پنجشنبه, ۰۹ ربیع الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۹/۱۲م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

گل‌هایی که پَرپَر می‌شوند: درنگی بر افزایش خودکشی در افغانستان

  • نشر شده در سیاسی

وزارت صحت عامه افغانستان اعلام کرده که بررسی تازه این نهاد نشان می‌دهد که حدود ۹ درصد جمعیت کشور تمایل به خودکشی دارند. در این میان ولایت هرات با بیشترین آمار اقدام به خودکشی به ویژه در میان زنان و دختران شهرت دارد، طوری که از شروع سال روان ه.ش تا به حال ۴۰۰ مورد اقدام به خودکشی در این ولایت ثبت شده ‌است.

در حقیقت، مُحرک خودکشی تنها فقر، ناامنی، خشونت‌های خانوادگی و امثالهم نیست؛ بلکه اکثراً ناشی از تکالیف روانی، نداشتن معنا در زندگی و پی نبردن به هدف واقعی زندگی می‌باشد. نکتۀ جالب این‌جاست که اساساً اسلام، از هدف زندگی آغاز می‌شود. در جهان‌بینی اسلامی، رسیدن به آرامش از طریق پاسخ دادن به اساسی‌ترین سؤالات زندگی بدست می‌آید. پاسخ به سه سؤال اساسی: از کجا آمده‌ام؟ برای چه آمده‌ام؟ و کجا می‌روم؟ هر نوع پاسخ غلط و عدم قناعت بخش به این سؤالات، منجر به ایجاد اضطراب در زندگی فرد می‌گردد. اما زمانی‌که یک فرد پاسخ درست و قناعت بخش به این سؤالات دریافت کند، منجر به آرامش ذهنی و اطمینان قلبی وی گردیده و زندگی برایش معنا پیدا می‌کند و بدین‌ترتیب انگیزه‌های خودکشی در وی از بین می‌رود.

چنانچه، تحقیقاتی که در مورد خودکشی صورت گرفته بزرگترین علت را بی‌ایمانی و عدم درک معنا و هدف زندگی گفته‌اند. در مورد خودکشی، سازمان صحت جهانی، آمار بسیار تکان‌دهندۀ منتشر کرده که سالانه یک میلیون انسان در جهان دست به خودکشی می‌زنند و بیشترین میزان خودکشی در کشورهای غربی صورت می‌گیرد، به خصوص کشورهایی که در حال از دست دادن ایمان اند، خودکشی زیادتر است.

در واقع، اگر یک مفکوره، عقیده یا جهان‌بینی اساسی نباشد، پس زندگی تکیه‌گاهش چه باشد؟ بدون شک، این مفکوره‌های اساسی است که انسان امورش را بدان ربط می‌دهد و منحیث تکیه‌گاه در پیچ و خم حوادث برایش قرار می‌گیرد و در بدترین شرایط بدان تکیه می‌کند. اگر تکیه‌گاهی نباشد طبیعی است که انسان تمایل و شوقی برای زندگی کردن نمی‌داشته باشد و به زندگی‌اش پایان می‌دهد.

به همین دلیل است ‌که، در تاریخ معاصر افغانستان، مردم روزگار بسیار سخت و مشقت‌باری را تجربه کرده‌اند، پدر و مادر، دختر و پسر، خواهر و برادر شان را از دست داده‌اند، ولی با آن‌هم امید به زندگی داشته‌اند. همه‌ای هست و بود شان به تاراج رفته، ولی دو باره از صفر شروع کرده اند، اما ناامید نشده‌اند و تمایل خودکشی به سَر شان نزده است. چون تکیه‌گاهی بنام ایمان در زندگی داشته‌اند. اما بر ما چه رفته است که به چنین سیه روزی سردچار شدیم؟

در حقیقت، زمانی‌که یک جامعه هدف زندگی‌اش را گُم کند، افراد آن جامعه معنای زندگی کردن را از دست می‌دهند و در صحرای بی سَر و ته دست و پا می‌زنند. حالانکه اساساً انسان طوری خلق شده که در جستجوی معنا برای پیش‌برد زندگی‌اش می‌باشد. اگر معنا نباشد، زندگی‌ی نیز در کار نیست.

کم‌رنگ شدن نقش ارزش‌های اسلامی بدلیل پخش و نشر دموکراسی، بی بندوباری، فعالیت غیراخلاقی رسانه‌ها و افزایش فساد و فحشا در جامعه افغانی باعث گردیده که مردم هدف زندگی خود را که اسلام برای شان تعیین کرده از یاد برده و رسیدن به خوشبختی و لذت و خوش‌گذرانی را هدف قرار دهند؛ قرار گرفتن خوشبختی و خوشی به یک هدف اصلی زندگی در کوتاه مدت می‌تواند زندگی را تا اندازۀ جالب بسازد، اما این حالت مؤقتی و زودگذر بوده و در درازمدت معنا را از زندگی انسان می‌گیرد و وی را به افسردگی و دلتنگی دچار ساخته که نهایت آن به خودکشی می‌انجامد.

مفکورۀ خوشگذرانی و داشتن زندگی پر زرق و برق همه روزه از راه‌های مختلف به اذهان مردم افغانستان تلقین می‌گردد. از طریق نظام تعلیمی و تحصیلی که هدف تحصیل را کسب منفعت و رسیدن به یک مقام خوب تعریف کرده، از طریق رسانه‌ها با پخش افکار مزخرف که به انسان دید عیش و نوش و خوشگذرانی در زندگی را می‌دهد و از طریق حُکام و سیاستمداران که نظام سیکولریزم را در عرصه دولتداری تطبیق نموده و نقش خدا و ارزش‌های دینی را در زندگی جمعی مردم دور ساخته و دین را یک امر خصوصی ساخته‌اند.

این حالت باعث شده تا مردم دچار تکالیف بی‌شمار روانی و فکری گردیده و برای رسیدن به سرابِ خوشبختی زندگی شان را به جهنم مبدل سازند. طوری‌که همین اکنون 65 درصد مردم افغانستان را تکلیف روانی گرفته که یکی از دلایل آن دید لذت و خوشبختی نسبت به زندگی است. این دید باعث گردیده تا هزاران تن را که خوشبختی را در اقامت داشتن در بلندمنزل‌های اروپا می‌دانستند، غرق دریاها و ابحار کند. تعدادی دیگری را محکوم به زندگی حیوانی در کمپ‌های مهاجرین کرده، بعضی‌ها را برده معاصر و کارگر پیش پا افتاده در غرب ساخته است. در ضمن، تعدادی هنوز شب‌ها بیاد رفتن به اروپا و رسیدن به خوشبختی سر به بالین می‌گذارند.

اما سؤال این‌جاست که آیا لذت، امکانات و رفتن به اروپا می‌تواند خوشبختی و آرامش را در دنیایِ پر از هرج و مرج به ارمغان آورد؟ در این مورد تحقیقات معاصر خود اروپایی‌ها نشان می‌دهد که در نيم قرن اخير، بعد از 1950 میلادی، عاید مردم انگلیس، امريكا و جاپان سه برابر افزايش يافته و زندگی شان وضعيت مطلوبی پيدا كرده است. ستندردها و سهولت‌های زندگی شان چند برابر شده؛ طوری‌که حالا ديگر آن‌ها در مقایسه به گذشته خانه‌های بزرگ‌تری دارند و تکنالوژی مدرن، زندگی راحت‌تری را برای‌شان فراهم كرده است. آن‌ها وسایل لوكس و گران قیمت می‌خرند. ولی نتايج حاصل از تحقيقات دانشمندان نشان می‌دهد كه اين امكانات رفاهی باعث افزايش احساس خوشبختی در انسان‌ها نشده، بلکه به افسردگی، دلتنگی، پوچی مردم افزوده و زندگی یکنواخت را به غرب ارمغان آورده که در نتیجه آن آمار خودکشی بلند رفته است.

ناگفته نباید گذاشت که مشکل خودکشی مشکل اسلام نیست و آن را حرام می‌پندارد، بلکه خودکشی زادۀ افکار و نظام سرمایه‌داری است و هم‌چو مشکلات در تاریخ اسلام بیگانه بوده است. چون در اسلام، داشتن ایمان و درک هدف اساسی زندگی یگانه گرۀ محکمی است که انسان را در پیچ و تاب حوادث زنده نگه می‌دارد و وی را از رفتن به سوی آینده؛ ناامید، دلتنگ و افسرده نمی‌کند و زندگی وی را از افتیدن به دام ابتذال، پستی، پوچی و خودکشی وقایه می‌کند.

در کنار این، از زیبایی‌هایی اسلام این است که مسلمانان را به مثبت اندیشی، رحمت و مغفرت الله سبحانه و تعالی و بشارت‌های جنت تشویق و ترغیب کرده است و ناامیدی را حرام قرار داده است. پیامبر صلی‌الله علیه‌وسلم همواره در دعاهایش از غم و اندوه، و ناتوانی و سستی به الله سبحانه‌وتعالی پناه می‌خواست. پس با این بشارت و امیدی که اسلام به پیروانش می‌دهد و هدف وی را در زندگی بصورت درست و واقعی ترسیم نموده، چگونه امکان دارد که تمایلی به خودکشی پیدا کند.

در واقع، دوری از ارزش‌های اسلامی در صحنه‌ی فردی و جمعی و تاثیر افکار خطرناک غربی باعث نارضایتی داخلی، تکالیف روانی و خودکشی گردیده؛ پس برماست که با تطبیق و به صحنه در آوردن اسلام در عرصه زندگی فردی، فامیلی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه خویش را از تأثیرات مخرب مفکوره‌ها و ارزش‌های پر زرق و برق غربی و سیکولریستی که ظاهراً فریبنده، ولی از باطن پوچ و مایه‌ی بدبختی‌هاست، محافظت نماییم و دو باره به زندگی خویش معنای واقعی ببخشیم.

مصدق سهاک

عضو دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر ـ ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

روابط امریکا و چین و اتهام ترامپ بر چین، مبنی بر مختل کردن روابط کشورش را با کوریای شمالی

(ترجمه)

شبه‌جزیرۀ کوریا پس از جنگ جهانی دوم قربانی عملیات تقسیم نفوذ بین دو کشور پیروز جنگ(امریکا و اتحاد جماهیر شوروی) شد. در آن زمان اتحادیۀ جماهیر شوروی بر بخش شمالی کشور مسلط شد و همزمان امریکا بخش جنوبی آن را به حیازت خویش در آورد؛ مگر واقعیت‌های جیوپولیتیک کاملاً متفاوت بود و منجر به تشکیل دو دولتی شد که تا حدودی زیاد از هم‌دیگر تفاوت داشتند؛ چنان‌چه شمال در تمام چیزها به استثنای مساحت، که تقریباً مساوی هم بودند، از توان انسانی گرفته تا امکانات زراعتی بهره‌ای کم‌تر داشت. این بدان معنی‌ست که کوریای شمالی از همان آوان نشأت خود، توان تولید غذای کافی را برای خود نداشت.

کوریای سوسیالیستی(شمالی) قبل از این‌که امریکا آن را به سوسیالیستی تقسیم کند، مستقیماً به جذب رهبران تبعید شدۀ کمونیستی-که از جنگ جاپان گریخته و از چین، روسیه و حتی ولایات جنوب امریکا آمده بودند- پرداخت و یک تن از این اشخاص "کیم ایل سونگ" بود که پس از بسر بردن 25 سال تبعید در روسیه، به‌حیث رهبر شمال برگزیده شد و در این زمان امریکا حکومت منتخب را در جنوب تأسیس کرد. در سال 1950م "ایل سونگ" به اشارۀ شوروی به‌منظور توحید دو کوریا در تحت زعامت خویش، با کوریای جنوبی وارد جنگ گردید که در نهایت سبب مداخلۀ امریکا شد و منجر به جنگ خونین مشهور در بین دو کوریا گردید و چین نیز به نفع اردوی کوریای شمالی مداخله نمود که در نهایت کوریای شمالی به خط تقسیم، عقب‌نشینی نمود.

قبل از این‌که توافق‌نامۀ آتش‌بس بین طرفین به امضاء رسد و بعد از گذشت سه سال از جنگ، هردو کشور وارد یک صلح درازمدت شدند که در ضمن این صلح منطقه‌ای حائل در طول خط عرضی 38 نیز به وجود آمد؛ مگر هردو کشور تا امروز هم، توافقنامۀ صلح دائمی را امضاء ننمودند.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بحران کوریای شمالی عمیق شد؛ چنان‌چه احساس نمود که حامی مهم و خط مقدم دفاع دولت سوسیالیستی خویش را از دست داده است؛ به رغم آن‌که دولت چین به‌منظور پُر کردن این خالیگاه وارد عمل شده بود؛ مگر نقش مبدئی خویش را(مقابلۀ نظام کمونیستی در مقابل سرمایه‌داری) بازی نکرد و همکاری با کوریای شمالی نیز برای خدمت مصالح  و تمایلش به این‌که دولت‌های همجوار را به خدمت گیرد، بود، و نیز به‌خاطر این‌که ثبات مرزهایش به‌دست دشمن غربی‌ای نیفتد که بعدها آرامش وی را سلب نماید.

چین نمی‌خواست که سناریوی ویتنام تکرار شود؛ چون علی‌الرغم کمک‎‌های زیاد این کشور به ویتنام؛ پس از ختم جنگ آن کشور و ایجاد وحدت در آن، روابط‌اش با چین دگرگون شد. پس رابطۀ چین با کوریای شمالی،‌ رابطۀ مبدئی نیست و بحث دفاع از مرزهای چین مطرح است و نیز چین می‌خواهد که در سایۀ سیاست تسلط‌جویانۀ امریکا بر چین، کوریای شمالی را خط دفاع "پیکینگ" قرار دهد.

موضوع کوریای شمالی به‌خاطر داشتن سلاح‌های هسته‌ای و موشک‌های قاره پیما، خاصتاً این‌که این موشک‌ها قادر است مرزهای امریکا را در نوردد، به نوعی برای امریکا باعث نگرانی شده است و امریکا همواره کوریای شمالی را کشور سرکش نامیده است. بر علاوۀ آن، امریکا یک سوم از ‌جزیرۀ "گوام" را اشغال نموده و‌ از آن به‌حیث پایگاه‌های خویش استفاده می‌کند. پایگاه هوائی "آندرسون" که بزرگ‌ترین انبار سلاح و بمب‌های استراتیژیک امریکا برای پشتیبانی از عملیات امریکا در جهان است، در همین جزیره قرار دارد. هم‌چنان پایگاه استراتیژیک دریائی "ابرا" که نقش حیاتی را در پیوند دادن پا‌یگاه‌های امریکائی در اقیانوس آرام بازی می‌کند، نیز در همین جزیره موقعیت دارد. کوریای شمالی باعث نگرانی هم‌پیمان امریکا در منطقه نیز شده است.

رابطۀ چین با کشورهای همجوار، رابطۀ مبدئی نیست. این کشور روابط‌اش را با کشورهای همجوار و سایر کشورها بر اساس اهداف کشور خویش تنظیم می‌کند و نه برای دفاع از مبدأ. از این‌جا می‌توانیم رابطۀ چین با کوریا و رابطه چین با امریکا را از خلال کوریای شمالی بدانیم.

اما در مورد سیاست امریکا همرای چین؛ آن‌چه که در آن شکی نیست، اینست که چین مهم‎‌ترین اولویت امریکا بوده و در حال حاضر بیش‌ترین خطر برایش محسوب می‌شود و از این جاست که فهمیده می‌شود وجود همسایۀ کرۀ شمالی در ضمن عرصۀ درگیری بین چین و امریکاست. امریکا به‌خاطر نگرانی و خطر واقعی، که بر زعامت و رهبری جهانی خویش احساس می‌کند و به‎‌خاطر خطر بزرگ در منطقه‌ای از جهان که شامل کشورهای بزرگ، سلاح هسته‌ای است و آرزوهای مرحله‌ای دارد، روی به‌سوی آسیا و اقیانوس آرام کرده است.

امریکا به‌منظور سیاست استراتیژیک ابرقدرت بودن خویش، برای محاصرۀ چین تلاش نمود و در این راستا اسلوب‌های متعددی را به‌کار بُرد؛ از وارد شدن به پیمان‌هائی همرای کشورهای متخاصم تا برانگیختن هرج‌ومرج در کشورهایی‌که از نگاه استراتیژیک برای چین مهم است؛ مثل میانمار یا حتی مشارکت در هرج‌ومرج داخلی چین.

امریکا در اوایل اکتوبر سال 2015م همرای یازده کشور مشرف بر اقیانوس آرام که شامل استرالیا، برونئی، کانادا، شیلی، جاپان، مالیزیا، مکزیک، نیوزلند، پیرو، سنگاپور و ویتنام می‌شود، توافقنامۀ شراکت استراتیژیک اقتصادی را در اقیانوس آرام به امضاء رساند. این توافقنامه‌ای‌ست که تجارت چندجانبه را آزاد کرده و هدف آن کثرت آزادی اقتصادی در آسیا و اقیانوس آرام است.

  "بارک اوباما" رئیس جمهور سابق امریکا در زمان امضای این توافقنامه با صراحت گفت: «امریکا به کشورهائی مثل چین وغیره اجازه نمی‎‌دهد تا قواعد اقتصادی جهان را تدوین کنند.» وی هم‌چنان گفت: «وقتی بالغ بر 95 درصد از مصرف کنندگان احتمالی ما خارج از مرزهای‌مان زندگی می‌کنند، امکان ندارد به کشوری مثل چین اجازه دهیم تا قواعد اقتصادی جهان را تدوین کند.» وی افزود: «خوب است که ما این قواعد را ترتیب کنیم. ما در عین زمان‌که معیارهای عالی را برای حمایت از کارگران خویش با در نظر داشت حفاظت از محیط زیست در نظر داریم، بازارهای جدیدی را برای تولیدات امریکائی باز می‌نمائیم.»

امریکا در تلاشی برای کم‌نمائی چین و مهار جاه‌طلبی‌های اقتصادی و نظامی‌اش، از چند ماه به این طرف گفتگوهائی را همراه روسیه راه‌اندازی نموده است تا وی هرچند ناشیانه باشد؛ ولی در معرکۀ تسلط بر چین و ملحق کردن‌اش را با خود متقاعد کند. امریکا تلاش می‌کند تا با یک‌ سلسله از معاملات، روسیه را اغواء کند و از طرفی دیگر با تهدید بر تحریم‎ها علیه این کشور، تلاش می‌کند که در تسلط بر چین از روسیه استفاده کند.

به‌خاطر ابهامی‌که گفتگوها با روسیه را احاطه کرده بود و برای پایان دادن به شایعات، خبرگزاری رسمی چین بیانیه‌ای را در روز نامۀ کثیرالانتشار حزب کمونیستی چین "Global times" به‌تاریخ 30 سپتمبر 2012م منتشر نمود که در آن پاسخ دادن مثبت روسیه به امریکا را به‌منظور فشار آوردن بر چین تا این‌که امریکا بر آن مسلط شود، نفی کرد؛ مگر در عین زمان به هیچ‌گونه علایمی‌که گفتگوها بین دو کشور را به بُن‌بست رسانده باشد، اشاره‌ای ننمود.

امریکا با سوء‌استفاده از عداوت تاریخی‌‌ای که بین هند و چین بود، برای کامل نمودن و تنفیذ عملیات تسلط بر چین، با هند همسایۀ آن کشور وارد گفتگو شده و می‌خواهد آن کشور را در لیست کشورهائی قرار دهد که  در صف امریکا علیه چین بایستند.

سود بردن امریکا برای تسلط بر چین منحصر به کشورهای فوق نبوده؛ بلکه امریکا می‌خواهد تمام کشورهای منطقه را در این طرح سهیم کند و از تمام ابزار برای تسلط بر چین که از آن بنام "استراتیژی توازن قوا" یاد می‌کند و در واقع به‌خاطر تحقق هدف مطلوب خودش است، استفاده ‌کند.

چین این سیاست و ابزاری را که امریکا در این مورد استفاده می‌کند، به‌خوبی می‌داند و تلاش می‌کند تا برای مانع ایجاد کردن بر آن، ‌سیاست و استراتیژی متعارضی اتخاذ کند. گواه بر این، مقاله‌ای است که جنرال "لویوان" نوشته و در آن آمده بود: «ایالات متحدۀ امریکا به‌منظور تسلط بر بلند پروازی‌های چین، نیروهای خود را در مناطق مختلف آسیا و اقیانوس آرام مستقر نموده است.» جنرال "لویوان" اضافه نمود که: «در هفتۀ گذشته ادعاهائی‌که از طرف واشنگتن صورت گرفت و گویا این استراتیژی متوجه چین نبوده، اهداف امریکا را بیش‌تر واضح ساخت.» وی هم‌چنان در این مقاله گفته بود: «اگر به اطراف خویش نظری بیندازیم، در می‌یابیم که امریکا پیمان‌های نظامی پنچ‌گانه را قوت می‌بخشد؛ پیمان‌هائی‌که در منطقۀ آسیا و اقیانوس آرام منعقد شده و محل پایگاه‌های نظامی پنج‌گانۀ خود را در منطقه تنظیم نموده و در عین زمان خواهان ازدیاد این پایگاه‌ها در کشورهای مجاور چین است.» وی امریکائی‌ها را مخاطب قرار داده گفت: «چه کسی باور می‌کند که هدف شما چین نیست؟ آیا این بازگشت به طرز فکر جنگ سرد نیست؟.»

قابل ذکر است که جنرال "لو" به نظریات و اتخاذ مواضع سختی‌که در روزنامه‌های ملی چین منتشر می‌گردد، معروف است؛ ولی چاپ مقاله‌ای این چنینی در روزنامۀ رسمی اردوی چین به این اشاره دارد که این‌گونه نظریات، از حمایت ارگان‌های رسمی برخوردار است.

در مورد اجراآتی‌که چین برای ناکام کردن تلاش‌های امریکا برای تسلط بر آن به‌خرج داده است، باید گفت که چین تلاش می‌کند تا مانع استخدام چنگال‌گونۀ کشورهای همجوار علیه خویش گردد و این کار از خلال تعهدات، تأمین مرزها، سیاست عدم تجاوز،‌ همگرائی؛ چنان‌چه همرای دشمن سنتی هند صورت گرفت، روابط تجارتی و اقتصادی و مثلاً خرید گاز؛ چنان‌چه همرای روسیه صورت گرفت، عملی شده است. چین حجم توان نیروی دریائی امریکا و کنترول امریکا بر آبراه‌های کشتی‌رانی و دریائی و توان بزرگ دست‌رسی و حرکت بر آن را می‌داند. به همین ملحوظ چین در عوض، همرای بعضی از کشورهای همجوار، مخصوصاً در استراتیژی راه خشکه و کمربندی ابریشم روابط اقتصادی را قائم نموده است.     

 روابط بین چین و امریکا رابطۀ رقابت است که سیاست "تسلط‌جویانۀ امریکا بر چین" بر آن سایه افگنده و چین نیز سیاست نرم را در پیش گرفته است و در حال حاضر همرای امریکا وارد درگیری نخواهد شد؛ چون این را درک می‌کند که تفاوت بین کشورش و امریکا زیاد بوده و امریکا ابزار زیادی را در دست دارد.

نویسنده: حسن حمدان

ادامه مطلب...

تلویزیون الواقیه: گفت‌وگوی زنده "جنگ امریکا و چین... احتمالات و ابزارها!"

  • نشر شده در ویدیوها

گفت‌وگوی زنده تلویزیون الواقیه با استاد حسن حمدان (ابو البراء) از ولایه اردن در مورد موضوع "جنگ امریکا و چین... احتمالات و ابزارها!".
پنج شنبه، 26 ذو الحجه 1439هـ.ق / 06 سپتامبر 2018م

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه