یکشنبه, ۲۷ صَفر ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۹/۰۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

رابطه با پدرِ شوهری‌که کافر است!

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

زن مسلمانی با یک مرد مسلمان ازدواج کرده که پدرش کافر بود، آیا پدر کافر شوهر محرم برای زن شده می‌تواند و آیا برای زن جائز است که عورت خود را برای پدر شوهرش ظاهر کند؛ مثلی‌که زن برای پدر مسلمان شوهر ظاهر می‌کند؟

پاسخ;

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

پدر شوهر از جمله‌ی محارم شرعی است، برابراست که مسلمان باشد یا غیرمسلمان؛ چون آیه مبارکه  ﴿أو آباء بعولتهن﴾ برای پدر مسلمان شوهر خاص نشده است و به همین دلیل رابطه با ایشان یک‌سان است، برابر است که مسلمان باشد و یا کافر. و درحدیثی آمده: بدون شک که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر عمل أم المومنین أم حبیبه دختر أبی سفیان برعدم حجاب نکردنش نزد پدر کافرش سکوت اختیار کرد و آن زمانی بود که بخاطر ابوسفیان برای تجدید عهد صلح حدیبیه به مدینه آمد و در پیش پدرش حجاب نکرده بود. بناءً این سکوت وی صلی الله علیه وسلم دلیل برین است که نزد پدر شوهر حجاب نکردن درست است. اگرچه که کفر پدر غیرمسلمان باعث حجاب نکردن از او می‌شود، به این معنی که﴿أو آبائهن﴾ گذشت و آیه ﴿أو آباء بعولتهن﴾ به نسبت محرم بودن پدر کافر و مسلمان مساوی هستند و به همین شکل از آیه ﴿آباء بعولتهن﴾ واضح می‌گردد که  برای زن مسلمان جواز دارد که با پدر کافر شوهرش معامله‌ای کند که برای پدر مسلمان شوهرش به نسبت عورتش کرده می‌شود. این موضوع جواز دارد و واجب نیست؛ به این معنی که کشف عورت به مرد محرم مسلمان جائز است و عدم کشف هردو جائز است. من ترجیح می‌دهم که زنان مسلمان نزد محارم کافرشان به‌دلیل کفر آن‌ها خیلی کم‌ عورت خود را کشف کنند.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: حبیب

ادامه مطلب...

ترامپ باید من‌حیث اسیر جنگی برای محاکمه آورده می‌شد، نه این‌که به حیث فاتح جنگ به افغانستان آمد! Featured

دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا پنج‌شنبه شب ۷ قوس برای اشتراک در مراسم «عید شکرگزاری» در یک سفر غیر‌منتظره وارد افغانستان شد و پس از دو ساعت دیدار با نیروهای امریکایی در پایگاه بگرام با عجله افغانستان را ترک گفت. درین مورد نکات ذیل قابل مکث است:

  • ترامپ قاتل سرسخت مسلمانان، نباید فاتحانه از افغانستان دیدار می‌کرد، بلکه باید منحیث اسیر جنگی دولت خلافت با دستان و پاهای بسته در قبال میز محاکمۀ قاضی مسلمان قرار می‌گرفت و به مجازات اعمال تروریستی و وحشی اش علیه مسلمانان می‌رسید.
  • برای تمام غلام اندیشان ثابت ساخت که امریکا در قبال مردم افغانستان به هیچ‌گونه ارزشی متعهد نبوده و تمام شعارهای از قبیل؛ نظام دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زن، آزادی‌ها و ... که به بهانه‌ی آن افغانستان را اشغال نموده بود، دروغ محض بوده است و تنها منافع استعماری و ترس از به میان آمدن دولت اسلامی‌ است که پای امریکا را به این سرزمین کشانده است.
  • از جریان این سفر روان دشمنی امریکا علیه مردم مسلمان و مجاهد افغانستان به صراحت احساس می‌گردد. چون انتخاب روز «عید شکرگزاری» امریکایی‌ها، سفر ناگهانی و غیر منتظره، ملاقات تنها با غلام درجه یک بدون اشتراک سایر رهبران افغان آن هم در یک پایگاه نظامی، پوشیدن لباس زرهی در زیر لباس‌هایش، سخنرانی از پشت دیواری از بوجی‌های دفاعی مانند موضع جنگی، همه دلالت برین دارد که افغانستان سرزمین دشمن است و نباید در سرزمین دشمن از تدابیر امنیتی غفلت ورزید.
  • هدف اصلی این سفر ترامپ جزء برنامۀ کمپاین انتخابات ریاست جمهوری امریکا و اعلام از سرگیری مذاکرات با طالبان و روحیه دادن به سربازان شکست خورده اش بود، که عنقریب توسط برنامه صلح اسالیب اشغال‌گرایانه شان به اسالیب استعماری مبدل می‌گردد و تعدادی زیادی از نظامیان شان به امریکا برگشت خواهند کرد.

پس ای مسلمانان! بر حُکام خاین و نظام‌های مزدور سرزمین‌های اسلامی اعتماد نکنید، چون همه‌ای آنان جزء برنامه‌های کفار اند و همچو حُکام و نظام‌های سعودی، پاکستان، ترکیه و سایر سرزمین‌های اسلامی، اشرف‌غنی نیز از خود آن‌هاست و هیچ تعلقِ به مسلمانان افغانستان ندارد.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر - ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

حقارت و زبونی رئیس جمهور افغانستان در پایگاه بگرام سرنوشت یک حاکم مزدور را به نمایش گذاشت Featured

رئیس جمهور امریکا در یک سفر کمپاینی انتخاباتی وارد افغانستان شد و به مناسبت «روز شکرگزاری» با سربازان امریکایی دیدار کرد. در این میان رئیس جمهور افغانستان خلاف تمام اصول دولت‌داری و اخلاقی برای دیدن دونالد ترامپ به پایگاه امریکایی‌ها در بگرام شتافت و اوج ذلت ‌اش را به نمایش گذاشت. رئیس جمهور افغانستان در این دیدار تمامی تلاش‌های خود را به خرچ داد تا با تملق و چاپلوسی به همتای امریکایی‌اش بقای خود را در آیندۀ قدرت افغانستان تضمین کند، که اکثریت مردم آن را حقارت تاریخی نامیده‌اند.

رئیس جمهور افغانستان در سخنرانی‌اش از فداکاری نیروهای امریکایی در افغانستان ستایش کرد و با افتخار اعلام کرد که در طول دورۀ حکومتش تلفات نیروهای امریکایی به 52 تن کاهش یافته است. رئیس جمهور افغانستان اما نگفت که برای کاهش تلفات نیروهای امریکایی، مردم افغانستان چه قیمت بزرگی پرداخته‌اند و باعث رونق تجارت تابوت سازی، قبرکنی و قبرفروشی در کشور شده است. در طول پنج سال، پنجاه هزار نیروهای امنیتی افغان چوب سوخت جنگ امریکا قرار گرفتند و صدها هزار غیرنظامی کشته و زخمی شدند.

هرچند رئیس جمهور افغانستان در طول زمام‌داری‌اش در مقایسه با بلندپایه‌ترین جنرالان و خون‌آشام‌ترین سربازان امریکایی برای منافع امریکا بیشتر خدمت کرده است، اما با آن هم سرنوشت نهایی یک حاکم مزدور، زبونی است که رئیس جمهور امریکا وی را در پایگاه بگرام به بدترین شکل آن توهین کرد.

مردم مسلمان افغانستان باید بدانند که دموکراسی رهبران بی‌غیرت را تربیه می‌کند که هیچ عزت و افتخاری در وجود آن‌ها دیده نمی‌شود، آن‌ها تنها به بقای قدرت خویش می‌اندیشند ولو این‌که به هر قیمتی باشد. احساس انسانی در وجود آن‌ها مرده است و ذرۀ شرم ندارند و غلام و سرسپردۀ باداران خویش اند، در حالی‌که باداران شان هیچ اهمیتی به آنان نمی‌دهند. درحالی‌که در تحت چتر نظام اسلام، رهبران شجاع، باعزت و غم‌خوار امت پدید می‌آید که از خون، عزت و ناموس مسلمانان دفاع می‌کنند و همچو حُکام فعلی لکه‌ی ننگ بر جبین امت نمی‌باشند.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر - ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

تداوم جنگ روسیه علیه اسلام

  • نشر شده در اکراین

 (ترجمه)

محکمه/دادگاه نظامی جنوبی روسیه در شهر روستوف آن دون به تاریخ ۱۲ نومبر ۲۰۱۹ م، شش مسلمان اهل کریمیه را به جرم "قضیۀ حزب‌التحریر یالتا" بین ۷ تا ۱۹ سال زندان محکوم کرد. محکومین هریک مسلم علی‌اوف (۱۹ سال زندان)، اینور بکیروف (۱۸ سال زندان)، امیت یاسین کوکو (۱۲ سال زندان)، وادیم سیروک (۱۲ سال زندان)، رفعت علیم‌اوف (۸ سال زندان) و ارسن جپاروف (۷ سال زندان) به‌دلیل سازمان‌دهی و اشتراک در فعالیت‌های حزب‌التحریر مجرم شناخته شدند.

طی ۵ سال گذشته و از زمانی‌که روسیه منطقۀ کریمیه را به خاک خود الحاق کرد، این پنجمین حکم تحت نام "قضایای حزب‌التحریر" است که مسلمانان به‌صورت حیله‌گرانه‌ای به فعالیت‌های تروریستی متهم می‌شوند. حزب‌التحریر یک حزب جهانی سیاسی–اسلامی است که هدف‌اش احیای مجدد زندگی اسلامی در سرزمین‌های اسلامی از طریق مبارزۀ سیاسی و مبدئی می‌باشد. شخصیت غیرخشونت‌آمیز حزب طی ۶۰ سال فعالیت در بیش از ۴۰ کشور در سراسر جهان مشهود است. بناءً هرگونه تلاش برای متهم کردن حزب به انجام اقدامات خشونت‌آمیز کاملاً بی‌اساس است.

محاکم/دادگاه‌های روسیه باردیگر اتهامات باطل خود را در زمینۀ تروریزم آشکار کرد. اسناد محکمه/دادگاه، وقایع و کارشناسان اتهام‌شناسی، عدم برنامه‌ریزی و صحنه‌سازی برای اعمال تروریستی را تأیید می‌کنند. در این قضایا هیچ‌گونه سلاحی وجود نداشته و هیچ کس کشته یا زخمی نشده‌است. کل این پرونده مبتنی بر تحلیل مکالمات این برادران است و هستۀ اصلی‌اش بررسی‌های مشکوک پیرامون مباحث اسلامی می‌باشد.

خیالی و مزخرف بودن این اتهامات برای همه آشکار است، زیرا این شش تن به مجازاتی محکوم شده‌اند که حتی قاتلان، لواط‌کاران و زناکاران نیز در روسیه محکوم نمی‌شوند. این پرونده یک‌بار دیگر بر جنگ روسیه علیه اسلام، حاملین دعوت و مظاهر دین بزرگ‌مان دلالت می‌کند.

روسیه نگران تروریزم ، مجرمین یا امنیت عامه نیست؛ بلکه به این بهانه می‌خواهد دشمنی آشکارش را نسبت به افراد متدین، مخلص و نیکوکاری که در تقوا و استقامت نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای عموم مردم الگویی بارز اند، پنهان کند. ترس از عقیدۀ اسلام، حکومت‌های جدید روسیه را وادار کرده‌است تا به انواع جنایات متوسل شوند و حاملین دعوت این دین الهی را، بدون انجام کوچک‌ترین جرمی، به دوره‌های زندان غیرقابل تصوری محکوم کنند. این رویکرد نه تنها بر مسلمانان کریمیه، بلکه علیه مسلمانان روسیه نیز به‌کار می‌رود. مواردی‌که در مورد مسلمانان کریمیه مشاهده می‌شود بخشی از سیاست مجرمانۀ روسیه بر ضد اسلام در داخل این کشور است، طوری‌که این ظلم‌ها را در قفقاز شمالی و ولگا و خارج از این کشور، در سرزمین شام هستیم، نیز مشاهده می‌کنیم. الله سبحانه‌وتعالی ما را در مورد چنین ستم‌گران در کلام خود آگاه می‌کند:

﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ

[بروج: ۸]

ترجمه: آن‌ها هیچ ایرادی بر مؤمنان نداشتند جز این‌که به الله عزیز و حمید ایمان آورده بودند.    

خطاب به مسلمانان کریمیه می‌گوییم: این نخستین بار در تاریخ کریمیه نیست که روسیه به مردم مسلمان تاتار این منطقه حمله می‌کند. امروزه، حکومت‌های جنایت‌کار روسیه بی‌هیچ دلیلی بر مسلمانان کریمیه ظلم روا می‌دارند. اصلاً این سیاست وحشیانه علیه مسلمان، به‌ویژه برضد مسلمانان کریمیه، از زمان روسیه تزاری و کمونیزم الحادی آغاز شد و اکنون فدراسیون روسیه فعلی صرفاً جانشین قانونی آن‌ها در این سیاست مجرمانه است. اگر تمام مردم تاتار کریمیه در سال ۱۹۴۴ م به خیانت و در دهۀ ۹۰ م به افراطیت متهم شده‌بودند، امروز بهترین‌های‌شان به شرکت در فعالیت‌های تروریستی متهم اند.

ای مسلمانان کریمیه! مستکبرانی مانند کاترین دوم و استالین که حتی جنایات بزرگ‌تری را نیز علیه شما مرتکب شده‌بودند و سعی در پاک کردن مظاهر اسلام از کریمیه و حذف حضور فیزیکی‌تان از این سرزمین مبارک داشتند، اکنون مرده و در گورها مدفون اند. اما با وجود همۀ این تلاش‌ها، شما از خود استقامت نشان داده و روز به روز متوجه شکوه گذشتۀ اسلام و بازگرداندن مجدد زندگی اسلامی شده‌اید. زود است روزی‌که این "تروریستان مدرن" و کسانی‌که القاب افراطیت را برای‌تان داده‌اند، هم‌چون کسانی‌که یکجا با رژیم‌شان نابود شده‌اند، نابود شوند و شما در سرزمین‌های‌تان مصئون و از تطبیق اسلام در زندگی روزمرۀ‌تان خرسند خواهید بود.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

[روم: ۴ – ۵]

ترجمه: و در آن روز، مؤمنان (بخاطر پیروزی دیگری) خوشحال خواهند شد. به سبب یاری الله (سبحانه‌وتعالی) که هر کس را بخواهد یاری می‌دهد؛ و او صاحب قدرت و رحیم است.      

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-اوکراین

مترجم: مرصاد مرصوص

ادامه مطلب...

آیا برکناری نخست‌وزیر عراق، مشکل عراق را حل می‌کند؟

(ترجمه)

خبر:

دو پشتیبان اصلی نخست‌وزیر "عادل عبدالمهدی" موافقت كردند كه وی را در پی تشدید اعتراضات علیه دولت در بغداد و بخش اعظم جنوب كشور عزل کنند.

مقتدا الصدر که رئیس بزرگ‌ترین جناح سیاسی در مجلس است، از عبدالمهدی درخواست نموده تا خواستار انتخابات زودهنگام شود. وقتی‌که نخست‌وزیر از خواستۀ او امتناع ورزید؛ مقتدا الصدر از رقیب اصلی سیاسی خود، هادی العامیری که دومین حزب بزرگ در پارلمان را در دست دارد، خواست تا نخست‌وزیر را برکنار کند و هادی العامیری که دومین حزب بزرگ پارلمان را تحت کنترول دارد، در بیانیه‌ای که اواخر روز سه‌شنبه صادر شد، تماس صدر را تأیید کرد. (منبع: رویترز 2019/10/30)

تبصره:

در جریان موج دوم بهار عربی، مردم عرب خشم خود را از حاکمیت‌های استبدادی ابراز می‌کنند، موج دوم بهار عربی در الجزایر، سودان، عراق و لبنان آغاز شد؛ به‌خصوص در عراق؛ چون برخورد شدید نیروهای امنیتی با معترضین که هرروز ده‌ها تظاهرکننده را کشتند و هزاران تن دیگر را زخمی کردند، واضح و روشن است.

پایتخت و جنوب این کشور مرکز فرقه‌گرایانی شده‌است که از این حالت نفع می‌برند و برای مردم جزء  فقر و بیکاری چیز دیگری در پی نداشته است. بزرگ‌ترین افراد فاسد در زیر پرچم فرقه‌گرایی پنهان شده و ثروت کشور را به غارت می‌برند تا جایی‌که به مردم چیزی نگذاشتند و در پی آن مردم علیه کل نظام سیاسی و حزبی قیام کردند. اما مردم هنوز به دو چیز نیاز دارند تا اعتراضات خود را در عراق به هدف برسانند و این دو چیز عبارت‌اند از:

یکم) پیشنهاداتی مبنی بر تغییر چهره‌های حاکمیت دیکتاتوری فاسد و با چهره‌های جدید نمی‌تواند مشکلات مردم را برطرف کند. همه قوانین سکولاری فاسد است و باید از پایه و اساس برداشته شود. مشکل اساسی در عراق و دیگر سرزمین‌های امت اسلامی، حکومت‌های فاسد سرمایه‌داری است.

از آنجا که مردم عراق عمدتاً مسلمان هستند، فقط نظام واقعی اسلام می‌تواند جایگزین یک نظام سکولار سرمایه‌داری و استبدادی شود. اگر تظاهرکنندگان خواستار اسلام نباشند و عراق را به یک خلافت واقعی اسلامی تبدیل نکنند؛ این اعتراضات هیچ تغییری به بار نخواهد آورد.

علی‌رغم آلودگی شدید اذهان پیرامون ایده‌ی خلافت در پی اتفاقاتی‌که در موصل اتفاق افتاده بود، مردم عراق از واقعیت خلافت عباسی می‌دانند که چه چیز مفید و چه غیر مفید می‌باشد و با وجود مشکلات موجود پیرامون این امر، به ویژه در عراق، تغییر بدون نظام اسلام ممکن نمی‌باشد؛ در غیر آن این مظاهرات در دایره‌ی متفرق برگزار می‌شود و بدون نتیجه؛ مگر این‌که  نظر خود را در رابطه به نظام اسلام و دولت واقعی اسلامی تغییر دهند.

دوم) دولت‌هایی‌که از زمان اشغال پی‌درپی در عراق حاکم شدند، همه دست‌نشانده‌های آمریكا هستند و از غرب و آمریکا متابعت می‌کنند. بنابراین، ساختن دولت جدید از طریق جناح های پارلمانی و احزاب مفسد که از آمریکا و غرب پیروی می‌کنند، بحران را تشدید می‌بخشد و باید مردم عراق به تمام نیرو از کسانی‌که علیه کتلۀ سیاسی فاسدِ حاکم و نظام ستمگر برخواسته‌اند، پشتیبانی کنند. مردم عراق به جستجوی مخلصینی باشند که دستان‌شان به فساد آلوده نباشند و اذهان و افکارشان خارج از فساد باشند و این مخلصین در عراق موجود می‌باشند. نکتۀ اساسی در تغییر دولت در اختیار اهل قوت و افسران ارجمند ارتش و رهبران قبایل است که دست‌شان به حاکمیت جبری و فساد آلوده نیست و آن‌ها هستند که با گرفتن قدرت از دست طبقه حاکم فعلی، تغییر را ایجاد می‌کنند.

در غیر این  دو صورت، این خیزش‌ها می‌تواند عادل عبدالمهدی را برکنار سازد تا عادل عبدالمهدی تازه‌ای به قدرت برسد. از زمان اشغال عراق چهره‌های بسیاری به قدرت رسید؛ دولت نوری المالکی، دولت العبادی و دیگران و همۀ آن‌ها از آدرس پارلمان حاکم شدند و ماهیت نظام هم از همین آدرس می‌باشد. تغییر نظام از پارلمانی به ریاست جمهوری باعث تغییر دولت نمی‌شود، زیرا همۀ نظام ناتوان است و شخصیت‌ها و احزاب پشت این نظام همه یک عامل شکست خورده هستند. تأسیس دولت بر پایۀ عقیده اسلامی در عراق در شرایطی است که مردم عراق خواستار تغییر حقیقی، خردمندانه و موفق همراه با رضایت الله سبحانه وتعالی باشند و به دور از استعمارگران کافر که هرگز هیچ خیری را برای اسلام و مسلمانان نمی‌خواهند.

مترجم: پارسا امیدی

ادامه مطلب...

شتاب حکومت فلسطین، برای تطبیق برنامه‌های دشمنان اسلام!

  • نشر شده در فلسطین

(ترجمه)

شورای وزیران حکومت فلسطین در جلسه‌ای که به‌روز دوشنبه، ۲۱ اکتبر ۲۰۱۹م برگذار کردند، تصمیم گرفتند تا مادۀ شماره ۵ قانون احوال شخصی را برای تجدید نظر به‌نزد رئیس‌جمهور حکومت فلسطین محول کنند، تا سن ازدواج برای مردان و زنان، ۱۸ سال خورشیدی تعیین شود. این تصمیم برای تبدیل شدن به‌قانون، آمادۀ امضای رئیس‌جمهور حکومت فلسطین است.

این تصمیم، که حکومت فلسطین و انجمن‌های فمنیستی به‌بهانۀ حفظ خانواده و تخفیف قضایای طلاق در فلسطین در صدد خوب جلوه دادن آن استند، صریحاً بیان می‌کند که زنان تا قبل از هژده‌ساله‌گی به بلوغ کامل نمی‌رسند. آنان این جنایت را با بهانه‌های کاذب؛ هم‌چون شیطانی‌که زشتی و قباحت را حسن جلوه می‌دهد، توجیه می‌کنند. آنان این کار را ظلمی بر زنان و اطفال می‌دانند؛ حال‌آن‌که خودشان تنها کسانی استند که فساد علیه ایشان را می‌خواهند. حکومت فلسطین، انجمن‌های زنان و نهادهای توطئه‌گر غربی، از هر اقدامی برای تخریب جامعه، چه از طریق برگذاری جشن‌های رقص، آوازخوانی، ماراتون‌ها و فضاهای مختلط، دریغ نکرده‌اند.

در واقع، تأخیر در سن ازدواج، سبب سرکوب غرایز و تحریک شهوات می‌شود. این انجمن‌ها از سر دادن شعارهای در مورد زنان؛ مانند: «بدن‌ام، ملکیت‌ام!» و «من به‌مراقبت، محافظت و احترام تو ضرورت ندارم!»؛ اصلاً نمی‌شرمند. چه دلیلی واضح‌تر از این‌که می‌خواهند پسران و دختران‌مان را به‌سمت بی‌حیایی بکشند؟!

این تصمیم حکومت فلسطین و حمایت‌اش از فعالیت‌های فاسد انجمن‌های فمنیستی و دیگر نهادها، چیزی جز پاسخ مثبت به دشمنان اسلام و تطبیق پیمان‌نامۀ سیداو نیست؛ پیمانی‌که حکومت فلسطین در ۲۰۱۴م امضاء کرد و هدف‌اش این است که راه را برای براندازی قانوان احوال شخصی، که هنوز هم بعضی احکام شریعت را دربردارد، هموار کند. این تصمیم حکومت فلسطین، برای فساد اخلاقی، ارتکاب اعمال زشت و تخریب خانواده زمینه‌سازی شده است. این جنایتی است که بریتانیای استعمارگر، یهودیان اشغال‌گر و رژیم اردن، قبل از سپردن آن به حکومت فلسطین، جرأت انجام‌اش را نداشتند؛ ولی این حکومت مطیع برایش پاسخ مثبت داد، تا این کافران استعمارگر با این برنامه‌ها و پیمان‌شان بتوانند به اهداف‌شان برسند.

آنان مرتکب جنایتی شدند که پیش از این هیچ‌کس در این سرزمین مقدس انجام نداده‌بود! آنان می‌خواهند با این جنایت قانون مدنی (در تضاد با احکام شریعت) بسازند که شالودۀ خانواده را نابود نموده و جامعه را در روابط بین مردان و زنان، به‌سمت زندگی حیوانی غرب سوق می‌دهد. شاید بیانیه‌ای وزیر امور زنان حکومت فلسطین چشمان کسانی را که نمی‌بینند، باز کند. امل حاماد، وزیر امور زنان، توضیح داد که تعیین سن ۱۸ ساله‌گی برای ازدواج دختران در خط مشی چندین توافق‌نامۀ بین‌المللی بود که دولت فلسطین امضاء کرده‌است. او در یک بیانیه‌ای ویژه به القدس گفت: «اخیراً فلسطین به پیمان‌نامۀ سیداو پیوسته‌است. بخشی از این پیمان که مربوط به حقوق اطفال است، سن طفولیت را الی ۱۸ ساله‌گی تعیین کرده‌است.» (منبع: القدس، ۳۰ جولای/ ژوئیه ۲۰۱۹ م)

هدف این پیمان که حکومت به امضای آن می‌بالد، این است که مردم جهان؛ مخصوصاً مسلمانان را وادارد تا ارزش‌های فاسد غرب و شیوه زندگی غربی را در برقراری روابط بین مردان و زنان اتخاذ کنند. مواد این توافق‌نامه، احکام شرعی مربوط به قوانین احوال شخصی را نابود می‌کند؛ مثلاً: حذف جایگاه ولی در عقد نکاح، تساوی میان مردان و زنان در میراث، از بین بردن سرپرستی زنان بر مردان، مساوات در ازدواج و طلاق، برداشتن مدت پس از طلاق (عده)، منع چند هم‌سری، پذیرش ازدواج یک زن مسلمان با یک کافر و بسا قوانین دیگری‌که مسلمانان را از دین‌شان و احکام شریعت را از روابط بین مردان و زنان دور می‌کند.

حکومت فلسطین تنها به سیداو بسنده نکرده؛ بلکه در سال ۲۰۱۶م، به‌برنامۀ توسعۀ پایدار ۲۰۳۰م؛ نیز پیوست. شروع این برنامه برمی‌گردد به‌تصمیمی‌که مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۰۰م، با تعیین هشت هدف الی سال ۲۰۱۵م، اتخاذ کرد. سپس این برنامه تا سال ۲۰۳۰م، تمدید شد و هفده هدف را برای خود تعیین کرد که به کشورهای استعمارگر در بسیاری از ساحات زندگی مردم؛ حتی در ساختار فرهنگی و فکری‌شان، اجازۀ دخالت می‌دهد. در واقع، این‌ها دام‌ها و دسایس استعماری به‌هدف انحراف مسلمانان از دین‌شان است؛ به‌طورمثال: هدف پنجم این برنامه بر ارتقای سیداو تأکید دارد، که زنان را به‌بهانۀ توسعه زیر شعاع قرار می‌دهد.

غرب استعمارگر خوبی مسلمانان را نمی‌خواهد. نمی‌خواهد زنی را باوقار و محفوظ؛ هم‌چون مرواریدی نفیس، در میان مسلمانان ببیند. نمی‌خواهد فرزندان و نواسه‌ها/نوه‌هایش در هنگام پیری به اطراف‌اش جمع شده، دستان‌اش را بوسه زده، احترام‌اش را بجا و از وی قدردانی کنند. غرب استعمارگر نمی‌خواهد مسلمانی را ببیند که به والدین‌اش ترحم نموده و می‌گوید:

﴿رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً﴾

(الأسراء: ۲۴)

ترجمه: پروردگارا! همان‌گونه که آن‌ها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمت‌شان قرار ده.

آنان می‌خواهند از زنان‌مان؛ همانند کالاهایی ارزان برای نمایش و خوش‌گذرانی استفاده کنند؛ اگر ضعیف باشند تنها رهایشان کنند و هنگامی‌که پیر شدند دور انداخته شوند! آنان خانواده‌ای را می‌خواهند که هرگز متحد نباشد. آنان زندگی مملو از امراض را برای‌مان می‌خواهند، آن زندگی حیوان‌گونه‌ای که کشورهای‌شان را فراگرفته‌است. این حاسدین می‌خواهند هرآن‌چه از اخلاق و اخلاص را که در جوامع‌مان باقی مانده‌است، نابود کنند.

﴿وَاللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِيلُوا مَيْلاً عَظِيماً﴾

(النساء: ۲۷)

ترجمه: الله (سبحانه و تعالی) می‌خواهد شما را ببخشد (و از آلودگی پاک کند)؛ اما آن‌ها که پیرو شهوات‌اند، می‌خواهند شما به‌کلی منحرف شوید.

ای مردم فلسطین! اصلاح قوانین و قانون‌گذاری بخشی از کارزار این کفار استعمارگر است که قوانین، برنامه‌های آموزشی/تحصیلی و سبک زندگی مردم را هدف قرار می‌دهد، تا نسلی را تربیت کنند که هیچ مشکلی با محاصرۀ بیت‌المقدس نداشته و از مقدسات‌شان به‌سادگی دست می‌کشند. حکومت فلسطین و انجمن‌های دسیسه‌گر ابزار اجرائی اصلی این برنامه‌ها استند. هرچند تعداد این شیاطین از شمار بیرون است؛ ولی ما تمام تلاش خود را برای افشای اعمال پلید ایشان و هشدار شما برای بیزاری از آنان، به‌کار خواهیم بست.

ای قضات، مفتی‌ها، امامان، واعظین، مشاهیر و متنفذین! شما از شدت حملات کفار بر اسلام و نتایج سیاست‌های فاسدشان بر اطفال مسلمانان آگاه بوده و در جریانید. آیا زمان آن فرا نرسیده‌است که صدای‌تان را در مخالفت با این سیاست‌های فاسد و حفظ احترام‌تان بلند کنید؟! آیا خاموش می‌مانید و سیکولرسازی دختران و جوانان‌تان را نظاره می‌کنید؟! آیا گسترش زنا در بین مسلمانان را می‌پذیرید؟! برخیزید! مطابق عقیدۀتان موقف گرفته و برای خوشنودی پروردگارتان کلمۀ حق را بگویید.

ای مردم بیت‌المقدس! حکومت فلسطین سرزمین‌تان را گرفته، شما را به‌دست یهودیان سپرده و ثروت‌تان را به ناحق به‌یغما برده‌است؛ سرزمین، سرمایه و خون‌تان را حفظ نکرده و امروز احترام‌تان را هدف قرار داده‌است! بناءً چه سودی شامل حال‌تان خواهد شد؛ اگر در برابر جرایم‌شان ساکت باشید و جلو سیاست‌های فاسد و مجرمانۀشان را نگیرید؟! می‌دانیم که شما پاس‌دار احترام‌تان استید، از پسران و دختران‌تان مراقبت می‌کنید و ترجیح می‌دهید بمیرید؛ ولی شاهد انهدام مقدسات‌تان نباشید. بنابراین، جهت خوشنودی الله سبحانه و تعالی و رسول‌اش صلی الله علیه وسلم موضع‌گیری نموده و علیه جنایات حکومت فلسطین به‌پا خیزید! شما به اذن الله سبحانه و تعالی این ظرفیت را دارید. برمبنای این دستور الله سبحانه و تعالی از خانواده و اطفال‌تان محافظت کنید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُون﴾

(التحریم: ۶)

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! خود و خانوادۀ خویش را از آتشی‌که هیزم‌اش انسان‌ها و سنگ‌ها است نگه‌دارید؛ آتشی‌که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سخت‌گیر اند و هرگز فرمان الله (سبحانه و تعالی) را مخالفت نمی‌کنند و آن‌چه را فرمان داده شده‌اند (به‌طور کامل) اجرا می‌کنند.

خلاصه: اسلام ضامن حقیقی یک زندگی پاکیزه است. احکام‌اش زنان را سزاوار احترام می‌داند، حقوق‌شان را تضمین می‌کند، احترام‌شان را نگه می‌دارد و عزت‌شان را حفظ می‌کند. اسلام تهداب خانواده را بر تقوا بنا کرده‌است. بایستی تقوا بر روابط میان مرد و هم‌سرش حاکم باشد و اساس رابطۀ والدین و فرزندان را تشکیل دهد. خانواده‌ای‌که با تقوا ایجاد شود، مملو از اطمینان و آسایش خواهد بود. از الله سبحانه و تعالی می‌خواهیم که دین، عقیده، عزت و احترام مرد و زن مسلمانان را حفظ، زیان‌ها را از ایشان دور، و نصرت‌اش را سریعاً نصیب حال‌مان کند. خدایا! خلافت راشده را به‌طریقۀ نبوت که دین را تطبیق نموده و هم‌چون سپر محکم در برابر دشمنان اسلام و مسلمانان است، برای ما ارزانی فرما.

حزب‌التحریر – سرزمین مقدس فلسطین

مترجم: محمد حارث پویا

ادامه مطلب...

دلالت اقتضاء

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

شیخ بزرگوار، الله سبحانه وتعالی در تلاش شما برکت عنایت فرموده، در راه و مسیرتان شما را ثابت‌قدم و به آن‌چیزی‌که الله سبحانه وتعالی دوست دارد و راضی است شما را یاری فرماید!

در صفحۀ 44 جزء سوم کتاب شخصیه در موضوع (ما لا يتم الواجب إلا به فهو واجب؛ یعنی آن‌چه‌که بدون آن واجب تحقق نیابد، آن شیء نیز واجب است.)؛ چنین تصریح شده است: (برابر است که سبب شرعی باشد؛ مانند: ظاهر کلام نسبت به وجوب عتق و آزادی) گویا که در این متن اشاره به آیۀ ظهار شده است:

﴿وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِن نِّسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِّن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّا ذَٰلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ*فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّا فَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا ذَٰلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾

(مجادله: 23)

یا آیه کفارۀ قتل خطاء:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾

در صفحۀ 182 همین کتاب تصریح گردیده است (دلالت اقتضاء لازمۀ معانی الفاظ است و همین دلالت اقتضاء شرط معنای مدلول علیه است که به‌طور مطابقت لفظ بر آن دلالت دارد.)

بر من دو مسأله سوال خلق کرده است:

اول- این‌که در متن کتاب شرط گفته شده، نه سبب؛ درحالی‌که (در آیۀ مبارکۀ که مسأله‌ای آزادی غلام را بیان می‌کند) ظاهر لفظ سبب "عتق" است و طوری معلوم می‌شود که ظاهر لفظ بنا به دلالت اقتضاء واجب است؟

دوم- چرا در متن این کتاب کلمۀ مطابقت ذکر شده است، نه تضمن؟

امیدوارم که با این سوالاتم کار را بر شما سخت نساخته باشم، الله سبحانه و تعالی در عمر شما برکت عنایت فرماید! زاهد طالب نعیم

پاسخ:

وعلیکم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

پرسش اول- پرسیدی که چرا در دلالت اقتضاء «شرط» ذکر شده است؛ نه سبب. به نظر می‌رسد که شما از مثال (أعتق عبدك عني) در کتاب شخصیه طوری برداشت نمودید که این جمله شرط ملکیت را اقتضاء دارد و به این دلیل شرط در تعریف اقتضاء ذکر شده است و هم‌چنان قاعدۀ (ما لا يتم الواجب إلا به) در مثال (كالصيغة في العتق الواجب) که ظاهر لفظ سبب است و طوری برداشت نمودید که این معنا به اساس اقتضای جمله است و همین اقتضاء سبب است؛ بناء سوال نمودید که چرا سبب مانند شرط در تعریف دلالت اقتضاء ذکر نشده است.

جواب این است که مسأله تفاوت دارد، تفاوت مسأله از واقعیت دلالت اقتضاء و "ما لا يتم الواجب إلا به" فهمیده می‌شود؛ به‌طورمثال دلالت اقتضاء از جمله بحث‌های لغوی است که ارتباط به منطوق و مفهوم کلمات و جملات دارد؛ ولی (ما لا يتم الواجب إلا به فهو واجب) قاعدۀ شرعی است و یا حکم کلی است؛ پس بحث این قاعدۀ شرعی به بحث دلالت اقتضاء نباید خلط گردد. دلالت اقتضاء از موازین و معنای کلمات فهیمده می‌شود؛ ولی قاعدۀ مذکور از دلائل شرعی فهمیده شده؛ یعنی هریکی از دلالت اقتضاء و این قاعدۀ شرعی، قواعد خاص خود را دارند که بر آن قواعد بنا می‌شوند؛ چنان‌چه با تعریف هر کدام‌شان این مسأله واضح می‌گردد:

 اول- اصولیون برای دلالت اقتضاء سه تعریف ارایه کرده‌اند:

 أ- اولین تعریفی‌که از دلالت اقتضاء گردیده، ذکری از شرط و سبب نشده؛ بلکه در این تعریف دلالت التزام ذکر شده است. دلالت التزامی‌که منطوق کلام به خاطر صدق متکلم، یا صحت وقوع لفظ بر آن دلالت می‌کند. این تعاریف قرار ذیل‌اند:

  دلالت اقتضاء در کتاب "الاحکام فی اصول الفقه" ابی حسن سیدالدین آمدی متوفی سال 631 هجری چنین تعریف شده است:

(نوع اول دلالت، اقتضاء است و این دلالت از صراحت لفظ و وضع جمله فهمیده نمی‌شود. در این حالت مدلول ضمنی (که همانا دلالت اقتضاء است) از دو حالت خالی نیست، یا این‌که مقصود متکلم است و یا مقصود متکلم نیست؛ اگر مقصود متکلم باشد باز هم از دو حالت خالی نیست یا صدق متکلم و صحت لفظ بر این مدلول (معنای اقتضائی) متوقف است  یا متوقف نمی‌باشد؛ اگر صدق متکلم و صحت لفظ بر این مدلول متوقف باشد، به‌نام دلالت اقتصاء یاد می‌شود.)؛ چنان‌چه مشابه به همین تعریف در کتاب خودم (تيسير الوصول إلى الأصول) ذکر شده است.

 ب- دلالت اقتضاء؛ مانند تعریف فوق شده؛ ولی با تفصیل بیشتری؛ چنان‌که این تعریف به سوی شرط رفته است؛ نه غیر از آن؛ زیرا کسی‌که از دلالت اقتضاء چنین تعریف دارد، به این نظر است که شرط اولین چیزی است که در دلالت التزام منطوق، ذهن به طرف آن می‌رود و غیر از شرط هر چیزی دیگری‌که باشد تابع شرط است؛ به همین دلیل وقتی مثال "عتق" مطرح می‌گردد، این معرفین، ذهن‌شان به طرف ملکیت که همانا شرط "عتق" است می‌رود؛ نه به طرف سبب که ظاهر لفظ است؛ زیرا سبب به دلالت اقتضاء ارتباط نداشته؛ بلکه سبب ملکیت به دلائل ارتباط دارد؛ پس در مثال"أعتق عبدك عني" اول تحقق ملکیت از اقتضاء فهمیده شده تا "عتق" صحیح گردد؛ اما سبب عقد ملکیت به صیغۀ معین فهیمده می‌شود؛ بناء سبب عقد ملکیت از دلائل شرعی فهمیده می‌شود.

 هم‌چنان از جمله‌ای تعاریف، تعریفی است که در کتاب "المستصفی فی علم الاصول" کتاب ابو حامد محمد بن محمد غزالی طوسی متوفی سال 505هجری آمده است:

 (فن دوم: چیزی‌که از الفاظ از جهت معنا گرفته می‌شود، از جهت معنا و اشارۀ الفاظ است؛ بلکه نه از ظاهر الفاظ، به پنج دسته است. اول: چیزی است که به‌نام اقتضاء یاد می‌شود. اقتضاء، نه دلالت لفظ است، نه منطوق لفظ؛ ولی ضرورت لفظ است. این ضرورت یا به خاطر صدق متکلم است و یا به خاطری‌که وجود ملفوظ بدون آن شرعاً غیرممکن است؛ مثلاً: آنچه‌که بدون آن ملفوظ ثابت نمی‌شود، همان مثال "أَعْتِقْ عَبَدَك عَنِّي" می‌باشد؛ زیرا این مثال ملکیت را در ضمن داشته و ملکیت را تقاضا می‌کند؛ ولی در ظاهر، لفظ بر این معنا استعمال نشده؛ مگر "عتق" که در ظاهر لفظ از آن یاد شده، شرعاً شرط ملکیت را با خود دارد؛ بناءً موجودیت ملکیت اقتضاء لفظ است که از لفظ فهمیده می‌شود.)

 مثل همین تعریف، تعریفی است که در "بحرالمحیط فی اصول الفقه" زرکشی متوفی سال 794هـ آمده است.

 تعریف سوم نیز همان دو تعریف قبلی را تائید نموده با تفاوت این‌که شرط را تفصیل بیشتری داده و گفته که شرط معنای مدلول علیه لفظ به‌طور باالمطابقت است؛ نه معنای تضمنی آن. این تعاریف قرار ذیل است:

 در کتاب "المحصول فی علم الاصول" کتاب محمد بن عمر بن حسین رازی متوفی سال 606 هـ آمده است:

 (اما در مورد تقسیم دلالت التزام می‌گوئیم، دلالت التزام از کلمات الفاظ یا از ترکیب کلمات فهمیده می‌شود. نوع اول به دو قسم است؛ زیرا معنای مدلول علیه به دلیل التزام شرط معنای مدلول علیه به‌طور مطابقت است، یا تابع معنای مدلول علیه؛ اگر معنای مدلول علیه نوع اول؛ یعنی شرط باشد، به‌نام دلالت اقتضاء یاد می‌شود. بعداً این شرطیت یا به اساس عقل است و یا به اساس شرع؛ مثال نوع عقلی، این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم است:

«رفع عن أمتي الخطأ والنسيان»

ترجمه: از امت من (حکم) خطاء و فراموشی برداشته شده است.

 در این مثال عقل دلالت دارد که حکم شرعی را در این عبارت حدیث بگذاریم؛ زیرا معنای این حدیث بدون مقدر ساختن حکم شرعی عقلاً صحیح نمی‌باشد. گاهی شرط به اساس شرع است؛ مانند: این گفتۀ شخص "والله لاعتقن هذا العبد"؛ (قسم به الله که این غلام را آزاد می‌نمایم.) در این مثال ملکیت شرط شرعی است؛ زیرا بدون موجودیت ملکیت وفاء به این سوگند شرعاً ممکن نمی‌باشد.)

 طوری‌که در سه تعریف قبلی بیان کردیم به صورت کلی این تعاریف از هم‌دیگر فرقی ندارند؛ ولی از لحاظ تفصیل و جزئیات این تعاریف در مورد تعریف شرط با هم متفاوت‌اند.

 ما در کتاب سوم شخصیه می‌بینیم که تعریف دلالت اقتضاء از لحاظ لغوی چیزی است که بر شرط و مطابقت ارتباط دارد. ما در این کتاب گفتیم:

(دلالت اقتضاء چیزی است که از معانی الفاظ فهمیده و همین دلالت اقتضاء شرط معنای مدلول علیه به صورت مطابقت است. دلالت اقتضاء را گاهی عقل تقاضا دارد و گاهی هم شرع، این لزوم به دلیل صدق متکلم است و یا به خاطر صحت وقوع لفظ؛ مثل این فرمودۀ الله سبحانه و تعالی:

﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم﴾

زیرا کلمۀ "قاتلوا" آماده ساختن اسباب و وسائل جنگی و تمرین را با خود لازم دارد، این معنای است که عقل آن را تقاضا داشته و آماده ساختن تجهیزات جنگی شرط صحت لفظ است؛ به همین ترتیب در مثال "أعتق عبدك عني بألف درهم"؛ (یعنی غلام خود را از طرف من به هزار درهم آزاد کن) مدلول لفظ، بیع و هبه را با خود لازم دارد؛ یعنی در واقع لفظ به این معنا است که غلام خود را برای من بفروش و یا هبه کن و بعداً وکیلم باش و آن را آزاد کن. این معنایی‌ست که شرعاً آن را لازم داشته و همین معنایی‌که سبب صحت وقوع ملفوظ به است که همان عتق می‌باشد. هم‌چنان مثل این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«إِنَّ اللَّهَ وَضَعَ عَنْ أُمَّتِي الْخَطَأَ، وَالنِّسْيَانَ، وَمَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ»

ترجمه: الله سبحانه و تعالی خطاء، فراموشی و آن‌چه را بالای آن اجبار می‌شود، بخشیده است.

 در این حدیث ذات مرفوع شدن خطاء، فراموشی و اجبار ممکن نیست؛ بلکه هدف برداشتن حکم شرعی در این حالات است و این معنایی‌ست که شریعت به خاطر صدق متکلم بر آن اقتضاء دارد) طوری‌که دیده می‌شود، این تعریف کامل دلالت اقتضاء است.

 ثانیاً- حکم کلی (ما لا يتم الواجب إلا به) تعریف این حکم کلی تنها از بحث‌های لغوی فهمیده نمی‌شود؛ بلکه این قاعده بر دلائل شرعی مبتنی است؛ به‌طور مثال در مورد چیزی‌که بدون موجودیت آن، حکم واجبی، تحقق پیدا نمی‌کند، قطع نظر از این‌که آن شی جزء حکم باشد و یا خارج از حکم؛ مانند: سبب، شرط و مانع، علماء در این بحث تنها به دلالت اقتضاء توجه نکرده؛ بلکه بر دلائل شرعی نیز تمرکز نموده‌اند؛ به‌گونۀ مثال وقتی در باب "ما لا يتم الواجب إلا به" از «سبب» حرف می‌زنند، به این نظر اند که باید غلام ملک خود شخص باشد تا بتواند آن را آزاد سازد؛ در این صورت ملکیت شرط آزاد ساختن است و این شرط ملکیت از دلیل فهمیده می‌شود (فرق نمی‌کند که سبب شرعی باشد؛ مانند: عتق واجب و یا عقلی باشد)؛ بناءً اقتضاء از خود جمله فهمیده می‌شود؛ ولی سبب ملکیت از دیگر دلائل نیز فهمیده می‌شود؛ یعنی لازم است که اولاً شخص غلام را مالک باشد در غیر آن نمی‌تواند مال غیر را آزاد سازد و در این مثال ملکیت شرط تحقق منطوق است.

هم‌چنان دلائل شرعی چیزی است که استناد بر آن مورد قبول است؛ به همین دلیل اجتهاد از دلائل شرعی صورت می‌گیرد. لذا شی‌ای که بدون آن حکم واجبی، کامل نمی‌شود، گفته شده که خود آن شی واجب است؛ خواه آن شی سبب باشد و یا شرط. بعضی گفته‌اند؛ اگر شی سبب بوده و شرط نباشد، آن شی نیز واجب است؛ اما بعضی گفته‌اند؛ در صورتی‌که شی شرط بوده و سبب نباشد، واجب است و بعضی گفته‌اند؛ در هردو حالت واجب نیست؛ مگر این‌که حکم بر آن شی متوقف شده باشد، در آن حالت واجب است. تفصیل این موضوع در صفحۀ 258 جلد 1 کتاب "بحرالمحیط " زرکشی متوفی سال 794 هـ. و در صفحۀ 182 جلد 1 شرح کتاب "کوکب المنیز" تألیف تقی الدین ابوالبقاء محمد الفتوحی مشهور به ابن نجار متوفی سال 972هـ. ذکر شده است، هرکسی می‌خواهد به این کتاب‌ها مراجعه کند.

 اما تعریفی‌که در نزد ما ترجیح داده شده و در کتاب شخصیه سوم نیز بیان گردیده است، تعریفی است که بر دلائل شرعی استوار بوده و قاعدۀ "كل شيء لا يتم الواجب إلا به فهو واجب" از این دلائل گرفته شده است، فرق نمی‌کند که آن شی استنباط شده از دلائل شرعی، سبب باشد یا شرط، روی همین ملحوظ ما در تعریف گفتیم: "ما لا يتم الواجب إلا به" به دو قسم است. قسم اول، قسمی است که وجوب یک حکم واجب مشروط به آن شی است و قسم دوم آن است که وجوب حکم واجب غیرمشروط به آن شی است. در قسم اول وجود شرط واجب نیست؛ بلکه واجب تنها همان حکمی است که دلیل بر واجب بودن آن وجود دارد؛ مثل نماز که مشروط به طهارت است؛ پس طهارت در ذات خود واجب نیست؛ چون خطاب شرعی بر واجب بودن طهارت دلالت ندارد؛ بلکه طهارت شرط اداء نماز است؛ چون در خطاب و دلیلی‌که در مورد نماز آمده تنها بر وجوب نماز دلالت دارد؛ نه بر وجوب طهارت؛ لذا بعد از شناخت واقعیت شرط، بحث خود را به گفتۀ ذیل به پایان می‌رسانیم:

 (نتیجه سخن: هر آن شی‌ای که اداء یک حکم واجب، بدون آن تحقق نیابد، آن شی نیز واجب است، فرق نمی‌کند که شی از دلیل حکم فهمیده شود و یا از دلیل دیگری و تفاوت ندارد که آن شی سبب باشد و یا شرط و هم‌چنان فرق ندارد که سبب، سبب شرعی باشد؛ مثل ظاهر لفظ نسبت به "عتق واجب" و یا عقلی باشد؛ مثل نظر محصل برای علم واجب و یا این‌که سبب عادی باشد؛ مثل گردن زدن، نسبت به قتل واجب و یا این‌که شرط شرعی و عقلی باشد؛ مثل وضوء در مورد نماز و یا ترک اضداد مأمور به، نسبت به انجام یک کار، یا این‌که شرط، شرط عادی باشد؛ مثل شستن قسمتی از سر در وضوء؛ پس وجوب شی، چیزی را که بدون شی دیگری تحقق پیدا نمی‌کند، شی دوم را نیز واجب می‌گرداند و از همین دلائل، قاعدۀ شرعی «ما لا يتم الواجب إلا به فهو واجب») به میان آمده است.

 جواب سوال اول که چرا شرط  در تعریف دلالت اقتضاء ذکر شده؛ اما سبب ذکر نشده واضح شد و در این‌جا نیز دو باره آنرا تذکر می‌دهیم:

(چون شرط اولین چیزی است که در دلالت التزام منطوق در ذهن می‌آید و چیزی‌که در دلالت التزام منطوق در ذهن می‌آید به دلائل ارتباط می‌گیرد؛ به همین دلیل وقتی‌ مثال "عتق" را گفتند، به‌سوی شرط عتق که همانا ملکیت است، توجه کردند؛ نه سبب ملکیت که ظاهر لفظ است؛ چون ظاهر لفظ به دلالت اقتضاء ارتباط نداشته؛ بلکه به دلائل ارتباط دارد؛ پس در مثال "أعتق عبدك عني" موجودیت ملکیت از اقتضای کلام فهمیده می‌شود تا "عتق" صحیح گردد؛ اما سبب عقد ملکیت از صیغه و لفظ معین فهمیده می‌شود؛ بناءً ظاهر لفظ از دلائل شرعی فهمیده می‌شود.)

 طوری‌که من می‌دانم اصولیون سبب را در تعریف دلالت اقتضاء داخل نساخته‌اند و این جواب اول بود. الله سبحانه و تعالی در همۀ امور داناتر و آگاه‌تر است.

 سوال دوم: چرا در تعریف دلالت اقتضاء "باالمطابقه" ذکر شده، "تضمن" ذکر نشده است؟ زیرا دلالت تضمن و دلالت التزام از توابع دلالت مطابقت بوده؛ نه اصل معنا؛ چنان‌چه ذیلاً واضح می‌سازیم:

1-       اصل در دلالت مطابقت است؛ یعنی اصل این است که لفظ به تمام معنا دلالت نموده و بر بخشی از معنای تضمنی‌اش خلاصه نشود؛ مگر به تخصص و یا تقیّد؛ به عبارت دیگر، لفظ به یک بخشی از معنایش خلاصه نشده؛ مگر به سبب یکی از دلائلی‌که لغتاً لفظ را به یک بخشی از معنا خلاصه سازد.

2-       دلالت التزام معنای است که از لفظ منطوق لزوماً در ذهن می‌آید؛ یعنی تابع لفظ منطوق به است و اصل در دلالت لفظ مطابقت است؛ یعنی اصل این است که لفظ بر تمام معنایش به شمول معنای لازمی نیز دلالت کند. دیگر این‌که موجودیت معنای لازمی طوری‌که در جواب سوال اول بیان کردیم، شرط تنفیذ معنای منطوق به لفظ است؛ لذا تعریف دلالت اقتضاء همان‌گونه که در کتاب شخصیه سوم آمده است: (دلالت اقتضاء معنای لازمی است که از معنای الفاظ فهمیده شده و شرط مدلول علیه است. این‌که دلالت اقتضاء، شرط معنای بالمطابقت در لفظ است، مسأله‌ای واضح است؛ پس تا وقتی‌که لفظ به تمام معنایش دلالت نکند، به معنای لزوم ذهنی نیز دلالت کرده نمی‌تواند؛ مثلاً: کلمۀ "قاتلوا" که در آیه مبارکه ذکر شده است، اقتضاء بر وسائل جنگی در جنگ دلالت داشته، تنها بر شمشیر و توپ خلاصه نمی‌شود؛ بلکه تمام انواع سلاح که استعمال آن در جنگ ممکن است، شامل می‌شود.

در مثال "واسأل القریة" معنای لزوم ذهنی یا همان دلالت اقتضاء، اهل قریه است؛ پس برادران یوسف علیه السلام به پدرشان به خاطر تصدیق گفته‌های‌شان، گفتند که اهل قریه را سوال کند؛ یعنی لفظی‌که به کار بردند، به تمام معنایش دلالت دارد؛ به این معنا که برادران یوسف برای پدرشان گفتند: از هرکسی از اهل قریه که می‌خواهی پرسان کن! تا صدق کلام ما را پیدا کنی. این لفظ به معنای این نیست که پدرشان بخشی از اهل قریه را پرسان کرده و بخشی دیگری از اهل قریه را ترک کند؛ چون اگر لفظ را به این معنا بگیریم، سخن‌شان بر رد سخن‌شان دلیل می‌گردد؛ چون در این صورت سخن بدین معنا است که پدرشان از مردمی سوال کند که با آ‌ن‌ها قبلاً اتفاق کردند و در این صورت در معنا تغییر می‌آید؛ بناءً دلالت اقتضاء "اهل" زمانی فهمیده می‌شود که لفظ به صورت  "باالمطابقة" به تمام معنا دلالت کند.

 در مثال "أعتق عبدك عني" لازم ذهنی ملکیت است و ملکیت باید بر تمام آن باشد تا آزادی غلام جواز پیدا کند و این معنای مطابقت است. به همین ترتیب معنای لزوم ذهنی در لفظ منطوق به، لازم است که به تمام معنا دلالت کرده، هیچ بخشی از لفظ استثناء نگردد.

امیدوارم که این قدر جواب کافی باشد. الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و آگاه‌تر است!

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

اروپا روی سَندان ایران و زیر چَکش امریکا؛ سرنوشت توافقنامۀ هسته‌ای چه خواهد شد؟

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

مشخص است که برنامۀ هسته‌ی ایران را شرکت‌های فرانسوی و آلمانی در دوران شاه که تابع اروپا مخصوصاً انگلیس بود، ایجاد کردند؛ اما بعد از فروپاشی حکومت شاه در ۱۹۷۹م نفوذ اروپا نیز در ایران به نهایت رسید و ایران به دام امریکا افتاد. اروپا تلاش نمود تا راهی را برای اعادۀ نفوذ خود در ایران پیدا کند، از این‌رو مسئلۀ هسته‎‌ای ایران را بعد از این‎که در۲۰۰۳مخالفین ایرانی بعضی از فعالیت‌های هسته‌ای کشورشان افشا گردید، دامن زد. گفتگو‌ها میان ایران و مثلث اروپائی(انگلیس، فرانسه و آلمان) به علاوۀ روسیه و چین جریان یافت؛ چنانچه ایران در آن سال پروتوکولی را با پایگاه جهانی انرژی هسته‌ای به امضاء رساند که بر اساس آن اجازۀ تفتیش فوری انرژی هسته‌ای را داشت. این مسئله دوباره در ۲۰۰۵ بعد از این‎که ایران روند غنی‎سازی انرژی هسته‌ای را از سر گرفت، روی کار آمد. اروپا فشار وارد کرد تا قضیه به سازمان‎ملل راجع گردید که بعداً روسیه مخالفت نمود و پیشنهاد غنی‎سازی انرژی هسته‌ای را در کشور‎‌ش نمود و ایران در ابتدا سال ۲۰۰۶این مسئله را نپذیرفت.

این گونه این حالت تا سال‌های طولانی با فراز و نشیب‌های زیادی ادامه یافت و امریکا تلاش نمود تا این مسئله بدون حل باقی بماند تا این‎که اروپا را مشغول آن سازد و به وسیلۀ دروغینی دخالت را نپذیرفت که گویا هیچ علاقه‌ای با ایران ندارد و اروپا هم بدون امریکا توان حل این مسئله را نداشت تا این‎که در ۲۴ نوامبر۲۰۱۳توافق‎نامه میان ایران و کشور‌های پنچ به علاوۀ یک یعنی اعضای دائمی شورای امنیت سازمان‎ملل به اضافۀ آلمان در مورد برنامۀ هسته‌ای ایران به امضاء رسید. بناًء ایران برای رفع تحریم‎ها در مقابل امریکا کوتاه آمد تا این‎که به نفع امریکا در منطقه بعد از انقلاب‌ها در آن  نقش بازی کرد و مخصوصاً انقلاب سوریه که رنگ اسلامی گرفت و منافع امریکا را در منطقه به چالش می‎کشید؛ چنانچه اوباما به این موضوع اعتراف کرد.

 بناًء ایران با بی‎شرمی کامل شروع به تطبیق این نقش پلید نمود و اموالی را که از جانب امریکا بلاک گردیده بود، باز گردانیده و در این راه مصرف نمود تا این‎که هفت ملیارد دالر آن در امن قرار گیرد. حالاآنکه اروپا از این حالت راضی نبود؛ زیرا هدف امریکا را به خوبی می‎دانست و امریکا توافق نامه را با گفتگوهای مخفی همرای ایران به نتیجه نهائی رسانده بود و اروپا تلاش نمود تا آن‎ها را شکست دهد؛ اما زمانی‎که ناکام گردید، مجبور به موافقت شد تا تاثیر بین المللی‎اش را حفظ نماید و منافع آن محقق شود و فشار هایش را ادامه دهد تا دست آوردهای زیادتری را کسب نماید. تا اینکه به تاریخ ۲۰/۷/۲۰۱۵ توافق‎نامۀ جدیدی صورت گرفت؛ اگرچه این توافق‎نامه به نفع امریکا بود که اوباما آن را به عنوان یک عمل تاریخی لقب داد و تبلیغاتی بود برای کسب آرای دیموکرات‎ها در انتخابات ۲۰۱۶ و تحکیم نقش ایران در منطقه مخصوصاً در سوریه. اما اروپائی‌ها این فرصت را به هدف دست‌آوردهای اقتصادی غنیمت شمردند و جمهوری خواهان با این توافق‎نامه مخالفت نمودند؛ برای این‎که مخالفین‎شان در انتخابات پیروز نگردد.

بعد از این‎که جمهوری خواهان به قدرت رسیدند، ترامپ رئیس جمهور امریکا در ۸ می ۲۰۱۸م این توافق‎نامه را از بین برد، وی گفت: «چون شرایط در سوریه تغییر نموده و حالا خطر سقوط نظام وجود ندارد. بناءً نیازی به ایران در آن‎جا نیست.» روسیه و اردوغان نقش مهمی را بعد از ایران و حزب آن در لبنان به نفع امریکا در از بین بردن انقلاب اسلامی و تحکیم نظام سیکولار که مزدور امریکا بوده، انجام دادند؛ زیرا گمام می‎کردند که اروپا از این توافق‎نامه به نفع خود سود برده است. امریکا تصمیم گرفت توافق‎نامۀ دیگری را در ضمن جنگ اقتصادی که ترامپ به تاریخ ۲/۳/۲۰۱۸م بر دوست و دشمن اعلان نمود، با ایران امضاء کند که منافع اروپا را به خطر مواجه کند.

ایران با حملۀ امریکا سازگاری دارد و به نفع وی می‎چرخد و می‎داند که امریکا قوی‎ترین نفوذ بین‌المللی را در سطح جهان دارد. بناءً اروپا را با ترک گفتن از توافق‎نامۀ هسته‌ای تهدید می‎کند و برای اولین بار به تاریخ ۸/۵/۲۰۱۹م تحریم‎‌ها بر آن کاهش یافت، هم‎چنان برای بار دوم به تاریخ ۷/۷/۲۰۱۹م و برای بار سوم به تاریخ ۷/۹/۲۰۱۹م و از تاریخ ۶/۱۰/۲۱۰۹م برای چهارمین بار تهدید می‎کند تا تحریم‌ها کاهش یابد. هر اندازۀ که اروپا از لبیک گفتن به در خواست‌ها تأخیر می‎کند و امریکا تحریم‌هایش افزوده می‎گردد و تهدیدات ایران بالا می‎گیرد. همۀ این‎ها به نفع امریکاست که از بین بردن توافق‎نامه را هدف قرار داده است. اروپا تلاش نمود تا راهی را برای رسیدن به عواید نفتی‎اش خارج از نظام تحویلات مالی جهانی امریکائی پیدا کند.

هم‎چنان فرانسه تلاش نمود تا امریکا را قناعت دهد که ایران را اجازه دهد تا قدم اعتباری را به ارزش پانزده ملیارد دالر که معادل به حقوق چهار ماهۀ نفتی می‎شود، در مقابل پایبندی به توافق‎نامۀ هسته‌ای، ضمانت امنیت خلیج و گشایش مذاکرات در مورد امنیت منطقه و مرحلۀ بعد از سال ۲۰۲۵ در وقت انتهای بندهای توافق‎نامه بر دارد؛ اما امریکا این پیشنهاد را نپزیرفت و فال اروپا به نتیجه نرسید؛ بلکه امریکا تحریم‎های جدیدی را علیه ایران که شامل شانزده کیان، یازده کشتی و ده نفر در ایران می‌شد وضع کرد. این کار امریکا به چالش کشیدن واضح اروپا و به مخاطره انداختن منافع تجاری‎اش در ایران بود.

اروپا به توافق‎نامه متمسک می‎شود؛ زیرا این توافق‎نامه منافع اقتصادی و سیاسی او را فراهم می‎کند، به گونۀ که توانائی نشستن با امریکا را برای بستن توافق‎نامه پیدا کرده که قدرت بین‌المللی وی را بلند می‎برد. امریکا می‎خواهد دست آوردهای اروپا را از بین برده و او را به حاشیه براند تا دنبال امریکا روان باشد نه در ردیف وی؛ هم‎چنین با روسیه و چین نیز چنین می‎کند. بناءً امریکا می‎خواهد توافق‎نامۀ را تنها با ایران به امضاء برساند که چوکات آن را خودش مشخص نماید تا منفعت اصلی را برای خودش و آن‎چه باقی می‎ماند به دیگر کشورها برسد. این واضح است که امریکا در مذاکره با کوریای شمالی چین را به حاشیه می‎راند، در حالی‌که چین در در این منطقه صاحب نفوذ است؛ اما بخاطر ضعف سیاسی نتوانست امریکا را وادار نماید تا مذاکرات سه جانبه باشد.

هم‎چنین امریکا مذاکرات شش جانبه را همرای کوریای شمالی که در آن روسیه، چین و چاپان اشتراک می‎کردند، لغو نمود تا تنها تصمیم بگیرد و نکتۀ دیگر این‎که تأکید کند که او یگانه دولت بدون رقیب در سطح جهان است تا این‎که به تنهائی روابط بین‌المللی را مشخص نماید و دیگران به آن پایبند باشند، اگر چنین نکنند بر آن‎ها فشار آورده و تحریم وضع می‎کند تا افکار عمومی را علیه آن‎ها تحریک نماید؛ چنانچه در مسئله تروریزم همۀ کشورهای جهان مطیع آن شده و در جنگ با آن همگام شدند و قوانین آن را پذیرفتند و هرکسی‌که قوانین وی را نپذیرد او را به همکاری با تروریزم متهم نموده و بر وی تحریم وضع می‎کند تا مورد تنفر افکار عمومی قرار گیرد. پس این گونه امریکا در قضایا عمل می‎کند، سلطۀ و منافع خود را تحمیل تأمین می‎نماید.

از اینرو اواضح می‎گردد که تلاش‌های اروپا بسیار سست و ناکام است؛ زیرا گمان می‎رود که توافق‎نامه عملی نگردد و تنها در حد حرف باقی بماند، اروپا با این کار راضی می‎گردد تا این‎که در زمینه مهیا شود و بخاطر حفظ دست‌آوردهایش درنگ نماید، در حالی‎که امریکا می‎خواهد توافق‎نامۀ را با ایران به تنهائی منعقد نماید که دیگران را به حاشیه براند و ایران نیز با این کار امریکا هم‎خوانی دارد. ایران همیشه ناتوانی اروپا را به دلیل موقف امریکا از اروپا، حمله می‎کند؛ اما مشکلات دیگری نیز وجود د دارد که بستن قرار داد را به صورت داخلی و خارجی به تعویق می‎اندازد که بر آن غلبه می‎کند؛ زیرا ترامپ می‎خواهد کاری را انجام دهد که زمینۀ پیروز شدن وی را در انتخابت پیش رو فراهم سازد.

ایران یک دولت ملیت‌پرست است که اختلافات مذهبی را دامن زده و از آن بهره برداری می‎کند. وی در رکاب امریکا به دنبال فراهم کردن هدف خود می‌باشد و بخاطر منافع خود نفوذ امریکا را قوی می‎سازد. چنانچه از اعمال وی در سوریه، عراق و افغانستان واضح می‎گردد. حالآن‌که دولت خلافت راشده بر منهج نبوت است که به زودی اقامه خواهد شد و با هیچ کسی در مورد ساختار جنگی و اسلحۀ هسته‌ای خود مذاکره نمی‎کند و دخالت هیچ‌کسی را نمی‎پذیرد؛ بلکه آن‎چه را که شریعت امر نموده است، انجام داده و برای هراس دشمن امکانات فراهم می‎کند.

نویسنده: اسعد منصور

مترجم: رامین بارز

ادامه مطلب...

طبقۀ سیاسی فاسد در لبنان، برای خاموش ساختن انقلاب‌ مردمی، فرقه‌گرایی و تعصبات مذهبی را دامن می‌زند!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

از آغاز انقلاب مردمی در لبنان در 17 اکتبر 2019م  طبقۀ سیاسی فاسد در این سرزمین تلاش دارد تا برای خاموش ساختن این انقلاب‌، سیاست فرسودۀ خود را به‌کار گیرد. می‌خواهد خشمی را فرونشاند که سیاست‌های مبتنی بر فساد سیاسی و اقتصادی باعث تحریک آن شده است. سیاست‌هایی‌که سی سال است به‌گونۀ متوالی به‌وسیلۀ دولت اعمال می‌شود. بدهی‌هایی‌که برای این سرزمین به ارث مانده و از به کول کشیدن آن‌ها عاجز است، نزدیک به 90 میلیارد دالر می‌باشد. علاوه براین‌که تمام خدمات اساسی در این سرزمین؛ مانند: برق، آب و زیرساخت‌ها، در پایین‌ترین سطح  خود باقی مانده است. برای هرکسی‌که لبنان و وضعیت وخیم آن را می‌شناسد، واقعیت کنونی این سرزمین ریش‌خندی‌یی بیش نیست.

در این سی سال خشک و بی‌حاصل طبقۀ فاسد، در قدم اول سیاست‌مداران و در قدم دوم ذی‌نفعان در سیاست‌گذاری‌ها، رشد کردند. سیاست‌مداران تبدیل به معامله‌گران و یا تبدیل به شرکای آن‌ها شده، بانک‌های زیادی را صاحب و مفاصل اساسی این سرزمین را کنترل می‌کنند؛ طوری‌که لبنان تبدیل به مزرعه‌ای سودآور برای آن‌ها شده است؛ حتی گفته می‌شود که ثروت این قاچاق‌چیان در خارج از این سرزمین، نزدیک به 300 میلیارد دالر می‌رسد؛ رقمی‌که یک سوم و یا کم‌تر از آن تمام بدهی‌های لبنان را پرداخت می‌کند.

بنابراین انقلاب مردمی لبنان بیان واقعی فریاد از درد ظلم و بی‌عدالتی، فقر و فسادی است که جنبه‌های مختلف زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده است.

این انقلاب از لحاظ  خروج مردم در برابر حکام و فرقه‌های ساخته و پرداختۀ آن‌ها از زمان تأسیس رژیم لبنان به نوع خود نخستین می‌باشد. درحالی‌که این انقلاب هنوزهم پابرجاست، قبیلۀ حاکم بازهم در تلاش اعمال رفتارهای وحشیانه می‌باشد. با وجود همه فسادهای موجود در این سرزمین، ما این را به خوبی متوجه می‌باشیم که در باز نمودن پرونده‌های قضایی‌که مردم را دچار توهّم نموده و کاملاً توهین‌آمیز است، هدف آن ایجاد درگیری‌ها بین انقلاب کنندگان می‌باشد. این درحالی‌ست که در این سرزمین بخش اعظم مقامات قضایی وابسته به حزب ایران در لبنان، کابینۀ ریاست جمهوری و جنبش وطنی آزاد هستند؛ بنابراین قرارات قضایی صادر شده یا پرونده‌های باز شده، علیه وزیر سابق فواد سنیوره و نخست وزیر پیشین نجیب میقاتی، کسانی‌که در این رژیم فرقه‌ای نسبت به "جامعه اهل سنت" در معرض تنفر وبدگمانی قرار دارند و هم‌چنان باز نشدن پرونده‌های دیگر فساد، نشان می‌دهد که قبیلۀ حاکم در تلاش ایجاد درگیری‌ها در بین تظاهرکنندگان در خیابان‌‌ها است، تا این‌که به مسلمانان؛ به‌ویژه به اهل سنت هشدار داده باشند که این یک جنگ علیه آن‌ها است.

این بازی مردم را فریب نداده و منجر به خاموشی انقلاب‌شان نخواهد شد. علاوه‌براین، رابطه بین مسلمانان اهل سنت و بین کسانی‌که ادعا می‌کنند رهبران اهل سنت در لبنان هستند، ضعیف و کاملاً سرد و خشک می‌باشد. دلیل آن این است که در این سال‌ها به اصطلاح، رهبران وعده‌های دروغین به توده‌های آن‌ها در خصوص بسیاری از پرونده‌ها داده‌اند؛ به‌ویژه پرونده‌های بازداشت‌شدگان اسلام‌گرایان، که سال‌هاست خودسرانه، بدون سرنوشت و بدون محاکمه، زندانی هستند و این درحالی می‌باشد که وعده‌های این طبقۀ فاسدی‌که ادعای رهبری اهل سنت را می‌کنند، برای پایان دادن به این پرونده‌ها هنوز ادامه دارد.

هم‌چنان آن‌چه را که رئیس جمهور میشل عون در سخنرانی خود در تاریخ 31/10/2019م اظهار داشت، بعید از این نیست؛ چنان‌چه گفت: (... من تعهد می‌سپارم که برای ایجاد دولت مدنی بیرون از فرقه‌گرایی و برای تصویب قانون یک‌پارچۀ احوال شخصی... تمام تلاش خود را انجام دهم... .) با آن‌که تعقیب‌کنندگان انقلاب مردمی می‌دانند که هدف انقلابیون پایان دادن به وضعیت فساد و از بین بردن مفسدین است. علاوه‌براین، خواستار اصلاحات اقتصادی و معیشتی نیز می‌باشند و اصلاً کدام اشاره‌ای به احوال شخصی و محاکم شرعی ندارند؛ به استثنای بگومگوهای ضعیفی‌که در خصوص این طرح از مدت‌ها قبل آدرس مشخص دارند. سعی می‌کنند از انقلاب مردم و نیازهای آن‌ها برای عبور از برخی این ایده‌ها سوء استفاده کنند. این طرحی‌که رئیس جمهور در سخنان خود در یک سیاق کاملاً ناسازگار با انقلاب مردمی مطرح نموده است، تا به‌سان مینی در میان انقلابیون این سرزمین انفجار کرده و آن‌ها را به قضیه‌ای که کاملاً حساسیت آن معلوم است، مشغول کند. می‌خواهد که "مراجع مذهبی" را تحریک کرده و احساسات اسلامی را بربی‌انگیزد و در نتیجه مشکلی را پدید آورد که از شدت انقلاب کاسته و باعث ایجاد شکاف بین انقلابیون و منجر به تقسیم آن‌ها شود. انقلابیونی‌که ترکیبی از همه "فرقه‌ها" بوده و بخش بزرگ آن‌ها از نقض قانون احوال شخصی خودداری می‌کنند و بعید نیست که برای قلقلک دادن احساسات سکولارهایی‌که در بین انقلاب وجود دارند؛ نیز تلاش صورت گیرد و این تلاش‌ها برای بهره‌برداری از روحیه و تمایل‌شان برای رد هر پدیده‌ای می‌باشد که رنگ و بویی دینی داشته باشد. لیکن همان‌طوری‌که معلوم است آمدن این واقعیت بر انقلابیون هیچ بعید نیست. این علامت خوبی برای هشدار مردم نسبت به فساد و تصرفات این طبقه است.

انقلاب هم‌چنان استمرار داشته و طبقۀ فاسد نیز اسالیب فاسدی را از جنس انقلاب به‌کار می‌گیرند و این بعید نیست که چوپان اصلی این سرزمین؛ یعنی آمریکا برای رام کردن اوضاع فقط راه‌های حل را پینه زده، به ایجاد هیچ راه حلی عجله نمی‌کند و از این‌که سر رشتۀ امور از دست‌اش در رود ترسی ندارد؛ زیرا طبقه سیاسی فاسدی‌که اکنون بالای این سرزمین حاکم است، در وفاداری‌های سیاسی خود تابع آمریکا بوده و در تحرکات و دستورالعمل‌های خود به آمریکا و به سفارت خانه‌های آن در لبنان متکی می‌باشند. علی‌رغم بیزاری مردم از اقتدار این حکام، آمریکا هم‌چنان این فاسدین را حکام و قدرت حاکم این سرزمین خطاب می‌کند. از استمرار این حرکت چنین بر می‌آید که امریکا تمایلی به حل این مسأله نداشته و میدان را به این فاسدین خالی گذاشته است. اما این فاسدین هم جز تحمیل فرقه‌گرایی و تحریک تعصبات مذهبی، اسالیب دیگری را نمی‌شناسند؛ چون توجیه کردن مسائل علیه یک گروه و ایجاد سوء ظن در میان انقلابیون این سرزمین، چیزی جز این نیست.

انقلاب مردمی لبنان، عراق، سودان و انقلاب مردمی مداوم الجزایر، ثابت‌کنندۀ این است که آگاهی و هوشیاری امت روزبه‌روز در حال افزایش است. انقلاب‌های بهار عربی در سال 2011م آغاز شد تا خواستار آزادی و اصلاحات شوند؛ اما به جنگ رژیم‌ها علیه مردم تبدیل شد. تمرکز بر سرنگونی رئیس جمهور بود؛ اما تمرکز انقلاب‌ها امروز توسعه یافته و انقلابیون خواستار براندازی کامل طبقات سیاسی می‌باشند. هم‌چنان افزایش آگاهی مردم در خصوص تلاش رژیم‌ها برای شیطنت در انقلاب‌ها، نوعی از توسعۀ آگاهی و هوشیاری در امت است.

بله! در مورد سرنگونی طبقۀ سیاسی فاسد رأی عام ایجاد شده و افکار عمومی خواستار چنین چیزی می‌باشند و این  چیزی‌ست که فروپاشی قبیلۀ حاکم سیاسی را در پیش دارد. اما تنها کاری‌که این امت باید انجام دهند این است که رهبری را دنبال کنند که آگاهانه و مخلصانه آنان را به سمت یک هدف روشن و منسجم هدایت نماید، تا در نتیجۀ آن، آگاهی عامی پدید آید که از آن رأی عامی ایجاد شده و به یک تغییر اساسی منجر شود، إن‌شاءالله! زیرا تغییر اساسی، کاری‌ست که نیاز به تلاش آگاهانه دارد. نیاز دارد تا یک‌جا با صفوف مردم گام برداشته شده، رهبری آن‌ها برجسته و مشخص شود؛ در عین‌حال روشن شود که منافع مردم فقط در صورت تحقق هدف مورد نظر تأمین می‌شود و بس.

نویسنده: المهندس مجدی علی

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...

حکم شرعی در بیع سلم و ارتباط آن به فروش منزل پیش از بنای آن!

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

برادر عزیز در پناه الله سبحانه و تعالی باشید! مطمئناً جواب کافی این سوال را از جناب شما درخواهم یافت.

آیا شرکت‌های قراردادی، شرکت‌هایی‌که منازل را قبل از بنای آن می‌فروشند، از جملۀ بیع سلم به شمار می‌رود یا خیر؟ و این‌که آیا چنین معامله‌ای شرعاً جایز است؟ فرح فرحات

پاسخ

وعلیکم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

شما از دو مسأله سوال کرده‌اید:

اول- آیا فروش منازل پیش از بنای آن از جملۀ بیع سلم به شمار می‌رود یا خیر؟ و ضمناً از سوال شما دانسته می‌شود که این معامله در صورتی‌که از جمله بیع سلم باشد، جائز است؛ چون‌که بیع سلم شرعاً جائز می‌باشد.

دوم- آیا فروش منازل پیش از بنا و آباد کردن آن شرعاً جائز است یا خیر؟

در جواب به سوال اول باید گفت که فروش منازل پیش از بنای آن از جمله بیع سلم به شمار نمی‌رود؛ زیراکه بیع سلم عبارت است از: "فروش چیز معلوم و مشخص با قیمت معلوم که مبلغ آن پیش از تحویل کالا دریافت شود." می‌باشد که چنین معامله‌ای شرعاً جائز است. این بیع در پیمانه، وزن و اشیای عددی می‌باشد؛ چنان‌چه در جزء دوم کتاب شخصیه اسلامی نیز در این خصوص چنین آمده:

«جواز بیع سلم در حدیث ثابت است. از ابن عباس روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم به مدینه آمد؛ درحالی‌که مردم خرما را تا دو الی سه سال آینده به صورت سلم «پیش پرداخت» معامله می‌کردند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «هرکسی چیزی را پیش فروش می‌کند، باید پیمانه، وزن و مدت آن معلوم باشد.» (این حدیث را مسلم روایت نموده است.)

از عبدالرحمن بن ابزی و عبدالله ابن ابی اوفی روایت است که گفتند: «اموال غنیمتی را که با رسول الله صلی الله علیه وسلم به دست می‌آوردیم با کشاورزانی‌که از شام می‌آمدند، با گندم، جو و کشمش بر اساس بیع سلم معامله می‌کردیم و زمان آن را تعیین می‌نمودیم. عبدالله گفت: از عبدالرحمن و عبدالله ابن ابی اوفی سوال کردم که آیا با کسانی‌که اصل جنس را در اختیار داشتند سلم می‌کردید؟ گفتند: ما از آنان در این مورد سوال نمی کردیم.» (این حدیث را امام بخاری روایت کرده است.)

در روایت دیگری آمده: «ما در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم، ابوبکر و عمر، گندم، جو، خرما و کشمکش را بر اساس بیع سلم از مردمانی خریداری می‌نمودیم که این اشیاء در نزدشان وجود نداشت.» (این حدیث را ابو داوود روایت نموده است.)

این همه احادیث دلایل واضح بر جواز بیع سلم است. اما بیان این‌که در چه‌چیزها بیع سلم جایز و در کدام چیزها جایز نیست، در احادیث و هم‌چنین در اجماع واضح است؛ زیراکه سلم پیش فروش/پرداخت، چیزی است که هنوز تحت ملکیت فروشنده داخل نیست و یا این‌که ملکیت در آن کامل نگردیده است. این هر دو نوع، ممنوع می باشد؛ لیکن بیع سلم از این دو نوع در نص شرعی استثنا گردیده است؛ پس این ممنوعیت در غیرسلم صدق می‌کند. از این جهت آن‌چه که سلم در آن جایز می‌باشد باید در مورد آن دلیل شرعی وجود داشته باشد.

پس وقتی‌که به نصوص مراجعه می‌کنیم در می‌آبیم که بیع سلم در مکیلات و موزونات جائز است؛ همان‌گونه که در معدودات جائز می‌باشد. اما دلیل جواز مکیلات و موزونات از این حدیثی‌که ابن عباس روایت نموده، دانسته می‌شود. آن‌جاکه می‌فرماید: «رسول الله صلی الله علیه وسلم درحالی به مدینه آمد که مردم آن‌جا، خرما را تا دو الی سه سال پیش فروش می‌کردند، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: هرکسی چیزی را پیش فروش می‌کند، قیمت، وزن و مدت آن را باید معلوم کند.» (بدایة المجتهد و نهایة المقتصد لابن رشد الحفید) در روایت دیگری از ابن عباس آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «کسی‌که بیع سلم می‌کند باید در پیمانۀ معلوم، وزن معلوم و مدت معلوم باشد.» (این حدیث را بخاری روایت نموده است.) پس این حدیث دلالت بر این می‌کند که آن مالی که بر اساس بیع سلم معامله می‌شود باید از مکیلات (پیمانه) و موزونات (اشیاء وزنی) باشد و اما جواز بیع سلم در معدودات از اجماع ثابت شده است؛ یعنی اجماع بر این شده که بیع سلم در طعام جائز است و این اجماع را ابن منذر نقل نموده است. امام بخاری نیز به نقل از شعبه می‌گوید که محمد یا عبدالله ابن ابی مجالد به وی گفت: «ما در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم، ابوبکر و عمر، در گندم، جو، کشمش و خرما بیع سلم می کردیم.» پس این حدیث بیان‌گر این است که بیع سلم در طعام نیز جایز می‌باشد؛ زیرا که طعام بیرون از مکیلات، موزونات و معدودات نیست. پس سلم به هر آن‌چه که طعام به آن مقدر و معین شود، به شمول کیل، وزن و عدد، ارتباط می‌گیرد؛ مانند ارتباط تسلیم شدن چیزهایی‌که حکم آن تنها زمانی محقق می‌شود که طرف مقابل آن را عملاً تسلیم شود؛ مثل هبه و مانند سود افزونی که زمانی شرعاً سود شمرده می‌شود که به کیل، وزن و یا عدد آن افزوده شود. حدیث مذکور در مورد وزن و کیل صراحت دارد و نه در معدود؛ لیکن جواز سلم در طعام توسط اجماع، معدود را نیز در بیع سلم داخل می‌گرداند. اما باید در نظرداشت که اشیای که در آن بیع سلم صورت می‌گیرد باید صفت آن معلوم باشد؛ مانند: گندم حورانی، خرمای برنی، پنبۀ مصری، ابریشم هندی و انجیر ترکی و نیز پیمانه و وزن آن نیز معلوم باشد؛ مانند: پیمانۀ شامی، وزن عراقی و مانند کیلو و لیتر؛ یعنی حتماً باید پیمانه و وزن آن معروف و مشخص باشد.» (از جزء دوم کتاب شخصیه اسلامی)

بناءً بیع سلم در پیمانه، وزن و عدد جائز می‌باشد؛ نه در غیر آن‌ها.

اما شناخت آن، چیزهایی از جمله: کیل، وزن و عدد می‌باشد که به درک و شناخت واقعیت اجناس ارتباط می‌گیرد؛ یعنی این‌که این اموال از جملۀ ذوات الأمثال  و یا از ذوات القیم می‌باشد.

ذوات الأمثال به اموالی گفته می‌شود که شبیه و مثل آن بدون تفاوت قابل ملاحظه‌ای در بازار یافت شود؛ مانند: گندم، که یک کیلو گرام معین شدۀ آن، دقیقاً مانند یک کیلوگرام دیگر از نوع همین گندم بدون کدام فرق قابل ملاحظه‌ای می‌باشد.

اما ذوات القیم عبارت از اموالی می‌باشد که شبیه و مثل آن دقیقاً با همان اوصاف معین شده در بازار یافت نشود؛ یعنی این اموال در صفات خود غیرقابل تکرار، برخلاف اموال مثلیه است. بناءً خانه از جملۀ ذوات القیم می‌باشد؛ نه ذوات الأمثال؛ زیراکه هر خانه در بسیاری از امور، با خانۀ دیگر فرق می‌کند؛ مانند: زمین، موقعیت، چگونه‌گی بنا وغیره.

مکیلات، موزونات و معدودات از جملۀ اموال مثلیه می‌باشد؛ مانند: خرما، گندم، جو، کشمش و مانند آن؛ زیرا شبیه و مثل این اموال در صورتی‌که اوصاف آن یکی باشد، وجود دارد و تفاوت قابل ملاحظه‌ای از هم‌دیگر ندارند. پس این‌گونه اجناس از جملۀ ذوات الأمثال می‌باشند؛ بناءً وقتی‌که در این اجناس بیع سلم صورت گیرد فروشنده تعهد می‌کند که برای مشتری بعد از مدت معلوم، مقدار معلومی از این اموال، اعم از کیلی، وزنی و یا عددی، به اوصاف معین شده بدون تعیین جنس خاص به خریدار تسلیم نماید؛ یعنی فروشنده تعهد به تسلیم مال موصوف مطابق صفت آن می‌کند؛ نه به تسلیم ذات معین؛ مثلاً: تعهد می‌کند که یک تُن گندم مشخص را، بدون در نظرداشت این‌که این گندم از کدام زمین حاصل گردیده، از کی خریداری شده و یا از کی تحفه گرفته شده وغیره، به خریدار تسلیم نماید. بناءً هیچ یک از این امور در بیع سلم اعتبار و ارزشی ندارد؛ بلکه آن‌چه که اعتبار دارد؛ همانا تسلیم کردن مال موصوف، در مدت معین و موافق با اوصافی‌که در حین عقد بیان شده بود، می‌باشد. امام نووی در صفحۀ 18-19 جزء پنجم کتاب روضه‌الطالبین خویش زیر عنوان «شناخت اموال مثلیه وجه دارد» پنج وجه ذکر نموده و در اخیر گفته: «وجه دوم بهتر می‌باشد؛ لیکن بهتر آن است گفته شود که مثلی آن است تا تحت پیمانۀ وزن داخل شده و در آن بیع سلم جایز گردد.»

به این اساس، ممکن نیست منازل در بیع سلم داخل باشد؛ زیراکه از جملۀ مکیلات، موزونات و معدودات نبوده و از قبیل اموال و اجناس مثلیه نمی‌باشد. پس هر منزلی‌که پیش از بنا فروخته شود؛ ولو که اوصاف آن دقیقاً بیان شود، مشابه منزل دیگری نیست؛ زیراکه باز هم در میان این منزل و منزل دیگر فرق زیادی باقی می‌ماند؛ مانند: موقعیت بنا، زمینی‌که در آن بنا می‌شود وغیره؛ یعنی منزل از جملۀ اموال مثلیه‌ای که بیع سلم در آن جایز است، نمی‌باشد؛ از این جهت در باب بیع سلم داخل نیست. بناءً منزلی‌که هنوز بنا نشده در باب سلم داخل نمی‌باشد و ادلۀ سلم هم بر آن تطبیق نمی‌شود. لذا فروش منازل قبل از بنای آن شرعاً جائز نیست و روا نیست که به بیع سلمی که شرعاً جائز است، قیاس شود.

اما در جواب به سوال دوم مبنی بر این‌که حکم فروش منازل قبل از بنای آن چیست؟ باید گفت که ما قبلاً جواب این سوال را به تاریخ 31 مارچ 2016م به شرح زیر داده بودیم:

"پیش فروش کردن آپارتمان‌ها قبل از بنای آن بر اساس نقشه‌های ترسیم شده:

أ‌.         فروش آن‌چه که زیر ملکیت شخص قرار ندارد، جائز نیست و در این مورد احادیثی زیادی روایت گردیده است، از جمله:

-          امام ترمذی در سنن خویش از حکیم ابن حزام روایت نموده که گفت: نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدم و برایش گفتم: شخصی نزد من می‌آید و خریدار جنسی می‌شود که نزد من وجود ندارد؛ لیکن رفته و از بازار خریداری نموده؛ سپس برایش می‌فروشم، آیا این کار من جائز است؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «لا تبع ما لیس عندک»

ترجمه: چیزی را که در اختیار نداری نفروش!

-          امام ترمذی از عبدالله بن عمرو روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:  

«لا یحل سلف و بیع، ولا شرطان فی بیع و لا ربح ما لم یضمن، و لا بیع ما لیس عندک»

ترجمه: بنابراین، فروش منازل و آپارتمان‌هایی‌که هنوز بنا نگردیده جایز نیست؛ زیراکه هنوز زیر ملکیت شخص قرار ندارد؛ بلکه مهم‌تر از آن این که هنوز وجود ندارد.

ب‌.    خلاصه این‌که فروش منازل و آپارتمان‌هایی‌که هنوز بنا نگردیده جایز نیست؛ زیرا که موجود نمی‌باشد. فروش آپارتمان‌هایی جائز می‌باشد که ارکان اساسی آن؛ مانند: ساختار، زیربنا، ستون، دیوار، سقف وغیره وجود داشته باشد که بیان‌گر وجود واقعی آن است و عرفاً به آن آپارتمان اطلاق شده و قابل تسلیم است. دلایل برتری‌که از نظر من می‌تواند نزاع را از میان بردارد؛ همین‌ها بود که گفته شد؛ چون این‌گونه قضایا، مشاکل زیاد و اختلافات بسیاری را در زمان تسلیم مبیعه میان دو طرف پدید می‌آورد.

ت‌.     در خاتمه باید گفت که معاملات صحیح و درست در اسلام آن است که از بروز نزاع و کشمکش جلوگیری نماید. از این‌رو باید جنس مورد معامله موجود و تحت ملکیت مالک آن باشد و بدون هیچ مانعی قابل تسلیم باشد. پس بر مشتریان لازم است که این امور را کاملاً در نظر گرفته و مراعات نمایند تا در آینده به مشکل و نزاعی مواجه نگردند. توفیق‌دهنده؛ فقط الله سبحانه و تعالی است." (نقل قول)

امیدوارم این جواب کافی بوده باشد و الله سبحانه و تعالی داناتر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء بن خلیل ابو رشته

 

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه