شنبه, ۱۹ صَفر ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۸/۲۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

تبریکات امیر حزب‌التحریر، عالم برجسته عطاء بن خلیل ابؤالرشته برای بازدیدکنندگان صفحات آنلاین ایشان به مناسبت فرا رسیدن عید سعید اضحی سال 1444 هـ‌ق مصادف با 2023م

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

الحمد للله والصلاة والسلام علی رسول الله و علی آله و صحبه و من والاه

الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله، الله اکبر، الله اکبر، و للله‌الحمد

به تمام امت اسلامی به طور کلی... بهترین امتی که به معروف امر می‌کنند و از منکر نهی می‌کنند و به الله العزیز حکیم ایمان دارند...

و باالخصوص برای حاملان دعوت... الله سبحانه و تعالی پیروزی را به دست آن‌ها عطا کند و الله از آن‌ها حمایت کند تا دولت اسلامی، خلافت راشده را بر منهج نبوت تأسیس نمایند.

 به بازدیدکنندگان ارجمند صفحات آنلاین که به دنبال خیری هستند که در پی دارد و برای یافتن حقیقت و حمایت از افراد آن تلاش می کنند.

برای همۀ آن‌ها،

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته، فرا رسیدن عید سعید اضحی را به شما تبریک می‌گویم و از الله قوی‌العزیز استدعا دارم که این عید گشایش خیر و برکت برای همه مسلمانان باشد.

برادران و خواهران عزیز، سلام می‌کنم و با خیر برایتان دعا می‌کنم و از خداوند قوی‌العزیز می‌خواهم که سختی ابتلا و بیماری همه‌گیر را از بالای همه مسلمانان بردارد و این ماه مبارک آخرین ماهی باشد که مسلمانان در غیاب دولتی که اسلام و مردم آن را عزت دهد سپری می‌نماییم، بدون شک الله قادر و توانا است.

الله سبحانه و تعالی عبادات شما را بپذیرد و شما را از جمله کسانی قرار دهد که در آیۀ شریفه آن‌ها را توصیف نموده است:

﴿رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَار * لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ

[النور- 37-38]

ترجمه: (مردانی که هیچ تجارت و خرید و فروشی آنانرا از یاد الله و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات غافل غافل نمی‌سازد {و} آرزوی که دل‌ها و چشم ها در آن دگرگون می شود بیم دارند. تا الله بر اساس نیکوترین کردارشان به آنان پاداش دهد و از فضل خود {نیز} بر پاداش شان بی‌افزاید و الله بر هرکس که بخواهد بی حساب روزی می‌دهد.)

برادر شما:

عطاء بن خلیل ابؤالرشته

امیر حزب‌التحریر

10 ذوالحجة

مصادف با 28/06/2023

ادامه مطلب...

پیام تبریکی دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر - ولایه افغانستان به مناسبت فرا رسیدن عید سعید اضحی!

  • نشر شده در سیاسی

«الله أكبر، الله أكبر، الله أكبر، لا إله إلا الله، الله أكبر، الله أكبر، ولله الحمد، الله أكبر كبيرًا، والحمد لله كثيرًا، وسبحان الله بكرة وأصيلا، لا إله إلا الله وحده، صدق وعده، ونصر عبده، وأعز جنده، وهزم الأحزاب وحده، لا إله إلا الله، ولا نعبد إلا إيَّاهُ، مُخْلِصِين له الدين ولو كره الكافرون، اللهم صل على سيدنا محمد، وعلى آل سيدنا محمد، وعلى أصحاب سيدنا محمد، وعلى أنصار سيدنا محمد، وعلى أزواج سيدنا محمد، وعلى ذرية سيدنا محمد وسلم تسليمًا كثيرًا»

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر – ولایه افغانستان فرا رسیدن عید سعید اضحی را به کافه‌ی امت اسلامی به‌خصوص ‌امیر حزب‌التحریر «شیخ عطا بن خلیل ابوالرشته» و شباب حزب‌التحریر مبارک‌باد می‌گوید. از الله متعال خواهانیم که تمام عبادات، صدقات، دعوت، مبارزه و قربانی‌های ما را قبول نماید.

باز هم عید سعید اضحی در حالی فرا می‌رسد که نظم غیراسلامی بر جهان سایه انداخته است. چنانچه می‌بینیم که اسلام در غربت به‌سر می‌برد، و مسلمانان با فتنه‌های متعددی درگیر‌اند که انجام مکلفیت‌های شرعی‌شان را سخت‌تر ساخته است. در این اواخر شاهد هستیم که مظاهرِ فسادآلود نظم‌سکولار بیش‌تر از پیش در تمام جهان در حال پخش و نشر می‌باشد. سال‌هاست که جهان با وبای مفکوره‌های کفری همچون لیبرالیزم، نشنلیزم، سکولریزم، حقوق بشر و آزادی‌های دموکراتیک درگیر است. اما در این اواخر موجِ همجنس‌گرایی و مداخله در فطرت بشر (تغییر جنسیت) جهان را مورد تهدید قرار داده است. از جهان غرب گرفته تا جهان اسلام این وبای همه‌گیر در حال پخش و گسترش می‌باشد. با این وضعیت مسلمانان اعم از لحاظ فکری و جسمی در امن به سر نمی‌برند.

چنانچه دولت‌های غربی، سازمان ملل و سایر سازمان‌های وابسته به آن تحت نام حقوق بشر و کمک‌های بشری، افکار و عقاید ما را مورد هدف قرار می‌دهند. همین گونه جان‌های ما نیز صرف به خاطر این‌که مسلمان هستیم در معرض بمب و باروت دشمن قرار دارد. از نمونه‌های آن تا هنوز که هنوز هست مسلمانان فلسطین از دستِ یهود و شریرترین انسان‌های جهان در رنج و عذاب به سر می‌برند؛ مسلمانان سوریه همچنان از بمب‌های روسی و خیانت حکام، همچون حکامِ ایران، ترکیه و سایر جهان عرب در ‌امان نیستند. مسلمانان هند در گروی سیاست‌های نژادپرستانه‌ای حکومت مودی و حرکت هندوتوا ‌همه‌روزه عذاب و شکنجه داده می‌شوند؛ اویغور‌های تحت اشغال و شکنجه‌ی دولتِ مستبد چین قرار دارند، مسلمانان روهنگیا به آرزوی سرپناه در منطقه سرگردان می‌باشند، و سرانجام این‌که در سرزمین‌های اسلامی حکام خاین مسلط اند؛ و اما افغانستان، که تحت حملات و تحریم‌های شدید غرب و غربی‌ها قرار دارد، و از این‌که غرب از این مردم و سرزمین می‌هراسد به همین دلیل تلاش دارد که این ظرفیت نوپا را از پا دروآرده و تسلیم خود نماید، تا مبادا قدرت موجود در افغانستان، در منطقه به منفعت اسلام و امت‌مسلمه رقم بخورد. با وجود این‌همه مصیبت‌ها بازهم مراسم عید را برگزار می‌کنیم، و می‌خواهیم که مسلمانان در این ایام قربانی نموده خوشی و سرور نمایند و حکم رب خود را به جا آورند؛ همان‌گونه که در مقابل مصیبت‌ها و مشکلات زندگی صرف برای رضایت الله متعال صبر می‌کنند.

ما از تمام مسلمانان و به خصوص از اهل قدرت می‌خواهیم که در هر میدان زندگی حکم الله متعال را معیار قرار دهند؛ به خصوص برای اعاده‌ای زندگی اسلامی و به تأسیس دولت خلافت بر منهج نبوت اقدام نمایند. واقعی است که این مسیر دارای دشواری‌ها می‌باشد، اما باید اسماعیل‌های خود را در این راه فقط برای رضای الله متعال قربانی نمود و از هر آنچه که مانع این می‌شود که اسلام را به گونه‌ای کامل تطبیق و آن را توسط دعوت و جهاد به سایر بشر حمل نمایم، با قوتِ تمام از آن بگذریم. برعلاوه شهوت‌هایی که بخاطر قدرت، ثروت و شهرت داریم را قربانی کنیم که عاقبت آن، هم در دنیا باعث نصرت اسلام و زوال نظمِ سکولارجهانی می‌شود و هم در آخرت نعمت‌هایی که نه دیده شده، نه شنیده شده و نه هم طعم آن چشیده شده است منتظر کسانی خواهد بود که به میثاق (حاکم ساختن اسلام و حمل آن توسط دعوت و جهاد به جهانیان) خود با الله متعال وفا نموده و خود را از چنگ هرگونه پیمان‌های بشری که مانع تطبیق اسلام می‌شود، آزاد ساخته‌اند.

مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا {اسراء: ۱۸ – ۱۹}

ترجمه: هر کس که دنیای زودگذر (این جهان) را بخواهد (و تنها برای زندگی آن کار کند)، آن اندازه که خود می‌خواهیم و به هرکس که صلاح می‌دانیم، هرچه زودتر در دنیا بدو عطاء خواهیم کرد. به دنبال آن، دوزخ را بهره‌ی او می‌کنیم که به آتش آن می‌سوزد، در حالی که (به سبب کارهائی که در دنیا کرده است) مورد سرزنش است و (از رحمت الله) رانده و مانده است. و هر کس که (دنیای جاودانه‌ی) آخرت را بخواهد و برای (به دست آوردن) آن، تلاش زیاد نماید و در حالی که مؤمن باشد، این چنین کسانی، تلاش‌های شان بی‌بهره (و بی‌اجر) نمی‌ماند.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر – ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

روسیه میان سیاست مهار و استقلال و خطرات این درگیری بر جهان!

  • نشر شده در سیاسی

 (قسمت اول)

(ترجمه)

 روسیه از بقایای اتحاد شوروی منحل شده یا باقی‌مانده‌ای از بلوک نظامی سوسیالستی و پیمان ورشو یا قطب دوم جهان است؛ طوری‌که از آغاز این پیمان از سال 1955م الی ختم آن در سال 1991م رقیب و هم‌تراز غرب، ایدئولوژی سرمایه‌داری و سیاست‌های خارجی آن بود. اتحادجماهیرشوروی قبل از منحل‌شدن و فروپاشی، 15% از زمین را اشغال کرده بود که تقریباً معادل به قارۀ امریکای شمالی بوده و با 12 کشور هم‌مرز  و توسط سه اقیانوس با دریاهای متصل به آن‌ها احاطه شده بود. جمعیت آن تا سال 1991م حدود 293 میلیون نفر بود. روسیه نخستین‌بار در عرصۀ نفت رتبۀ اول را کسب کرد که حدود 20% از نفت جهان را تولید می‌کرد و رتبه سوم در تولید زغال سنگ و رتبه دوم را پس از امریکا در تولید گاز به خود اختصاص داده بود؛ طوری‌که 17.5% از تولیدات جهانی را صادر می‌کرد و مالک کارخانۀ سلاح‌های هسته‌ای بود که بزرگ‌ترین کارخانه در سطح جهان بشمار می‌آمد‌!

در واقع، بلوک شرقی در سال‌های نخستین از تأسیس‌اش، سال 1917م الی استقرار آن، سال 1922م یعنی تا پس از مبارزه پنج ساله‌اش با قیصریه روس و پیروزی بر آن در جنگ خونینی که هزاران کشته برجای گذاشت، حاکمیت می‌کرد. پس از ثبات و پیشرف جهانی به عنوان یک ابرقدرت؛ به ویژه پس از جنگ جهانی دوم در سال1945م برای حمله نظامی به بسیاری از کشورهای اروپای شرقی و ضمیمه‌‌ آن‌ها تلاش کرد. وی تنها به همین حد بسنده نکرد؛ بلکه دیدگاهی توسعه‌طلبانۀ نسبت به اروپای غربی و امریکا داشت، یعنی به همۀ دولت‌های بلوک غرب. در حقیقت، احزاب سوسیالست در اروپا و امریکا گسترش یافتند و در حمله و غصب بر اروپا موفق شدند و در بعضی از کشورها پیروز گشته و طی دهه‌های هفتاد و هشتاد قرن گذشته در اسپانیا، ایتالیا، فرانسه و کشورهای دیگر به قدرت رسیدند.

اما امریکا در قبال افکار سوسیالیستی، سیاست سخت‌گیرانه‌ای را در پیش گرفت و از فعالیت آن در داخل امریکا جلوگیری کرد. برای هر کسی‌که وابسته به حزب سوسیالیستی بود، احکام سختی را که نهایت آن اعدام بود، وضع کرد. در واقع، اگر ایدئولوژی سوسیالیستی در تصورات، احکام و طریقۀ زنده‌گی‌اش مرض نمی‌داشت؛ در ظرف چند سال تمام کشورهای اروپایی را سرنگون می‌کرد، اما نتیجه چنین شد که مردم با وجود ظلم وستم‌های ناشی از نظام سرمایه‌داری و تسلطش بر معیشت و دارائی‌های مردم برای منافع طبقۀ محدود؛ از فکر و ایدئولوژی سوسیالیستی متنفر شدند که عامل آن، تصورات خیالی غیرقابل تطبیق سوسیالیزم و سیاست بیمارگونه و منافقانه‌ای بود که اتحادجماهیرشوروی در قبال غرب اتخاذ کرده بود؛ همانند سیاستی که روسیه با امریکا تحت نام سیاست صلح جهانی و تقسیم نفوذ در جهان را در سال 1961م اتخاذ کرد.

 اتحادجماهیرشوروی از هم پاشید و گورباچف از افکار سوسیالیستی دست‌بردار شد. حزب کمونیست در سال 1991م منحل گردید و به کشورهای تشکیل‌دهندۀ این اتحادیه بخاطر وخامت اوضاع اقتصادی اجازه داده شد که مستقل شوند؛ به گونه‌ای که روسیه تلاش ورزید تا ضمن سیاست بیریسترویکا یا شفافیت (تجدید ساختار و اصلاح اقتصاد) باقی‌ماندۀ وضعیت اقتصادی را نجات بخشد و برای منفعت آزادی بازار از فکر و ایدئولوژی سوسیالیزم دست‌بردار شد و یلتسین، رئیس جمهور روسیه در این سیاست از گورباچف قبل از استعفایش در سال 1991م از ریاست این اتحادیه حمایت کرد. بدین ترتیب، عمر 70ساله‌ی اعمال و تطبیق ایدئولوژی سوسیالیستی به پایان رسید!

روسیه از مقام و منزلتی‌که جماهیرشوروی بر آن حاکم بود، یعنی از جایگاه دومین کشور ابرقدرت در سطح بین الملل، از هم‌ترازی با غرب، از معتبر بودن در سطح جهان و از مؤثریت در نهادها و مؤسسات بین المللی نزول کرد. پس از سال 1991م توازن جهان تغییر کرد و امریکا به عنوان یک دولت نیمه بلامنازع در سیاست بین‌الملل ظاهر گشت و حاکمیت جهان و سیاست‌های آن را در دست گرفت تا جائی از قدرت رسید که جورج بوش، رئیس جمهور امریکا در زمان جنگ عراق و افغانستان بعد از وقایع 11 سمپتبر اظهار کرد: «هر کسی‌که از میان دولت‌ها با ما نباشد، دشمن ماست.»

با این تغییر، دیدگاه امریکا نسبت به روسیه تغییر کرد و از طریق گام‌ها و اقدامات زیادی به مهار کردن روسیه از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی پرداخت که مهم‌ترین این اقدامات قرار ذیل اند:

1 تلاش برای محدود کردن روسیه و مداخلۀ آن در سیاست خارج از قلمرواش در کشورهای ضعیف و یا در کشورهای خارج از محدوده‌ و جلوگیری از قدرت‌مندشدنش؛ مخصوصاً از طریق مؤسسات بین‌المللی، پیمان‌ها و یا إقدامات دیگر. این موضوع، بلافاصله پس از انحلال اتحادجماهیرشوروی در قضیه عراق و محاصرۀ آن و سپس حمله و اشغال آن هویدا گشت.

2 برانگیختن مشکلات منطقه‌ای و بین‌المللی برای روسیه تا مشغول خود شده  و در قضایا و مسائل بین‌المللی فکر نکند و از سوی دیگر؛ برای حل مشاکل خود به سوی امریکا دست دراز کند، مخصوصاً در درگیری‌های منطقه‌ای؛ چنانچه این مسأله عملاً در جنگ آذربایجان، صربستان و دیگر مناطق تحت نفوذ روسیه اتفاق افتاد.

3 دور نگهداشتن روسیه از چین و ایجاد موانع برای هرگونه نزدیکی با چین. این موضوع در خصومت امریکا با پیمان استراتیژی که بین چین و روسیه منعقد و در سال 2022م تمدید شد، واضح گردید. امریکا بارها از طریق مقامات و مسئولین رسمی خود از خطرات همکاری نظامی بین چین و روسیه در درگیری موجود در اوکراین هشدار داده است.

4 تلاش برای ورشکستگی اقتصاد روسیه؛ مخصوصاً در مسئله بازارهای خارجی انرژی و صنایع. امریکا تلاش کرد تا اسعار انرژی را با وجود آن‌که خودش تحت تأثیر قرار گرفته بود، پایین آورد تا یک منبع اصلی و عمدۀ اقتصاد روسیه را قطع کند. دلیل آن این بود که روسیه در دورۀ افزایش قیمت نفت از نظر اقتصادی بهبود یافته و توانسته بود که پروژه‌های توسعۀ تسلیحات استراتیژیک را تقویه و حمایت کند. بهبودی اقتصادی هم‌چنین به وی کمک کرد تا بتواند با ایجاد پیمان‌ها و مؤسسات اقتصادی مشترک در محیط اطراف خود از کشورهای همسایه مداخله کند.

5 سهیم ساختن روسیه در مسابقۀ تسلیحاتی، علی‌رغم امضای تفاهم‌نامه‌های معین در مورد سلاح‌های هسته‌ای و پایگاه‌های نظامی خارجی. امریکا برنامه‌های توسعۀ تسلیحات خود را متوقف نساخت و این بدان خاطر بود تا روسیه را مانند دوران شوروی با خود همگام سازد و در نتیجه؛ روسیه متحمل هزینه‌های گزاف شده و قسمت زیادی از اموال و دارائی‌های خود را در این راه به مصرف برساند با آن‌که در این وقت، سخت به آن‌ها نیازمندست.

6 تلاش برای محدود کردن پایگاه‌های نظامی خارجی و از بین بردن کارخانه هسته‌ای روسیه. امریکا در قبال کارخانه هسته‌ای روسیه اقدامات زیادی را عملی ساخت، از جمله:  مونتاژ، محدود کردن و جداسازی بخشی از آن. امریکا با روسیه چندین پیمان امضاء کرد از جمله؛  معاهده استارت1 (کاهش تسلیحات استراتیژیک؛ 1991 -1994م) که تا سال 2001م منجر به نابودی حدود 80% از این کارخانه شد و سپس در سال 2010م پیمان استارت2 را امضاء کرد.

7 تلاش برای دلجوئی بعضی از دولت‌ها و ایجاد پایگاه‌های نظامی در آن‌ها. این یک مداخلۀ آشکار در قلب روسیه بوده که چالش بزرگی برایش تلقی می‌شود. در سال 2023م بلینکن، وزیر امورخارجه امریکا با وزرای خارجه قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ترکمنستان دیدار کرد و به آن‌ها پیشنهاد کمک و حمایت برای کاهش وابستگی و اعتماد را به روسیه کرد و 25 میلیون دالر را برای کمک به این کشورها تقدیم کرد تا در عرصۀ پیشرفت و توسعه بکار گرفته شود. در گذشته، امریکا از اولین پایگاه نظامی در میدان هوائی خان آباد در ازبکستان پس از حملات 11 سپتامبر استفاده کرد؛ سپس پیش‌قراولان نیروهای خود را با نیروهای ناتو به قرقیزستان فرستاد. بدین ترتیب، نیروهای نظامی در تبلیسی، پایتخت گرجستان در سال 2004م مستقر گردیدند. هم‌چنان، امریکا تلاش می‌کند تا از طریق نیرنگ و فریب‌بازی تحت عنوان جنگ با تروریزم و کمک‌های اقتصادی، به این کشورها مداخله کند.

8 کشاندن روسیه به جنگ‌های ویرانگر و طولانی‌مدت مانند جنگ اوکراین 2022م؛ این بدان خاطر است که روسیه را در سیاست‌های خارجی خود با توجه به دیدگاه جدیدش در شکل دادن به جهان، تحت فشار قرار داده و آن را مانند سایر دولت‌های اروپایی کاملاً تحت کنترل خود درآورده و مهار کند. از سوی دیگر، قصد دارد تا به این طریق وی را از چین دور نگهدارد. بر کسی پوشیده نیست که جنگ در اوکراین، وضعیت اقتصادی و امنیتی داخل روسیه را بسیار وخیم کرده است.

امریکا در این سیاست‌ها تا حد زیادی موفق شد که روسیه را در سال‌های گذشته، قبل از آمدن پوتین و در دوران قدرتش مهار کند. آیا امریکا در مسیر تلاش برای مهارکردن کامل روسیه به موفقیت‌های بیشتری دست خواهد یافت یا در سال‌های آینده اوضاع برعکس خواهد شد و یا امریکا در این سیاست‌ها با شکست مواجه خواهد شد؛ به ویژه به دلیل اعلان جنگ صریح  با روسیه در اوکراین تا آن را به اجبار به زانو در آورد؟ ادامه دارد...

نویسنده: حمد طبیب

برگرفته از شماره 448 جریده الرایه

مترجم: محمد مزمل

ادامه مطلب...

چشم دوخت‌های رژیم یهود را در افریقا تنها دولت خلافت متوقف خواهد کرد (قسمت دوم)

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

سایت خبری "البوابه نیوز" به نقل از کانال خبری "اسرائیل 24" گزارشی را به نشر رساند که "تل آیو" از 54 دولت افریقایی با 46 دولت آن دارای روابط می‌باشد؛ از جمله در 11 دولت، مانند رواندا، جنوب افریقا، کنیا، نیجریه، کامرون، انگولا، ایتوپی، اریتره، غنا، ساحل عاج و سنگال، سفارت خانه دارد؛ همان‌گونه 15 دولت افریقایی در تل آیو نیز سفارت خانه دارند.

بر اساس گزارش "رسانه‌های عبری" تعدادی از فرماندهان اردوی اشغال‌گر، آزادانه به بسیاری از دولت‌ها به منظور آموزش اردوی این دولت‌ها سفرمی‌کنند. در صدر این دولت‌ها ایتوپی، زامبیا و ساحل عاج قرار دارند. رسانه‌های یهودی این همکاری نظامی را به دیپلماسی نظامی توصیف می‌کنند؛ مخصوصاً این‌که این همکاری به جای رسیده که شامل انتصاب وابسته‌های نظامی دائمی یهود در دولت‌های افریقایی می‌شود؛ علاوه بر این، بیشتر تسلیحات دولت‌های افریقایی سلاح‌های رژیم یهود می‌باشد؛ مخصوصاً دولت‌های مانند رواندا، جنوب سودان و کنگو؛ طوری‌که باعث جنگ‌های داخلی و کشتارهای جمعی در این سرزمین‌ها شده است. حسب گزارش‌های روزنامۀ "هارتس عبری" رژیم یهود به ارزش 170 ملیون دالر به افریقا اسلحه فروخته است و این رقم سالانه 2.5%  افزایش می‌یابد.

در 22 جولای 2021م وزارت خارجه رژیم یهود اعلام داشت که "ادماسو الالی" سفیر  این رژیم، در ایتوپی، اعتماد نامه خویش را به عنوان عضو ناظر در اتحادیه اروپا تقدیم نموده است. این وزیر خاطرنشان کرد که تحرک  این رژیم مخصوصاً در ایتوپی به دلیل وجود هزار ساله سد النهضة در اراضی ایتوپی و سیطرۀ آن بر آب نیل است؛ چون موضوع تأمین آب برای شهرک‌نشینان یهودی نسبت به رژیم یهود یک نیاز اساسی می‌باشد. مطالعات متعدد در دهه‌های گذشته نشانگر این است که رژیم یهود در حال گذر از بحرانی است که به تعبیر کارشناسان و اهل خبره از نظر منابع آبی خطر جدی داشته و اقتصاد آن را بگونه‌ بی‌سابقه‌ای به تهدید مواجه می‌سازد.

در سال‌های اخیر رسانه‌های یهودی گزارش داده اند که بسیاری از دریاچه‌های، حوض‌های رودخانه‌ای و آب‌های زیرزمینی فلسطین اشغالی، در پایین‌ترین سطحی‌قرار گرفته که در 100 سال گذشته بی‌مانند بوده است؛ طوری‌که دریاچۀ طبریه بگونه‌ خطرناکی به "خط سیاه" نزدیک شده است. خط سیاه که در قسمت زیرین لوله پم‌هایی‌که آب را از دریاچه‌ها به شهرهای مجاور انتقال می‌دهد، قرار دارد.

مطالعات رژیم یهود نشان‌گر این است که بهبود استاندارد زندگی و ساخت شهرک‌ها مستلزم افزایش 600 میلیون متر مکعب آب در سال است. اگر این امر محقق نشد، باید یک سوم آن را با هزینه پروژه‌های زراعتی تأمین کرد؛ چیزی‌که بدون توجه به اضرار ناشی از برنامه‌ای "توزیع سکنه" منجر به بحران اقتصادی می‌شود.

تمام این عوامل رژیم یهودی را وادار می‌سازد تا مستقیماً در مسئله سد النهضة مرتبط با رود نیل، عرض وجود داشته باشد تا بتواند حضور سیاسی و امنیتی خود را تحمیل کرده و در مرحله بعدی خیال احیای پروژه‌هایی را با هدف رساندن آب نیل به شهرک‌های یهودی‌نشین در سر بپروراند؛ التبه با توجه به خطری‌کی آن‌چه در ارتباط به امنیت آبی‌اش، در حال حاضر آن را رنج می‌دهد و با توجه به تمایل روزافزونی که این رژیم به گسترش و پذیرش مهاجرین بیشتر دارد.

در این سیاق باید به یادآورد شد که انتقال آب نیل به فلسطین اشغالی، یکی از مهم‌ترین پروژه‌های طرح شده در مذاکرات چندجانبه وین در سال 1992م می‌باشد که مذاکره‌کنندگان یهود در آن به بهانه‌ نیاز رژیم یهود در آینده به آب، از جمله آب نیل، به موقف خویش اصرار داشته و هیچ کوتاه نیامده اند تا جایی‎که یکی از مذاکره کنندگان یهودی، بنام "دن سالازوسکی"، به صراحت گفت: «اگر کسی قصد صلح را دارد، نباید در مورد آب مجادله کند.»

بُعد جیوپولیتیک رژیم یهود در مسئله سد النهضة، با این ملاحظه که این سد نتیجۀ مطالعاتی بوده است که توسط دولت امریکا به نفع یهود انجام شده است، از خلال اصل و منشأ مفکوره‌ای برجسته می‌شود که به دهۀ شصت برمی‌گردد؛ البته پس از آن که مصر به ریاست جمال عبدالناصر به ساخت سد العالی توجه نمود. در آن زمان، دفتر اصلاحات زراعتی امریکا در بین ساله‌ای 1956-1964 مطالعات متعددی انجام داد. قبل از سروی 26 موقیعت برای ساخت سدها در ایتوپی، که مهم‌ترین آن‌ها، 4 سد بر روی نیل اصلی آبی بود، سدهای "کارادوبی، مابیل، مندیا و سد مرزی (النهضة)" علاوه بر زمین های زراعتی که پس از احداث این سدها، در شُرُف اصلاح سازی بود. مطالعات امریکایی پس از توافق رسمی امضا شده توسط واشنگتن با آدیس آبابا در سال 1957م، همزمان با رد پیشنهاد عبدالناصر برای تشکیل یک هیئت فنی مشترک برای کشورهای حاشیۀ رودخانه نیل، از سوی ایتوپی انجام شد.

رژیم یهودی به دنبال اینست که ایتوپی را به گذرگاه خود به سمت آفریقا تبدیل کند؛ منفذ استراتیژیکی که برای آن اجازه باز نمودن کانال‌های سیاسی، امنیتی و نظامی را در شاخ افریقا بدهد تا از طریق همکاری کشورهای ایتوپی، اریتره و جیپوتی، بتواند از درگیری‌های مداوم خویش در منطقه پشتبانی کند؛ امری‌که از طریق تحولات منطقۀ دریای سرخ به ویژه یمن تقویت می‌شود.

نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم یهود در جولای 2016م در جریان بازدید از پارلمان ایتوپی گفت: «ما از ایتوپی با تکنالوژی برای بهره‌برداری از منابع آبی آن حمایت خواهیم کرد.» سخنان نتانیاهو حمایت آشکار از ایتوپی در خصوص نزاع ایتوپی با مصر در مورد سد النهضة تلقی شد؛ به ویژه این‌که این سخنان با افتتاح فاز اول سد ایتوپی بر روی آب‌های نیل آبی، در همان ماه بازدید وی از ایتوپی ، همزمان بود. هم‌چنین بیانیه‌ها و اظهارات رژیم یهود در حمایت از ایتوپی به دنبال آن ارائه گردید؛ چنان‌چه "آینات شیلین" معاون مدیر کل امور آفریقا در وزارت امور خارجه این کشور، در دسامبر 2019م اعلام کرد که تل اویو آماده است " تا تجربه گسترده خود را در مدیریت آب" با آدیس آبابا به اشتراک بگذارد. پیش از این نیز "رافائیل موراو"، سفیر یهود در ایتوپی، اعلام کرده بود که رژیم وی در تلاش برای معرفی یک سیستم آبیاری جدید در ایتوپی است.

علاوه بر این، حمایت سیاسی، وبسایت عبری دبکا در جولای 2019م فاش ساخت که رژیم یهود، استقرار منظومۀ موشکی "اسپایدر-ام آر" خود را، در اطراف سد النهضة تکمیل کرده است. علی‌رغم رد این اطلاعات توسط رژیم یهودی، "هیلاوی یوسف" سفیر سابق ایتوپی در رژیم یهود، در خصوص بدست آوردن قراردادهای مدیریت نیروگاه‌های برق در ایتوپی از جمله ایستگاه سد النهضة توسط یکی از شرکت‌های یهود صحبت کرد. یوسف تأکید کرد که رژیم یهود، دارای 240 سرمایه‌گذار در ایتوپی است که در زمینه‌های آبیاری، برق و آب، علاوه بر اجرای پروژه‌های آبیاری عظیم، از طریق آب‌های ایتوپی پس از تکمیل ساخت سد، به موازات تمویل مالی 200 میلیون دالری، برای توسعه سیستم‌های آبیاری فعالیت می‌کنند.

بسیاری از مطالعات نشان می‌دهند که میکانیزم مذاکره‌ای که ایتوپی با مصر دنبال می‌کند، توسط یک تیم مذاکره‌کننده در وزارت خارجه یهود، که از جمله "شائول موفاز" وزیر امور خارجه سابق و "دیوید کیمی" مأمور سابق موساد، شکل یافته است. همان‌طور که رژیم یهود برای جمع‌آوری کمک های مالی از قبیل اسناد قرضه و چک‌های نقدی، به هدف حمایت از پروژۀ سد النهضة، دفتر نام‌نویسی عمومی در بانک مرکزی باز نمود است؛ چیزی‌که باعث شد تا دولت ایتوپی، از بسیاری از کارشناسان، اهل فن و خبره یهود، برای کار در مراحل آزمایشی و طول مدت اجرایی مرحله دوم، استقبال نماید. این همزمان بر این بود ‌که "حیدر یوسف" معاون سابق وزیر آبیاری سودان، از وجود یک طبقه‌ای کامل در وزارت آب ایتوپی، که به کارشناسان آب یهودی اختصاص داده شده است، پرده برداشت.

در مورد چشم دوخت‌های رژیم یهود در سودان، از خلال رفت و آمدها و دید بازدیدهای دو طرف کاملاً واضح می‌باشد. آخرین آن سفر "ایلی کوهین" وزیر امور خارجه یهود به سودان بود که در آنجا توسط رئیس شورای سیادت مورد استقبال قرار گرفت و این رئیس دستانی را در دست فشرد که به خون مردم فلسطین آغشته بود.

نویسنده: استاد عبدالخالق عبدون علی

برگرفته از شماره 435 جریدۀ الرایه

مترجم: محمد علی مطمئن

ادامه مطلب...

دالرزدایی: آیا کاهش وابستگی به دالر بر هژمونی آن اثرگزار است؟

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

بحث رو به افزایش در مورد این‌که آیا تغییر به سمت استفاده از ارزهای غیر از دالر در برخی معاملات تجارتی منجر به فرایند دالرزدایی می‌شود؟ و آیا این امر منجر به کاهش هژمونی دالر در نظم جهانی فعلی موجوده می‌شود؟

این اولین بار نیست که مردم درباره احتمال سقوط دالر گمانه‌زنی می‎کنند و با نوسانات مداوم در اقتصاد، آخرین بار هم نخواهد بود. اما برای درک بحث کنونی و در نظر گرفتن آن، باید به واقعیت نظام -همه جوانب سیاسی و اقتصادی آن- نگاه کنیم و بفهمیم که چگونه امریکا خود را در نظم جهانی سرمایه‌داری، که همه کشورها وفاداری خود را به آن دارند، جا داده است.

چرا این بحث دوباره آغاز شد؟ گزارش‌های خبری اخیر نشان می‌دهد، کشورهایی‌که در معاملات خود به عوض دالر با یوان چین اقداماتی را انجام داده‌اند، نتیجه آن طوری بوده که وابستگی خود را به دالر کاهش داده‌اند:

- بانک مرکزی عراق، یکی از تأمین کنندگان بزرگ نفت، اعلام کرد که اجازه می‌دهد تجارت با چین برای اولین بار به یوان انجام شود.

- بانک مرکزی بنگله‌دیش در ماه سپتمبر اعلامیه مشابه را منتشر کرد.

- اعضای سازمان همکاری شانگ‌های، که تحت تسلط چین است، توافق کردند که تجارت با ارزهای محلی خود را افزایش دهند. به غیر از چین این بلوک متشکل از روسیه، هند، پاکستان، ازبکستان، قزاقستان، تاجیکستان و قرقیزستان است.

- در ماه دسمبر چین و عربستان سعودی اولین معامله خود را به یوان انجام دادند.

- روسیه تصمیم گرفته تمام درآمد اضافه‌ نفت و گاز خود را در سال 2023م به یوان ذخیره کند؛ چون به طور فزاینده‌ای برای ذخایر ارزی خود به ارز چین روی می‌آورد. (منبع: الجزیره)

- برازیل و چین به توافقی دست یافتند تا با استفاده از ارزهای خود به عوض دالر امریکایی تجارت کنند. چینی‌ها به عهد خود از ماه فبروری برای باز کردن یک اتاق تسویه برای تسویه معاملات با یوان در برازیل عمل می‌کنند و قبلاً اتاق‌های تسویه مشابه را در پاکستان، قزاقستان و لائوس اعلام کرده بودند. (منبع: https://unherd.com/thepost/could-europe-benefit-from-de-dollarisation)

- چین در حال خلاص شدن از شر اوراق خزانه‌داری ایالات متحده است که یکی از ابزارهایی‌ست که کشورها برای حفظ ذخایر دالر از آن استفاده می‌کنند. این کشور اکنون دارای 870 میلیارد دالر بدهی/قرض ایالات متحده است که پایین‌ترین میزان از سال 2010م است.  این کشور هم‌چنان در حال مذاکره با سایر کشورها برای تجارت به یوان است. (منبع:https://www.cfr.org/backgrounder/dollar-worlds-currency)

- چین و روسیه هردو نفت را با ارزهای محلی خود معامله می‌کنند.

- اتحادیه اروپا تدارکاتی را برای تسویه تجارت نفت ایران به یورو انجام داده است.

- هند با معامله‌ای برای پرداخت پول نفت ایران به روپیه موافقت کرده است.

انگیزه این تصمیم‌ها بر مبنی واقعیت‌های مختلفِ سیاسی بوده است؛ از تصمیم ایالات متحده برای اعمال تحریم‌های مالی علیه روسیه گرفته تا تمایل به خرید نفت از ایران و اجتناب از تنش‌های سیاسی پیرامون توافق هسته‌ای.

از نقطه نظر استراتژیک، تلاش کشورها برای کاهش اتکاء به دالر ناشی از این ترسی است که ایالات متحده می‌تواند از قدرت دالر برای هدف قرار دادن سایر کشورها استفاده کند؛ همان‌طور که در زمان تحریم روسیه انجام داد. دولت‌ها با کاهش اتکای خود به دالر و انتقال تجارت خود به ارز دیگری مانند یوان به طور بالقوه‌ای می‌توانند قدرت نرم دالر را تضعیف کنند.

از نگاه اقتصادی، کاهش اتکای آن‌ها به دالر ممکن است به آن‌ها اجازه دهد تا اقتصاد خود را حفظ کنند و از تأثیر سیاست‌های اقتصادی ایالات متحده که بر آن‌ها دارد، بکاهند. این نکته مهم است؛ چون با افزایش قدرت دالر، فشارهای تورمی بر سایر کشورها افزایش می‌یابد. این امر مهار تورم بالا را برای بانک‌های مرکزی دشوار می‌کند. این درد زمانی افزایش می‌یابد که قدرت دالر باعث فشار بر حجم تجارت، سخت‌تر شدن شرایط تأمین مالی تجارت و افزایش بدهی‌های دولتی در کنار افزایش هزینه‌های خدمات بدهی می‌شود. سپس این واقعیت وجود دارد که با افزایش قدرت دالر، فعالیت اقتصادی جهانی را تحت فشار قرار می‌دهد و به دیگر ارزها فشار می‌آورد تا تضعیف شوند و حتی قدرت دالر را به شکل بالاتری تقویت می‌کنند. این نتیجه بیشتر بر فعالیت‌های اقتصادی تأثیر می‌گذارد، ضعف ارز را تقویت می‌کند و یک حلقه سقوط واکنشِ خود تقویت‌کننده را به حرکت در می‌آورد. در واقع یک نتیجه منفی دیگری را بر می‌انگیزاند. (منبع: https://theconversation.com/the-us-dollar-is-getting-stronger-african-countries-are-feeling-the-pain-and-have-few-policy-options-195023)

بنابراین، تنوع در این امر می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا از اثرات دالر عبور کنند و این به عوامل متعدد دیگری بستگی دارد.

آیا این تنوع به معنای آنست که دالر به طور کامل سلطه خود را از دست خواهد داد؟ نخیر؛ این‌طور نیست. از آنجایی که دالر هم‌چنان مسلط است، افزایش استفاده از ارزهای دیگر باعث تضعیف تسلط آن‌ها نشده است.

کاهش سهم دالر به طور قابل توجهی با افزایش سهام پوند استرلینگ، یوان و یورو و سایر ارزهای ذخیره طولانی‌مدت همراه نبوده؛ بل تغییر دالر در دو جهت بوده است. یک چهارم به رنمینبی (پول) چین و سه چهارم به سمت ارزهای کشورهای کوچک‌تر، که نقش محدودتری به عنوان ارزهای ذخیره ایفاء کرده اند. (منبع: https://internationalbanker.com/finance/we-are-witnessing-a-global-de-dollarisation-spree/)

این ممکن است آغاز یک سیستم شکسته‌تر باشد که در نهایت می‌تواند توانایی ایالات متحده برای استفاده از تحریم‌های مالی را به‌عنوان یک سلاح تضعیف کند... «هرچه کشورهای بیشتری را مجبور کنید، آن جایگزین‌ها را پیدا کنند، در حقیقت کاری‌که می‌خواهید انجام دهید، افزایش اقتصاد مقیاس و تجربه در آن زمینه هاست.» (منبع: https://www.wsj.com/articles/russia-turns-to-chinas-yuan-in-effort-to-ditch-the-dollar-a8111457)

این در حالی‌ست ‌که بانک‌های مرکزی دالر کمتری را به عنوان ذخایر نگهداری می‌کنند. در مقایسه با سال گذشته، صندوق بین‌المللی پول خاطرنشان می‌کند که دالر تا هنوز به دلیل نقش مسلط آن در تجارت جهانی، بدهی‌های بین‌المللی و استقراض غیر بانکی هم‌چنان نقش بزرگی در بازارهای جهانی ایفاء می‌کند که هنوز از سهم ایالات متحده در تجارت، انتشار اوراق قرضه و  قرض گرفتن و قرض دادن بین المللی بسیار بیشتر است. (منبع: https://internationalbanker.com/finance/we-are-witnessing-a-global-de-dollarisation-spree/)

عواملی‌که در تسلط دالر نقش دارند، عبارت اند از ارزش پایدار آن، اندازه اقتصاد امریکا و وزن جیوپولیتیک آن. برعلاوه، هیچ کشور دیگری بازاری برای بدهی خود مشابه به امریکا ندارد که مجموعاً به ارزش 18 تریلیون دالر است. فکر کردن به خزانه‌داری ایالات متحده به‌عنوان دارایی ذخیره پیشرو در جهان مفیدتر است. اگر بازارِ مشابه به بازارِ خزانه‎داری نداشته باشید، رقابت با دالر سخت است. (منبع: https://www.cfr.org/backgrounder/dollar-worlds-currency)

با وجود لغزش در سهم ذخایر ارزی، دالر هم‌چنان بیش از مجموع ارزهای دیگر است. یوان تنها 2.7 درصد از ذخایر ارز خارجی جهان را تشکیل می‌دهد. (منبع: https://www.wsj.com/articles/king-dollar-still-looks-safe-from-the-yuan-d706ba7d)

درک عمق وضعیت لازمی است:

این درست است که کشورها در تلاش برای ایجاد تنوع هستند. این واقعیت اجتناب‌ناپذیر نظام کنونی است که در آن کشورها همواره در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند و در عین حال تلاش می‌کنند تا منافع ملی خود را بکار گیرند. اما برای درک شرایط نمی‌توان تنها به آمارهای اقتصادی یا حتی رویدادهای سیاسی فردی نگاه کرد. برای رسیدن به درک عمیق‌تر از وضعیت باید نحوه عملکرد سیستم و نقش دالر در آن را درک کنیم.

اگر شرایط صرفاً به عنوان یک بازی حاصل جمع صفر ارزیابی شود و کشورهایی که برنامه‌های متفاوتی دارند، در حال رقابت با یکدیگر هستند، به نظر می‌رسد اقداماتی‌که چین و سایر کشورها انجام می‌دهند، منجر به وابستگی به امریکا و دالر خواهد شد. اما زمانی‌که وضعیت از نقظه نظر ایدیولوژیک درک می‌شود، با دولت‌هایی‌که منافع خود را در یک محدوده مشخص دنبال می‌کنند تا اطمینان حاصل شود که ایدیولوژی سرمایه‌داری هم‌چنان به تسلط خود ادامه می‌دهد، تحلیل وضعیت کمی تغییر می‌کند. به‌خصوص وقتی نگاه می‌کنیم که امریکا چگونه دالر را در سیستمی که از ایدیولوژی سرمایه‌داری سرچشمه می‌گیرد، جاسازی کرد.

وضعیت هژمونیک دالر:

در سال 1971، رئیس جمهور نیکسون، دالر را از طلا حذف کرد. از آن زمان به بعد کالاهای حیاتی، که قابل توجه‌ترین آن‌ها نفت است، به جای پشتوانه‌ی طلا یا نقره به دالر فیات قیمت‌گزاری می‌شوند. امریکا موقعیت دالر را تقویت کرد، زمانی‌که با کشورهای تولیدکننده نفت مانند عربستان توافق کرد که تنها نفت را به دالر بفروشد و چیزی را که به عنوان "دالر پترو" شناخته می‌شود، بوجود بیاید. بنابراین، بقیه جهان دالر را پذیرفتند، چون برای خرید نفت به دالر نیاز داشتند.

این امر بر تجارت تأثیر می‌گذارد؛ زیرا کشورهای صادرکننده در بازار جهانی برای جذب دالرهای مورد نیاز برای خدمات‌رسانی به سرمایه خارجی و بدهی دالری، پرداخت هزینه‌های انرژی، مواد خام و کالاهای سرمایه وارداتی، پرداخت هزینه‌های مالکیت معنوی و هزینه‌های فناوری اطلاعات رقابت می‌کنند. با پیوند دادن سایر ارزها به دالر، دالر ارزش تجاری هر ارز را از ارتباط مستقیم با بهره‌وری اقتصاد صادرکننده جدا می‌کند تا آن را طور مستقیم به اندازه ذخایر دالری، که توسط بانک مرکزی صادرکننده نگهداری می‌شود، مرتبط کند.

در نتیجه‌، هژمونی دالر امریکا را قادر می‌سازد تا به‌طور غیرمستقیم مالکیت کل اقتصاد جهانی را با الزام ثروت‌اش به دالرهای فیات که ایالات متحده می‌تواند به میل خود با جریمه‌های پولی کم چاپ کند، در اختیار داشته باشد.

دالر تنها یک قطعه‌ای از سیستم است که در آن امریکا هژمون جهانی است:

در اواسط دهه 1900م، زمانی‌که دوران امپریالیستی قبلی به پایان می‌رسید، چنان‌که جنگ‌های جهانی از سراسر جهان با ویرانی انتقام می‌گرفت، امریکا به عنوان هژمون مسلط ظاهر شد که نظم جهانی جدیدی را به همراه داشت و از ایدیولوژی سرمایه‌داری پیروی می‌کرد، مطمئن شد که بقیه جهانیان تابع آن شدند.

آن‌ها برخی از اقدامات من‌جمله تمایل به ترمیم اقتصاد جهانی با اجازه دادن به تسلط دالر را ارائه کردند؛ چون سایر کشورها ارزهای محلی خود را به آن متصل کردند و دالر را در ذخایر خود نگهداشتند تا نرخ مبادله خود را حفظ کنند. دالر عمیقاً در سیستم تثبیت شد و بازار مالی عمیق و منعطف ایالات متحده و قواعد یکی‌شده‌ی نسبتاً شفاف حکومت و ثبات دالر تضمین کردند که ارز غالب باقی ماند. (منبع: https://www.aljazeera.com/features/2023/3/7/will-russia-sanctions-dethrone-king-dollar)

اما این بسیار فراتر از دالر به‌عنوان ارزی است که بین دولت‌ها استفاده می‌شود و اینجاست که حوزه‌های سیاسی و اقتصادی به هم مرتبط هستند

زمانی که ایالات متحده به عنوان قدرت غالب در دوران پس از جنگ جهانی ظاهر شد، آن‌ها از قدرت اقتصادی خود برای بازسازی نظم جهانی استفاده کردند. ایجاد سازمان‌های بین‌المللی، جاسازی دالر در سیستم، ایجاد اتحادهای مختلف و حصول اطمینان از این‌که هرگاه در نسخه‌ خود از نظام سرمایه‌داری کار بگیرند، به نفع دولت‌هاست. هنگامی‌که امریکا این نظم جهانی را ایجاد کرد، این کار را با حمایت سایر کشورهای قدرتمند انجام داد، همه آ‌ن‌ها موافقت کردند که بخشی از حاکمیت دولت خود را مطابق با قوانین تعیین‌شده توسط امریکا در ازای منفعتی که با کار در سیستم به دست می‌آوردند، به سیستم بین‌المللی تقلیل دهند.

در نتیجه، در حالی‌که دولت‌‌ها در یک بازی حاصل جمع صفر گیر کرده‌اند، در سیستمی که امریکا بر آن مسلط است، جاسازی شده‌اند -و برای حذف ایالات متحده، به این معنی که آن‌ها باید دولتی داشته باشند که بتواند آن را در نظم جهانی فعلی جایگزین کند- که قرار نیست به این زودی اتفاق بیفتد. این به خاطر آنست که سایر دولت‌ها همان قدرت یا مشروعیتی را که امریکا در حال حاضر دارد، ندارند که هردوی آن‌ها برای پذیرش یک هژمون جدید به جای امریکا مورد نیاز است، و این بدان معناست که دالر به عنوان ارز غالب باقی خواهد ماند؛ حتی اگر دولت‌ها تلاش کنند اتکای خود را به آن کاهش دهند. امر فوق بخصوص زمانی صدق می‌کند که این واقعیت را در نظر بگیرید که هر ارز -از جمله یوان چین- به دالر گره خورده است.

چین مدعی موقعیت هژمون جهانی نیست، بنابراین ارز آن‌ها جایگزین هژمونی دالر نخواهد شد:

تنها ارزی‌که می‌تواند در درازمدت جایگزین دالر امریکا شود، رنمینبی (پول چین) است؛ اما برای این‌که بتواند این نقش را ایفاء کند، ارز باید کاملاً قابل تبدیل باشد... یک ارز زمانی کاملاً قابل تبدیل می‌شود که بتوان آن را آزادانه با سایر ارزها برای همه مقاصد در بازارهای مالی، تجارت یا در بازارهای جهانی ارز خارجی مبادله کرد. با این حال، ین تنها برای مقاصد محدودی مانند تجارت قابل تبدیل است و جذابیت آن را با وجود تاثیر روزافزون چین بر اقتصاد جهانی محدود می‌کند. (منبع: https://www.aljazeera.com/features/2023/3/7/will-russia-sanctions-dethrone-king-dollar)

اما در کنار مسائل ارزی هدف درازمدت چین نابودی امریکا نیست؛ بلکه افزایش استقلال آن‌ها در نظم جهانی ایجاد شده توسط امریکا است تا بتوانند منافع ملی خود را بدون دخالت آن اعمال کنند. دو کشور در یک نظام کار می‌کنند و اقتصاد آن‌ها را به یکدیگر وابسته کرده است.

به همین دلیل، رد کامل سیستم فعلی و واحد پولی آن ضروری است:

بحث در مورد مسئله دالرزدایی یک چیز را کاملاً روشن می‌کند، دلیل بسیار مهمی وجود دارد که چرا ما با تأسیس دوباره دولت خلافت ان شا ءالله ارزهای فعلی را رد خواهیم کرد.

بودنِ بخشی از این نظام اقتصادی و پذیرش ارزهای فیات فعلی ما را کاملاً به کشورهای دشمن مانند امریکا وابسته می‌کند. از طریق دالر آن‌ها می‌توانند اطمینان حاصل کنند که اقتصاد ما به آن‌ها وابسته است و این به امریکا اجازه می‌دهد تا سیاست‌های ما را (چه به طور مستقیم و یا غیر مستقیم) دیکته کند و اطمینان حاصل کند که ما تابع آن‌ها هستیم.

ما در اسلام اجازه نداریم تابع یا وابسته به کشورهای بیگانه باشیم. این امر بخصوص در مورد کشورهای دشمن مانند امریکا، روسیه، چین، انگلیس و فرانسه که می‌خواهند بر خلافت مسلط شوند و یا آن را نابود کنند، صدق می‌کند. ما باید در برابر آن‌ها اقدامات احتیاطی انجام دهیم که اگر به هم وابسته باشیم، امکان‌پذیر نخواهد بود.

شکی نیست که استفاده از ارزهای فیات که امروزه وجود دارد، ما را به این دولت‌ها وابسته می‌کند.

به این ترتیب، تحت چتر دولت خلافت، ما ارز مستقل خود را خواهیم داشت و مجاز نیست که به هیچ ارز خارجی مرتبط باشد:

ایجاد ارز معین برای دولت از مسائل مجاز است. بنابراین ایجاد ارز مشخص برای دولت مجاز است و به همین ترتیب برای دولت مجاز است که این کار را انجام ندهد. پس صدور ارز بر دولت واجب نیست، مگر این‌که حفظ اقتصاد زمین از تباهی و حفظ آن در برابر دشمنان، مستلزم صدور ارز باشد که در این صورت صدور آن واجب است.

ربط دادن پول ما به یک ارز خارجی ممنوع است؛ زیرا "دولت را وادار می‌کند از هر کشور کافری که واحد پول خود را به آن پیوند می‌دهد، پیروی نموده و ما را از نظر مالی در معرض آن دولت کافر قرار دهد." (ماده 166 پیش‌نویس قانون اساسی)

آن ارز محدود به طلا و نقره خواهد بود، چه ضرب شده باشد و یا نباشد؛ هیچ شکل دیگری از ارز برای دولت مجاز نیست:

دولت می‌تواند به عنوان جایگزین طلا یا نقره، سکه یا ارز کاغذی منتشر کند، مشروط بر این‌که بیت المال معادل طلا و نقره را برای پوشش سکه‌های صادر شده داشته باشد. و ما مجاز نیستیم که ارز دیگری را وارد سرزمین‌های دولت اسلامی کنیم، اگر به بخش‌های پولی، مالی یا اقتصادی ما آسیب وارد کند. این امر در مورد صادرات ارز دولتی و واردات و صادرات ارز به همان نحوی که در معاملات داخل کشور اعمال می‌شود، بکار می‌رود. (ماده 167 پیش‌نویس قانون اساسی)

الله سبحانه وتعالی جهان اسلام را با مواد لازم برای این امکان فراهم کرده است. ما طلا داریم و نقره داریم. مشکل این است که ما در حال حاضر هیچ کنترولی بالای آن نداریم و ما تقسیم شده‌ایم؛ بنابراین منابعی یک قسمتِ از سرزمین‌های اسلامی برای مسلمانان بقیه سرزمین‌های اسلامی قابل دست‌رس نیست. این امر به محض تأسیس دوباره‌ی دولت خلافت به منهج نبوت تغییر خواهد کرد، ان‌شاء الله اگر چه تصور واقعیت آن روز برای ما دشوار باشد!

به همین دلیل درک این نکته مهم است که با آمدن خلافت همه چیز باید تغییر کند و این که ما چرا نمی‌توانیم قوانین اسلامی را در چارچوب نظام سرمایه‌داری که امروز بر ما حاکم است اعمال کنیم.

نویسنده: فاطمه مصعب- عضو دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

حاکم کیست و قانون‌گذاری از آن چه کسی است؛ از آن الله متعال یا انسان؟

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

بنای فکری برای این سوال در چکیده و متن کتاب "جعبه سیاه فکر غربی" گذاشته شده است. در واقع این پرسش پرسش اساسی کتاب است که مطالب کتاب در محور آن می‌چرخد. ما در آن بیان مشکلات پیچیده‌ای را بنیان‌گذاری کردیم که ناشی از نهادن قانون‌گذاری در دست بشر است. در اینجا راه‌حل‌هایی را پیش‌کش می‌کنیم که مسئله را در جای درست آن قرار می‌دهد. در مقاله به این پرسش‌ها پاسخ داده خواهد شد: نتایج برگرداندن قانون‌گذاری از دست بشر به دست خالق چیست؟ چرا لازم است به این مسئله بپردازیم؟ و چرا اخذ ذات شریعت اسلامی با خصلت‌های معجزه‌آسایش به عنوان روش درست برای تحقق مصلحت بشر، تثبیت حق و برپا نمودن عدالت و برای تنظیم درست زندگی مهم است؟

اهداف و مقاصد احکام و وضع قوانینی‌که بیان آن‌ها پیش از پرداختن به پاسخ  پرسش تقنین از آن کیست؟ لازمی است:

از دانش‌های حقوقی، که همسان با مقاصد شریعت اسلامی هست، دانش فلسفه حقوق یا فقه است؛ آن‌که جایگاه بلندی را در مطالعات حقوق غرب اشغال نموده و تحت عنوان فلسفه حقوق (philosophy of law) نام‌گذاری شده است. این مسئله نظر به طبیعت موضوعات، که متمرکز بر توجه به مطالعه قواعد ثمربخش قدرت و فرمان‌برداری از آن، اهداف و حکمت‌هایی‌که زیربنای نظام‌های حقوقی و کشف ارتباط میان قانون و جامعه است؛ این همه پیران حمایت از حقوق انسان، تحقق عدالت، مصالح عامه، استقرار و امنیت قانونی می‌چرخد. هر هدف از خود مبانی دارد که بر آن‌ها استوار است و دارای ابزاری است که منجر به تحقق آن می‌شوند. در طبیعت حقوق، به ویژه در ارتباطش با ارزش‌های انسانی و تعامل با جوامع، اخلاق و ارتباطش با برخی از عناصر اخلاقی به اعتبار روش قانون طبیعی مورد بحث قرار می‌گیرد یا برعکس ارتباطش با ارزش‌ها بریده است؛ چنانچه مبنای روش وضعی قطع رابطه با عناصر اخلاقی است. بنابراین، محتوای قانون متضمن عناصر اخلاقی نیست. فلسفه حقوق در تلاش است تا احکامی را مبنا قرار دهد که برای تمام قوانین سازگار باشد؛ نه برای قانون منطقه مشخص، در تمام زمان‌ها کار آمد باشد، نه در زمان خاص.

با مطالعه مراجع شرعی اسلامی و قوانین وضعی در می‌یابیم که قانون‌گذار برای قوانین اهدافی در نظر می‌گیرد که در وراء آن‌ها منظور است و حکمت‌های را منظور می‌کند که به عنوان اسباب، باعث آن‌ها می‌شود و مقاصدی را در نظر می‌گیرد که بسوی آن تشویق کند؛ یعنی برای احکام و قوانین مقیاس در نظر می‌گیرند، چهارچوبی را تشکیل می‌دهند که در آن تمام قوانین در عرصه‌های مختلف زندگی جریان می‌یابد. اصل این است که قوانین تکامل نموده، برخی، برخی دیگر را تأیید و تقویت نماید؛ به عنوان مثال؛ قوانین جزا مبتنی بر انجام درست نظام اقتصادی، همبستگی اجتماعی و مسئولیت‌های سرپرستی دولت و امور دیگری مثل آن است. پس قوانین چه شرعی باشند و چه وضعی برای این نهاده می‌شوند تا در خدمت ارزش‌های باشند که باید در زندگی انسان فراگیر شوند؛ یعنی مفاهم و قناعت‌بخشی‌هایی که قدرت و دولت بر آن‌ها استوار است، مانند ارزش عدالت، چنانچه گفته شده است: "عدالت اساس حکومت است." این ارزش‌ها گاهی با اختلاف عقایدی‌که جوامع بر آن‌ها استوار است، مختلف می‌شوند؛ گاهی از جامعه طویله می‌سازند؛ به گونه‌ای که ارزش‌ها گمراه‌کننده هستند و از شعارهای غیرواقعی فراتر نمی‌روند. زمانی‌که آن‌ها را با میزان ایدیولوژی حاکم بر جامعه وزن کنید، می‌یابی که آن ارزش‌ها به سراب گمراه کننده می‌مانند که هیچ تأثیری در عالم واقعیت ندارند؛ هم‌چون ارزش کثرت‌گرایی، که دیموکراسی بسوی آن فرا می‌خواند؛ اما در واقع آن را به سکولریزم بودن احزاب سیاسی منحصر نموده و کثرت گرایی فرهنگی را بر ناحیه انفرادی در جامعه تخصیص داده است.

پس اصل این است که دولت قبل از نگاه به درست بودن احکام و قوانینش باید استوار بر عقیده درست باشد. برای همین است که استوار بودن دولت بر عقاید متناقض فکری، مانند سکولریزم یا غیر ممکن بودن از دیدگاه علمی، مانند دیموکراسی، قانون‌گذاران را دچار معضله اجرأیی می‌کند؛ مشکلی‌که تحقق ارزش‌های  مورد نظر دولت را دشوار ‌ی کند. بنابراین، قانونی که برای ارزش‌ها خدمت نکند و برحمایت از آن‌ها در جامعه مساعدت نکند، بدون کنش و واکنش می‌گردد. اگر ذات ار‌ش ها اشتباه و یا تحقق آن‌ها محال باشد، مانند بنا نهادن انتخاب را بر رأی اکثریت، قوانین همه اشتباه خواهند بود؛ زیرا بر مبنای اشتباه بنا یافته اند؛ پس باید معیارها و ارزش‌های قابل تحقق موجود باشند تا جامعه برای تنظیم رفتار اجتماعی بر آن‌ها تکیه کند، حقوق مشروع هر فرد را محافظت نماید و از تعارض میان اهداف جلوگیری کند. به عنوان مثال؛ قانون منجر به تحقق هدفی به قیمت هدف دیگر نشود، مانند خصوصیت و امنیت زمانی‌که باهم در تعارض واقع می‌شوند، در غرب حکومت به بهانه امنیت بر شخصیت و آزادی افراد حمله می‌کند و یا این‌که برخی از قوانین، که برخی از ارزش‌های خاصی را متحقق می‌سازند، با برخی دیگر، که این ارزش‌ها را نابود می‌سازند، در تناقض اند. مانند تحقق آزادی بیان و حمایت از حقوق شخص با محاکمه عادلانه در امریکا، با قانون دلایل سری در تصادم است؛ آن‌که شخص متهم را از شناخت جرمش و از دفاع از خودش به این دلیل که امنیت ملی را تهدید می‌کند، محروم می‌سازد؛ پس نه خودش دلایل جرمش را می‌داند و نه قاضی و نه می‌تواند از خود دفاع کند. بنابراین، قوانین با اهداف در تناقض واقع شده و هم‌دیگر را نیز نقض می‌کند. این تناقض ریشه‌ای است؛ طوری‌که اولش آخرش را نقض می‌کند و تناقض عرضی نیست که مشکلش قابل حل باشد.

 می‌توان برخی از مقاصد و اهدافی‌که قانون با مراعات تحقق آن‌ها به تنظیم رابطه انسان با خود، با غیر، باجامعه و بادولت می‌پردازد خلاصه نمود. این امر مطابق قواعد معیاری انجام می‌شود که توازن و هماهنگی میان مصالح مختلفه برای افراد جامعه را رقم می‌زند؛ زیرا هدف تقنین و یا تقنین عامه در تمام قوانین و در هر زمان و مکان ایجاد نظم برای روابط مختلف تقنینی بگونه دوام‌دار به هدف حصول عدالت میان افراد جامعه است؛ کسانی‌که قانون جز برای تنظیم حیات شان، حفظ رفتارشان با قدرت و تضمین استقرار جامعه شان نیامده است.

شکی نیست که تغییر قوانین از نقیضی به نقیض دیگر استقرار و عدالت را متحقق نمی‌سازد؛ به عنوان مثال: زمانی‌که قاچاق حشیش جرم قانوی پنداشته می‌شود و برمبنای آن تاجر مورد پیگرد قرار می‌گیرد، سپس قانون تغییر می‌کند و این تجارت قانوی می‌شود و در پیشانی هر خیابان به اعلان گذاشته می‌شود، از دیدگاه قانون اولی، پیگرد اولی تجاوز پنداشته می‌شود؛ باز زمانی‌که برای بار دوم به نقیض دیگری تبدیل می‌شود، جامعه در اذیت صحی، اقتصادی و اخلاقی که بی‌نهایت مضر است، مواجه خواهد شد و فرصتی برای اصلاح آن نیز نخواهد بود. از همین جهت است که درست نیست جامعه آزمایشگاه‌های قانون‌گذاران باشد. این‌که یک قانون همیشه در حال تغییر باشد، ممکن نیست که عدالت و امنیت را در جامعه متحقق سازد.

فقیه مجتهد و یا قاضی و یا دانشمند حقوق به مطالعه واقعیتی می‌پردازد که صدور حکم بر آن مطلوب و مراد است. بنابراین، نصوص شرعی و قانونی متعلق به آن واقعیت را مورد مطالعه قرار می‌دهد و سپس حکم بالای واقعیت صادر می‌کند. در جریان استخراج حکم، مقاصد، علل، مناط و حکمت های آن در نظر گرفته می‌شود.

هدف از این تقنین تحقق اهداف معین است؛ از جمله: بنانهادن درمان‌های مناسب برای مشکلات، اعطای حقوق، تحقق عدالت و انصاف، منع ظلم و اقدام به کار احسن که غریزه و نیازهای عضوی را بگونه درست اشباع کند؛ امری‌که مردم را اصلاح نموده و آن‌ها را توان می‌بخشد، حرج را از آن‌ها برداشته و جامعه را بر پایه‌های معینی استوار می‌کند که نظام‌های زندگی و دولت در آن تکامل می‌یابد. اهداف هشتگانه ضروری برای انسان در آن رعایت می‌شود که عبارت اند از حفظ نفس، حفظ مال، دین، عقل و نسل، حفظ دولت، حفظ امنیت و حفظ کرامت انسانی. گاهی با اختلافی که وجود دارد، جلب مصالح و دفع مفاسد را نیز بدان اضافه نموده اند. آنانی‌ را که دارای قوانین وضعی هستند، به این مورد تحقق مساوات و آنچه حقوق بشر می‌نامند، نیز اضافه نمودند و اهداف دیگری مانند آن‌ها.

زمانی‌که به احکام جنایی نظر می‌افگنیم، در می‌یابیم که اصل در آن‌ها تحقق جزاهای مطابق جرایم است که از ارتکاب جرم بازدارنده باشد و گناه را جبران نماید؛ مانند دیت‌ها، خسارات، تاوان و غیره تا جامعه از مرتکب شدن جرم خودداری نموده، جرم مجرم جبران شود و برای شخص زیان‌دیده آنچه خسارتش را جبران می‌کند، عوض داده شود و حقوق عمومی محفوظ بماند.

زمانی‌که به مجموعه‌ای از قوانین، که روابط جامعه را تنظیم می‌کند، نگاه کنیم، باید در آن‌ها تکامل و بعد اجتماعی قابل مشاهده باشد؛ به عنوان مثال: در اسلام دیده می‌شود که قوانین و احکام منجر به تحقق همبستگی اجتماعی می‌شود. قوانین امور را از تمام جوانب آن برای تأسیس یک نظام اجتماعی استوار بر همبستگی اجتماعی در بر دارد. در سطح فرد، خانواده، قبیله، جامعه و دولت، این سیستم بر اساس مسئولیت در دنیا و محاسبه در آخرت استوار است که از جمله مسئولیت‌های فرد در قبال والدین و بزرگ‌سالان است. مسئولیت‌های قبیله در قبال سیر کردن گرسنه و سرپرستی از یتیمان و مرعات حق همسایه، مهمان و مسا فر است. مسئولیت‌های دولت مسئولیت‌پذیر در قبال تضمین نیازهای اساسی رعیت در زمانی‌که توان تحقق آن‌ها وجود داشته باشد و امور دیگری ازین قبیل که با قوانین لازم آن‌ها را تضمین می‌کند، مانند: نظام زکات، کفارات، صدقات، برآوردن نیاز نیازمند، رسیدن به فریاد مظلوم، وقف، وصیت، عاریت و غیره. این احکام در کجای قوانین غربی یافت می‌شود؟ بلی، آن‌ها در احکام متعلق به مال نظام‌های مالیاتی مشابه به سیستم اسلامی را بدعت نهادند؛ مگر آن‌ها زمانی‌که نوبت احکام اجتماعی می‌رسد که برای جوامع به هم پیوسته، تضمینی و متعاون  بنیان‌گذاری شده است، قوانین شان هیچ بازدهی ندارد. این به این دلیل است که طبیعت نظام شان فقط سرمایه‌داری و انفرادی محض است.

اهتمام به مقاصد قانون و درک آن‌ها و تجانس آن‌ها با عقیده امت و احساس توان آن برای گسترش عدالت در جامعه باعث شده که رعیت آن را داوطلبانه رعایت کند؛ امری‌که ناشی از نیروی وجدانی است، نه از روی ترس از بازدارندگی.

امریکا در دهه سی قرن اخیر با صدور قانون سخت‌گیرانه شراب را تحریم و پیگرد سخت گیرانه‌ای بر آن وضع نمود. باتمام تعلیماتی که مبنی بر بیان اضرار شرب خمر پیشکش کرد، این امر جامعه امریکایی را نسبت به شرب خمر حریص‌تر ساخت. در اتحاد جماهیر شوروی نیز در زمان گورباچوف این کار انجام شد، او نیز شکست شدیدتری را تجربه کرد. قناعت‌های مردم پیرامون خمر تغییر نکرد. این در حالی است که 1.6 ملیارد مسلمان با این‌که تعداد اندکی از قاعده تخلف می‌کنند از نوشدن خمر با اطاعت کامل دست کشیدند؛ زیرا مفاهیم عقیده را باخود داشتند؛ آن‌که شرب خمر را تحریم کرده است؛ درین امر بزرگترین مؤثر بر رفتار همان انگیزه و عامل نهفته در پشت مفاهیمِ از زندگی است.

چنانچه می‌بینی، اولین مشکلی که بشر در زمان تقنین به آن روبه رو می‌شود، اینست؛ اهدافی‌که از وضع قوانین مختلف فیه در طبیعت، تفسیر،کیفیت تحقق و در تعامل نسبت به ترجیح برخی ارزش‌ها بر برخی دیگر دنبال می‌شوند، زمانی‌که قوانین با آن‌ها در تصادم واقع قرار می‌گیرد، برخی مورد استفاده و با برخی دیگر در تناقض قرار می‌گیرد؛ مانند حریم خصوصی و امنیت که  در نظر گرفتن آن‌ها در زمان وضع قوانین بسیاری از اوقات روش بالا پاینش را و اولش آخرش را نقض می‌کند. این اولین پیامدی است که بسان یک نمایش‌نامه ناتوانی انسان را بر تقنین کار آمد به نمایش می‌گذارد.

چنانچه دیده می‌شود، قانون‌گذار غربی به واقعیت تداوم تطور جامعه، تغییر یافتن نظرش و تغییر آنچه که مطابق نظر خودشان بنام مصالح عمومی نامیده می‌شود، نقش مطبوعات در تداوم ارزش‌های معینی که زمانی جزء ممنوعات بودند، سپس کسی از متنفذین خواسته که نظریه جامعه را تغییر دهد، در تصادم است. مانند دیدگاه جامعه در مورد حقوق دیگرباشان جنسی و در مورد مخدرات، استفاده حشیش، که حرام قانونی بوده و فعلاً قانونی شده است. با اين همه توجه زیادی به نگاه هدفمند و ارائه تعریف دقیق برای هر مقصد معین و کیفیت رعایت آن ندارند. بنابر این، نفس مقاصد در نزدشان قابل تغییر است؛ پس قوانینی‌که برای رسیدن به این مقاصد است، بطریق اولی قابل تغییر هستند. با این حال بیشتری از مقاصد را از شریعت اسلامی اخذ نمودند.

واضح نبودن هدف اساسی برای وضع قانون در میان غربی‌ها باعث می‌شود که از قانون سوء استفاده شود که صادق بودن و بی‌طرفی خود را در بسیاری از زمان‌ها از دست می‌دهد. از همین روست که واضح بودن هدف از وضع قانون و شناخت ابعاد این هدف فرصت را از کسانی‌که متنفذ هستند و توان تفسیر قانون را به نفع شخصی خود دارند، می‌گیرد. زمانی‌که اهداف درهم آمیخته متقلب و متغیر باشند و تعریف‌ها درهم و غیر منظم باشند، برای سوء استفاده از قانون شگاف ایجاد شده و حتماً قابل تغییر خواهد بود.

در چنین حالتی جامعه بر اساس همبستگی، محبت، مهربانی و مسئولیت‌پذیری از دیگران استوار نیست؛ زیرا این موارد با وضع قانون به میان نمی‌آیند؛ بلکه نیازمند بنیان گذاری یک فکر و  استوار بودن آن بر یک مبدأ است؛ در حالی‌که مبدأ سکولریستی هیچ چیزی ازین موارد برایش مهم نیست. پس زمانی‌که خود مبدأ خودش از این ارزش‌ها غافل باشد، قانون‌گذاران چگونه می‌توانند قانون را براساس آن‌ها وضع کنند؟ قطعاً از مثل آن‌ها غفلت خواهد شد؛ پس چه زیانی برای انسان بزرگ‌تر و سنگین‌تر ازین هست؟ چه فاصله بزرگ و فرق بعیدی میان اسلام و توانایی‌ها و درمان‌های خوبش و میان سکولریزم، کوتاهی‌ها و انحصارگرایی و شکست تقنینی و فکری آن وجود دارد!

مقیاس‌های ضروری پیش از پاسخ به این پرسش که قانون‌گذاری از آن کیست؟   

مقیاس‌هایی‌که باید برای حکم به درست بودن یا اشتباه بودن، صالح بودن و یا فاسد بودن آن در نظر گرفته شود و برای نتیجه تقنین ضروری است، چیست؟ ممکن است باارزش‌ترین ارزشی که اتفاق نظر بر آن به عنوان اساس حاکمیت ممکن است، همانا عدالت است. برای قوانین لازم است که عدالت را متحقق سازد و این‌که مردم در برابر قانون مساوی باشند. بنابراین نمونه‌هایی را مورد مناقشه قرار می‌دهیم که توان قوانین و یا عدم توان آن‌ها را بر تحقق ارزش عدالت به عنوان یک مقیاس  به نمایش می‌گذارد؛ قوانینی را انتخاب خواهیم نمود که به ارزش عدالت ارتباط می‌گیرد و تطابق ارزش با قانون را بررسی می‌‌کنیم. به هرجایی‌که نیاز به ارزش دیگری داشته باشیم که به قانون مرتبط است، نگاه خواهیم انداخت و مراعات و تحقق آن‌ها مورد نظر ما خواهیم بود.

اول: توان قانون‌گذار بر تحقق اهداف تقنین صالح برای هر انسان در هر زمان و مکان، ثبات در قوانین، راهکارها و توان آن‌ها بر حل مشکلات بگونه درست و دقیق، منطبق بر واقعیت و برآورنده مناط و منظور حکم.

زمانی‌که می‌گوییم با هر زمان و مکان سازگار باشد، منظور ما این است که اگر بطور مثال گیریم ما پیش روی قانونی قرار داریم که رابطه میان مرد و زن را تنظیم می‌کند، از آنجایی‌که اشباع مظهر غریزه بقای نوع به یکی از چهار طریقه ممکن برآورده می‌شود، یا به اشباع طبعی مانند ازدواج یا به اشباع نادرست مانند اشباع به زنا یا به اشباع دیگرباشی مانند دیگرباشان جنسی و یا به کلی عدم اشباع؛ کشورهای غربی رابطه همجنس‌گرایی را تا چند سال پیش حرام و منفور می‌دانستند. تمام قوانین بشری با این رابطه جنگیدند؛ جنگی که هیچ مدارای در آن نبود. اکنون بسیاری از آن قوانین از جرم شمردن این پدیده و ممانعت از ازدواج برگشتند. بنابراین، باید فرضیه زیر را مطرح نمود که اگر این نوع اشباع برای غریزه جنسی درست است، ارزش‌ها و اهداف قانونی ذکر شده را متحقق می‌سازد، پس دانشمندان قانون زمان زیادی قسمتی از مردم را از دستیابی به حقوق شان محروم ساختند و سپس اشتباه شان آشکار گردید، هیچ راهی هم برای جبران اشتباه شان در حق کسی‌که مرده است و یا این‌که با مشکل زمان زیادی از زندگی  خویش را  مطرود از جامعه بخاطر نگاه مجرمانه قوانین بسوی او، بسان یک حرام‌زاده سپری نموده، نیست.

سپس اگر بعد از مدتی آشکار شود که این قانون سبب امراض جنسی خطرناکی شده و دلایل حلال ساختن آن بر اساس نادرست از نگاه علمی بنایافته، آثارش بر جامعه تباه کننده بوده است و این یک رابطه پست، قبیح و حیوانی بوده، آن وقت هرگز توان اصلاح نتایج مخرب قوانین شان را در زمانی‌که این رابطه را در آن مباح ساخته بودند، نخواهند داشت. هم‌چنین لازم است قوانین در هر زمان و مکان درست باشد. جامعه و انسان آزمایشگاه نباشند؛ زیرا این مسئله از تحقق عدالت و انجام کار خوب‌تر دور می‌سازد. کجا در پیشگاه قانون میان کسی‌که از آن منع شده و کسی‌که قانون برایش طراحی شده است، مساوات وجود دارد؟

پرسش این است: قاعده‌ای که بر اساس آن درک کنیم که این کار خوب و آن کار بد است، چیست؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است عوامل تعیین کننده و ویژگی‌های که متضمن صلاح تقنین که مرتبط به قانون‌گذار، متعلق به حکم و متعلق به نتایج اجتماعی و انفرادی آن است، مورد مطالعه قرار گیرد.

اما ثبات در قوانین وضع شده از زاویه‌ای مورد بحث قرار می‌گیرد که در آن مشکلات زیر ذره بین قرار می‌گیرند. پس اگر زاویه، زاویه‌ای باشد که قانون‌گذار غربی از آن به مشکلات نگاه می‌کند، او زاویه تحقق آزادی و یا زاویه مصلحت و منفعت است که این زوایا به شدت در معرض تغییر و تفاسیر مختلف است؛ اما اسلام را می‌یابیم که درمان‌های را برای افعال انسان‌ها آورده به این اعتبار که انسان آن‌ها را برای اشباع غریزه و یا حاجت عضوی در پیش می‌گیرد، پس برای همان اشباع که انسان در صدد آن است، ضوابط و حکم وضع می‌کند. پس انسان در هر زمان و مکان همان انسان است و غریزه نوع خود را به یکی از روش‌های چهارگانه مذکور اشباع خواهد کرد. اسلام برایش تصور درست را وضع می‌کند که صلاحیت اشباع در هر زمان و مکان را داشته باشد، ثابت بوده تغییر نکند، صحیح و منطبق بر مشکل باشد؛ اما قانون‌گذار غربی زوایایی که از آن‌ها به مشکل نگاه می‌کند، متعدد و قابل تغییر است. بگونه مثال: گاهی از زاویه تحقق آزادی‌ها نگاه می‌کند که بر اساس آن هرکسی‌که زنا کند، برایش درست است و کسی‌که می‌خواهد دیگرباش باشد، باز هم در صورت خواست دو طرف بارها می‌تواند انجام دهد؛ در حالی‌که این زاویه بسیار خطرناک است. برای درک آن به آماری نگاه کنیم که در بخش "نابودسازی ارتباطات خانوادگی برای جداسازی جوامع به هدف سیطره نمودن سرمایه‌داری نیولبرالیزم بر آن‌ها" و دیگر این‌که اگر زاویه تحقق آزادی را بر مشکل مخدرات مثلاً مطابقت‌دهی در مشکل بسیار بزرگ واقع خواهی شد و اگر آن را بر مشکل قتل تطبیق کنید، به نتایج دشواری روبه‌رو خواهی شد، و زمانی‌که آن را بر آزادی شخصی در استفاده از اسلحه تطبیق کنی، منجر به هفت هزار وهفتصدوشش زخمی و دو هزاروپنصد و نودوچهار کشته با آتش گشودن در امریکا از جنوری 2013م تا مارچ 2018م می‌شود، ضوابط و قوانین کجا هستند؟ این زاویه آزادی کی قابل استفاده است و چه وقت باید مورد استفاده قرار نگیرد؟ غیر از خواهشات نفسانی چیز دیگری نیست!

برای همین اسباب  و بسیاری غیر ازین‌ها با تمام وضاحت آشکار می‌گردد که تقنین باید از آن الله متعال باشد؛ نه برای هوا و نه برای انسان! (پایان)

نویسنده: ثائر سلامت

برگرفته از شماره 437 مجله الوعی

مترجم: حبیب اسلمی

ادامه مطلب...

شیخ بزرگ ازهر موجودیت کیان یهود را تصدیق نموده و ارتش مسلمانان را از وجیبۀ آزادسازی بیت‌المقدس و اطراف آن معاف می‌نماید

  • نشر شده در مصر

(ترجمه)

شیخ ازهر از شورای امنیت سازمان ملل و جامعه جهانی خواست تا روند به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین و بیت‌المقدس را به عنوان پایتخت آن تسریع بخشد. وی هم‌چنان نیاز بر حمایت از مسجدالاقصی و خشونت‌های که روزمره با آن دست و پنجه نرم می‌کند، تأکید نمود. شیخ الطیب در جریان سخنرانی خویش به روز چهارشنبه مؤرخ 14/06/2023 در مقابل شورای امنیت گفت: «من از مقدسات فلسطین، مقدسات من و مقدسات شما صحبت نمودم. من نسبت به جسارت قدرت، ظلم و استبداد و سکوت جامعۀ جهانی در قبال حقوق مردم فلسطین نگرانی عمیق خودرا ابراز می‌نمایم.» (منبع: دنیا الوطن)

سرزمین فلسطین یک سرزمین خراجی است که در اختیار همه امت می‌باشد؛ حتی یک وجب آن را نمی‌توان وا گذار نمود. این وجیبۀ تمام امت است تا آن‌را از دست غاصبین آن آزاد نمایند و این وجیبه بر عهدۀ سرزمین‌های همسایۀ آن می‌باشد که مصر در رأس آن قرار دارد. درخواست‌های شیخ ازهر به شورای امنیت سازمان ملل و جامعۀ جهانی به منزلۀ به رسمیت شناختن وجود یک نهاد یهودی و معاف نمودن ارتش‌های امت اسلامی از آزادی این سرزمین اسلامی و مقدسات آن می‌باشد. نهادهای استعماری غرب کسانی هستند که کیان یهود را به عنوان خنجر زهر آلود در قلب امت به وجود آورده و یک بار دیگر مانع وحدت یافتن امت گردیدند. آن‌ها حامیان اصلی کیان یهود بوده که آن را توسط رژیم‌های مزدور از خشم مستقیم امت پناه می‌دهد، و دراین امر رژیم مصر در ایفای کامل نقش خائنانه خود پیشتاز است.

مصر با مردم و ارتش آن آرزوی آزادی فلسطین را دارند که آن‌را نقطه مرکزی و موضوع محوری تلقی می‌نمایند. این موضوع ریشۀ عمیقی در عواطف اسلامی آن‌ها، برادری، دل‌بستگی به عقیدۀ اسلام و غیرت آن‌ها برای پاسداری از مقدسات آن دارد، درست مانند ریختن خون مسلمان. آزادی فلسطین وجیبۀ ارتش تمام امت اسلامی بالخصوص ارتش مصر به عنوان یکی از قدرت‌مندترین ارتش و جغرافیای نزدیک آن به فلسطین می‌باشد. ما مطمئن هستیم که مخلصین زیادی در ارتش مصر وجود دارد که مشتقانه خواهان این آزادی بوده و کاملاً می‌دانند که این امر وجیبۀ آن‌ها در قبال امت، دین و برادران شان است. تنها مانعی سد راه آن‌ها رژیم فعلی می‌باشد. بنابراین، آزادی فلسطین مستلزم ریشه‌کن ساختن این رژیم و ایجاد دولت اسلامی می‌باشد که ارتش‌ها را برای آزادی نه تنها فلسطین، بل دیگر سرزمین‌های اسلامی اشغال‌شده بسیج نماید.

ای مخلصین ارتش کنانه! آزادی فسلطین و مردم مظلوم آن وظیفۀ شما بوده و در روز قیامت شما در قبال آن نزد الله سبحانه وتعالی مؤاخذه خواهید شد. این رژیمی‌که شما را از انجام وجیبۀ شما باز می‌دارد، هیچ تسلطی بالای شما ندارد. در واقع، این رژیم نامشروع بوده و حاکمیت امت را غصب نموده و با نظام کفری بالای ما حاکمیت می‌نماید. ریشه‌کن ساختن این رژیم اولین گامی به سوی آزادی فلسطین خواهد بود. بنابراین، وظیفۀ اساسی شما این است تا این رژیم‌را به شمول تمامی ابزارها و نمادهایش از بیخ و بنیاد برکنید و دولت را به مخلصین امت که قادر به تأسیس خلافت راشده بر منهج نبوت و تطبیق کامل اسلام هستند، بسپارید. این خلافت ارتش‌ها را برای آزادی نه تنها فلسطین، بلکه تمام سرزمین‌های اسلامی بسیج خواهد کرد.

بارالها! در استقرار آن سرعت ببخش و ما را از جمله سربازان و شاهدان آن قرار ده!

﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْق كَرِيمٌ [انفال: 74]

ترجمه: کسانیکه ایمان آوردند و در راه الله هجرت و جهاد نمودند، و کسانی‌که پناه داده و نصرت نمودند، بدون شک آنان مؤمنان بر حق هستند، برای آنان آمرزش و رزق فراوان خواهد بود.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه مصر

 مترجم: عبدالرحمن قاطع

ادامه مطلب...

طمع‌های رژیم یهود در افریقا را تنها دولت خلافت متوقف خواهد کرد

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت اول)

(ترجمه)

 کفار استعمارگر با سوء استفاده از غفلتی‌که امت دچار آن شده بود، توانستند خلافت اسلامی و رژیم سیاسی امت اسلامی را سرنگون سازند؛ پناهگاهی را که امت به آن پناه می‌برد، رکن اساسی و محکمی‌که با آن خود را در برابر دشمنان محافظت می‌نمود. کفار استعمارگر خنجر مسمومی را بر پیکر امت فروبرده و امت را به پنجاه و چند پارچه، قطعه قطعه نموده است.  برای این‌که به حالت تفرقه، دسته‌دسته بودن امت به گروه‌های خورد و کوچک تدوام بخشد، برای نهادینه ساختن ضعف در میان امت و برای ایجاد دشمنی و درگیری میان نظام‌هایی‌که موجودیت و سیاست آن‌ها وابسته به کفار غربی است، رژیم یهود را در قلب سرزمین‌های اسلامی تأسیس نمودند. انتخاب فلسطین برای این نیست که کورۀ آتش درگیری‌ها خاموش شود، چون‌ فلسطین دارای ابعاد عقیدوی، تاریخی و سیاسی می‌باشد.

اشتیاق و تمایل یهود برای تحقق باورها و معتقدات وهمی و ساختگی آن، باعث و محرک بزرگی برای دست‌یافتن یهود به منافع پلید آن می‌باشد تا غرب بتواند یهود را به عنوان ابزاری برای ضربه زدن به امت اسلامی مورد استفاده قراردهد. دولت‌های استعماری کاملاً می‌داند که یهود توانای رو در رویی با مسلمانان و توانایی حفظ بقایی خویش را ندارد؛ آن‌گاه که ملیت‌های گوناگون امت اسلامی، از هرجهت مانند دریا هجوم آورده و از هر طرف بر یهود بتازند. کفار استعمارگر رژیمی را برای یهود در سرزمین مبارک فلسطین تأسیس نموده، اسباب زندگی را برایشان فراهم نمودند، آن‌ها را با قوی ترین سلاح‌ها مجهز، با فنی‌ترین اسالیب و شگردهای تمدنی و نظامی تقویت و از طریق حمایت نظام‌های حاکم در سرزمین‌های اسلامی امنیت شان را  تأمین نمودند و خیانت و سربه زیری این نظام‌ها، باعث شده که یهود به دیگر سرزمین‌های اسلامی چشم بدوزد.

اینک در مورد طمع‌های یهود در افریقا و سبب توجه آن به این قاره بکر و جوان، تبصره‌ای خواهیم داشت:

قارۀ افریقا همواره مورد توجه دولت‌های استعماری بوده است، از جمله فرانسه، انگلیس، بلجیک. این طمع‌کاری‌ها از چندین قرن پیش می‌باشد، اما پرسش این است که چه چیزی قارۀ افریقا را مورد توجه و طمع جنگجوهای استعمارگر قررا داده است؟

اهمیت قارۀ افریقا هم در گذشته و هم در حال حاضر اسباب و علل زیادی دارد، مثلاً از ناحیۀ اقتصادی سرشار از منابع و درامد طبیعی می‌باشد؛ طوری‌که مواد اولیه در آن به وفور موجود است، مانند انواع گاز‌هایی‌که منبع سوخت و ساخت و ساز است؛ بر علاوه مواد دیگری مانند قهوه، کاکائو، مطاط(درختی است که از آن کاه و چوب ساخته می‌شود) و میوه‌های ستوائیه(گرم سیر).

همان‌طور از لحاظ منابع و درامد معدنی افریقا بزرگ‌ترین تولید کننده می‌باشد. مواد معدنی مانند: فاسفیت، طلا، منگنیز، کوبالت، آهن و دیگر مواد معدنی مهم در بخش صنعت، البته بر علاوۀ الماس بیش از حد افریقا؛ طوری‌که سنجش‌ها حاکی از آنست که 30% کل منابع و درامد استخراج شده‌ای معدنی زمین در قارۀ افریقا می‌باشد.

همان‌طور از لحاظ منابع نفتی، افریقا نیز بزرگ‌ترین قاره‌ای می‌باشد که بیشترین دولت‌های تولید کننده نفت را در پیکر خود دارد؛ طوری‌که افریقا 21 دولت تولید کنندۀ نفت دارد. افریقا در حال حاضر 11% از تولیدات نفت جهان را تولید می‌نماید؛ چیزی‌که حدوداً معادل به  80 الی 100 بشکه نفت خام است. همان‌طور بر حسب گزارشات و سنجش‌های سازمان ملل در خصوص توسعه و تجارت، افریقا مقدار زیادی از ذخایر نفتی را در اختیار دارد که بسا اوقات در حد 10% از ذخایر نفتی جهانی می‌رسد. می‌توان مناطق تولید کنندۀ نفت این قارۀ پر برکت را به چهار منطقه تقسیم نمود:

اول: مناطق شمالی افریقا که شامل پنج دولت تولید کنندۀ نفت: مصر، لیبی، تونس، الجزائر و مراکش می‌باشد.

دوم: مناطقی شرقی و وسطی افریقا که شامل سودان، چاد، کنگو(برازاویل) می‌باشد.

سوم: مناطق غربی افریقا که شامل نیجریه، کامرون، توگو، گانا و ساحل عاج می‌باشد.

چهارم: مناطق جنوبی افریقا که شامل جنوب افریقا و زیمبابوه می‌باشد.

حتی در دهه‌ی هفتاد قرن گذشته نیز مناطق شمالی افریقا در صدر تولیدات این قاره قرار داشت، اما در سه دهه بعدی وضعیت اقلیمی به نفع مناطق غربی افریقا تغییر کرد؛ طوری‌که مناطق غربی افریقا، بیشترین مناطق نفت خیز آن به شمار می‌رود. البته پس از اکتشافات بزرگ منطقۀ خلیج کینیا، که 70% تولیدات نفتی افریقا را به خود اختصاص داده و حجم تولیدات روزانه آن به 9.5 ملیون بشکه می‌رسد؛ مقداری‌که از مجموع تولیدات ونزویلا و مکزیک بیشتر است. شاید این چیزی است که متخصصین صنعت نفتی را واداشته که این اقلیم را کویت جدید بنامند. هم‌چنین دشمنی‌های آشکاری را از سوی قدرت‌های بین‌المللی برای استثمار عرصۀ استخراج و وارد کردن نفت افریقا مشاهده می‌شود، برای این‌که این دولت‌ها نیازهای خود را برآورده سازند.

اما از جهت دیگری می‌بینیم که قارۀ افریقا تبدیل به بازار مصرفی خوب برای دولت‌های صنعتی شده است، تعداد ساکنین آن از ملیارد می‌گذر؛ طوری‌که مجموع ساکنین دو دولت آن مصر ونیجیریه نزدیک به 300ملیون می‌رسد؛ چیزی‌که این قاره را به بازار مصرفی مناسبی به صادرات تولیدات دولت‌های صنعتی تبدیل نموده است.

تمام این موارد این قارۀ پر برکت را سرشار از منابع طبیعی نموده است که اگر از آن بهره‌برداری شود، اقتصاد ملیت‌های آن را کمک کرده و آن‌ها به رشد و شکوفائی می‌رساند. این منابع است که که بیشتر دولت‌های جهانی و منطقوی را واداشته که بر این قاره چشم بدوزند و مشتاق بهره‌برداری از این همه منابع سرسام‌آور شوند؛ علاوه بر تعداد بالای از ساکنین این قاره که بازار مناسبی برای صادرات دولت‌های صنعتی را تشکیل می‌دهد.

البته تنها این منابع نیست که به افریقا اهمیت داده و آن را مورد توجه و طمع‌کاری بسیاری از دولت‌های جهانی و منطقوی قرار می‌دهد؛ بلکه موقعیت جغرافیایی افریقا نیز از همیت استراتیژیک زیادی بر خوردارد است که افریقا را مهم ساخته است، چون مراکش تنگه‌ جبل الطارق را در اختیار دارد؛ گذرگاه آبی مهمی که کلید غربی بحرالابیض و متوسط به شمار رفته و در تجارت نفت و حرکت سفینه‌های بحری از اهمیت بالای برخوردار است. همان‌طور مصر کانال سویس را در اختیار دارد؛ گذرگاه آبی مهمی‌که در تجارت بین‌المللی و در دریانوردی جهانی از اهمیت بالای برخوردار است. همان طور که مصر، جیپوتی و اریتیره نیز تنگه باب المندب را در اختیار دارند؛ گذرگاه آبی مهمی‌که کلید جنوبی کانال سویس به شمار رفته و برای تضمین استمرار حرکت دریانوردی کانال سویس، از اهمیت بالای برخوردار است. این گذرگاه‌ها بدلیل اهمیت آن‌ها به شکل عام در تجارت بین المللی و در دریانوردی جهانی، به قارۀ افریقا وزنۀ استراتیژیک بزرگی داده است.

حال پرسش این است که آیا قارۀ افریقا فقط در گذشته مورد توجه جنگجوها بوده است؟ طبعاً نخیر؛ بلکه این قاره در حال حاضر نیز مورد توجه قرار دارد. می‌بینیم که این قاره به جولانگاه بسیاری از دولت‌های قرار گرفته که در تلاش سیطره بر افریقا، در تلاش بهره‌برداری از سرمایه‌های آن، در تلاش تهدید امنیت برخی از دولت‌های آن و در تلاش حاکمیت بر گذرگاهای آبی‌که افریقا در اختیار دارد، می‌باشند؛ از جمله رژیم یهود غاصب سرزمین مبارک.

مدت زیادی است که رژیم یهود تلاش وارد شدن در افریقا را دارد تا این‌که اکنون به عنوان عضو ناظر در نشست دولت‌های افریقا راه یافته است. این رژیم توجه زیادی به ایجاد روابط با افریقا دارد، از جمله همکاری در تمام میدان‌های نظامی، زراعتی و صنعتی. فرستادگان و مسئولین بلند پایه‌ای آن همواره در حال دیدار از پایه تخت‌های افریقایی می‌باشند؛ چنان‌چه تعداد زیادی از یهود افریقا به فلسطین انتقال یافته اند که در مقدمه آن فلاشا از ایتوپی بود.

توجه این رژیم  مسخ شده به افریقا بیهوده نیست؛ چون آب‌های نیل به رهبران این رژیم دغدغۀخاطر ایجاد کرده است. از تلاش‌های اخیر رژیم یهود پیوستن به اتحادیه‌ای اروپا به عنوان عضو ناظر بود؛ تلاش پلیدی برای قدم گذاشتن در این قارۀ پربرکت. بدون شک چیزی‌که واضح می‌باشد اینست که یهود در نتیجه‌ روابط با دولت‌های افریقا، نیازهای زیاد خود را بر آورده خواهد کرد.

مترجم: محمد علی مطمئن

برگرفته از شماره 434 جریدۀ الرایه

ادامه مطلب...

فرق بین انبیاء و رسل علیهم السلام

  • نشر شده در فقهی

 (ترجمه)

به جواب ام قطیبان عوده!

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

در کتاب شخصیه جزء اول بحث انبیاء و رسل صفحۀ 130 چنین آمده است: سیدنا موسی نبی بود؛ زیرا برایش شریعتی وحی شده بود و رسول بود؛ زیرا شریعتی‌که برایش وحی شده بود، رسالتی بود برای خود آن و سیدنا هارون نبی بود؛ زیرا شریعتی برایش وحی شده بود؛ اما رسول نبود؛ زیرا شریعتی‌که برایش وحی شده بود و مأمور به ابلاغش گردیده بود، رسالت خودش نبود؛ بلکه رسالت موسی علیه السلام بود. سوال اینست که ارتباط بین آنچه در کتاب شخصیه و بین آنچه در قرآن کریم ذکر گردیده و در تمام تفاسیر هارون علیه السلام را نبی و رسول گفته: ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ﴾ [طه: 47] ترجمه: نزد او بروید و بگوئید: ما دو نفر فرستادۀ پروردگارت هستیم. ویا ﴿فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ [شعراء: 16] ترجمه: بروید نزد فرعون و بگوئید: ما فرستادۀ پروردگار جهانیان هستیم. چگونه است؟

پاسخ:

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

اول: در بین علماء در خصوص فرق نبی و رسول اختلاف صورت گرفته و اقوال متعددی را بیان کردند که بعضی از این اقوال را ذکر می‌کنم:

1- نبی کسی است که مکلفیتی برایش وحی شده، ولی مأمور به تبلیغ آن نشده است؛ اما در صورتی‌که مأمور به تبلیغ آن شده باشد، رسول گفته می‌شود... در فتح الباری اثر ابن حجر عسقلانی 11/112 آمده است:  «... لفظ "نبوت" و "رسالت" از هم متفاوت اند. لفظ "نبوت" در اصل از "نبأ" گرفته شده که به معنی خبر است؛ لذا نبی در عرف، منبأ و یا خبردهنده از جانب الله سبحانه وتعالی است که الله سبحانه وتعالی حسب اقتضاء تکلیفی را برایش تعیین می‌کند. اگر نبی به تبلیغ وحی برای غیرش دستور داده شده باشد؛ پس او رسول است و اگر دستور داده نشده باشد، نبی است. بناءً هر رسولی نبی است؛ ولی هر نبی رسول نیست. پس نبی و رسول در یک امر عمومی مشترک هستند که همان خبر و یا نبأ باشد؛ اما در رسالت فرق می‌کند وقتی بگوئی فلانی رسول است، نبی بودن را در ضمن دارد؛ ولی وقتی بگوئی فلانی نبی است، لازم ندارد که رسول هم باشد...»

2- رسول کسی است که برای تبلیغ وحی فرستاده شده و با او کتابی است؛ اما نبی کسی است که مطلقاً برای تبلیغ وحی فرستاده شده است.

عینی در کتاب {البنایة شرح الهدایة 1/116} چنین وارد نموده است:

«... سپس فرق بین رسول و نبی این است: رسول کسی است که برای تبیلغ وحی فرستاده شده و با وی کتابی است، اما نبی کسی است که مطلقاً برای تبیلغ وحی فرستاده شده، خواه با کتاب باشد و یا بدون کتاب؛ مانند یوشع علیه السلام. پس نبی از رسول عام‌تر است؛ به همین ترتیب "شیخ قوام الدین اترازی" در شرح خود از صاحب" النهایة" پیروی نموده و گفته است: "رسول" نبی است که با او کتاب باشد، مانند موسی علیه السلام و نبی کسی است که از الله سبحانه وتعالی خبر می‌دهد؛ اگرچه با او کتاب نیست؛ مانند یوشع علیه السلام. از همین‌جا است که نبی علیه الصلاة والسلام گفته است: (عُلَمَاءُ أُمَّتِي كَأَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ؛ علمای امت من مانند انبیاء بنی اسرائیل اند.) طوری‌که در این حدیث دیده می‌شود، گفته نشده "كرسل بني إسرائيل".  شیخ اکمل الدین رحمه الله نیز از این دو نفر پیروی نموده و همین فرق را در میان رسول و نبی قائل شده است.»

3- رسول کسی است که شریعت بر او وحی شده و دستور به تبلیغ آن داده شده است؛ اما نبی کسی است که شریعت رسولان بر او وحی شده و دستور به تبلیغ آن شده است. پس رسول کسی است که به تبلیغ شرع خودش مأمور شده؛ اما نبی کسی است که به تبلیغ شرع غیر خودش مأمور گردیده است. این نظری است که ما آن را اختیار نمودیم و در کتاب شخصیه اسلامی جزء اول صفحۀ 35-38 فایل ورد واضح ساختیم:

«انبیاء ورسل: نبی و رسول دو لفظ متفاوت بوده، اما از لحاظ این‌که برای هردو شریعتی وحی شده، یکی هستند. فرق بین نبی و رسول این است که برای رسول شریعت جدیدی وحی شده و مأمور به تبیلغ آن شده است؛ اما نبی کسی است که شریعت غیر خودش از رسولان برایش وحی شده و مأمور به تبلیغ آن شده است. پس رسول کسی است که به تبلیغ شریعت خودش مأمور شده اما نبی کسی است که به تبلیغ شریعت غیرش مأمور گردیده است. قاضی بیضاوی در تفسیر این قول سبحانه وتعالی:

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ﴾ [حج: 52]

ترجمه: و ما پیش از تو هیچ رسولی و نبی نفرستادیم.

  گفته است: رسول کسی است که الله سبحانه وتعالی آن را با شریعت جدیدی فرستاده تا مردم را به سوی آن دعوت نموده؛ اما نبی کسی است که الله سبحانه وتعالی آن را برای تقریر و تأیید شریعت قبل‌از خودش فرستاده است؛ مثلاً سیدنا موسی علیه السلام نبی است؛ زیرا شریعتی برایش وحی شده و رسول است؛ زیرا شریعتی‌که برایش وحی شده برای آن رسالت است. اما سیدنا هارون نبی است، زیرا برای او شریعتی وحی شده، اما رسول نیست؛ زیرا شریعتی‌که برایش وحی و مأمور به ابلاغش گردیده شریعت غیرخودش بوده که برای آن رسالت نه، بلکه این شریعت رسالت موسی علیه السلام است. سیدنا محمد صلی الله علیه و سلم نبی است؛ زیرا شریعتی برایش وحی شده و هم‌چنان رسول است؛ زیرا شریعتی‌که برایش وحی شده برایش رسالت است...»

این دقیق‌ترین نظر و نزدیک‌ترین نظر به صواب است... احادیث نبی صلی الله علیه وسلم واقعیت نبی را توضیح داده و فرق بین نبی و رسول را بیان کرده است؛ مثلاً در حدیث متفق علیه از ابوحازم آمده که او گفته است: من با ابو هریره پنج سال نشست و بر خواست داشتم، شنیدم که او از رسول الله صلی الله علیه وسلم حدیث می‌گفت. وی گفت رکه سول الله صلی الله علیه وسلم چنین فرمودند:

«كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ الْأَنْبِيَاءُ كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ، وَإِنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي، وَسَيَكُونُ خُلَفَاءُ فَيَكْثُرُونَ. قَالُوا: فَمَا تَأْمُرُنَا؟ قَالَ: فُوا بِبَيْعَةِ الْأَوَّلِ فَالْأَوَّلِ؛ أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ»

ترجمه: بنی اسرائیل را انبیاء سیاست می‌نمود، هرگاه نبی فوت می‌کرد، نبی دیگری جانشینش می‌شد و یقیناً که بعد از من نبی نیست؛ بلکه بعد از من خلفاء هستند که بسیار(پی‌هم) می‌آیند. پرسیدند؛ خلفاء ما را به چه چیزی امر می‌کنند؟ فرمود: به بیعت اول و بعد از آن به بیعت اول وفا کنید! حق شان را اداء کنید؛ زیرا الله (سبحانه وتعالی) از رعیت‌داری شان پرسان می‌کند.

از این حدیث واضح می‌شود که انبیای بنی اسرائیل، بنی اسرائیل را توسط شریعت موسی علیه السلام سیاست می‌کردند؛ چنانچه این مسأله معلوم است و خود این حدیث به آن اشاره دارد؛ چنانچه صفت عمل خلفاء را به عمل انبیاء بنی اسرائیل تشبیه نموده یعنی از لحاظ سیاست رعیت تشبیه داده است. پس همان‌طوری‌که انبیای بنی اسرائیل، مردم را توسط شریعت موسی علیه السلام سیاست می‌نمودند، هم‌چنان خلفاء مسلمانان را توسط شریعت محمد صلی الله علیه وسلم سیاست می‌کنند و معنی این موضوع این است که انبیای بنی اسرائیل شریعت جدیدی نیاورده؛ بلکه شریعت موسی علیه السلام را پیروی کردند. پس این حدیث دال بر این است که نبی کسی است که بر او وحی شده و به مردم تبلیغ می‌کند؛ اما او شریعت جدیدی را تبلیغ نمی‌کند؛ بلکه شریعت رسول قبل از خود را تبلیغ می‌نماید. از این مسأله دانسته می‌شود که رسول به کسی اطلاق می‌شود که شریعت جدیدی برایش آمده و ممکن است که انبیاء بعد از آن از شریعت آن پیروی کنند؛ چنانچه واقعیت انبیاء بنی اسرائیل نسبت به موسی علیه السلام چنین می‌باشد. پس حدیث مشار الیه در فوق از جمله دلائلی است که بر واقعیت فرق نبی و رسول ذکر شده است.

دوم: واقعیت سیدنا هارون علیه السلام:

1- چنانچه در متن برگرفته شده فوق از کتاب شخصیه اسلامی ذکر نمودیم، چنین گفتیم:

«سیدنا موسی علیه السلام نبی است؛ زیرا به او شریعتی وحی شده و هم‌چنان رسول است؛ زیرا شریعتی‌که به او وحی شده رسالت آن است و سیدنا هارون نبی است؛ زیرا به او شریعتی وحی شده؛ اما رسول نیست؛ زیرا شریعتی‌که به او وحی شده تا تبلیغ کند، شریعت غیراز خودش بوده و رسالت خود آن نمی‌باشد؛ بلکه آن شریعت رسالت موسی علیه السلام است.» یعنی بنا بر تعریف راجح و قابل اعتماد از رسول و نبی به این نتیجه رسیده و تأیید می‌کنیم که هارون علیه السلام به این مفهوم نبی است، نه رسول؛ زیرا هارون علیه السلام در امر شریعت پیرو موسی علیه السلام بود که نصوص شرعی بر این مدعی گواه بوده؛ چنانچه این مسأله در ذیل ذکر شده است:

2- نسبت به دو آیۀ کریمه که در سوال خود ذکر نمودی، مختصراً بر تفسیر آن‌ها از بعضی کتاب‌های تفاسیر مکث می‌کنیم:

الف- در تفسیر نسفی 2/298 به ترقیم شامله آلیه آمده است:

«فأتیاه؛ یعنی در نزد فرعون بروید! ﴿فقولا انا رسولا ربک﴾ بگوئید ما فرستاده‌های پروردگارت به سوی تو هستیم؛ پس آنان در نزد فرعون رفته و رسالت پروردگار را اداء کردند و آنچه به او مأمور شده بودند، برای فرعون گفتند. ﴿قال فمن ربکما یا موسی﴾ سپس فرعون، موسی و فرعون را مخاطب قرار داد؛ اما بعداً موسی را به تنهائی نداء کرد؛ زیرا موسی در نبوت اصل بود و هارون پیرو آن.»

هم‌چنان در تفسیر نسفی 2/464 به ترقیم شامله آلیه آمده است:

﴿فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقولا إِنَّا رَسول رَبِ الْعَالَمِينَ﴾ در این آیه رسول تثنیه آورده نشده مانند که در این قول او تعالی تثنیه آورده شده است: ﴿إِنَّا رَسولاَ رَبكَ﴾ زیرا رسول به معنی مرسل و به معنی رسالت است. پس در این‌ آیه رسول به معنی مرسل است، لذا لازم بود که تثنیه ذکر می‌شد؛ اما در آیه اولی به معنی رسالت است. پس در رسالت وصف واحد، تثنیه و جمع یکی است و یا به دلیل این‌که هردوی شان در شریعت واحدی اتفاق داشتند و گویا ایشان رسول واحدی بودند و یا این‌که خواسته شد که هر یکی از ما را بفرست. به همین خاطر در ضمن داشتن رسول معنی ارسال را و این معنی در این قول دیده می‌شود: ﴿معنَا بَنِي إِسْرائِيلَ﴾ معنی چنین می‌شود که آن‌ها را ارسال کن تا همرای ما به سوی فلسطین بروند و فلسطین منطقه شان بود. پس به دروازۀ فلسطین آمدند و یک سال اجازۀ دخول برای شان داده نشد تا آن‌که دروازه‌بان گفت: اینجا شخصی است که خود را فرستادۀ رب العالمین می‌خواند؛ پس گفت برایش اجازه بده تا برایش بخندیم و مسخره کنیم و به این ترتیب موسی رسالت را به سوی فرعون اداء کردند و فرعون موسی را شناخت...»

ب- در تفسیر قرطبی 13/93 آمده است:

«... این قول او تعالی: ﴿فَأْتِيا فِرعَوْن فَقولا إِنَّا رَسول رَب الْعَالَمِينَ﴾ ابوعبیده گفته است: رسول به معنی رسالت است که تقدیر جمله چنین می‌شود "إنا ذوو رسالة رب العالمين". ابوعبیده گفته جائز است که رسول به معنی تثنیه و جمع باشد، مثلا ًعرب می‌گوید: "هذا رسولي ووكيلي، وهذان رسولي ووكيلي، وهؤلاء رسولي ووكيلي" یعنی این رسول و وکیل من است و این دو نفر رسول و وکیل من هستند و این‌ها همه رسول و وکیل من هستند و از همین قبیل است این فرمودۀ او تعالی: ﴿فإنَّهم عَدو لي﴾ و گفته شده که معنی رسول در این آیۀ مبارکه این است که هریکی از ما رسول رب العالمین هستیم.»

ج- با تحقیق این دو آیۀ مبارکه و سائر آیات که هارون علیه السلام در آن به لفظ "ارسال" و "رسالت" ذکر شده واضح می‌شود که ذکر هارون علیه السلام به لفظ ارسال مدام در کنار موسی علیه السلام بوده؛ یعنی هارون پیرو موسی علیه السلام بوده است؛ مثل این قول او تعالی:

﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾ [مومنون: 45]

ترجمه: سپس موسی و برادرش هارون را همراه نشانه‌های خویش و دلائل آشکار فرستادیم.

﴿وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ﴾ [قصص: 34]

ترجمه: و برادرم هارون او از من خوش بیان‌تر است، او را به یاری من بفرست تا تصدیقم کند، بیم دارم که مرا دروغ‌پرداز بشمارند.

﴿وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ (11) قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (12) وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ (13) وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (14) قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ (15) فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ [شعراء: 10-17]

ترجمه: [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که خود را به قوم ستمکار برسان. [به سوی] قوم فرعون [که به آنان بگویی:] آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟! گفت: پروردگارا! به راستی می ترسم مرا تکذیب کنند، و سینه ام [از این وظیفه سنگین] تنگی می‌کند، و زبانم روان و گویا نمی‌شود، پس به سوی هارون هم [پیام نبوّت] بفرست [تا مرا در این وظیفه سنگین یاری دهد.] و آنان را بر من ادعای جرمی است که می‌ترسم [به سبب آن] مرا بکشند. [الله] گفت: این چنین نیست [که فرعون بر تو پیروز شود] پس شما دو نفر معجزات ما را ببرید که یقیناً ما همراه شما شنونده [گفتار هر دو طرف] هستیم، [پس شما دو نفر را بر پایه دلیل و برهان و معجزه بر آنان پیروز می کنیم.] بنابراین خود را به فرعون برسانید و بگویید: یقیناً ما فرستاده پروردگار جهانیانیم. با این وصف، بنی اسرائیل را [آزاد کن و] با ما بفرست.

﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي (42) اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (43) فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى (44) قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَى (45) قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى (46) فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى (47) إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى﴾ [طه: 42-48]

ترجمه: تو و برادرت با معجزات من [برای هدایت گمراهان] بروید، و درباره ذکر من [که ابلاغ وحی است] سستی نورزید. هردو به سوی فرعون بروید؛ زیرا او [در برابر الله] سرکشی کرده است. پس با گفتاری نرم به او بگویید، امید است که هوشیار شود و [آیین حق را بپذیرد] یا بترسد [و از سرکشی باز ایستد.] گفتند: پروردگارا! ما می‌ترسیم که [پیش از دعوت کردنش به حق] با سخت‌گیری و شکنجه بر [ضد] ما پیشی گیرد یا بر سرکشی خود بیفزاید. الله فرمود: نترسید که من بی‌تردید با شما هستم [سخن او و شما را] می‌شنوم و [اعمال‌تان را] می‌بینم. بنابراین [بدون بیم و هراس] به سوی او بروید و بگویید: ما دو نفر فرستاده پروردگار تو هستیم، پس بنی اسرائیل را [از قید بندگی و بردگی خود آزاد کرده] با ما روانه کن و آنان را شکنجه مکن، به راستی ما از سوی پروردگارت معجزه ای آورده ایم و درود بر کسی باد که از هدایت [حق] پیروی کند.

از همۀ این نصوص واضح می‌شود که هارون علیه السلام به وصف رسالت به صورت انفرادی ذکر نشده؛ بلکه هرگاه به این وصف ذکر شده از موسی علیه السلام و هارون باهم یاد شده یعنی هارون علیه السلام به صورت مستقل و منفرد به وصف رسالت صفت نشده است.

د- اما وقتی کلام در قرآن کریم از وصف هارون علیه السلام به صورت انفرادی و مستقل ذکر شده، هارون علیه السلام نبی گفته شده، نه رسول. در عین زمان موسی علیه السلام به وصف رسول و نبی صفت شده است؛ الله سبحانه وتعالی گفته است:

﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَبِيّاً (51) وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً (52) وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً﴾

ترجمه: و در این کتاب، [سرگذشتِ] موسی را یاد کن، بی‌تردید او انسان خالص شده و فرستاده‌ای پیامبر بود. او را از جانب راست طور ندا کردیم، و او را در حالی‌که با وی راز گفتیم، مقرّب خود قرار دادیم و از رحمت خود برادرش هارون را که دارای مقام پیامبری بود، به او بخشیدیم.

پس در مورد موسی علیه السلام گفته شده که او رسول و نبی بوده است.

اما به تعقیب آن‌که از هارون علیه السلام یاد می‌کند، قرآن کریم برای آن وصف رسالت را ثابت ندانسته، بلکه به وصف نبوت برای آن اکتفاء کرده است: ﴿أَخَاه هَارون نَبِيا﴾ و این بیان قرآن کریم فهم ما را بر این‌که موسی علیه السلام رسول و نبی بوده تأیید نموده؛ زیرا شریعت جدیدی برایش فرستاده شده و مأمور به تبلیغ آن شده است؛ اما هارون علیه السلام نبی بوده؛ نه رسول؛ زیرا او پیرو موسی علیه السلام بوده و مأمور به تبلیغ رسالت موسی علیه السلام و شریعت آن بدون استقلال به شرع جدیدی شده است. در تفسیر این آیات در تفسیر ابن کثیر 5/237 به گونۀ ذیل آمده است:

«وقتی الله سبحانه وتعالی ابراهیم را خلیل گفته و او را ستوده به تعقیب آن کلیم را ذکر نموده و گفته است: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً﴾ [مریم: 51] ترجمه: و در این کتاب موسی را یاد کن که او به راستی مخلص بوده است. در این آیه مبارکه برای موسی علیه السلام دو صفت را جمع نموده است؛ زیرا او از جملۀ رسل کبار و اولی العزم پنج‌گانه بوده که عبارت اند: از نوح، ابراهیم، موسی، عیسی علیهم السلام و محمد صلی الله علیه و این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿وَوَهَبْنَا لَه مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاه هَارون نَبِيا﴾ یعنی ما سوال و شفاعت آن را در مورد برادرش اجابت کردیم و آن را نبی قرار دادیم؛ چنانچه در آیۀ دیگری گفته است:

﴿وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ﴾ [قصص: 34] ترجمه: و برادرم هارون که او از من خوش بیان‌تر است، او را به یاری من بفرست تا تصدیم کند، من بیم دارم که مرا دروغ‌پرداز بشمارد.

﴿قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى﴾ [طه: 36] ترجمه: گفت در خواستت پذیرفته شد، ای موسی.

﴿فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ (13) وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ﴾ [شعراء: 13-14] ترجمه: و سینه ام [از این وظیفه سنگین] تنگی می کند، و زبانم روان و گویا نمی‌شود، پس به سوی هارون هم [پیام نبوّت] بفرست [تا مرا در این وظیفه سنگین یاری دهد.] و آنان را بر من ادعای جرمی است که می‌ترسم [به سبب آن] مرا بکشند.

به همین دلیل بعض سلف گفته است: هیچ شفاعتی در حق کسی بزرگتر از شفاعت موسی علیه السلام در حق هارون نمی‌باشد. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً﴾ [مریم: 53] ترجمه: و به او از رحمت خویش برادرش هارون را نبی بخشیدیم.

ابن جریر گفته است؛ یعقوب برای ما حدیث گفت که ابن علیة از داود از عکرمه برای ما حدیث گفت که ابن عباس گفته این قول او تعالی ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً﴾ که هارون از موسی از لحاظ سن بزرگتر بود؛ ولی نبوت را برایش بخشیده بود.»

1- از آنچه در فوق ذکر شده واضح می‌شود که مطابق به تعریفی‌که ما آن را در مورد نبی و رسول تبنی نمودیم، موسی علیه السلام نبی بود؛ زیرا برای او شریعت وحی شده بود که آن را تبلیغ کند و رسول بود، به خاطری‌که شریعتی برای او وحی شده بود؛ اما هارون علیه السلام نبی بود؛ زیرا برای او شریعتی وحی شده بود؛ اما رسول نبود؛ زیرا شریعتی که برایش وحی شده بود تا آن را تبلیغ کند، شریعت خودش نه بلکه شریعت برادرش موسی علیه السلام بود.

این نظری است که ما آن را در این خصوص ترجیح می‌دهیم و این نظریه تبنی شده در نزد ما است. الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است!

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

12 شوال 1444هـ.ق.

2 می 2023م.

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

جهان در آستانه­­ی تغییر جهانی ان‌شاءالله خلافت راشده بر منهج نبوت امر غالب الهی خواهد بود!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

 اتحاد جماهیر شوروی سابق، که در اواخردهه­ی هشتاد قرن گذشته، چهل سال و اندی پیش سقوط کرد، بمعنی سقوط نظام بین‌المللی بود که در آن زمان ابر قدرت به حساب می‌آمد و هم‌چنان به معنای این بود که نظام بین‌المللی نوینی به نفع کشور قدرتمندتر یعنی امریکا پایه‌ریزی شود. از آن زمان تا کنون امریکا برای حفاظت از نظم بین‌المللی نوین سخت تلاش می­کند و بدیل نظام کمونستی را به عنوان رقیب اسلام قرار داده است. اسلام را خطر آینده­ای می‌داند که باید از بازگشتش در میدان زندگی بین‌المللی به عنوان فرهنگ، شریعت و حکومت زنده، در قالب یک حکومت واحد، یعنی دولت خلافت پیش‌گیری شود؛ دولتی‌که قلب‌ها و افکار حاکمان غربی از نام بردن آن می‌لرزد. امریکا مبارزه با اسلام و قانونش را برعلاوه­ی مبارزه‌اش با چین و روسیه و وحدت کشورهای اروپایی، که برای داشتن وزنی در عرصه­ی بین‌المللی بگونه­ی مجموعی در تلاش آن اند، شروع نمود. از همین جهت است که امریکا جنگ جهانی خود را علیه اسلام زیر نام جنگ با تروریزم اعلام نمود؛ اما در این جنگ شکست خورد و در عرصه­ی فرهنگی مفلس‌تر از قبل گشت؛ حتی توان کمک نظامی را نیز از دست داد؛ چنانچه خروج ذلت‌بارش از افغانستان سپس از عراق و سوریه مظهری از مظاهر شکستی بود که بر آن اعتراف نموده است.

خروج امريكا از سرزمین‌های اسلامی اجباری بود؛ نه اختیاری؛ زیرا در جوش مشغولیت امریکا با جنگ علیه مسلمین، چین از آن استفاده نموده و توانست تا به سرحد رسیدن به یک رقیب جدی برای امریکا در مبارزه­ی بین المللی، در تمام عرصه‌ها نزدیک شود. روسیه نیز گرچه به تنهایی قادر به رقابت با امریکا نیست؛ اما با چین خطر راهبردی جدی را خلق می­کند.

امریکا در اواخر زمان حاکمیت بوش پسر اول و شروع حاکمیت بوش پسر دوم بر شکستش در برابر اسلام اذعان نمود و ملامتی را در انتشار افراط‌گرایی و تروریسم بدوش رهبران انداخت و به گمان این‌که سبب تروریسم در منطقه شدند، با این حال هیچ چیزی در جنگ امریکا با اسلام تغییر نکرد. زمانی‌که اوباما آمد، این شکست را علناً اعلام نمود که باید از مفکوره­ی تک‌قطبی بودن در حاکمیت جهانی صرف نظر کنیم و خواست رابطه با جهان اسلام را خوب سازد. بنابراین، در ماه‌های اول حاکمیتش از مصر دیدن نموده، در الازهر سخنانی را ایراد نمود و هدفش از ایراد آن‌ها تقویت رابطه­ی با جهان اسلام بود که در زمان حاکمیت بوش پسر مخدوش شده بود. وی گفت: «وظیفه‌ام در جهان اسلام واضح ساختن این امر است که امریکایی­ها دشمنان شما نیستند.» اما مسلمان‌ها او و تمام جهان را با انقلاب‌هایی‌که علیه حاکمان و اربابان غربی شان برپا گردید، غافل گیر ساختند. بنابراین، زمانی‌که ترامپ آمد، دشمنی غرب با اسلام و مسلمین را علنی نموده و خواستار تحریم دخول مسلمین به ایالات متحده­ی امریکا شد. وی اعلام نمود که می‌خواهد نیروهایش را از افغانستان، عراق و سوریه به این دلیل که جنگ­های باز شده­ی مضر بوده اند، بیرون کند؛ اما خودش نتوانست این امر را اجرا کند تا این‌که جوبایدن آمد و نیروهایش را به گونه اجباری و ذلت‌بار بیرون کشید. مسئولین امریکا در مورد شکست جنگ شان در این مناطق سخن گفتند.

با سرکار آمدن بایدن به این نتیجه می‌رسیم که امریکا اجرایی کردن نقشه­ی جدیدی را برای نظم بین‌المللی جدید که خودش به تنهایی حاکم تک قطب جهان باشد، آغاز نموده است؛ یعنی دولتی‌که در رأس بوده و رقیبی نداشته باشد. دریافتیم که امریکا صفحاتی از مبارزه را باز می­کند و صفحاتی را می‌بندد، کشورهای را سقوط می‌دهد، کشورهای دیگری را محاصره نموده و با تعدادی پیمان می‌بندد تا بر مبنای آجندای خویش تغییر ایجاد کند...

بایدن بعد از خروج عملی از مناطق مسلمان‌ها به شعله‌ور نمودن جنگ میان روسیه و اکراین اقدام نمود که هدفش ضعیف کردن دو طرف رقیب او در عرصه­ی بین‌المللی یعنی کشورهای اتحادیه­ی اروپا و روسیه هست که بدون مداخله مستقیم امریکا در این جنگ انجام می‌شود. هم‌چنان آشکار گشت که امریکا نقشه­ی دیگری نیز برای چین در نظر گرفته است تا او را ضعیف نموده و به ماحولش مشغولش سازد، بدون این‌که خودش بطور مستقیم در این امر دخالت کند. امریکا می‌خواهد همه­ی کشورهای دنیا را بایکدیگر ضعیف و ناتوان سازد تا خودش بعد از آن رهبر جهان جدید با پروژه­ی جدید جهانی مارشال باقی بماند. به نظر می‌رسد سیاست تقسیم کشورها و برانگیختن جنگ در میان آن‌ها از نقشه‌های تضعیفی باشد که امریکا به دنبال آنست و شامل تقسیم روسیه، چین و گروه کشورهای اروپایی می‌شود. اینکه کشمکش‌های قومی، مذهبی و گروهی را در میان مسلمان ها دامن می‌زند برای این است که اجازه ندهد تا خلافت اسلامی شان را اقامه کنند... این آنچه است که اکنون بر سیاست و مبارزه کشورها سیطره داشته و کشورهای فعال در عرصه بین‌المللی به آن مشغول هستند. مشخص است که نتایج این مبارزه، آینده­ی مبارزه سیاسی بین‌المللی در کره­ی خاکی را تا چند نسل رقم خواهد زد.

پس جهان امروز در آستانه تغییر جهانی واقع است. نصیب اسلام و مسلمین در آن چه خواهد بود؟ دوباره به اول سخن برمی گردیم و آن این‌که امریکا وقتی‌که اسلام را بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی سابق از بیکاری به عنوان دشمن برنگزید، بلکه از این جهت برگزید که می‌دانست اسلام مبدأ، فرهنگ، و قانون زنده برای حاکمیت است که قابل تطبیق در یک حکومت همه شمول یعنی دولت خلافت می­باشد. برعلاوه می‌دانست که مسلمین شروع به بازگشت به رشد و بیرون آمدن از خمار و کوریی هستند که با جنگ فکری و سیاسی غربی دچارحال شان شده بود و شروع به تلاش برای از سرگیری زندگی اسلامی مثل گذشته نمودند. انقلاب‌هایی‌که بهار عربی نام گرفت، جز جرقه­ی از این رویکرد نبود. اگر امریکا مجبور شود از جنگ علیه اسلام به سبب بروز نیروی دیگری‌که در عرصه­ی بین‌المللی به عنوان رقیب او ظهور کرد، منصرف شود که امریکا نمی‌تواند از آن غافل باشد؛ مگر این‌که اسلام تنها رقیب مهم در این مبازه باقی می‌ماند. اسلام چیزهایی در اختیار دارد که غیر آن در اختیار ندارد. اسلام مبدئی در اختیار دارد که هیچ رقیبی ندارد. تمام کشورهای رقیب مبدأ سرمایه‌داری را حمل می­کنند که سبب تمام بدبختی­ها و بحران‌های جهان است و می‌خواهند که نظام بین‌المللی جدید، نیز مبنی بر مفاهیم همین مبدأ باشد، و تمام آنچه برای آن امروز مبارزه می‌کنند، مبارزه برای جایگاه و مصلحت است و بس. به عبارت دیگر هرگونه تغییری‌که بنابر ترانه‌سرایی آن‌ها ایجاد شود، تغییر حقیقی و درمان ریشه‌ای نخواهد بود.

تنها اسلام است که حامل حق، راه‌حل، و نجات است. همین امر نقطه قوت اسلام در این مبارزه محسوب می‌شود؛ زیرا نجات‌بخشی اسلام مسلمین و غیر مسلمین را شامل است.

 هر مبدئی را فرض کنیم برای پیروزی نیازمند نیروی فکری و مادی است، پس غرب و کشورهای فعال در عرصه­ی بین‌المللی دارای نیروی مادی هستند؛ اما نیروی فکری درست و مستعد را ندارند. در مقابل اسلام دارای نیروی فکری درست و باصلاحیت است؛ اما نیروی مادی و دولت خلافت را که حامی آن  است، مالک نیست.

الله سبحانه وتعالی مسلمانان را امر کرده تا کل زندگی خویش را مطابق امر او تعالی استوار سازند و به عنوان حق الله سبحانه وتعالی برای اقامه­ی خلافت، تطبیق شریعت، فتح مناطق و داخل ساختن بندگان در اسلام بکوشند. باید طریقی را برگزینند که رسول الله و صحابه­ آن حضرت انتخاب کرده بودند و در میان مسلمین امتی باشند که: ﴿أ ُمَّة يَدعُونَ إِلَى ٱلخَيرِ وَيَأمُرُونَ بالمَعرُوفِ وَيَنهَونَ عَنِ ٱلمُنكَرِ؛ امتی‌که بسوی خیر فرامی‌خواند و امر به معروف و نهی از منکر می کند. الله سبحانه وتعالی به نصرت کسی‌که او را نصرت می­دهد، وعده سپرده است و یاری رساندن را منحصر به خویشتن کرده است.

اما در مورد امتی‌که در آیه کریمه تذکر یافته است، حزب التحریر به عنوان همین امت مصداق آیه کریمه قرار گرفته و بر طریقه رسول الله صلی الله علیه وسلم حرکت می‌کند. همان کارهای را انجام می­دهد که رسول الله برای اقامه­ی دولت اسلامی انجام داده اند و مراحلی را طی می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم طی کرده است.

این سخن درست است که حزب به تدوین و تبنی احکام فکری شرعی، طریقه­ی شرعی و حرکت در مسیر شرعی، بسیار با متانت، صبر و التزام، بدون این‌که اندازه موی از طریقه رسول الله صلی الله علیه وسلم تجاوز کرده باشد، به نهایت آن دست یافته است.

حزب در مبارزه فکری و مقابله سیاسی با غرب داخل اقدام شده است و مصالح امت را تبنی کرده، نقشه­های غرب کافر استعمارگر را برملا می­کند. در این مسیر از رسول الله صلی الله علیه وسلم پیروی می‌کند، پیروزی‌اش تا جایی ادامه یافته که نظر عمومی در جهان اسلام بر اسلام سیاسی معطوف شده و خلافت اسلامی امید همه­ی امت شده است و حزب را به عنوان حزب خلافت می‌شناسند. حالت طوری است که برگشت دوباره­ی اسلام به عرصه­ی زندگی به کابوس کشورهای کافر غربی تبدیل شده که با یکجا کردن نیرنگ و مکرشان می‌خواهند مانع آن شوند.

ازجمله دست‌آوردهای حزب یکی تقدیم قانون مجهز برای تطبیق در دولت اسلامی آینده است که در آن ارکان دولت و صلاحیت آنها را تبیین نموده است. هم‌چنان ایجاد جمع کثیری از جوانان برای حمل دسته‌جمعی عبایی دعوت قبل از اقامه­ی دولت، با تمام مشکلات و سختی­های آن است؛ جوانانی‌که در اعماق دعوت فرورفته و تمام سختی‌هایش را تحمل می‌کنند؛ مردانی‌که شخصیت های­شان را برروی زمین با واقعیت سنگ­دل و ظالم بنیان‌گذاری کردند. با آنکه تکذیب و اذیت شدند، صبر پیشه کردند تا مقابله با مشکلات از آن‌ها حاملین دعوت و مردان دولت آینده­ی خلافت به اذن الهی ساخت.

به مجرد این‌که حزب برمنهج رسول الله صلی الله علیه وسلم حرکت می‌‌کند، شباب حزب را پیش از آمدن دولت خلافت، بصورت کامل برای حکومت کردن آماده ساخته است. از آنچه باعث آرامش و اطمینان خاطر می­شود، اینست که حزب تبنیات خویش را در اداره­ی کارهای حزبی شبیه تبنیات شرعی برای اداره­ی حکومت، بعد از برپایی دولت قرار داده است؛ از قبیل منصب امیر در مقابل منصب خلیفه، اعضای دفتر امیر در مقابل وزرای تفویض، معاونین امیر برای رساندن آنچه وارد و یا صادر می­شود، در مقابل وزرای تنفیذ، ولایات کار و دعوت که معتمدین بر آن‌ها تعیین می­شود، در مقابل ولایات اداری در دولت اسلامی که بر آن‌ها والی‌ها گمارده می‌شوند و محلیات و نقباء که در مقابل عاملین دولت اسلامی و عاملین عاملین آن‌ها قرار دارند.

اما درمورد نصرتی‌که الله سبحانه وتعالی بر خود لازم گردانیده و فقط از آن خود دانسته و برای پیامبران خویش و مؤمنان در دنیا و در آخرت تخصیص داده است، الله متعال فرموده است:

﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ؛ نصرت مؤمنان برما حق است) و فرموده است.﴾ [روم: ٤٧] وقال: ﴿وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ نصرت جز از نزد الله غالب و با حکمت نیست.﴾ [أنفال: ١٠] وقال: ﴿هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ؛ اوست که ترا با نصرتش و با مؤمنان مورد تأیید قرار داد.﴾ [أنفال: ٦٢] وقال: ﴿حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ؛ ( تا جایی رسید که پیامبران نا امید شدند و گمان بردند که تکذیب شدند، نصرت مان برای شان رسید، کسانی را که خواستیم نجات یافت و عذاب ما از گروه جنایت کار برنمی گردد.﴾ [يوسف: ١١٠] وقال: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ؛ ( ما پیامبران مان و کسانی را در زندگی دنیا و روز آخرت ایمان آورده اند نصرت می دهیم. [غافر: ٥١] وقال: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ؛ ( ای کسانیکه ایمان آورده اید! اگر خدا را یاری کنید یاری تان می­کند و گامهای تان را استوار می گرداند.﴾ [محمد: ٧]

آیات بسیار دیگری از این قبیل و جود دارند. وقتی ایمان داریم که نصرت فقط از جانب الله سبحانه وتعالی است، این به این معنا است که الله سبحانه وتعالی اسباب آمدن خلافت را آماده می­سازد و اوضاع بین‌المللی را مناسب آن نموده و دل‌های اهل قدرت از مؤمنان را برای نصرت باز خواهد نمود... این همان چیزی است که برای رسول الله صلی الله علیه وسلم رخ داد و قرآن کریم از آن سخن گفته است. ابن هشام در مورد کسانی‌که از مدینه برای مراسم حج حاضر شده بودند، می­گوید: ابن اسحاق گفته است: «زمانی‌که الله سبحانه وتعالی اراده نمود تا دینش را اظهار کند و پیامرش را عزت بخشیده و وعده‌اش را برای او متحقق سازد، رسول الله صلی الله علیه وسلم در موسمی که با گروهی از انصار ملاقات کرده بودند، بیرون شدند و خود را برای قبایل عرب عرضه کرد چنانچه در هر موسم این کار را انجام می‌داد؛ در اثنایی‌که در عقبه (نام جای) بسر می‌بردند، با گروهی از خزرج ملاقات کردند که الله سبحانه وتعالی برای شان اراده خیر داشت.» این همان چیزی بود که با مصعب ابن عمیر در زمان دو بار ملاقات او در دو وقت از یک روز با هریک از اسید بن الحضیر و سعد بن معاذ رضی الله عنهما که رؤسای قوم خویش بودند، رخ‌داد. این ملاقات­ها و ملاقات­های زیاد دیگری همراه با نتیجه انجام شد که دشواری زیادی در پی نداشتند.

هم‌چنین آنچه که ام المؤمنین حضرت عایشه رضی الله عنها در این باب ذکر نموده است، روز بعاث هدیه­ای بود از جانب پروردگار برای پیامبرش؛ چون رهبران سال‌مند مدینه که معمولاً مخالف تغییر بودند، در آن روز از بین رفتند و در عوض جوانانی را آورد که قناعت دادن شان راحت بود. به عنوان مثال: اسید بن الحضیر که پدرش الحضیر کشته شده و خودش بعد از پدر رهبری قبیله را عهده‌دار شده بود...

قرآن کریم در جاهای متعدد از دخالت ربانی در نصرت مؤمنین سخن گفته و می‌فرماید:

﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ [حشر: ٢]

ترجمه: او ذاتی است که کافران از اهل کتاب را برای اولین جمع اخراج نمود، در حالی‌که گمان نمی‌کردید بیرون آورده شوند. آنان فکر می‌کردند قلعه‌های شان از آن‌ها در برابر الله محافظت می‌کند. الله از دری به آن‌ها وارد شد که گمان نمی‌کردند و در دل‌های شان وحشت انداخت، خانه‌های شان را بدستان شان و دستان مؤمنین تخریب می‌کردند؛ پس ای صاحبان خرد پند بگیرید.

حوادث هجرت رسول الله صلی الله علیه وسلم همه بر همین دخالت ربانی دلالت دارند. در مورد این سخن چه می­گویی  که الله سبحانه وتعالی ما را به حرکت بر مسیر رسول الله امر نموده است؛ پس اگر او تعالی را با حرکت در مسیر رسول الله صلی الله علیه وسلم و هر قدر که فشارها بر ما افزایش می‌یابد، نصرت کنیم و از آن بیراهه نرویم نصرت ما را عهدده‌دار شده است! او ذاتی است که اسباب نصرت را برای مان آماده می‌سازد. از او سبحانه وتعالی انتظار داریم تا آن طوری‌که می­خواهد نصرت مان کند! شاید آنچه امریکا برای شعله‌ور نمودن جنگ میان کشورها، که با روسیه و اکراین آغاز یافته است، از جمله­ی آمادگی­ها برای اقامه دولت اسلامی (خلافت) باشد! کلید نصرت فقط در نزد الله سبحانه وتعالی است، نه در دست امریکا و نه در دست غیر امریکا؛ هرگونه که باشد. برما لازم است تا بدانچه الله سبحانه وتعالی از ما می­خواهد، ملتزم باشیم و در عین حال مراقب باشیم که چگونه الله متعال دولت خلافت را برای ما اقامه خواهد کرد... "از تو سئوال می­کنند این مژده کی است؟ بگو: بزودی خواهد آمد".

امت امروزه در مقابل حقایق ثابتی ایستاده است که نوسان ندارند و انرژی خویش را از آن‌ها می‌گیرد؛ زیرا آن‌ها برگرفته از عقیده­ی امت می­باشند. از جمله­ی این حقایق یکی اینست که این امت، امت موعوده به خلافت راشده بر منهج نبوت است. این دین بار دیگر حاکم می­شود و خلافت بنابر وعده­ی خالق جل شأنه و به بشارت رسولش صلی الله علیه وسلم آمدنی است، ان شاء الله! الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ [نور: ٥٥]

ترجمه: الله متعال برای مؤمنان از شما و کسانی‌که اعمال نیکو انجام داده اند، بشارت داده است که ایشان را در زمین خلیفه می‌سازد، چنانچه پیشینیان شان را خلیفه ساخته بود تادین شان را که مورد رضایت شان است، تمکین نموده و بعد از خوف برای شان امنیت ارزانی کند؛ مرا پرستش کنند و برمن چیزی را شریک نسازند؛ کسی‌که بعد از آن کفر ورزد، آنان اند که فاسقان هستند.

وقال صلى الله عليه وسلم: «إِنَّ اللَّهَ زَوَى لِي الْأَرْضَ فَرَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا وَإِنَّ أُمَّتِي سَيَبْلُغُ مُلْكُهَا مَا زُوِيَ لِي مِنْهَا وَأُعْطِيتُ الْكَنْزَيْنِ الْأَحْمَرَ وَالْأَبْيَضَ» (رواه الإمام أحمد)

ترجمه: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند:  الله زمین را برایم نمایان ساخت، سپس شرق و غربش را دیدم، حاکمیت امتم تا آن جایی‌که برایم نمایان شد، می‌رسد، دو گنج سرخ و سفید برایم بخشیده شد.

نصرت از جانب الله متعال است. او حتماً بندگان مؤمن خویش را نصرت می­دهد؛ اگرچه ناتوان و کم باشند! کفر و کافرین را از بین می‌برند، اگرچه تمام اسباب نیرومندی و قدرت را مالک باشند. مصداق این فرموده­ی الله است:

﴿إنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ؛ بدون شک پیامبران مان را و کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی دنیا و روز رستاخیز یاری می‌رسانیم. [غافر: ٥١] وقوله سبحانه: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛ می‌خواهیم برکسانیکه در زمین مستمند هستند منت گذاریم و آنان را امامان و میراث بران قرار دهیم.﴾ [قصص: ٥] ﴿وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ؛ برای شان در زمین تمکین دهیم و برای فرعون، هامان و لشکریان شان آنچه را که بیم داده می‌شدند، نشان دهیم.﴾ [قصص: ٦]

ما با بدست گرفتن اسباب اقدام می‌کنیم و امر پروردگار مان را لازم می‌دانیم و اعتماد کامل داریم که نصرت با شروطی که شریعت وضع نموده است، همگام این امت است... بدون شک، الله سبحانه وتعالی از بندگان مؤمن خویش دفاع نموده و دشمنان شان را ذلیل می‌سازد. الله برای هدایت کردن، کمک کردن و یاری رساندن کافی‌ست. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ [حج: ٣٨]

ترجمه: بدون شک الله (سبحانه وتعالی) از کسانی‌که ایمان آورده اند، دفاع می‌کند و الله هیچ خیانت‌پیشه و ناسپاسی را دوست ندارد.

این کشورهای طاغوتی ظالم با نیرو و استبدادی‌که دارند، در نزد الله متعال از خانه­ی عنکبوت سست‌تر اند. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ[عنكبوت: ٤١]

ترجمه: مانند کسانی‌که غیر از الله صاحبان امر برگزیدند، همانند عنکبوت است که خانه ساخته است. بدون شک سست‌ترین خانه خانه­ی عنکبوت است.

خانه­های را که یهود بنا نموده است، بزودی ان­شاء الله خانه­های برای مسلمین خواهد شد که بعد از یهود در آن‌ها سکونت گزینند؛ اسلحه و عبادت گاه­های شان تصرف خواهیم نمود و در راه الله متعال استفاده خواهد شد. الله سبحانه وتعالی فرموده است: ﴿وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا؛ زمین، خانه­ها، اموال و زمینی را که هنوز قدم نگذاشته بودید را برای تان به میراث گذاشتیم و الله (سبحانه وتعالی) بر هر چیز توانمند است. [احزاب: ٢٧] ، باید در مورد گفته­ی الله سبحانه وتعالى بیندیشیم: ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ؛ او ذاتی است که کافران اهل کتاب را از خانه­های شان در نخستین اقدام اخراج کرد، در حالی‌که گمان نمی‌کردید که اخراج شوند و می‌پنداشتند که قلعه‌های شان از آن‌ها در برابر الله متعال محافظت می‌کند، الله از جای آن‌ها را مجازات کرد که گمان نمی‌کردند، در دل‌های شان وحشت انداخت؛ خانه­های شان را بدست‌های خود و دست‌های مؤمنین تخریب می‌کردند؛ پس عبرت بگیرید، ای صاحبان بصیرت! [حشر: ٢]

وعن أبي عبد الله خباب بن الأرت -رضي الله عنه- قال: شكونا إلى رسول الله وهو مُتَوَسِّدٌ بُرْدَةً له في ظِلِّ الكعبة وقد لقينا من المشركين شدة، فقلنا أَلاَ تَسْتَنْصِرُ لنا؟ ألا تدعو الله لنا؟ فقال:«قد كان من قبلكم يُؤخذ الرجل فيُحفر له في الأرض، فيُجعل فيها، ثمَّ يُؤتى بالمِنْشَارِ فيوضع على رأسه فيُجعل نصفين، ويُمشَّط بأمشاطِ الحديد ما دون لحمه وعظمه، ما يَصُدُّهُ ذلك عن دينه، والله لَيُتِمَّنَّ الله هذا الأمر حتى يسير الراكب من صنعاء إلى حضرموت لا يخاف إلا الله والذئب على غَنَمِه، ولكنكم تستعجلو»

ترجمه: از عبدالله بن ارت رضی الله عنه روایت است که گفت: به رسول الله صلی الله علیه وسلم که در سایه­ی کعبه تکیه زده بودند، از خشونت مشرکان نسبت به خود مان شکایت کردیم و گفتیم: آیا برای مان طلب یا ری نمی‌کنی و از الله در خواست نمی­کنی؟ پس فرمود: قبل از شما مردی را می‌گرفتند و در زمین برایش حفره­ی ایجاد می‌کردند و در آن قرارش می‌دادند و سپس با اره دو نصفش می‌کردند و باشانه‌های آهنی گوشت و استخوانش را جدا می‌کردند؛ این کار او را از دینش باز نمی‌داشت! قسم به الله(اوتعالی) این امر را کامل می‌سازد تا این‌که سواره از صنعا تا حضرموت حرکت می‌کند و در مسیر جز از الله و گرگ بر گوسفندانش نمی‌هراسد؛ اما شما عجله می‌کنید.

از جمله حقایقی‌که از اتفاقات بدست می‌آید:

مقید بودن حزب التحریر به احکام شرعی متعلق به تغییر و کار برای اقامه­ی خلافت نقش بارزی در ساختن و نوشتن تاریخ دارد. لبریز شدن احساسات عامه­ی مسلمین، علماء و توده‌های شان و این‌که دست به دعا می‌برند تا این‌که الله سبحانه وتعالی گشایشی در مشکل بزرگ شان ایجاد کند، همه نشان می­دهد که پیروزی از آن اسلام است؛ گرچه این احساسات با انجام عمل شرعی از سوی مسلمین همراه نیست؛ اما به عنوان یک نظر عمومی برای مصلحت دعوت حزب تا زمانی‌که نصرت و گشایش الله سبحانه وتعالی فرارسد، مهم است. بزودی می‌دانند که این اجابت دعاهای شان بوده است. بر آنان لازم است که از حزب حمایت کنند، بر اساس حق الهی در یاری آن اقدام کنند و بزودی در خواهند یافت که کارما کار امت است.

امت به سرعت بر مسایل اسلامی قابل ملاحظه­ای جمع می‌شود. چنانچه دیدیم چگونه بر رد نظربد به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم گرد آمدند و بر رد آشتی با یهود هم صدا شدند؛ حتی این موضوع را در بازی فوتبال شاهد بودیم، چه برسد به اقامه­ی حکم الله سبحانه وتعالی در روی زمین.

این‌که بارها از نیروی تمسک مسلمین به اسلام شان می‌شنویم، نشان می­دهد که آینده از آن این دین بوده و اسلام دین زنده در نفوس است. در مقابل آن غرب امروز در حالت ورشکستگی قابل توجهی قرار گرفته و پیش روی خود گزینه­ای جز دعوت به همجنس‌گرایی و جداسازی خانواده، که مورد نفرت مسلمین و غیر مسلمین است، نمی‌یابد. جنگ‌های ویرانگر را حتی در میان ملت­های خود برای مبارزه­ی مصلحتی دامن می­زند.

ما با قلب آرام می­گوییم که خلافت راشده مسوده فرهنگی جدیدی خواهد بود و این مسوده باثبات بسوی هدف خویش به عنوان مصداق بشارت رسول گرامی مان پیش می‌رود: «ثم تکون خلافة علی منهاج النبوة» پس قضاوت بر این امر از زاویه شرعی و واقعیت نشان می­دهد که خلافت به اذن الهی دم دروازه­هاست و سرزمین­ها، زمین­ها و اموال کفار غنیمت برای مسلمین خواهد گشت تا با آن‌ها برای جنگ با دشمنان شان توانمند شوند؛ چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«إذا هَلَكَ قَيْصَرُ فَلَا قَيْصَرَ بَعْدَهُ، وَإِذَا هَلَكَ كِسْرَى فَلَا كِسْرَى بَعْدَهُ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لِتُنْفَقَنَّ كُنُوزُهُمَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (متفق عليه)

ترجمه: زمانی‌که قیصر به هلاکت رسید، بعدش قیصری نیست و زمانی‌که کسری به هلاکت رسید، بعدش کسرایی­ نیست. سوگند به ذاتی‌که نفسم در دست اوست، گنج‌های قیصر و کسری را در راه الله انفاق خواهید نمود.

ای مسلمانان! کسی‌که از ما می­خواهد بهترین عمل را انجام دهد، باید در خدمت دعوت به سوی دولت خلافت اسلامی باشد! باید جز اوقاتی‌که برای گذراندن زندگی مهم هستند، باقی وقت خویش را صرف دعوت کند و هیچ چیز دیگری او را از دعوت مشغول نسازد! بدون شک، دولت خلافت اسلامی انشاء الله آمدنی است و دامنه­ی کار فراخ هست، هرکس باید به اندازه توانش با آن تعامل کند.

ای مسلمانان! دولت خلافت ان شاءالله  بزودی برپا می­شود و باید خود را برای اوضاع بعد برپایی خلافت آماده سازیم! از الله سبحانه وتعالی می‌خواهیم که سزاوارتر به آن بوده و قبل از برپایی، در اثنای آن و بعد از قیام خلافت از اهل آن باشیم.

﴿وَيَومَئِذ يَفرَحُ ٱلمُؤمِنُونَ (4) بِنَصرِ ٱللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُۖ وَهُوَ ٱلعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ [روم: 4-5]

ترجمه: درین روز است که مؤمنین به نصرت الله (سبحانه وتعالی) خوشحال می‌شوند و الله آن کس را که بخواهد یاری می­رساند و او غالب و مهربان است.

ای بار الها، ما را از راست‌کاران قرار ده و فتح مبین را نصیب مان بگردان و ما را بارسول گرامی خود در جنات نعیم محشور بگردان! یارب!

برگرفته از 438-439-440 مجله الوعی

مترجم: حبیب اسلمی.

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه