جمعه, ۱۰ ربیع الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۹/۱۳م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

جنگ اقتصادی چین و امریکا؛ تلاشی‌ست برای برتری امریکا!

(ترجمه)

خبر:

اخیراً چین امریکا را به‌شروع  بزرگترین جنگ اقتصادی در ‌تاریخ متهم کرد. ۲۵درصد تعرفه‌های ادارۀ ترامپ بیشتر از ۸درصد قلم از تولیدات چینی به ارزش ۳۴ بیلیون، شامل ماشین‌آلات صنعتی، وسایل‌طبی و بخش‌های اتوماتیک می‌شود. ضمناً بیجینگ وعده‌داده است تا ‌این‌که به‌این قضیه واکنش‌نشان‌دهد. پس آیا ما واقعاَ به یک جنگ بزرگ ‌اقتصادی نگاه می‌کنیم و یا چیزی بدتر از آن؟

تبصره:

منازعۀ جاری بین واشنگتن و بیجینگ صرف بخاطر ‌تجارت نیست، بلکه دیدگاهای زیادی دیگر بین این دو کشور موجود است که ممکن به زودی به یک جنگ بزرگ تبدیل شود. تغییر اسکناس توسط بیجینگ، بیزاری کوریای‌شمالی در مقابل تسلیم شدن توافق هسته‌ای امریکا، استقلال‌طلبی تایوان، کشمکش‌های مررزی چین با همسایه‌هایش و تنش‌ها با نیروی بحری امریکا در‌ جنوب دریای چین، قابل توجه است. وقتی یک قدرت نوظهور دارای نیروی‌کافی باشد تا این‌که قدرت متصدی را در منطقه بخاطر حاکمیت به چالش کشد، حامیان قدرت انتقالی، احتمال جنگ شدیدی را‌ ملاحظه می‌کنند. در آسیای شرقی، چین مبارزه‌طلب و امریکا، قدرت همیشه‌گی بوده که بیش‌ترین دستورات را رهبری می‌کند.

از این جا دیده می‌شود که جنگ اقتصادی چین و امریکا اهمیت زیادی را کسب کرده و همگام با چندین دیدگاهای دیگری خط‌سیر‌ چین از یک مرداب قدرت منطقوی به کسی را که تمایل به بی‌جا کردن نفوذ امریکا هست، تأیید می‌کند. گذشته از این، امریکا در تلاش برای دخیل ساختن چین در قوانین موجودۀ دستگاه بین‌المللی می‌باشد، و این یک نشانه‌ای از واگذاری تخت و تاج امریکا منحیث ابرقدرت دنیا در جهان است.

ادارۀ ترامپ از ضعف امریکا و محدودیت‌های دستگاه بین‌المللی، که شدت چالش قدرت‌های منطقوی مثل چین، روسیه و اروپا را تلافی کند، آگاه است. در یک دنیای‌ در حال تحولی‌که از حالت یک قطبی به حالت دوقطبی بازنویسی قوانین مثل دانۀ پیادۀ شطرنج است(شروع بازی شطرنج، از دست دادن یک و یا دو پیاده بخاطر کسب امتیازات) ادارۀ ترامپ به این باور است که امریکا را به بهترین وجه حمایت خواهد کرد. ترامپ توجه اندک به‌پیمان‌های تجارت بین‌الملل و به هیأت تجاری مثل سازمان تجارت جهانی دارد. چین می‌تواند از سازمان تجارت جهانی هرچه بخواهد، شکایت کند؛ اما ترامپ رئیس جمهور امریکا به اندازۀ یک‌انچ خود ‌را تکان نمی‌دهد.

از این نقطۀ مفید، پیشنهاد صلح ترامپ همراه با پوتین و نگرانی‌ها از متحدان سنتی‌اش، کاملاً قابل فهم است. ترامپ به این باور است که یک توافق جدیدی همراه روسیه می‌تواند موانع امریکا‌ را-که وضع نهائی آن دگرگونی‌جهان می‌تواند باشد- کمک کرده و ‌علیه نفوذ چین و اروپا منحیث یک مانع بزرگ عمل کند. این برخورد عجولانه، ترامپ را به‌سوی معامله با چین تحریک و به بازجویی‌های خویش از اتحادیۀ اروپا و استفادۀ ناتو پشت می‌زند.

تمام این هدایات را ترامپ طرح‌ریزی کرد تا از شر این هم‌بستگی با متحدین طولانی مدت، راحت شده و روابط سراسری را دوباره ایجاد ‌کند. روزنۀ راه‌حل جنگ تجارتی با چین و اروپا، اروپایان را نسبت‌ به‌بررسی راهکارهای مستحکم‌تر در روابط با چین خسته کرده است. به هر حال، این‌که این وضعیت تا چه حد دوام پیدا می‌کند، زمان پاسخ خواهد داد، اما مسئولیت امت اسلامی در قبال این همه امورات همان رسالت واحد است که بتوانند به این چالش‌ها فایق آمده و خود را از چنگ رهبران دست نشاندۀ شان نجات داده و به یک راه‌حل واقعی دست پیدا کنند. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾

[رعد: ۱۱]

ترجمه: الله(سبحانه‌ وتعالی) حالت‌هیچ قومی را تغییر‌نمی دهد تا این‌که خودشان حالت خود را تغییر ندهند.

نویسنده: عبدالمجید باتی

برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

رژیم تونس نتوانست تا جلو رسوایی‌هایش را بگیرد و تروریزم با "مهمات زنده" در این سرزمین دوباره بازگشت نمود

  • نشر شده در تونس

(ترجمه)

حادثه‌ای که به‌تاریخ ۸ جولای ۲۰۱۸م در ایالت جندوبه اتفاق افتید، که در آثر آن خون نیروهای بی‌گناه امنیتی ریختانده شد، جرم است که توسط یک تعداد خائنان مزدور و بزدل صورت گرفت. در واقع این‌ کار ادامه و ازسرگیری جنایات وحشتناک نظام است که تحت آن خون فرزندان عزیز ما ریختانده می‌شود، تا موقعیت سیاسی قانع کننده‌ای را ایجاد کنند که از سالیان دراز برای پروژۀ آن سرمایه‌گذاری نموده اند تا باشد که کشور را و یا حتی تمام منطقه را در بند تاریکی اشغال و استعمار قرار داده و تحت شعار جنگ علیه تروریزم و افراط‌گرایی بر هویت اسلامی حمله‌ور شده و علیه آن نیز بجنگند.

این واقعیت به‌نظر همه‌ای خردمندان آشکار شده که در عقب این عملیات‌ها دستان کثیف استخبارات سیاسی و کشورهای استعمارگر قرار دارد که خواست حکم‌‌فرمایی را در منطقه دارند. بنابر این، برنامه‌های خود را با اختصاص دادن پول هنگفت رهبری نموده و از حکامی‌‌که به حفظ منافع آن‌ها صادق و مطیع فرمان آن‌ها هستند، استفاده می‌کنند. زمانی‌که این واقعیت‌ها آشکار گردید و رسوائی آن چنان بزرگ بود که قابل پوشش و پنهان نبود و هنگامی‌که مردم تونس از تمام پالیسی‌‌های جنایت‌کارانه‌ای نظام این کشور-که با دین‌شان در تضاد قرار داشت- امتناع ورزیدند، اموال‌شان به غارت ‌برده شده و اطفال‌شان به برده‌گی گرفته شدند که در نهایت تروریزم با مهمات زنده در این سرزمین دوباره بازگشت نمود. حزب التحریر-ولایه تونس در این خصوص اظهار می‌دارد:

در نتیجه ما به مردم عزیز خود-که خون فرزندان‌شان بدون کدام مانع و به شکل بسیار خائنانه ریخته شد- ابراز غم‌شریکی و تسلیت عرض می‌داریم و  به الله سبحانه و‌تعالی از شر بی‌عدالتی، خیانت و جرایم رقبای جرمی این نظام پناه می‌بریم. ما از مردم خود در تونس می‌خواهیم تا نسبت به این رژیم منفور اعلام بیزاری نموده و نسبت به آن پشت گردانند.هم‌چنان به نیروهای امنیتی بخاطر دوستان و همسنگران‌شان ابراز تسلیت عرض نموده و آن‌ها‌ را مورد خطاب قرار می‌دهیم: این‌که شما این صنعت  تروریزم و بازی استخباراتی کثیف خونین را بهتر می‌دانید، که به منظور تسلیمی و مطیع‌سازی شما و مردم تونس به راه انداخته شده است، طوری‌که علیه این رژیم فاسد هیچ انقلابی طرح‌ریزی نخواهد شد؛ چون این رژیم ساخته و پرداختۀ دست پلید استعمارگران بوده و توسط "بزدلان و غلامان حلقه‌به‌گوش آن‌ها" رهبری و به خدمت گرفته شده است.

فلهذا به‌دنبال شکار تروریزم در مغاره‌های کوها نباشید؛ بلکه در سفارت‌خانه‌های استعماری(لانۀ مارها) به‌شمول سفارت انگلیس که طراح چنین اعمال تروریستی بوده و پول‌های هنگفت را در راستای ترویج آن مصرف می‌نمایند و بخاطر آن سربازگیری می‌کنند، جستجو کنید. ساکنان مغاره‌ها جز یک ابزار سیاسی برای فریب عوام چیزی دیگری نیستند، بلکه ساکنان و اهل سفارت‌‌خانه‌ها، بازدید کننده‌گان‌شان و دوست‌داران  غرب اصل مرض و منشای خیانت و تهدید اند. 

بدانید که این جنایات پی‌در‌پی علیه سرزمین تونس و مردمانش هرگز با اشک تمساح حکام و نه هم توسط ایجاد کمیسیون‌هایی که حق را در پرتو باطل گم کرده اند، پایان نخواهد یافت. تونس از گزند تروریزم و دست‌اندرکارانش  هرگز نجات نخواهد یافت؛ مگر توسط اسلام عزیز؛ اسلامی‌که امت مسلمه از دل و جان آن را پذیرفته و توسط مردمان مخلص و توانا در چارچوب یک دولت واقعی؛ مانند دولتی‌که توسط رسول الله ﷺ در مدینه تأسیس گردید، تطبیق و اعمال می‌گردد که از این سرزمین حمایت نموده، ثروت و دارایی آن را حفظ و علیه دشمنان آن به جنگ برخواسته و دستان کثیف‌شان را قطع خواهد کرد و در نهایت خدمات اساسی، رفاه و آسایش را در چارچوب اسلام برای مردمش به بار خواهد آورد.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه تونس

ادامه مطلب...

قطعاً که روابط با هند و امریکا برای استقرار صلح و امنیت در منطقه یک امر مسخره است

  • نشر شده در پاکستان

آیا کافی نیست که خون مسلمانان در راه حق ریخته شود تا در نهایت سپر امت، خلافت بر منهچ نبوت، تأسیس گردد؟

(ترجمه)

امروز یکشنبه 15 جولای 2018م به عنوان روز ماتم ملی پس از آن اعلان شد که در شهر مستونگ در 13 جولای انفجاری بزرگی رخ داد که در اثر آن بیش از 130 تن شهید و 200 تن دیگر زخمی گردیدند. روی این ملحوظ، از الله سبحانه‌و‌تعالی برای کسانی‌که جان‌های شیرین‌شان را از دست دادند، بهشت برین، برای بازمانده‌گان‌شان صبر جمیل و برای مجروحین‌شان شفای عاجل خواهانیم، و در این روز بیائید تا در مسیری گام بگذاریم که تأمین کنندۀ صلح و ثبات برای مسلمانان در اینجا و هرجای دیگری باشد و این مسیر همانا مسیر اسلام و سپر آن برای مسلمانان است که عبارت از خلافت راشدۀ ثانی برمنهج نبوت می‌باشد.

دقیقاً که ادعای جنرال بجوا در حین دیدارش از زخمیان و بازماندگان این حادثه در شهر مستونگ مبنی بر این‌که: «تلاش‌های ما در راستای استقرار صلح سرتاسری تا هنوز به گونه‌یی‌که ما آرزوی آن را داریم، به سرمنزل مقصود نرسیده است؛ اما ما بطور بسیار موفقانه در حال نزدیک شدن به اهداف خود هستیم.» یک ادعای غلط و مسخره است. برای همه‌گان همچو آفتاب روشن است که خون سرخ مسلمانان در جاده‌های ما دال بر این است که رهبری پاکستان در طول هفده سال گذشته این سرزمین را از رسیدن به صلح واقعی به دور نگهداشته است که می‌توان از مشرف خائن؛ کسی‌که این سرزمین را به بهانۀ جنگ با تروریزم به امریکا تسلیم نمود، نام برد؛ جنگ خانمان‌سوزی‌که با حمایت پاکستان از امریکا منجر به ایجاد شبکۀ ریموند دیوید بخاطر ریختن خون ما در سرزمین خود ما گردید. این همان جنگ خانمان‌سوزی است که هرچه بیشتر به امریکا اجازه داد تا هند را در ایجاد شبکۀ "کلبوشان یاداف" حمایت کند تا سهم کامل خود را در ریزاندن خون ما حاصل کند. پس آیا وقت آن نیست تا با دولت‌های متخاصم و دشمن به عنوان یک دشمن برخورد کنیم و نه این‌که با آن‌ها روابط دوستانه ایجاد کنیم و بیهوده خود را مشغول دغدغه‌های صلح کنیم؟

برای استقرار صلح در پاکستان لازم است تا درخت تلخ ائتلاف با امریکا از بنیاد برکنده شود، به روی سفارت خانه‌ها و قونسولگری‌هایش خط بطلان کشیده و دروازه‌های آن‌ها برای همیشه مسدود گردد، اطلاعات و ارتش خصوصی آن ذلیل گردیده و اخراج گردند و تمام خطوط تدارکاتی آن باید قطع شود که  این همه را جز دولت واقعی خلافت برمنهج نبوت چیزی دیگری قادر به اجرای آن نخواهد بود. بناءً بر مسلمانان پاکستان لازم است تا در این مسیر گامهای‌شان را استوار بدارند، زیرا با تمسک به این امر مهم هرگز منحرف نخواهند شد و تحت رهبری گمراه و مسخره‌ قرار نخواهند گرفت. هم‌چنان بر آن‌هاست تا از افسران مخلص در نیرو‌های مسلح پاکستان بخواهند تا گام‌های نخست‌شان را در این مسیر بسوی امنیت بگذارند که همانا نصرت دادن به حزب التحریر برای تأسیس دوبارۀ خلافت اسلامی منهج نبوت می‌باشد. الله سبحانه‌و‌تعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ﴾

[آل عمران: ١١٨]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! محرم اسراری از غیر خود انتخاب نکنید! آن‌ها از هرگونه شرّ و فسادی در بارۀ شما کوتاهی نمی‌کنند. آن‌ها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

چرا خلافت؟

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

هر دولتی در جهان بر مبنای دو قاعدۀ اساسی استوار است: سیادت و حاکمیت. منظور از سیادت، حق قانون‌گذاری است. این سیادت از بدو ظهور ملت‌ها یا  از آن الله سبحانه وتعالی بوده و یا هم از آن انسان و مورد سومی ندارد. زمانی‌که سیادت حق انسان باشد، اشکال مختلفی به خود می‌گیرد، چنان‌چه ممکن است کسی مثل فرعون سیادت را تنها از آن خود بداند و بگوید:

﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى﴾

[نازعات: 24]

ترجمه: من والاترین معبود شما هستم.

﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي﴾

[قصص: 38]

ترجمه: من معبودی جز خودم برای تان سراغ ندارم.

گاهی اوقات هم توسط حزب حاکمی مانند حزب کمونستی متحقق می‌شود. پیش از انقلاب فرانسه، سیادت در قبضۀ کلیسا بود، اما بعد از انقلاب به مردم منتقل شد که پارلمان ممثل آن می‌باشد. سیادتی‌که از آن انسان است، هرچند اشکال گوناگون دارد، اما در این‌که صلاحیت قانون‌گذاری در آن از انسان می‌باشد، اتفاق دارد. اما بعد از این‌که الله سبحانه وتعالی حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را به پیامبری مبعوث کرد، سیادت را به الله سبحانه وتعالی محدود نمود، دولت‌اش را بر مبنای این قاعده تأسیس کرد و هرگونه حکمی را که در تضاد با این قاعده باشد، طاغوت خواند که کفر ورزیدن به آن واجب است. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيدًا﴾

 [نساء: 60]

ترجمه: آیا تعجب نمی‌کنی از کسانی‌که می گویند: آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند، می‌خواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند و حال آن‌که بدیشان فرمان داده شده است که به طاغوت ایمان نداشته باشند، و اهریمن می‌خواهد که ایشان را بسی گمراه کند.

﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾

 [بقره: 56]

ترجمه: بنا بر این، کسی‌که از طاغوت نافرمانی کند و به الله(سبحانه وتعالی) ایمان بیاورد، به محکم‌ترین ریسمان چنگ زده است که اصلا گسستن ندارد.

بنابر این، از آنچه گفته آمدیم، واضح می‌گردد که صلاحیت قانون‌گذاری و حکم بر اعمال، تنها دارای دو منبع می‌باشد: یا الله سبحانه وتعالی(شریعت) و شریعت چیزی است که از جانب الله سبحانه وتعالی نازل گردیده است و یا عقل(انسان) با تفاوت و اختلاف مسمیات آن. وقتی‌که بخواهیم حکم و بیان واقعیت آن را بدانیم، لازم است که واقعیت و صفات هر دو جهت را بررسی کنیم.

زمانی‌‌که  واقعیت انسان را مورد بررسی قرار دهیم، در می‌یابیم که از آدم علیه السلام تا آخرین انسان عاجز، نیازمند و محدود است و از هم دیگر تفاوت داشته و مختلف هستند. چنان‌چه ممکن است آن‌چه را یک فرد نیک می‌پندارد، فرد دیگری آن را زشت تلقی کند و آن‌چه را امروز خوب تعبیر می کند، شاید فردا خودش آن را بد تعبیر نماید، زیرا او از فضایی متأثر است که در آن زنده‌گی می‌کند و احکام آن نیز مطابق به واقعیتی‌که متغیر است، تغییر می‌کند. پس کسی‌که این گونه واقعیتی دارد، درست نیست که صلاحیت قانون‌گذاری به او محول شود، چون نتیجه‌اش جز بد بختی و سیه‌روزی چیزی دیگری نیست. دلیل زنده‌گی ذلت‌بار امروزی بشریت نیز سر فرو بردن در پیشگاه غیر الله سبحانه وتعالی در احکام، نظام‌ها، قوانین دولت‌داری و سایر بخش‌های زنده‌گی می‌باشد. اما جهت دوم، الله سبحانه وتعالی(شریعت) است. او تعالی خالق انسان است و حاجات و غرایز آن را به خوبی می‌داند:

﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾

[ملک: 14]

ترجمه: مگر کسی‌که می‌آفریند، نمی‌داند و حال این‌که او دقیق و باریک‌بینی بس آگاهی است؟!

او آن‌چه را که به صلاح بشریت است، بهتر می‌داند، او است که نیک و بد را مشخص نموده و بر آن عقاب و ثواب وضع کرده است.

قاعدۀ دوم عبارت از "سلطه(صلاحیت اجراء)" است که به انسان داده شده است و الله سبحانه وتعالی او را به امت داده و امت آن را با رضایت و اختیار خود و از طریق بیعت به کسی می‌دهد که شریعت را به نیابت از آن تطبیق نماید. بیعت دارای اشکال مختلف است و گاهی حاکمیت به جبر و توسط زور گرفته می‌شود؛ اما چون بیعت عقدی با رضایت در بین امت و حاکم است. بناءً مانند سایر عقود در حالت جبر و اکراه باطل است، حضرت امام حسین رضی الله عنه نیز برای بازگرداندن سلطه، که یزید به زور مالک آن شده بود، بیرون شد، نه برای قدرت‌طلبی و یا تغییر نظام.

بنابر این، عمل انبیاء علیهم السلام و حمل امانت شان، اختصاص دادن  سیادت به الله سبحانه وتعالی بود. پس سیادت شریعت هدف شان بود، نه قدرت‌طلبی و این مسئولیت در رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم، از زمانی‌که به پیامبری مبعوث گردید تا این‌که الله سبحانه وتعالی در مدینه توسط انصار به او نصرت  داد، واضح است و او صلی الله علیه وسلم در مدینه دولتی را تأسیس کرد که حاکمیت آن فقط از آن الله سبحانه وتعالی بود. پیش از این، در مکه نیز سلطه(قدرت) به شمول سیادت(حاکمیت) به رسول الله صلی الله علیه وسلم پیشنهاد شد، اما او پیشنهادشان را رد نمود، چنانچه عتبه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: «ای برادر زاده! اگر منظورت از این حرف‌هایی‌که می‌گوئی، مال است، برایت مال جمع می‌کنیم تا این‌که ثروت‌مندترین ما شوی و اگر قدرت می‌خواهی ترا رئیس خود قرار می‌دهیم و بدون امر تو کاری را انجام نمی‌دهیم، اگر پاده شاهی می‌خواهی ترا امیر خود می‌سازیم و اگر آن‌چه را که می‌گوئی، خواب است که می‌بینی و توان دور کردن آن را نداری؛ از ما بخواه تمام اموال مان را در راه دور کردن آن از تو  به مصرف می‌رسانیم.» عتبه سخنان خود را گفت و پیامبر صلی الله علیه وسلم تا آخر به او گوش می‌داد، بعداً گفت: «ابوالولید! حرف‌هایت تمام شد؟» گفت: بلی. سپس پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: «پس حالا از من بشنو.» گفت: بگو. پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت:

﴿بسم الله الرحمن الرحیم حم تَنزِيلٌ مّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ كِتَبٌ فُصّلَتْ ءايَتُهُ قُرْءانا عَرَبِيّا لّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ بَشِيرا وَنَذِيرا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ﴾

[فصلت: 1–4]

ترجمه: حامیم(این کتاب است که) از طرف الله بخشایشگر و مهربان نازل شده است؛ کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است. قرآنی‌که به زبان عربی است، برای قومی است که اهل دانش باشند. قرآن بشارت دهنده و ترساننده است؛ ولی اکثر آنان روی گردانند و این است که هیچ نمی‌شنوند.

 سپس پیامبر صلی الله علیه وسلم به تلاوت‌اش ادامه داد. زمانی‌که عتبه شنید، خاموش شد و با دست‌هایش تکیه کرد تا این‌که پیامبر صلی الله علیه وسلم به آیت سجده رسید و سجده نمود؛ سپس گفت: «ای ابوالولید! آن‌چه را که نیاز بود، شنیدی؛ این تو و این حرف‌های من.» مسلمانان این منهج را به پیش گرفته، شهرها را فتح می‌نمودند، شریعت الله سبحانه وتعالی را تطبیق و حاکمیت را تنها از آن شریعت کردند. دولت اسلامی بعد از سقوط امپراتوری‌های فارس و روم، به مدت سیزده قرن دولت اول جهان بود که مسلمانان با عزت و آرامش در سایۀ آن زنده‌گی می‌کردند.

آنچه تا کنون گفته شد، پاسخ روشنی است به پرسش "چرا خلافت؟" خلافت پیش از  هرچیزی حکم شرعی است، که الله سبحانه وتعالی، رسولش صلی الله علیه وسلم و مسلمانان را به  برپائی آن امر نموده است. چنان‌چه می‌فرماید:  

﴿وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ﴾

[مائده: 49]

ترجمه: و در میان آنان طبق چیزی حکم کن که الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل کرده است و از امیال و آرزوهای شان پیروی مکن، و از آنان بر حذر باش که ترا از برخی چیزهایی‌که الله(سبحانه وتعالی) بر تو نازل کرده است، به دور و منحرف نکنند؛ پس اگر پشت کردند، بدان‌که الله سبحانه وتعالی می‌خواهد به سبب پاره‌ای از گناهان‌شان ایشان را دچار بلاء و مصیبت سازد. بی‌گمان بسیاری از مردم سرپیچی و تمرد می‌کنند.

سعادت در زنده‌گی در گرو حاکمیت شریعت است و بدون آن جز بدبختی و سیه‌روزی، چیزی دیگری دستگیر بشریت نمی‌شود. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید: 

﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا * قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى﴾

[طه: 124-126]

ترجمه: و هرکه از یاد من روی بگرداند، زنده‌گی تنگ و سختی خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا گرد می‌آوریم(آن وقت) خواهد گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا جمع آورده‌ای، من که قبلاً بینا بودم. الله(سبحانه وتعالی) می‌گوید: همین است آیات من، به تو رسید و تو آن‌ها را نا دیده گرفتی؛ همان‌گونه هم تو امروز نادیده گرفته می‌شوی.

حاکمیت اسلام یگانه دلیل شأن و شوکت مسلمانان است و وضعیت ناهنجاری‌که مسلمانان بعد از سقوط خلافت عثمانی با آن دست و پنجه نرم می‌کند، دلیل واضح و گویای این مدعاست، چنانچه بعد از خلافت، همه چیز به شمول عزت، کرامت و امنیت خویش را از دست دادند و در دنیا مانند یتیمی زنده‌گی می‌کنند که بر سر دسترخان انسان‌های خسیس و پست به سر می‌برد. پروردگارا! دینت را پیروز نما و ما را به تأسیس دوبارۀ خلافت برمنهج نبوت عزت ده! آمین!

نویسنده: استاد مازن دباغ

ادامه مطلب...

زمان آن فرا رسیده‌است که نیروهای مسلح پاکستان برای تأسیس خلافت به منهج نبوت نصرت بدهند

(ترجمه)

الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ الله﴾

[نساء: ۱۰۵]

ترجمه: یقیناً(این) کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا به آنچه الله(سبحانه وتعالی) به تو آموخته، در میان مردم داوری کنی.

حزب التحریر-ولایه پاکستان یک کمپاین مستحکم و مؤثری را در سراسر این سرزمین تحت عنوان: "بیاییم در این رمضان برای حاکم کردن هرآنچه الله سبحانه وتعالی نازل کرده‌است، بکوشیم"، با پخش جزوه‌ها و نشرات، پیام‌های شبکه‌های اجتماعی، صدور اعلامیه‌ها، تماس با مقامات و برگزاری تجمعات، به عهده گرفته است. از تعامل با مسلمانان پاکستان، به وفور معلوم می‌شود که بی‌علاقه‌گی و ناامیدی گسترده‌ای در اذهان‌شان نسبت به دموکراسی-نظام حکومتی تمایلات و خواهشات نفسانی بشر- ایجاد شده‌است. حتی کسانی‌که از رأی دادن در انتخابات پیش‌رو کناره‌گیری کرده‌اند، کوچک‌ترین دلیل‌شان فضای بدبینی و نگرانی موجود در این نظام است. شباب حزب التحریر در جریان این کمپاین از طرف افرادی‌که خواهان خلافت برمنهج نبوت بودند، علاقۀ فراوان، سوالات مهم و اساسی و اشتیاق بی‌مانندی را شاهد بودند.

در چنین یک وضعیت مناسب برای بازگشت خلافت به طریقۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم، مسلمانان باید کاملاً به اقارب‌شان که در ارتش هستند، توجه کنند. زمانی‌که فکر برای تغییر آماده باشد، پس تنها بخش باقی‌ماندۀ این معادله، وسیلۀ تغییر-به توفیق الله سبحانه وتعالی- است. این نیز از طریقۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم واضح می‌شود؛ او صلی الله علیه وسلم برای اقامۀ آنچه الله سبحانه وتعالی نازل کرده‌است، سخت کوشید. هم‌چنان مردم یثرب پذیرای اسلام بودند، ولی عملاً تغییری رخ نداد تا این‌که مردان قدرت، جنگ و شمشیر، یعنی بزرگان انصار از خزرج و اوس رضی الله تعالی عنهم اجمعین به رسول الله صلی الله علیه وسلم نصرت دادند، و همین بزرگان بودند که در جریان بیعت عقبۀ دوم برای دادن نصرت، با جان‌شان بیعت کردند. بلی، آن همان دوره‌ای از تاریخ اسلام بود که در آن بنای دولتی گذاشته شد که برای قرن‌ها بر جهان حاکمیت کرد و اسلام را از مشرق به مغرب گسترش داد. امروزه این وظیفۀ هر مسلمان است که از اقاربش در ارتش بخواهد که در راه حمل این مسئولیت گام بردارند و برای تأسیس مجدد خلافت به طریقۀ رسول الله صلی الله علیه و سلم نصرت بدهند.

ای مسلمانان نیروهای مسلح، این مردان نصرت، این انصار امروز! طریقۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم برای تأسیس خلافت از تک تک شما نصرت می‌خواهد. نگذارید بی‌حرکتی و سستی مردم ما را بعد از یک دورۀ دیگر دموکراسی، پارچه پارچه و زمین‌گیر کند. دموکراسی در پاکستان مرده است و بوی بد جسد فاسد آن توسط هر صاحب بصیرت و بدون بصیرت حس می‌شود. حالا زمان آن رسیده‌است که با دادن نصرت به حزب التحریر برای تأسیس دوبارۀ خلافت برمنهج نبوت، دموکراسی را به خاک بسپارید.

﴿إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾

[آل عمران: ۱۶۰]

ترجمه: اگر الله(سبحانه وتعالی) شما را یاری کند، هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد، و اگر شما را به خود واگذارد(و یاری‌تان نکند) پس چه کسی بعد از او شما را یاری خواهد کرد؟ و مؤمنان باید تنها بر الله(سبحانه وتعالی) توکل کنند.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

تو همراه مال‌هایت از پدرت هستید

از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت است که مردی برای رسول الله صلی الله عرض نموده و گفت: من دارای مال و اولاد می‌باشم و پدرم می‌خواهد مالم را در تصرف خود در آورد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«أَنْتَ وَمَالُكَ لِأَبِيكَ»

(سنن ابن ماجه)

ترجمه: مالت همراه خودت از پدرت هستید.

مفهوم حدیث:

ظاهراً حدیث فوق این مفهوم را می‌رساند که برای پدر جایز است هر نوع تصرفی‌که می‌خواهد در مال و اولاد نماید، بیاورد، زیرا خود پسر به منزلۀ غلام کار کننده نزد پدر می‌باشد؛ اما فقهاء این تصرف را در وقت ضرورت جایز می‌دانند.

ادامه مطلب...

جامعۀ مدنی و سازمان‌های آن

  • نشر شده در سیاسی

(عرصه‌های توسعوی)

(قسمت سوم)

در دو بخش قبلی این سلسله از مبحث جوامع مدنی و سازمان‌های آن، پس زمین‌های تاریخی، نظری، ساختاری و مفهومی جوامع مدنی را به بحث و بررسی گرفتیم و روشن شد که این مفهوم در جریان دگرگونی تاریخی که اروپا شاهد آن بود، از مفکورۀ سرمایه‌داری به صفت طریقه‌ای برای زندگی، نشأت گرفته است. هم‌چنین ارتباط فکری آن با دموکراسی و ترویج آن نیز بررسی گردید. در این بخش از این مبحث، به بررسی ترویج عرصۀ سیاسی-توسعوی جامعۀ مدنی خواهیم پرداخت.

  ترویج مفکورۀ جامعۀ مدنی و تفعیل آن به گونۀ مستحکمی با موضوع توسعه در ارتباط می‌باشد، چنان‌چه بر  اساس مفکورۀ سرمایه‌داری؛ زمانی‌که دولت در رسیدگی به مشکلات رعیت‌اش کوتاهی می‌کند، جامعۀ مدنی در راستای خدمت به مردم در عرصه‌های مشخص توسعوی نمایان می‌شود. یکی از نویسنده‌گان به نام عبدالله زلب در تأیید این موضوع چنین می‌گوید: «دولت‌ها امروزه قادر نیستند تمام نیازهای توسعوی جامعه، از قبیل تعلیم و تربیه، شغل، صحت و هم‌چنین ضمانت حفظ کرامت مردم در رویارویی با فقر، بیکاری و مشکلات اجتماعی را برطرف نماید. بناً ظهور و برجسته شدن جامعۀ مدنی به منظور حمل این مسئولیت‌هائی که دولت از حمل آن عاجز مانده، یک ضرورت تلقی می‌شود.»

به این ترتیب، بر اساس نظریۀ غربی؛ کوتاهی نمودن دولت در رسید‌گی به مردم، اساس ترویج و گسترش جامعۀ مدنی را تشکیل می‌دهد. زمانی‌که دولت در حل مشکلات جامعه کوتاهی می‌کند، مفکورۀ غرب فلسفۀ سهم‌گیری مردم در حل مشکلات را مطرح می‌نماید، اما اسلام در چنین مواردی احزاب و علماء را تشویق می‌کند تا از باب امر بالمعروف، دولت را محاسبه نموده و آن را وادار نمایند به مسئولیت‌اش در رعایت امور مردم بپردازد. این محاسبه در حقیقت یک نوع رسیدگی سیاسی و نظری است و نه اجرائی. پس اسلام در چنین حالتی مردم را ترغیب نمی‌کند خود عملاً به جبران نواقص بپردازند و این اساسی‌ترین تفاوتی است که در خصوص رسیدگی به مشکلات مردم میان اسلام و سرمایه داری وجود دارد: یکی اقدام به محاسبۀ سیاسی می کند تا دولت را از این طریق وادار نماید عملاً به مشکلات رسیدگی کند، در مقابل؛ دیگری تلاش می‌کند دولت را از مسئولیت‌ها و کوتاهی‌هایش معاف نموده و مردم را تشویق نماید به جبران این کوتاهی‌ها بپردازند.

طبیعتاً، دلیل گسترش و انتشار این مفکورۀ جبرانی و تحول آن به فعالیت‌های عملی در نزد مسلمانان، همانا فعالیت‌های خیری است که بسیاری بدون در نظر داشت و درک بُعد سیاسی و فکری آن، به آن تمایل داشته و علاقمندی نشان می‌دهند. اما آن‌چه باعث شده برخی از نویسندگان و فعالان امت اسلامی در برخورد با مشکلات، به روش‌های برخاسته از مفکوره و طرز دید غرب روی آورند، این است که آنان به مفکورۀ استنباط راه‌حل‌ها از خود واقعیت استناد نموده و سعی می‌کنند در چنین مواردی برای حل مشکلات، به جای استناد به اسلام و راه‌حل‌های آن، از تجارب و فرهنگ غرب کمک گرفته و خواستار راهنمائی شوند.

بدون شک این ترویج سیاسی مفهوم جامعۀ مدنی، در هماهنگی با فعالیت‌های جهانی نظام سرمایه‌داری در سایر عرصه‌های زندگی و در جهت ساختار جدید مفهوم توسعه صورت می‌گیرد، عرصه‌هایی مانند خصوصی سازی در زمینۀ اقتصاد. به همین دلیل است که سازمان‌های ملل متحد، بانک جهانی و صندوق جهانی پول، "جامعۀ مدنی" را به سان پلی می‌بینند که گویا راه را به جانب مشارکت مردم یک کشور در رشد متداوم بشر باز می‌کند. سازمان‌های جامعۀ مدنی، در این عرصه، تبدیل به یکی از فعال‌ترین عناصری شده‌اند که در رشد آن‌چه که توسعۀ فراگیر و متداوم نامیده می‌شود، نقش فعال و سازنده‌ای را ایفا می‌نمایند.

بنابر این، تلاش‌هائی که برای رشد کشورهای در حال توسعه و پایداری آن صورت می‌گیرد، ناشی از ترویج مفکورۀ جامعۀ مدنی است، مفکوره‌ای که سهم‌گیری مردم در حل مشکلات را تشویق و ترغیب می‌نماید. نظام سرمایه‌داری به جای این‌که حکومت‌ها را وادار نماید تا نقش و مسئولیت شان را در حل مشکلات مردم ادا نمایند، بنا به عادت همیشه‌گی که دارد، افکار عامه را از جهت راه‌حل درست و بنیادین، به جانب راه‌حل‌های پیوندی و سطحی برمی‌گرداند، راه‌حل‌هائی که دستیابی به رشد و بیداری صحیح و رهایی انسان‌ها از تسلط غرب را مختل می‌نماید. به همین دلیل است که ادبیات سازمان‌های توسعوی، به جامعۀ مدنی نقش اساسی می‌دهد تا به تعبیر جمیل هلال: «پس از آن‌که دولت از مسئولیت‌اش در ارائۀ خدمات اساسی برای شهروندان شانه خالی می‌کند، جامعۀ مدنی این مسئولیت و وظیفه را متحمل می‌شود و این کار زیر نام روند خصوصی سازی و سیاست همنوائی بنیادین و ایدیولوژی جدید لیبرالی، صورت می‌گیرد.»

قطعاً این ارتباط مستحکم با مفهوم توسعه، مستلزم توضیح بیشتر مفهوم توسعه و موقفی است که در برابر آن اتخاذ می‌گردد:

توسعه و ابعاد فکری آن

لازم است اندکی در مورد مفهوم اصطلاح "توسعه" تمرکز نمائیم، این اصطلاح ترجمۀ واژۀ(Development) انگلیسی است. توسعه خود واژۀ عربی و به معنی افزونی، نیکو کردن و گسترش دادن می‌باشد. در ادبیات مدرن؛ توسعه به مفهوم پیشرفت و ارتقای دولت‌هایی به کار برده می‌شود که توسط سیاست‌های بین‌المللی صورت گرفته است. توسعه را در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و اداری به کار می‌برند. در ادبیات مذکور، توسعه این‌گونه تعریف می‌شود: «هماهنگی تلاش‌های اتباع یک کشور با تلاش‌های حکومت به منظور بهبود وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عموم مردم و ایجاد ارتباط در شرائط جامعه‌ای که در آن به سر می‌برند و طریقۀ زندگی شان در آن جامعه و هم‌چنین سهم‌دادن به آنان در تحقق پیشرفت و ترقی این جامعه.» این تعریف را دکتور زهیر عبدالکیک در نوشته‌ای زیر عنوان "حکمت و توسعه" تذکر داده که در سومین منشورات سازمان جامعۀ مدنی در سال ۲۰۰۶م در دوحۀ قطر منتشر گردید.

اصطلاح دیگری نیز در این خصوص وجود دارد به نام "توسعۀ پایدار". این اصطلاح روی دوام و بقای توسعه تمرکز دارد. حاملین این اصطلاح روی چهار عنصر توسعه تمرکز دارند که عبارت است از: تولید، عدالت اجتماعی، تداوم و توانمندسازی. این بدان معنی است که مفاهیم "توسعۀ پایدار" تلفیقی است از ابزار و وسائل جهانی، مانند "تولید" و دیدگاه‌های خاصی که از زندگی وجود دارد، مانند "عدالت".

با این حساب؛ توسعه، مسأله‌ای است دو بُعدی که یک بُعد آن عام و مربوط به تمام نوع بشر و بُعد دیگر آن خاص و مربوط به فرهنگ‌های گوناگون بشری می‌شوند. به این معنی که توسعه هم شامل عرصه‌های مدنی(مادی) می‌گردد که در میان انسان‌ها مشترک بوده و هیچ ربطی به طرز دید و ایدیولوژی‌های آنان ندارد، مانند "چگونگی مدیریت تولید و ابزار" و هم شامل مدنیت(فرهنگی و معنوی)، که مربوط به ایدیولوژی و چگونگی جهت‌دهی جوامع می‌شود، مانند "چگونگی ایجاد عدالت".

شکی نیست که معنای عام توسعۀ "مادی" در عرصه‌های اقتصادی، تجاری، زراعت، صنعت، انرژی و هر آن‌چه بسته‌گی به بهبود شرائط معیشتی بشر داشته و باعث افزایش تولید و تداوم منابعی که رفاهیت بیشتر و بهتر به بار آورده و سطح زندگی خوبتری را برای انسان‌ها فراهم می‌کند، همه معانی است که مورد قبول تمام بشر بوده و در میان همه مشترک می‌باشد. این معانی بیشتر مربوط علوم و تکنالوژی می‌شوند تا ایدیولوژی‌ها و افکار و به همین دلیل است که برای عام مردم بوده و ربطی به فرهنگ و دیدگاه خاصی ندارد و هر کسی می‌تواند در مورد آن نظر داده و چگونگی دستیابی به آن را از یکدیگر فراگیرند و به تبادلۀ مهارت‌ها، اصول و تجارب مربوط به آن بپردازند. اما آن‌چه که به عرصه‌های مدنیت و فرهنگ‌ها تعلق دارد را نمی‌تواند به صورت عام در نظر گرفت، بلکه باید از زاویۀ خاص هر جامعه به آن نگریست. معارف مربوط به این عرصه در معرض تبادل قرار نداشته و نمی‌توان همزمان با ادعای حفظ ویژه‌گی‌های فرهنگی امت‌ها، از بازیابی و گسترش آن به صورت عام سخن گفت.   

با اتکاء به معنای عام و پذیرفته شدۀ توسعه(جنبۀ عام علمی و نه خاص تمدنی)، باید به این واقعیت اعتراف نمود که تلاش در جهت ایجاد توسعه، یک خواست جدی و مبرم تمام انسان‌ها به شکل عام بوده و این خواست پیش از آن‌که از مفاهیم انسان نشأت کند، از طبیعت او برمی‌خیزد. دیدگاه خاص انسان به زندگی(فرهنگ و مدنیت)، اساس تحریک این مسأله نیست، اگرچه یکی از عناصر مهم در تشویق و ترغیب به سوی توسعه و طریقۀ تحقق آن به شمار می‌رود. بناً، این رویکرد انسانی به جانب توسعه، ویژه هیچ ایدیولوژی نیست و به هیچ امتی غیر از دیگری تعلق ندارد، بلکه تحقق توسعه به معنای افزایش و بهبود منابع و موارد و تداوم آن، یک مسألۀ جهانی و فراگیر برای تمام بشر محسوب می‌شود.

با این حساب، هیچ‌گونه تعارضی میان انگیزۀ کار برای توسعه و انگیزۀ کار در اسلام وجود ندارد، بلکه حتی توسعه می‌تواند از لحاظ اصالت فکری، زیر سایۀ این فرمودۀ الله سبحانه وتعالی در سورۀ بقره قرار گیرد.

﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ [بقره: ۳۰]

ترجمه: (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشینی [= نماینده‌ای‌] قرار خواهم داد.

طبری در تفسیر اش از ابن اسحاق نقل نموده که گفت: یکی از معانی "خلیفه" در این آیت "ساکن و سازنده" می‌باشد. بناً لازمۀ سازندگی و آبادانی این است که از منابع آن در خدمت مردم استفاده شده و توسعه داده شود و در نتیجه، تداوم داشته باشد.

نیاز نیست برای اثبات مشروعیت توسعۀ مادی به تفصیل بحث صورت گیرد، زیرا در این مسأله اختلافی وجود ندارد، از جانب دیگر؛ ایجاد رفاهیت در جامعه، یکی از اهدافی است که حاملین اسلام سیاسی ضمن کار شان در راستای تحقق بیداری فکری، به جانب آن دعوت می‌کنند و در تمام این امور هیچ‌گونه تعارضی وجود ندارد. اما چگونگی ایجاد توسعه و طریقۀ کار برای تحقق آن است که مربوط به مفاهیم انسان و دیدگاه وی از زندگی می‌شود، به طور مثال؛ فرهنگ در برابر این پرسش توسعوی به گونۀ واضح و روشن آن برجسته می‌گردد: آیا درست است سرمایۀ زراعت خویش را با استفاده از تولیدات انگور در صنعت شراب سازی، توسعه و گسترش داد؟ بناً، این عرصه‌ها مربوط به رعایت امور مردم است و در ادامۀ این سلسله بحث‌ها به بررسی آن پرداخته خواهد شد.

توسعه و ابعاد سیاسی آن

پس از توضیح مفهوم توسعه و میزان پذیرش آن در عرصه‌های مادی، می‌رسیم به بررسی خطر سیاسی تمرکز روی فراخوانی به جانب توسعه، بدون در نظر داشت سایر اموری که برای تغییر نیاز می‌باشد. توجه به توسعه باید با در نظر داشت نیازهای واقعیت کنونی امت اسلامی، تسلط غرب و عدم حضور اسلام در جایگاه حکم، به ویژه در سایۀ نزاع جاری میان امت اسلامی از یک جهت و نظام‌های حاکم و غرب از جانب دیگر در راستای از سرگیری زندگی اسلامی، بررسی گردد و نیاز سنجی شود. باید در نظر داشت که فراخوانی‌ها برای تمرکز روی توسعه، به عنوان روشی برای منحرف نمودن مردم از تفکر برای تغییر بنیادین در جامعه و رهائی از زیر تسلط غرب و روشی برای منحرف نمودن تلاش‌های مخلصین امت از کار سیاسی به جانب کارهای خیری و هم‌چنین ناکام نمودن روند بیداری فراگیر امت اسلامی و خلاصه نمودن کارهای توسعوی در انجمن‌ها و سازمان‌های داخلی و تغییر اذهان مردم از این‌که چنین کارهائی مسئولیت دولت است، صورت می‌گیرد، تا باشد که کارهای توسعوی و خیری، جایگزین کار برای تغییر اساسی و بنیادین گردد.

برعلاوۀ موارد فوق؛ خطر دیگر دعوت به سوی توسعه، در طبیعت و چگونگی تشکیل موضوعات آن قرار دارد، زیرا در بسیاری موارد، از مسائل مدنی، مهارت‌ها، گسترش اسالیب و ابزار فراتر رفته و به موضوعاتی مربوط به مدنیت و فرهنگ می‌پردازد و به این ترتیب، مفاهیم دموکراسی، حقوق بشر و موضوعات اجتماعی، در قالب اساسات توسعه ترویج داده می‌شود.

بدون شک سوء استفاده کردن غرب از فراخوانی به سوی کارهای توسعوی در قالب جنگ با فعالیت‌های مخلصانۀ اسلامی که به منظور تغییر واقعیت ناگوار امت صورت می‌گیرد، یک عمل جعلی یا یک آرزو و یا یک تحلیل نیست، بلکه به صراحت در منشورات غرب از آن یاد شده و مورد تأیید و تأکید قرار گرفته و در تحقیقات استراتیژیک شان به وضوح از آن یاد شده است. به طور مثال در خصوص گزینه‌های اساسی که امریکا در مبارزه با آن‌چه که بنیادگرائی اسلامی نامیده می‌شود، به صراحت و مستقیماً روی موضوع توسعه تمرکز نموده و به استفاده از آن دیگران را نیز ترغیب می‌نماید. چنان‌چه در ضمن گزینه‌های ممکنی که توسط کتاب "جهان اسلام پس از یازده سپتمبر" پیشنهاد شده، زیر عنوان "گسترش فرصت‌های اقتصادی" به آن نیز توصیه شده است. در این کتاب پس از سخن در مورد تأثیرات اوضاع اقتصادی و کمبود فرصت‌های کاری برای جوانان که منجر به روی آوردن شان به فعالیت‌های "بنیادگرایانه" می‌گردد، از سازمان‌های خیری و غیر دولتی تعریف و تمجید شده است، چنان‌چه در بخشی از آن چنین تذکر رفته است: «پیش‌کش نمودن خدمات اجتماعی بدیل در اماکن مختلف، می‌تواند به‌گونۀ مستقیم در تضعیف رویکرد مردم به سازمان‌های رادیکال(بنیادگرا) مؤثر واقع شود. نیاز است که کمک‌های امریکا و سایر منابع جهانی به جانب کانال‌های مناسب با شرائط داخلی سرازیر شده و با استفاده از روابط موجود در کشورهای استقبال کننده از این کمک‌ها، به سازمان‌های غیر دولتی تکیه شود. در مبارزه با گروه‌های بنیادگرا، باید کمک به فعالیت‌های آموزشی و برنامه‌های فرهنگی که توسط سازمان‌های سکولر یا سازمان‌های میانه‌رو اسلامی به پیش برده می‌شود، در اولویت قرار داده شود.»

متأسفانه شماری از مسلمانان شکار این نیرنگ‌های سیاسی می‌شوند، مانند مفهوم "توسعه بر اساس ایمان"، که سال‌هاست توسط تلویزیون ماهواره‌ای "اقرأ" ترویج داده می‌شود. اگر فرض را بر این بگیریم که این رویکردها به جانب توسعه توسط سازمان‌های جامعۀ مدنی و بهبود شرائط زندگی مردم، بر اساس "حسن نیت" صورت می‌گیرد، اما نباید فراموش نمود که چنین فعالیت‌هائی از لحاظ سیاسی بسیار خطرناک می‌باشد.

لازم به یاد آوری است که هدف شک نمودن به افراد یا متهم کردن کسانی نیست که می‌خواهند در بهبود شرائط زندگی مسلمانان از طریق سهم‌گیری در فعالیت‌های توسعوی نقش داشته باشند، زیرا بحث روی فکر است و نه شخص، بناً باید اهداف سیاسی که پشت پرده به پیش برده می‌شود، برملا گردد، چنان‌چه ادبیات خود غرب نیز به این مسأله صراحت دارد. بنابر این، اگرچه مسأله توسعۀ اقتصادی برای امت اسلامی اهمیت خاص خود را دارد، اما در عین حال جنبۀ خطرناکی در خصوص فعالیت جامعۀ مدنی نیز به همراه دارد، زیرا چنان‌که در فوق اشاره شد؛ این موضوع در چهارچوب و به هدف منحرف نمودن امت از اندیشیدن به رهائی واقعی و کار برای تغییر بنیادین و سرنوشت ساز مطرح و برجسته می‌شود و نه بهبود وضعیت اقتصادی و سطح زندگی مردم. خطرناک‌ترین بخش مسأله این است که غرب قصد دارد از طریق فعالیت جامعۀ مدنی، تسلط خود را بالای مسلمانان استحکام بخشد و همین مسأله است که غرب را انگیزه می‌دهد با تمام توان و با استفاده از تمام ابزار ممکن، دست به این حجم عظیمی از فعالیت‌های مدنی زده و از آن حمایت نماید.

یکی از منشورات مرکز جامعۀ مدنی بریتانیا، مفکورۀ قرار دادن جامعۀ مدنی در خدمت اهداف غرب را به بررسی گرفته و با مطرح نمودن پرسش‌هائی و تبصره در مورد آن چنین می‌گوید: «این‌ها پرسش‌هائی است که در حقیقت نشان دهندۀ هدفی است که در پی براوردن آن می‌باشیم و آن این‌که: آیا مفکورۀ جامعۀ مدنی تنها بخشی از برنامۀ امپریالی جدید است که به منظور تحمیل تسلط غرب به کار گرفته می‌شود و یا به مسأله رادیکال نمودن دموکراسی(radicalization of democracy) و تقسیم مجدد قدرت سیاسی نیز ارتباط دارد؟ آیا غرب در خصوص تفکر جامعۀ مدنی بر اساس سکولریزم و در توافق رسمی با منع به رسمیت شناختن اشکال محلی جامعۀ مدنی، دچار انحراف و اشتباه شده است؟ و سر انجام این‌که آیا اندیشیدن در مورد ایجاد جامعۀ مدنی جهانی به عنوان یک مفهوم معیاری که در برگیرندۀ مفاهیم عدم خشونت، همبستگی و شهروندی جهانی فعال باشد، کار مفید و مؤثری است یا خیر؟»

بدون شک، پرسش‌هائی را که نویسنده‌گان غرب مطرح می‌کنند، در حقیقت پرسش‌های موضوعی و اساسی است که می‌طلبد حاملین اسلام با حوصله‌مندی تمام به آن دقت نموده و در مورد آن بیندیشند! این‌که مفکورۀ جامعۀ مدنی به‌گونۀ سیاسی تحریک می‌شود ریشه در غرب داشته و در پس آن اهداف غربی نهفته است، هر چند برنامه‌های توسعوی این مفکوره، دستاوردهائی در بهبود وضعیت زندگی مردم در برخی از سرزمین‌های اسلامی به همراه داشته است.

افشاء نمودن سیاسی انگیزه‌های ترویج جامعۀ مدنی و برملا نمودن هویت کسانی‌که در پس این مفکوره قرار دارند، مهم‌ترین بخش مبارزۀ سیاسی برعلیه ریشه دواندن این مفکوره در میان امت اسلامی به شمار می‌رود. بنابر این، هر مسلمانی باید این پرسش را از خود بپرسد که رمز این همه توجه شدید در سوق دادن این مفهوم به جانب سرزمین‌های مسلمانان چیست؟ آیا واقعاً غربی که اساس آن را ارزش‌های مادی تشکیل می‌دهد، به مصلحت مسلمانان و ساکنین این سرزمین‌ها توجه به خرج داده و این همه اهمیت می‌دهد؟ آیا این منفعت مردم است که غرب را تشویق می‌کند چنین مفهوم توسعوی و کار برای استحکام بخشیدن آن را به دوش گیرد؟ آیا امریکائی که پایتخت رشید را منفجر نمود و سربازان را در جنگ اول خلیج زیر ریگسارهای خلیج دفن نمود، حالا نگران رشد و توسعۀ سرزمین‌های مسلمانان است؟ مگر امریکا آتش آور کوره‌ای نیست که یهودیان همه روزه مردم فلسطین را در آن به فجیع‌ترین اشکال ممکن می‌سوزانند و کمک‌های متداوم را از آن دریافت می‌کنند؟ مگر این امریکا نیست که کمک‌هائی را که به رژیم یهود می‌کند، از سرمایه‌های امت اسلامی به غارت می‌برد؟ مگر اروپا نبود که جام زهر آگین استعمار را به امت چشانید؟ مگر این گرگ پیر استعمارگر غرب(انگلیس) نبود که دولت خلافت را در استانبول نابود نموده و خاک فلسطین را به یهود سپرد و با وعده‌های ظالمانه، مسلمانان را خام طمع نمود که گویا وضعیت امت را بهبود می‌بخشد؟ مگر امروز نواده‌گان همان گرگ درنده و پیر نیستند که جهان را برعلیه امت اسلامی می‌شورانند و رسول معظم اسلام صلی الله علیه وسلم را به تمسخر می‌گیرند؟

ذره‌ای شک وجود ندارد بر این‌که ایدیولوژی سرمایه‌داری که بالای منفعت و خودخواهی استوار است، خالی از هرگونه انگیزه‌ای برای خدمت به انسان و انسانیت می‌باشد؛ به غارت بردن سرمایه‌های مردم، گسترش تسلط و حاکمیت بالای آنان، راه‌اندازی جنگ‌های ویرانگر بالای امت اسلامی و این تهاجم وحشیانه در افغانستان و عراق و پشتیبانی از رژیم یهود، مثال‌های زنده و ملموسی است از کشش استعمارگرایانۀ غرب و هریک از این موارد یاد شده، آشکارا دلالت بر این دارد که ادعای حمل پیام انسانی غرب برای بشریت و توجه به رشد و توسعۀ سطح زندگی آنان، پیامی دروغین و فریبندۀ بیش نیست! بنابر این، با قاطعیت تمام می‌توان ادعا نمود که تلاش‌هائی که برای ترویج این مفهوم و ریشه دوانیدن آن به‌خرج داده می‌شود، بخشی از تلاش‌ها و فعالیت‌هائی است که به منظور سرکوب نمودن امت و تداوم وابسته‌گی آن به غرب و استعمارگران به کارگرفته می‌شود که توسط گرداننده‌گان نظام سرمایه‌داری و با انگیزۀ خالص نفعی به کار برده می‌شود.  

دولتی چون امریکا که سربازان‌اش را می‌فرستد تا عراق و افغانستان را زیر شعار دموکراسی ویران کنند و دولتی که کمک و رسیدگی به شهروندان‌اش در هنگام حوادث طبیعی مانند توفان کاترینا در نیو اورلیانز را نادیده گرفت، فقط به این دلیل که اکثریت آنان از سیاه پوستان بودند، چنین دولتی با چنین واقعیتی هرگز نمی‌تواند ادعا کند به برخورداری بشر از حقوق، ایمان داشته و برای تحقق این حقوق فعالیت می‌کند و یا این‌که پیام بشردوستانه‌ای با خود دارد که در تلاش تحقق آن می‌باشد.

با پرس و جو از رمز انگیزه و تمایل غرب به گسترش مفهوم توسعه از طریق جامعۀ مدنی، به واقعیت آن پی خواهیم برد؛ هیچ شکی وجود ندارد که پیش‌کش نمودن این کمک‌ها به معنای وادار نمودن کمک گیرنده "نیازمندان" به اطاعت و تن دادن به دساتیر کمک کننده است. ضرب‌المثل مشهوری که می‌گوید: «نان بده کفشی بر سر بزن»، بهترین تعبیری است می‌تواند پرده از واقعیت روابط میان سازمان‌های جامعۀ مدنی و دولت‌های غرب و مؤسسات کمک کننده در روابط توسعوی بردارد، به علاوۀ اهداف استحکام و وابسته‌گی.

بدون شک غرب، جامعۀ مدنی را ایجاد و تمویل نکرده تا با استفاده از آن به بشریت خدمت نماید، بلکه هدف اصلی آن تحقق اهداف سرمایه‌داری و استحکام تسلط بالای جهان می‌باشد. برای بهتر روشن شدن این وابسته‌گی، خوب است به مقایسۀ رابطۀ سرمایه با افکار در عرصۀ جامعۀ مدنی بپردازیم که میان سرزمین‌های مسلمانان و غرب وجود دارد، چنان‌چه در غرب و در اوضاع معمول؛ سرمایه‌ها برای استجابت از افکار(توسعه و پیشرفت) هزینه می‌شوند، اما این معادله در سرزمین‌های مسلمانان کاملاً معکوس می‌باشد، به این معنی که افکار پس از سرمایه مطرح می‌گردد، طوری‌که پروژه‌های توسعوی در پیوند به سرمایه‌هائی طراحی و نقشه‌گذاری می‌گردد که طرف‌های سرمایه‌گذار می‌توانند هزینه کنند. بناً آیا بهتر نیست که حاملین اسلام سیاسی به این نیرنگ پی برده و تداوم توسعۀ فریب‌کارانۀ غربی را متوقف نموده و در برابر آن قرار بگیرند؟!

مسلمانانی که توان و امکانات ابتکار عمل در زمینۀ توسعه را دارند، باید به این واقعیت‌ها تأمل و تدبر به خرج دهند و به جانب تمرکز روی تغییر بنیادین برگرفته شده از اسلام روی آورند و نه از غرب.

نویسنده: دکتر ماهر الجعبری

مترجم: عبدالله دانشجو

برگرفته شده از مجلۀ خلافت، شماره 22

ادامه مطلب...

چگونگی برخورد با ترک کننده‌گان حزب و دلایل به تأخیر افتادن نصرت

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

از این‌که پرسشم به نوعی حساسیت‌برانگیز است، پیشاپیش معذرت خواهی می‌کنم، به ویژه بخش دوم پرسش؛ اما واقعیت اینست که مدتی‌ست این پرسش در ذهنم خطور می‌کند. اگر پاسخی وجود داشت، خیر است و اگر هم وجود نداشت، بازهم خیر خواهد بود؛ زیرا بنده این را پذیرفته‌ام که شما شرایط مناسب برای پاسخ دادن به چنین پرسشی را نسبت به من بهتر می‌دانید. پرسش دو بخش دارد:

بخش اول: بیشتر از 60 سال است که حزب در شرایط سخت و طاقت‌فرسایی فعالیت می‌کند، شرایطی‌که به ندرت می‌توان جریان دیگری را پیدا نمود که در آن به فعالیت‌اش ادامه داده باشد؛ اما ممکن است تمام اعضای حزب نتوانند این امانت را در چنین شرایط دشواری به دوش کشند و سر انجام حزب را ترک کنند. پرسش اینست که بهتر نیست به جای موقف‌گیری‌های "ناملایم" در برابر آنان، شرایط آنان در نظر گرفته شده و عذرشان در نظر گرفته شود؟ بخش دوم: آیا به درازا کشیدن زمان دعوت بیانگر این نیست که در طلب نصرت احسان مراعات نگردیده؟

در اخیر لازم به یادآوری می‌دانم که قلبم مملو از محبت به حزب بوده و می‌دانم که فکره و طریقۀ آن برحق است و الله شاهد است که هدف من از این پرسش چیزی بجز خیر نیست و هرگز قصد مزاحمت و سنگ‌اندازی ندارم.

پاسخ

بلی، بخش دوم پرسش حساسیت‌برانگیز است و شاید جای مناسب برای پاسخ دادن به این پرسش، منشور "پاسخ به پرسش" نبوده؛ بلکه بهتر بود، حضوراً پاسخ داده می‌شد؛ اما الله سبحانه وتعالی حکام ظالم را محو و نابود کند که پیوسته و در هرکجا در کمین کلمۀ حق و پیروان آن نشسته و از باطل و پیروان آن حمایت می‌کنند.

به هر صورت؛ همواره در طول تاریخ این سیرت دعوت‌گران برحق الهی، اعم از انبیاء و صالحین، بوده که توسط حکام ظالم و مزدور مورد پیگرد و آزار و شکنجه قرار می‌گرفتند، اما آن‌چه که مسلم است، این است که عاقبت از آن پرهیزگاران است.

در گذشته نیز چنین پرسش‌هایی، بعضاً کنایه‌آمیز و بعضاً به صراحت، متوجه ما گردیده، اما از جانب انسان‌هایی‌که دل‌های شان مملو از کینه و نفرت با اسلام و مسلمانان بوده و انگیزۀ شان شناخت حق نه، بلکه شبهه‌افگنی و خوش‌خدمتی به انسان‌های شیطان‌صفت بوده تا در عوض آن به چیزی از مال ناچیز دنیا دست پیدا کنند. به همین دلیل بوده که ما نخواستیم به پرسش‌های آنان پاسخ دهیم، زیرا آنان در پی شناخت حق نبودند تا پاسخ ما به آنان کمک کند، بلکه هدف آنان فتنه‌افگنی بوده، در حالی‌که نمی‌دانند خودشان در دل فتنه به سر می‌برند. بناءً ما هیچ توجهی به پرسش‌های آنان نشان نداده‌ایم.

اما در پرسش شما نشانه‌هایی از صداقت و رعایت آداب سخن و پرسش به نظر می‌خورد، بناءً سعی می‌کنم به خواست الله متعال در حد لازم به آن پاسخ دهم، به ویژه بخش دوم پرسش را که به دلیل مناسب نبودن جای پاسخ، به جزئیات نخواهم پرداخت.

1- پاسخ بخش اول پرسش:

نخست باید گفت که عبارت "موقف‌گیری‌های ناملایم" که در پرسش به کار رفته، کاملاً روشن نیست و ممکن است هدف شما مواردی باشد که در آن با برخی از کسانی‌که حزب را ترک می‌کنند، عطوفت ننموده و به دلیل اعمال بدشان به آنان توجه نمی‌کنیم. اگر این برداشت من درست باشد، پس بدانید که واقعیت از این قرار است:

ما این را به خوبی می‌دانیم که بعضی از جوانان حزب به دلیل شرایط خاصی‌که دارند، توان حمل بار سنگین دعوت را ندارند، به ویژه در زمان حاضر، که دعوت با فشارها و دشواری‌های زیادی مواجه می‌باشد، ممکن است حب دنیا و زینت آن در نزد بعضی‌ها نسبت به رضایت الله و حب آخرت غالب آمده و نتوانند در برابر سختی‌های دعوت مقاومت نمایند. اگر از چنین کسانی بپرسی که چرا دعوت را ترک نمودی، با صداقت خواهد گفت که او در شرایطی قرار دارد که نمی‌تواند در حمل دعوت سهیم شود، اما تلاش خواهد نمود تا بر این شرایط غلبه نموده و مجدداً برگردد. ما واقعیت چنین کسانی را به خوبی درک می‌کنیم و روابط نیک خویش را با آنان حفظ نموده و از الله سبحانه وتعالی می‌خواهیم آنان را به بهترین حالت ممکن قرار دهد تا بتوانند مجدداً در حمل دعوت سهم بگیرند و گناه بازنشستن از حمل دعوت را با اعمال نیک خویش جبران نمایند.

اما آنانی‌که "با ایشان عطوفت نکرده و به دلیل اعمال بدشان به آنان توجه نمی‌کنیم"، موقفی‌که شما در پرسش از آن "موقف ناملایم" یاد نمودید، آنان کسانی استند که از مسیر درست منحرف شده و دعوت را ترک می‌کنند. چنین کسانی به جای این‌که استغفار نموده و به جانب الله سبحانه وتعالی توبه کنند، تا شاید گناه بازنشستن از دعوت و انحراف‌شان با اعمال و گفتار نیک جبران شود، تمام تلاش‌شان این است که بازنشستن از دعوت و انحراف خویش را با تهمت بستن و افتراء علیه حزب و رهبری و مسئولین آن، توجیه و تأویل نمایند. آنان با بی‌باکی تمام دروغ می‌گویند، در حالی‌که دروغ در شریعت الله سبحانه وتعالی گناهی است بس بزرگ، چنان‌چه مسلم در صحیح خویش چنین روایت می‌کند: عمش از برادر خویش و او از عبدالله روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«...وَإِيَّاكُمْ وَالْكَذِبَ فَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِي إِلَى الْفُجُورِ وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِي إِلَى النَّارِ وَمَا يَزَالُ الرَّجُلُ يَكْذِبُ وَيَتَحَرَّى الْكَذِبَ حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ كَذَّابًا»

ترجمه: از دروغ گفتن بپرهیزید، زیرا دروغ به جانب فجور سوق داده و فجور به جانب آتش جهنم و هرگاه کسی پیوسته دروغ بگوید و به دروغ گفتن عادت کند، سر انجام در نزد الله(سبحانه وتعالی) دروغگو نوشته خواهد شد.»

اما آنان کسانی استند که با وجود این‌که از این حدیث معلومات دارند، بازهم تهمت بسته و دروغ می‌گویند، آنان به این نیز اکتفاء نکرده، دست به منتشر نمودن این تهمت‌های دروغین می‌زنند. چنین کسانی استند که با آنان عطوفت نکرده و به دلیل اعمال بدی که انجام می‌دهند، به آنان توجه نمی‌کنیم. اما آنانی‌که با صداقت اعتراف می‌کنند که به دلیل شرایط خاصی‌که دارند، توان حمل بار سنگین دعوت را ندارند، ما واقعیت چنین کسانی را به خوبی می‌دانیم و خطاب ما با آنان در قالب سخنان نیک بوده و اگر بتوانیم به آنان کمک می‌کنیم تا آن شرایط سخت را پشت سر گذاشته و به دعوت برگردند. اینک به نمونه‌ای از این چنین افراد اشاره می‌کنم که بنده خود شاهد آن بوده‌ام:

زمانی‌که در یکی از سرزمین‌ها مسئول بودم، از جانب امیر دوم حزب رحمه الله به من دستور آمد تا با یکی از کسانی‌که حزب را ترک کرده بود، ملاقات نموده و برای برگشت‌اش زمینه‌سازی نمایم، زیرا وی قبلاً از نظر درایت و فهم، از جملۀ بهترین دعوت‌گران به شمار می‌رفت. نزدش رفته و از وی پرسیدم که چرا مجدداً به حزب برنمی‌گردی؟ گفت: «ای ابوالحسن! واقعیت اینست که من به اندازۀ کافی توان حمل این بار سنگین را ندارم، چنان‌چه بازداشت شدم و نتوانستم بیشتر از چند روز تحمل نمایم و از عضویت حزب انکار کردم. زمانی‌که از زندان بیرون آمدم، پی‌بردم که من ناتوان‌تر از آنم که این بار سنگین را به دوش کشم.» هرچند من موفق نشدم او را قناعت دهم تا مجدداً به حزب برگردد، اما او پیوسته حزب را تأیید نموده و به هیچ‌وجه با حزب اظهار عداوت نمی‌نمود.

بناءً چنین کسانی را که با صداقت اعتراف می‌کنند، احترام نموده و برای‌شان دعای خیر می‌کنیم، اما کسی‌که ضعف خویش را با تهمت بستن به دیگران توجیه می‌کند و ادعا دارد که به دلیل فلان مشکلی‌که فلان مسئول دارد، حزب را ترک می‌کند، تهمت‌های بی‌شماری را به او بسته و گمان می‌کند که کار درست را انجام می‌دهد و به جای این‌که استغفار نموده و به جانب الله سبحانه وتعالی برگردد، می‌بینی که بدون ترس از الله جبار و منتقم، شروع به عداوت و اتهام بستن به حزب و رهبری آن می‌کند. چنین کسانی‌که حزب را ترک می‌کنند، به هیچ‌وجه مستحق این نیستند که برای‌شان عذری جستجو شود؛ بلکه آنان همان کسانی استند که ما به هیچ‌وجه با آنان عطوفت نکرده و به دلیل اعمال بدی‌که انجام می‌دهند، به آنان توجه نمی‌کنیم.

2- بخش دوم پرسش:

پیش از آن‌که به بخش دوم پرسش جواب دهم، می‌خواهم برخی معلومات در مورد چگونگی طلب نصرت توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم را ارائه نمایم:

أم المؤمنین خدیجة رضی الله عنها، که بهترین غمخوار و پشتیبان رسول الله صلی الله علیه وسلم بود، در سال دهم بعثت درگذشت. ابوطالب کاکای رسول الله صلی الله علیه وسلم، که او نیز حامی رسول الله در برابر قریش بود، در همین سال در گذشت و به این ترتیب سال دهم بعثت، سال حزن و اندوه نام گرفت.

سپس الله سبحانه وتعالی رسولش صلی الله علیه وسلم را با دو امر بزرگ مورد اکرام قرار داد: یکی اسراء و معراج و دیگری، اجازۀ طلب نصرت. به این ترتیب رسول الله صلی الله علیه وسلم بیش از ده بار از بنی ثقیف، بنی عامر، بنی شیبان، بنی حنیفه وغیره طلب نصرت نمود؛ اما هیچ یک از این قبایل به او نصرت ندادند؛ بلکه برخی از این قبایل حتی با برخورد زشت او صلی الله علیه وسلم را رد نموده و حتی خونش را جاری نمودند. بعدها رسول الله صلی الله علیه وسلم، حضرت مصعب را به مدینۀ منوره فرستاد و الله سبحانه وتعالی برایش گشایش داد و جمعی از متنفذین و قدرتمندان انصار به او پاسخ مثبت دادند و در جریان موسم حج به مکه آمده و با رسول الله علیه السلام بیعت نصرت بستند، که همانا بیعت عقبۀ دوم بود. سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم به مدینۀ منوره هجرت نمود و به این ترتیب دولت تأسیس گردید.

اینک پرسش اینست که آیا رسول الله صلی علیه وسلم در طلب نصرت احسان را رعایت نمی‌کرد و به همین دلیل قبایل عرب به او نصرت نداد؟ و یا این‌که حضرت مصعب در طلب نصرت احسان را بیشتر از رسول الله صلی الله علیه وسلم رعایت نمود؟ پاسخ قطعاً منفی است؛ بلکه واقعیت اینست که هر کاری زمان مشخصی در نزد الله سبحانه وتعالی دارد:

﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) فرمانش را به انجام رساننده است. به راستى الله(سبحانه وتعالی) براى هرچيزى اندازه‏اى مقرر كرده است.

برادر گرامی! ما نیز به رسول الله صلی الله علیه وسلم اقتداء می‌کنیم، در طلب نصرت جد و جهد می‌کنیم و در حد توان خویش سعی می‌کنیم با اتقان و احسان طلب نصرت نمائیم، در همه چیز به الله سبحانه وتعالی توکل می کنیم و جهت حصول اطمینان از انجام تمام امور به هدف کسب رضایت الله متعال، با دقت تمام پیگیر امور می‌باشیم. اما این راه را در حالی ادامه می‌دهیم که در دل‌ها و عقل‌های مان دوچیز وجود دارد:

اول: به هر اندازه‌ای که در کار برای برپائی خلافت احسان رعایت گردد، بازهم آن‌که فیصلۀ نهائی در خصوص زمان و مکان برپائی خلافت را خواهد نمود، همانا الله توانا و عزیز است و بس.

دوم: سنت الهی این است که خلافت به هیچ‌وجه توسط انسان‌های تنبل و بیکاره برپا نخواهد شد و نیز سنت الهی این نیست که ملائکه را بفرستد تا به نیابت از ما برای برپائی خلافت کار کنند؛ بلکه خلافت با بازوان مؤمنین فعال، جدی و با پشت کار برپاخواهد گردید؛ آنانی‌که اگر الله سبحانه وتعالی نصرت را به پیش انداخت، شکر گذار می‌باشند و اگر به تأخیر انداخت، صبر نموده و هرگز از رحمت او تعالی مأیوس نمی شوند و به هیچ‌وجه از سعی و تلاش در راستای برپائی حاکمیت الله سبحانه وتعالی دست بر نداشته و تا فرارسیدن امر او تعالی هم‌چنان راه شان را ادامه می‌دهند.

خلاصه این که:

1- به تأخیر افتادن نصرت الهی در برپائی خلافت الزاماً به معنی این نیست که در طلب نصرت احسان صورت نگرفته، زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم بیشتر از ده بار طلب نصرت نمود؛ اما کسی به او نصرت نداد و این در حالی بود که وی صلی الله علیه وسلم احسان را بهتر از هرکس دیگری رعایت می‌نمود، اما از حضرت مصعب در طلب نصرت استجابت صورت گرفت؛ در حالی‌که او به هیچ‌وجه مانند رسول الله صلی الله علیه وسلم احسان را مراعات نکرده بود. واقعیت این است که هرکاری زمان تعیین شده‌ای دارد.

2- ما به خواست الله متعال اوضاع را به وجه‌احسن زیر نظر داریم و به بهترین صورت ممکن پیگیر امور هستیم. کار را در حالی ادامه می‌دهیم که دل‌های مان سرشار از اطمینان به این است که الله سبحانه وتعالی با ما مانند برادران ایمانی پیش از ما تعامل خواهد نمود.

﴿وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

ترجمه: و به ياد آوريد هنگامى را كه شما در زمين گروهى اندك و مستضعف بوديد، مى‌ترسيديد که مردم شما را بربايند؛ پس الله(سبحانه وتعالی) به شما پناه داد و شما را به يارى خود نيرومند گردانيد و از چيزهاى پاك به شما روزى داد باشد كه سپاسگزارى كنيد.

پس نه تنها "به ما پناه خواهد داد"؛ بلکه "با نصرت خویش ما را مورد تأیید قرار خواهد داد" و در عین حال، "از طیبات به ما رزق خواهد داد". در هر حال حمد و ثنا از آن رب العالمین است. در خاتمه به برادری‌که این پرسش را مطرح نموده است، سلام تقدیم نموده و برایش دعای خیر می‌نمایم.

11 شوال 1439هـ.ق

24 جون 2018م

ادامه مطلب...

تلویزیون الواقیه: برنامه "حلقة علی الهواء مع احمد القصص"

دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر افتخار دارد که برای تعقیب کنندگان و بازدید کنندگان صفحات انترنتی این دفتر مطبوعاتی برنامۀ جدید ویدیوئی را از برنامه‌های تلویزیون الواقیه تحت عنوان "حلقة علی الهواء مع احمد القصص" به نشر می‌رساند که استاد محترم احمد القصص در این برنامه کتاب "نظام اسلام" را تدریس می‌نماید؛ با ما باشید...
-حلقه 38 از کتاب نظام اسلام-
حکم وطن پرستی (و ملیت گرایی) در اسلام
تقدیم: استاد توانا احمد القصص
حزب التحریر-ولایه لبنان

دوشنبه، 12 رمضان مبارک 1439هـ.ق /28 می 2018م

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه