جمعه, ۰۴ ربیع الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۹/۰۶م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

سرزمین مبارک: پیام مسجد"ومن يتق الله يجعل له مخرجا"

  • نشر شده در ویدیوها

"هر  کس  هم  از  الله  بترسد  و  پرهیزکاری  کند،  الله   راه  نجات  (‌از  هر  تنگنائی‌)  را  برای  او  فراهم  می‌سازد"

توسط شیخ ابو انس حصری

سرزمین مبارک (فلسطین)

پنجشنبه 19 شعبان 14440 هـ برابر با 25 اپریل 2019م

ادامه مطلب...

تلویزیون الواقیه: گفت‌وگو" داستان ازدواج مدنی و حکم اسلام در برابرآن"

  • نشر شده در ویدیوها

استاد قدیر احمد القصص

عضو حزب التحریر-ولایه لبنان

گفت‌وگوی مذکور ضمن فعالیت‌ها

این گفت‌وگو در نمایشگاه کتاب در طرابلس برگزار شد

چهارشنبه 18 شعبان 1440 هـ بر ابر با 24 اپریل 2019م

ب
ادامه مطلب...

طلاق حلال است؛ هرچند بدترین حلال باشد!

(ترجمه)

اسلام، قانون کامل زندگی بوده که تمام راه‏های اشباع حاجات عضوی و غرایز انسانی را بدون این‌که این راه‏حل برای خود انسان و یا دیگران سبب مشقت و دشواری گردد، در بر می‌گیرد. اسلام برای تمام مشاکلی‌که پیش می‌آید، راه‏حل‏هایی را در نظر گرفته است و این یگانه دینی است که خالق بشر آن ‌را برای بندگانش پسندیده تا زوجین با زندگی گوارا ادامه‌ی حیات کرده و از خالق‌شان راضی باشند. اسلام غریزه‌ی نوع و حفظِ نوعیت بشری را مانند دیگر غرایز به انسان یاد داده، طریقه‌ی شرعی‌اش را نیز بیان کرده و برای حفظ و اشباع‌اش ازدواج را سنت قرار داده تا رابطه‌ی مقدس بین زوجین تأمین گردد؛ رابطه‌ای محکمی‌که هردوی‌شان را جمع می‌نماید. در زمینه الله سبحانه‌وتعالی می‌فرماید:

﴿وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا﴾

[نساء: 21]

ترجمه: و چگونه آن را باز می‌ستانید؛ حال آن‌که به‌یک‌دیگر رسیده‌اید(و باهم آمیزش کرده‌اید) و زنان از شما پیمان استوار گرفته‌اند.

هر آن کسی‌که به الله سبحانه‌وتعالی ایمان دارد، به‌خاطر اشباع غریزه‌اش به‌غیر از این رابطه، به راه‏حل دیگری نرود. از همین جهت است که اسلام برای "انتخابِ بهتر" تأکید نموده و آن انتخاب بهتر اینست: "مردانِ پاک برای زنانِ پاک" تا این شراکت در طولِ حیات، متین، قوی و دائم باشد.

احتمال دارد، گاهی زن و گاهی هم شوهر در انتخاب خود اشتباه نمایند که در نتیجه پیوندشان نیز فاسد شود؛ در اثر اختلاف مزاج و تقاضاهای منحصر به‌فرد و یا به‌اثر اختلاف و نبود محبت در بین‌شان؛ سرانجام این زندگی مشترک به‌تباهی کشیده می‌شود که در این‌صورت طلاق یگانه راه نجات آن‌ها محسوب می‌گردد.

آری، اسلام طلاق را مشروع قرار داده و این را بدترین حلال نیز دانسته که در برخی حالات از زوجیتی‌که توافق زوجین و زندگی مشترک بین‌شان امکان‌پذیر نباشد، طلاق بهترین راه‌حل می‌باشد. برای این‌که این خالیگاه خطرات و خرابی دیگری را متوجه تمام جامعه نسازد، اسلام، طلاق را مشروع قرار داده است. هم‌چنان، برای این‌که پس از تخریب رشته‏ی توافق و محبت بین زوجین، روابط بیشتر ملوث نگردد، اسلام طلاق را مشروع ساخته است؛ چون الله سبحانه‌وتعالی طبیعت و سرشت مخلوقات خویش را درست می‌داند؛ پس در انحلال زوجیت نیز اختیار داده تا زوجین از "حلال" استفاده نمایند و در جدایی نیز مسیر هوی و هوسی را که پروردگار دوست ندارد، اختیار نکنند.

برخلاف اسلام، نصرانیت این امر را ناپسند خوانده و برای زوجین طلاق را اجازه نمی‌دهد؛ چون زوجیت را مطلقاً یک رابطه‌ی مقدس تعبیر نموده و مرد را مکلف ساخته که در طولِ حیات‌اش با یک زن زندگی را ادامه دهد. در عینِ حال، زوجین را مکلف ساخته تا در تعهد رابطه‌ی مقدس زناشویی با یک‏دیگر امین باشند؛ پس نصرانیت طلاق را از اساس به حیث یک قاعده‌ی عمومی تحریم کرده است. در واقع دیده شد که این سخت‏گیری، زندگی زوجیت را به‌مشکلات زیادی سردچار کرد؛ زندگی مشترک را ناممکن ساخت؛ هرکدام زوجین هوای نفس خود را محکم گرفتند و رابطه‌ی فامیلی و اجتماعی منجر به فساد گردید. جامعه‌ی کلیسا که بیشتر بر مبنع اصلی خود(کتاب مقدس) معتقد است، در خصوص ازدواج صراحت دارد: «هر آن‌کسی‌که همسر خود را به‌علت زنا طلاق می‌دهد؛ یعنی این‌که خانم‌اش زنا کرده و یا کسی‌که با زن مطلقه ازدواج نماید؛ در حقیقت وی زنا کرده‌است.» اما به‌اثر وجود قوانین سخت‏گیرانه‌اش، کلیسا در مشکلات پیش‏آمده‏ای زوجیت بی‌جواب مانده و خلاف معتقدات خود ناگهان دست به‌وضع قوانین و اجتهاداتی زد که طلاق را ضمن شرایط خاص، امر پسندیده تلقی کرد؛ از جمله اگر یکی از زوجین مرتکب زنا شود که رابطه‌ی مقدس زوجیت را کثیف سازد و یا زوجین به‌مصیبت‏های هم‌چون دیوانه‏گی و مصاب شدن زوجین به‌مرض لاعلاجی‌که زیان‌های زیادی متوجه زندگی مشترک زوجین و یا اولاد آن‌ها شود و یا زوجین بدون اجازه‌ی هم‏دیگر بیشتر از سه سال غائب شوند و یا این‌که اصلاً ازدواج بدون رضایت زوجین عقد شده باشد؛ پس ضمن شرائط مذکور، طلاق را امر پسندیده دانسته‌اند.

این موقف کلیسا بود که رابطه‌ی ازدواج را مطلقاً یک رابطه‌ی مقدس دانسته که باید بدون طلاق ادامه پیدا کند؛ با وجود آن، در مقابل مشکلات فوق، که زندگی مشترک فامیل‏ها را ناممکن می‌سازد، خلاف معتقدات خود، طلاق را منحیث راه‏حل تلقی نمود.

موقف‏گرایان دیگر، آزادی‏خواه‏هان و فیمینست‌ها اند که به‌مجرد زیستن بدون رابطه‌ی زوجیت، فراخوانده و به‌فرد و جامعه اجازه می‌دهند که طبق خواسته و هوای نفس خود زند‏گی کنند. این موقفی‌است که اصحاب آن در پی تخریب خانواده و نظام فامیلی می‌باشند. یکی از نویسندگان مکتب وجودی خانم "سیمون‏دی بوفوار" معتقد است که: «ازدواج، زندان ابدی برای زن است که همه آرزوها و آرامش‌اش را از بین می‌برد.» هم‌چنان خانمِ مذکور سازمان زوجیت را سازمانِ جبر برای زنان تعبیر کرده که از بین بردن و الغای آن ‌را حتمی می‌داند. از همین جهت است که فمینیست‌ها بر "آزادی‏یی رابطه و آزادی‏یی جدائی بین زن و مرد و یا بین هم‏جنس‏بازان معتقد اند" پس این‌گونه موقف‏گیری، زند‏گی را بیهوده ساخته و سبب اختلاط نسل‌ها شده و خانواده و جامعه را خراب و فاسد می‌سازد.

اما دین اسلام، قانون الهی است که بهترین راه را برای حیات انسان‏ها ترسیم نموده است؛ پس بهتر از خالق، کی داناتر به‌مخلوق و کی تواناتر به‌تنظیم زندگی و اعمال انسان‌ها می باشد؟!

الله سبحانه‌وتعالی است که ازدواج را مشروع ساخته تا به‌واسطه‌ی آن انسان‌ها غرائز خود را اشباع نموده، در نتیجه تکاثر و تناسل نمایند و نوع بشریت در زمین ادامه پیدا کند. برای تحقق این هدف اسلام به‌انتخاب همسر بهتر تشویق کرده تا زندگی بدون تزلزل ادامه یابد؛ اما باوجود این‌هم، شیطان در این میان کار می‌کند تا در میان زوجین تفرقه را ایجاد نماید. در زمینه، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌فرماید:

«إنّ إبليس يضع عرشه على الماء ثمّ يبعث سراياه فأدناهم منه منزلة أعظمهم فتنة يجيء أحدهم فيقول فعلت كذا وكذا فيقول ما صنعت شيئا قال ثمّ يجيء أحدهم فيقول: ما تركته حتّى فرّقت بينه وبين امرأته قال فيدنيه منه ويقول: نِعم أنت...»

ترجمه: ابلیس عرش خود را بالای آب می‌گذارد؛ بعد از آن لشکر خود را می‌فرستد؛ نزدیک‌ترین فرد لشکرش کسی است که به‌ایجاد بزرگ‌ترین فتنه موفق شود. فردی آمده گزارش می‌دهد که فلان فلان کار را انجام دادم، ابلیس می‌گوید که هیچ‌چیزی را انجام ندادی؛ باز یکی دیگرش می‌آید و می‌گوید: رهای‌شان نکردم تا این‌که در میان زن و شوهر جدایی افگندم؛ پس ابلیس آن فرد را نزدیک خود خواسته و برایش می‌گوید: بلی، تو بهترین کار را کردی!

تفرقه بین زوجین از جمله‌ی اعمال شیطان است و بدترین حلال نزد الله سبحانه‌وتعالی محسوب می‌شود. پس از آن‌که هرگونه سعی برای خاموش کردن آتشِ اختلاف در زندگی زوجین ناممکن گردد، طلاق یگانه راه‏حل باقی می‌ماند که در این صورت انحلال زوجیت بهتر از تباهی و خطرات زندگی است.

اسلام آمده تا جوامع را از هرگونه مشکلات، افکار فاسد و روابط غلط پاک سازد و در مقابل مفاهیم و روابط پاک را در جامعه نهادینه نماید تا جامعه کاملاً صاف گردد. اسلام برای تداوم زوجیت، افکار و راه‏حلی؛ مانند: رحمت و شفقت را پیشکش می‌کند؛ هرگاه بدبینی و کینه جای‌گزین آن شود، راه‏حل جدائی را در نظر دارد.

الله سبحانه‌وتعالی به این موضوع سوره‌ی کامل "طلاق" را اختصاص داده و به‌گونه‏ای مختصری در سوره‌ی بقره، از آن سخن گفته و احکام‌اش را بیان نموده تا مردم مانند این‌که پروردگار خویش را می پرستند، مطابق این حکم نیز به پیش بروند تا به‌سبب آن جامعه حفظ مانده و هرگاه سلولی از سلولی جامعه به مشکلی مواجه گردد، از لغزش‏ها در امان بماند. در این دین عظیم، راه‏حل‌هایی وجود دارد که جامعه را از مشکلات حفظ و ثبات می‌دهد.

اسلام، سراپا خیر است. هرازگاهی در امری از امور؛ اگر برای ما به‌گونه‌ی شر ظاهر گردد، برمقتضای حالش حکم می‌نماییم؛ از خفاء و پنهانش؛  جز الله سبحانه‌وتعالی هیچ‌کسی چیزی نمی‌داند. الله سبحانه‌وتعالی می‌فرماید:

﴿وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾

[بقره: 216]

ترجمه: نزدیک است چیزی را ناپسند بدانید؛ در حالی‌که آن برای‌تان خیر باشد و نزدیک است چیزی را دوست بدارید؛ در حالی‌که آن برای‌تان شر باشد. الله می‌داند و شما نمی‌دانید.

 در طلاق هرآن‌چه به‌نظر شما بد باشد، آن به اذن الله سبحانه‌وتعالی خیر برای زوجین، فرزندان و در عموم برای خانواده بوده و انحلال آن بهتر از بقایش خواهد بود؛ چون ممکن است در صورت بقاء، زندگی را به‌تباهی کشانیده، بدبختی و مفاسد دیگر را در پی آرد.

ازدواج، پیوندِ محکم و ناگسستنی‌ست که اسلام بدان تشویق کرده تا این پیوند بر پایه‏های محکم و ثابتی از محبت و رضایت الله و احکام آن  بنا شود تا در برابر مشکلات و اختلافاتی‌که در آینده دامن‏گیر زوجین خواهد گردید، باثبات بمانند. این همان چیزی‌ست که الله سبحانه‌وتعالی برای بندگانش مشروع ساخته تا خانواده در میان خود با دوستی، محبت و رحمت آمیخته شوند و جامعه هم به‌همین اساس بنا یابد و همه افراد جامعه برای بدست آوردن رضایت پروردگارِ آسمان و زمین رقابت و سعی نمایند. هرگاه این پیوند با خلل و نقصی مصاب گردد، در زمینه، راه‏های حلِ زیادی وجود دارد که شریعت الهی بدان تفصیل داده است.

نویسنده: زینت صامت

برای رادیوی مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

اسلام و خلافت چگونه مقام مادری را ارج می‌گذارد!

(ترجمه)

اسلام جایگاه مادری را بالا برده و جایگاه بالاتری در جامعه به آن بخشیده و اهمیت زیادی را برای نقش زنان به عنوان زنان صاحبِ خانه و مربی اطفال اختصاص داده است و در برابر والدین، الله سبحانه وتعالی فرزندان را مکلف به اعطای حقوق نموده است:

                             ﴿وَوَصَّینَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَینِ أَنِ اشْكُرْ لِی وَلِوَالِدَیكَ إِلَی الْمَصِیرُ﴾

[لقمان: 14]

ترجمه: و به انسان دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد و از شیر باز گرفتنش در دو سال است(آری، سفارش کردیم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر به جای آور که باز گشت(همۀ شما) به سوی من است.

 مردی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: مستحق‏ترین مردم کیست تا همراه وی خوب زندگی کنم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم  گفت: «مادرت.» او گفت: پس کی؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «سپس مادرت.» گفت: پس از آن کی؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «سپس مادرت.» گفت: پس از آن کدام شخص؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم  گفت: «سپس پدرت.» (رواه بخاری)

هم‌چنان رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده‌اند :

«تَزَوَّجُوا الْوَدُودَ الْوَلُودَ فَإِنِّی مُكَاثِرٌ بِكُمُ الأُمَمَ»

(رواه أبوداود)

ترجمه: با زنان مهرگر و زاینده ازدواج نمائید؛ زیرا من با کثرت شما در بین امت‌ها افتخار دارم.

دیدگاه اسلام به جایگاه بلند مادری و اهمیت بالای آن بر تعریف نقش‏ها و وظایفی از حقوق خاص برای زنان و مردان در زندگی خانوادگی برمی‌گردد. اسلام نقش اساسی زنان را به عنوان زنان‏ خانه‏دار و مراقبان برای کودکان و نقش مردان را به عنوان ولی و آموزگار خانواده می‌داند. این نقش بنیادی زنان است؛ اگر آن‌ها بخواهند کار کنند، این حق آن‌ها نفی نمی‌گردد؛ درین مورد الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ

[نساء: 34]

ترجمه: مردان سرپرست زنان اند، به دلیل آن‌كه الله برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و(نیز) به دلیل آن‌كه از اموال‌شان خرج مى‌كنند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید

«كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ، وَالْأَمِیرُ رَاعٍ، وَالرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَیتِهِ، وَالْمَرْأَةُ رَاعِیةٌ عَلَى بَیتِ زَوْجِهَا وَوَلَدِهِ..

(رواه بخاری و مسلم)

ترجمه: تمام شما مسئول اید و هرکس از زیر دست خود مسئول است؛ پس مرد بر اهل خانوادۀ خود و زن از خانۀ شوهر خود و فرزند خود مسئول است...

الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ﴾

[بقره: 233]

ترجمه: خوراك و پوشاك آنان(مادران) به طور شایسته بر عهدۀ پدر است.

دولت خلافت بر منهاج نبوت، از نقش‌هایی‌که در اسلام برای زنان و مردان در زندگی خانوادگی مکلف ساخته، محافظت می‌نماید و نقش مهمی را از زنان به عنوان زن و مادر تحکیم خواهد کرد. این نقش زنان دارای ضمانت و پشتوانۀ مالی است تا آن‌ها به اثر کسب و کار معیشت در قبال وظایف مهم خود در برابر فرزندان و خانواده‌های‌شان تحت فشار قرار نگیرند. به عنوان مثال: اگر یک زن خویشاوند مردی برای حمایت از خود ندارد، زیر سایۀ حاکمیت اسلام، دولت خلافت موظف است این کار را انجام دهد. بنابر این، قوانین اسلامی تنها تحت سایۀ خلافت قابل تطبیق اند؛ حمایت از مادران را که برای مراقبت از فرزندان‌شان موظف اند، مورد حمایت قرار می‌دهد. هم‌چنین خلافت به گونه دائمی ضامن آنست که از پرداخت مصارف مالی شانه خالی نخواهد کرد تا خود و فرزندان خود را حفظ نمایند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرمایند:

«مَنْ تَرَكَ مَالاً فَلأِهْلِهِ وَمَنْ تَرَكَ دَینًا أَوْ ضَیاعًا فَإِلَی وَعَلَی»

(رواه مسلم)

ترجمه: هرکه دارائی به ارث گذاشت، برای ورثه‌اش است و هرکس قرض‏دار و مسئول بمیرد، ادای آن از من و بر من است.

مادۀ 112 پیش‌نویس قانون اساسی حزب التحریر صراحت دارد: «اصل در زن آنست که وی مادر و مربی خانه بوده.» هم‌چنان مادۀ 120 صراحت دارد: «قوامیت مرد بر زن قوامیت سرپرستی می‏باشد؛ نه قوامیت حکم‌فرمایی و طاعت مرد بر زن و نفقۀ زن بر شوهر فرض گردیده است که باید مطابق عرف امثال وی اداء گردد.» و ماده 156 پیش‌نویس قانون اساسی حزب التحریر: «دولت متضمن پرداخت نفقه برای کسانی است که نه مال دارند؛ نه کارکرده می‏توانند و نه سرپرستی دارند که مسئولیت نفقۀ آن‏ها را به عهده بگیرد و هم‌چنان دولت مسئول کمک و همکاری با ضعفاء و مصیبت زده‌گان و مبتلایان می‏باشد.» در زمان خلافت عمر بن الخطاب، خلیفۀ دوم اسلام بود که نخستین نظام امتیازات طفل را در جهان معرفی کرد تا  والدین در مراقبت فرزندان‌شان، مورد کمک مالی قرار گیرند.

مزایای نفقۀ زنان به شدت تحت حاکمیت اسلامی حفظ شده است. هند بنت عتبه به نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: «ای رسول الله! ابوسفیان مرد ممسک است؛ مرا اجازه است تا از دارائی او آن‌چه نزدم هست، بردارم و مصرف خانه کنم؟» رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «لاَ إِلاَّ بِالْمَعْرُوفِ» یعنی نه؛ مگر قدر معروف.

در مورد علماء اسلام در زمان خلافت عباسی کتاب‌های زیادی نوشته اند؛ از جمله خصاف عراقی فقیه مذهب حنفی در کتاب خود توضیح می‌دهد: «چگونه زنان علیه شوهران خود که از ادای نفقۀ آن‌ها سرباز می‌زنند و یا در سفر غائب اند، نزد قاضی شکایت درج کنند؛ طوری‌که آن‌ها از قاضی می‌خواهند یک ضمانت را تعیین کند که مسئول پرداخت نفقۀ آن‌ها باشد. اگر شوهران‌شان ناپدید شوند، ممکن است به نزد قاضی بروند و از او بخواهند یک نماینده را برای مدیریت اموال شوهر و برای تأمین نفقه تعیین کند.» سوابق قضایی خلافت عثمانی نیز نشان می‌دهد که مردان از نظر قانونی مکلفیت محافظت مالی زن و فرزندان خود را دارند. اگر مردان آماده نشود، همسر می‌تواند شکایت خود را به محکمه ارائه کند و قاضی پرداخت نفقه را به زور اعمال می‌کند. این شامل دسترسی به اموال شوهر برای پیشبرد زندگی به قدر معروف است. برای همسرانِ رها شده اجازه است که برای هر یک از فرزندان خود از هر بخشی از ثروت یا دارایی‌های شوهر خود برای مصارف زندگی‌اش اخذ نماید و هم‌چنین می‌توانند از محکمه بنام شوهر درخواست قرض کنند تا توسط آن حمایت شوند و شوهر مسئول پرداخت آن قرض خواهد بود. مثال زیر نمونه‏ای از مواردِ پروندۀ قضایی شهر کایزری در خلافت عثمانی است:

سینیت آنا بنت شیخ محمد افندی اقامۀ دعوی می‌نماید: «من همسر عبدالفتاح بن عبدالقادر از گلک مهل(قریه‏ای) هستم که شوهرم برای مدت طولانی غایب بود. من به نفقۀ زندگی ضرورت دارم.» از سینیت آنا خواسته شده است که حلف شرعی بخورد که شوهرش برای او چیزی برای نفقه نگذاشه است؛ سپس  برای وی مبلغ پانزده آقچه روزانه اختصاص داده شد و هم‌چنان اجازه گرفتن قرض نیز برایش داده شد.

جایگاه و احترامی را که اسلام به مقام مادری قائل شده است، اهمیت آن تحت حکومت اسلامی در زندگی خانوادگی و جامعه محسوس بوده و دولت در شکل‌گیری ذهنیت‏ خوب نسبت به این نقش حیاتی، زنان را تقویت می‌دهد. مادران در طول تاریخ خلافت زیر سایۀ اسلام از نعمات آن لذت برده‌اند که جهان مانندش را ندارد.

برای مثال: خلافت عثمانی وضعیت زنان را در جامعه ارتقاء داد و مادران توسط فرزندان‌شان بااحترام و رفتار بسیار دقیق مورد حمایت قرار می‌گرفتند و از سوی دیگر، مادران فرزندان خود را با شور و رغبت و محبت آموزش می‌دادند. عبدالله بن عباس رضی الله عنه گفت: «من عمل دیگری را سراغ ندارم که بنده را به الله نزدیک سازد، به غیر  رفتار خوب و احترام مادر.» گفته می‌شود که عبدالله بن عمر رضی الله عنه یک بار مرد یمنی را که در نزدیکی کعبه مادرش را در پشتش حمل کرده، طواف می‌کرد، دید؛ این مرد به عبدالله بن عمر گفت: «مادر خود را حمل می‌کنم که من را حمل کرده است و من را دوبار و الاصلا را شیر داده است؛ آیا آنچه را مادر انجام داده بود، پسر پوره می‌کند؟ گفت: نه برابر یک جرقۀ آن.

به زین العابدین، یکی از علمای معروف گفته شد: «شما بارعایت‏ترین فرد برای مادر خود هستید؛ اما ما هرگز ندیده‌ایم با یک ظرف با او غذا بخوری؟» پاسخ داد: «من می‌ترسم که دستم را به غذائی برسانم که چشمانش در ظرف آن‌را می‌بیند و به اثر آن گنهگار خواهم گشت.»

«یک ویژگی زیبا در شخصیت ترک‌ها، رفتار نیک و احترام آن‌ها است... مادر را مشاور حکیم می‌دانند؛ با او مشاورت، احترام و تعهد می‌گذارند و از او می‌شنوند و اطاعت می‌کنند و تا آخر مرگ او را محترم شمرده، پس از مرگ‌اش وی را به خاطر مهربانی و شفقت‌اش به نکوئی یاد می‌کنند.» (منبع: کتاب شهر سلطان و اخلاق محلی ترک‌ها در سال 1836؛ نویسنده: جولیا پردو، شاعر، تاریخ‌نگار و سیاح انگلیسی)

نظام آموزش و پرورش و رسانه‌های خلافت اسلامی برعلاوۀ فضای عمومی جامعۀ اسلامی کمک خواهد کرد که مادران مسلمان در مسئولیت جدی خود در خصوص پرورش کودکان برای تبدیل کردن آن‌ها به شخصیت‌های قوی اسلامی موفق شوند تا اطفال‌شان درین فضای اسلامی خدمت‌گذار دین الله و سپس اتباع راستین دولت خلافت و هم‌چنان  یک منبع خوب برای جامعه شوند. ازین جهت، اسلام دارای استراتیژی بی‌نظیر در مورد اهمیت مادر بودن است که با مجموعه‌ای از قوانین و وظایف برای زنان و مردان برای حصول اطمینان از حمایت و پشتیبانی آن همراه بوده است. تحت حاکمیت اسلام، در خصوص وظایف مهم زنان به عنوان زنان خانه و مراقبان برای فرزندان خود، در زنان یک احساس بزرگ و ارزش ذاتی به انجام وظیفه غرس شده است تا آن‌ها با جدیت تمام وظیفۀ خویش را انجام دهند و هم‌چنین مفاهیم شرعی داخل خانواده‏ها محرک قوی و یکپارچه را تشکیل می‌دهند.

بنابر این، خلافت تنها دولتی است که به شیوۀ جامع به قدر و منزلت زن توجه دارد و از شأن خلافت است که مقام سزاوار مادری را در جامعه به مادر بازگرداند و اطمینان ‌دهد که حقوق کودکان و تربیت آن‌ها به طور مؤثر باز می‌گردد و حرمت خانواده و انسجام دوباره بدست می‌آید.

نویسنده: دوکتور نسرین نواز

رئیس بخش زنان دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

بعد از فتح مکه هجرت نیست؛ بلکه جهاد و نیت است

«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ: «لاَ هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحُ، وَلَكِنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ، وَإِذَا اسْتُنْفِرْتُمْ فَانْفِرُوا»

(رواه بخاری)

ترجمه: از عبد الله بن عباس رضیالله عنهما روایت است که گفت: رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم روز فتح مکه فرمودند: بعد از فتح مکه هجرتی و جود ندارد؛ ولی جهاد در راه الله و اخلاص نيت در اعمال به جای خود باقی است و هرگاه برای جهاد از شما درخواست خروج شد، خارج شويد.

توضیح حدیث

در صدر اسلام هجرت در مدینه بخاطر قلت مسلمین و ضرورت آن‌ها به ایجاد اجتماع فرض بود؛ اما زمانی‌که مکه به نصرت الله سبحانه وتعالی فتح شد، مردم گروه‌گروه در دین اسلام داخل شدند و فرضیت هجرت به مدینه ساقط گردید؛ ولی فرضیت جهاد و اخلاص نیت به آن بر کسانی‌که توان جهاد را داشته باشند، باقیست. حکمت در و جوب هجرت برکسانی‌که اسلام می‌آوردند، این بود که از اذیت و آزار مشرکین مصون بمانند؛ زیرا مشرکین هرکسی را که مسلمان می‌شد، سخت عذاب و شکنجه می‌کردند تا از دینش برگردد؛ حتی قرآن در مورد ایشان فرمود:

﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا...

[نساء : 97]

ترجمه: به راستی فرشتگان، هنگام قبض روح کسانی‌که(با ترک هجرت) به خويشتن ستم کردند، می‌گويند: در چه وضعی بوديد؟ پاسخ می‌دهند: ما در زمين مستضعف بوديم. می‌گويند: آيا زمين پروردگار وسیع و پهناور نبود که در آن هجرت می‌کرديد؟

لذا این هجرت در حق کسانی‌که در دار کفر مسلمان می‌شوند و قدرت خروج را از آن دارند، حکم‌اش باقیست. نسائی از طریق بهز بن حکیم بن معاویه از پدرش و از جدش به طریق مرفوع روایت نموده که رسول الله صلی‌الله علیه وسلم فرمود:

«لَا يَقْبَلُ اللهُ مِنْ مُشْرِكٍ بَعْدَ مَا يُسْلِمُ عَمَلًا أَوْ يُفَارِقَ الْمُشْرِكِينَ إِلَى الْمُسْلِمِينَ»

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) هیچ عمل مشرکی را بعد از اسلامش قبول نمی‌کند تا آن‌که از مشرکین به سوی مسلمین مفارقت نکند.

ابوداود از سمره به طور مرفوع حدیثی را چنین روایت نموده که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمود:

«أنا بريءٌ مِن كُلِّ مُسلِمٍ يُقيمُ بَينَ أظهُرِ المُشرِكينَ»

ترجمه: من از هر مسلمانی‌كه بين مشركين اقامت می‌كند، بيزارم!

حافظ ابن حجر، طیبی و دیگران در مورد این سخن: «وَلَكِنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ» فرموده‌اند: از این سخن مخالفت حکم مابعدش از ماقبلش مفهوم می‌شود و معنی چنین می‌شود: «هجرتی‌كه در آن ترك وطن مقصود بود و از افراد خواسته می‌شد که به مدينه هجرت كنند، تمام شده است؛ اما ترك وطن به سبب جهاد، هم‌چنان به قوت خود باقی است و نيز حكم ترك وطن به نيت خير مانند فرار از ديار كفر يا هجرت در راه كسب علم يا گريز از فتنه‌ها برای حفظ دين، كه همه‌ای اين‌ها را شامل می‌شود، هم‌چنان باقی است و نیت اخلاص نیز باقی است.» پس خير در اينست كه بيرون شدن از هر شهری‌كه به صلاح دينش باشد، برايش بهتر است؛ برابر است كه هجرت ناميده شود يا نشود.

مراد از این سخنان(وإذا استنفرتم فانفروا) اینست که هرگاه حاكم اسلام شما را به جهاد فراخواند، به جهاد برويد. امام نووی فرموده است: «خیری‌که از طریق هجرت میسر بود، با انقطاع هجرت قطع گردیده است، که حصول آن از طریق جهاد و نیت صالحه ممکن است و بس؛ پس زمانی‌که امام یا خلیفۀ مسلمانان امر خروج به جهاد و عمل صالحه را داد؛ پس به اطاعت از آن خارج شوید و برائید.»

دوستان گرامی! هجرت از دار کفر به دار اسلام کما فی‌السابق به حکم خود باقی است؛ چنانچه الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا

[نساء: 97]

ترجمه: بی‌گمان كسانی‌كه فرشتگان(برای قبض روح) به سراغ‌شان می‌روند و(می‌بينند كه به سبب هجرت نكردن به سرزمين ايمان) بر خود ستم كرده‌اند، بديشان می‌گويند: كجا بوديد(كه چنين بی‌دين و توشه مرده‌ايد؟) گويند: ما بی‏چارگانی در سرزمين(كفر) بوديم. گويند: مگر زمين الله وسيع نبود تا در آن كوچ كنيد؟ جايگاه آنان دوزخ است و چه بد جايگاهی و چه بد سرانجامی!

لذا هجرت از دار کفر به دار اسلام باقیست و هرگز قطع نمی‌شود؛ چنانچه امام احمد در مسندش روایت نموده که نبی کریم صلی‌الله علیه وسلم فرموده‌اند:

«إِنَّ الْهِجْرَةَ لَا تَنْقَطِعُ مَا كَانَ الْجِهَادُ»

(رواه احمد)

ترجمه: تا زمانی‌که جهاد است، هجرت قطع نیست.

اما حکم هجرت به تناسب توانمندی در افراد نسبت به آن متفاوت می‌باشد؛ چنانچه در بعضی حالات فرض و در بعضی حالات مندوب یا مستحب می‌باشد. اما کسانی‌که هرگز به هجرت قادر نباشند، پس الله سبحانه وتعالی آن‌ها را عفو نموده است که این عفو به سبب عجز ایشان از تحمل هجرت می‌باشد یا بخاطر مرضی‌که اقامۀ آن را برایش دشوار ساخته است یا بخاطر ضعیفی و سستی جسمی مانند زنان، کودکان و مشابه این‌ها، چنانچه در اختتام آیه ذکر است. بدین اساس، کسی‌که قادر به هجرت باشد و در منطقه‌ای زندگی کند که دینش را اظهار کرده نتواند و احکامی را که اسلام از وی خواسته است، قائم کرده نتواند، به سبب آنچه در آیت وارد است، هجرت بر وی فرض می‌باشد:

﴿أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا

ترجمه: مگر زمين الله وسيع نبود تا در آن كوچ كنيد؟

اما کسی‌که به هجرت هم قادر است و لیکن اظهار دینش را نیز کرده می‌تواند، اقامۀ احکام شرعی، که از وی خواسته شده(با درنظرداشت سلطۀ حکومت اسلامی) نیز می‌تواند؛ پس هجرت به چنین شخصی فرض نبوده؛ بلکه مندوب یا مستحب می‌باشد. اما فرض نبودن آن به سبب اینست که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در حق کسانی‌که در مکه باقی ماندند، تقریر نموده و چیزی اظهار نکرد. روایت است که شخصی بنام نعیم حام زمانی‌که قصد هجرت کرد، بنی عدی، که قومش بودند، آمده و به وی گفتند: تو نزد ما بمان؛ در حالی‌که در دینت باشی و ما کسانی را که به تو قصد اذیت کنند، مانع می‌شویم و تو از ما آنچه می‌توانی، حمایت کن. لذا وی در یکی از خانه‌های بنی عدی مقیم شده و یک مدتی از هجرت تخلف کرده و بعداً هجرت نمود، که پیامبر صلی‌الله علیه وسلم فرمودند: «قومت در حق تو خیرخواه بودند، نسبت به قوم من در حق من؛ زیرا قومم مرا اخراج کرده و ارادۀ قتل مرا کردند؛ ولی قوم تو تو را حفظ کرده و مانع ضرر به تو شدند.» این مطلب را ابن حجر در الاصابه ذکر کرده است و نعیم گفت: «ای رسول الله صلی الله علیه وسلم؛ بلکه قومت تو را بسوی طاعت الله سبحانه وتعالی و جهاد با دشمنش اخراج کردند؛ ولی قوم من مانع هجرت و طاعت الله سبحانه وتعالی برای من شدند.»

والسلام علی من اتبع الهدی

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه