‌گردد و گاهی هم رزق بدون سعی حاصل می‌شود، یعنی اگر فرضاً سعی را سبب بگیریم، گاهی دیده می‌شود که سبب یعنی سعی به وجود می‌آید؛ ولی مسبب یعنی رزق حاصل نمی‌شود؛ گاهی مسبب بدون سبب‌اش به وجود می‌آید که این مسأله به صورت قطعی دلالت بر این دارد که سعی سبب رزق نیست.

مثال‌ها در این خصوص در میدان واقعیت زندگی بسیار زیاد است؛ تاجری‌که برای بدست آوردن مفاد کار می‌کند، ولی نتیجۀ تجارت آن خساره است؛ در حالی‌که سعی توسط آن صورت گرفته، ولی رزق حاصل نشده است. به این معنی که سبب به وجود آمده؛ اما مسبب به وجود نیامده است؛ لذا سبب گفته نمی‌شود؛ زیرا سبب حتماً نتیجۀ وجود مسبب است. هم‌چنان وارث مال میراث را مستحق می‌شود، بدون این‌که برای حصول آن سعی و تلاش کرده باشد؛ اگر سعی سبب رزق می‌بود، مال بدون سعی حاصل نمی‌گردید؛ زیرا مسبب بدون سبب‌اش به وجود نمی‌آید. پس حصول مال میراثی بدون سعی دلیل بر این است که سعی سبب رزق نیست؛ زیرا رزق بدون وجود سعی به وجود آمده است.

همۀ این موارد به صورت قطعی ثابت می‌سازد که سعی برای طلب رزق سبب رزق نبوده، یعنی سعی نمی‌تواند رزق بیاورد و سعی مانند کارد که وظیفۀ عملیۀ قطع را انجام می‌دهد و مانند آتش که عملیۀ سوختاندن را انجام می‌دهد، رزق را نمی‌آورد؛ زیرا سعی سبب رزق نیست.» ختم

به این ترتیب، رازق مطلق الله سبحانه وتعالی بوده و این باور بخشی از عقیدۀ ما است. اما سعی یک حکم شرعی است؛ اگر شما برای کسب رزقی‌که الله سبحانه وتعالی برای شما قضا و مقدر نموده سعی کنید، از سعی خود ثواب می‌برید؛ اما اگر سعی و تلاش نکنید، رزق مقدرشده را کسب خواهید کرد و عدم سعی و تلاش تان خلاف حکم شرعی می‌باشد؛ زیرا به گونه‌ای که الله سبحانه وتعالی دستور داده، سعی و تلاش نکردید.

ان‌شاء الله که جواب به همین حد کافی باشد. طوری‌که در فوق ذکر نمودم، موضوع ‌به صورت کامل‌اش در "الکراسة" ذکر شده، اگر چیزی برایت مبهم ‌باشد، می‌توانید به آن کتاب مراجعه کنید. الله متعال شما را یاری کند!

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

27 صفر1445هـ.ق.

12سبتمبر2023م.

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

نظام اردن و ادامۀ نقش آن به عنوان نگهبان وفادار رژیم یهود!

(ترجمه)

خبر:

محکمه اردن اولین جلسۀ محاکمه عماد العدوان نماینده مجلس و 13 متهم دیگر را قرارست امروز چهارشنبه 20 سپتامبر پس از تعیین 4 اتهام از سوی قاضی القضات آغاز کند. اسرائیل آوریل گذشته، عماد العدوان نماینده مجلس را به اتهام قاچاق اسلحه و طلا دستگیر کرده و پس از حدود یک ماه او را به مقامات کشورش تحویل داد. این منابع توضیح دادند که اتهامات موجه علیه العدوان عبارت از«صادرات سلاح گرم به قصد استفاده غیرقانونی و فروش سلاح گرم به قصد استفاده غیرقانونی از آن» می‌باشد.

تبصره:

نظام اردن بدون کوچک‌ترین شرم و حیا و با گام‌های استوار، راه خود را به عنوان نگهبان وفادار رژیم یهود، به هر قیمت و عواقبی که باشد ادامه می‌دهد، و مانند روز اول به تلاش‌های خستگی ناپذیر خود، به هدف ایجاد امنیت و اطمینان بخشیدن به مرزهای شرقی رژیم یهود، علی‌رغم تمام جنایات یهودیان علیه فلسطین، مردم آن و مسجد الاقصی ادامه می‌دهد.

نظام اردن، که صاحب دروغ حفاظیت هاشمیان بر اماکن مقدسه است، از متهم کردن فردی که قصد قاچاق اسلحه به فلسطین را داشت، خجالت نمی‌کشد، و نیت او را برای استفاده از آن علیه یهودیان غاصب غیرمشروع می‌داند!

اقدامات مشروع این رژیم خائن، آن دسته از اقداماتی است که در خدمت عادی‌سازی روابط و قدرت بخشیدن به یهودیان خون‌خوار سرزمین مبارک فلسطین باشد. هر اقدامی که حتی از راه دور باعث ایجاد مزاحمت برای یهودیان شود، از نظر نظام اردن اقدامی محکوم و جرم است و باید با آن مبارزه و مقابله کرد. این نظام به کدام وقاحت رسیده است؟!  اما جای تعجب نیست، زیرا اردن از روز اول خود، به چیزی جز خیانت و سهل‌انگاری عادت نکرده است، درست مانند تشکیلات خودگردان فلسطین که از بطن خیانت متولد شد.

مهم ترین مهره‌های یهودیان در منطقه، نظام‌های عربی اطراف آن ( اردن، مصر، سوریه و لبنان) هستند. اگر تلاش‌های خستگی ناپذیر آن‌ها برای تأمین امنیت این رژیم غاصب نبود، یهود این همه مدت در سرزمین مبارک فلسطین جایگاه ثابتی نمی‌داشت، پس چقدر امت مسلمه به رهایی از این نظام‌های خائن نیازمند است تا سپس بتواند با لشکریان خود به سوی مسجدالاقصی با صدای بلند و شادی رهایی‌بخش حرکت کند.

نویسنده: مهندس باهر صالح

چهارشنبه 5 ربیع الاول 1445 هـ.ق.

20 سپتامبر 2023م.

مترجم: محمد یاسین سادات

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه