شنبه, ۱۹ صَفر ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۸/۲۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

نقشه راه اسلام برای نجات از بحران پولی در پاکستان

  • نشر شده در پاکستان

مدتی است که صاحبان قدرت در پاکستان با بحران پولی دست و پنجه نرم می‎کنند. آن‎ها نمی‎توانند راه بیرون‏رفت واضح و روشنی را از این بحران پیدا نمایند. تدارکات بودیجۀ آن‎ها نشانۀ دیگری از آن است. بحران پولی پاکستان ناشی از چارچوب پولی مشخصی است که حکام پاکستان آن را اتخاذ نموده‎اند. پاکستان سیاست مودل ارزی فیات را اتخاذ نموده و ارزش پولی خویش را به دالر آمریکا ارتباط داده است. در این مودل، ارزش پول وابسته به ظرفیت تولیدی اقتصاد، ذخایر اسعار خارجی و توانایی پاکستان برای کسب اسعار خارجی می‎باشد. هر زمانی‎که گراف رشد پاکستان کاهش یابد، ذخایر اسعار خارجی آن به دالر کاهش یافته و توانایی آن برای کسب اسعار نیز کاهش می‎یابد. پس ارزش روپیه پاکستان کاهش یافته و موجی از تورم را برای مسلمانان پاکستان به بار می‎آورد.

برنامه‌ریزی وزیر مالیه علی‎الرغم اطمینان خاطر وی ناکام خواهد ماند. عیار ساختن نرخ دالر و روپیه در یک ارزش خاص، یا اتخاذ نرخ تبادله بر اساس مارکیت/بازار بحران پولی پاکستان را حل نخواهد کرد. هردوی این نظریه‎ها دو نسخه از یک مودل پولی ارز فیات هستند که در آن پول هیچ ارزش ذاتی ندارد. در عوض، ارزش خودرا از عوامل دیگری مانند قدرت اقتصاد، ساختار تجارت بین‎المللی کشور و ارزش دالر و در دست‎رس بودن دالر به دست می‌آورد. بنا براین، صاحبان قدرت کشور را از بحران پولی نجات نخواهند داد.

اسلام چارچوب پولی خودش را می‎دهد. اسلام دستور داده است که پول دولتی توسط ثروت و فلزات قیمتی پیشتیبانی شود، و با این امر به عامل اصلی تورم و بحران پولی پایان می‎دهد. رسول‎الله صلی الله علیه وسلم ضرب دینار طلا را به وزن 4.25 گرام و درهم نقره را به وزن 2.975 گرام به عنوان واحد پولی نظام تعیین نموده است. طلا و نقره ارزش ذاتی دارند و ارزش خودرا مستقل از قدرت اقتصاد یک کشور یا میزان ذخایر ارزی آن حفظ می‎نماید. در مورد کسر تجاری، زمانی‎که طلا و نقرۀ کشور از کشور خارج می‎گردد، کاهش مقدار طلا و نقره منجر به کاهش قیمت‎ها در داخل کشور می‎گردد. این کاهش قیمت‎ها به افزایش صادرات کشور کمک می‎کند و منجر به ورود طلا و نقره به خزانۀ کشور می‎گردد. بنا براین، طلا و نقره دارای میکانیزم "خود اصلاحی" هستند که به طور خودکار با مشکل کسر تجاری مبارزه می‎نماید.

برای مسلمانان جایز نیست راه‌حل اسلام را برای حل بحران پولی از طریق دیموکراسی تطبیق نمایند. دیموکراسی نظامی است که در آن تصمیمات مردم نسبت به اوامر الله و رسولش برتری دارد. این حکم‎روایی نظام اسلام یعنی خلافت است، که تمام راه‌حل‎های اسلامی را برای مشکلات مسلمانان پیش‎کش می‎نماید. خلافت بر منهج نبوت دینا و درهم را به عنوان اسعار دولت اسلامی اتخاذ خواهد نمود، که با آن بحران پولی پاکستان را برای همیش پایان داده و دوران شگوفایی را به بار خواهد آورد که یک پول ثابت به بار می‏آورد.

پس ای مسلمانان، برای تأسیس خلافت بر منهج نبوت با حزب‎التحریر یکجا شوید! پس ای نیروهای مسلح مسلمان پاکستان، همین حالا به حزب‎التحریر نصرت دهید تا تغییر واقعی را که امت اسلامی در انتظار آن است و برای آن دعا می‎نماید، ایجاد نمایید!

دفتر مطبوعاتی حزبالتحریر -ولایه پاکستان

مترجم: عبدالرحمن قاطع

ادامه مطلب...

قاضی خصومت‌ها

(ترجمه)

در این خصوص ابوداوود در سنن‌اش از علی رضی الله عنه چنین روایت می‌کند:

«عَنْ عَلِی عَلَیهِ السَّلَام قَالَ بَعَثَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ إِلَى الْیمَنِ قَاضِیا فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ تُرْسِلُنِی وَأَنَا حَدِیثُ السِّنِّ وَلَا عِلْمَ لِی بِالْقَضَاءِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ سَیهْدِی قَلْبَكَ وَیثَبِّتُ لِسَانَكَ فَإِذَا جَلَسَ بَینَ یدَیكَ الْخَصْمَانِ فَلَا تَقْضِینَّ حَتَّى تَسْمَعَ مِنْ الْآخَرِ كَمَا سَمِعْتَ مِنْ الْأَوَّلِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَنْ یتَبَینَ لَكَ الْقَضَاءُ قَالَ فَمَا زِلْتُ قَاضِیا أَوْ مَا شَكَكْتُ فِی قَضَاءٍ بَعْدُ»

ترجمه: از علی رضی الله عنه روایت است، که ایشان فرمودند، رسول الله صلی الله علیه وسلم من را به عنوان قاضی به یمن فرستاد، گفتم یا رسول الله، من را می‌فرستید، در حالی‌‌که من نوجوان هستم و در خصوص قضاوت دانش (لازم را) ندارم. فرمودند الله به زودی قلب‌ات را راهنمایی کرده و زبانت را ثابت خواهد داشت؛ هنگامی‌که در پیش رویت دو طرف مخاصم می‌نشیند، هرگز (درمیان شان) داوری نکن تا به (سخن) دومی گوش فرادهی، همان‌طورکه به (سخن) اولی گوش دادی؛ این‌کار برای مشخص شدن قضاوت بهتر است. علی رضی الله عنه فرمود: از آن پس من همواره قاضی بودم و یا فرمود: از آن پس من در هیچ قضاوتی دچار شک و تردید نشدم.

رسول الله صلی الله علیه وسلم خود در خصومت‌هایی‌که در میان مردم به وقوع می‌پیوست، قاضی قرار می‌گرفتند؛ هم‌چنان ‌غیر از خود، کسانی از مسلمانان را به نیابت از خویش به قضاوت می‌گماشتند. چنان‌چه در حدیث فوق بیان شد، علی رضی الله عنه را به صفت قاضی یمن گماشتند و علی رضی الله عنه و ما را آموختاندند که قضاوت میان مردم چه گونه صورت می‌گیرد. به علی رضی الله عنه فرمودند: «هنگامی‌که در پیش رویت دو طرف مخاصمه می‌نشیند، هرگز (درمیان شان) داوری نکن تا به (سخن) دومی گوش فرادهی، همان‌طورکه به (سخن) اولی گوش فرادادی.» بدین ترتیب، چیزی‌که ما از این حدیث آموختیم این است که:

1-      این‌که در قضاوت خصومت‌ها، موجودیت مدعی و مدعی علیه لازمی است؛ چون این مدعی و مدعی علیه اند که دو طرف مخاصم در یک قضیه می‌باشند و بدون مدعی هیچ قضیه‌ای مورد محاکمه قرار نگرفته و هیچ دعوی اقامه نمی‌شود.

2-       این‌که هیچ قضاوتی صورت نمی‌گیرد، مگر در مجلس محاکمه و جلسۀ قضایی: نشستن دوطرف مخاصم در پیش روی قاضی، شرط صحت قضاوت و شرط در پذیرش اسناد و مدارک طرفین دعوی است؛ چون در قضاوتی‌که دوطرف مخاصم، پیش روی قاضی حاضر نمی‌آیند، از هیچ اعتباری برخوردار نیست؛ طرفین باید هریک حجت خویش را در یک جلسه واحد بیان دارند و سپس قاضی در میان شان حکم صادر کند.

3-      این‌که حجت مدعی، برهان و دلیلی‌ است که ادعایش را تأیید می‌کند و این برهان ودلیل گاهی سند نوشته شده و یا اقامۀ شهود بر صحت آن سند است و گاهی اقامۀ شهود بر واقعیت موضوع خصومت، در صورت نبودن سند نوشته شده در نزد مدعی. چنان که الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَاینْتُمْ بِدَینٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْیكْتُبْ بَینَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا یأْبَ كَاتِبٌ أَنْ یكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیكْتُبْ وَلْیمْلِلْ الَّذِی عَلَیهِ الْحَقُّ وَلْیتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا یبْخَسْ مِنْهُ شَیئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِی عَلَیهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یسْتَطِیعُ أَنْ یمِلَّ هُوَ فَلْیمْلِلْ وَلِیهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِیدَینِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ یكُونَا رَجُلَینِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنْ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا یأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِیرًا أَوْ كَبِیرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَینَكُمْ فَلَیسَ عَلَیكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایعْتُمْ وَلَا یضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِیدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُكُمْ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾ [بقره: 282]

ترجمه: ای كسانی كه ایمان آوردهاید! هرگاه به همدیگر تا مدّت معینی وامی دادید، آن را بنویسید، و باید نویسندهای دادگرانه آن را بنویسد، و هیچ نویسندهای از نوشتن بدان گونه كه الله بدو آموخته است، سرپیچی نكند. پس نویسنده باید بنویسد و آن كس كه حق بر ذمّه او است، باید املاء كند و از پروردگارش بترسد و چیزی از آن نكاهد، و اگر كسی‌كه حق بر ذمّه او است، كمخرد یا ناتوان باشد، یا او نتواند كه املاء كند، باید ولی او دادگرانه املاء كند. دو نفر از مردان خود را به گواهی گیرید و اگر دو مرد نبودند، یك مرد و دو زن، از میان كسانی گواه كنید كه مورد رضایت و اطمینان شما هستند(تا اگر یكی انحرافی پیدا كرد، دیگری بدو یادآوری كند) و چون گواهان را به گواهی خوانند باید كه از این كار خودداری نورزند. از نوشتن وام (خواه كم باشد یا زیاد) تا سررسید آن دلگیر نشوید. این در پیشگاه الله دادگرانهتر و برای گواهی استوارتر، و برای آن كه دچار شكّ و تردید نشوید، بهتر می‌باشد. مگر این‌كه داد و ستد حاضر و نقدی باشد كه در میان خود دست به دست میكنید، پس در این صورت بر شما باكی نیست، اگر آن را ننویسید. هنگامی‌كه خرید و فروش میكنید، كسانی را به گواهی گیرید و نویسنده و گواه نباید كه زیان ببینند و نباید كه زیان برسانند، و اگر چنین كنید از فرمان الله بیرون رفتهاید. از الله بترسید و الله به شما میآموزد و الله به آنچه میكنید آگاه است.‏

4-      این‌که حجت مدعی علیه در رد ادعای مدعی و در رد دعوی، سوگند است، این در حالتی است که مدعی کدام دلیل و برهانی برای اثبات دعوای خویش نداشته باشد. در این صورت قاضی از مدعی علیه می‌خواهد که سوگند بخورد به این‌که دعوی و ادعای که علیه او وارد شده، دروغ است. چنان‌چه رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیثی‌که ترمذی از وائل بن حجر از پدرش روایت می‌کند، چنین بیان داشتند:

«عن وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ مِنْ حَضْرَمَوْتَ وَرَجُلٌ مِنْ كِنْدَةَ إِلَى النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ الْحَضْرَمِی یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا غَلَبَنِی عَلَى أَرْضٍ لِی فَقَالَ الْكِنْدِی هِی أَرْضِی وَفِی یدِی لَیسَ لَهُ فِیهَا حَقٌّ فَقَالَ النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ لِلْحَضْرَمِی أَلَكَ بَینَةٌ قَالَ لَا قَالَ فَلَكَ یمِینُهُ قَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ فَاجِرٌ لَا یبَالِی عَلَى مَا حَلَفَ عَلَیهِ وَلَیسَ یتَوَرَّعُ مِنْ شَیءٍ قَالَ لَیسَ لَكَ مِنْهُ إِلَّا ذَلِكَ قَالَ فَانْطَلَقَ الرَّجُلُ لِیحْلِفَ لَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ لَمَّا أَدْبَرَ لَئِنْ حَلَفَ عَلَى مَالِكَ لِیأْكُلَهُ ظُلْمًا لَیلْقَی اللَّهَ وَهُوَ عَنْهُ مُعْرِضٌ»

ترجمه: وائل بن حجر از پدرش روایت می‌کند که وی چنین گفته است: یک مرد از حضرموت و یک مرد از کنده نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدند، مرد حضرمی گفت یا رسول الله این مرد زمین من را در اختیارش گرفته است، مرد کندی گفت؛ این زمین خودم است که در دست من است، او در این زمین کدام حقی ندارد. رسول الله صلی الله علیه وسلم به مرد حضرمی فرمودند، آیا کدام دلیل و برهانی داری؟ مرد حضرمی گفت نه؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند؛ پس می‌توانی این را سوگند دهی. وی گفت یا رسول الله این مرد فاجر است، هیچ باکی بر چیزی‌که بر آن قسم می‌خورد ندارد و از هیچ چیزی اجتناب نمی‌کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم  به وی فرمودند، تو با این مرد جز این هیچ کار دیگری کرده نمی‌توانی. مرد کندی رفت تا برای آن سوگند بخورد؛ زمانی‌که وی رویش را (به قصد رفتن) بر گشتاند، رسول الله صلی الله علیه وسلم به وی گفت؛ اگر بر مال تو سوگند خورد، بدان که آن را به بی‌عدالتی خورده و با الله طوری ملاقات خواهد کرد که از وی روی گردان خواهد بود.

5-       اما در اسلام و دولت خلافت که بزودی به اذن الله سبحانه وتعالی خواهد آمد، محکمه چگونه تشکیل می‌شود؟ مطابق به شکلیاتی تشکیل خواهد شد که حزب التحریر در قانون اساسی تبنی شده‌اش بیان می‌دارد:

6-       جواز ندارد که محکمه‌ای شکل یابد مگر توسط یک قاضی که صلاحیت فیصله را در قضاوت داشته باشد؛ اما جواز دارد که همراه با وی یک قاضی و یا بیشتر از یک قاضی باشد که فقط تنها صلاحیت مشوره و اظهار رأی داشته باشند، با این ملاحظه که رأی آن بر قاضی مکلف به حکم در قضیه الزام آور نیست؛ چون این عمل‌کرد رسول الله صلی الله علیه وسلم است طوری‌که برای یک قضیه بیشتر از یک قاضی نگماشته اند.

7-      این‌که تعیین چندین قاضی در یک شهر که در یک مکان به کار قضاوت مشغول بوده و در تمام انواع قضایا صلاحیت قضاوت را داشته باشند، جواز دارد؛ اما کار شان در محاکم جداگانه صورت گرفته و هر محکمه دارای قاضی واحد باشد که صلاحیت رسیدگی به یک قضیه را داشته باشد؛ طوری‌که جواز دارد یک قاضی را در قضایای معینی قاضی تعیین نموده و آن را از قضاوت در غیر آن قضایا منع نمود؛ یعنی برای وی قضایای مشخصی را تخصیص داد؛ چون قاضی در قضاوت نائب خلیفه بوده و قضاوت مبنی بر این مانند وکالت است، بدون هیچ تفاوتی میان قضاوت و وکالت، چون قاضی وکیل خلیفه بوده و همان‌طورکه جواز دارد وکالت، وکالت خاص باشد، جواز دارد وکالت عام نیز باشد. بنا براین، جواز دارد که قاضی را در قضایای معینی تعیین و قاضی دیگری را در قضایای دیگر تعیین نمود، اگر چه در یک مکان هم باشد، مهم این است که در یک محکمه یک قاضی حکم کند؛ چنان‌چه از رسول الله صلی الله علیه وسلم در قضاوت در خصوص یک قضیه نیابت شد، مانند نیابت عمرو بن عاص و همان‌طور که در تمام قضایای یک ولایت از رسول الله صلی الله علیه وسلم نیابت شده است، مانند نیابت علی بن ابی طالب رضی الله عنه که به قضاوت یمن گماشته شد؛ چیزی‌که دال بر جواز خصوصی ساختن و عمومی ساختن قضاوت می‌باشد.

8-      این‌که مبنی بر این جواز دارد که قضایا را درجه‌بندی کرده و بر اساس آن درجات و بر اساس تخصص قضات در انواع مختلف قضایا محاکم متعددی ایجاد نمود و این تنظیماتی‌ است که در دوره‌های اولی میان مسلمانان وجود داشته است، چنان‌چه ماوردی در کتاب خویش (احکام السلطانیه) می‌گوید: ابو عبدالله الزبیری گفت: همواره امرای ما در بصره بر مسجد جامع قاضی‌ای را می‌گمارند که آن را قاضی مسجد می‌نامیدند، آن قاضی در خصوص دو صد درهم، بیست دینار و کمتر از آن حکم می‌نمود و از موقفی که برایش تعیین شده بود، تجاوز نمی‌کرد.

9-      این‌که قضاوت در اسلام از حیث حکم در قضایا؛ در یک درجه قرار دارد، در اسلام و سپس در دولت خلافت محاکم استئناف و محاکم تمییز وجود نخواهد داشت. به مجرد این‌که قاضی حکم خویش را صادر نمود، حکم آن نافذ بوده و حکم آن توسط قاضی دیگر نقض نمی‌گردد؛ چون قاعدۀ شرعی این است که (اجتهاد به مثل آن نقض نمی‌گردد). بنا براین، موجودیت محاکمی‌که احکام محاکم دیگر را نقض نماید صحت ندارد. 

اما برخی حالات مشخصی هست که در آن حکم قاضی نقض می‌شود و آن حالات عبارت اند از:

1-       آن گاه که قاضی بر اساس احکام کفر حکم کند، مبنی بر این فرمودۀ رسول الله صلى الله علیه وسلم:

«من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد»

ترجمه: هرکسی در قضیۀ ما چیزی را احداث کند که از آن نباشد آن چیز مردود است.

2-       آن‌گاه که قاضی به حکمی حکم کند که مخالف نص قطعی کتاب، سنت و اجماع صحابه باشد، مبنی بر این روایت ابوداود از جابر رضی الله عنه:

«أَنَّ رَجُلًا زَنَى بِامْرَأَةٍ فَأَمَرَ بِهِ النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَجُلِدَ الْحَدَّ ثُمَّ أُخْبِرَ أَنَّهُ مُحْصَنٌ فَأَمَرَ بِهِ فَرُجِمَ»

ترجمه: مردی با زنی زنا کرده بود براساس فرمان رسول الله صلی الله علیه و سلم حد درَّه بر وی جاری شد، سپس خبر داده شد که وی محصن بوده است، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمان به سنگسار آن دادند.

3-      هرگاه قاضی حکمی را صادر کند که مخالف واقعیت قضیه باشد، مانند این‌که به قصاص نمودن شخصی مبنی بر این‌که وی قاتل است حکم کند، سپس قاتل واقعی مشخص شود. عبدالرزاق در تألیف خویش از ابی حرب بن اسود دیلی از پدرش روایت کرده که وی گفت: زنی نزد عمر رضی الله عنه آورده شد که بچه‌ای را به دنیا آورده بود؛ در حالی‌که شش ماه از ازدواج آن می‌گذشت. عمر رضی الله عنه خواست وی را سنگسار نماید، خواهرش نزد علی رضی الله عنه آمد و گفت: عمر خواهرم را سنگسار می‌کند، اگر کدام عذری برایش سراغ داری، برایم بگو! علی رضی الله عنه گفت: برایش عذری هست. وی تکبیری گفت که عمر رضی الله عنه آن را شنید؛ سپس به سمت عمر رضی الله عنه رفت و گفت؛ علی به این باور است که برای خواهرم عذری وجود دارد. عمر رضی الله عنه به دنبال علی رضی الله عنه فرستاده گفت: عذر آن چیست؟ علی رضی الله عنه گفت: الله سبحانه می‌فرماید:

﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ [بقره: 233]

ترجمه: مادران باید که فرزندان خود را دو سال تمام شیردهند.

و می‌فرماید:

﴿وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا [احقاف: 15]

ترجمه: و کمترین دوران بارداری و از شیرگرفتگی او سی ماه است.

در این صورت مدت زمان بارداری آن شش ماه و مدت زمان تا جداسازی او از شیر مادر بیست و چهار ماه می‌شود، گفت چنین شد که عمر رضی الله عنه آن زن را رها نمود. در این حالات و مانند آن حکم قاضی نقض می‌گردد و کسی‌که صلاحیت نقض آن را دارد قاضی مظالم است.

4- در اخیر: خوب است که قبل و بعد از محاکمه هر دو طرف مخاصم مورد موعظه قرار گیرند: چنان‌چه مسلم در صحیح خود از ام سلمه روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین فرمودند:

«إِنَّكُمْ تَخْتَصِمُونَ إِلَی وَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ یكُونَ أَلْحَنَ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَقْضِی لَهُ عَلَى نَحْوٍ مِمَّا أَسْمَعُ مِنْهُ فَمَنْ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ حَقِّ أَخِیهِ شَیئًا فَلَا یأْخُذْهُ فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنْ النَّارِ»

ترجمه: شما نزد من برای مخاصمه (دعوی) می‌آیید، ممکن برخی از شما در استدلال خویش خوش لحن‌تر باشد و من طبق آن‌چه می‌شنوم قضاوت کنم، کسی‌‌که من قسمتی از حق برادرش را برایش دادم، پس وی، آن را نگیرد، چون من قطعه‌ای از آتش را برایش دادم.

 

ادامه مطلب...

حقوق بشر سکولاریستی و غربی یا وساوس شیطان!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

در قدم نخست، کسی‌که بالای مخلوقات هیچ حقی نداشته و آفرینش، تعیین هدف و سرنوشت، مرگ و میر، حشر و نشر، حساب و کتاب، سزا و جزا، قضا و قدر، نفع و ضرر، رزق و روزی، بهشت و دوزخ، تسخیر زمین و آسمان، روشنی و تاریکی گرمی و سردی، رفت و آمد شب و روز را عهده‌دار نبوده و در توانش نیست و هم‌چنین کسی‌که جایگزین کردن نسلی و یا پیدایش نسل جدیدی، دام‌داری و زراعت را در توان نداشته و حتی عاجزتر از آنست که بتواند پشه‌ای را بیافریند و یا چیز ربوده شده خود را از آن بازپس گیرد، با این حال چگونه می‌تواند ادعا کند که تعیین و تعریف حقوق، تقنین و تشریع به وی سپرده شده و وی مرجع آن است و در قالب آن، با رأی و نظر خود و هم‌فکرانش هرگونه که بخواهد می‌تواند حقوق را تصویب کرده و حکم مثبت و منفی، رفع و نفی، سزا و جزا تعیین و تعریف کند؟!

منظور ما از حق و حقوق، مصلحت و منافعی است که به عنوان منافع مشخص تعیین و تعریف شده و توسط فرد و یا گروهی مورد تأیید قرار گرفته و بخاطر آن، قوانینی وضع شده که بر آن، سزا و جزا مرتب شده و بر اساس آن‏ها نظام‌ها و طرق زندگی تبنی و ساخته می‏شود.

پس فردی‌که مصلحت خودش را تعریف و تعیین کرده نمی‌تواند؛ چگونه خواهد توانست که مصلحت و منفعت دیگران را تعیین کند؟! در حالی‏که وی فردی از میان خودشان بوده که مثل آن‌ها از عجز و ناتوانی و نرمی و سستی برخوردار است. لذا این انسان با این عقل قاصر و محدود خود که نه از آفرینش مخلوقات آگاهی دارد و نه از تقدیر و سرنوشت‌شان، چگونه می‌تواند مصالح و منافع این همه مخلوقاتی‌ را که درهم و برهم بوده و متأثر از اندیشه‌های متفاوتی هستند و حتی با هم در تناقض قرار دارند، تعیین و تعریف کند؟!

با این حال، وی چگونه می‌تواند مصلحت و منفعت را بدون شناسایی و تشخیص نوعیت نیازمندی شخص، تعیین و تأیید کرده و آن را به عنوان قانون وضع کند؟! وقتی چیزی شناسائی نشود، به مثابه اینست که آن چیز وجود نداشته و در نتیجه، مفهومی را تولید نکرده و از آن، مفکوره‌ و قانونی ایجاد نشده و سزا و جزای بر آن مرتب نمی‌گردد.

لذا، این ادعای باطل و بی‌اساس از سوی انسان عاجز و ناتوانی‌که هیچ حقی بر مخلوقات ندارد، مبنی بر این‏که وی احاطه علمی بر هم‏نوعان خود از بشر داشته و وی غرائز، حاجات و خواسته‏ها، احوال و ضروریات اجتماع و نظام‌های جامعه بشر را می‌داند، واقعاً مضحک و خنده‌آور است. با این وجود بازهم اصرار دارد که وسوسه‌ها و خواهشات نفسانی متضاد خود را به عنوان ارزش‌ و قانون زندگی مردم مبنی بر این‏که حقوق انسان محدود به همین خواهشات و تمایلات است، قرار دهد. سپس در تخطی خود شرایط، زمان و مکان وسوسه‌ها و خواهشات نفسانی خود را اساس قرار داده و بر آن اصرار دارد! مراد از زمان و مکان در این‌جا، زمان و مکان اروپای غربی به دلیل جهانی بودنش و تسلط آن بر جهان و تمام بشریت می‏باشد!

این تکبر و اصرار در تلاش غلبه یافتن بر عجز و قصور انسان، منشأ بلاها و بیماری‌هاست و شر فراگیری است که ارزش‏ها را تحت نام ارزش‏ها ویران نموده، بشریت را تحت نام آزادی به اسارت کشیده، اذهان را به نام عقلانیت نابود کرده و إلحاد را برای خدائی گرفتن مخلوقات پدیدار ساخته و ظلم و ستم را تحت نام حقوق بشر وضع و وحی را تحت نام کفر به سکولاریسم و زیرپا کردن حقوق پیروانش انکار کرده است!

این استکبار و جهالت سیاه، به صاحب حق؛ یعنی الله سبحانه وتعالی حق‌گفته کفر ورزیده است. بنام آزادی عقیده توهم و غوغا بپا کرده، تعدی بر صاحب حق و پیامبرانش را روا دانسته و وحی را نیز مورد تجاوز قرار داده است. هر نوع بی‌خردی، بی‌حیائی و کفر را آزادی‌اندیشه خوانده و معصیت خالق و دشمنی با شریعت وی و تجاوز به حدود شریعت و ارتکاب محرمات و فواحش علنی و مخفیانه بطور فردی و یا جمعی را اساس زندگی قرار داده، در قالب نظام‌ها و قوانین برای بشر تقدیم کرده و آن را آزادی شخصی خوانده است! سپس خوردن اموال مردم به باطل را در قالب؛ معاملات سودی، قمار، فریب‌بازی، احتکار، استعمار، سرقت تلاش‌ها، انکار حقوق دیگران، سرقت دارایی‌ها و طمع و آزمندی در هر چیزی حتی در خود طمع را جائز و روا دانسته و آن را آزادی اقتصادی خوانده است. سپس از همه‌ی این گمراهی‌ها و آفات، قانونی وضع و در راه نشر و جهانی کردن آن تلاش کرده است.

به این ترتیب، بشریت تحت نام حقوق انسان از حق و واقعیت عدالت پروردگارش جدا و دور کرده شد و ملبس به لباس باطل غرب، کفر و ظلم آن گردید و کارش به اتمام رسید. غرب کافر برای انسان قوانین باطلی به تعداد هوا و هوس‌های شان پیشکش کردند! به جای ازدواج، لواطت و عشق‌بازی را وضع کردند و برای زنا، عنوان آمیزش و دوستی را مطرح کردند! از طریق زنا و زنازادگان به نسل تداوم بخشیدند، افراد اوباش و بی‌خرد را الگو قرار داده و آنان را سید و سرور قوم قرار دادند! دزدان را امین شمرده و وزیر خود ساختند، خیانت‌کاران را حاکم و رئیس قرار داده و فجار و منافقان را واعظ و مرشد خواندند! پَستان و فرومایگان را هنرمند و مبتکر و دروغ‌بافان را اهل نظر و اهل قلم جلوه داده و دروغ‌گویان گمراه کننده را اهل رسانه قرار دادند که در نتیجه، بشریت به بزرگ‌ترین تراژیدی مواجه گردیده و مصیبت نهایی خود را سپری کرد و افرادش را بسان خاشاک به باد فنا داده و قربانی کرد. در واقع، حقوق بشر ِسکولار غربی از همه فسادها فاسدتر و از هر بیماری فراگیر برای بشر کشنده‌تر و ویرانگرتر بوده است.

دو حالتی است که سومی ندارد و با زندگی مردم بسان شب و روز باهم پیوند خورده و جدائی ندارد: حالت هدایت و گمراهی، حق و باطل و ایمان و کفر بوده که با نابودی آبادی‌ها و ساخت‌ و ساز مجدد آن‌ها، نسل‌ اندر نسل وجود داشته و خواهد داشت. تمدن غرب با نظام شوم و حقوق بشر ملعون آن، همیش حالت کفر، گمراهی و باطل محض است و اسلام بزرگ، همیش حق واقعی و به تمام معنا هدایت و شریعت کامل و نهایت اخلاص می‌باشد.

‌اما بدتر از حقوق بشر، اینست که گروهی از اهل اسلام -که اهل حق هستند- از حق شان دور و از هدایت شان منحرف شوند و حق و راه نجات را در باطل و گمراهی غرب کافر جویا شوند که یقیناً این عمل، کمر را خم داده و سبب نابودی دین و دنیا می‌شود. برای کسانی‌که به واقعیت متعفن سکولاریسم -که در آن بسر می‌بریم- تسلیم و زمین‌گیر شده اند، قاطعانه می‌گوییم: به سوی رشدتان برگشته و بر فرمان پروردگارتان استقامت پیشه کنید؛ زیرا بعد از اسلام چیزی جز گمراهی نبوده و راه نجاتی جز پناه بردن به الله سبحانه وتعالی -که غیر از وی هیچ دور کننده ضرری نیست- وجود ندارد!

سکولاریسم و حقوق بشر آن، هیچ خوبی در بر نداشته و جز کفر و گمراهی و نابودی دین و دنیا و زیان‌مندی آشکار چیزی در پی ندارد! اسلام عظیم واقعیتی از وقایع نبوده؛ بلکه حق آشکاری است که غیر از آن باطل است! اسلام دینی از جمله ادیان نبوده؛ بلکه تنها دین پذیرفته شده بوده و مادون آن، گمراهی، کفر و شرک بزرگ است!

الله بلندمرتبه و بزرگ راست گفت و سطحی‌فکران و ساده‌اندیشه‌شان دروغ گفتند.

﴿وَ مَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَٰمِ دِينًا فَلَن یُقبَلُ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخَٰسِرِينَ﴾ [آل عمران: 85]

ترجمه: و کسی‌که غیر از (دین اسلام و شریعت) اسلام، دینی را برگزیند، از او هرگز پذیرفته نمی­شود و او در آخرت از زمره زیان‌کاران خواهد بود.

نویسنده: مناجی محمد

برگرفته از شماره 446 جریده الرایه

مترجم: محمد مزمل

 

ادامه مطلب...

عوامل درگیری‌ها میان افغانستان و ایران

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

تنش‌ها میان ایران و افغانستان به دلیل کشمکش‌های طولانی که میان این دو کشور بر سر توزیع آب دریای هلمند وجود دارد، مجدداً بالا گرفته است. باید گفت که دریای هلمند منبع اصلی آب برای این دو کشور به شمار می‌رود. سایت خبری دویچه ویله به تاریخ 3 جون 2023م نوشت: «نیروهای مرزی ایران و طالبان هفتۀ گذشته در نزدیکی مرز مشترک به شدت با یکدیگر درگیر شدند و این درگیری منجر به کشته شدن و زخم برداشتن شماری از سربازان دو طرف گردید. این درگیری موج جدیدی از بالاگرفتن تنش‌ها میان دو طرف به شمار می‌رود و هر یک از دو طرف، جانب مقابل را مسئول آغاز درگیری‌ها می‌داند. این در حالی است که اختلافات میان کابل و تهران در این اواخر بر سر دریای هلمند یا "هیرمند" چنان‌ که در ایران نامیده‌ می‌شود، بالا گرفته است. باید گفت که دریای مذکور منبع اصلی آب برای هردو کشور به شمار می‌رود.»

شبکۀ الجزیره نیز به تاریخ 1 جون 2023م در صفحۀ انترنتی خود به نقل از روزنامۀ "ازویستیا"ی روسیه نوشت: «روابط میان ایران  و حکومت طالبان به دلیل حمایت تهران در جریان جنگ داخلی در افغانستان از مخالفان گروه طالبان موسوم به "ائتلاف شمال"، شاهد تنش‌های گوناگونی بوده است. این در حالی است که دو کشور اختلافات دینی و سیاسی نیز با یکدیگر دارند، به علاوۀ کشمکش‌های اخیر بر سر منابع آب دریای هلمند که به بحیرۀ هامون در خاک ایران می‌ریزد. بر اساس توافق صورت گرفته در سال 1973م، افغانستان مکلف است سالانه 850 میلیون متر مکعب از آب دریای مذکور را به ایران بدهد. این موضوع پس از به قدرت رسیدن طالبان پیچیده‌تر گردیده است.»

پرسش این است که دلایل این مشکلات و درگیری‌ها میان دو طرف چیست؟ و این‌که به کجا خواهد انجامید؟ دیگر این‌که آیا قدرت‌های بزرگ دنیا نیز در این اختلافات دست داشته و می‌کوشند برای تحقق پروژه‌های استعماری خود از آن استفاده نمایند یا خیر؟

پاسخ:

برای روشن شدن اسباب این درگیری‌ها و این‌که به کجا خواهد انجامید، مسایل زیر را بررسی می‌نماییم:

1. آژانس خبری فارس به تاریخ 27 می 2023م گفت: «مرزبانان ایران و نیروهای طالبان در نزدیکی خط مرزی میان دو کشور با یکدگر درگیر شدند.» آژانس مذکور به نقل از یک منبع آگاه گفته که «نیروهای مرزی ایران و افراد مسلح طالبان با یکدیگر درگیری لفظی نمودند که سرانجام منجر به تیراندازی میان دو طرف گردید. قاسم رضایی معاون فرمانده کل نیروهای امنیت داخلی ایران در نخستین اظهارات رسمی خود گفت: «تهران اجازه نمی‌دهد هیچ‌گونه حادثۀ اسف‌باری در مرز با افغانستان رخ دهد. گروه طالبان در مرز مشترک میان ایران و افغانستان چندین بار مرتکب اشتباهاتی گردیدند. به دولت‌های همسایه می‌گوییم که مرزهای ما، مرزهای دوستی بوده و نباید اجازه دهیم هیچ‌گونه حادثۀ اسف‌باری در آن رخ دهد. نیروهای طالبان صبح امروز به جانب ایران تیراندازی نمودند و مرزبانان ایران نیز واکنش نشان دادند. درگیری‌ها برای مدتی متوقف گردید، اما اخیراً یک‌بار دیگر بالا گرفته و هنوز ادامه دارد.» وی گفت که احمد رضا رادان، فرمانده کل نیروهای امنیت داخلی ایران "به مرزبانان دستور داده به هرگونه هتک حرمت و تجاوز مرزی با قاطعیت واکنش نشان دهند.» آژانس رسمی  خبری ایران "ایرنا" نیز گفت: «درگیری‌های امروز 27 می 2023م میان مرزبانان و نیروهای طالبان منجر به کشته شدن دو تن از نیروهای وابسته به گروه طالبان گردید و دو تن از نیروهای ایران نیز کشته و چندین فرد ملکی دیگر زخم برداشتند.»

2. عبدالنافع تکور، سخنگوی وزارت داخله افغانستان در صفحۀ تویتراش نوشت: «دو تن در درگیری‌های امروز در ولایت مرزی نیمروز کشته شدند؛ یکی از ایران و دیگری از افغانستان و شماری نیز زخم برداشته اند. باید گفت که امارت اسلامی از درگیری با همسایه‌گانش حمایت نمی‌کند.» (منبع: شبکۀ داخلی طلوع نیوز 27 می 2023م). پولیس افغانستان به تاریخ 29 می 2023م تأکید نمود که گذرگاه مرزی میان افغانستان و ایران موسوم به "پل ابریشم" که به دلیل درگیری‌های مسلحانه چند ساعته میان دو طرف به تاریخ 28 می 2023م مسدود شده بود، مجدداً باز گردید.

این‌ها همه بیان‌گر آن است که اوضاع مرزی میان دو طرف از نظر امنیتی شکننده بوده و هر لحظه ممکن است درگیری جدیدی صورت گیرد. در جریان دو سالی که از به قدرت رسیدن طالبان می‌گذرد تا کنون بیش از 10 بار میان ایران و افغانستان زد و خوردهایی از این دست صورت گرفته و این نشان می‌دهد که تنش‌ها میان دو طرف شبه دایم می‌باشد.

3. اختلافات میان ایران و افغانستان بر سر سهم آب از دریای هلمند یا "هیرمند" چنان که در ایران نامیده می‌شود، شدت گرفته است. این اختلافات از گذشته میان این دو سرزمین وجود داشته، چنان‌چه در سال 1973م توافق‌نامه‌یی میان دو طرف امضا گردید که بر اساس آن، افغانستان باید سالانه 820 میلیون متر مکعب آب دریای هلمند را به ایران بدهد، اما ایران ادعا می‌کند که سالانه فقط دو میلیون متر مکعب آب داده می‌شود. پس به نظر می‌رسد مهم‌ترین مشکل میان این دو سرزمین، مشکل آب است و شروع آن بر می‌گردد به یک و نیم قرن قبل، زمانی‌که انگلیس این سرزمین‌ها را از یکدیگر جدا نمود. موسوی معاون وزیر خارجۀ ایران به تاریخ 28 می 2023م در صفحۀ تویترش نوشت: «باید بیدار باشیم، آن‌چه امروز در مرز میان "زابل – نیمروز" اتفاق افتاد، در حقیقت ادامۀ دسیسه‌های استعمارگران است. اگر گولد اسمت با نیرنگ‌اش، سیستان آباد را در سال 1872م به وضعیت امروزی آن رسانید. باید دانست که وارثین امروزی او قصد دارند ایران و افغانستان را ویران نمایند. مردم ما و نخبه‌گان این دو سرزمین باید بدانند که هرگونه کشمکشی به معنای خسارت استراتیژی هردو سرزمین خواهد بود.»

4. پس این داستان به زمانی برمی‌گردد که این دو سرزمین به هیأت داوری انگلیس به رهبری ژنرال گولد اسمیت پناه بردند، هیأتی‌که در سال 1871م اقدام به ترسیم مرزی میان دو سرزمین نمود و این کار را در جریان یک سال تمام کرد. افغانستان و ایران مرز مشترک طولانی دارند که از تنگۀ ذوالفقار در مثلث مرزی میان ایران، افغانستان و ترکمنستان شروع شده و تا کوه ملک سیاه در مثلث مرزی میان ایران، افغانستان و پاکستان در جنوب ادامه داشته و به 945 کیلومتر می‌رسد.

این‌جا بود که اختلافات بر سر تقسیم آب هلمند، زمانی‌که انگلیس منطقۀ سیستان و بلوچستان را در زمان ترسیم مرز از یکدیگر جدا نمود و به این ترتیب بهانۀ اختلافات مزمن میان این سرزمین‌های اسلامی "افغانستان، ایران و پاکستان" آغاز گردید و این مکری است که استعمارگران در تمام سرزمین‌های اسلامی و غیر اسلامی که اشغال نمودند به کار گرفتند. انگلیس‌ها سرزمین‌های استعمار شده را تقسیم ‌نمودند و با این کار، آتش نزاع و تنش‌ها را در مناطق تقسیم شده شعله‌ور کردند، چنان‌که در این نقطه از سه سرزمین مذکور، حرکت‌ استقلال طلب به وجود آمد تا به این ترتیب برای عملی شدن دسیسه‌های انگلیس و مداخلۀ آن در این سرزمین‌ها زمینه‌ساز و بهانه‌یی وجود داشته باشد و کشمکش‌های مرزی میان سه طرف را ادامه دهد و مردم این مناطق یکدیگر را به قتل برسانند و در نتیجه؛ انگلیس بتواند نفوذش را در این سرزمین‌ها حفظ نموده و ساکنان این سرزمین‌ها را در حالت ضعف نگهدارد تا توان بیرون شدن از زیر قبضۀ انگلیس را نداشته باشند و یا در صورتی‌که انگلیس نفوذ خود را از دست بدهد، بتواند به این وسیله مجدداً آن را به دست آورد.

5. اختلافات میان این دو سرزمین در دو طرف مرز هم‌چنان ادامه یافت، مخصوصاً پس از تغییر مسیر دریای هلمند در سال 1896م. طول دریای هلمند که نزدیک به 1150 کیلومتر می‌رسد و از چندین ولایت افغانستان و نیز ولایت/استان سیستان و بلوچستان که انگلیس آن را میان افغانستان، ایران و پاکستان تقسیم نمود، گذشته سرانجام به بحیرۀ مشترک هامون با ایران می‌ریزد. ترسیم مجدد مرز میان افغانستان و ایران توسط هنری مکماهون یک ژنرال انگلیسی و تقسیم آب دریای هلمند میان دو طرف در سال 1905م صورت گرفت. ژنرال مذکور شرط گذاشت که افغانستان اجازه ندارد بندهای آبی را روی دریای مذکور بنا کند که منابع آبی ایران را متضرر نماید و به ایران دستور داد که فقط یک سوم آب دریا را دریافت کند. اما جانب افغانستان در زمان حاکمیت امیر حبیب الله خان، فیصلۀ مذکور را نپذیرفت و آن را جانب‌دارانه به نفع ایران خواند.

اختلافات در جریان ده‌ها سال هم‌چنان ادامه یافت و هیأت‌های فیصله‌کننده متعددی تعیین گردید و توافق‌نامه‌های مختلفی نیز امضا شد و سپس نقض گردید.

کشمکش میان دو طرف در سال 1934م شدت گرفت و دو طرف تصمیم گرفتند به مادۀ دهم معاهدۀ سال 1921م که میان دو طرف به امضا رسیده بود، مراجعه نکنند؛ ماده‌یی که بر اساس آن: "بریتانیا در اختلافات مرزی داوری خواهد نمود". دو طرف در عوض به یک هیأتی از ترکیه مراجعه نمودند تا در زمینه فیصله نماید، اما این هیأت در کارش ناکام ماند. سپس در سال‌های 1936 و 1939م مذاکراتی میان دو طرف راه‌اندازی گردید و زمانی‌که ایرانی‌ها خواستار نیم آب موجود در بند "کمال خان" شدند، افغان‌ها این خواسته را رد نمودند و در نتیجه این گفتگوها نیز ناکام ماند. سپس گفتگوهای سال 1951 و نیز گفتگوهای سال 1958م نیز ناکام ماند تا این‌که سال 1973م فرا رسید؛ زمانی‌که میان دو طرف توافقنامه‌یی به امضا رسید که بر اساس آن قرار شد 10% از این آب به ایرانی‌ها داده شود، اما پارلمان افغانستان آن را تصویب نکرد. سپس کودتای کمونیست‌ها در سال 1978م در افغانستان رخ داد و آنان توافق‌نامۀ مذکور را به صورت کل رد نمودند و در پی آن و مشخصاً در سال 1979م، تجاوز اتحادجماهیر شوروی به رهبری روسیه به افغانستان صورت گرفت و این سرزمین زیر اشغال روسیه رفت و قضیۀ آب دریای هلمند میان دو طرف به حالت خود باقی ماند.

6. این موضوع پس از شکست روس‌ها و هم‌پیمانان شان و خروج ذلیلانۀ آنان از افغانستان و تشکیل حکومت مجاهدین و به قدرت رسیدن طالبان در دور اول حکومت شان میان سال‌های 1996 تا 2001م به همان وضعیت قبلی ادامه یافت. سپس تجاوز امریکا و اشغال افغانستان صورت گرفت، در این مرحله، به ویژه در زمان حکومت اشرف غنی در سال 2014م، وی تصمیم گرفت بالای ده دریایی که از افغانستان سرچشمه گرفته و آب آن وارد خاک دولت‌های همسایه می‌شود، بدون این‌که افغانستان از آن استفاده نماید، بندهای آب‌گردان در غرب و شرق افغانستان بنا نماید و موفق شد در حدود 49 بند آب بنا کند. بنای بند "کمال خان" در ولایت نیمروز در نزدیکی مرز ایران پس از 4 سال کار تکمیل گردید و در ماه مارچ 2021م افتتاح شد و بنای این بند بالای سهم ایران از آب افغانستان تأثیر زیادی گذاشت. اشرف غنی در اظهارات‌اش اشاره نمود که وی قصد ندارد جریان آب به ایران را ادامه دهد، مگر این‌که در بدل آن نفت بدهند.

با دور دوم به قدرت رسیدن طالبان به تاریخ 15 آگست 2021م، ایران از حکومت جدید خواست به توافق‌نامۀ سال 1973م برگردند. لازم به ذکر است که خود ایران نیز در موضوع آب با دولت‌های همجوار مشارکت دارد و این مشارکت در صورت تداوم تقسیمات موجود استعماری، منجر به بروز مشکلات بیش‌تر خواهد شد.

7. ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور ایران در جریان سفرش به تاریخ 18 می2023م به شهر چابهار ولایت سیستان و بلوچستان در هشدار به حاکمان افغانستان گفت: «حق‌آبۀ دریای هیرمند حق مردم منطقۀ سیستان و بلوچستان بوده و معاهده‌ها و توافق‌نامه‌ها در این موضوع صراحت دارد.» وی در حالی‌که حاکمان افغانستان را هشدار می‌داد، گفت: «حاکمان افغانستان بدانند که این یک مسألۀ طبیعی نیست. آنان این مسأله را جدی بگیرند و ما به آنان هشدار می‌دهیم که حق مردم در سیستان پاکستان و سیستان و بلوچستان ایران از آب هیرمند را هرچه زودتر به آنان بدهند.» او افزود: «حکومت با جدیت تمام سعی دارد آب را از بحر عمان به منطقۀ شرق ایران برساند، اما این پروژه زمان‌گیر است.» (منبع: صفحۀ انترنتی جهان ایران، 18 می 2023م)

آژانس خبری ایرنای ایران به نقل از حسن کاظمی، سفیر ایران در افغانستان نوشت: «اگر ثابت شود که در بند کجکی آب وجود دارد و طالبان از دادن سهم ایران از آب هیرمند خودداری می‌کند، در این صورت طالبان باید مسئولیت آن را به دوش گیرد و آن زمان حجت دیگر تمام خواهد بود و حکومت ایران می‌داند که چه واکنشی نشان دهد.» (منبع: العربیة 25 می 2023م)

از اظهارات این دیپلومات ایران در افغانستان چنین به نظر می‌رسد که ایران هشدار می‌دهد اوضاع میان دو سرزمین را متشنج خواهد نمود. ایران قبلاً در زمان حضور امریکا و حکومت‌های مزدور و وابستۀ افغانستان چنین هشدارهایی نمی‌داد و روابط‌اش با آن حکومت‌ها خوب بود، هرچند مشکل آب از ده‌ها سال به این طرف وجود داشت. بنابر این، اظهارات هشداردهنده و تهدیدآمیز رئیس‌جمهور ایران و سایر مسئولین ایران نشان می‌دهد که اوضاع میان این دو سرزمین به خوبی پیش نمی‌رود و تنش‌ها هم‌چنان بالا خواهد بود تا زمانی‌که ایران مشکل آب منطقۀ سیستان و بلوچستان خود را حل نماید، چنان‌چه رئیس‌جمهور ایران اشاره نمود که حکومت سرگرم کشانیدن آب از بحر عمان بوده؛ آبی‌که باید شیرین شود و سپس به زمین‌های زراعت توزیع گردد.

به نظر می‌رسد مسئولین ایران قصد دارند از این قضیه به نفع خود استفاده نمایند و حکومت افغانستان را دلیل این مشکل معرفی نمایند که انگار از سرازیر شدن آب از جانب افغانستان جلوگیری می‌کنند. ضمناً باید گفت که این مشکل بیش از یک و نیم قرن سابقه دارد، زیرا مردم این منطقه علیه نظام حاکم در ایران به دلیل اهمال و حاشیه روی خشم‌گین می‌باشند، چنان‌چه این منطقه بارها شاهد تحرکات اعتراضی علیه نظام بوده و کسانی هم هستند که خواستار جدایی از ایران می‌باشند.

8. ذبیح الله مجاهد، سخنگوی امارت اسلامی افغانستان به تاریخ 27 می 2023م در صفحۀ تویترش نوشت: «کابل به تعهدات خود پایبند است، اما میزان آب در پی خشک‌سالی‎های شدید کاهش یافته.» وی افزود: «اظهارات نامناسبی که از جانب ایران در این خصوص مطرح گردیده می‌تواند روابط دو کشور را متضرر نماید. بناءً بهتر است چنین اظهاراتی تکرار نشود.» این یک واکنش مناسب و عاری از تهدید است؛ اما تهدید را رد نموده و هشدار می‌دهد که نباید تکرار شود، چه اظهارات رئیسی و یا سایر مسئولینی که اظهارات تهدید و توهین‌آمیز را متوجه افغانستان نمودند و به نظر می‌رسد افغانستان تمایل ندارد روابط‌اش با ایران متشنج شود.  

9. دریاهای متعدد مرزی میان افغانستان و ایران وجود دارد، مانند دریای هلمند، دریای فراه و دریای هریرود. دریاهای کوچکی نیز وجود دارد مانند هاروت و دریای خاش و نیز دریای بودائی که تمام این دریاها از افغانستان سرچشمه گرفته و در نهایت به بحیرۀ پوزک و بحیرۀ صبری می‌ریزد که در اطراف مرز مشترک میان دو سرزمین موقعیت دارد. دریای هلمند منبع اصلی تأمین آب زمین‌های سیستان به شمار می‌رود و به مثابۀ شریان زندگی برای ولایت/استان سیستان و بلوچستان شمرده می‌شود؛ ولایتی که از خشک‌سالی‌های مزمن رنج می‌برد.

به نظر می‌رسد دریاهای افغانستان، مخصوصاً دریای هلمند، نقش جیوسیاسی بزرگی در روابط میان این دو سرزمین بازی می‌کند و افغانستان می‌تواند از موضوع آب به عنوان ابزار نیرومند فشار علیه ایران و دیگران برای تحقق اهداف اقتصادی و سیاسی خود استفاده نماید؛ مخصوصاً با توجه به این‌که در حدود 95% این آب‌ها در داخل خود افغانستان جریان دارد.

10. از آن‌چه گفته شد چنین بر می‌آید که اساس این مشکل را انگلیس با "تجزیه" نمودن سرزمین مسلمانان گذاشته است، چنان‌چه منطقۀ سیستان و بلوچستان را به سه بخش تقسیم نمود؛ یک بخش برای ایران، بخش دیگر برای پاکستان و بخش سوم برای افغانستان. همین تجزیه باعث گردیده مردم یک منطقه بر سر یک دریایی که از همین منطقه سرچشمه گرفته و در بخش دیگری از آن می‌ریزد، به عنوان سه طرف مخالف باهم به اختلاف و نزاع برخیزند. در حالی‌که اگر این سرزمین‌های سه گانه، یک اصل و اساس می‌داشت و چنان که الله سبحانه وتعالی دستور داده، در زیر چتر یک دولت واحد قرار می‌داشت، قطعاً مسأله به ساده‌گی حل و فصل می‌گردید.

بنابر این، حل این مشکلی که میان ایران و افغانستان به وجود آمده و تا سرحد درگیری نظامی پیش رفته ممکن نیست، مگر با ملغا نمودن جغرافیه و دولت‌های ملی ایران و افغانستان و سایر کیان‌های موجود در جهان اسلام و تمثیل آن در قالب دولت واحد مبتنی بر اسلام؛ دولتی‌که بر تمام تفاوت‌های نژادی، مذهبی و مرزی که انگلیس پایه‌گذاری نموده، پایان دهد! پس اصل مشکل همانا تقسیمات استعماری سرزمین‌های اسلامی است و تمام مسلمانان تا کنون در آتش استعمار و پیامدهای آن می‌سوزند؛ چنان‌که برخی از مسئولین ایران از آن یاد نمودند و در فوق به آن اشاره شد.

راه‌حل این مشکل نیز چیزی نیست بجز برگردانیدن این سرزمین‌ها به حالت قبل از استعمار و تبدیل کردن آن به دولت واحدی که واقعاً مبتنی بر اسلام باشد؛ دولتی‌که تمام اساسات، جزئیات و جوانب آن مبتنی بر اسلام عزیز باشد و آنگاه است که هر آبی به آبریز خودش خواهد ریخت و انسان‌ها، حیوانات و نباتات همه به درستی سیرآب خواهند گردید و خیر و برکت زمین به خواست الله متعال فراوان خواهد شد. هم‌چنین سرمایه‌های نفتی نیز به درستی و یک‌سان در اختیار همه قرار خواهد گرفت و به این ترتیب، تمام مردم از خیر و برکت الهی بهره‌مند خواهند شد و در زیر سایۀ احکام اسلام حنیف، احساس سعادت و رفاه خواهند نمود.

هرنوع راه‌حل دیگری غیر از آن‌‍چه گفته شد، راه‌حل‌های جزئی و موقتی خواهد بود و به سان بمب‌ ساعتی خواهد بود که هر لحظه قابلیت منفجر شدن را دارد. پس از تمام طرف‌ها می‌طلبیم با جدیت تمام برای برپایی دولت خلافت راشده بر منهج نبوت سعی و تلاش نمایند؛ خلافتی‌که سرزمین‌های مسلمانان را یکجا نموده و وحدت خواهد بخشید و آنگاست که مسلمانان توسط اسلام به عزت واقعی خود دست یافته و برادروار مشغول بندگی الله متعال خواهند شد.

این است راه‌حلی که اسلام همۀ ما را بدان فرا می‌خواند؛ راه‌حلی که عزت و سر بلندی و زندگی آبرومندانه را در پی دارد! الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾ [انفال: 24]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده اید، هرگاه الله و پیامبر، شما را به چیزی فراخواندند که به شما زندگی می‌بخشد، [فرمان] آنان را اجابت کنید و بدانید که الله میان انسان و دلش حایل می‌شود و این‌که در نزد او گرد آورده می‌شوید.

هفدهم ذی القعده 1444هـ.ق.

6 جون 2023م.

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...

محمد صلاح، شهید با افتخار امت اسلامی!

(ترجمه)

خبر:

یادآوری وسیعی از محمد صلاح، شهید مصری که لقب "عرب با افتخار واقعی" را برایش دادند. (منبع: عربی 21)

تبصره:

سرباز جوان مسلمانی از مصر کنانه، سرزمین صلاح الدین، قطز و بیبرس؛ او توافق نامه‌های خائنین و مرزهای استعماری را زیر پا نمود و با یهودیان جنگید و عقب‌نشینی نکرد تا این‌که به درجه شهادت نایل گردید. رحمت الله سبحانه وتعالی بر وی باد!

این سرباز جوان مسلمان به مسلمانان ثابت می‌کند و به آن‌ها می‌گوید: «از ارتش‌های خود امیدتان را از دست ندهید؛ چون ما از شما هستیم و شما از ما هستید! ما احساسات شما را احساس می‌کنیم و به غم‌های تان غمگین می‌شویم!»

این سرباز به جوانان مسلمان می‌گوید: «آنچه که به دین و آخرت شما نفع می‌رساند، مشغول شوید! از پیروان خالی الذهن خود را دور سازید و آنچه در رسانه‌های غرب و پیروان آن صادر می‌شود دوری کنید!»

پیام درخشان سرباز جوان مسلمان به ارتش امت اسلامی، که از آن‌ها دعوت می‌کند تا این‌که غبار ذلت و کاهلی را از خود دور سازند و از حکام خائن، که به پاسبانی رژیم یهود ترسو شب و روز خود را صبح می‌کنند، پیروی نکنند.

ما باید این حادثه را در نظر بگیریم و مانند رسانه‌های سیسی و امثال او آن را نادیده نگیریم و حقیقت آن را جعل نکنیم.

رحمت الله سبحانه وتعالی بر روان مطهر محمد صلاح، شهید قهرمان و با افتخار امت اسلامی!

نویسنده: عبد العزیز المنیس

19 ذی القعده 1444هـ.ق.

مطابق به پنجشنبه 8 جون 2023م.

مترجم: پارسا امیدی

ادامه مطلب...

قوم سیدنا عیسی علیه السلام

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

آیا نسبت دادن قوم برای سیدنا عیسی علیه السلام درست است، درحالی‌که وی پدر نداشت؟ چنانچه این مطلب در صفحۀ 138 در کتاب "نقض الفکری الغربی" ذکر شده است. الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر داده و به یاری‌اش نصرت تان دهد! انیس طرده از فلسطین.

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

مسأله‌ای که شما از آن سوال نمودید، مطلبی است که در صفحۀ 138 کتاب "نقض الفکرالغربی" چنین ذکر شده است: «الله سبحانه وتعالی کیفیت رابطه‌اش با مخلوق را تعیین و واضح نموده، به همین دلیل رسولان را به سوی بشر فرستاده که از جملۀ این رسولان موسی علیه السلام به سوی قومش فرستاده شده. عیسی علیه السلام به سوی قومش و محمد صلی الله علیه وسلم به سوی همه‌ای مردم.» ختم.

شما سوال نمودید و گفتید در حالی‌که عیسی علیه السلام پدر نداشت، آیا نسبت دادن قوم برای عیسی علیه السلام درست است؟ اشارۀ شما از این سوال به آنچه می‌باشد که در کتاب "نقض الفکری الغربی الرأسمالی" که گفته شده «عیسی علیه السلام به سوی قومش فرستاده شده.» طوری معلوم می‌شود که به نظر شما آنچه در این کتاب ذکر شده غیر صحیح و نامناسب است.

برای دریافت جواب سوال تان، لازم است که به منابع ذیل مراجعه کنیم:

1- از لحاظ لغوی:

- در لسان العرب{12-496) آمده است: «...هدف از قوم جماعتی از مردان و زنان است و به قول بعضی، قوم جماعتی است که تنها به مردان اطلاق شده نه بر زنان... هدف از قوم شخص، پیروان و خویشاوندان وی است...» ختم.

- قاموس المحیط{3-275}: «قوم، جماعتی از مردان و زنان و یا تنها، جماعتی از مردان هستند و یا این‌که زنان در قوم در تبعیت از مردان قرار دارند. ...»

- الصحاح{ص-264}: «قوم؛ هدف از قوم مردان هستند نه زنان و برای این، لفظ مفرد و یا واحدی نمی‌باشد... الله سبحانه وتعالی فرموده است: ﴿لا يَسْخَرْ قومٌ من قوم﴾؛ یک قوم، قوم دیگری‌را مسخره نکند. سپس فرموده است: ﴿ولا نِساءٌ من نِساءٍ﴾؛ و نه زنان، زنان دیگری‌را مسخره کند. و در بسا موارد است که با خطاب مردان، زنان از باب تبعیت شامل می‌شود؛ زیرا قوم هر نبی شامل مردان و زنان هستند... و اقام الشیء به معنی آن را ادامه داد و از همین باب است: ﴿ويقيمون الصلاَة؛ و آنان نماز را بر پا می‌دارند.

لذا قوم در لغت به معنی جماعت مردان غیر از زنان و یا پیروان مرد و یا بسته‌گان و خانوادۀ مرد است. شکی نیست که عیسی علیه السلام به سوی جماعتی از مردم یعنی بنی اسرائیل فرستاده شده که شامل مردان و زنان است. نسبت قوم به سوی عیسی علیه السلام که "قومه" گفته، مستلزم این نیست که باید عیسی علیه السلام به صورت حتمی از بنی اسرائیل پدر داشته باشد. بناءً برای نسبت قوم به سوی شخص، ضرورت به این ندارد که حتماً باید شخص از آن قوم نسب داشته باشد؛ بلکه برای صحت این نسبت، کافی است که شخص به عنوان رسول برای قوم فرستاده شده و آن قوم از جماعت و گروهی باشد که رسول به سوی شان فرستاده شده است.

بناءً قوم به معنی وابسته‌گان و خانوادۀ شخص است که این یکی از معانی کلمۀ "قوم" است، ولی قوم به معنی جماعت و هم‌چنان به معنی طرف‌داران و پیروان نیز می‌آید که استعمال این نسبت برای شخص، مستلزم قرابت نسبی نیست.

2- نصوص شرعی در مورد قوم: بدون شک کلمۀ قوم و نسبت قوم برای عیسی علیه السلام در نصوص شرعی به صورت واضح ذکر شده است: چنانچه الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ﴾ [ابراهیم: 5]

ترجمه: و ما هیچ رسولی را نفرستاده‌ایم، مگر این‌که به زبان قوم خودش(متکلم بوده) تا برای آنان(احکام الهی)را روشن سازد.

شکی نیست که عیسی علیه السلام به سوی قومش فرستاده شده که همانا بنی اسرائیل است. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ﴾ [صف: 6 ]

ترجمه: و آنگاه که عیسی فرزند مریم گفت: ای بنی اسرائیل من فرستادۀ الله به سوی شما هستم.

پس قوم عیسی علیه السلام به مقتضای این دو آیۀ مبارکه، قوم بنی اسرائیل است.

- بخاری در صحیح خود از جابر ابن عبدالله روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«أُعْطِيتُ خَمْساً لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِي نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ وَجُعِلَتْ لِي الْأَرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوراً فَأَيُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِي أَدْرَكَتْهُ الصَّلَاةُ فَلْيُصَلِّ وَأُحِلَّتْ لِي الْمَغَانِمُ وَلَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِي وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ وَكَانَ النَّبِيُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً»

ترجمه: من پنج چیز داده شدم که برای هیچ یکی از پیامبران قبل از من داده نشده بود. من به وسیله‌ رعب یعنی ترس از مسیر یک ماه راه نصرت داده شدم. زمین برایم مسجد و پاکیزه قرار گرفته است. لذا هر شخصی‌که در هرجا نماز را دریافت، نماز را اداء کند. هم‌چنان غنیمت‌ها برای من حلال گردیده، درحالی‌که برای پیامبران قبل از من حلال نگردیده بود. هم‌چنان برای من شفاعت داده شده است. به همین ترتیب هر پیامبر قبل از من تنها و مخصوص برای قوم خودش فرستاده شده؛ اما من برای تمام بشریت فرستاده شدم.

لذا این قول او صلی الله علیه وسلم: «كَانَ النَّبِيُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً» شامل همۀ اقوام شده و شکی نیست که عیسی علیه السلام به سوی قومش فرستاده شده است. بناءً پیروان حضرت عیسی علیه السلام به مقتضای این حدیث مبارک قوم عیسی علیه السلام است.

- از عربان بن ساریه سلمی روایت است که گفت: شنیدم که رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرمودند:

«إنِّي عَبْدُ اللَّهِ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَخَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَإِنَّ آدَمَ لَمُنْجَدِلٌ فِي طِينَتِهِ وَسَأُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِ ذَلِكَ دَعْوَةِ أَبِي إِبْرَاهِيمَ وَبِشَارَةِ عِيسَى قَوْمَهُ وَرُؤْيَا أُمِّي الَّتِي رَأَتْ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْهَا نُورٌ أَضَاءَتْ لَهُ قُصُورُ الشَّامِ» (احمد در مسند خود و حاکم در مستدرک خود این حدیث را روایت نمودند) و گفته که این حدیث صحیح الاسناد است.

ترجمه: من در ام الکتاب"لوح محفوظ" عبدالله و خاتم الانبیاء قرار گرفتم که آدم علیه السلام در گِل خود افتاده بود. من تأویل این مسأله و دعای پدرم ابراهیم در حقم و بشارت عیسی علیه السلام را برای قومش و خواب مادرم را برای شما بیان می‌کنم؛ آن‌جا که در خواب دیده بود که از وجودش نوری بیرون شده که توسط آن قصرهای شام روشن شده است.

طوری‌که دیده می‌شود رسول الله صلی الله علیه وسلم در این حدیث قوم عیسی علیه السلام را صراحتاً ذکر نموده و آنان‌را به عیسی علیه السلام نسبت داده است؛ چنانچه گفته است: «وَبِشَارَةِ عِيسَى قَوْمَهُ؛ و بشارت عیسی برای قومش» که در حقیقت این اشاره به این قول اوتعالی است:

﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَابَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ﴾ [صف: 6]

ترجمه: و آنگاه که عیسی فرزند مریم گفت: ای بنی اسرائیل، من فرستادۀ الله به سوی شما هستم، تصدیق کنندۀ تورات پیش از خود و بشارت دهندۀ رسولی‌که بعد از من خواهد آمد که نامش أحمد است، پس همین که (محمدصلی الله علیه وسلم) نشانه‌های روشنی برای آن‌ها آورد، گفتند این جادوئی است آشکار.

در کتاب دلائل النبوت تألیف بیهقی{5-17} از حاتم بن ابی بلتعة روایت شده که گفته است: «رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا به طرف مقوقس، پادشاه اسکندریه فرستاد و گفت: من با نامۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم با پادشاه اسکندریه ملاقات کردم. او مرا در نزد خود خواست و در نزد آن ماندم؛ سپس در حالی به دنبالم فرستاد که فرماندهان خود را جمع کرده بود و گفت: «من سخنی برایت می‌گویم، می‌خواهم سخنم را درست دقت کنی و حرفم را بدانی! گفتم بفرمائید. سپس گفت: از رفیق خود برایم خبر بده که آیا رسول نیست؟ گفتم بلی، او رسول الله است. گفت: پس چرا در حق قوم خود نفرین نکرده؛ در حالی‌که قومش آن را از شهرش به شهر دیگری اخراج کرده اند؟ ابو بلتعه گفت: من در جوابش گفتم: آیا بر این گواه نیستی که عیسی علیه السلام رسول الله بود؟ پس وقتی قومش آن را گرفتند و می‌خواستند که بر او غالب شده و آن را از بین ببرند، چرا در آن وقت دعا نکرد که الله سبحانه وتعالی آنان‌را هلاک سازد؟ تا این‌که الله سبحانه وتعالی آن را به آسمان دنیا بلند برد. گفت تو مرد حکیمی هستی و از نزد حکیمی آمدی.»

ابن حاطب بن ابی بلتعه فرستادۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم بود که در جریان استدلالش با مقوقس می‌گوید: «فما له حيث أخذه قومه فأرادوا أن يغلبوه ألا يكون دعا عليهم بأن يهلكهم الله عز وجل؛ یعنی وقتی‌که قومش آن را گرفت و اراده کردند که مغلوبش بسازند(و از بین ببرند)، چرا نفرین نکرد تا الله سبحانه وتعالی آنان را هلاک کند؟

3- بنا به مطالب فوق، هیچ مانعی از نسبت دادن قوم بنی اسرائیل نسبت به عیسی علیه السلام در این گفتۀ ما "وعيسى عليه السلام إلى قومه" وجود ندارد؛ زیرا بنی اسرائیل پیروان عیسی علیه السلام بوده که عیسی علیه السلام به سوی شان فرستاده شده است و از این‌که پدر نداشت هیچ مانعی در استعمال این اصطلاح به وجود نمی‌آید، چنانچه در بالا در بخش بیان لغوی واضح نمودیم.

هم‌چنان قرآن کریم اشاره به این دارد که برای عیسی علیه السلام قومی می‌باشد:

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ﴾ [صف: 6]

ترجمه: و ما هیچ رسولی را جز به زبان قومش نفرستادیم تا(پیام الله را) به روشنی برای آنان بیان کند.

هم‌چنان رسول الله صلی الله علیه وسلم چیزی می‌گوید که قول شان مستلزم اثبات قوم برای عیسی علیه السلام است:

«كَانَ النَّبِيُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً»

ترجمه: رسولان به سوی قوم‌شان فرستاده می‌شدند؛ اما من به سوی همۀ مردم فرستاده شدم.

و حتی آن‌حضرت صلی الله علیه وسلم صراحتاً قوم را به عیسی علیه السلام نسبت داده است: «وَبِشَارَةِ عِيسَى قَوْمَهُ؛ و بشارت عیسی برای قومش!»

هم‌چنان فرستاده و یا سفیر رسول الله صلی الله علیه وسلم با استدلال خود با مقوقس می‌گوید: "فما له حيث أخذه قومه"

4- بناءً آنچه در کتاب"نقض الفکرالغربی الرأسمالی" که گفته شده (وعيسى عليه السلام إلى قومه) کلام صحیح و درست است.

امیدوارم که مسأله واضح شده باشد.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

13ذوالقعده1444هـ.ق.

2 جون 2023م.

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

"اول اقتصاد"؛ فریبی‌ست که حکام به وسیلۀ آن نابکاری شان را اعتبار می‌بخشند

(ترجمه)

در تاریخ ۲۶ می ۲۰۲۳م، وزیر مالیه پاکستان به سفیر آمریکا درباره برنامه‌های مربوط به درآمدها و هزینه‌ها/مصارف جهت برآورده کردن تعهدات مالی بین‌المللی اطلاع داد. پس از دریافت تأییدی از سوی ارباب، حاکمان پاکستان اکنون در حال آماده‌سازی بودجه استعماری دیگری هستند که اقتصاد ما را به شدت ضعیف خواهد کرد. افزون بر این، مادامی‌که از این حاکمان در رابطه به مسائلی که فرا راه امت اسلامی قرار دارد، سؤال می‌شود، بهانه‌ای که این حاکمان مطرح می‌کنند این است که ابتدا باید بحران‌های اقتصادی کشورمان را پایان دهیم. این حاکمان در خصوص آزادسازی کشمیر اشغالی و اتخاذ اقدامات جدی علیه هند نیز به همین بهانه متوسل می‌شوند. این‌ها مدعی اند که گویا ابتدا باید ثبات اقتصادی حاصل شود و سپس به مسائل حیاتی بپردازند. با این حال، علی‌رغم این‌که استعمار غربی خود عامل بحران‌های اقتصادی ماست، این حاکمان چیزی جز آن‌چه امریکا، صندوق بین‌المللی پول و توافق‌نامه پسا واشنگتن  (post-Washington Consensus) برای شان دیکته کند، از خود ندارند. آیا خواستار معالجه از کسی‌که خود عامل مریضی‌ست، توهم نیست؟ این حماقت وقتی به جنون تبدیل می‌شود که فرد مسئول بحران‌ها و بدبختی‌های ما، همان زهر را من‌حیث دارو و "نسخه‌ها" تجویز کند که این امر در همان وهله اول منجر به بحران‌های اقتصادی گردید.  

کسانی‌که واقعاً در صدد تحقق ثبات اقتصادی می‌باشند، بایستی در رابطه به مشکلات به بار آمده توسط ارز فیات، منافع مبتنی بر سود، خصوصی‌سازی منابع عمومی، مالیات سنگین و کمرشکن، رشد صنعت سرمایه‌ای به رهبری بخش خصوصی و سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی، روراست باشند. این تعداد بایستی درباره راه‌حل واقعی برای این مشکلات نیز رو راست باشند. این سیاست‌ها نه‌تنها این‌که من‌حیث ابزار برای استعمارگران در جهت غصب ثروت و منابع ما محسوب می‌شوند، بلکه نافرمانی آشکار به فرمان الله سبحانه وتعالی و آخرین پیامبر او، محمد صلی الله علیه وآله وسلم نیز محسوب می‌شوند. در واقع، حاکمانی که بحث "اول اقتصاد" را مطرح می‌کنند، بر مسیر واقعی که منجر به ثبات اقتصادی می‌شود، گام نمی‌نهند. از این رو، وضعیت ما سال به سال بدتر می‌شود و تا زمانی‌که از همه مسیرها بریده و به مسیر درستی‌که الله سبحانه وتعالی برای ما در نظر گرفته حرکت نکنیم، این وضعیت کماکان ادامه خواهد داشت.

مسیری‌که به ثبات اقتصادی منتهی می‌شود، از تطبیق اسلام در تمام ابعاد زندگی به شمول امور اقتصادی آغاز می‌شود. این مسیر با جایگزینی سیاست‌های اقتصادی اسلامی به عوض سرمایه‌داری آغاز می‌شود. اسلام استندرد طلا و نقره را برای ارزش پول، بدون مالیات بر درآمد، بدون مالیات بر فروش، بدون مالیات عمومی، منافع تهی از ربا، مالکیت عمومی برای منابع عمومی مانند نفت و گاز، صنعت سرمایه‌ای با رهبری دولت و استقلال از سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی واجب ساخته است. اسلام خود به تنهایی می‌تواند ما را از دالر و سلطه استعمارگران بر اقتصاد ما رهایی بخشد، فقرا را به حد کافی دست‌گیری کند و تولید کشاورزی/زراعتی و صنعتی را تقویت کند.

آنانی‌که واقعاً می‌خواهند به سوی استقلال اقتصادی حرکت کنند، باید بدانند که تطبیق اسلام از طریق خلافت، تنها راهی است که می‌تواند مشکلات ما را در دنیا و آخرت پایان دهد. در حقیقت بدون اسلام جز زندگی سخت و فلاکت‌بار هیچ گونه آسایشی وجود نخواهد داشت. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ﴾ [طه: 124]

ترجمه: و هرکس از یاد من اعراض کند، همانا (در دنیا) معیشت‌اش تنگ شود و روز قیامت نابینا حشر می‌شود.

فلهذا، ای مسلمانان، یک‌جا با حزب‌التحریر برای اقامه خلافت اسلامی بر منهج نبوت دست بکار شوید.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه پاکستان

مترجم: حذیفه مستمر

 

ادامه مطلب...

"اول اقتصاد"؛ فریبی‌ست که حکام به وسیلۀ آن نابکاری شان را اعتبار می‌بخشند

(ترجمه)

در تاریخ ۲۶ می ۲۰۲۳م، وزیر مالیه پاکستان به سفیر آمریکا درباره برنامه‌های مربوط به درآمدها و هزینه‌ها/مصارف جهت برآورده کردن تعهدات مالی بین‌المللی اطلاع داد. پس از دریافت تأییدی از سوی ارباب، حاکمان پاکستان اکنون در حال آماده‌سازی بودجه استعماری دیگری هستند که اقتصاد ما را به شدت ضعیف خواهد کرد. افزون بر این، مادامی‌که از این حاکمان در رابطه به مسائلی که فرا راه امت اسلامی قرار دارد، سؤال می‌شود، بهانه‌ای که این حاکمان مطرح می‌کنند این است که ابتدا باید بحران‌های اقتصادی کشورمان را پایان دهیم. این حاکمان در خصوص آزادسازی کشمیر اشغالی و اتخاذ اقدامات جدی علیه هند نیز به همین بهانه متوسل می‌شوند. این‌ها مدعی اند که گویا ابتدا باید ثبات اقتصادی حاصل شود و سپس به مسائل حیاتی بپردازند. با این حال، علی‌رغم این‌که استعمار غربی خود عامل بحران‌های اقتصادی ماست، این حاکمان چیزی جز آن‌چه امریکا، صندوق بین‌المللی پول و توافق‌نامه پسا واشنگتن  (post-Washington Consensus) برای شان دیکته کند، از خود ندارند. آیا خواستار معالجه از کسی‌که خود عامل مریضی‌ست، توهم نیست؟ این حماقت وقتی به جنون تبدیل می‌شود که فرد مسئول بحران‌ها و بدبختی‌های ما، همان زهر را من‌حیث دارو و "نسخه‌ها" تجویز کند که این امر در همان وهله اول منجر به بحران‌های اقتصادی گردید.  

کسانی‌که واقعاً در صدد تحقق ثبات اقتصادی می‌باشند، بایستی در رابطه به مشکلات به بار آمده توسط ارز فیات، منافع مبتنی بر سود، خصوصی‌سازی منابع عمومی، مالیات سنگین و کمرشکن، رشد صنعت سرمایه‌ای به رهبری بخش خصوصی و سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی، روراست باشند. این تعداد بایستی درباره راه‌حل واقعی برای این مشکلات نیز رو راست باشند. این سیاست‌ها نه‌تنها این‌که من‌حیث ابزار برای استعمارگران در جهت غصب ثروت و منابع ما محسوب می‌شوند، بلکه نافرمانی آشکار به فرمان الله سبحانه وتعالی و آخرین پیامبر او، محمد صلی الله علیه وآله وسلم نیز محسوب می‌شوند. در واقع، حاکمانی که بحث "اول اقتصاد" را مطرح می‌کنند، بر مسیر واقعی که منجر به ثبات اقتصادی می‌شود، گام نمی‌نهند. از این رو، وضعیت ما سال به سال بدتر می‌شود و تا زمانی‌که از همه مسیرها بریده و به مسیر درستی‌که الله سبحانه وتعالی برای ما در نظر گرفته حرکت نکنیم، این وضعیت کماکان ادامه خواهد داشت.

مسیری‌که به ثبات اقتصادی منتهی می‌شود، از تطبیق اسلام در تمام ابعاد زندگی به شمول امور اقتصادی آغاز می‌شود. این مسیر با جایگزینی سیاست‌های اقتصادی اسلامی به عوض سرمایه‌داری آغاز می‌شود. اسلام استندرد طلا و نقره را برای ارزش پول، بدون مالیات بر درآمد، بدون مالیات بر فروش، بدون مالیات عمومی، منافع تهی از ربا، مالکیت عمومی برای منابع عمومی مانند نفت و گاز، صنعت سرمایه‌ای با رهبری دولت و استقلال از سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی واجب ساخته است. اسلام خود به تنهایی می‌تواند ما را از دالر و سلطه استعمارگران بر اقتصاد ما رهایی بخشد، فقرا را به حد کافی دست‌گیری کند و تولید کشاورزی/زراعتی و صنعتی را تقویت کند.

آنانی‌که واقعاً می‌خواهند به سوی استقلال اقتصادی حرکت کنند، باید بدانند که تطبیق اسلام از طریق خلافت، تنها راهی است که می‌تواند مشکلات ما را در دنیا و آخرت پایان دهد. در حقیقت بدون اسلام جز زندگی سخت و فلاکت‌بار هیچ گونه آسایشی وجود نخواهد داشت. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ﴾ [طه: 124]

ترجمه: و هرکس از یاد من اعراض کند، همانا (در دنیا) معیشت‌اش تنگ شود و روز قیامت نابینا حشر می‌شود.

فلهذا، ای مسلمانان، یک‌جا با حزب‌التحریر برای اقامه خلافت اسلامی بر منهج نبوت دست بکار شوید.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه پاکستان

مترجم: حذیفه مستمر

 

ادامه مطلب...

قاضی مظالم

(ترجمه)

در سنن ابوداوود روایت شده که:

«عَنْ أَنَسٍ قَالَ النَّاسُ يَا رَسُولَ اللَّهِ غَلَا السِّعْرُ فَسَعِّرْ لَنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُسَعِّرُ الْقَابِضُ الْبَاسِطُ الرَّازِقُ وَإِنِّي لَأَرْجُو أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنْكُمْ يُطَالِبُنِي بِمَظْلَمَةٍ فِي دَمٍ وَلَا مَالٍ»

ترجمه: از انس رضی الله عنه روایت است که مردم گفتند ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، قیمت اجناس بازار بلند رفته است، پس شما برای ما قیمت تعیین کنید. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند، تعیین‌ کنندۀ قیمت‌ها، گیرنده، فراخ‌ کننده و رزق دهنده الله (سبحانه وتعالی) است. من امیدوارم که الله (سبحانه وتعالی) را در حالی ملاقات نمایم، که کسی از شما وجود نداشته باشد تا مظلمۀ در مورد خون یا مال از من مطالبه نماید.

رسول الله صلی الله علیه و‌سلم قیمت‌گذاری از جانب حاکم را ظلم بیان نمودند؛ زیرا قیمت‌گذاری حق حاکم نیست و اگر چنین کرد، قطعاً کاری را انجام داده که حق وی نبوده و به رعیت خود ظلم کرده است. به همین اساس، تمام قضایای حقوق عمومی که تنظیم آن توسط دولت برای مردم صورت می‌گیرد، توسط قاضی مظالم مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ چون هرگاه نظام اداری برای مصلحتی از مصالحی مردم وضع شد و یکی از افراد رعیت به این نظر بود که این نظام بر وی ظلم می‌کند، در این صورت قضیۀ وی توسط محکمۀ مظالم مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ زیرا این نارضایتی از یک نظام اداری برای یکی از مصالح مردم است که توسط دولت تعیین شده است؛ مانند این‌که دولت برای آبیاری کِشت‌ها از آب عمومی بر حسب دوره‌ای بین کشاورزان نظمی تعیین نماید، اگر کشاورز ببیند که این نظام به او ظلم می‌کند، می‌تواند شکایت خود را به خلیفه یا به هرکدام از قضات محکمۀ مظالم که از خلیفه نمایندگی کند، مطرح نماید تا بررسی شود و در صورتی‌که صحت ادعای وی ثابت گردد، ظلم از مظلوم برطرف می‌شود.

امام مسلم در صحیح خود روایت نموده که:

«عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ حَدَّثَهُ: أَنَّ رَجُلًا مِنْ الْأَنْصَارِ خَاصَمَ الزُّبَيْرَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي شِرَاجِ الْحَرَّةِ الَّتِي يَسْقُونَ بِهَا النَّخْلَ فَقَالَ الْأَنْصَارِيُّ: سَرِّحْ الْمَاءَ يَمُرُّ، فَأَبَى عَلَيْهِمْ فَاخْتَصَمُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِلزُّبَيْرِ: اسْقِ يَا زُبَيْرُ ثُمَّ أَرْسِلْ الْمَاءَ إِلَى جَارِكَ، فَغَضِبَ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ كَانَ ابْنَ عَمَّتِكَ، فَتَلَوَّنَ وَجْهُ نَبِيِّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ: يَا زُبَيْرُ اسْقِ ثُمَّ احْبِسْ الْمَاءَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْجَدْرِ، فَقَالَ الزُّبَيْرُ: وَاللَّهِ إِنِّي لَأَحْسِبُ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ فِي ذَلِكَ»

ترجمه: عبدلله بن زبیر می‌گوید: یک مرد انصاری از زبیر بن عوام در مورد آب‌راه‌هایی که نخلستان‌ها را آبیاری می‌کردند، نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم شکایت کرد. ماجرا از این قرار بود که مرد انصاری به زبیر گفت: بگذار تا آب (از باغت) عبور کند (و به باغ من برسد)، زبیر خودداری کرد؛ سرانجام اختلاف شان را برای رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان کردند، پیامبر صلی الله علیه وسلم به زبیر فرمود: ای زبیر، باغت را آبیاری کن و بعد از آن آب را بگذار تا برای همسایه‌ات برود. مرد انصاری خشمگین شد و گفت: ای رسول الله! چون پسر عمه‌ات بود، این‌گونه قضاوت نمودی! باشنیدن این سخن، چهره‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم تغییر کرد و فرمود: ای زبیر باغت را آبیاری کن و آب را نگهدار تا به دیوارها بالا رود، زبیر می‌گوید فکر می‌کنم در همین مورد بود که این آیه نازل گردید:

 ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا [نساء 65]

ترجمه: نه چنین است، قسم به خدای تو که اینان (به حقیقت) اهل ایمان نمی‌شوند، مگر آنکه در خصومت و نزاع‌شان تنها تو را حَکَم کنند و آن‌گاه به هر حکمی که کنی اعتراض نداشته باشند.

از این دو حدیث فهمیده می‌شود که هر ظلمی‌که بر شخصی وارد شود، خواه از طرف حاکم باشد یا از طرف نهادها و دستورات دولت، مظلمه محسوب می‌شود که موضوع آن به خلیفه یا به کسی از قضات محکمۀ مظالم که نایب خلیفه باشد، ارجاع می‌گردد تا در مورد آن قضاوت صورت گیرد.

قاضی مظالم عبارت از قاضی است که برای رفع آن نوع ظلمی نصب می‌گردد که از طرف دولت بر اشخاص تحت حاکمیت دولت صورت گیرد، فرق نمی‌کند که آن شخص یکی از رعایای آن باشد یا از دیگران و فرق نمی‌کند که این شکایت از خلیفه باشد یا از افراد زیر دست او در میان حاکمان و مقامات.

تعیین قضات مظالم:

قاضی مظالم از طرف خلیفه یا قاضی القضات تعیین می‌شود؛ چون مظالم از بخش قضاء است، و این اِخبار از حکم شرعی به صورت تکلیفی می‌باشد و قاضی با تمام انواع آن از طرف خلیفه تعیین می‌گردد. بر اساس آنچه از رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت شده که تمام قاضیان را خودشان تعیین می‌نمودند، پس قاضی مظالم به عنوان یکی از قضات نیز از طرف خلیفه تعیین می‌گردد. هم‌چنین جایز است توسط قاضی القضات منصوب شود؛ در صورتی‌که خلیفه این امر را به او سپرده باشد.

محکمۀ مظالم در مرکز دولت به ریاست رئیس محکمۀ مرکزی مظالم تشکیل می‌شود که صلاحیت رسیدگی به عزل خلیفه را خواهد داشت و محاکم فرعی برای آن در بقیه ولایات تشکیل می‌شود.

اختیارات محکمۀ مظالم:

محکمۀ مظالم این اختیار را دارد که به هر نوع ظلمی رسیدگی کند از جمله:

1-      شکایات مربوط به اشخاص یا دستگاه دولتی؛

2-      شکایات مربوط به تخلف خلیفه از احکام شرعی؛

3-      شکایات مربوط به مفهوم یکی از نصوص وضع شده در قانون اساسی، قوانین  و سایر مقررات قانونی در تبنی خلیفه؛

4-      شکایات مربوط به مظلوم قرار گرفتن رعیت در قوانین اداری مربوط به منافع آنان؛

5-      شکایات مربوط به وضع نوعی از مالیات و غیره. ...

جواز دارد که کار محکمۀ مرکزی مظالم محدود به رسیدگی پیرامون شکایات از خلیفه، وزیران او و قاضی القضات باشد و شکایات فرعی در مورد والی‌ها، کارمندان و سایر موظفین دولت در محکمۀ مظالم ولایات‌ بررسی گردد.

نصب و عزل قضات محکمۀ مظالم:

خلیفه اجازه دارد تا صلاحیت نصب و عزل قضات محاکم فرعی مظالم ولایات را به محکمۀ مرکزی مظالم بدهد.

 اعضای کلیدی محکمۀ مرکزی مظالم را فقط خلیفه ‌می‌تواند نصب و عزل کند.

اما در مورد رئیس محکمۀ مظالم که به عزل خلیفه رسیدگی می‌کند، باید گفت که عزل او در اصل از اختیارات خلیفه است، مگر در یک مورد و آن این‌که پرونده‌ای علیه خلیفه، وزراء یا قاضی القضات او مطرح شده باشد (اگر خلیفه اختیار نصب و عزل قاضی مظالم را به او داده باشد)؛ زیرا ابقای قدرت عزل در دست خلیفه در این مورد، به احتمال زیاد منتهی به حرام شود؛ چون بر حکم تأثیر می‎گذارد و در نتیجه توانایی قاضی را در عزل خلیفه یا دستیاران او مثلاً محدود می‎کند و این چنین صلاحیت عزلی، منجر به حرام می‌گردد؛ یعنی ابقاء آن در چنین حالتی حرام است، بر اساس قاعدۀ شرعی: آنچه سبب حرام گردد، حرام است.

در بقیه موارد، حکم به شکل اصلی خود باقی است، به این معنی که قدرت عزل قاضی مظالم مربوط خلیفه است، چنان‌که تعیین آن مربوط وی می‌شود و هیچ فرقی بین این دو وجود ندارد. شایان ذکر است که قضاوت در هر شکایتی صرف نظر از موضوع آن، نیازی به حضور شاکی یا احضار مدعی ندارد و به همین سبب شرط نیست که رسیدگی به آن در مجلس قضاء صورت گیرد؛ چون برای محکمۀ مظالم لازم است تا ظلم را بررسی نماید؛ حتی اگر کسی به آن ادعا نکرده باشد و مکلف به احضار مدعی علیه نیست، چنان‌که مکلف به تشکیل مجلس قضاء نیست؛ بلکه به محض وقوع ظلم، مکلف است که به آن رسیدگی کند و بدون محدودیت مکانی یا زمانی حکم صادر نماید.

 در خاتمه، با توجه به اعتبار این محکمه از نظر اختیارات و صلاحیت‌های آن، مشکلی نیست که این محاکم به مظاهر هیبت و عظمت آراسته گردد؛ چنان‌که برای آن خانه‌ی باشکوه ساخته شود؛ زیرا این چنین کاری از جمله مباحات است، به ویژه اگر این امر نشان‌دهندۀ عظمت عدالت باشد. در زمان حکام مصر و شام، مجلس حاکم که در آن به مظالم رسیدگی می‌گردید، بیت العدل نامیده می‌شد و از طرف او در آنجا نمایندگانی اقامت می‌کرد و قضات و فقهاء در آن شرکت می‌کردند. مقریزی در کتاب "السلوک الی معرفة الملوک" ذکر کرده که سلطان ملک صالح ایوب، به جای خود نمایندگانی در بیت العدل  قرار داد که برای رفع مظالم بنشینند و شاهدان، قضات و فقهاء نیز با آنان باشند.

مترجم: احمدصادق امین

ادامه مطلب...

فراخوانِ از امت؛ نصرت مسلمانان فلسطین فرض است!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَ إِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِى الدِّينِ فَعَلَیکُمُ النَصر﴾ [انفال: 72]

ترجمه: و اگر (چنان مؤمنان که از دست ظلم و جور دیگران) به سبب دین شان از شما کمک و یاری خواستند، کمک و یاری بر شما واجب است.

این کلام الله سبحانه وتعالی است که وقتی ضعیفان امت، برای نجات شان به حمایت مالی و یا انسانی نیاز داشتند، شما مسلمانان مکلف هستید که آن‌ها را یاری رسانده و این فریضه را ادا کنید و نباید آن‌ها را به حال خودشان رها کرده و نصرت شان ندهید! اگر مثل مردم فلسطین در اسارت بودند؛ نصرت شان واجب بوده و باید تمام امت برای نجات شان بسیج شوند...! این احکام شرعی است که باید مثل صحابه بزرگوار و فاتحان به آن‌ها پایبند بود، فریادخواهی و طلب نصرت حق مردم فلسطین بوده و نصرت‌شان بر امت اسلامی واجب است.

صلاح الدین أیوبی به این مکلفیت خود عمل کرد، آنگاه که صلیبیان بیت المقدس را إشغال کردند و وی از جمله در جنگ حطین آن را آزاد ساخت. هم‌چنین فرمانده قطز منظور احکام شرعی را دانسته و با لشکری از مصر آمد و در نتیجه لشکریان ظالم، خیانت‌کار و همدست با مغولان و صلیبیان متلاشی شده و با لشکر وی پیوستند و جنگ عین جالوت رخ داد، مغولان شکست خورده و قطز آن‌ها را از سرزمین مسلمانان بیرون راند.

امروزه فرزندان شهداء بدون پدر به سوی نماز جمعه آمده و به سوی مادران داغ‌دیده خود تک‌وتنها باز می‌گردند؛ اگر چه ذات جنایت به رژیم یهود بر می‌گردد که روزانه بهترین جوانان فلسطین را به شهادت می‌رساند؛ اما تکرار این جنایت به عمل‌‎کرد نظام‌هایی بر می‌گردد که با یهود روابط خود را عادی‌ساخته و هماهنگ هستند! اگر خوش‌خدمتی این نظام‌ها و حراست و عادی‌سازی روابط‌شان با رژیم یهود نمی‌بود، این کشتارهای روزانه اتفاق نمی‌افتاد و اگر نشست عقبه و نشست شرم الشیخ و امثالش نمی‌بود، این جنایت‌های روزانه تکرار نمی‌شد. بنابر این، این نظام‌ها در این جنایت شریک هستند!

وقتی از امت اسلامی و لشکریان آن می‌خواهیم که مکلفیت شان را ادا کنند، بدان خاطر است که این تنها مکلفیت شرعی آن‌ها بوده و در برابر واقعیت که امت ما در آن بسر می‌برد نباید، تسلیم شد؛ زیرا تنها یک راه‌حل وجود داشته و سبب این همه درد و رنج امت و مردم فلسطین یک چیز بوده و آن، نبود دولت اسلامی و وجود حکام خیانت‌پیشه‌ای است که امت را متلاشی کرده و جنگ‌ها را در بین شان شعله‌ور ساخته و سرزمین‌ها را برای تحقق منافع استعمارگران در سرزمین‌های ما به آتش کشیده اند! واقعیت تلخی‌که در آن بسر می‌بریم، نباید مانع طلب نصرت از اهل قدرت شود؛ خواه برای ریشه‌کن نمودن نظام‌ها و إقامه خلافت راشده که امت را یکپارچه می‌کند و خواه طلب نصرت از آن‌ها برای آزادسازی سرزمین مبارک فلسطین باشد.

سیدنا محمد ﷺ وقتی از أوس و خزرج طلب نصرت کردند که بین أوس و خزرج جنگ داخلی رخ داده بود و یهود با مکر وحیله در بین شان مداخله می‌کرد، اما الله سبحانه وتعالی اجازه و فرمان نصرت را داد و در چنین شرایط سخت، بعد از آن‌که أوس و خزرج برای محمد ﷺ نصرت دادند، نخستین دولت اسلامی تأسیس شد. شرایط و أوضاع نمی‌تواند که در مقابل طلب نصرت حائل شود و آن را به تأخیر اندازد؛ چه بسا الله سبحانه وتعالی با یک چشم بهم زدن اوضاع را تغییر دهد.

همانطوری‌که‌ امت باید در تحت سایه یک دولت باشد، قضیه فلسطین نیز باید که مختص به مردم فلسطین نگردد؛ بلکه قضیه امت پنداشته شود. امت‌ها برای قضایای شان حرکت کرده و بسیج می‌شوند و لشکریان را تحریک کرده، وارد جنگ‌ها می‌شوند و در مقابل، تجاوز به حقوق و إشغال سرزمین‌ها و مقدسات شان بی‌حرکت نمی‌مانند.

نزدیک است که مردم اروپا و غرب بر حفظ هر وجبی از سرزمین اوکراین بجنگند؛ پس چرا امت اسلامی برای حفاظت و حمایت از سرزمین فلسطین نجنگد؟! آیا اوکراین نزد غرب از سرزمین مبارک و قدس نزد مسلمانان با ارزش‌تر است؟!

این حق شرعی مردم فلسطین است که از امت شان بخواهند تا لشکریان را بسیج کرده و برای حمایت شان تحریک کنند! بلی، حق شان است که از امت بخواهند تا رژیم یهود را با طیاره‌های بمب‌افگن ویران کنند و با لشکریان انبوه خود آن‌ها را بیرون رانند.

تنها مانع رسیدن لشکریان أمت به این شرف بزرگ، حکام خیانت‌پیشه هستند؛ لذا وظیفه امت در قدم نخست اینست که این حکام را سرنگون کنند و کسی‌که برای این حکام، خوش‌خدمتی کند، در جنایت شان شریک بوده و استمرار این اشغال را می‌خواهد. قضیه امت عبارت از رهایی یافتن از تحت استعمار و اشغال بوده که با سرنگونی این حکام خیانت‌پیشه شروع می‌شود! امت آزاد می‌گردد، لشکریان به حرکت می‌آیند و فلسطین آزاد می‌گردد و این کار بر الله دشوار نیست. مشروعیت بخشیدن این نظام‌ها، امت و مردم فلسطین را به هلاکت می‌کشاند، بقاء و موجودیت این دسته از حکام خیانت‌پیشه؛ تداوم إشغال رژیم یهود و حفظ امنیت آن را تضمین می‌کند.

بنابر این، برای بیرون رفت از این دایره ذلت، استعمار و إشغال سرزمین مبارک فلسطین باید که این نظام‌ها را ریشه‌کن نمود و آجندای آن‌ها را سرنگون کرد و در غیر این‌صورت، آن‌ها سرزمین‌های باقی مانده مسلمانان را نیز به آتش خواهند کشید، مثل البرهان و حمیدتی، که دست‌نشاندگان امریکا بوده و اکنون سودان را بسان أسد به آتش می‌کشند.

در سودان و جاه‌های دیگر با رژیم یهود عادی‌سازی روابط ادامه داشته و نظام اسد و دیگران از آن حفاظت می‌کنند؛ این همان معادله‌ای است که نباید از یاد أمت برود. لذا قضیه امت، قضیه واحد بوده و آن عبارت از ریشه‌کن نمودن این مجموعه نظام‌ها و إقامه خلافت راشده بر منهج نبوت است. قضیه فلسطین بخشی از قضیه امت بوده و تنها قضیه نظامی می‌باشد؛ نه قضیه حقوقی، سیاسی و یا دیپلوماسی و نه هم قضیه بودجه‌ای و یا حمایت مالی. قضیه فلسطین تنها یک قضیه نظامی بوده که در آن رژیم یهود به شدت متلاشی شده و به هلاکت می‌رسد و هر آنچه بر آن مسلط شده است، نابود می‌گردد و این کار، وظیفه لشکریان است که از آن‌ها نصرت می‌خواهیم و در صحن‌های مسجدالاقصی منتظرشان هستیم!

برگرفته از شماره 445 جریده الرایه

نویسنده: مصعب ابوعرقوب

عضو دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-سرزمین فلسطین

مترجم: محمد مزمل

 

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه