چهارشنبه, ۰۸ ربیع الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۹/۱۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

زوال امریکا، جاگزینی چین و بدیل خلافت – بخش سوم و پایانی

  • نشر شده در سیاسی

این موارد بیشتر برمی‌گشت به تغییر در رهبری نظم فعلی جهانی، اما مسأله اساسی بحث روی جاگزینی در رأس رهبری نظم فعلی نه، بلکه تغییر بنیادین در نظم فعلی جهانی که یک نظم مسمی به دولت-ملت و استوار بر مبداء(ایدیولوژی) و فکر خاصی است، به سوی ظهور یک نظم نوین جهانی می‌باشد. نظم فعلی جهانی در بحران‌های متفاوتی از جمله بحران فکری و ایدیولوژیکی قرار دارد. می‌شود چنین پرسید که چین کدام داشته‌ی جدید، کارا و متفاوتی می‌تواند به بشریت عرضه نماید تا لیاقت تکیه زدن به کرسی نظم جهانی را داشته باشد؟ چین درین نظم فعلی که سرمایه‌داری اساسِ آنرا شکل می‌دهد چه راه‌حلِ کارایی را برای جهان تقدیم خواهد کرد؛ در حالیکه خودش جزء از اجزای بزرگ این نظم می‌باشد؟!

یکی از عناصر و مؤلفه‌های بزرگ ابرقدرت شدن و گرفتن مسؤلیت جهانی داشتن یک فکر کلی، فرهنگ جامع، ایدیولوژی و جهانی‌بینی مشخصی می‌باشد که چین درین بخش در خلای بزرگی قرار دارد. چین چند دهه می‌شود که ایدیولوژی سوسیالیزم(کمونیزم) را ترک گفته و به دامان کپیتالیزم سقوط نموده است. و از لحاظ داشته‌های اصیل خویش نیز جز آیین بودا و آرای مادی و اخلاقی کنفسیوس چیز دیگری ندارد؛ که با آن نمی‌شود جهان را رهبری نمود. جهان بدیلی برای سرمایه‌داری می‌خواهد که جاگزین آن شود. جهان در طمع نظام و راه‌حلی است که زندگی بشریت را معنی بخشیده و زهری برای فطرت بشری و طبیعت ماحول آن نباشد.

مثال سخن اینکه از مظاهر بحران سرمایه‌داری یکی هم بحران محیط‌زیستی به حساب می‌آید؛ بنابر تهدید بزرگی که مواجه بشریت و طبیعت نموده است اهمیت مطالعه آن خصوصًا در حوزه امنیت بین‌الملل روز‌به‎روز برجسته‌تر می‌شود. چین نه‌تنها که بدیلی برای حل این بحران ندارد بلکه در جمع کشورهای قرار گرفته است که در تخریب طبیعت زمینی و فطرت انسانی در صدر جدول قرار دارند. هوای آلوده، آب‌های ملوث، بحران فقر، بحران فکر و معنی، زندگی صنعتی و ماشینی... از مواردیست که جهان سرمایه‌داری از جمله چین را در خود پیچاپیچ نموده است. این هم باید واضح باشد که چین بدون این همه، اصلًا نمی‌توانست به این سرحد رشد نایل شود. کمیت ثروت‌مندانی که نصف ثروت جهان را در قبضه خود دارند سال‌به‌سال کمتر می‌شوند و چین درین عرصه نقش کلیدی را ایفاء می‌کند. همین‌گونه از ۲۰ شهر آلوده جهان ۱۶ شهر آن در چین موقعیت دارد، ٪۶۰ آب‌های زیرزمینی چین ملوث گشته است. و همین‌گونه بحران‌های بزرگ دیگری از جمله قُلدری و دیکتاتوری‌های بجا مانده از حاکمیت کمونیستی درین سرزمین به وضوح قابل دید است که با سرکوب نمودن اقلیت‌های محروم در مناطقی چون تبت، شنجیان و بالاخص مسلمانان ایغور، چین ازین چهره خشن خویش پرده بر می‌دارد.

جهانی‌شدن و سرمایه‌داری آنقدر در جهان ریشه دوانده و کشورها را باهم وابسته نموده است که تغییر در یک نقطه جهان بی‌تأثیر در نقطه دیگر آن نیست. خصوصًا قدرت‌های بزرگی چون چین و آمریکا که بیشتر از همه به یکدیگر وابسته استند. از کمپنی‌های بزرگ تولیدی در چین بیشتر آن آمریکایی می‌باشد و همین‌گونه بخش بزرگی از واردات آمریکا را کالای چینی شکل می‌دهد. پس هیچ‌گاهی زوال و تغییر در قدرتی چون آمریکا چین را بی‌تاثیر نخواهد گذاشت؛ و این مسأله نیز احتمال جاگزینی چین را کاهش داده است. تغییر به سرعت در جریان است؛ با سقوط ستون‌ها هیچ سقفی در هوا معلق باقی نخواهد ماند. کوتاه و واضح می گویم که؛ سقوط و زوال قدرت‌های بزرگ سقوط یک نظم، زوال یک ایدیولوژی و اضمحلال همان فکری است که یک نظم و نظام بالای آن استوار می‌باشد.

جهان محکوم به تغییر است و جوامع باید بسوی این تغییرِ حتمی حرکت نمایند که ضرورت بشر هم‌چنان چشم‌به‌راه آن می‌باشد. آمریکای امروز به انسان معتاد و تخدیر شده‌ی می‌ماند که آنرا از داخل بسان خانه‌ی سُست و پوشالی می‌توان قیاس کرد، اما  بازهم به ظاهر اکت‌های هیولا را انجام می‌دهد؛ علت بقای آمریکا باوجود چنین حالتی که عاید حالش شده همانا نبودن رقیب قابلِ حساب در میدان قدرت و سیاست است که با وارد نمودن اندکی ضربه بنیاد سست اش را خاکریز نماید. برای همین است که بحران مشروعیت و نارضایتی بشریت از ارزش های حاکم، تنها منحیث یک بال و یگانه عامل سقوط نمی‌تواند کارساز باشد. بدیلِ مناسب و ایدیولوژیک و حرکت منسجم فکری-سیاسی برای جاگزینی و حاکم نموده ایدیولوژی بدیل، بال دیگری برای پروازِ پرنده‌ی تغییر است.

لاجرم که این قدرت از غرب به شرق ضرورتًا و جبرًا انتقال خواهد کرد؛ اما «قدرت» و «شرق» از اصطلاحات مهمِ می‌باشد که هردو باید واضح شده باشند. بلی، این انتقال قدرت محضًا جاگزینی یک قدرت جای قدرت دیگری نیست، بلکه جاگزینی یک نظم و نظام جهانی جای نظم فعلی خواهد بود. و شرق نیز اصطلاح قابل واکاوی می‌باشد؛ این شرق، کدام شرق خواهد بود! جُستن رهبران این تغییر در شرق دور(چین) بنابر دلایلی که گفته شد، اغوا کننده است. چشم را باید بسوی کانون تمدن‌ها نمود. هدفم شرق نزدیک(شرق میانه) است؛ اگرچه این یک عنوان بزرگ و جداگانه‌ی برای وضاحت می‌خواهد، اما باز هم ساده نیست که با موجودیت منابع طبیعی، پوتانشیل بشری، تجربه طولانی تاریخی-سیاسی و داشتن همه‌ی مؤلفه‌ها برای ابرقدرت شدن –اعم از نظامی، تاریخی، جیوپولیتیک، جیو استراتژیک، جیو اکانمیک، ایدیولوژیک- جهان اسلام را عادی گیریم. جهان اسلام ظاهر نارام‌کننده‌ی دارد اما با شکل‌گیری انسجامِ واحد سیاسی تحت قیادت «دولت بی‌بدیلِ خلافت اسلامی» و شکستن خطوط سایکس-پیکو و وستفالیایی همه‌چیز متفاوت خواهد بود؛ و این به احتمال و محال نه، بلکه به واقعیت بیشتر نزدیک‌تر است.

وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ‏
ترجمه: خدا بر كار خود چيره و مسلّط است، ولي بيشتر مردم نمي‌دانند.
یوسف، ۲۱

یوسف ارسلان

ادامه مطلب...

خلافت بر می‌گردد!

  • نشر شده در سیاسی

پس از سقوط خلافت در بیست‌وهشتم ماه رجب سال 1342 قمری، مسلمانان قدرت سیاسی و فکری خود را در سطح جهان از دست دادند، و این امر به تدریج باعث عقب‌مانده‌گی و انحطاط فکری-سیاسی مسلمانان گردیده‌است. از این‌که از جمله مسؤلیت‌های حیاتی دولت خلافت؛ حفظ وحدت مسلمانان و دفاع از عزت و نوامیس امت و مقدسات اسلام می‌باشد. بناً پس از نابودی دولت خلافت، دسایس عظیمی جهت ایجاد تفرقه و بروز خصومت میان امت به راه انداخته شد. چنان‌چه ترویج مفکورۀ نشنلیزم(ملت‌گرائی) و راه اندازی جنگ فکری علیه مسلمانان از عمده‌ترین دسایس غرب عنوان می‌گردد. پخش و نشر این مفکوره در جهان اسلام باعث شد تا سرزمین‌های اسلامی از بدنۀ دولت خلافت جدا گردد که این حالت در نهایت منتج به سقوط اسفبار خلافت اسلامی گردید. و پس از نابودی خلافت، زمینۀ انتشار آن بیشتر وسعت یافت که باعث تفرقۀ فزاینده میان گروه‌های اسلامی، اقوام و قبایل بزرگ در سرزمین‌های اسلامی گردید تا جائی‌که قبایل بزرگ را به اقوام خورد و کوچک پارچه پارچه نموده و تنازعات مهلک و مداوم را در میان آنها شعله‌ور ساخته‌است. از سوی دیگر، رهبران دولت‌های غربی فجیع‌ترین نوع ظلم و جنایات وحشیانۀ خود را به بهانه مبارزه علیه تروریزم در حق مسلمانان روا داشته‌اند، که کشتار دایمی مسلمانان افغانستان، فلسطین، میانمار، سوریه، یمن، عراق... از سوی حکام خائن را تاریخ هرگز فراموش نمی‌کند.

قابل یادآوری‌ست که ایدیولوژی سوسیالیزم با شعارهای انقلابی وارد سرزمین‌های اسلامی گردید و عده‌ای از مسلمانان سطحی فکر را تحت شعاع خود قرار داد. در حالی‌که مفکوره سوسیالیزم با تأثرپذیری از ماتریالیزم مخالفت خود را علیه غریزۀ تدین اعلام می‌داشت که این خود بطور آشکار فطرت انسان را رد و نادیده می‌گرفت. از سوی دیگر، ملکیت فردی که یکی از نیازهای فطری انسان می‌باشد، از دیدگاه سوسیالیزم منتفی و غیر قابل پذیرش بوده، و تحت عنوان عدالت اجتماعی، ملکیت افراد را به زور تصاحب کرده و بین سایر افراد تقسیم می‌نمودند. صرف‌نظر از همه، سوسیالیزم باعث کشتارهای جمعی انسان‌ها گردید که تاریخ مثل آن را تاهنوز ندیده‌است؛ قتل‌های عام و صد میلیونی لینین، استالین و ماهو گوشه‌ی از جنایات رهبران سوسیالیست را انعکاس می‌دهد. در حقیقت تناقص ایدیولوژیک سوسیالیزم باعث ناکامی این مفکوره در سطح جهان گردید و نه تنها این‌که نتوانست پیروان فکری خود را از شر کپیتالیزم نجات دهد، بلکه خود در ورطۀ آن به زانو درآمد.

پس از ناکامی سوسیالیزم، کپیتالیزم(سرمایه‌داری) –که پس از جنگ سرد از سوی امریکا به جهان حمل می‌گردد– وارد عرصۀ بین‌الملل شد که آن نیز به‌ نوبۀ خود باعث فجایع عظیم‌تری نسبت به سوسیالیزم برای بشریت در سطح دنیا گردیده‌است. یکی از بزرگ‌ترین فاجعۀ کپیتالیزم فراهم‌آوری آزادی‌های مطلق برای بشریت تحت چهارچوب دموکراسی عنوان می‌گردد. تعدادی از روشن‌فکران غربی و مستشرقین، دموکراسی را منحیث مفکوره مدرن به رُخ جهانیان می‌کشند، درحالی‌که دموکراسی آنچنان‌که ادعاء می‌گردد، مدرن نیست؛ زیرا تاریخ آن به عصر یونان باستان – 2500 سال قبل از میلاد – بر می‌گردد. این درحالی‌ست که دموکراسی در سطح دنیا به سرحدی بدنام گردیده‌است تا جائی‌که حتی مفکرین غربی از افتضاح و بدبختی‌های بالقوۀ آن حرف به زبان می‌آورند. طوری‌که «افلاطون» می‌گفت: "دموکراسی مظهر حاکمیت طبقه‌ی پست جامعه است." ظاهراً دموکراسی یک مفکورۀ زیبا به نظر می‌رسد، اما در میدان عمل چیزی جز بدبختی برای بشریت به ارمغان نمی‌آورد. دموکراسی به انسان‌ها آزادی‌های بی‌حد و مرز اعطاء می‌کند و انسان‌ها با اعمال چنین آزادی‌ها، تلاش می‌کنند تا طبق فرمایش و دستور خود شان عمل کنند، که این امر مداخلۀ الله سبحان‌ و تعالی در امور فردی و جمعی را منتفی می‌سازد.

از طرفی، رُخ دیگر دموکراسی، جنگ و اشغال سرزمین‌ها تعریف شده‌است. چنان‌که «هیلین تامس» می‌گفت: "میلۀ تفنگ، یگانه وسیلۀ نشر دموکراسی‌ است و بس!" امروزه می‌بینیم که حملات تروریستی بالای انسان‌ها، بخصوص مسلمانان از سوی دولت‌ها، گروه‌ها و تروریستان وحشی‌صفت در سراسر دنیا تحت چتر دموکراسی صورت می‌گیرد که تازه‌ترین نوع جنایت وحشیانۀ آن حادثۀ تروریستی زیلاند جدید می‌باشد. یکی از پدیدۀ مخرب دیگر کپیتالیزم، فردگرائی(Individualism) می‌باشد که باعث فروپاشی بافت اجتماعی و نظم خانواده‌ها می‌گردد، زیرا انسان‌های فردگرا دنیا را از عینک فردی دیده که در آن تمایلات و خواهشات نفسانی شان تأمین گردد که در اینصورت نظم اجتماعی قربانی این طرزفکر گردیده و به مرور زمان باعث بحران‌های روانی برای انسان‌های فردگرا شده که در نتیجه به افسردگی و تکالیف روانی دچار شده و سنگ تمام به زندگی شان می‌زنند. علاوتاً، کپیتالیزم بشریت را با فجایع محیط‌زیستی از قبیل گرمایش زمین و آلودگی هوا نیز مواجه ساخته‌است که به دلیل آن سالانه بیش از 9 میلیون انسان‌ جان خود را از دست می‌دهد. زیرا اساسی‌ترین عوامل گرمایش زمین افزایش گازات گلخانه‌یی می‌باشد، که مؤلد اصلی آن کمپنی‌های بزرگ غربی به شمار می‌رود که باعث تخریب لایه‌های محافظتی زمین(اُزن) گردیده‌است.

در حقیقیت مفکوره‌های فرسوده از قبیل سوسیالیزم، کپیتالیزم، دموکراسی و نشنلیزم بشریت را در طول تاریخ به مرگ تدریجی محکوم کرده‌اند و زمین، آب، هوا، حیوانات و نباتات را طی یک قرن به تباهی کشانیده‌اند، بناء نیاز جدی‌ست تا جلو بحران‌های کنونی گرفته شود. چنان‌که سوسیالیزم به زباله‌دانی تاریخ انداخته شد، نشانه‌های زوال کپیتالیزم و دموکراسی نیز قابل درک است؛ همان‌ طوری‌که، در تازه‌ترین مورد مورخ 2 اپریل 2019م، نشریۀ فارِن پالیسی(Foreign Policy) با دلایل روشن به اثبات رسانده‌است که امپراتوری امریکا در قرن بیست‌ویکم به مردِ مریض مبدل شده‌ و عاجزتر از آن‌ست تا منافع ملی خود را از فرط ابتلا شدن به خطر نجات دهد. زیرا، دولت چین منحیث غول اقتصادی و روسیه منحیث قدرت نظامی، نظم جهانی لیبرال و سرمایه‌داری را از لحاظ اقتصادی و نظامی در سطح بین‌الملل به چالش فاحش روبرو ساخته‌است. اما قابل ذکر است که چین و روسیه نمی‌توانند منحیث بدیل امریکا در عرصه سیاست بین‌الملل عرض اندام کنند، زیرا این‌ها فاقد ایدیولوژی و نظم جهانی می‌باشند تا بوسیلۀ آن به جهان گشائی و رهبری جهان نایل گردند؛ فلهذا، تنها خلافت می‌تواند بدیل نظم کنونی جهان باشد.

شرایط کنونی بیشتر از پیش آماده و تشنۀ تأسیس دوبارۀ خلافت اسلامی می‌باشد تا بشریت را از ورطۀ بدبختی و هلاکت نجات دهد، زیرا خلافت دارای ایدیولوژی جهانی‌ست که طبق آن نظم جهان را با توجه به فطرت بشر رهبری می‌نماید. از طرفی دیگر، نفوس میلیاردی و ارتش میلیونی مسلمانان، کثرت نیروی جوان در میان مسلمانان، ستراتیژیک و جیوپلوتیک بودن سرزمین‌های اسلامی، وفور منابع طبیعی و انرژی تجدید پذیر در سرزمین‌های اسلامی و پیشکش نمودن سیستم و راه‌ حل‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهت رفع بحران‌های کنونی همه و همه نشانه‌های اساسی برای برگشت دولت خلافت می‌باشد. انسان‌ها ایدیولوژی‌های باطل و بیکارۀ بشری را در طول تاریخ تجربه کرده‌اند؛ و برای بشریت چارۀ جز چنگ زدن به ریسمان الله سبحان و تعالی از طریق تأسیس دولت اسلامی راۀ دیگر باقی نمانده‌است، از همین‌رو گفته می‌توانیم که خلافت اقتضای هر زمان و مکان می‌باشد.

در آخر با بررسی حالات فعلی مسلمانان در سراسر جهان، متوجه می‌شویم که مسلمانان در هر گوشه و کنار جهان از نظام و حکام فعلی شان سخت ناراض هستند و امید شان را نسبت به آنان از دست داده‌اند. موج اعتراضات دسته‌جمعی مسلمانان علیه حکام جابر و خاین و نظام‌های فاسد آن در سرزمین‌های اسلامی بیان‌گر نارضایتی شدید مسلمانان نسبت به حکام و نظام‌های فعلی می‌باشد. چنان‌که، بیداری فکری و سیاسی در سطح امت نیز رو به رشد است و امت امروزی، امت دهه‌های قبلی نیست، زیرا این بیداری فکری و سیاسی باعث شده تا مسلمانان اهداف شوم استعمار را درک کنند و تحت چهارچوب تحرکات و گروه‌ها برای اقامۀ خلافت اسلامی به پیکارهای فکری-سیاسی متوسل گردند. از این‌رو، قراین و نشانه‌های روشن برای برگشت دوبارۀ اسلام تحت چتر خلافت در عرصه سیاسی و جهانی هرچه بیشتر از گذشته قابل رویت است.

مسلم بغلانی

ادامه مطلب...

پاداش حاکم از اجتهادش در حکم

(ترجمه)

«وعَنْ عمْرو بْنِ الْعَاص رضي اللَّه عنْهُ، أنَّهُ سَمِع رسُولَ اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، يَقُول: «إذَا حَكَمَ الْحَاكِم، فَاجْتَهَد، ثُمَّ أصاب فَلَهُ أجْرانِ، وإنْ حَكَم وَاجْتَهَد، فَأَخْطَا، فَلَهُ أجْرٌ»

(متفقٌ عَلَيْه)

ترجمه: از عمرو ابن العاص رضی الله عنه رویت است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: اگر حاكمی در اجرای حکم اجتهاد كرد و به حق رسيد، برايش دو اجر داده می‌شود و اگر در اجتهاد خود به خطا رفت، برايش يك اجر داده می‌شود.

توضیح حدیث

اجتهاد در لغت نهائی شدن وسع و توان انسان در تحقیق امری از امور است که مستلزم تکلفیت و مشقت باشد؛ اما در اصطلاح اصولین عبارت از نهائی شدن وسع و توان در طلب ظن به چیزی از احکام شرعی به شکلی‌که از مزید تلاش بر آن در نفس خود احساس عجز نماید. لیکن از دید حکم، اجتهاد بر مسلمانان فرض کفائی می‌باشد.

امام نووی رحمه الله در شرح این حدیث گفته است: «اجماع مسلمین بر این است که این حدیث در مورد حاکمی است که عالم در حکمش باشد؛ لذا اگر به حق حکم کرد، برایش دو اجر است؛ یک اجر در بدل اجتهادش و اجر دیگر در بدل حکمش و اگر به خطا برود، بخاطر اجتهادش یک اجر می‌گیرد.»

پیرامون حدیث فوق لازم است چند نکات مهم فهمیده شود:

اول) واجب است که حاکم عالم بوده و اهلیت حکم را داشته باشد. بنابر این، اگر حاکم عالم نباشد و اهلیت حکم را نداشته باشد، در حکم کردنش بدون علم گنهکار می‌باشد.

دوم) در آنچه نص شرعی قطعی الدلاله وارد شده باشد، اجتهاد درست نیست؛ مانند تحریم سود، زنا، قتل، شراب، خوردن مال یتیم و... بلکه اجتهاد در نصوص شرعی مجمله یا ظنی می‌شود؛ مانند حکم لمس زن و حکم استنساخ وغیره.

سوم) حکم قبل از اجتهاد جواز ندارد؛ لذا قرار صادر کردن در یک مسئله و بعد بحث پیرامون نصوص شرعی در آن، کار ناجائز می‌باشد؛ زیرا انتخاب دلیل بر آنچه که قبلاً قرار اتخاذ گردیده، اصلاً بی‌جاه است؛ بلکه اول فهم مسئلۀ واقع و بعد شناخت نص شرعی در آن مورد، تا حکم الله سبحانه وتعالی را در آن مسئله دریافت نمائیم.

ادامه مطلب...

زوال امریکا، جاگزینی چین و بدیل خلافت - بخش دوم

  • نشر شده در سیاسی

برعلاوه‌ی بحث روی اساسات نهضت و زوال قدرت‌ها و تطبیق آن بر واقعیت امریکا اگر به میدان عینی و واقعی نظری انداخته شود شواهد متفاوتی را می‌شود دریافت که مثبِت زوال امریکا می‌باشد.  MAGA یا همان Make America Great Again  از اصطلاحات تکراری و کمپاینی بر سر زبان‌های سیاسیون امریکا خصوصًا رئیس جمهور فعلی آن –ترامپ- می‌باشد؛ که این جمله اشاراتی به واقعیت‌ موجود و قدرت از دست رفته این کشور می‌تواند داشته باشد. همین‌گونه حوادث و واقعیت‌های سیاسی اخیر در جهان از جمله بحران‌های خاورمیانه، مطرح‌سازی خروج نظامی امریکا از سوریه و افغانستان و کشاندن طالبان به میز مذاکره از نشانه‌های زوال این ابرقدرت می‌باشد. امریکا در جنگ‌هایی‌که در خاورمیانه -سرزمین‌های اسلامی- راه‌اندازی نموده، چیزی در حدود هفت تریلیون دالر هزینه نموده و به گفته ترامپ هیچ چیزی هم در بدل آن دستگیر امریکا نشده؛ چنانچه وی به تاریخ ۲۲ جنوری ۲۰۱۷م در صفحه تویترش نوشت: «پس از آن‌که هفت تریلیون دالر را احمقانه در خاورمیانه مصرف نمودیم، اینک زمان آن رسیده تا به بازسازی کشور خود بپردازیم». بی بی سی نیز به تاریخ ۹ جنوری ۲۰۱۶م به نقل از مجله امریکایی فوربس چنین گفت: «جنگ افغانستان تاکنون در حدود یک تریلیون و هفتاد میلیارد دالر هزینه‌ی مالی به علاوه‌ی کشته شدن بیشتر از ۲۴۰۰ تن سرباز امریکایی و اصابت هزاران تن دیگر به زخم‌های سنگین، معلولیت همیشه‌گی و بیماری‌های روانی روی دست امریکا قرار داده؛ اما با وجود این همه خسارات انسانی و اقتصادی بزرگ بازهم امریکا در شکست دادن گروه طالبان ناکام مانده است».

بحران اقتصادی ۲۰۰۸م ضعف و رکود امریکا را بیشتر برجسته نمود؛ که دانشمندان، نهادهای سیاسی و پژوهشی را بیش از پیش به موضوع زوال امریکا متوجه ساخت. چنان‌چه گیدون راشمن تحلیل‌گر سیاسی مجلات امریکا، بر این نظر است که: «امریکا باید به فکر سقوط خود باشد. ایالات متحده امریکا دیگر هرگز موقعیت تسلط جهانی بعد از سقوط اتحاد جماهر شوروی را تجربه نخواهد کرد. امریکا از سال ۱۹۹۱ تا سال ۲۰۰۸م که دچار بحران اقتصادی شد، ۱۷سال از موقعیت هژمونی جهانی برخوردار بود. اما با معضلات اجتماعی و اقتصادی ناشی از بحران سال ۲۰۰۸م این موقعیت خود را از دست داده و دیگر هم این موقعیت را تجربه نخواهد کرد. آن روزها دیگر تمام شد». همین‌سان مؤسسه بروکینگز در زمینه افول و زوال قدرت امریکا چنین معتقد است: «بسیاری از ناظران سیاسی و اقتصادی اظهار می‌دارند که امریکا در حال سقوط است. از زمان وقوع بحران اقتصادی بین‌المللی در سال ۲۰۰۸م مسأله سقوط امریکا در چین و سایر کشورها مطرح شد. برخی از افراد از جمله خود امریکایی‌ها بر این باورند که سقوط برگشت‌ناپذیر در ایالات متحده امریکا شروع شده و جهان در حال ورود به عصر پساامریکا است».

همین‌‌سان از مشکلات تاریخی و فعلی ایالات متحده که بیشتر به نوعیت نظام فدرالی آن برمی‌گردد همانا معضله جدایی‌طلبان در داخل آن کشور می‌باشد که در تاریخ آن -خاصتًا جنگ‌های داخلی قرن ۱۹ آمریکا- تلفات بیشتری را نیز برای این کشور رقم زده است. پهلوی آن ماهانه حدود ۰٫۶۵میلیون از شهروندان امریکایی با بی‌کاری مواجه می‌شوند که در کل می‌توان گفت ٪۱۷ از نفوس امریکا را بی‌کاران شکل می‌دهد. مشکل وام و قرضه‌های امریکا که سرانه آن مساوی می‌شود به اینکه: هر امریکایی ۱۳مرتبه بیشتر از عاید شان قرضدار می‌باشد. ۴۸ایالت امریکا به ورشکستگی داخلی مواجه است. در سال ۲۰۱۰م سه‌صدومین بانک امریکا به سقوط مواجه شد و از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰م به اقتصاد این کشور بیشتر از ۱۶تریلیون دالر خساره مالی وارد گردید. همین‌گونه ده‌ها مثال و بحران دیگری از جمله بزرگترین و اساسی ترین آن بحران فکری و ایدیولوژیکی غرب می‌باشد که در صدر معضلات باید روی آن پیچید. مبداء و ارزش‌های غربی نتوانسته حتی بنابر افکار خودِ آن‌ها که منطق و هدف زندگی را همانا نایل شدن به سعادت مادی، لذت جسمی و آرامش روانی می‌دانند و آنرا به محضِ اشباع حاجات عضوی و غرایز خویش خلاصه می‌کنند برسند. پس به جرئت می‌توان گفت که مبداء سرمایه‌داری که نظام دموکراسی حاکم و حامل آن می باشد ناکام بوده است و این ناکامی در چهره امریکا که از بزرگترین حامیان این فکر در جهان است دیده می شود. چنانچه نورمن گریج، استاد امریکایی ریشه سقوط امریکا، بحران فکری و تشدید اختلاف و خشونت درآن را در «ثروت بدون کار، لذت بدون وجدان، دانش بدون شخصیت، تجارت بدون اخلاق، علم بدون انسانیت، عبادت بدون ایثار و سیاست بدون اصول» می‌داند.

تغییر نظم جهانی و رهبری نمودن نظم فعلی دو موضوع متفاوتی از هم می‌باشند که نباید با همدیگر خلط شوند. بیشتری از تحلیل‌ها و پیشبینی‌های امروزی روی تغییر رهبری در نظم فعلی جهانی می‌چرخد که انسان‌ها را از تغییر بنیادی نظم موجود غافل نموده است. وگر در محور موضوع تغییر رهبری نیز بحث نماییم دیده می‌شود که بیشتری از تیرها بسوی چین نشانه گرفته شده است که تا چند سال آینده جاگزین آمریکا خواهد بود و برای این سخن فضاسازی نیز صورت می‌گیرد. گفته می‌شود که رشد سریع اقتصادی چین دهه آینده جهان را به نفع خود رقم خواهد زد. اما سخن اساسی این است که آیا عناصر و مؤلفه‌های ابرقدرت شدن را می‌شود به محض رشد اقتصادی خلاصه نمود؛ در حالیکه مطالعه چین از منظر مؤلفه‌های نظامی، سیاسی، ایدیولوژیکی... در حاشیه پژوهش‌ها قرار گرفته است.

چین از کشورهایی است که با تأثیرپذیری از تاریخ بسته‌ی سیاسی خویش اصلًا برای تعامل و تداخل در سیاست‌های برون‌مرزی و سیاست بین‌الملل تمایل نداشته و حتی که ضعیف بوده است؛ امروز هم این خلای آن واضح و آشکار می‌باشد. اگر درین اواخر در مسایلی به ایجاد روابط و ائتلاف‌ها دست زده است -از جمله سازمان همکاری‌های شانگ‌های و یا کشورهای بریکس  BRICs و غیره- این هم بیشتر به محور سیاست‌های اقتصادی چین می‌چرخد نه بیش از آن. چین از نظر نظامی نیز بیشتر در انحصار سیاست‌های درون‌مرزی بوده که با تأثیر‌پذیری از آیین بودیزم و آرای کنفسیوسی به بی‌طرفی و تسامح علاقه داشته است. چین درین اواخر می‌خواهد که روی تجهیزات نظامی خود توجه نموده و بودیجه بیشتری به آن اختصاص نماید اما این تمرکز  چین بیشتر از دید کمی بوده و کیفیت درین عرصه زیاد برجسته نبوده است؛ باوجودیکه قوت نظامی یکی از از مؤلفه‌های بزرگ -و حتی از نظر مکتب واقع‌گرایی از اجزاء و مؤلفه‌های اساسی- ابرقدرت شدن می‌باشد. برای همین از سیاست‌های امریکا در آسیا برین مسأله تمرکز دارد تا مبادا چین و روسیه به هم نزدیک شده و در ائتلاف با یکدیگر، چین بتواند خلای نظامی خود را با قوای روسی پُر نماید؛ و این خطرِ قابل توجهی برای امریکا خواهد بود. و به همین شکل موارد دیگری نیز وجود دارد که برای تحلیلِ جاگزینی قدرت‌ها در آینده‌ی سیاسی جهان، باید مورد غور و بررسی قرار گیرد.

ادامه دارد...

یوسف ارسلان

ادامه مطلب...

سخنِ چند از دولت‌مردانِ دو ابرقدرت

  • نشر شده در سیاسی

«ویژه‌ی بیست‌وهشتم رجب»

«ارنست رنان» دانشمند معرف فرانسوی می‌گوید: "در كتابخانه‏ی من هزاران جلد كتابِ سیاسى، اجتماعى، فرهنگی، ادبى و تاریخی وجود دارد كه هر كدام را بیش از یك‌بار نخوانده‏ام؛ اما یك جلد كتاب هست كه همیشه مونس من است؛ هر وقت خسته مى‏شوم و مى‏خواهم دَرهاى از معانى و كمال به رویم باز شود، آن را مطالعه مى‏كنم. این كتاب «قرآن»-كتاب آسمانى مسلمانان- است!"

اگر قرآن با هزاران جلد کتاب دیگر نزد ارنستِ غیرمسلمان تفاوت زیاد دارد، شاید از منظر تعقل، نزد مسلمان هزاران تفاوت داشته‌باشد. در نگاهی ساده، تفاوت میان راست و دروغ با هر توجیه‌یی آشکار است، اما چگونه از دیدگاه انسان‌ها، مفکران و گردانندگان سیاست که ارزش‌ها و نظم بشر را دگرگون می‌سازند، به این سادگی عبور کرد؟

آیا می‌دانید، منظور از گفته‌ی «وی ریفر» یهودی چیست که در کتاب‌اش، «مسیر» نوشته‌است: "چادر از سرهای زنان شروع به افتیدن کرد، و پیراهن زنان نیز از سمت پایین شروع به کوتاه‌شدن گرفت؛ چون اعمال آن‌ها [مسلمانان] نمایان‌گر احساسات عمیق‌شان است، نه اقوال کاذب آن‌ها."(1) ما مسلمانان اکثراً یهود را از دیدگاه یهود بودن منفور می‌دانیم. اگر واقعاً قضیه را از عمق آن بنگریم، گفته‌های فوق با گفته‌های یک انسان غیریهودی، و حتا یک مسلمانِ دموکرات، هیچ تفاوتی ندارد.

چنان‌چه زلمی خلیل‌زاد در کتابش، «فرستاده» می‌نویسد: "من به دلیل یک تماس تلیفونی بین رییس جمهور بوش و جلال طالبانی رییس جمهور عراق، افغانستان را ترک کردم. من مامور شده بودم که در سرتاسر عراق با برگزاری همایش‌ها رهبرانِ را شناسایی کنم که می‌توانستند با گروه‌هایی تبعیدی، دولت موقت را تشکیل دهند. حاکمیت به زودترین فرصت ممکن، به ادارۀ جدید انتقال داده می‌شود. ولی این روند وقتی به حال خودش رها شد که رییس جمهور بوش اعلام کرد، در عوض این کار، «پل برمر» به بغداد می‌رود تا ریاست حاکمیت موقت ائتلاف را به عهده گیرد... وقتی برمر به بغداد رسید، به رهبران عراقی گفت که طرح قبلی [انتقال سیاسی قدرت پس از صدام به عراقی‌ها] لغو شده‌است. سیاست جدید این بود که برمر برای مدت نامعلومی بر عراق حاکمیت کند تا عراقی‌ها «آمادة» حکومت کردن بر خود شوند. برمر به عراقی‌ها گفت که او اختیارات قضائی، قانون‌گذاری و اجرائی کشور را به دست خواهد داشت. رهبران می‌توانند به او توصیه کنند، اما او مجبور به عملی کردن توصیه‌های آن‌ها نیست... دیری نکشید که کشور میان آتش قرار گرفت. در ماه‌های بعدی که عراق غرق خشونت و منازعه شد، من آن را از دور تماشا می‌کردم."(2)

اگر از دیدگاه ایدیولوژیک به قضیه نگریسته شود، چنان‌چه «سمویل هنتینگتون» در مجله‌ی امریکایی «فارن افیرز» می‌نویسد: "احتمال کمی وجود دارد که رویارویی جاری میان اسلام و غرب در طول قرن‏ها ضعیف گردد. اما برعکس تندتر و شدیدتر خواهد شد." هم‌چنین «فیلیس اوکلی» معاون اسبق وزارت خارجه‌ی امریکا می‌گوید: "من با کسانی‏که می‏گویند، برخورد فرهنگ‏ها اجتناب ناپذیر است، هم‏نظر هستم."(3) این در واقع نبضِ مفکوره و دیدگاه ایدیولوژیک رهبران غرب در برابر اسلام و مسلمانان است. آیا می‌دانیم که آن‌ها علیه ما چقدر خطرناک‌تر از آنچه که ما تصورش را نمی‌کنیم، می‌اندیشیند؟

«ریچارد نیکسون» رئیس جمهور اسبق امریکا در کتابش «پیروزی بدون جنگ» می‌نویسد: "افتخار حقیقی از اجتناب جنگ به وجود نمی‌آید؛ مگر از جنگ برای دفاع از قوانین، منافع و دوستان ما به وجود می‌آید. ما باید «وهم» و پندار بیهودۀ خود را در مورد جهان که چگونه اداره می‌شود، بدور اندازیم... صلح کامل -جهان عاری از جنگ- خود یک فریب محض است؛ چون این چنین صلح هرگز قبلاً وجود نداشته و نیز وجود نخواهد داشت." وی می‌افزاید: "کمونیزم می‏خواست تا ساعت تاریخ را به سمت جلو به چرخش بیاورد، ولی بنیادگرایی اسلامی می‏خواهد تا آن را به سمت عقب برگرداند." وی هم‌چنین می‌نویسد: "باوجود این‏که فرهنگ ما نسبت به فرهنگ آن‌ها [مسلمانان] مقدم‏تر نیست، جهان اسلام نسبت به جهان غرب با کمونیزم، شدیدتر جنگید."(4)

این دیدگاهِ ایدیولوژیک در میان رهبران امریکا هم‌چنان ادامه می‌یابد، چنان که «جورج بوش» رییس جمهور اسبق امریکا در سخنرانی‌اش پیرامون جنگ علیه «تروریزم» و تهدیدات جهانی گفت: "ما در تمام جبهاتِ جنگ با تروریزم مقابل هستیم و هیچ چیزی کم‌تر از پیروزی کامل را در برابر آنان قبول نداریم. ما از طریق ویدیوها، صوتی‌ها، اعلامیه‌ها و نامه‌هایی‌که در انترنت نشر می‌شوند، در مورد دشمنان مان آگاه شدیم. آنان آرزو دارند تا ساختار سیاسی را در خاورمیانه زیر عنوان «خلافت» پایه‌گذاری کنند. آن دولت مستبدی خواهد بود که شامل سرزمین‌های کنونی و قبلی اسلامی می‌گردد. دولتی‌که سرحدات آن از اروپا تا افریقای شمالی، خاورمیانه و جنوب‌شرق آسیا می‌رسد." وی هم‌چنین در سخنرانی‌اش "پیرامون جنگ جهاني با تروريزم، چندين بار از خطر تهديد ايجاد يک «خلافت» بزرگ اسلامي و تماميت‌خواه در پهناي اروپا و آسيا سخن به ميان آورد."(5) این تنها در گفته‌ها و اعمال غربی‌ها آشکار نیست، بلکه در فرهنگ آن‌ها نیز درج شده‌است. چنان‌چه «دایره‌المعارف فرانسوی» در مورد پیامبر اسلام صلی‌الله‌‌علیه‌وسلم می‌نویسد: "ضد عیسی مسیح، اختطاف کننده‌ی زن‏ها و بزرگ‌ترین دشمن عقل بشریت." با این رویکرد، چگونه می‌توان جنگ علیه تروریزم غرب را واقعاً جنگ با تروریزم، دوستی آن‌ها را دوستی، و همکاری ایشان را پیشرفت عنوان داد؟

و اما دولت‌مردانِ مسلمان، -نه حاکمانِ کنونی که با این همه منابع و ظرفیت، حداقل توان دفاع از ارزش‌های اسلام و مسلمانان را ندارند- این گونه روایت است: "منابع چینی و اسلامی درج کرده‌اند، امپراتوری چین در سال 756م از «ابو جعفر منصور» دومین خلیفه‌ی عباسی خواست تا چین را در راستای فرونشانی ناآرامی‌ها و هرج‌ومرج داخلی که سراسر چین را فرا گرفته بود، یاری رساند. سپس خلیفه‌ی عباسی در پاسخ به درخواست امپراتور چین، 400 هزار نیروی نظامی را به قلمروش اعزام نمود. با رسیدن لشکر خلافت تمام هرج‌ومرج و ناآرامی‌ها خاموش گردید و چین دوباره ثبات یافت."(6)

"شهر «قیروان» در سال 670م بنا گردید، مسلمانان آن را پایتخت متصرفات خود در افریقا قراردادند، و از آن‌جا به شهر قرطاجنه حمله برده در سال 693م شهر مزبور را گرفتند، و دامنه‌ی پیشرفت خود را تا ساحل اطلس کشاندند. در سال 710م مسلمانان از طریق بندر طنجه به اندلس [اسپانیا] حمله بردند و متصرفات سلاطین قوطی را در آن سرزمین پس از تسخیر شهر طلیطله، مالک گردیدند."(7) «یووال نوح» نویسنده‌ی معروف یهودی در کتابش «21 درس برای قرن بیست‌ویکم» می‌نویسد: "دنیای اسلام خلفای خود را داشت و مدعی اقتدار جهانی بود... هند و آسیای جنوب شرقی طیفی از رژیم‌ها را در بر می‌گرفت، در حالی‌که امریکا، افریقا و استرالیا طیفی از گروه‌های شکارگر-خوراک‌جو تا امپراتوری‌های پراکنده را در خود جای می‌داد."(8)

از سلطان عبدالحمید دوم، خلیفه‌ی عثمانی نقل شده‌است که وی هرچند در آخرین سال‌های پایانی خلافت عثمانی حاکمیت داشت، در پیوند به درخواست رهبر یهودیان گفت: "هرگاه روزی دولت خلافت از بین رفت، آنگاه یهود می‌تواند فلسطین را مفت و رایگان بدست آورد. درحالی‌که من زنده باشم، بدون شک قطع شدن اعضای بدنم به من آسان‌تر از آنست که فلسطین را ببینم تا از پیکر خلافت بریده شود؛ این کاری‌ست که شدنی نیست. من نمی‌توانم بر پاره‌پاره شدن اعضای بدنم‌، در حالی‌که زنده هستم، موافقت کنم." بیسمارک نخست‌وزیر آهنین آلمان، در یکی از یادداشت‏هایش پیرامون سلطان عبدالحمید می‏نویسد: "اگر خداوند سیاست را میان بنده‏گانش تقسیم کرده‌باشد، از جمله 19 درصد را برای من یک درصد را برای تمام سیاست‏مداران و 80 درصد را برای «سلطان عبدالحمید دوم» بخشیده است." آیا می‌دانید پس از سقوط خلافت عثمانی، در بیست‌وهشتم رجب سال 1924م فلسطین به چه سرنوشتی سر دچار شد؟ و در حال حاضر و در نزد چشمانِ اردوهای بیش از 50 حاکم مسلمان، بیت‌المقدس چگونه به یهود واگذار شده‌است؟

آنچه که از سخنان دولت‌مردان دو ابرقدرت بر می‌آید، یکی بر دشمنی با مسلمانان و احکام الهی به اغوای بشریت پرداخته، و آن را پیشرفت تلقی می‌کند. دیگری با دعوت و بشارت بر احکام الهی، انسان‌ها را بر نظم و آرامش فرا می‌خواند. آیا پی‌برده‌ایم که اگر خلافت برگردد غیر از این دو دیدگاهِ درست و نادرست، دیدگاه سومی ریشه‌کن خواهد شد، چیزی‌که از اثر غلط‌فهمی و تضاد میان مسلمانان تا این دم، به تباهی سوق داده شده‌ایم؛ و اما با برگشت خلافت و با به کرسی نشستن خلیفه زایل می‌شود.

منابع:

1-   برخورد فرهنگ‌ها، نویسنده؛ عبدالرحمن.

2-   فرستاده، از کابل تا کاخ سفید، نویسنده؛ زلمی خلیل‏زاد، ترجمه هارون نجفی‏زاده، 1395ش.

3-   برخورد فرهنگ‌ها، نویسنده؛ عبدالرحمن.

4-   همان منبع.

5-   مجله لوموند ديپلماتيك فرانسه، می 2008.

6-   پرسش و پاسخ، پیرامون تنش میان چین و جاپان.

7-   طبقات سلاطین اسلام، نویسنده؛ استانلی لین پول، ترجمه عباس اقبال، 1893م.

8-   21 درس برای قرن بیست‌ویکم، نویسنده؛ یووال نوح، مترجم؛ نیک گرگین، ص 116.

احمدصدیق احمدی

 

ادامه مطلب...

پیروی از پالیسی‌های جامعه جهانی و تطبیق نظام اقتصاد بازار فقر را در افغانستان افزایش داده‌است Featured

براساس گزارش جدید اداره‌ی ملی احصائیه و معلومات، بیش از نیمی از نفوس افغانستان که تعداد آن به هژده میلیون می‌رسد در فقر «همه جانبه یا چند بُعدی» به سر می‌برند.
ما افزایش فقر را نتیجه‌ی تطبیق نظام اقتصاد بازارِ آزاد و پیروی کورکوانه‌ از پالیسی‌های جامعه جهانی به خصوص بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، سازمان تجارت جهانی و تعهدات دولت افغانستان نسبت به این نهادها می‌دانیم؛ زیرا در این اواخر جامعه‌ی جهانی تمرکز خود را روی تقویت و رشد سکتور خصوصی و اصلاحات مالیاتی در افغانستان مبذول داشته، و دولت افغانستان نیز در گزارش‌های اخیر این نهاد‌ها پیشرفت‌هایی داشته و مورد تشویق قرار گرفته‌است.
همچنان دولت افغانستان نظر به دیکته این نهادها، انواع مختلف مالیات را از قبیل؛ وضع مالیات سنگین بر تجار و صنعت‌کاران، سه برابر ساختن تعرفه‌های گمرکی بر واردات و وضع مالیات بر مکالمات تیلفونی روی دست گرفته‌است که تمام موارد فوق، زندگی افغان‌ها را در تنگنا قرار داده و باعث افزایش فقر، بی‌کاری و جرایم جنایی شده‌است.
در حقیقت دولت افغانستان در فراهم‎سازی نیازمندی‎های اساسی مردم ناکام مانده و شعارهای بهبود و تغییر در دسترخوان مردم غلط ثابت شده‌است. از این‌که اولویت دولت، تطبیق پالیسی‌ها و کسب رضایت مؤسسات بین‌المللی است، بناً هیچ نوع برنامه‌ی برای بهبود زندگی مردم و رسیدگی به مشکلات آن‌ها ندارد. در نتیجه‌ی این وضعیت، فقر افزایش یافته و زمینه سربازگیری را برای پیش‌برد جنگ نیابتی امریکا و ناتو در افغانستان، بی‌پیشینه ارزان ساخته‌است.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر - ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

افزایش کمک‌ها خبر جدید نیست و پیشنهادات مالی برای کمک‌ کننده‌ها قبل از کنفرانس بروکسل برای سوریه، امری‌ست بدیهی!

 (ترجمه)

جنگ وحشیانه علیه مردم سوریه در 15 مارچ وارد نهمین سال‌اش شد؛ جنگی‌که در آن بیش‌تر از نیم میلیون تن جان خود را از دست دادند. بر اساس گزارشات بین‌المللی و دیدبان حقوق بشر سوریه، از سال 2011م مرگ بیشتر از 19،800 طفل ثبت شده است. تخمین شده که 8.6 میلیون طفل به‌صورت عاجل به کمک ضرورت دارند و اکنون بیش از 6 میلیون طفل بی‌جا شده مهاجر هستند، که 2.5 میلیون از آن‌ها شامل مکتب نیستند. بیش از 3 میلیون طفل در خطر ماین‌های زمینی قرار دارند؛ قسمی‌که 40درصد از قربانیان ماین‌ها اطفال بودند.

اما در‌ این‌جا، سازمان ملل و دیگر سازمان‌های بشردوستانه‌اش هستند که بخاطر برجسته‌کردن وحشت و هشدار از خطرات جنگ جاری، به‌خصوص برای اطفال مصروف اند. در 11 مارچ،‌ صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل(یونیسف) بیان کرد: «تنها در سال 2018م، 1،106 طفل در جنگ‌ها کشته شده اند؛ بلندترین تعداد اطفال کشته‌شده در یک سال از زمان شروع جنگ.» در آغاز سال 2018م، بیانیه‌ی مشابهی توسط نماینده‌ی صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل(یونیسف) در سوریه تحت عنوان، "آغاز خونین سال جدید در سوریه؛ بیش از 30 طفل در دو هفتۀ اول سال 2018م کشته شدند". گزارشات پیشین هم‌چنان نشان‌ می‌دهند که اطفال سوری به‌شکل فزاینده‌ی لطمات جنگ را متحمل می‌شوند، براین اساس که حدود 23درصد تلفات غیرنظامیان در سال 2016م،‌ اطفال بوده است. از سال 2016 تا 2018م، سازمان ملل مرگ تقریباً 2،500 طفل را ثبت کرده است. قسمی‌که بازرس منطقه‌ای یونیسف در خاورمیانه و شمال افریقا قبلاً گفته بود: «این یک جنگ بالای اطفال است، هزاران طفل کشته شده و هنوز کشته می‌شوند.»

افزایش آمار کمک‌ها چیزی جدیدی نبوده و حتی باتوجه به این جنگ بی‌رحم و وحشی علیه تمام مردم، خصوصاً اطفال، عجیب هم به‌نظر نمی‌رسد؛ قسمی‌که برخی آن‌ را مانند دیگر جنگ‌ها بدیهی می‌دانند.

هشت سال است که این‌چنین گزارشات و هشدارهای تکراری توسط این سازمان‌ها منتشر می‌شوند. هشدارها نیز مانند کمک‌های هر سال مثل افزایش جان‌باختن کودکان، هرساله در حال افزایش است...

اعطاء‌کننده‌ها برای پیشنهادات مالی استفاده می‌شوند؛‌ قسمی‌که سازمان ملل بیانیه‌ی زیر را چند روز قبل از کنفرانس دونرها برای حمایت از آینده‌ی سوریه در منطقه، که روز پنج‌شنبه ۱۴ مارچ برگزار شد، منتشر کرد؛ جایی‌که بر اساس گفته‌های نماینده‌ی سازمان ملل، تعداد کمک‌ها کم‌تر از آن‌ چیزی بود که توقع می‌رفت. «ما ۹ میلیارد دالر درخواست کردیم؛ اما ۶ میلیارد دالر وعده داده شد.» سازمان ملل نیازهای مالی را بخاطر کمک به بیشتر از ۵.۶ میلیون مهاجر سوری بیرون از سوریه، در سال ۲۰۱۹م، ۵.۵ میلیارد دالر تعیین و درحالی‌که ۳.۳ میلیارد دالر را برای بی‌جاشده‌گان داخلی تخمین‌‌کرده است!

کمک‌های مالی بزرگ با افزایش مداوم آمار کشته‌ها افزایش می‌یابد و این سوال به میان می‌آید: آیا این کمک‌ها برای مردم نیازمند و مهاجرین طبق پلان استفاده می‌شوند؟! آیا آن‌ها وضعیت اطفالی‌ را که در این دستگاه جنگ، وحشیانه کشته می‌شوند، تغییر داده اند؟!

کشورهای استعماریی‌که ثروت‌ها را غارت می‌کنند، هدف‌شان گرسنه‌گی مردم است و از انسانیت بدور اند، در خصوص آماده‌کردن کمک‌های بزرگ توسط سازمان‌ها خودستایی می‌کنند؛ درحالی‌که این سازمان‌ها نیز ابزاری برای تطبیق سیاست‌های این قدرت‌های بزرگ استعماری در جهان هستند. آن‌ها اطفال مان‌ را می‌کشند و به‌خاطر هژمونی‌شان بالای سرزمین‌های اسلامی و تمام جهان گریه کرده و برای غارت منابع بیشتر و کنترول‌شان اشک تمساح می‌ریزند.

همان‌قسمی‌که باطل قدرت دارد، حق هم قدرت و فتوحات دارد: امنیت و آسایش را حاکم خواهد ساخت، اطفال مسلمان از آسایش و اطمینان لذت خواهند برد و دوران کودکی خود را تحت عدالت اسلام سپری خواهند کرد. این دور نیست، چرا که این وعده‌ی پروردگار جهانیان است که بهترین نتیجه‌ی آن صالحین خواهد بود.‌

ای مسلمانان! بدانید که ازبین بردن رنج تمام بشریت و نه فقط اطفال، در قید تابعیت مشروع(بیعت) از خلیفه بخاطر حکومت به آن‌ چیزی‌که الله سبحانه وتعالی وحی کرده و توسط ازسرگیریِ زنده‌گی اسلامی توسط خلافت راشده‌ی ثانی بر منهج نبوت می‌باشد. خلافت دستان سوء استفاده‌گران را از امنیت و آسایش ما قطع و رنج ما و اطفال ما را متوقف خواهد کرد؛ قلب‌های ما را شفا خواهد داد؛ در قلب‌های ما خوشی را احیاء خواهد کرد و با آن عزت و حیثیت گذشته ما را در بین ملت‌ها بازخواهد آورد. بناءً ما به پول آن‌ها چشم نداریم؛ پولی‌که برای‌شان ندامت و پشیمانی در پی‌خواهد داشت؛ قسمی‌که الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾

[انفال: 36]

ترجمه: کافران اموال‌شان را خرج می‌کنند تا مردم را از راه الله(سبحانه‌وتعالی) بازدارند. اموال‌شان را خرج خواهند کرد و حسرت خواهند برد؛ سپس مغلوب می‌شوند و کافران را در جهنم گرد می‌آورند.

بخش زنان دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب‌التحریر

ادامه مطلب...

جنگ میان گروه‌ها گناه بزرگ است و باعث دوری از راه‌حل اساسی قضیۀ فلسطین می‌گردد

(ترجمه)

ما تحولات غزه، حوادث دردناکی‌که در جریان حرکت "ما می‌خواهیم زندگی کنیم"  اتفاق افتاد، سرکوب شدن از سوی مقامات حماس و ظلمی‌که بالای مسلمانان غیرمسلح صورت گرفت، مو به مو پی‌گیری نمودیم و بعد از بررسی و دقت کامل به این موارد تأکید می‌ورزیم:

اول) باید درک نمود که استثمار مردم رنج‌دیده و طعمه قرار دادن آن‌ها در جنگ رقابتی میان گروه‌ها، جرم سنگین است که این گروه‌ها میان مردم فلسطین مرتکب می‌شوند و با این کار، آن‌ها به شکل غیرمستقیم در تداوم اشغال و پروژه‌های کثیف غرب همکاری می‌کنند.

دوم) حملۀ مقامات امنیتی حماس بالای مردم بی‌گناه و غیرمسلح گناه بزرگی به شمار می‌رود و دقیقاً این حمله همانند حمله‌ای است که توسط ادارۀ امنیت در "ویست‌بنک" صورت گرفت.

سوم) تنش‌ها و رقابت میان حرکات، مردم را از درک راه‌حل اساسی در قضیۀ فلسطین دور ساخته است و این کار دشمنان و نوکران‌شان را در رژیم دست نشان‌دۀ غرب قادر ساخته است تا میان این حرکات رخنه کرده و از آن‌ها سود ببرند. این کار باید مردم فلسطین و مخلصینی‌ را که در این حرکات موجود اند، وادار نماید تا به ریسمان الله سبحانه‌و‌تعالی محکم چنگ بزنند که این یگانه راه رستگاری و نجات و وحدت و آزادی آن‌ها از زیر یوغ دشمنان است.

چهارم) قضیۀ فلسطین مشابه قضیۀ سرزمین اشغال شده است و راه‌حل آن آزاد ساختن آن می‌باشد که تنها به یک طریق می‌توان به این هدف رسید و آن هم "بسیج نمودن ارتش مسلمانان است تا حاکمیت یهود را از ریشه محو و نابود کند".

پنجم) ما قاطعانه بیان می‌داریم که تمام راه‌حل‌های بین‌المللی و پروژه‌های غربی، حرکات بهار عرب و نهاد‌های غربی، معامله میان دولت‎‌های ابرقدرت، دسیسه‌های استعماری و تقویت اشغال است که باید همه باهم یکجا این راه‌حل را قاطعانه رد نموده و در برابر آن حساس باشیم. هم‌چنان، از رژیم‌های فاسد موجوده در سرزمین‌های اسلامی، که جز تطبیق برنامه‌های غربی چیزی دیگری بلد نیستند، بی‌زاری بجوییم؛ خاصتاً از نظام‌های فاسد مصر، اردن و سعودی. در واقع، نظام‌های سه‌گانۀ این کشور‌ها سمبول خیانت و منبع دسیسه‌ها علیه امت مسلمه است؛ زیرا آن‌ها حامیان واقعی حاکمیت یهود در منطقه هستند.

ششم) قضیۀ فلسطین باید به نخبگان امت مسلمه واگذار گردد و این چیزی‌ست که شریعت بدان امر نموده است. غرب و نوکران آن، نهاد آزادی‌بخش فلسطین را در اختیار خویش قرار داده و این نهاد را بالای مردم فلسطین من‌حیث یگانه نمایندۀ آن‌ها قبولانده اند تا پروسۀ خائنانۀ صلح را به نفع خویش به پیش ببرند که در اولویت کاریی‌شان تأسیس دولت یهود در سرزمین مقدس قرار دارد.

هفتم) اقدام مردم برای ازبین بردن بی‌عدالتی‌ها و سرنگونی نظام‌های کفری وظیفۀ شرعی مسلمانان است. بزرگترین ظلمی‌که دامن‌گیر مسلمانان است، عدم تطبیق احکام اسلام می‌باشد؛ زیرا عدم تطبیق نظام اسلام توسط دولت دلیل بدبختی، تجزیه و شرایط طاقت‌فرسای زندگی گردیده است. این درست نیست که مردم تنها به هدف کسب شرایط زندگی راحت مبارزه نمایند؛ بلکه حرکت آن‌ها باید برای حمایت از اسلام و تطبیق شریعت باشد که تنها تحت این نظام می‌توان زندگی راحت داشت. حرکت مردم فلسطین و مخصوصاً مردم غزه باید به منظور پیروزی امت مسلمه و ارتش‌اش برای تأسیس خلافت راشده و آزادی سرزمین مقدس باشد.

ای مسلمین در سرزمین مقدس و ای برادران مخلص در حرکات و احزاب! کشورهای غربی با دولت‌های خائن عرب، نهاد آزادی‌بخش فلسطین را تحت کنترول خائنانۀ خویش قرار داده اند و آن را وادار نموده اند تا حاکمیت یهود را به رسمیت شناخته و حق زندگی با امن و آسایش یهودیان را در سرزمین مقدس قبول نمایند. اگر این حرکات و احزاب از خواب غفلت بر نخیزند؛ اگر آن‌ها رشته‌های دشمن را در دولت‌های عرب از هم نپاشند؛ اگر آن‌ها پروژه‌های استعماری غرب را سرنگون نکنند؛ اگر آن‌ها بر اساس اسلام تصمیم نگیرند؛ اگر آن‌ها قضیۀ فلسطین را به امت مسلمه واگذار نکنند، که صاحب آن اند؛ اگر آن‌ها برای پیروزی امت مسلمه و اردویش برای احیای دوبارۀ خلافت راشده و آزادی بیت‌المقدس مانند رهبران شجاع قبلی مسلمان اقدام نکنند و اگر آن‌ها به این پروسه تن دهند؛ کشورهای عربی و غربی به آن‌ها خیانت کرده و مانند نهاد آزادی‌بخش فلسطین فریب خواهند داد. سپس نتیجه خیانت و گناهی را که انجام می‌دهند، در دنیا خواهید چشید و خوار و ذلیل گردیده و در آخرت عذاب دردناک نصیب‌تان خواهد شد.

این نصیحت ما به تمام گروه‌ها مانند جبهة النصره، حماس، گروه‌های جهادی و متباقی احزاب است. قاتل اصلی شما کشورهای غربی است؛ فلهذا هوشیار باشید تا در دام آن‌ها نیفتید. به خاطر برادریی‌که اسلام به ارمغان آورده است، یک دیگر را در آغوش گیرید. در صف امت مسلمه و دین اسلام باشید و به ریسمان الله عزیز و قوی، که بر و بحر مطیع آن است؛ ذاتی‌که پیروزی تنها در دست اوست و ذاتی‌که واقعاً سزاوار کمک خواستن است، چنگ بزنید؛ اگر با الله صادق باشید، یقیناً که وی با شما صادق خواهد بود. به این فرمودۀ الله سبحانه‌وتعالی تفکر و تدبر کنید.

﴿إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾

[آل‌عمران: 160]

ترجمه: اگر الله(سبحانه‌وتعالی) شما را یاری کند، هیچ‌کس بر شما پیروز نخواهد شد! و اگر دست از یاری شما بردارد، کیست که بعد از او شما را یاری کند؟! و مؤمنان، تنها بر الله(سبحانه‌وتعالی) باید توکل کنند!

فلهذا، اگر واقعاً به این فرمودۀ الله سبحانه‌وتعالی تفکر و تعمق نموده، آن را درک و مطابق آن عمل نمایید؛ در مسیر کامیابی و هدایت در هردو دنیا خواهید بود و این همان چیزی‌ست که شما را بدان فرامی‌خوانیم. اگر شما از الله سبحانه‌وتعالی روی بگردانید، یقیناً الله سبحانه‌و‌تعالی از شما نیز روی‌گردان خواهد شد و این را بدانید که هیچ‌قدرتی ما فوق قدرت الله سبحانه‌وتعالی نیست. بی‌گمان ما از آنِ الله سبحانه‌وتعالی ایم و بازگشت ما به سوی او تعالی خواهد بود.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه فلسطین

ادامه مطلب...

ولایه لبنان: کنفرانس "نقش علماء در رویارویی با سیکولریزم" –طرابلس 2019م

  • نشر شده در لبنان

(ترجمه)

به مناسبت یادبود دردناک سقوط دولت خلافت و ضمن فعالیت‌های جهانی حزب التحریر برای یادآوری مصیبت بزرگ به امت و برای بیداری امت بخاطر بازگردانی مجد پیشین‌اش با برپایی دوبارۀ دولت اسلامی(خلافت راشده بر منهج نبوت)، حزب التحریر–ولایه لبنان کنفرانس سالانه‌اش  را روز یک شنبه مصادف با 24 رجب المحرم 1440هـ.ق/31 مارچ 2019م در طرابلس شام تحت عنوان "نقش علماء در رویارویی سیکولریزم" برگزار نمود، که در این کنفرانس جمعی از سخنگویان نخبه نیز اشتراک نمودند

ادامه مطلب...

حمایت رو به‌رشد جهانی برای اعاده‌ی خلافت اسلامی

(ترجمه)

الحمدلله حمایت از تطبیق "اسلام به طور همه‌جانبه" از طریق ازسرگیری خلافت اسلامی در سراسر جهان رو به افزایش است. این یک نقطۀ مثبت برای ما مسلمان است تا در این ماه رجب -سقوط خلافت اسلامی را از بیشتر از 9 دهه بدین‌سو- بازتاب داده و مورد توجه عام قرار دهیم.

طی چند دهه‌ی گذشته بدین‌سو، مسلمانان در سراسر جهان به رد نظام‌های غربی، که بر آن‌ها تحمیل گردیده اند، برخاسته و درک کرده اند که برای رستگاری حقیقی این دنیا و جهانِ پس از آن، خلافت بر منهج نبوت باید دوباره احیاء گردد. با توجه به این امر، در این‌جا گوشه‌ای از آمارهایی را ذکر می‌کنیم که سطح رو به‌رشد گرایش حمایت مسلمانان را برای تأسیس حاکمیت دولت اسلامی نشان می‌دهد:

(1) مرکز مطالعات استراتیژیک دانشگاه اردن در فبروری 2005م

مرکز مطالعات استراتیژیک دانشگاه اردن، نظرسنجی را تحت عنوان "بازدید خیابانی عرب" نشر نمود که طی آن این مرکز با تعداد زیادی از نمونه‌های جمعیت؛ از جمله: نماینده‌ی ملی، دانشجویان دانشگاه، نخبگان رسانه‌ها و نخبگان تجاری در مصر، اردن، سوریه، فلسطین و لبنان دیدار و گفتگو نموده است. نتیجه‌ی این گزارش دقیقاً همانند مصاحبه‌های بود که در بین ماه‌های مارچ و جون سال 2004م صورت گرفته بود. در این گزارش آمده است که اکثریت پاسخ دهندگان در تمام نقاط مصر، اردن، فلسطین، سوریه و لبنان با اکثریت قاطع مردم و نیز در برخی از کشورهای دیگر خواهان این هستند که تنها شریعت اسلامی باید منبع قانون‌گذاری باشد. هم‌چنان، این گزارش نشان داد: اعراب معتقد اند که ارزش‌های اجتماعی آن‌ها در تناقض کامل با ارزش‌های غربی قرار دارد و این‌که آن‌ها ارزش‌های غربی را ترکیبی از لیبرالیزم، آزادی فردی و دموکراسی و هم‌چنان کوهی از مشکلات اجتماعی در حال رشد در سطوح مختلف می‌بینند.

(2) برنامه‌ای در نگرش سیاست‌های بین‌المللی، دانشگاه مریلند در اپریل 2007م

 گزارش دانشگاه مریلند تحت عنوان "دیدگاه کلی مسلمانان در مورد سیاست امریکا" حمایت گسترده‌ی مسلمانان را از تأسیس دولت اسلامی و نفرت آنان را از ارزش‌های غربی نشان می‌دهد. در این گزارش آمده است که بیشتر پاسخ دهنده‌گان، از نفوذ حاکمیت اسلامی در سرزمین‌های‌شان حمایت قاطع‌ می‌کنند... اکثریت بزرگ از جمعیت‌ها در بسیاری از کشورها خواهان تطبیق شریعت، بدور نگهداشتن ارزش‌های غربی و یک پارچگی تمام سرزمین‌های اسلامی به یک دولت واحد هستند.

(3) روزنامۀ مستقل

این روزنامه در سال 2015م مقاله‌ای را به نشر رساند، نشان می‌دهد که کشورهایی‌که اسلام از دید قانون محور توجه آنان بود،

بیشترین حمایت را از قانون شریعت برای تبدیل شدن به قانون رسمی کشور داشته اند.

 لینک منبع: (https://www.independent.co.uk/news/world/the-countries-where-a-majority-of-muslims-want-to-live-under-sharia-law-a6773666.html)

(4) تحقیق مرکز تحقیقاتی پیو "Pew" در 2013م

یافته‌های این مرکز نشان می‌دهد که اکثریت قاطع مردم در بسیاری از سرزمین‌های اسلامی از این واقعیت، که شریعت اسلامی باید قانون رسمی سرزمین‌های‌شان قرار گیرد، حمایت کرده اند:

افغانستان 99 درصد

عراق 91 درصد

فلسطین 89 درصد

مالیزیا 86 درصد

نیجری 86 درصد

پاکستان 84 درصد

بنلگه‌دیش 82 درصد

جیبوتی 82 درصد

اندونیزیا 72 درصد

نایجریا 71 درصد

 لینک منبع: (http://www.pewforum.org/2013/04/30/the-worlds-muslims-religion-politics-society-beliefs-about-sharia/)

(5) تحقیق مرکز تحقیقاتی پیو در 2017م

در یک تحقیقی‌که توسط مرکز تحقیقاتی پیو در سال 2017م صورت گرفت؛ این مرکز در 39 کشور مختلف، از مسلمانان با توجه به این‌که آیا می‌خواهند شریعت اسلامی به عنوان قوانین رسمی کشورهای‌شان قرار گیرد یا خیر، مصاحبه گرفت. نتیجه عیناً مشابه تحقیق سال 2013م چنان‌چه در فوق نشان داده شد، بود:

افغانستان 99 درصد

عراق 91 درصد

پاکستان 84 درصد

لینک منبع: ( http://www.example.com)

نویسنده: فاطمه مصعب

برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب‌التحریر

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه