- مطابق
این کمترین چیزی است که میتوانم برای خواهرم انجام دهم
(ترجمه)
ناخودآگاه وی را دید... یکی از خواهران ما چنین تعریف میکند: «همراه یکتعداد از خواهران مسلمانم ملاقات میکردم که زنی با یکی از خواهرانم در محلیکه قرار داشتیم، آمد و خود را معرفی نموده، گفت: "نام من آسیه است؛ از ترکستان شرقی. ..."
با این معرفی لرزه به تنم افتاد و شگفتزده شدم؛ زیرا انتظار نداشتم که خواهری را از این سرزمین ملاقات کنم. ... به محض معرفی، در ذهنم مشکلاتی را که برادران و خواهرانم در آن سرزمین متحمل میگردند، تداعی شد و با شنیدن قصهاش اشک از چشمانم جاری شد و اندوه بزرگی وجودم را فراگرفت.
وی قصۀ خود را چنین آغاز نمود: "فامیلم به من گفتند: حال ما را میبینی که شبیه گلهای از گوسفندان است که هر لحظه منتظر ذبح اند... اگر توان آن را داری تا برای نجات خویش هجرت کنی، پس این کار را بکن. مسلمانان آنجا بهخاطر تمسکشان به اسلام و حمل دعوت آن، در اردوگاههای چین محبوس شده اند."
این خواهر مان ادامه داده گفت: "من به نصیحتهای شان گوش داده و سرزمینم را ترک کردم... چهار سال و شش ماه گذشته و من از اقاربم دور میباشم... بعد از ترک سرزمینم، از اقاربم هیچ اطلاعی ندارم... چین به اخبارشان سرپوش گذاشته و اجازۀ ارتباط با اقارب محبوس شدگان را نمیدهد. قبل از اینکه اقاربم را ترک کنم، وصیتشان این بود که سلام ما را به برادران مسلمان ما رسانده و اوشان را از حال و مشکلات ما مطلع کن." وی در اخیر داستان اندوهگیناش، خواست تا برای اینکه الله سبحانه وتعالی مشکلات اقارب و تمام مسلمانان "ایغور" را حل کند، دعا کنیم.
چه در خواست ناچیزی، آیا امت یک و نیم میلیاردی چیزی را جز دعا در اختیار ندارند...؟ فرزندان تحت شکنجۀشان بیشتر از دعا چیزی را انتظار ندارند؟! آیا ذلت ما به این سرحد رسیده است؟!
چه خوشبخت بودی ای "عمرو بن سالم"؛ هنگامیکه به رسول الله صلی الله علیه وسلم شکایت آوردی در حالیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم در رأس دولت مقتدر و کریمی قرار داشت؛ قصۀ خود را به پیامبر بازگو نمودی و وی صلی الله علیه وسلم در جواب تو گفت: "یاری خواهی شد ای عمرو بن سالم...» و در زمان کوتاهی فتح مکه اتفاق افتاد و رسول الله صلی الله علیه وسلم داد مظلومانۀ قبیلۀ "خزاعه" را از "بنی بکر و همپیمانان قریشی شان گرفت.
پس از گذشت زمان کوتاهی، زن مسلمانیکه در بازار یهودیان "بنی قینقاع" هتک حرمت شده بود، طالب یاری شد؛ پیامبر صلی الله علیه وسلم لشکری را گسیل داشت که مجدداً باز نگشت؛ مگر اینکه قبیلۀ بنی قینقاع را تبعید نمود؛ قبیلهای که بهخود جرئت داده بود تا با آبروی مسلمانان بازی کند.
چه خوشبخت بود زنیکه از "معتصم" و رهبر اردوی عظیماش خواهان کمک شد که داستانش مشهور است و خلیفۀ مسلمین لشکر بزرگی را تدارک دید که طلایهدار آن صد شتر "ابلق" بود که در نتیجۀ آن، زن مسلمان را آزاد نمودند و از کسانیکه برایش اهانت کرده و کرامتاش را پایمال نموده بودند، انتقام گرفت.
"حاجب المنصور بن ابی عامر" امیر اندلس روزی از جهاد با "اسپانیائیها" برمیگشت و طبق عادتاش با کسب پیروزی؛ وقتی به "قرطبه" رسید و رسیدنش مصادف با نماز عید قربان بود و مردم در عیدگاه بودند؛ نعرۀ تکبیر گفته و شادی میکردند؛ قبل از اینکه این امیر از اسباش فرود آید؛ زن پیری جلو راهش را گرفت و با قلبی آکنده از حسرت گفت: "ای منصور! تمام مردم شاد اند؛ مگر من."
منصور گفت: "چرا؟"
زن پیر گفت: "پسرم در قلعۀ "رباح" نزد صلیبیان اسیر است."
والی پرهیزگار و قهرمان بزرگ که قدر مسئولیت در برابر امت اسلامی و دفاع از حیثیت امت و دین را میدانست، بدون درنگ افسار اسباش را بهطرف این قلعه سوق داده و اعلام نمود که کسی از اسباش فرود نیاید. بهطرف قلعۀ رباح رهسپار گردید و دشمنانش را مجبور نمود تا اُسرای مسلمانان را که در بین این اُسراء فرزند پیر زن هم بود، آزاد کنند... تا اینکه لبخند را به پیره زن بازنگرداند و شاهد شادیاش همانند سایر مسلمانان در عید نبود، به هیچ چیز دیگری راضی نشد.
داستانهای فوق نمونهای از حال مسلمانان است؛ زمانیکه دولتی داشتند و این دولت متوجه شان بوده و حمایتاش مسلمانان را احاطه کرده بود؛ دولتیکه امروزه به فقدانش مواجه ایم و تنها زِره امن و دِژ تسخیر ناپذیر برای هر مسلمان بوده و آرزوی برادران "ایغور" ماست. ... در غیر اینصورت، حکام کافر چین را چه کسی تهدید خواهد نمود؟ اگر مسلمانان ایغور را آزاد نکرده و دست از ظلم نمودن بالایشان برندارد، بینی این کشور را بر خاک خواهد مالید...؟ در غیر اینصورت، چه کسی به خود جرئت خواهد داد که تمام جهان را چلنج دهد؛ آنهم بهخاطر کرامت پیر مردیکه در رمضان وادار میشود تا روزه نگیرد و یا زن پاکدامنیکه وادار میشود تا حجاباش را در آورد و یا طفل مسلمانیکه از والدیناش گرفته شده تا بر اساس تفکر کمونیستی تربیه شود...؟ در غیر اینصورت، چه کسی جنگ سهمگینی را؛ بهخاطر اشکیکه از چشم مادر، زن و یا دختر میریزد و یا مرد ناامیدیکه بهجز ریختن اشک و فرستادن پیامی برای برادران مسلمان خویش، که در آن خواهان دعا برای رهائی از مشقتهای خود است؛ شعلهور خواهد کرد؟
برادران ایغور ما در اردوگاهها محبوس شده و بهمنظور بهزانو در آوردنشان، ترکستان شرقی مورد حملات وحشیانه و استعمارگرایانۀ چین قرار گرفته و بازشان میدارد؛ از اینکه استقلال خود را از چین کمونیستی و نظام کافرش مطالبه نمایند. چین میخواهد ایشان را زیر سلطۀ خود در آورده تا کاملاً به آن تسلیم شده و به نظام کمونیستی لبیک گویند. مگر نتوانسته تا رامشان کند... زمانیکه دانست توان مسلمانان در دین حکیم و عقیدۀ راسخ شان نهفته است؛ برای شان برنامهای را تحت نام "اردوگاه آموزش سیاسی یا توانبخشی مجدد" را راهاندازی نمود؛ البته تحت پوشش مبارزه با تروریزم و تُندروی دینی، که در واقع برنامهای بود برای شستشوی مغزی و قرار دان شان در شرایطیکه عقیده و احکام دین شان را فراموش کنند.
برای مسلمانان قوانینی را وضع نمود که از ادای نماز بازشان میدارد؛ آنها را مجبور میکند که در رمضان روزه نگیرند؛ از خوردن گوشت حلال باز داشته و مجبورشان میکند که گوشت خوک خورده و شراب بنوشند؛ لباس عفت را در آورده و لباس فسق و فجور را بر تن کنند... پوشیدن، دوختن و فروختن لباس حجاب را منع نموده است... و هر آنکسیکه به این قوانین پایبند نباشد، وی را به اردوگاههای به اصطلاح "توانبخشی مجدد" میفرستند و برنامههای مجرمانۀ و قوانین خود را با استفاده از انواع تعذیب و وحشت، بالایش تطبیق میکنند؛ حتی یکتعداد برای خلاص شدن از این بدبختی تمنای مرگ میکنند. شعار این اردوگاهها اینست: همانند مدرسه آموزش میدهد؛ مثل یک ارتش مدیریت میشود و همانند زندان حراست!"
بهرغم نبود تماس بین این اردوگاهها و دنیای خارج آن، بازهم اخباری از اوضاع آنجا به بیرون درز میکند؛ مگر هیچکس گامی را برای نجات این قوم مظلوم برنمیدارد؛ نه اردوغانِ نوۀ عثمانیان! نه سلمان خادم حرمین! و نه عبدالله نوۀ آل بیت...! و نه حتی "محمد سادس" که ادعا دارد امیر المؤمنین است...! و چگونه اینها به نجات مسلمانان خواهند شتافت؛ در حالیکه اولین کسانی اند که با مسلمانان میجنگند و در مقابل بازگشت رمز عزت و عنصر قوتشان میایستند...! بلی، آیا حکام خائن در برابر حاملین دعوت برای تأسیس خلافت نمیایستند؟!
ای برادران ایغور! چقدر کم نصیب هستید که مشقات در غیاب خلافت، که حامی و پشتیبان مسلمانان است، شما را فرا گرفته است؛ اگر صدای تان را رهبر شجاع برادر "سعد و اسید" نشنود و برای سرنگونی تاج و تخت ظالمان نشتابد و شکوه تابناک خلافت را بازنگرداند، مشکلات تان به درازا خواهد کشید... مگر امید زیادی به الله سبحانه وتعالی داریم که افسران ما را سعۀ صدر عطاء فرموده و ترس را از قلوب شان برطرف نماید تا اینکه خلافت را برای ما باز گردانند تا روزهای عزت ما مجدداً آغاز گردد... تمام مسلمانان از یوغ استعمار آزاد شده و روزهای ذلت و شرمندگی به پایان رسد و این امت بهعنوان بهترین امتیکه بهخاطر مردم بیرون شده است، تبارز کند.
نویسنده: اسماء الجعبه
برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر