چهارشنبه, ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۷م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

هفت عنصر قدرت در اسلام

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

عناصر قدرت هر امتی در هفت عنصر متمرکز است که عبارتند از:

اول) قدرت فکر (مبدأ) یا آنچه ایدیولوژی نامیده می‌شود: قدرت فکر را هر امتی‌که در اختیار دارد، اساس همه قدرت‌های مادی آن است. در واقع، همه قدرت‌های مادی در مقابل آن فقیراند و بدون آن ممکن است تا تمام قوت‌های دیگر فرو بریزند یا شاید در هر فرآیند اصطکاک تمدنی با قدرت‌های فکری دیگر، که مردمانی صاحب آن هستند، از بین بروند.

به عنوان مثال؛ قدرت عظیم مادی و نظامی مغولان در زمان چنگیزخان با هیچ قدرتی در جهان قابل مقایسه نبود و حاکمیت شان را در دهۀ اول ظهور و اقتدارشان بر بیست درصد از جهان گسترش دادند؛ اما به سرعت در کمتر از یک ربع قرن فروپاشید. یعنی در نسل دومی، که به دنبال نسل بنیانگذار دولت بود، دولت غول‌پیکر مغول در برابر قدرت اندیشۀ اسلامی، که قدرت مادی آن را شکست‌داد، ایستادگی نکرد و نزدیک بود که دولت آن در برابر قدرت حمله مغول از بین برود. اما قوت اندیشه اسلامی باقی ماند، که سبب فرمانبری و تسلیمی کامل مغول‌ها در برابر اسلام بود؛ بعد از آن دولت‌های اسلامی را در روسیه و هند تأسیس کردند که قرن‌ها ادامه یافت.

علت آن فروپاشی سریع قدرت مغول، ضعف اندیشه‌ای بود که دولت آن‌ها بر آن بنا شده بود. زمانی‌که برخورد تمدنی بین افکار رخ داد، قدرت عظیم مادی مغولان به راحتی در مقابل اندیشه اسلامی و بدون استفاده از سلاح از بین رفت.

قوت اندیشه اسلامی همان چیزی است که امت را با وجود ضعف حکومت اسلامی و سپس نابودی آن و با وجود مبارزه سایر ملل با آن، بیش از هزار و چهارصد سال حفظ کرد. ممکن راز قوت اسلام در عقیدۀ موافق به فطرت آن است که آن را پر از اطمینان می‌سازد و بر عقل بنا می‌شود و آن را مملو از یقین می‌نماید.

قوت اندیشۀ اسلامی شامل اعتقاد، تشریع و حمل دعوت به سوی جهان و جهاد فی سبیل الله تعالی است و این یکپارچگی آن است که باعث ‌شده در طول سالیان متمادی تمام ایدیولوژی‌ها را به چالش بکشد و آن‌ها را شکست دهد. هیچ‌کدام از ادیان، فرقه‌ها و ایدیولوژی‌های انسانی نتوانستند در برابر آن مقاومت کنند و وقتی در دهه‌های آخر پس از نابودی خلافت با جریان‌های فکری ترویج‌شده توسط غرب در کشورهای مسلمان و حمایت‌شده توسط تهاجم فکری منهجی و سیستماتیک کشمکش نمود، تمام آن گرایش‌ها در مواجهه با قدرت اندیشۀ پویای اسلامی، که از دولت خود جدا شده بود، به راحتی سقوط کردند. پس کجاست ناسیونالیسم؟ بعث و سوسیالیسمی که در قرن گذشته با اسلام مواجه شد، تبخیر و متلاشی شد و اسلام باقی ماند.

در قرن گذشته یک متفکر آمریکایی به نام جوزف نای آمد و قدرت فکر را قدرت نرم نامید؛ یعنی قدرتی‌که مقابل با قدرت نظامی مادی است که همان قدرت سخت می‌باشد. امریکا ایده‌های دموکراسی و حقوق بشر را به این گمان ترویج کرد که آنان عبارت از همان قدرت نرمی است که نفوذش را بر مردم بیشتر از نفوذ قدرت سخت خواهد ساخت؛ اما بعد از چند سال به آن‌ها ثابت شد که قدرت نرم‌شان فاقد محتوای متمدنانه بوده و قدرت نرم اسلامی از تأثیر بیشتری نسبت به قدرت خیالی آنان بود. با وجود هزینه‌های هنگفتی که برای ترویج ایدۀشان انجام دادند؛ در حالی‌که قدرت نرم اسلامی بی‌سر و صدا در خانه خودشان بدون وجود دولتی‌که از آن حمایت کند، در حال گسترش بود.

دوم) قدرت بشری: این قدرت عبارت از همان نیروی جمعیتی است و شامل تعداد جمعیت، توانمندی‌ها، امکانات و مدیریت خوب آن است؛ زیرا یکی از مهم‌ترین منابع ملت‌ها اعم از ذهن، شایستگی و عدالت در توزیع ثروت است. غرب نظریۀ متوالی هندسی مالتوس را پذیرفت که گمان می‌کند ازدیاد جمعیت باید به تناسب منابع طبیعی محدود گردد و در تعداد جمعیت کشورهایی‌که این نظریه را پذیرفتند، نقصان بزرگی ایجاد گردید. نظریۀ وی باعث پیدایش پدیدۀ پیری در اروپا و جاپان شده است؛ در حالی‌که اسلام به تکاثر و زیادت نسل تشویق می‌کند که منجر به افزایش تعداد مسلمانان شده و جوامع شان را به جوامع جوان مولد و موثر تبدیل کرده و تنها دولت سرپرست با قیادت مخلصانه می‌تواند آن را کنترل کند.

سوم) قدرت جیوپلیتیکی: آن عبارت از تأثیر جغرافیا و موقعیت جغرافیایی بر سیاست‌گذاران است، شامل مساحت و انواع مختلف زمین، دریاها، رودخانه‌ها، آب‌راه‌ها و خشکی می‌شود و هرچه مساحت دولت و مناطق حیاتی آن بیشتر باشد، قدرت جیوپلیتیک آن نیز بیشتر است.

  امروزه شاهد یک کشمکش شدید بین امریکا و چین بر سر پروژۀ کمربند و جاده هستیم. چین در تلاش است شبکه‌ای از بنادر و بزرگ‌راه‌ها را در آسیا و اروپا ایجاد کند تا کالاهای خود را بدون مشکل به کشورها و مناطق مختلف جهان برساند، در حالی‌که امریکا مانع این پروژه‌ها شده و تلاش دارد تا از طریق کنار زدن حکام و شعله‌ور ساختن آتش جنگ‌های داخلی آن را توقف دهد؛ چنانکه در پاکستان، میانمار، تایلند و غیره دیده می‌شود.

دولت اسلامی که به زودی ان شاءالله برپا گردد، کنترل خود را بر معابر و جاده‌های که تحت تسلط وی قرار گیرد، تشدید خواهد کرد، مانند تنگه مالاکا بین اندونزی و مالزی که آمریکا بر آن نظارت دارد و از طریق آن راه‌های دریایی چین را بین شرق و غرب قطع می‌کند.

چهارم) قدرت نظامی: الله سبحانه وتعالی اهمیت استعداد و آمادگی برای جنگ را به عنوان مبنای جهت تشکیل نیروی ضربتی، صنعتی و نظامی به ما می‌آموزاند و با تلاوت سورۀ مبارکۀ عادیات، اهداف نظامی در عبارات کوتاه و شیوا، که شامل سرعت، زمان حمله و نفوذ به دژهای دشمن است، آشکار می‌شود. تمام این‌ها وابسته به جهاد فی سبیل الله بوده که تنها راه شکستن موانع مادی می‌باشد که سد راه نشر و گسترش اسلام و توسعۀ دامنۀ حکومت اسلامی می‌گردد.

پنجم) قدرت اقتصادی: آن عبارت از مجرای طبیعی ضروری و بدون وقفه برای خطوط تدارکاتی ارتش اسلام است و نیروهای لوجستیکی گوناگونی که در آن وجود دارد، مسلمانان را قادر می‌سازد تا در نبردهای جهادی خود پیروز شوند.

ششم) قدرت منابع طبیعی: شامل مواد اولیه، مواد خام، آب، نفت و انواع مواد معدنی است که الله سبحانه وتعالی در اختیار انسان قرار داده و نقطه ضعف سرمایه‌داری در مدیریت منابع در تبدیل آن‌ها به مالکیت خصوصی و امتیازات فردی است که مشتی از ذی‌نفعان و برگزیدگان محدود را غنی می‌کند و دیگران را به عنوان کارگر و فقیر در خدمت آن افراد نگه می‌دارد؛ در حالی‌که اصل در اسلام پیرامون این چنین ثروت‌ها این است که دارایی عمومی بوده و باید همه از آن مستفید شوند. بنابراین، وجود چند نفر از افراد ثروتمند را که بر تعداد زیادی از مردم نظارت داشته باشند، منتفی می‌نماید.

هفتم) قدرت سیاسی: مراد از آن دولت است که نهاد سیاسی، رهبری سیاسی و مرکز فعال سیاسی از جمله احزاب سیاسی است و این نیرویی است که تمام نیروهای قبلی را به واقعیت ملموس تبدیل می‌کند. قدرت حکومت در اسلام در قدرت تطبیق و رسیدگی به امور مردم نهفته است، که این حسن تطبیقی است تا جماعت مردم، عدالت نظام را احساس کنند. قدرت بیعت که مشارکت امت و عبارت از نیروی فعال آن در انتخاب خلیفه است، مقدم بر آن می‌باشد. قدرت سیاسی هم‌چنان شامل قدرت حمل دعوت از طریق جهاد فی سبیل الله تعالی است که قله اسلام است.

برگرفته از شماره 441 جریده الرایه

نویسنده: استاد احمد الخطوانی

مترجم: احمد صادق امین

ادامه مطلب...

پرداخت خون به بهای جدایی

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

اخبار بیان داشته که وزرای رژیم یهودی درخواستی برای کسب موافقت لازم برای هجوم به مسجدالاقصی در روز پنجشنبه 18/5/2023 ارائه کردند و این امر با اصرار دولت اشغالگر بر اجرای راهپیمایی پرچم طبق برنامه صورت گرفت.

رژیم یهود اصرار بر تحریک احساسات مسلمانان با این‌گونه تهاجمات و این راهپیمایی سالانه دارد و به احساسات مسلمانان و مردم فلسطین که آن‌ها را با کشتار، بمب‌گذاری و ترور از بین می‌برد، ارزشی قائل نیست و به خشونت‌ها اهمیت نمی‌دهد. واکنش‌های نظام‌های سرمست احاطه کنندۀ سرزمین مبارک هم برایش مهم نیست، چون راه‌پیمایی عبارت از همان برگ برنده‌ای است که شانس انتخاباتی سران حاکم را در این رژیم افزایش می‌دهد و آنان را در ساختن جایگاه سیاسی شان کمک می‌کند. به همین اساس به تمام نکوهش‌های درون‌خالی نظام‌ها و حکومت فلسطین اهمیت نمی‌دهند؛ زیرا با این تقبیحات و واکنش‌های بی‌ارزش آنان آشنا هستند.

یهودیان در این تهاجمات و راهپیمایی‌ها به نظم جهانی و مزدوران آمریکا در میان حاکمان سرزمین‌های ما تکیه می‌کنند، زیرا این‌ها فقط دکمه‌هایی هستند که هر وقت بخواهد روی آن‌ها فشار می‌دهد و واکنش‌ها را از نظر محتوا و چارچوبی که در خدمت سیاست وی باشد، تنظیم می‌کند. رژیم یهودی احساس می‌کند که از خطر و از واکنش‌های حقیقی که باید موازی به ارزش و وزن مسجد الاقصی و سرزمین مبارک و به اندازۀ وسعت و سنگینی این موضوع برای امت باشد، در امان است. این رژیم احساس آرامش و امنیت می کند، چون درک می‌کند که این نظام‌ها از وی محافظت می‌کنند و روابط شان با او عادی می‌شود و حکومت خودگردان فلسطین نیز از همین نظام پیروی می‌کند و افقی که حکومت خودگردان فلسطین می‌تواند در آن فعالیت کند، افتادن در آغوش سازمان ملل، محکوم کردن و درخواست حمایت بین المللی است.

با توجه به این حقایق، موضوع سرزمین مبارک هم‌چنان از یک تشدید به دیگری در نوسان است و این سوال هم‌چنان باقی است: افق سیاسی حاکم بر این گرداب چیست؟

در مقابل این سوال، همه می ایستند، چه رژیم یهودی و چه دیگران در مقابل این واقعیت ایستاده‌اند که ما به کجا خواهیم رفت؟ از یک تشدید تنش به دیگری، از یک دور جنگ به دور دیگر از جنگ، از یک بمباران به دیگری، پس راه حل چیست و افق چیست؟

افق سیاستمداران یهودی، که بر سر قدرت نشسته اند، اینست که به فکر بیرون‌راندن مردم فلسطین از سرزمین مبارک باشند، این سرزمین در انحصار آن‌ها باشد و آرزو دارند که مردم فلسطین را آواره کنند و از طریق فشار اقتصادی و محدودیت‌های امنیتی از شر آنها خلاص شوند؛ در حالی‌که خودشان متوجه غیرممکن بودن آن هستند و بحرانی را مدیریت می‌کنند که نمی‌توانند راه‌حلی برای مسئله‌ای بیابند که به انحراف رفته است.

امریكا نیز حل و فصل موضوع فلسطین را به حل مسائل انسانی ناشی از این اشغالگری می‌بیند كه ضامن سردسازی منطقه باشد؛ زیرا امریکا به همراه نظام‌های مزدور حاکم بر سرزمین‌های اسلامی منافعی دارد که باید سرمایه‌ها، امکانات و خاک امت اسلامی در یک بشقاب طلا به آمریکا تقدیم کرده شود. بنابراین، تبدیل به مناطق نفوذ و موقعیت استراتژیک شده‌است که در آن پایگاه های نظامی مستقر کرده و با تسلط خود بر این منطقه بر جهان حکومت می‌کند. امریکا راه‌حلی می خواهد که منافع وی را تهدید نکند. در عین حال رژیم یهود را به عنوان پایگاهی دائمی در جنگ با امت اسلامی نگه‌دارد و برای جلوگیری از وحدت آن در یک مجموعه سیاسی تلاش می‌کند و این را در راه‌حل دو دولتی می‌بیند.

با این حال، با توجه به شرایط و واقعیت‌های تحمیل‌شده توسط رژیم یهود، ناممکن بودن راه‌حل دو دولتی را همه طرف‌ها می‌دانند، زیرا شهرک‌های آن در سرزمین مبارک گسترش یافته و از هر جهت کشیده شده است و جایی برای دولت کوچک دیگری در کنار آن وجود ندارد. بنابراین، افق واقعی برای این راه‌حل نیست و از سوی دیگر، حکومت خودگردان فلسطین ابزاری در دست امریکاست. به همین جهت همواره خواستار راه حل دو دولتی است؛ با وجودی‌که می‌داند این یک سراب و توهمی غیر قابل  اجرا است، اما به دنبال حفظ خود و امتیازات رهبری خود است و فقط به همین خاطر به امریکا پیشنهادها و امتیازات دائمی می‌دهد.

این‌ها افق‌های سیاسی فریبنده و متوهم حاکم بر این گرداب است، اما افق حقیقی و عملی خروج از این گرداب، بیرون ساختن و دور کردن اهل فلسطین و امت از آن خواهد بود. افق حقیقی راه‌حل همان راه‌حل بنیادی با ریشه‌کن کردن این رژیم به صورت یکبارگی و همیشه‌گی است و برای خروج از این گرداب از این دستگیری‌ها، خواری، ذلت و نابودی و بمباران، بکارگیری این راه‌حل و بازگشتاندن اهل فلسطین و پیوندشان با امت شان لازم است تا اینکه قضیه تبدیل به قضیۀ امت گردد.

فقدان این راه‌حل، به کارنگرفتن و عدم آگاهی از آن به طور مستمر و دائمی برای امت اسلامی و به ویژه مردم فلسطین به بهای خون تمام می‌شود، پس چرا آزادی فلسطین و ریشه کن کردن آن رژیم را به تعویق می‌اندازیم؟

امت اسلامی توان آزادسازی سرزمین مبارک را دارد و طلب کمک از امت و لشکریانش و بکارگیری این راه‌حل لازم است و اگر کسی هست که بدون امت اسلامی بتواند سرزمین مبارک را آزاد کند، چرا این کار را نمی‌کند؟ اگر او این کار را نکند؛ در حالی‌که می‌تواند فلسطین را آزاد نماید، چنان‌که نظام ایران ادعا می‌کند، این خیانت است! آیا می‌خواهد مردم فلسطین در اشغال بمانند و محل اسرای رسول الله صلی الله علیه وسلم زیر هتک حرمت و ذلت باشد؟ یا می‌خواهد مردم فلسطین به صورت دوره‌ای، بمباران، ویران، کشته و ترور شوند؟

ما با یک واقعیت دردناک روبرو هستیم و آن این‌که راه‌حل ریشه‌ای قضیۀ سرزمین مبارک عبارت از آزادسازی آن است و آزادسازی آن با پیوند دادن این موضوع به امت اسلامی است و تنها جهتی که قادر به آزادسازی آن است، ارتش‌های امت اسلامی هستند. به همین اساس، طلب کمک از ارتش‌های امت اسلامی لازم است و ریشه‌کن کردن این نظمی که از رژیم یهود چه با توافقات، چه با آتش‌بس، چه با مشارکت اقتصادی و عادی‌سازی روابط محافظت می‌کند و به او طناب‌های نجات می‌دهد، واجب است.

این نظم باید ریشه‌کن شود و خلافت راشده بر منهج نبوت اقامه گردد تا ارتش‌ها را به حرکت درآورد و فلسطین را آزاد سازد؛ در غیر آن ما بهای آن را با خون مسلمانان خواهیم پرداخت. ما از افسران و سربازان و از ارتش و فرماندهان امت اسلامی می‌خواهیم که این راه‌حل را اجرا کنند و از آن‌ها می‌خواهیم که به وجایب شرعی خود عمل نمایند و فوری برای آزادی فلسطین حرکت کنند! اگر فلسطین آزاد شود، دیگر تهاجم، ترور و خون ریخته‌شده‌ی وجود نخواهد داشت و هرگز بمب‌گذاری و هتک حرمت مسجد مبارک اقصی صورت نخواهد گرفت.

برگرفته از شماره 444جریده الرایه

نویسنده: دکتور مصعب ابوعرقوب

عضو دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-سرزمین مبارک فلسطین

مترجم: احمد صادق امین

ادامه مطلب...

ارتش؛ همان عنصر غایب در معادلۀ تغییر امروز

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ (172) وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ [صافات: 171–173]

ترجمه: وعده ما راجع به بندگان فرستاده ما قبلاً (در لوح محفوظ) ثبت و ضبط گشته است. و آن اين‌كه ايشان قطعاً ياری می‌گردند.‏

طبری می‌گوید: پیروزی و برتری برای گروه ماست. می‌فرماید: «آنان به نفع ما بر اهل کفر کامیاب و پیروز می‌شوند و بر عکس آن به ضرر ماست.» أهـ. این بدان معناست که هیچ پیروزی جز با لشکرها و هیچ تغییری جز با ارتش‌ها نیست.

امروز پس از این‌که خلافت ما بیش از یک قرن پیش نابود کرده شد، آرزوی تغییر داریم و ما را شکست، ذلت، تسلیم، تاراج ثروت، آسیب رساندن به مردم، جدا شدن سرزمین‌ها، اشغال آن و هتک حرمت مقدسات خسته کرده و تغییر بر ما لازم است. تغییر سنتی است که الله سبحانه وتعالی در عالم هستی، برای آن شرایط، عناصر و ضوابط قرار داده و همه چیز چنین است؛ اگر می‌خواهی از آن بهره ببری باید عناصر آن تکمیل شود.

ترکیبات مادی که در تمام شئون زندگی به کار می‌رود، دارای عناصر و اجزاء است؛ همانطور که غذا در آشپزخانه تا زمانی‌که آمادۀ مصرف شود، دارای عناصر و اجزاء است؛ اگر یکی از عناصر آن نباشد، فایدۀ آن کامل نیست و هم‌چنان خوش طعم نمی‌باشد. بنابر این، پروسۀ تغییری که رسول الله صلی الله علیه و سلم آن را در مکه شروع کرد و با فرمودۀ «اقرأ» برای ما نشانه‎های آن را ترسیم نمود، همین گونه است. صحابۀ کرام را مخفیانه در خانۀ ارقم بن ابی ارقم جمع می‎کرد و به آن‌ها دین الله سبحانه وتعالی را تعلیم می‎داد که همان تربیت است که جزء ضروری و رکن مهم عناصر تغییر محسوب می‌شود. با گذر از دعوت نزدیکان به فامیل، طایفه و دوستان، که عنصر ارتباط فردی با مردم است، سپس به صحنۀ عمومی و اشاعۀ اندیشه در بین مردم و گسترش هرچه بیشتر آن می‌پردازد که به آن پروسۀ تفاعل، ایجاد فکر عمومی و ارتباط جمعی با مردم و مخاطب قرار دادن شان می‌گویند. چنانچه دعوت اسلام را اعلام کرد و آن‌هم از خلال صف مسلمانان در دو ردیف اطراف کعبه، در رأس هر ردیف یک مرد برجسته، ممتاز و تأثیرگذار در محیط شان قرار داد. اولی حمزه بن عبدالمطلب و دومی عمر بن الخطاب و به شکل خاصی که قابل توجه بود، کعبه را طواف کردند و بدین ترتیب عنصر تأثیرگذار معادلۀ تغییر پیدا شد که همان فرآیند مبارزه است. سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم شروع به خطاب سران و بزرگان قریش و قبایل اطراف نمود تا تأیید آنان را برای حمایت و نصرت دعوت خود جلب کند و بیش از بیست بار تکرار کرد تا نصرت دهندگانی برای آن بیابد، برای این‌که دعوت اسلام با نیروی مؤمن آمیخته شود، بتواند دعوت و مردانش را حفظ کند و شریعت آن را در جایی‌که برای برپایی اولین دولت اسلامی در تاریخ مناسب باشد، تطبیق کند.

و امر (اسلام) کامل نمی‌شد تا این عنصری که سیزده سال از جریان تغییر غایب بود، از زمان نزول کلمۀ (اقرأ) تا بیعت عقبه دوم در منا، که بین رسول الله صلی الله علیه وسلم و سرداران خزرج واقع شد، فراهم شود. بعد از آن الله سبحانه وتعالی به مسلمانان اجازه داد که برای تأسیس حکومت اسلامی به مدینه هجرت کنند؛ آن‌هم پس از پیدا شدن این عنصر قاطع در معادلۀ تغییر. البته پس از در دسترس بودن عناصر دیگر مانند کتلۀ فعال، ثقافت و تعلیم، گذر از منجلاب پروسۀ مبارزه (تضاد فکری و مبارزه سیاسی) در جامعه، صبر بر آزار و اذیت‌ها و بی‌سرپناهی، ثبات بر عقیده و مفاهیم نشأت گرفته از آن، اخلاص نیت برای الله سبحانه وتعالی، رد معامله و فریبکاری‌ها و اطمینان کامل به این‌که الله سبحانه وتعالی از دین خود حمایت خواهد کرد، حاملان دعوت خود را در زمین جانشین خواهد نمود، دین‌شان را که برای‌شان پسندیده است، برپا می‌دارد و ترس آن‌ها را به امنیت جایگزین می‌کند.

معضل امروز در روند تغییر، عبارت از عنصری است که تاکنون وجود نداشته و آن عبارت از نصرت ارتشی ​​از ارتش‌های متعدد مسلمانان از دعوت اسلام است که همه عناصر تغییر در آن موجود باشد و آنچه باقی مانده، اینست که دعوت با قوت آمیخته شود تا بار دیگر خلافت راشده بر منهج نبوت در یکی از سرزمین‌های اسلامی ایجاد گردد. پس از آن دولت خلافت با یکجا شدن دیگر سرزمین‌ها به ساختار جدیدشان اقامه گردد، ارتش مسلمانان را متحد سازد و دعوت اسلام را با دعوت و جهاد فی سبیل الله در سه مرحله به سراسر جهان حمل کند؛ دعوت به اسلام، سپس طلب جزیه از کسانی‌که از ورود به دین خودداری می‌کنند و بعد از آن طلب استعانت از الله سبحانه وتعالی و قتال شان اگر از اسلام و جزیه سرپیچی کردند.

با عمل به حدیث نبی کریم صلی الله علیه وسلم که امام مسلم و دیگر اصحاب سنن آن را روایت نموده اند که بریده بن حصیب اسلمی می‌گوید:

«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ إِذَا أَمَّرَ أَمِيراً عَلَى جَيْشٍ أَوْ سَرِيَّةٍ أَوْصَاهُ فِي خَاصَّتِهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَمَنْ مَعَهُ مِنْ الْمُسْلِمِينَ خَيْراً، ثُمَّ قَالَ: اغْزُوا بِاسْمِ اللَّهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، قَاتِلُوا مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ، اغْزُوا وَلَا تَغُلُّوا وَلَا تَغْدِرُوا وَلَا تَمْثُلُوا وَلَا تَقْتُلُوا وَلِيداً، وَإِذَا لَقِيتَ عَدُوَّكَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَادْعُهُمْ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ أَوْ خِلَالٍ، فَأَيَّتُهُنَّ مَا أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمْ؛ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ فَإِنْ أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى التَّحَوُّلِ مِنْ دَارِهِمْ إِلَى دَارِ الْمُهَاجِرِينَ وَأَخْبِرْهُمْ أَنَّهُمْ إِنْ فَعَلُوا ذَلِكَ فَلَهُمْ مَا لِلْمُهَاجِرِينَ وَعَلَيْهِمْ مَا عَلَى الْمُهَاجِرِينَ فَإِنْ أَبَوْا أَنْ يَتَحَوَّلُوا مِنْهَا فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّهُمْ يَكُونُونَ كَأَعْرَابِ الْمُسْلِمِينَ يَجْرِي عَلَيْهِمْ حُكْمُ اللَّهِ الَّذِي يَجْرِي عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَكُونُ لَهُمْ فِي الْغَنِيمَةِ وَالْفَيْءِ شَيْءٌ إِلَّا أَنْ يُجَاهِدُوا مَعَ الْمُسْلِمِينَ. فَإِنْ هُمْ أَبَوْا فَسَلْهُمْ الْجِزْيَةَ فَإِنْ هُمْ أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمْ. فَإِنْ هُمْ أَبَوْا فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَقَاتِلْهُمْ. وَإِذَا حَاصَرْتَ أَهْلَ حِصْنٍ فَأَرَادُوكَ أَنْ تَجْعَلَ لَهُمْ ذِمَّةَ اللَّهِ وَذِمَّةَ نَبِيِّهِ فَلَا تَجْعَلْ لَهُمْ ذِمَّةَ اللَّهِ وَلَا ذِمَّةَ نَبِيِّهِ وَلَكِنْ اجْعَلْ لَهُمْ ذِمَّتَكَ وَذِمَّةَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّكُمْ أَنْ تُخْفِرُوا ذِمَمَكُمْ وَذِمَمَ أَصْحَابِكُمْ أَهْوَنُ مِنْ أَنْ تُخْفِرُوا ذِمَّةَ اللَّهِ وَذِمَّةَ رَسُولِهِ وَإِذَا حَاصَرْتَ أَهْلَ حِصْنٍ فَأَرَادُوكَ أَنْ تُنْزِلَهُمْ عَلَى حُكْمِ اللَّهِ فَلَا تُنْزِلْهُمْ عَلَى حُكْمِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَنْزِلْهُمْ عَلَى حُكْمِكَ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي أَتُصِيبُ حُكْمَ اللَّهِ فِيهِمْ أَمْ لَا»

ترجمه: هرگاه رسول الله صلی الله علیه وسلم امیری برای یک سپاه یا سریه، تعیین می‌نمود، او را به رعایت تقوای الهی در حق خودش و مسلمانان همراهش و هم‌چنین نیکی به همراهانش، توصیه می‌نمود. سپس می‌فرمود: به نام الله در راه الله (سبحانه وتعالی) جهاد کنید! با کسانی‌که به الله کفر می‌ورزند، بجنگید! جهاد نمایید و در اموال غنیمت، خیانت نکنید! پیمان شکنی نکنید! کشته شدگان را مثله نکنید(گوش و دهان و بینی و سایر اعضای بدنشان را نبرید)! هیچ کودکی را به قتل نرسانید و هنگامی‌که با دشمنان مشرک، برخورد کردی، آنان را به سه چیز دعوت کن؛ هر یک از این سه چیز را پذیرفتند، از آن‌ها قبول کن و دست از جنگ بردار! نخست، به سوی اسلام دعوت کن. اگر پذیرفتند، اسلام آنان را قبول کن و با آن‌ها جنگ مکن. سپس آن‌ها را به تغییر مکان و آمدن به مدینه دعوت کن و به آنان بگو که اگر هجرت کنند و به مدینه بیایند، از امتیازات مهاجران (غنیمت و غیره) بهره‌مند می‌شوند و مسئولیت های مهاجران (جهاد و مبارزه) نیز بر عهده‌ی آن‌هاست. اما اگر قبول نکردند که به مدینه بیایند، به آنان بگو که مانند بادیه‌نشینان مسلمان با آن‌ها رفتار خواهد شد و احکامی‌که بر سایر مؤمنان اجرا می‌شود، در حق آنان نیز اجرا خواهد شد. هیچ سهمیه‌ای از غنایم جنگی و مالیات ندارند، مگر این‌که همراه مسلمانان جهاد کنند و اگر اسلام را نپذیرفتند، از آنان مالیات بخواه. اگر آماده شدند که مالیات بدهند، از آنان قبول کن و به جنگ ادامه نده! اما اگر مالیات هم ندادند، از الله متعال کمک بخواه و با آنان بجنگ! اگر ساکنان قلعه‌ای را محاصره نمودی و آن‌ها از تو خواستند که بر اساس عهد و پیمان الله متعال و رسولش صلح کنند؛ نپذیر؛ بلکه بر اساس پیمان خودت و همراهانت با آنان صلح کن؛ زیرا اگر آنان عهد و پیمان تو و همراهانت را بشکنند، آسان‌تر است تا این‌که عهد و پیمان الله متعال و پیامبرش را بشکند. اگر ساکنان قلعه‌ای را محاصره کردی و از تو خواستند که حکم الله (سبحانه وتعالی) را بر آنان جاری کنی، قبول نکن؛ بلکه تعهد بده که حکم خودت را بر آنان جاری نمایی؛ زیرا تو نمی‌دانی که به حق می‌رسی و واقعاً حکم الله متعال را در بارۀ آنان اجرا می‌نمایی یا نه.

علقمه می‌گوید که آن را برای مقاتل بن حیان روایت نمودم، وی گفت: مسلم بن هیصم از نعمان بن مقرن از پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم برایم مانند این را روایت نموده است.

این حدیث صریح است که استخلاف، تمکین و امنیت جز با حمایت ارتشی از دعوتگران حاصل نمی‌شود و حمل دعوت اسلام به جهانیان تنها در زیر سایۀ شمشیرها و فراهم بودن لشکرهای توانا بر ترساندن دشمن و آنانی‌که پشت سر آنان اند، صورت می‌گیرد،  و این باید در اذهان ارتش‌های مسلمان، علمای مسلمان، نخبگان، حرکت‌های اسلامی و مردم عادی تا حد امکان روشن باشد.

﴿وَاللهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾. [یوسف: 21]

ترجمه: الله (سبحانه وتعالی) بر كار خود چيره و مسلّط است؛ ولي بيشتر مردم (خفايای حكمت و لطف تدبيرش را) نمی‌دانند.‏

برگرفته از شماره 442 جریده الرایه

نویسنده: شیخ عصام عمیرة

مترجم: احمد صادق امین

ادامه مطلب...

حاكم كيست و حق قانون‌گذاری از آن‌ِ چه کسی خواهد بود؛ از آن الله متعال یا انسان؟

  • نشر شده در مقالات

(قسمت اول)

(ترجمه)

در چکیده کتاب "الصندوق الاسود للفکر الغربی"؛ یعنی جعبه سیاه فکرغربی، برای این پرسش، اساس فکری را بنیان نهادیم؛ در متن این کتاب، پرسش محوری، که مطالب کتاب پیرامون آن می‌چرخد، همین پرسش است. در آن کتاب به مشاکل پیچیده‌ای که ناشی از قانون‌گذاری به دست بشر بوده، پرداخته شده است. اکنون در این‌جا، راه‌حل‌هایی را مورد بحث قرار می‌دهیم که مسئله را در جای مناسبش قرار می‌دهد؛ ثمرات برگرداندن تقنین از دست بشر بدست خالق چیست؟ چرا لازم است به این موضوع بپردازیم؟ چرا چنگ زدن به شریعت اسلام و ویژگی‌های معجزه آسایش، به عنوان مصلحت بشری، سپردن حق به مستحق، برپاساختن عدالت و تنظیم درست زندگی مهم است؟

در تمام جهان هردولت بردو قاعده اساسی استوار است که عبارت اند از رهبری و قدرت.[2]و هوای نفس انسان با نام‌‌های مختلف است[4].

بسیاری از مردم در زندگی بدون راهنمایی حرکت می‌کنند؛ از همین رو به کارهایی اقدام می‌کنند که هیچ مقیاسی برای آن‌ها ندارند. برای همین، می‌بینی که کارهای بد را به گمان کارهای خوب انجام می‌دهند. پس برای هر انسان، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، لازم است که معیاری داشته باشد تا اعمال خویش را بر اساس آن بسنجد و حقیقت عمل را پیش از انجام آن بداند. پس حدود و نشانه‌هایی‌که لازم است، بدست آورد تا بتواند حکم حقیقی را نتیجه بگیرد و خیر متحقق شود، کدام است و معیارهایی‌که درست و نادرست این مقیاس را روشن می‌کند کدام‌ها اند؟ چرا لازم است معیارها، نشانه‌ها و حدود معین مسلط بر حکم وجود داشته باشد تا صفت صحت یا فساد، بطلان و یا درست بودن را بر آن نسبت دهد؟ اما این موضوع را چگونه عقل بگونه قطعی و درست معین کند که خوب است و یا این‌که به صلاح امروز و فردای انسان و صلاح جامعه آن است؟ در حالی‌که عقل‌ها محدود و متفاوت و خواهشات و آرزوها حاکم اند.

اموری‌که صحت حکم به صلاح و نیکویی و یا نابودن آن، بدان‌ها متوقف است و سایر اموری‌که قطعاً بر داوری های عقل تأثیر گذار اند، مختلف اند و یا بصورت نسبی و غیرکامل معلوم اند. بسیاری اوقات انسان با دلایلی‌که ذکر شد،  بد را خوب می‌بیند و از کاری‌که به صلاح او هست، منصرف شده و نقیضش را بر می‌گزیند. از همین رو، اسلام را می‌یابیم که برای انسان مقیاسی قرار داده است(منبع تفکر کلی؛ یعنی عقیده) که اشیاء را برمبنای آن می‌سنجد و تمام پیامدها و خلاهایی‌که قبلاً ذکرشد، با آن جبران می‌شود. بنابراین، حسن و قبح را از هم تشخیص می‌دهد، در نتیجه از انجام کار بد بازداشته شده و کارهای نیکو را انجام می‌دهد. این معیار فقط شریعت است؛ آن کاری را که شریعت تحسین کند، نیکو و آنچه را شریعت تقبیح کند، بد است؛ از آن رو که این مقیاس دائمی هست.

پس خوب شرعی هیچ وقت بد نبوده و بد شرعی هیچ زمانی خوب نخواهد گشت! آنچه را شریعت خوب توصیف کند، باقی مانده و آنچه را بد توصیف کند، قبیح باقی می‌ماند! خیر بودن و یاشر بودن نیز همین گونه است. این مقیاس برای تمام مردم در تمام زمان‌ها و مکان‌ها سازگار است و زندگی، مصالح و معیشت آنان را بگونه‌ای درست تنظیم  می‌کند. درحالی‌که سکولریزم و لیبرالیزم تنظیم زندگی را برای بشر گذاشته، که بزودی معیارهای‌که وضع نموده و مورد پسندش استند، به اذن الهی بیان خواهیم کرد.

عقیده کلی باید ظرفیت تولید یک نظام را داشته باشد که ارتباطات جامعه بر مبنای آن تنظیم شود،[6] می‌نامند، به شکست مواجه شدند؛ چنانچه در اثنای کتاب و چکیده آن این موضوع را ثابت ساختیم؛ حتی اگر نظریه رهبری مردم، با وجود اراده مستقل از اراده افراد بپذیریم، از ناحیه واقعیت اراده مردم به نظر نمی رسد؛ بلکه بشکل اراده اغلب افراد گروه است؛ امری‌که تحققش دشوار خواهد بود. با فرض این‌که متحقق شود، رهبری از آن اغلبیت است، نه از آن کل مردم.

پس سبب قانونی در سرفرود آوردن اقلیت در برابر اغلبیت و جدا کردن اقلیت از حقش در انجام اعمال رهبری چیست؟ وضعیت به سمت ظلم اکثریت بالای اقلیت و محروم شدن اقلیت از حقوقی به بهانه اراده عامه می‌رود که برای شان ثابت است. از همین رو فلسفه دیموکراسی زمانی‌که دیدگاه خویش را بر اساس حکومت کل مردم بطور مطلق نهاد، سپس قسمت بزرگی از این مردم از حق‌ خود در فعالیت سیاسی سلب شدند، در تناقض قرار گرفت؛ به همین دلیل است که دیموکراسی پرمخاطره است؛ زیرا اقلیتی از مردم را به زنجیر می‌کشد؛[8]

ب) این‌که قانون‌گذار باید از ارتکاب اشتباه معصوم و در امان باشد؛ این مسئله می‌طلبد که حداقل توان شناخت کل آنچه (ت) و (ث) است، بداند و این‌که از تناقض‌گوئی، اختلاف، کوتاهی، اختلال و بیهوده‌گری در امان باشد و این‌که متصف به عدالت و انصاف باشد؛ ظلم نکند. قانون باید امنیت را متحقق سازد؛ از جانب‌داری، هوس‌ها، تمایل بسوی خواهشات نفس و مصلحت‌های زودگذر تنگ‌نظرانه، بیزار باشد و از کسی طرف‌داری نکند؛ در حالی‌که قانون‌گذاران بشری را می‌بینیم که در بسیاری از زمان‌ها متأثر از خصلت‌ها، خواهشات شخصی، یا خواهشات رأی‌دهندگان، جنبه احساسی و غیر موضوعی هستند.

بدون شک وضع قانون و تثبیت کردن حق که برای مصلحت عامه انجام می‌شود، برای اینست که مردم را با عدالت استوار کند. محفوظ ماندن از اشتباه، از تفاوت نیروی عقلی بر قانون‌گذاری متأثر می‌شود؛ یعنی نگاهش به حل مشکلات و قانونمند ساختن راه‌حل‌ها و هم‌چنین مداخله فرهنگ‌ها، عادات، جوامع، تمایلات، سلیقه‌ها، خواهشات نفس، تفاوت توانایی‌های عقلی، تخصص و تمایلات فطری و غریزوی از حیث قوت و ضعف، این‌ها همه در توان تقنین و صدور حکم تأثیرگذار اند.

زمانی‌که توانایی‌های عقل از حیث قوت و ضعف و سنجش ضرر و منفعت متفاوت بود و احکام از خواهشات و تمایلات متأثر بودند؛ احکام در میان مردم متفاوت گشت. در نتیجه آنچه را یک شخص خوب می‌بیند، شخص دیگر بد می‌پندارد. عقل‌ها در سنجش حالت‌های که مصالح بدان‌ها متحقق می‌شود، متفاوت عمل می‌کنند. ادراک عقل برای انسجام قوانین با بافت قانون عمومی در دولت و متحقق ساختن ساختار ارزش‌ها و اهداف قانون دچار دگرگونی می‌شود. عقل‌ها در فهم عوامل گوناگونی که در مسائل تأثیرگذار هستند، ترجیح برخی بر برخی دیگر، آثار آنی و یا آینده‌ای که برآن مرتب می‌شود، متفاوت عمل می‌کنند. هم‌چنین دیگر عواملی‌که غیر قابل انکار است، آنچه هستند که وادار می‌کند تا به عدم توانایی عقل بر قانون‌گذاری و صدور حکم اقرار کرد.

ج) این‌که قانون‌گذار باید بر طبیعت بشری و آنچه که زندگی و آخرت مردم را بهبود می‌بخشد، علم شاملی داشته باشد تا آنچه که حالت، زندگی و اعمال شان را بهبود می‌بخشد، آنچه که مخلوق توان دارد یا ندارد، درک کند و به آنچه تنگی و سختی را از مردم برمی‌دارد، آگاه باشد؛ مصالح هر زمان، مکان و حالتی را بداند؛ بگونه‌ای که احقاق حق و تحقق عدالت بطور دائمی تضمین شود.

د) این‌که قانون‌گذار باید دانش شامل به واقعیتی داشته باشد که در آن قانون وضع می‌کند. به ظروف، حالات و قضایایی علم داشته باشد که صحت و خوب بودن حکم، یا فاسد بودن و بدبودن آن به آن‌ها بستگی دارد یا در واقعیت تأثیرگذار اند. بدون شک این قضایا مختلف و گوناگون هستند؛ بسا اوقات تأثیر متعارض با نتیجه مورد نظر دارند. پس نیاز است تا میان آن‌ها تفکیک شود؛ بطور مثال: (شراب و قمار در آن‌ها منفعت اندکی برای مردم و جود دارد؛ اما گناه آن‌ها بزرگ‌تر از آن منفعت اندک است) و یا این‌که نسبت به عقل بشری معلوم نسبی و غیر کامل هستند؛ علمی‌که شامل تمام مشاکل مختلف اعم از اقتصادی، اجتماعی و غیره باشد، کاری‌ست نیازمند تخصص‌های تقنینی و فنی که اغلب اوقات در پارلمان موجود نیست؛ اگر در چنین قضایایی به اهل تخصص پناه برده شود، آنان نیازمند نفوذ کلمه هستند تا حکم را قابل اجرا کند؛ نیازمند معصوم بودن، در امان بودن از تأثیرات هوا و جانب‌داری هستند. نیازمند این هستند که بطور قطعی در این قضایا فرمان‌برداری شوند و نظرشان اراده عامه را به نمایش گذارد. هم‌چنین اختلاف نظرشان در حوادث و راه‌حل‌های آن‌ها؛ مخصوصاً قضایای اقتصادی با این‌که صاحب‌نظران متخصص در زمینه وجود دارد، بازهم مکاتب اقتصادی مختلف است که همه در مشکلات اقتصادی دست و پا می‌زنند. همه این‌ها پیامدهای مهم و تأثیرگذاری‌های حساس هستند که ثابت شدن حقوق و درست بودن احکام به آن‌ها بستگی دارد. همه این‌ها مواردی اند که عقل بدان‌ها احاطه کامل ندارد. بنابراین، واگذار کردن قانون‌گذاری برای الله یک امر ضروری و واجب است.

هـ) این‌ها همه پیچیدگی‌های اند که با ترجیح عقل شخصی، بر عقل شخص دیگر، یا عقل گروه، یا مرجع قرار دادن عقل گروهی بر عقل‌های دیگر، زیر سایه در معرض بودن تمام عقول، با این همه خواهشات و نواقص حل نمی‌شود. با این همه نیازمندی‌های که برای درست بودن حکم بدست آمده و وجود دارد، مشکلات با آمارگیری در مورد یک قانون، مانند قانون تعداد طلاق‌ها نیز قابل حل نیست؛ زیرا عوامل، ظروف، خواهشات نفسانی و تأثیر هریک از آن‌ها بر این نتایج به شدت موضوع را پراکنده و پیچیده می‌کند. مشکل با نظریه عملی تجربه نیز حل نمی‌شود؛ زیرا تجربه بر اساس بازگرداندن صنعت ظاهری طبیعی در آزمایشگاه یا قرار دادن ماده در شرایط خاص و مشاهده تغییرات آن تحت همان شرایط استوار است. از همین جهت است که اول مشاهده و سپس نتیجه بدست می‌آید؛ اما انسان در تعامل خود با حوادث مانند اتم نیست. انسان فقط توان دارد تا بر سیستم‌های سببی اجتماعی و تصمیم به داوری برآن‌ها را بگیرد، بر خلاف ماده‌ که ممکن است در برابر تجربه تسلیم باشد. چنانچه معیارها و عوامل لازم برای صدور حکم و یا مؤثر در عمل؛ مانند خیر و شر، اراده آزاد، خواست، ارزش‌های روحی وغیره، ممکن نیست. تجربه حتی یک کلمه هم در مورد آن داشته باشد؛ زیرا این‌ها امور غیبی هستند که استخراج و مقایسه آن‌ها امکان پذیر نیست.

برگرفته از شماره 435 مجله الوعی

نویسنده: ثائر سلامت ابومالک

مترجم: حبیب اسلمی

 


[2]  با کاوش قرآن کریم که به استفاده از عقل، تفکر، تدبر و تأمل برای رسیدن به درک حقایق هستی و استدلال بر درستی

اعتقاد، امر نموده است، می‌یابیم که عقل را در هیچ جای مذمت نکرده است؛ زمانی‌که گروه‌ها بر قانون‌گذاری و حلال کردن حرام، بخود جرأت می‌دهند، آن‌ها برای این موضوع از خواهشات خود پیروی می کنند. بنابراین سوال اصلی اینست که قانون گذاری از آن کیست؟ از آن الله متعال یا از برای هوای نفسانی؟ و نمی‌شود گفت: حق تقنین از کیست؟ از الله متعال یا از عقل؟

[4] به گونه مثال: عقیده اسلامی. اسلام عقیده اسلامی را به عنوان فکر کلی قرار داده که پاسخ هر چیزی را می‌دهد. زمانی‌که برای انسان مشکل مفهومی رخ دهد، عقیده اسلامی را به عنوان معیار در برابر واقعیتی‌که می‌خواهد با آن تعامل کند، در نظر می‌گیرد؛ سپس این مقیاس اورا در خم و پیچ‌های زندگی رهبری فکری می‌کند؛ به گونه‌ای که مفاهیم عقیده از زندگی، مشکلات زندگی او را معالجه می‌کند؛ یعنی احکامی می‌دهد که امور زندگی انسان را تنظیم می‌کند. از همین جاست که نظام اسلامی میان واقعیت و راه‌حل‌های لازم برای زندگی انسان رابطه برقرار می‌کند.

[6] مذهب دیموکراسی همان است که اصل قدرت و یا مصدر آن را به اراده عامه مردم ارجاع می‌دهد؛ چنانچه مقرر داشته است: قدرت مشروعیت ندارد، مگر این‌که از اراده عمومی ملت بدست آمده باشد. الوسیط فی القانون الدستوری ، دکتر عبدالحمید، متولی، ص125؛ زیرا مردم از حق رهبری مطلق استفاده کرده نمی‌تواند تا قانون از اراده عمومی نمایندگی نکند. مبادئ القانون الدستور – دکتر سید صبری، ص52،  ط4،1949.

[8]  لفظ (رب) در عربی به دو معنا استفاده می‌شود: 1) سید، یعنی بادار متصرف و مدبر، امر و نهی کننده، حاکم و قانون‌گذار. 2) مالک، یعنی مالک عین و یا شئ به گونه‌ای که حق تصرف در عین را برایش بدهد. در کتاب (الحاکمیة و سیادة الشرع) از دکتر مسعری ص: 28-29. ابن فارس گفته است: (الرب) حرف راء و باء دلالت بر اصولی می‌کنند؛ اول اصلاح شئ و مراقبت از آن؛ بنابر این اصل رب به معنای مالک، آفریدگار و صاحب است. (الرب) مصلح شئ است؛ چنانچه گفته می‌شود: "رب فلان ضیعته" یعنی فلانی ضایعات خود را درست کرد، زمانی‌که آن را اصلاح کند. پس رب به معنای اصلاح کننده شئ است. بنابراین الله متعال رب است؛ زیرا احوال مخلوق خود را اصلاح می‌کند. معجم مقاییس الغة.  (رب) در اصل مصدر به معنای تربیه است که عبارت است از رساندن یک شئ به کمالش بصورت تدریجی که تمام نعمت‌ها را شامل می‌شود؛ سپس برای مبالغه وصف قرار گرفته است؛ مانند صوم و عدل. (رب) وصف است از ربه یربه که در اصل ربب بوده و دو حرف متماثل باهم ادغام شده اند. مالک، رب نامیده شده است؛ زیرا آنچه را در اختیار دارد، حفاظت و تربیه می‌کند. کلمه (رب) برغیر الله متعال بدون قید اطلاق نمی‌شود، مانند گفته الله سبحانه وتعالی ]ارجع الی ربک [ ابن جزی گفته است: معانی (رب) چهار است: معبود، رهبر، مالک و مصلح. همه این‌ها در مورد رب العالمین صادق است، مگر این‌که راجح‌‌تر در معنایش معبود است؛ چون خاص به الله می‌باشد. تفسیر البحر المدید از ابن عجیبه با تصرف. ابو حیان اندلسی در البحر المحیط گفته است: (رب) عبارت است از سید، مالک، ثابت، معبود و مصلح؛ بعضی معنای صاحب را نیز افزوده اند.

ادامه مطلب...

آوازخوانی اردوغان

(ترجمه)

خبر:

رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، پس از پیروزی در دور دوم انتخابات در برابر نامزد مخالف خود، کمال قلیچدار اوغلو که روز یکشنبه برگزار شد، بین طرف‌داران خود در استانبول آواز خواند.

در حالی‌که اردوغان به بالای اتوبوس، که همسر‌ش در کنار او بود، ظاهر شد و یک آهنگ جشن برای او و حزب‌اش ترتیب داده بودند، از آن جایی‌که او کلمات همان آهنگ را همراه با طرف‌داران خود در جشن پیروزی انتخابات ریاست جمهوری دور هم جمع شده بودند، تکرار نموده و می‌خواندند. (منبع: سایت العربیه)

تبصره:

این خبر من را به یاد خطبه حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه انداخت؛ زمانی‌که خلیفه مسلمانان گردید و گفت:

«يا أيُّها الناس، قد وُلِّيت عليكم ولست بخيركم، فإن رأيتموني على حقٍّ فأعينوني، وإن رأيتموني على باطل فسدِّدوني، أطيعوني ما أطعتُ الله فيكم، فإذا عصيتُه فلا طاعة لي عليكم، ألا إنَّ أقواكم عندي الضعيف حتى آخذ الحقَّ له، وأضعفكم عندي القويُّ حتى آخذ الحقَّ منه، أقول قولي هذا وأستغفر الله لي ولكم»

ترجمه: من سرپرست امورتان شده‌ام؛ ولی بهترین شما نیستم، اگر من را در حق دیدید؛ پس کمکم کنید و اگر دیدید در باطل هستم؛ پس مانع من شوید تا زمانی‌که از الله سبحانه وتعالی اطاعت می‌کنم از من اطاعت کنید؛ اگر از الله متعال سرپیچی کردم؛ پس بر شما لازم نیست که از من اطاعت کنید. لذا قوی‌ترین شما به نزد من که حق را بر آن تطیق کنم، ضعیف‌ترین است و ضعیف‌ترین شما به نزد من که حق آن را از ظالم بگیرم، قوی‌ترین است. این قول را می‌گویم و برای خود و شما از الله سبحانه وتعالی طلب آمرزش می‌کنم.

این قصه من را واداشت تا بین خلیفه رسول الله صلی الله علیه وسلم و خطبه آن و کارهای بزرگی‌که در خدمت اسلام و مسلمانان انجام داده از جمله؛ قتال با مرتدین، تطبیق اسلام و نشر عدالت، حسن رعایت امور مردم مقارنه/مقایسه نمایم، حتی در باره آن عمر رضی الله عنه گفت: «ای ابوبکر، خلفای بعد از خودرا به مشکل انداختی!»

قصه ابوبکر رضی الله عنه بعد از خواندن خبری در مورد آواز خواندن اردوغان به یادم رسید که رئیس بزرگترین سرزمین اسلامی آواز می‌خواند! ای کاش یک دهم کاری را که ابوبکر رضی الله عنه انجام داد، انجام می‌دادی! ای کاش اسلام را تطبیق می‌نمودی! ای کاش رعایت امور مردم را به خوبی انجام می‌دادی! ای کاش با الله متعال گناه قانون اساسی که به آن تطبیق می‌کند، مبارزه و سرپیچی نمی‌کرد! ای کاش حدأقل به خاطر نصرت مسلمانان و برای حمل اسلام ارتش خود را به حرکت می‌انداخت...! ای کاش! ای کاش!

ای کاش این قوم می‌دانستند!

نویسنده: خلیفه محمد

10 ذی القعده 1444هـ.ق.

 مطابق به 30 می 2023م.

مترجم: پارسا امیدی

 

ادامه مطلب...

وزرای تنفیذ

  • نشر شده در مقالات

(ترجمه)

امام ترمذی در سنن خود چنین روایت نموده است:

«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا لَهُ وَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَوَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَمَّا وَزِيرَايَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ فَجِبْرِيلُ وَمِيكَائِيلُ وَأَمَّا وَزِيرَايَ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ»

ترجمه: هیچ نبی نیست؛ مگر این‌که دو وزیر از اهل آسمان و دو وزیر از اهل زمین دارد. بنابراین، جبریل و میکائیل دو وزیر من از اهل آسمان و ابوبکر و عمر دو وزیر من از اهل زمین اند.

در تحفة الآحوذی در این خصوص چنین آمده است:

این سخن: "مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَلَهُ وَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَوَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ" وزیر، موازر (باربر) است، به این دلیل که او وِزر یا همان سنگینی را از امیر خود بر می‌دارد، معنایش این است که هرگاه کاری برای پیامبر پیش می‌آمد، با دو وزیرش مشورت می‌کرد؛ چنانکه برای حاکم کار مشکلی برسد، با وزیر خود مشورت می‌نماید، از آن جمله این فرمودۀ الله سبحانه وتعالی:

﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيراً مِّنْ أَهْلِي (29) هَارُونَ أَخِي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي [طه: 29-31]

‏ترجمه: ‏به وسيله او پشت مرا استوار دار (و بر نيروی من بيفزای). ‏‏برادرم هارون را و ياوری از خاندانم برای من قرار بده.

 در کتاب النهایه بیان شده که وزیر عبارت از آن کسی است که با امیر همراهی می‌کند، بخشی از بارهای سنگین را با او حمل می‌نماید و کسی است که امیر به رأی و تدبیر او رو می‌آورد؛ پس وزیر عبارت از ملجأ و پناهگاه امیر است.

این سخن: "هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ" این حدیث حسن غریب است و حاکم آن را اخراج نموده، تصحیح  و تأیید کرده و حکیم در نوادر خود از ابن عباس و دیگران بیان نموده است.

کلمۀ وزیر در لغت به معنای یار و یاور است و قرآن کریم کلمۀ وزیر را به این معنی لغوی به کار برده است. الله سبحانه وتعالی فرموده است: ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيراً مِّنْ أَهْلِي وزیر در این جا به معنی یار و یاور.

در این حدیث، این کلمه به معنای لغوی خود یعنی وزیر به معنای یار یا یاور و نیز به صورت مطلق آمده است که شامل هر کمک و مساعدتی در هر امری از امور می‌شود؛ از جمله کمک خلیفه در مسئولیت خلافت و کارهای آن. حزب التحریر از این حدیث احکام زیر را گرفته است:

1-      خلیفه حق دارد برای خود معاونینی تعیین کند تا او را در تحمل بار خلافت و انجام وظایف آن یاری کنند؛

2-      جواز تعدد معاونین؛ یعنی خلیفه می‌تواند بر حسب نیاز خود یک یا چند معاون تعیین کند؛

3-      خلیفه حق دارد برای خود معاونینی در حکومت و غیر حکومت قرار دهد. از آنجا که یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم از آسمان، ​​معاونین او در حکومت نبودند. این نشان می‌دهد که خلیفه حق دارد در اموری غیر از حکمرانی برای خود معاونین تعیین نماید؛ زیرا این نشان از مشروعیت بخش سوم در دولت خلافت است که بخش معاونین تنفیذ (وزرای تنفیذ) است:

الف) معاون تنفیذ همان وزیری است که خلیفه در تنفیذ، تعقیب و اجرا به عنوان معاون خود تعیین می‌کند و پل ارتباطی بین خلیفه و بین بخش‌های دولتی و میان رعیت و بیگانگان است. از طرف خلیفه به سوی دیگران و از دیگران به سوی خلیفه ادای وظیفه می‌کند؛ زیرا وی معین در اجرای امور است و سرپرست امور و عهده‌دار آن نیست. بنابراین، کارش اداری بوده و حکومتی نیست. ادارۀ او بخشی برای اجرای آنچه است که خلیفه برای طرف‌های داخلی و خارجی مطرح می‌کند و آنچه از این مقامات به او می رسد، مطرح می کند. پس او به عنوان پل ارتباطی بین خلیفه و دیگران است؛ از طرف خلیفه به سوی دیگران و از دیگران به سوی خلیفه ادای وظیفه می‌نماید.

ب) نامگذاری: در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم و زمان خلفای راشدین، معاون تنفیذ را کاتب می‌نامیدند؛ سپس او را صاحب دیوان رسائل یا مکاتبات می‌گفتند، بعد از آن به نام کاتب انشاء یا صاحب دیوان انشاء ماندگار شد؛ سپس در بین فقهاء به نام وزیر تنفیذ نامیده شد.

ج) نیاز خلیفه به معاون تنفیذ: خلیفه حاکمی است که به حکم، تنفیذ و رعایت امور امت رسیدگی می‌کند و رسیدگی به تمام این امور نیاز به کارهای اداری دارد و این مستلزم ایجاد بخش ویژه‌ای در کنار خلیفه برای ادارۀ اموری است که او برای انجام مسئولیت‌های خلافت به آن نیاز دارد. پس ایجاد معاونی برای تنفیذ فیصله شد که خلیفه وی را تعیین می‌کند تا به کارهای اداری رسیدگی کند؛ نه به کارهای حکومتی. به این اساس او حق انجام هیچ کار حکومتی را ندارد؛ نه والی و کارگری تعیین می‌کند و نه به امور مردم رسیدگی می‌کند؛ بلکه کارش فقط اداری بوده، برای اجرای حکم و امور اداری است که از طرف خلیفه یا از طرف معاون تفویض صادر می‌شود. به همین دلیل او را معاون تنفیذ می‌نامیدند و فقهاء او را وزیر تنفیذ می‌نامند. یعنی معاون تنفیذ، با توجه به این‌که کلمۀ وزیر در لغت به مُعین اطلاق می‌شود.

4- ویژگی‌های کار معاون تنفیذ:

الف) کار او ارتباط مستقیم با خلیفه دارد، مانند معاون تفویض؛

ب) او محرم اسرار خلیفه است و کارش به او وابسته و متصل می‌باشد.

ج) از آن جائی‌که او نزد خلیفه رفت و آمد دارد و با او به تنهائی در هر وقتی از شب و روز می‌نشیند و این با احوال زن مناسب نیست، بنابراین، معاون تنفیذ مرد است. هم‌چنان جواز ندارد که معاون تنفیذ کافر باشد؛ بلکه لازم است تا مسلمان باشد؛ زیرا وی محرم اسرار خلیفه است؛ چنانچه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآَيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ [آل عمران: 118]

ترجمه: ‏ای كسانی‌كه ايمان آوردهايد! از غير خود محرم اسرار برنگزينيد، آنان از هرگونه شر و فسادی در حق شما كوتاهی نمیكنند. آنان آرزوی رنج و زحمت شما را (در دل) دارند (و پيوسته در انتظار آنند. نشانههای) دشمنانگی از دهان آنان آشكار است، و آنچه در دل دارند، بزرگتر است (از بدسگالی ‌هائی‌كه ظاهر میسازند). ما نشانههائی را (كه بتوان با آن‌ها دشمن را از دوست باز شناخت) برای شما بيان كرديم اگر اهل عقل و درايت هستيد.‏

5-       جايز است كه معاونین تنفیذ بيش از يك نفر باشند. بر حسب نياز و كاری‌كه در آن به عنوان پل ارتباطی ميان خليفه و ديگران است؛

6-      اموری‌که معاون تنفیذ بین خلیفه و دیگران پل ارتباطی است، چهار مورد می‌باشد:

الف) روابط بین المللی: فرق نمی‌کند که خلیفه به صورت مستقیم آن را به دوش گیرد و یا برای آن ادارۀ خارجی تعیین کند؛

ب) ارتش یا لشکر؛

ج) بخش‌های دولتی غیر از ارتش؛

د) روابط با رعیت.

این بود معاون تنفیذ و واقعیت کاری او. از الله سبحانه وتعالی خواهانیم که بازگشت دولت خلافت را برای ما زودتر گرداند تا وجود این بخش حیاتی را در کنار دیگر بخش‌های دولتی ببینیم تا چشمان مان روشن و دل‌های ما به سبب این‌که فرض پروردگارمان را برپا نمودیم و شریعت او را حاکم ساختیم، مطمئن گردد! آمین!

مترجم: احمدصادق امین

ادامه مطلب...

وزرای تفویض

(ترجمه)

ترمذی در سنن خود چنین روایت نموده است:

«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا لَهُ وَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَوَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَمَّا وَزِيرَايَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ فَجِبْرِيلُ وَمِيكَائِيلُ وَأَمَّا وَزِيرَايَ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.»

ترجمه: هیچ نبی نیست، مگر این‌که دو وزیر از اهل آسمان و دو وزیر از اهل زمین دارد، بنابراین، جبریل و میکائیل دو وزیر من از اهل آسمان و ابوبکر و عمر دو وزیر من از اهل زمین اند.

در تحفة الاحوذی در این خصوص چنین آمده است:

این سخن: «مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَلَهُ وَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَوَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ» وزیر، موازر (باربر) است، به این دلیل که او وِزر یا همان سنگینی را از امیر خود بر می‌دارد. معنایش این است که هرگاه کاری برای پیامبر پیش می‌آمد، با دو وزیرش مشورت می‌کرد، چنان‌که برای حاکم کار مشکلی پیش آید، با وزیر خود مشورت می‌نماید، از آن جمله این فرمودۀ الله سبحانه وتعالی:

(وَاجْعَل لِّي وَزِيراً مِّنْ أَهْلِي(29) هَارُونَ أَخِي(30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي) [طه: 29-31]

‏ترجمه: ‏‏برادرم هارون را  ياوري از خاندانم برايم‌ قرار ده و ‏به وسيله او پشت مرا استوار دار (و بر نيروي من بيفزاي).‏

در کتاب النهایه بیان شده که وزیر عبارت از آن کسی است که با امیر همراهی می‌کند و بخشی از بارهای سنگین را با او حمل می‌نماید و کسی است که امیر به رأی و تدبیر او رو می‌آورد، پس وزیر عبارت از ملجأ و پناهگاه امیر است.

این سخن: "هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ" این حدیث حسن غریب است و حاکم آن را تخریج، تصحیح و تأیید کرده و حاکم در نوادر خود از ابن عباس و دیگران، آن را تخریج نموده است.

کلمۀ وزیر در لغت به معنای یار و یاور است و قرآن کریم کلمۀ وزیر را به این معنی لغوی به کار برده است. الله سبحانه وتعالی فرموده است: (وَاجْعَل لِّي وَزِيراً مِّنْ أَهْلِي) وزیر در این جا به معنی یار و یاور بکار رفته است.

در این حدیث، این کلمه به معنای لغوی خود یعنی وزیر به معنای یار یا یاور و نیز به صورت مطلق آمده که شامل هر کمک و مساعدتی در هر امری از امور می‌شود، از جمله کمک خلیفه در مسئولیت خلافت و کارهای آن. حزب التحریر از این حدیث احکام زیر را گرفته است:

1-      خلیفه حق دارد برای خود معاونینی تعیین کند تا او را در تحمل دشواری‌های خلافت و انجام وظایف آن یاری کنند.

2-      جواز تعدد معاونین؛ یعنی خلیفه می تواند بر حسب نیاز خود یک یا چند معاون تعیین کند.

3-      خلیفه حق دارد برای خود معاونینی در حکومت و غیرحکومت قرار دهد. چنان‌‌که یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم از آسمان، ​​معاونین حکومتی‌شان نبودند، هم‌چنان ابوبکر و عمر معاونین حکومتی وی صلی الله علیه و سلم بودند، این نشان می‌دهد که خلیفه حق دارد برایش معاونینی در امور حکومتی و غیرحکومتی تعیین نماید.

برای معاونین حکومتی خلیفه، لقب معاونین تفویض اطلاق می‌شود.

معاونین تفویض:

1-      عبارت از وزرای هستند که خلیفه آنان را تعیین می‌کند تا در تحمل سختی‌های خلافت و انجام مسئولیت‌های آن، او را همکاری کنند؛ خصوصاً زمانی‌که دولت خلافت بزرگ شود و توسعه یابد؛ چون برداشت بار آن بر خلیفه به تنهایی سنگین می‌شود و نیاز به کسانی دارد تا در برداشت سنگینی و انجام مسئولیت‌های خلافت با وی همکاری نمایند.

2-      درست نیست که لفظ وزیر بدون قید به آنان اطلاق شود، تا این‌که مدلول وزیر در اسلام با مدلول وزیر در نظام‌های وضعی کنونی بناشده بر دیموکراسی و سکولاریزم و دیگر نظام‌های موجود در عصر کنونی ما پوشیده نشود.

3-      شرایط معاون تفویض عبارت از همان شرایطی است که برای خلیفه در نظر گرفته شده است. یعنی این‌که: مرد، مسلمان، آزاد، بالغ، عاقل، عادل، توانا و در کارهایی‌که به وی سپرده می‌شود، دارای کفایت باشد و این شرایط بدان خاطر است که کار معاون از جمله امور حکومتی بوده و او ممثل خلیفه در حکومت است، براین اساس لازم است تا شروطی در او جمع شده باشد که موجودیت آن در خلیفه لازم است.

4-      خلیفه، ضمن این‌که تمام کارها را زیر نظر دارد، معاون تفویض را به نیابت از خود در تمام بخش‌های دولت صلاحیت می‌دهد، با وجود این، خلیفه اجازه دارد تا او را به کار مشخصی مکلف سازد، چنان‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم   حضرت ابوبکر را به امور حج و حضرت عمر را به امور صدقه موظف ساختند، در حالی‌که آن دو به صورت مطلق به عنوان وزیران تفویض بودند. بنابر این، مقید ساختن، جواز دارد، به طور مثال؛ امور ذیل را عهده‌دار شود:

أ‌-       از لحاظ صلاحیت: زیر نظر گرفتن تمام بخش‌های دولت و نیابت از خلیفه را به عهده می‌گیرد.

ب‌-    از لحاظ کار: معاون، در بخشی از دولت به وظیفه مکلف ساخته می‎شود، به این شکل که ولایات در میان دو معاون تقسیم کرده شود؛ مثلاً معاونی برای خلیفه در شرق و دیگری در غرب، یکی در شمال و دیگری در جنوب و مانند آن وجود داشته باشد.

ت‌-    از لحاظ انتقال: معاون از مکانی به مکانی دیگر و از کاری به کار دیگر انتقال داده می‌شود، بدون این‌که نیاز به تعیین جدیدی باشد؛ بلکه به همان تعیین اول، زیرا اصل تعیین، شامل تمام کار‌ها می‌شود.

5-      معاون، در کارهای‌که مکلف می‌شود، تمام صلاحیت‌های خلیفه را دارد، برای او جوازد دارد تا خودش حکم نماید و حکام را تعیین کند، قضایای مظالم را مورد بررسی قرار دهد یا در بررسی آن نماینده تعیین نماید، مسئولیت جهاد را خودش به عهده گیرد و یا کسی را تعیین کند تا امور جهاد را عهده دار شود، تنفیذ اموری را که تدبیر نموده به صورت مستقیم بررسی کند و یا در آن نماینده تعیین نماید.

6-      معاون تفویض به کدام اداره‌ای از بخش‌های اداری، مثلاً ادارۀ معارف به شکل خاص موظف ساخته نمی‌شود؛ زیرا آنانی‌که امور اداری را به صورت مستقیم به عهده می‌گیرند، آنان کارمندان‌اند، نه حکام، و معاون تفویض، حاکم است نه اجیر، کار او رعایت امور است، نه رسیدگی به اموری‌که کارمندان به خاطر رسیدگی به آن تعیین می‌شود. در عین حال او ممنوع از رسیدگی به کدام عمل اداری نیست، اما به کارهای اداری مختص گردانیده نمی‌شود و زیر نظر داشتن امور، وظیفۀ اوست.

7-      بر معاون تفویض لازم است تا خلیفه را به تدابیری‌که تصمیم می‌گیرد، به جریان بگذارد، سپس تدابیری را که فیصله نموده، یا والی‌ها و تعییناتی را که اجرا نموده مورد بررسی قرار دهد تا این‌که او در صلاحیت‌هایش مانند خلیفه نگردد. بناءً بر او لازم است تا بررسی خلیفه را مد نظر بگیرد و مورد اجرا قرار دهد؛ مگر این‌که خلیفه تنفیذ آن حکم را متوقف ساخته باشد. پس واقعیت معاون این است که او نائب خلیفه در آن کارهایی می‌باشد که مکلف ساخته می‌شود.

8-      بر خلیفه لازم است تا کارهای معاون تفویض و تدبیر او را در امور مورد بررسی قرار دهد تا امور درست وی را تأیید نموده و اشتباهات آن را تصحیح نماید و این کار به دلایل ذیل صورت می‌گیرد:

أ‌-       زیرا تدبیر امور امت به دوش خلیفه و وابسته به اجتهاد اوست، بر اساس فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«الإمام راع وهو مسؤول عن رعيته.»

ترجمه: امام هم‌چون چوپان بوده و نسبت به زیردستان خود مسئول می‌باشد.

ب‌-    زیرا ممکن است معاون تفویض اشتباه کند، پس باید اشتباه او تصحیح شود. براین اساس، بر خلیفه لازم است تا تمام کارهای معاون را به شکل ذیل مورد بررسی قرار دهد:

1-      هرگاه کاری را معاون تفویض تدبیر و چاره‌اندیشی نمود و خلیفه آن را تأیید کرد، پس بر معاون لازم است تا چنان‌که خلیفه تأیید نموده آن را تنفیذ نماید، نه کم و زیاد.

2-       هرگاه خلیفه حکم معاون را بازگردانید، با آن مخالفت نمود و آنچه را او تأیید نموده بود، رد کرد، پس باید نگاه کرده شود:

أ‌-       اگر در مورد حکمی بود که آن را معاون به صورت درستش تنفیذ کرده بود و یا در مورد مالی‌که به جای درستی به مصرف رسیده بود؛ بناءً رأی معاون تنفیذ، نافذ است؛ زیرا رأی او در اصل رای خلیفه است و برای خلیفه جواز ندارد که احکامی را که تنفیذ شده یا مالی را که مصرف شده تصحیح نماید.

ب‌-    اگر آنچه را که معاون فیصله نموده بود، در غیر موارد فوق بود؛ مثل تعیین والی یا تجهیز لشکر؛ در این صورت خلیفه می‌تواند تا با آن مخالفت نماید و در این حالت دیدگاه خلیفه نافذ می‌شود، نه رأی معاون؛ زیرا این کار اگر از جانب شخص خلیفه هم صورت گرفته باشد (و اشتباه شده باشد) می‌تواند آن را تصحیح کند، پس وی می‌تواند کارکرد معاون تفویض را نیز در این مورد تصحیح کند.

9-      تعیین معاونین تفویض و عزل آنان:

أ‌-       معاون به امر خلیفه تعین و عزل می‌گردد.

ب‌-    ولایت معاونین تفویض در وقت وفات خلیفه پایان می‌یابد و به کارشان دوام داده نمی‌توانند، مگر در مدت زمان امیر مؤقت.

ت‌-    نیاز به عزل ندارند، زیرا ولایت‌شان به محض وفات خلیفه، که آنان را برایش به عنوان معاون تعیین نموده است، در حکم پایان یافته است.

ث‌-    هرگاه خلیفۀ جدید خواست تا آنان را به عنوان معاونین تفويض خود تعیین نماید، آنان نیاز به تعیین جدید از جانب خلیفۀ جدید دارند.

معاونین تفویض عبارت از بخش دوم از بخش‌های دولت بعد از بخش اول و رئیس دولت است که همان خلیفه می‌باشد.

مترجم: احمدصادق امین

ادامه مطلب...

عزل (برکنار نمودن) خلیفه

(ترجمه)

گفتند با ایشان نجنگیم، فرمودند، نخیر تا زمانی‌که نماز را برپا می‌دارند.

«عن ام سلمه رضی الله عنها ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قال ستکون امراء فتعرفون وتنکرون فمن عرف فقد برئ ومن انکر سلم ولکن من رضی وتابع قالوا: افلانقاتلهم؟ قال لا ما صلوا»  (شرح نووی بر صحیح مسلم)

ترجمه: از ام سلمه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم  فرمودند: زود است که شما حاکمانی داشته باشید که آن‌ها را می‌شناسید و ناپسند می‌دانید؛ پس کسی‌که آن‌ها را بد دانست نجات یافت و کسی‌که ناراض بود، سالم ماند! بدا به حال کسی‌که راضی شد و از آن پیروی نمود؛ گفتند آیا با ایشان بجنگیم، فرمود نخیر تا مادامی‌که نماز را برپا می‌دارند.

این حدیث یک معجزه آشکاری از پیش‌گویی پیامبر صلی الله علیه وسلم است؛ چنانچه فرموده بود، اتفاق افتاد.

اما این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم «فمن عرف فقد بری» و در روایت دیگری چنین آمده است: « فمن کره فقد بری» که ظاهراً و معناً  این مفهوم را می‌رساند؛ کسی‌که این حکام را بد بداند، از گناه و عذابش نجات می‌یابد. این برائت در حق کسانی‌ست که توان آن را ندارند که بادست یا با زبان جلو منکر را بگیرند و با قلب خود نسبت به  آن کراهت دارند. اما این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم « فمن عرف فقد برئ» معنایش را الله بهتر می‌داند.

کسی‌که منکر را شناخت و از او پیروی نکرد، راه نجاتی از گناه و عذاب آن منکر برایش فراهم می‌شود، بوسیله این‌که آن منکر را بادست وزبانش تغییر می‌دهد و اگر توان این امر را نداشت، قلباً آن را بد می‌داند.

معنی این فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم «ولکن من رضی وتابع» این است که گناه و عذاب منکر بر دوش آنانی‌ست که راضی شدند و پیروی نمودند. این دلیلی‌ست بر این‌که اگر کسی توان مقابله با منکر را ندارد، با سکوتش نیز گنهکار نمی‌شود؛ به شرطی‌که از منکر راضی نباشد و با قلب خود آن را بد بداند و از او متابعت ننماید. اما این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم «افلانقاتلهم؟ قال: لا ماصلوا» به این معنی است که جایز نیست  در مقابل خلفاء بخاطر ظلم و فسق شان بغاوت نماییم تازمانی‌که احکام الله را تغییر ندهند.

در این حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم اطاعت نمودن از خلیفه را در تمام اوقات بر امت واجب نموده است تا زمانی‌که احکام الله را تطبیق کند، و در اینجا مراد از ذکر نماز کنایه از حکم نمودن به اسلام است.

اگر خلیفه به احکام شریعت حکم ننماید، کافر شود و یا یک فسق علنی را انجام  دهد، در این حالت بر مسلمانان لازم نیست که از وی اطاعت نمایند! دیگر جایز نیست که خلیفه بماند و باید عزل شود؛ زیرا یکی از شروط عقد را شکسته است که عبارت از اسلام و عدالت می‌باشد.

شروط هفت‌گانه عقد شروطی است که خلیفه همیشه باید آن‌ها را داشته باشد و زمانی‌که یکی از این شروط از بین رفت، خلیفه باید بر کنار شود. و هر حالتی که بر خلیفه پیش بیاید که باعث از بین رفتن یکی از این شروط شود مستحق عزل میباشد. و محکمه مظالم صلاحیت عزل خلیفه را دارد. دلیل این امر فرموده الله سبحانه وتعالی است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا [نساء: 59]

ترجمه: ای اهل ایمان، فرمان الله و رسول و فرمانداران (از طرف الله و رسول) که از خود شما هستند، اطاعت کنید؛ پس اگر در چیزی کار به نزاع کشد، آن را به حکم الله و رسول بازگردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید. این کار برای شما بهتر و خوش‌عاقبت‌تر خواهد بود.

چنانچه در آیت فوق ذکر شده، نزاع بین مسلمانان و خلیفه باید توسط دین الله حل شود. مراد از دین الله یعنی قاضی می‌باشد و زمانی‌که تنازع با حاکم ظالم بود، بر کناری آن واجب است.

محکمه مظالم محکمه‌ای‌ست که برکناری ظالمین حکم می‌کند و قاضی آن صاحب صلاحیت می‌باشد. وقتی‌که خلیفه یکی از شروط عقد را نداشت، بر کنار کردن آن لازم است و باید اول ثابت شود. محکمه مظالم صلاحیت اثبات حال خلیفه و برکنار نمودن آن را دارد.

ادامه مطلب...

هند بار دیگر نتوانست در مورد حزب التحریر حقیقت را به مردم بازگو کند Featured

(ترجمه)

در ۱۰ می ۲۰۲۳ گزارش‌های مختلف در رسانه‌ها به نشر رسید که در شهرهای بهرپال و حیدرآباد هند نزدیک به ۱۶ مسلمان دستگیر شده است. در این گزارش‌ها بر حزب التحریر اتهام وارد شده و یک سازمان تروریستی معرفی شده است. هم‌چنان یادآوری شده که در مقابل هند نیت جهاد را دارد. در گزارش‌ها برعلاوه ادارات استخباراتی "خارجی" اتحادیه‌های مختلف استخباراتی "اتحادیه های دولتی" به گونه مأخذهای "نامعلوم" اخذ شده است. کتاب‌های چاپ شده حزب التحریر با افراد گرفتار شده اساس اتهام گفته شده است. از آن زمان بدین‌سو اتهام‌های مختلف بشکل آنلاین به نشر می‌رسد؛ طوری‌که بعضی آن‌ها این ۱۶ فرد گرفتار شده مسلمان را در ایالت تامیل نابو به آن قضیه اعضای حزب التحریر ارتباط می‌دهند که فعلا ًدر جریان است. (منبع: https://www.siasat.com/mp-5-more-hut-members-held-from-hyderabad-sent-to-remand-2587115/)

بزرگترین دیموکراسی دنیا یعنی هند بارها ثابت نموده که به حقیقت ارزش قایل نیست. حکومت مودی (به شمول قوه قضایه) از راه‌های مختلف در جامعه می‌خواهد که به مفکوره حزب التحریر زیان برساند او آن را متهم نماید تا مردم از دعوت این حزب روی برگردانند. حکومت مودی چنان نمایان می‌سازد که دعوت حزب خواستۀ کدام دولت بیرونی است. موضوع تعجب‌آور بی‌پروایی ادارات رسانه‌ها در این موضوع می‌باشد. در هند این معمول است؛ در حالی‌که به سطح جهانی اعتماد مردم بر دیموکراسی به طور قابل ملاحظه کمتر شده و عامل اصلی آن درک مردم نسبت به اینست که دیموکراسی بارها در میادین مختلف زندگی مانند حاکمیت، سیاست، اقتصاد و اجتماع ناکام مانده است. این تعجب‌آور نیست که مودی در این اواخر در نشست جهانی دیموکراسی با گفتن این‌که هند مادر دیموکراسی است، دنیا را متعجب کند. این حرف‌های مودی بدون بعضی از خون گرم‌ها و مردمان احساساتی که بدون در نظرداشت حقیقت، هر سخنِ وی را تأیید می‌کنند؛ مردم هند، روشنفکران و سازمان‌ها را نیز شگفت‌زده کرده است. البیرونی، مورخ مشهور در سال ۱۰۱۶م به هند سفر نموده بود و چشم‌دیدش را چنین بیان نموده است که "عالمان هندی" مشهور مشتاق این بودند که در مورد دین و تاریخ به مردم اغراق نمایند او دروغ بگویند و بسیاری اوقات قابل قبول به حاکمان وقت بودند! حتی در زمان فعلی شاهد هستیم که چگونه رهبران BIP فلم‌های تخیلی مانند دوسیه کشمیر و قصه‌های کریلا هم‌چو حقایق پذیرفته می‌شوند. شاید با گذشت زمان در کتمان حقیقت از طرف دشمنان اسلام تغییر نیامده و تمسخر به نام دیموکراسی نیز با این موضوع کمک کرده باشد.

با وجود این‌که دولت‌ها، حاکمان و جاسوسان ایشان در مقابل مردم هند دروغ می‌گویند، حزب التحریر از گفتن سخن حق و تکرار آن خسته نخواهد شد. حزب التحریر نظام خلافت را برای حکومت‌داری به دنیا پیشنهاد می‌کند. برای تأسیس دوباره خلافت، منهج حزب التحریر به دعوت سیاسی و فکری محدود است و برای تأسیس نظام خلافت منهج‌های مادی مانند استفاده اسلحه و خشونت را خلاف شریعت می‌داند.

حزب التحریر برای این دعوت می‌کند که مسلمانان فکر و غور نمایند و در این راه به اتهامات مخالفین و دشمنان توجه نکنند. این اتهامات بی‌جا در اصل برای متنفذین توانایی دیدن حقیقت را می‌دهد، چون حقیقت برخلاف هر چیز دیگر جذابیت خویش را دارد. این وقایع ضعف دعوتگران جاهل را در مقابل دعوتگران حق نشان می‌دهد. الله سبحانه وتعالی از دعوتگران مخلص در مقابل دسائس مخالفین حق حمایت خواهد کرد. باذن الله.

ما در حزب التحریر نمایندگان امت اسلامی هستیم. ما بر تمام انسان‌ها، مسلمانان و غیرمسلمانان ندا سر می‌دهیم که اسلام را من‌حیث یک بدیل متمدن قبول نمایند! نظام سرمایه‌داری، سیکولریزم و دیموکراسی را رها نمایند که انسانیت را بشمول مردم هند بدبخت و ضعیف نموده است! ما بر آن مخلصین که به مردم خویش وفادار اند، ندا می‌کنیم که حقیقت ادعاهای رسانه‌های فروخته شده را معلوم نمایند. این رسانه‌ها غلام آن سرمایه‌دارهای هستند که از بدنام کردن اسلام و مسلمانان سود می‌برند تا مردم را با شعارهای آزادی و دیموکراسی در غلامی خویش نگهدارند. در حالی‌که ما مسلمانان آن قومی هستیم که الله سبحانه وتعالی فرستاده است تا انسان‌ها را از بندگی انسان‌ها به عبادت الله، از تنگنای دنیا به وسعت آخرت و از ظلم ادیان به عدالت اسلام دعوت کنیم.

﴿إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى﴾ [طه: ۷۴]

ترجمه:‌ هرکس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود، آتش دوزخ برای اوست؛ در آن جا، نه می‌میرد و نه زندگی می‌کند.

انجنیر صلاح الدین عضاضه

رئیس دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

صلاحیت‌های خلیفه

(ترجمه)

امام بخاری در صحیح خود حدیثی در این خصوص روایت نموده است:

«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ بَعْثًا وَأَمَّرَ عَلَيْهِمْ أُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ فَطَعَنَ النَّاسُ فِي إِمَارَتِهِ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: "إِنْ تَطْعَنُوا فِي إِمَارَتِهِ فَقَدْ كُنْتُمْ تَطْعَنُونَ فِي إِمَارَةِ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ وَايْمُ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَخَلِيقًا لِلْإِمَارَةِ وَإِنْ كَانَ لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ وَإِنَّ هَذَا لَمِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَيَّ بَعْدَهُ»

ترجمه: از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم لشکری فرستاد و اسامه بن زید را بر آن امیر گردانید. مدم در امارت وی طعنه زدند. رسول الله صلی الله علیه وسلم ایستاد و گفت: اگر شما در امیر بودن وی طعنه می‌زنید، در امیر بودن پدر وی قبل از این نیز طعنه می‌زدید و به الله (سبحانه وتعالی) سوگند که وی سزاوار امارت و او (زید) از دوست داشتنی‌ترین مردم نزد من بود و این (اسامه) نیز پس از وی دوست داشتنی‌ترین مردم نزد من است.

این بود عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان اولین رئیس دولت اسلامی، که خودش امیر لشکر را تعیین می‌نماید. آنچه از این حدیث استدلال می‌شود اینکه رئیس دولت در اسلام (خلیفه) عبارت از رهبر لشکر به شکل عملی است، نه این‌که تنها فرمانده اعلی برای لشکر باشد؛ زیرا قیادت او برای لشکر، به صورت نمادین نیست و قیادت لشکر یکی از صلاحیت‌های خلیفه است، در غیر آن صلاحیت‌های خلیفه فراوان است که در موارد زیر خلاصه می‌شود:

1-       خلیفه کسی است که احکام شرعی لازم را برای رعایت امور امت که با اجتهاد از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم استنباط شده باشد تبنی می‌کند و این احکام با تبنی وی، از جمله قوانینی می‌گردد که اطاعت از آن واجب و مخالفت آن جواز ندارد و دلیل آن اجماع صحابه است. زمانی‌که ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خلافت رسید، دیدگاه وی این بود که اموال در میان مسلمانان باید به صورت مساویانه توزیع شود؛ زیرا آن اموال حق همه به صورت مساویانه است و عمر به این نظر بود که درست نیست برای کسی‌که در مقابل رسول الله جنگ کرده، مساوی به آن کسی داده شود که همرکاب رسول الله صلی الله علیه و سلم جنگیده است و درست نیست که برای فقیر چیزی مانند غنی داده شود. اما ابوبکر خیلفه بود و دستور داد تا به دیدگاه او عمل کرده شود. یعنی توزیع اموال را در میان مسلمانان به صورت مساویانه تبنی کرد و بقیه مسلمانان در این امر از وی متابعت نمودند، قضات و والیان بر همان روش به پیش رفتند و عمر تسلیم او شد و به نظر ابوبکر عمل کرد و آن را اجرا نمود. هنگامی‌که عمر خلافت را به دست گرفت، نظری مخالف با نظر ابوبکر تبنی کرد، یعنی دستور به تقسیم پول به طور متفاوت؛ نه به طور مساوی. بعد از آن اموال بر حسب قدامت در اسلام و نیاز اشخاص داده شد و مسلمانان از آن پیروی کردند و والیان و قضات به آن عمل کردند. بناءً بین اصحاب اجماع بود بر این که امام یعنی خلیفه می‌تواند که احکام معین برگرفته از شریعت را با اجتهاد صحیح تبنی کند و به عمل به آن احکام به مسلمانان دستور دهد و بر مسلمانان واجب است حتی اگر با اجتهادشان منافات داشته باشد، از آن اطاعت کنند و از عمل به نظر و اجتهاد خود دست بردارند.

2-      او مسئول سیاست داخلی و خارجی دولت باهم است و اوست که فرماندهی لشکر را بر عهده دارد و حق اعلام جنگ و انعقاد صلح، آتش‌بس و سایر معاهدات را دارد و دلیل آن عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم است؛ زیرا همه این کارها را خودش انجام می‌داد و یا شخصی را برای انجام آن‌ها می‌گماشت؛ همانطور که برای انجام کارهای اداری افراد را استخدام می‌کرد، معاونین، فرمانداران و قضات تعیین می‌نمود، آن‌ها را محاسبه کرده، بر خرید و فروش، توزیع اموال و کمک به بیکاران برای یافتن شغل برای آن‌ها مراقبت و سایر امور داخلی نظارت می‌کرد. هم‌چنین خطاب به پادشاهان و پذیرفتن هیأت‌ها و سایر امور خارجی و غزوات را خودش رهبری می‌کرد و سریه‌ها را می‌فرستاد و فرماندهان آن‌ها را تعیین می‌کرد که نشان می‌دهد او فرمانده واقعی لشکر بود، نه تنها فرماندۀ اعلی. بنابراین، اعلان جنگ کرد و آتش‌بس و معاهدات منعقد نمود که نشان می‌دهد همه این اقدامات در اختیار خلیفه است.

3-      اوست که حق قبول و رد سفیران خارجی و تعیین و عزل سفیران مسلمین را دارد. دلیل آن عمل رسول الله صلی الله علیه وسلم است. رسول الله صلی الله علیه وسلم با مسیلمه و ابو رافع دو فرستاده‌ای قریش ملاقات نمود و او صلی الله علیه وسلم بود که برای هرقل، خسرو، مقوقس، حارث غسانی، حارث حمیری پادشاه یمن و نجاشی و بقیه پادشاهان فرستادگانی را فرستاد. چنانکه عثمان بن عفان را به عنوان فرستاده‌ای برای قریش فرستاد که نشان می‌دهد خلیفه همان کسی است که سفیران را تعیین می‌کند، از جاهای دیگر آنان را می‌پذیرد یا رد می‌کند.

4-      او معاونین و والی‌ها را تعیین و عزل می‌کند و همگی در برابر او پاسخگو هستند، هم‌چنان که در برابر مجلس امت مسئول می‌باشند. دلیل آن عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم است، چنان‌که ابوبکر و عمر را معاونین خود قرار داد و چنانکه والیان را تعیین نمود. آنان را محاسبه کرد و عده‌ای را عزل و برکنار نمود، علاء بن حضرمی را از دولت بحرین برکنار کرد و ابن طبیه را به خاطر پذیرفتن هدایا هنگامی‌که او را به عنوان مؤظف جمع‌آوری صدقه فرستاد، محاسبه نمود.

5-      اوست که قاضی القضات و دیگر قضات را تعیین و عزل می‌کند، به استثنای قاضی مظالم که او را خلیفه تعیین می‌کند، ولی عزل او دارای محدودیت‌هاست. اوست که مدیران ادارات، رهبران لشکر، رؤسای ارکان و امیران ولایات را تعیین و عزل می‌نماید و تمام آن‌ها در برابر او پاسخگو هستند، نه در برابر مجلس امت. دلیل آن عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم است که قاضی تعیین کرد. از جمله علی بن ابی طالب و ابوموسی اشعری و فرماندهان لشکرها و سریه‌ها از جمله اسامه بن زید و حمزه بن عبدالمطلب.

6-      او احکام شرعی را که بر اساس آن بودجۀ دولت تنظیم می‌شود، تبنی می‌کند و اوست که در مورد فصول بودجه و مبالغی که برای هر یک از طرفین لازم است، خواه مربوط به درآمدها یا هزینه‌ها، تصمیم‌گیری می‌کند. دلیل آن اجماع صحابه است. خلیفۀ راشد ابوبکر صدیق چنین کرد، هم‌چنان که خلیفۀ مسلمانان عمر بن خطاب انجام داد و هیچ یک از صحابه آن را انکار نکردند، هر چند اعمالی این چنینی (در صورتی‌که منکر می‌بود) مورد انکار قرار می‌گرفت، پس این اجماع شمرده می‌شود.

آنچه از عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان حاکم و اجماع صحابه بر اعمال خلفای راشدین پس از او گذشت، معلوم می‌شود که خلیفه همان کسی است که تمام اختیارات حکومت را دارد. او ولی امر مسلمانان و حافظ مصالح آنان است. او تمام اختیاراتی را دارد که او را قادر می سازد مسئولیت خود را در قیمومیت و مراقبت انجام دهد.

این حکم الله سبحانه وتعالی است و هیچ‌کس نمی‌تواند به آن اعتراض یا انتقاد کند؛ زیرا چه کسی بهتر از الله متعال خالق و پرودگار انسان به آنچه صلاح امت است بهتر می‌داند؟ با این حال، منافع آن  اختیارات‌ وسیع خلیفه زمانی نمایان می‌شود که ان‌شاء الله به زودی خلافت بازگردد. خلیفه به امور امت رسیدگی می‌کند. او مسئول هر بزرگ و کوچک، که در ذاتش پسندیده باشد، شناخته می‌شود، امت او را مورد بازخواست و محاسبه قرار می‌دهند. حقوق مردم در میان بسیاری از مقامات، که هر کدام دیگران را مقصر ب‌دانند، ضایع نمی‌شود؛ زیرا حقوق ضایع می‌شود و افراد غافل پاسخگو نمی‌باشند. بنابراین، بی‌عدالتی و فساد گسترش می‌یابد، همانطور که امروز در سیستم‌های دموکراتیک کاربردی در جهان از جمله جهان اسلام ما وجود دارد.

پرودگارا برای ما خلیفه‌ای به زودی عنایت کن تا به امور ما رسیدگی کند، نصیحت ما را بشنود و پاسخگویی و بازخواست ما را بپذیرد تا دیگر جایی برای بی‌عدالتی و فساد نباشد. امنیت، آرامش و امان در امتی که از دیرباز تحت ظلم، وحشت و ستم قرار گرفته است و با چشمانی سرشار از امید به الله مهربان و بخشنده، چشم به راه روز نجات خود است حاکم گردد! آمین!

مترجم: احمدصادق امین

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه