پنجشنبه, ۰۳ جمادی الثانی ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۲/۰۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

مردم مسلمان افغانستان باید از کی بترسند؟

  • نشر شده در سیاسی

از چندی بدین سو، افراد و حلقاتی در داخل حکومت و رسانه‏ها در افغانستان تلاش دارند تا افکار مردم مسلمان افغانستان را مغشوش ساخته و مردم را به سمت و سوی دیگری مصروف سازند. یکی ازین حربه‏هائی که در دست این افراد مغرض قرار گرفته است، همانا هراسانیدن مردم مسلمان افغانستان از حزب التحریر و افکاریست که این حزب آن را حمل می‏نماید.
حزب التحریر در افغانستان منحیث «دشمن مردم»، «حزب بی‏گانه»، «خارجی»، «افراطی» و اخیراً داکتر عبدالله آن را «شاخۀ ملکی گروه‏های تروریستی» عنوان کرد؛ و تلاش‏های زیادی صورت گرفت تا این حزب را منحیث دشمن مردم افغانستان و تهدیدی برای امنیت ملی افغانستان قلمداد نمایند. حقیقت امر این است که حزب التحریر توانسته است تودۀ عظیمی از مردم افغانستان را با خود همنوا ساخته و به سوی اتحاد واقعی اسلامی رهبری نماید. از طرفی این حزب توانسته است تا بزرگ‏ترین پروژه‏های خصمانۀ غرب در افغانستان را برای مردم مسلمان و مجاهد افغانستان برملا سازد. این امر باعث گردیده است تا امریکا و متحدینش در افغانستان از فعالیت‏های عمیق و گستردۀ حزب التحریر در هراس شده و در صدد جلوگیری و ممانعت از آن برایند.
گرچه دامنۀ بحث گسترده است و نمی‏توان آن را در یک مقاله‏ی کوتاه خلاصه کرد، اما درین‏جا تلاش می‏نمایم تا توجه مردم مسلمان افغانستان را به این مسئله جلب کنم که «تهدید اساسی برای مردم افغانستان کی و چیست؟» و مردم افغانستان باید از کی بترسند؟ از حزب التحریر و یا...؟!
مردم افغانستان باید از دموکراسی-سرمایه‏داری بترسند!
نظام دموکراسی منحیث بسته‏ای از افکار، احکام، اساسات، مفاهیم و ارزش‏های بی‏گانه در سال 2001م از سوی امریکا و غرب بالای مردم مسلمان افغانستان تحمیل گردید. امریکا برای این که مردم مسلمان افغانستان متوجۀ وسعت و دامنۀ خطر و تهدید این پدیده نگردند، ابتدأ آن را از مجرا و آدرس عالم نماها و به ظاهر مجاهدین برای مردم مسلمان افغانستان عرضه نمود. سپس با تمام قوا و وسائل و ابزار دست داشته‏اش از قبیل دانشگاه‏ها، رسانه‏ها، مکاتب، انستیتوت‏ها و برخی از ملا امامان مساجد وغیره به توجیه و توافق آن با اسلام عزیز پرداخت، و درین امر تا جای مؤفق هم بوده است. این مسئله باعث گردید تا مردم مسلمان افغانستان متوجۀ عمق خطر، دامنۀ بدبختی‏ها و عواقب خطرناکِ تطبیق این نظام در افغانستان نشوند.
دموکراسی بزرگ‏ترین تهدید برای دین و دنیای مردم مسلمان افغانستان است. این نظام منحیث یک بستۀ بزرگ که از ارزش‏های فکری، مفاهیم، احکام، روابط اجتماعی و تمام مسائل یک نظام را در بر می‏گیرد، مورد تطبیق قرار گرفته است. مردم مسلمان افغانستان می‏توانند به بسیار آسانی متوجۀ عمق خطر این نظام گردند. آنان می‏توانند فضای امروزی افغانستان را درین 15 سال دورۀ دموکراسی محاسبه نمایند. آیا درین مدت سطح فحشا، بد اخلاقی، سود خواری، شراب نوشی، اعتیاد به مواد مخدر، دزدی، اختطاف، زنا، فساد اداری وغیره افزایش نیافته است؟ و آیا این همه از بزرگ‏ترین خطرات و تهدیدها برای ارزش‏های دینی و عقیدتی مسلمانان افغانستان به شمار نمی‏روند؟ امروز نوجوانانی که 15 سال قبل تولد گردیده اند، نسل دموکراسی نامیده می‏شوند. آیا این نوجوانان با کدام ارزش‏ها بزرگ می‏گردند؟ چند فیصد از ارزش‏های حاکم در اجتماع امروزی افغانستان ارزش‏های اسلامیست؟ در چنین حالتِ به گمان اغلب که بیرون از مساجد نمی‏توان اسلام واقعی را احساس کرد!
این مسئله را باید مردم مسلمان افغانستان درک نمایند که جنگ میان ایدیولوژی‏ها یا نظام‏ها به خصوص نظام دموکراسی و اسلام، طوریست که هردو تلاش می‏کنند تا دیگری را از صحنۀ زندگی بشریت عقب زده و محو نماید. پس اگر دموکراسی حاکم گردید، اسلام را از صحنۀ زندگی ما محو می‏سازد که تقریباً به همان سمت نیز روان است. پس دموکراسی اسلام را از صحنۀ زندگی مان دور می‏سازد؛ از این‏رو سرسخت‏ترین دشمن دین ما به شمار می‏رود. پس دشمن الله سبحانه وتعالی و دشمن اسلام عزیز باید بزرگ‏ترین دشمن ما نیز باشد.
مردم مسلمان افغانستان باید از امریکا بترسند
امریکا در اوائل قرن بیستم، منحیث یک کشور معتقد به نظام سرمایه‏داری وارد عرصۀ سیاست جهانی گردید. حکومت امریکا متشکل از سرمایه داران و ثروتمندان بود که جهت رونق هرچه بیشتر تجارت و افزایش ثروت خویش در داخل حکومت امریکا، سرمایه گذاری نموده و قدرت را خریدند. سپس سیاست‏های داخلی و خارجی ایالات متحدۀ امریکا منحیث یک شرکت تجارتی بزرگ طراحی ‏گردید. بناً، هرجائی که احتمال منافع گزاف می‏رفت، ایالات متحده به آن مناطق علاقمند می‏گردید و مانند سائر قدرت‏های استعماری قبل از خودش، آن را باید مورد استعمار قرار می‏داد. امریکا از جنگ جهانی دوم شروع الی اکنون در تمام جنگ‏های خونین جهان، جان ملیون انسان بی‏گناه را گرفته، مستقیم یا غیر مستقیم نقش اساسی داشته است.
تعداد انسان‏های بی‏گناهی که در کشورهای مختلف از اثر مداخلات سیاسی و نظامی امریکا به قتل رسیده اند، ازین قرار اند: نیکاراگوا 30هزار کشته، برازیل 100هزار کشته، کوریا 4ملیون کشته، گواتیمالا 200هزار کشته، هاندوراس 20هزار کشته، السلوادور 63هزار کشته، ارجنتاین 40هزار کشته، بولیویا 10هزار کشته، یوروگوای 10هزار کشته، اکوادور 10هزار کشته، پیرو 10هزار کشته، ایران 30هزار کشته، سودان 10هزار کشته، کولمبیا 50هزار کشته، پانامه 5هزار کشته، جاپان 140هزار کشته، سومالیا 5هزار کشته، فلیپین 150هزار کشته، هایتی 100هزار کشته، جمهوری دومینیکن 10هزار کشته، اندونیزیا یک ملیون کشته، یونان 10هزار کشته، لاوس 500هزار کشته، تیمورشرقی تقریباً نیم نفوس‏اش کشته، کمبودیا یک ملیون کشته، انگولا 300هزار کشته، کانگو 2 ملیون کشته، ویتنام 1.5 ملیون کشته، چیلی 50هزار کشته.  { این بخش در دیزاین بصورت تیبل درآید بهتر است}
این ارقام بصورت رسمی به نشر رسیده است، حال آن که حقیقت امر چندین مرتبه بیشتر از آنچه است که اعلام می‏گردد؛ و اما از زمان مداخلۀ مستقیم امریکا در سرزمین‏های اسلامی در می‏یابیم که بیشتر از یک ملیون مسلمان بی‏گناه در عراق، بیش از 470هزار مسلمان بی‏گناه در سوریه  و به همین طور صدها مسلمان بی‏گناه دیگر در یمن، مصر، فلسطین، لیبیا، اردن، پاکستان، کشمیر، برما و سائر مناطق دیگر، بدون کدام جرمی به شهادت رسیده اند.
امریکا از آوان رقابت‏هایش علیه اتحاد جماهیر شوروی و سپس مداخلات مستقیم‏اش در افغانستان باعث گردید تا بیش از 5ملیون مسلمان بی‏گناه درین سرزمین کشته شوند! امریکا اختلافات میان افغانستان و پاکستان را چندین مرتبه وخیم‏تر ساخته است، و این دو مردم باهم برادر را به جان یک‏دیگر انداخته، طوری که از هردو طرف به طور اوسط روزانه ده‏ها تن بی‏گناه کشته می‏شوند. امریکا؛ مانند: عراق، افغانستان را نیز به‏سوی تجزیه و تفرقه می‏کشاند. مردم مسلمان افغانستان باید آگاه و بیدار باشند که امریکا پلان‏های بس شوم و خطرناکی برای ما در سردارد، که تعدادی ازین پلان‏ها را علناً به چشم سر مشاهده می‏نمائیم و تعدادی بس خطرناک‏تر نیز در راه است.
امروز بشریت از امریکا و اعمال تروریستی و دهشت افگنی‏اش در هراس است؛ پس مردم مسلمان افغانستان باید امریکا را در صدر لست دشمنان خویش درج نموده و در صدد بیرون راندن این دشمن خطرناک ازین قسمت سرزمین اسلامی برایند.
مردم مسلمان افغانستان باید از دست‏نشانده‏های امریکا و غرب بترسند
یکی از شاخصه‏های قدرت‏های استعماری این است که در مستعمرات خویش اشخاصی را می‏گمارند که بصورت غیر مستقیم تمام قوانین، ارزش‏ها و نظامِ قدرت استعماری را تطبیق نمایند. پس دست‏نشانده‏های قدرت‏های استعماری از جمله امریکا، اغلباً از خود همان مردم استعمار شده می‏باشند، تا بصورت درست نظام جدیدی را بالای مردم تطبیق نمایند. پس حکام امروزی در افغانستان از جمله خطرناک‏ترین عناصر برای مردم مسلمان افغانستان می‏باشند. این عناصر با استفاده از وسائل و ابزارهای مختلف همیشه کوشش می‏نمایند تا نظام استعماری در مطابقت و موافقت با ارزش‏های عقیدتی مردم جلوه کرده و توجیه شود. این عناصر از جمله دشمنان سرسخت دین و ارزش‏های مردم مسلمان افغانستان به شمار می‏روند.
پس به همان اندازه‏ای که قدرت‏های استعماری برای مستعمرین شان خطرناک اند، گماشته‏گان و دست‏نشاندگان آنان نیز برای مردم خطرناک می‏باشند. بناً، مردم مسلمان افغانستان باید محاسبه نمایند که آیا از «حزب التحریر» باید ترسید یا از کرزی، غنی، عبدالله و سائر گماشته‏گان غرب بر مردم مسلمان افغانستان؟!
مردم مسلمان افغانستان باید از احزاب و گروه‏های ملیت‏گرا بترسند
از آنجائی که سیاسیون در افغانستان با سؤ استفاده از قوم و قومیت، به قدرت رسیده و برای بقای قدرت خویش نیز ازین حربه همیشه استفاده نموده اند، بناً ملیت‏گرائی و تعصب قومی در میان سیاسیون افغانستان منحیث یکی از منابع قدرت آنان به حساب می‏اید. پس سیاسیون در تحت نظام دموکراسی هیچ‏گاهی اجازه نخواهند داد تا اقوام افغانستان باهم دیگر وحدت و اتحاد داشته و برادرانه باهم زیست نمایند؛ زیرا درین صورت قدرت این سیاسیون خاتمه یافته و آنان از عرصۀ قدرت و سیاست به انزوا کشانیده می‏شوند.
شاید برای خوانندگان گرامی پرسشی ایجاد گردد که گویا مرامنامه، اهداف و شعارهای این احزاب در افغانستان اکثراً «وحدت ملی»، «اتحاد» و «یکپارچگی» مردم افغانستان است، پس چگونه من این ادعا را مطرح کردم؟ بلی! متأسفانه که این احزاب تحت شعارها و اهدافی ازین قبیل چهرۀ اصلی و هدف واقعی خویش را پنهان نموده و تلاش می‏نمایند تا مردم مسلمان افغانستان را چندین بار دیگر بفریبند. پاسخ پرسش فوق خیلی ساده است؛ مردم مسلمان افغانستان نباید به شکلیات یک حزب، اهدافی که آنان ادعا می‏نمایند وغیره مسائل ظاهری اهمیت بدهند، بلکه آنان باید بیندیشند که این احزاب در چند سال گذشته، افغانستان را به کدام سو کشانیدند. آیا این طور نیست که احزاب تأسیس شده توسط تعدادی از متعصبین پشتون بسوی پشتونیزم، و احزاب تأسیس شده توسط متعصبین تاجک به سوی تعصب تاجیکی، و به همین ترتیب متعصبین اقوام دیگر مانند: هزاره و ازبیک مردم را به تعصب قومی تشویق و رهبری می‏نمایند؟
آیا این طور نیست که هر کدام ازین احزاب به دامن یکی یا تعدادی از قدرت‏های غربی و شرقی افتاده و به منظور رسیدن به قدرت غلامی آنان را قبول نموده اند؟ و حتی در اکثر موارد این احزاب پلان‏های شوم و نقشه‏های خطرناک قدرت‏های بیرونی را در افغانستان تطبیق نمودند. مثال عمده‏ای که درین مورد می‏توان اشاره نمود، همانا کشانیدن افغانستان به‏سوی تجزیه به شمال و جنوب می‏باشد. تعدادی از احزاب و چهره‏ها درین پلان خطرناک نقش عمده‏ای بازی می‏نمایند.
آن عده از احزاب و چهره‏هائی که با سؤ استفاده از کلمۀ «افغان»، «افغانستانی»، «خراسانی» و همچو مسائل چالش‏ها و تنش‏های عمیقی را در میان اقوام افغانستان دامن زده و به‏راه انداختند، از جمله خطرناک‏ترین جریانات برای مردم افغانستان به حساب می‏روند. جناح‏هائی که تحت نام این و آن در انتخابات مفتضح ریاست جمهوری سال قبل اشتراک کرده و فضای سیاسی افغانستان را به دو قطب که در محوریت تاجک و پشتون می‏چرخید، از جمله بزرگ‏ترین کمک کننده‏گان پلان تجزیۀ افغانستان می‏باشند.
مردم افغانستان باید از حلقات و بازی‏های استخباراتی درون ارگ بترسند
دامنۀ فعالیت‏‏های استخبارات کشورهای استعماری و منطقه در داخل افغانستان حد و مرزی را نمی‏شناسد. این فعالیت‏ها، درین اواخر به بازی‏های خطرناک میان حلقات خاصی در داخل ارگ و سائر نهادهای مهم دولتی در افغانستان مبدل گردیده، که مردم مسلمان افغانستان را به وخیم‏ترین حالت رسانیده است. حلقاتی در داخل ارگ از سازمان‏های استخباراتی امریکا، انگلیس، ایران، روسیه وغیره ممالک، پول دریافت نموده و نقشه‏های آنان را درین سرزمین تطبیق می‏نمایند. این نقشه‏ها پیامدهای جز به خاک و خون کشانیدن مردم مظلوم افغانستان، به غارت بردن هست و بود این مردم، به یغما بردن ارزش‏های دینی مسلمانان افغانستان، ایجاد تفرقه و راه اندازی جنگ‏های خونین زیر عنوان تروریزم، طالب، داعش وغیره چیزی بیش نیستند. سازماندهی حملات تروریستی، ایجاد ارهاب و وحشت در میان مردم مناطق مورد نظر آنان در افغانستان جهت تطبیق پلان‏های مشخص، حمایت و بهره‏گیری از فساد گستردۀ اداری که روزبه‏‏روز به فقر مردم افغانستان می‏افزاید، غصب زمین‏های مردم، فروختن افغانستان به ممالک مختلف تحت نام پیمان‏های امنیتی که جز ریختن خون صدها هزار مسلمان بی‏گناه، هیچ نفعی برای این مردم نداشته است؛ و ده‏ها خیانت بزرگ و نابخشودنی از داخل ارگ ریاست جمهوری به شمول نهادهای مهم دولتی در افغانستان صورت می‏گیرد. اینان در حقیقت دشمنان خطرناکی اند که در جامۀ خدمت‏گار برای مردم افغانستان درامده اند. پس مردم مسلمان افغانستان از کی باید بترسند؟
و اما حزب التحریر!
این حزب به هدف وحدت مسلمین در تحت سایۀ خلافت واقعی اسلامی برخواسته است. پس این حزب و افکارش نه تنها این که در قالب یک قوم خاص نمی‏گنجد، بلکه این حزب بصورت شبانه روزی تلاش دارد تا میان اقوام مختلف افغانستان بصورت عمیق اتحاد و برادری را در چوکات مفاهیم ناب اسلامی، ایجاد نماید. حزب التحریر نه تنها این که می‏خواهد میان اقوام مختلف افغانستان اتحاد و یکپارچگی واقعی را بوجود آورد، بلکه تلاش دارد تا افکار کتلۀ عظیمی از مسلمانان جهان را در روشنائی افکار عمیق اسلامی باهم همنوا سازد.
حزب التحریر از بدو تأسیس‏اش تاکنون در هرجائی که فعالیت داشته است، افراد متخاصم، اقوام مختلف و گروه‏های متنازع را باهم دیگر متحد ساخته است. مثال واضح آن همانا فعالیت‏های این حزب در افغانستان است که اعضای آن متشکل از تمام اقوام و اقشار مختلف درین سرزمین می‏باشند. این حزب نه تنها این که افراد، چهره‏ها و گروه‏های متعدد را باهم متحد ساخته، بلکه اقوام بزرگ را نیز باهم نزدیک ساخته است. پس مردم مسلمان افغانستان از کی باید بترسد؟
حزب التحریر از آوان فعالیت‏هایش در افغانستان همواره نقشه‏ها و توطئه‏های استعمار را در افغانستان بوضاحت تمام برای مردم مسلمان افشا نموده است. حزب التحریر برخود فرض می‏داند که از مصالح مردم افغانستان، منحیث بخشی از امت اسلامی، بصورت عمیق و گسترده دفاع نماید. هم‏چنان حزب التحریر واجب می‏داند که مردم مسلمان افغانستان را نه تنها این که باهم متحد سازد، بلکه آنان را با تمام امت مسلمه همنوا و همصدا گرداند. حزب التحریر منحیث قوی‏ترین، گسترده‏ترین و عمیق‏ترین حزب سیاسی در سراسر جهان، برخود واجب می‏داند که دسایس کفار علیه مسلمانان، به خصوص مردم مسلمان افغانستان را واضحاً افشا نموده و برای بیداری و نهضت این امت رنج دیده از هیچ گونه سعی و تلاشی دریغ ننماید. پس مردم مسلمان افغانستان باید از کی بترسند؟ از حزب التحریر؟!
تمام اهداف، فعالیت‏ها و تلاش‏های خستگی ناپذیر حزب التحریر محض فلاح و رستگاری دنیا و آخرت امت مسلمه از جمله مردم مسلمان و مجاهد افغانستان می‏باشد. حزب التحریر با تاریخ 63 ساله‏اش، در سراسر سرزمین‏های اسلامی اعتماد مسحتکمی را ایجاد نموده است، که این حزب واقعاً محض رضای الله سبحانه وتعالی و برای مصالح امت اسلامی فعالیت می‏کند، نه چیزی غیر از آن. بناً، مردم مسلمان افغانستان هیچ‏گاهی از حزب التحریر نمی‏ترسند، بلکه بر آن اعتماد نموده و از حلقات و نهادهای که مخالف اهداف و اعتقادات اسلام فعالیت و عمل می‏نمایند، می‏هراسند.

ولید «عمر»

ادامه مطلب...

حاکمان افغانستان کی‏ها اند؟!

  • نشر شده در سیاسی

در 21 فبروی سال 1919م، امیر حبیب الله خان ظاهراً در یک کودتای خانوادگی به‏قتل می‏رسد و شاه امان الله پسرش در کابل قدرت را به‏دست می‏گیرد. شاه جوان بعد از به‏قدرت رسیدن فوراً با ارسال نامه‏ای به‏نماینده انگلیس در هند بریتانوی، علاوه بر آگاهی از حاکمیت‏اش خواهان استقلال از استعمار انگلستان گردید. انگلیس‏ها قبل از این نیز با معاهدات ننگین تسلط استعماری‏شان را بر افغانستان حفظ نموده بودند؛ اما شاه امان الله بعد از به‏قدرت رسیدن فقط دو مسئله را از انگلیس‏ها تقاضا نمود. ابتدا پذیرش استقلال افغانستان-البته آزادی در سیاست خارجی- ثانیاَ تعدیل خط دیورند، خصوصاً منطقه وزیرستان به‏افغانستان سپرده شود، ولی انگلیس‏ها در ابتدا همه موارد را رد نمودند. چنان‏که هیئت افغانی به‏ریاست محمد ولی خان در آن زمان به‏منظور امضای معاهدات سیاسی و تجاری به‏ایتالیا سفر کرد؛ در مقابل دولت انگلستان از این قضیه به‏خشم آمد، آن‏ها با بیان این‏که افغانستان بنابر معاهداتی که با امیر حبیب الله خان(پدر امان الله خان) و حتی قبل از آن عقد کرده‏اند، افغانستان جزء از قلمرو امپراتوری انگلستان به‏شمار می‏رود، و هیئت افغانی بدون اجازه‏ای دولت انگلیس صلاحیت امضای چنین معاهداتی را با کشورهای دیگر ندارد.

جالب این‌جاست زمان‏که هیئت افغانی به‏لندن رسید، کرزون وزیر خارجه وقت انگلستان از مذاکره در مسایل سیاسی با این هیئت ابا ورزید و این مسئله را بشکل اهانت آمیز به‏وزارت امور مستعمرات در هند بریتانوی راجع نمود؛ به‏همین علت شاه امان الله برای به‏کرسی نشاندن حداقل این آروزیش، رو به‏شرق(اتحاد جماهیر شوروی) آرود، زیرا افغانستان در آن زمان بر اساس توافقات انگلستان و اتحاد شوروی، نقش منطقه حائل میان این دو قدرت شرقی و غربی به‏شمار می‏رفت.

دولت کمونستی اتحاد شوروی وقت، پس از مطلع شدن از روابط تیره‏ای افغانستان با انگلستان، بتاریخ 13 مارچ 1925م دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست-شاخه بلشویکی- در نشست ویژه‏ای خود در باره مسئله افغانستان چنین فیصله نمود: "به‏رفیق فرونزه کمیسار خلق در امور نظامی گفته شود تا در باره تدبیرهای ممکنه در قبال شورش در افغانستان فکر کند." بعداً فرونزه به‏تاریخ 26 مارچ 1925م پیشنهاداتی خود را مبنی بر این‏که چگونه می‏توان به‏شاه امان الله کمک نظامی ارسال نمود به‏دفتر سیاسی ارائه داد؛ بنابر توصیه‏ای فرونزه که در آن آمده بود: "دفتر سیاسی تصویب نمود که در مرزهای افغانستان و شوروی پایگاه‏های بیشتری رزمی متمرکز گردد. افزون برین به‏شاه امان الله کمک‏های بلاعوض بار دیگر 250 هزار روبل[واحد پول شوروی] پرداخت گردد، و با شرایط مساعد محموله‏ای بزرگ جنگ افزار و مهمات-به‏میزان 500 هزار روبل ارزان‏تر از بهای واقعی آن- فروخته شود."1

این نخستین مرحله‏ای بود که یک حاکم افغانی خود را از تسلط غرب رهایی بخشیده و به‏چنگ کمونیزم در شرق، نزدیک می‏سازد! با این همه شاه امان الله آرام نه‏نشت، وی در پهلوی جلب توجه شوروی، به‏اروپا سفر نمود. شاه جوان در این سفر با تأثیر پذیری از فرهنگ و ارزش‏های نامشروع اروپایی آن را وارد افغانستان کرد، و نیز برای بار اول این فرهنگ را بالای مردم مسلمان این سرزمین تحمیل نمود. چنان‏که شاه امان الله پس از بازگشت از اروپا(1927م)، اصلاحات جدیدی را با این شرایط پیشنهاد نمود که مهم‏ترین آن قرار ذیل است:

1-      رفع حجاب و آزاد ساختن زنان.

2-      مردان لباس سنتی را ترک نموده و لباس اروپایی بر تن نمایند.

محمد هارون مجددی در یادداشت‏هایش می‏نويسد: "امان الله خان نيتی براندازی اسلام را داشت. وی اراده داشت تا نقش کمال اتاترک را در افغانستان بازی کند." به‏هر صورت مؤرخین یگانه عامل اساسی از هم پاشیدن نظام شاهی امان الله را ترویج فرهنگ اروپایی در افغانستان برمی‏شمارند، که هیچ سازگاری با فرهنگ اسلامی این سرزمین نداشت.   

پس از سقوط حکومت شاهی امان الله خان در سال 1929م، حبیب الله کلکانی مشهور به‏بچه سقا قدرت را در دست می‏گیرد. هرچند وی اقتدارش را با شعار تطبیق شریعت آغاز نمود، ولی نحوۀ حکومت حبیب الله کلکانی به‏هیچ عنوانی مطابق شریعت اسلام نبود، زیرا ساختار حکومت‏داری در اسلام چنین نیست که وی ایجاد کرده بود. سرانجام حکومت وی بعد از 8 ماه زمامداری، توسط نادرشاه(پدر ظاهرشاه) از هم پاشید و خودش نیز به‏دار آویخته شد.

جالب است، زمانی‏که حبیب الله کلکانی قدرت را از شاه امان الله به‏دست گرفت، نادرشاه در فرانسه بسر می‏برد. شاه امان الله از وی درخواست نمود تا از طریق قلمرو روسیه وارد افغانستان شود و در مقابل دولتی ظاهراً باغی کلکانی-مشهور به‏بچه سقا- استادگی نماید، ولی نادرشاه برخلاف میل شاه امان الله خان از طریق هند بریتانوی وارد افغانستان گردید. وی به‏تاریخ 13 اکتوبر 1929م خود را به‏کابل رسانید و قدرت را از حبیب الله کلکانی خلع و خودش را به‏عنوان شاه افغانستان معرفی نمود. گفته می‏شود که نادرشاه در راه(هندوستان) با ماموران انگلیسی گفتگو و ظاهراً معامله پنهانی را انجام داده بود، به‏همین دلیل دولت انگلستان در سال نخست پادشاهی نادرشاه به‏تعداد ده هزار تفنگ، پنج ملیون کارتوس و یک‏صدوهشتاد هزار پوند، تحویل داد.

نادرشاه پس از به‏قدرت رسیدن سیاست خارجی‏اش را بسان سیاست خارخی شاه امان الله-مبنی بر بی‏طرفی- اعلام داشت، ولی برعکس با پشت پا زدن اتحاد شوروی، در خفا با انگلستان رابطه‏ای نزدیک برقرار نمود. به‏همین علت نادرشاه با اتحاد شوروی روابطش را سرد ساخت، تا جای که حتی مستخدمین هوائی شوروی را طرد و ورود هیئت تجاری روسی را به‏افغانستان نیز نپذیرفت؛ برعلاوه فعالیت‏های طرفداران کمونیزم را شدیداً سرکوب کرد. سرانجام وی بعد از چهار سال حکومت در سال 1933م توسط یک تن از شاگران مکتب به‏قتل رسید و پسر نوزده ساله‏اش محمد ظاهر به‏عنوان شاه افغانستان بر تخت نشست.

بعد از به‏قدرت رسیدن ظاهرشاه برعکس پدرش نادرشاه، نزدیکی روابط با اتحاد جماهیر شوروی به‏ویژه بعد از برچیده شدن دامنه‏ای امپراتوری انگلیس از هندوستان در جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد میان ابر قدرت نو ظهور(مریکا) و اتحاد جماهیر شوروی، دوباره برقرار شد. در این مرحله حزب بلشویکی حاکم بر شوروی جهت نزدیک شدن با افغانستان از تیرگی روابط میان پاکستان و افغانستان بر سر آزاد سازی قبایل پشتونستان بهره‌ برداری نمود. از سوی دیگر، رژیم ظاهرشاه نظام منحط و ضعیفی بود و نياز داشت تا از بیرون حمایت گردد. با این وجود کمونیستان با درک این مسئله حمایت خود را از سیاست ظاهرشاه اعلام داشتند. به‏همین دلیل ظاهرشاه امتیازاتی بیشتری به‏روس‏ها قایل گردید. در مقابل روس‏ها برای نفوذی هرچه بیشتر کمک‏های خود را با افغانستان مشروط بر این ساخته بودند که باید حزب کمونيستی در افغانستان تأسیس گردد و نیز از حمایت دولت برخوردار باشد. سرانجام ظاهرشاه به‏این فرمایش کمونیستان لبیک گفت، و از همین‏جا بود که کمونیزم در افغانستان برای نخستین بار ریشه دوانید.

چنان‏چه در این زمان بود که مردم به‏ویژه علما در اعتراض به‏نشر شعری از «حسن بارق شفیعی» که لنین را حتی بالاتر از مقام پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم ستوده بود و در جریده‏ای حزب پرچم نیز نشر گردید، اعتراض نمودند. آن‏ها برضد کمونیزم و حامیان شان در مسجد پل خشتی کابل دست به‏اعتراض گسترده زدند، و نیز از دولت خواسته‏های را مبنی بر جلوگیری از چنین روندی ابراز داشتند؛ اما دولت خواسته‏های آن‏ها را توام رد می‏نمود. چنان‏که یک هيئت از مسجد پل خشتی تعیین گردید که ریاست آن را عبدالمجید‌خان مجددی از کوهستان به‏عهده داشت، آن‏ها به‏ارگ رفتند تا با محمد ظاهر شاه درین مورد ملاقات نمایند، اما ظاهرشاه تمام خواسته‏های آن‏ها را رد نموده بیان داشت: "من مانند امان‌ الله ‌خان نیستم تا با این اعتراضاتی شما افغانستان را ترک کنم!"

روس‏ها علاوه بر ترویج مفکوره‏های مارکسیستی در پی بیرون راندن حامیان غرب به‏ویژه امریکا در زمان حکومت شاهی بودند. آن‏ها به‏آسانی توانستند شاه محمودخان(صدر اعظم) را از اریکه قدرت بر اندازند و به‏جای او محمد داوود را بحیث صدر اعظم که یگانه فرد مناسب برای اهداف‏شان در آن زمان بود، روی کار آورند.

چنان‏که "در دوره صدارت محمد داوود‌خان روابط افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی گسترش یافت و تعداد زیادی از اتباع آن کشور تحت عناوین مختلف وارد افغانستان شدند. آن‏گونه که در عصر کنونی غرب و در رأس امریکا با ارسال جاسوسانی زیر عنوان مشاورین چنین می‏کند! آن‏ها آثار مارکسیستی را بیش از سابق در جامعه توزیع کردند و به‏تشویق ایشان حلقه‌های کوچکی مطالعه و مباحثه در شهر کابل و سایر شهرها تشکیل گردید."2 سرانجام این مهربانی‏های داوودخان با کمونیستان، منجر به‏کوتای 26 سرطان سال 1352هـ.ش(1973م) و نابودی نظام شاهی گردید.

پس از به‏قدرت رسیدن داوودخان و اعلام نظام جمهوریت در سال 1973م، مستشاران روسی رسماً در افغانستان دست بکار شدند. از سوی دیگر اتحاد جماهیر شوروی به‏دلیل تقویت روابط جهت نشر و پخش افکار مارکسیستی، کمک‏های اقتصادی از جمله ارسال اسلحه مورد نیاز افغانستان؛ مانند: تانک‏های مدل T34، بمب‌ افگن‏های DL28، هلیکوپترها و سلاح‏های دستی آغاز شد. به‏قول ویلهلم دیتل: "افغانستان در آن زمان به‏عنوان یکی از مراکز حیاتی سیاست مسکو در آمده بود، و سال به‏سال بر قدرت آن افزوده می‏شد."

اما دیری نپائید که داوودخان از شرق(شوروی) به‏غرب(امریکا) رو گشتاند. وی در گام نخست وزرای وابسته به‏کمونیزم-جناح‏های خلق و پرچم- را از کابینه‏ای خود دور ساخت و بعد از آن دست به‏عقب نشینی از برنامه‏های اصلاحات اراضی زد و بجای آن برنامه افزایش مالیات را تقویت نمود. این اولین تلاشی تغییر سیاستی داوودخان از شرق به‏غرب بود. وی ابتدا روابط نزدیک با وابسته‏گان امریکا در منطقه از جمله پهلوی شاه ایران و انور سادات رئیس جمهور مصر برقرار کرد، و نیز سفری هم به‏امریکا داشت. دلیل عمده‏ای رو گشتاند سردار محمد داوودخان از شرق به‏غرب را تیره شدن روابط داوودخان با برژنف رهبر اتحاد جماهیر شوروی می‏دانند، که عملاً داوودخان را سرزنش کرده بود. با این روشی داوودخان سرانجام شوروی‏ها با حمایت از جناح‏های خلق و پرچم، کودتاه هفتم ثور سال 1357هـ.ش را راه‏اندازی کردند که منجر به‏سرنگونی جمهوریت داوودخان و قتل خودش همراه با 28 تن از اعضای فامیلش گردید.

بعد از به‏قدرت رسیدن جناح‏های خلق و پرچم و تطبیق مفکوره کمونیزم در افغانستان به‏رهبری نور محمد ترکی، کشتار و خشم همه جا را فرا گرفت. از یک طرف تضادهای درون حزبی میان طرفداران خلق و پرچم به‏میان آمد؛ چنان‏که: حفیظ الله امین استادش نور محمد ترکی را به‏قتل رسانید و بعد روس‏ها حفیط الله امین را که به‏غرب رجوع کرده بود، ترور کردند. پس از ترور حفیظ الله امین، ببرک کارمل از جناح پرچم قدرت را به‏دست گرفت. کارمل نیز بعد از چندی از قدرت بر کنار گردید و داکتر نجیب الله جانشین وی شد. همزمان با اوج گیری نظام کمونیستی در افغانستان، مبارزه و جهاد بر ضد کمونیزم آغاز گردید که منجر به‏شهادت بیش از یک‏ونیم میلیون مسلمان گردید. در نهایت تداوم نظام کمونیستی با کودتای هفتم ثور سال 1357هـ.ش آغاز و با عزل داکتر نجیب الله در هشتم ثور سال 1371هـ.ش و با پیروزی مجاهدین از هم پاشید.

هرچند پیروزی مجاهدین-تنظیم‏های هفت‏گانه‏ای جهادی- در برابر کمونیزم البته در ابتدا تا حدی امیدها را زنده کرده بود، اما در واقع این پیروزی در برابر کمونیستان باوجود قربانی بیش از هزاران مسلمان، سرانجام به‏نفع بی‏گانه‏گان تمام شد که امروزه تداوم آن را عملاً با اشغال غرب و در رأس امریکا به‏چشم سر خود مشاهده می‏نمائیم.

اگر در رأس مردم مجاهد و مخلص افغانستان، رهبرانی قدرت طلب حضور نمی‏داشتند، شاید اینقدر بحران دامن‏گیر مردم این سرزمین نمی‏گردید، ولی آن‏ها بودند که با استفاده از مجاهدت مردم مسلمان، سرانجام مسلمانان را از دام کمونیزم به‏دام نظام سرمایه‏داری غرب گرفتار ساختند.

به‏هر حال با پیروزی تنظیم‏های هفت‏گانه‏ای جهادی و تشکیل دولت ظاهراً اسلامی به‏رهبری صبغت الله مجددی، آغاز جنگ‏های داخلی در افغانستان بود، تا این‏که در زمان برهان‏الدین ربانی، گروه موسوم به‏طالبان با شعار «نابودی حکومت شر و فساد» کابل را به‏تصرف خود در آوردند.

رهبران مجاهدین پس از اختلافات زیادی بر سر کرسی ریاست دولت، سرانجام به‏توافق نرسیدند؛ اما پس از تصرف کابل-پایتخت افغانستان- توسط طالبان، برهان الدین ربانی یکجا با احمد شاه مسعود و برخی از رهبران گروه‏های دیگر جهادی به‏نحوی قدرت را به‏شمال انتقال و نیز در اختیار گرفتند. آن‏ها برضد طالبان جبهه‏ای را تحت عنوان جبهه مقاومت شمال الی سرنگونی این رژیم در سال 2001م توسط امریکا، راه‏اندازی کردند.

امریکا پس از حادثه 11 سپتمبر 2001م با بمباردمان هوائی و پیشروی نیروهای زمینی جبهه مقاومت شمال، به‏حاکمیت طالبان در اکثر مناطق افغانستان پایان داد. از اینجا بود که افغانستان یک باری دیگر عملاً مورد اشغال امریکا قرار گرفت که این اشغال تاکنون ادامه دارد. پس از اشغال افغانستان، ایالات متحده امریکا برای تعیین افرادی مورد نظرش در شهر «بن» کشور آلمان، کنفرانسی را راه‏اندازی نمود که در آن بر اساس اکثریت آرا گفته می‏شد «عبدالستار سیرت» از نزدیکان ظاهرشاه-شاه سابق افغانستان- به‏عنوان رئیس دولت انتقالی افغانستان برگزیده شد، اما امریکا با انتخاب وی مخالفت نمود، زیرا این شخص مورد نظر امریکایی‏ها نبود!

امریکایی‏ها در نهایتی امر در کنفرانس بن با پیشنهاد حامد کرزی موافقت‏شان را از این روند نیز اعلام داشتند و «حامد کرزی» را به‏عنوان شخص مورد نظر برتمام اشتراک کننده‏گان کنفرانس تحمیل کردند. حامد کرزی ابتدا به‏عنوان رئیس اداره انتقالی و بعد بحیث رئیس جمهور در یک انتخابات کاملاً نمایشی برگزیده شد. هرچند کرزی در اوایل از دخالت مستقیم خارجی‏ها در تمام امور چیزی بر زبان نمی‏آورد، زیرا در آن زمان جورج بوش از حزب جمهوری خواه که رابطه‏ای نزدیکی با حامد کرزی داشت، در قدرت بود؛ ولی بعد از به‏قدرت رسیدن بارک اوباما از حزب دموکرات، حامد کرزی ظاهراً از خارجی‏ها ناراضی به‏نظر می‏رسید. وی دلیل مخالفتش را ظاهراً تعقیب اهداف نامعلوم اشغالگران امریکایی در جنگ افغانستان زیر عنوان مبارزه با تروریزم، عنوان می‏نمود.

حامد کرزی بعد از دو دوره حکومت، سرانجام قدرت را بر اساس توافق دو کاندید بعد از انتخابات ننگین و پر از تقلب «2014م» که به‏میانجیگری جان کری وزیر خارجه امریکا صورت گرفت، به‏اشرف غنی و داکترعبدالله زیر عنوان حکومت وحدت ملی، تسلیم نمود. اشرف غنی که خانمش عیسوی و یک ژورنالیزم ماهری است، تمام عمر خود را در غرب گذارنیده است. وی بعد از اشغال افغانستان توسط امریکا وارد افغانستان شد و در پُست‏های مختلف از جمله در پُست وزارت مالیه و ریاست پوهنتون کابل کار کرده‏است. اشرف غنی یکی از سه نفری می‏باشد که امریکا در نظر داشت تا یکی از آن‏ها در آینده-پس از ختم حاکمیت حامد کرزی- قدرت سیاسی افغانستان را در کنترول داشته باشد، که آن‏ها عبارت اند از: زلمی خلیل زاد، علی احمد جلالی و شخص اشرف غنی احمدزی بود؛ سرانجام از میان این سه تن برگ برنده از آن اشرف غنی گردید.

اشرف غنی هم به‏پاس این منت امریکا، در نخستین روز کاری‏اش پیمان ننگین امنیتی با امریکا را بدون هیچ‏گونه درنگی به‏امضا رسانید. در این میان نقش عبدالله را نادیده نباید گرفت، وی که با پیشینه‏ای جهاد اما اکنون کمتر از آن نمی‏درخشد؛ زیرا این عبدالله بود که در ابتدای اشغال امریکا بحیث وزیر امور خارجه افغانستان، حضور بدون قید و شرط ناتو را طی معاهداتی به‏امضا رسانید.

به‏هر صورت، نتیجه حضور غرب و در رأس آن امریکا در افغانستان باوجود امضای ننگین پیمان ستراتیژیک امنیتی تاکنون نتوانسته حتی امنیت شهرهای بزرگ از جمله کابل پایتخت را تأمین نماید. علاوه بر آن روزتاروز وضعیت شکننده‏ای اقتصادی مردم روبه‏وخامت می‏گراید، در مقابل اما هیچ نوع آینده‏ای روشن را نمی‏توان از اوضاع جاری سراغ داشت. این را هم نباید از نظر انداخت که سرزمین افغانستان برای امریکا و سایر همپیمانانش، بسان سرنوشت قدرت‏های استعماری دیگر مبدل خواهد گشت؛ زیرا افغانستان سرزمین اسلام و مسلمانان هست، و هیچ‏گاهی کفر و لشکریانش در آن بقا و تداومی نخواهند داشت. این بود سرگذشتِ حاکمان افغانستان از-به‏اصطلاح- استقلال تا تجربه‏ای کمونیزم و نیز تطبیق نظام سرمایه‏داری به‏رهبری امریکا.

در این دوره‏های طولانی به‏خوبی مشاهده می‏گردد که تمام حُکام افغانستان به‏نحوی از انحا از جانب قدرت‏های متجاوز اجنبی تعیین و یا هم عزل و در نهایت به‏قتل می‏رسند. بنابرین به‏خوبی درک می‏شود که مشکل اصلی در کجا و در چه نهفته است؟ مشکلی که تاکنون افغانستان و حتی سایر سرزمین‏های اسلامی همچو افغانستان از آن رنج می‏برند.

اصلی‏ترین مشکلی که در این مدت حاکمان افغانستان به‏آن مواجه بودند، عدم توجه به‏اصل و اساس تطبیق احکام شرعی می‏باشد. آن‏ها در هر برهه‏ای زمانی به‏نحوی احکام شرعی را تنها در شعار از اسلام اخذ نموده، ولی در اصل به‏دستور قدرت‏های بزرگ بقا و تداوم خود را حفظ و به‏پیش می‏برده‏اند. در اینجا دیده می‏شود که چنین قدرت‏ها هیچ‏گاهی صاحب آزادی و پیشرفت نگردیده و در آینده هم نخواهند گشت؛ مگر این‏که دولت خود را بر اساس نظام الهی-دولت واقعی اسلام- بنا کنند، زیرا دولتی که بر اساس مبدأ اسلام بنا گردد در آن صورت تسلیم هیچ قدرت استعماری نخواهد شد، بلکه با ارداه قوی تمام جغرافیا و حتی سایر جهان را به‏تصرف خود در خواهد آورد و در نتیجه علاوه بر آزادی و پیشرفت، نظام خالق را جایگزین نظام بشر(دموکراسی) خواهد نمود. ما مثال آن را می‏توانیم در تشکیل خلافت عثمانی در آسیای صغیره(ترکیه کنونی) در سال 1453م و فتح مرکز امپراتوری روم شرقی(بیزانس) و گسترش دولت اسلامی در قلب اروپا یاد آور شویم.

از جانب دیگر تحقق این مفکوره از نظر عملی هم امکان پذیر است، چنان‏که حدود یک‏صدوپنجاه سال قبل امریکا جزء از مستعمرات انگلستان به‏شمار می‏رفت، اما اکنون نه‏تنها این‏که بالای انگلستان بل بالای تمام کشورهای اروپایی و حتی آسیایی تسلط و نفوذ دارد. این در حالی است که ظرفیت نیروی بشری و سایر امکاناتی که ما مسلمانان در سرزمین‏های خود برای احیای نظام جهانی داریم، امکانات چشم‏گیری است. علاوه بر این، بشارت خالق را که سرانجام قدرت سیاسی-نظامی جهان از آن اسلام و مسلمانان خواهد بود نیز با خود داریم. پس این‏ها همه واقعیت‏های‏اند که تشکیل دولت واقعی اسلامی در جهان را امکان پذیر می‏سازند؛ آنچه که در حد رویا نه بل در واقع تحقق پذیر است.

منابع:

1-       فرهنگ، مير محمد صديق 1374؛ افغانستان در پنج قرن اخیر؛ تهران؛ ج 2؛ ص 728.

2-       یوری، داکتر تیخانف؛ نبرد افغانی استالین(سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان)؛ مترجم: آریانفر عزیز.

نویسنده: احمدصدیق احمدی

 

ادامه مطلب...

هفت واقعیتِ نظام دموکراسی که مردم عام نمی‌دانند

  • نشر شده در سیاسی

این روزها فضای ما را موج دموکراسی و دموکراسی‌خواهی پُر نموده است. گفتمان‌ها، میزگردها، سخنرانی‌ها، تیتر رسانه‌ها همه بر محور معرفی دموکراسی به‌عنوان بهترین نظام برای حل مشکلات انسان‌‌ها می‌چرخد و دموکراسی را به‌عنوان تک سواری به‌معرفی می‌گیرند که هیچ بدیلی ندارد و پدید آورنده‌ی خوشبختی هاست. در این میان اما هیچ کس از بدبختی‌های دموکراسی نمی‌گوید، از ظلم، وحشت، بربریت و فاجعه‌ی دموکراسی حرفی به زبان نمی‌آورد. این حالت باعث سردرگمی مردم عام شده و تعدادی از بدان متمایل گشته اند. این جا سوالی مطرح می‌شود که آیا براستی آن‌طور که بعضی حلقات مدنی و روشنفکرنما‌های افغان به‌عنوان شاگردان نوآموز دموکراسی، از دست آوردهای این نظام حرف می‌زنند و با آب و تاب از آن دفاع می‌کنند، باعث خیر و فلاح جامعه بشری شده است، یا خیر؟

در این نوشته پیرامون موضوعاتی به‌بحث می‌پردازیم که هیچ‌گاهی طرفداران دموکراسی از آن حرفی به‌زبان نمی‌آورند. پیرامون آنچه دموکراسی در چند قرن اخیر برای بشریت به ارمغان آورده مکث می‌نمائیم تا چهره‌ی این نظام فاسد و پلید را برملا سازیم.

1-     حمایت از دیکتاتوری: حمایت از دیکتاتوران مستبد و خون آشام، یکی از اساسی‌ترین اصل سیاست خارجی کشورهای قدرت‌مند است. طوری‌که امریکا با حمایت از دیکتاتوران خاورمیانه توانسته است به بسیاری از اهداف منطقوی خویش دست پیدا کند. رژیم‌های دیکتاتوری می‌توانند حوزه عملکرد و نفوذ سیاست خارجی امریکا را گسترش دهند؛ یا به‌تعبیر بهتر سودی که دولت‌های دیکتاتوری در بسا اوقات برای تأمین منافع امریکا و غرب دارند، دولت‌های دموکرات ندارند. از همین‌روست، که از دیکتاتوران و حُکام مستبد در سراسر جهان حمایت مالی و سیاسی می‌نمایند. از حمایه آل سعود تا پشتیبانی از بزرگ‌ترین قصاب مسلمان‌ها بشار الاسد. از به قدرت رساندن السیسی در مصر تا حاکمیت راحیل/نواز در پاکستان. بی‌جهت نیست که امریکا در مواقع لازم روی رژیم‌های دیکتاتور سرمایه‌گذاری می‌کند تا توسط آنها از یکسو مسلمان‌کُشی نماید و از سوی دیگر، توسط این رژیم ها اهداف پلید‌ش را بدست بیاورد.

2-     راه اندازی جنگهای استعماری: یکی از بدترین تحفه‌های دموکراسی، راه اندازی جنگ‌های متعدد استعماری در سراسر جهان است که طی آن صدها میلیون انسان برای تأمین منافع اقتصادی شرکت‌های بزرگ و غول پیکر چند ملیتی و دولت‌ها دموکراتیک به کام مرگ فرستاده می‌شوند. طرفداران دموکراسی در صد سال اخیر بیشتر از صد و پنجاه میلیون انسان را در اثر جنگ‌های تحمیلی و اشغال‌گرایانه به قربانگاه فرستاده اند. از جنگ جهانی اول و دوم تا استعمار شبه قاره هند و شرق میانه. از به‌خاک و خون کشیدن سیاه پوستان افریقا و سرخ پوستان امریکا تا جنگ‌های عصر جدید در عراق، افغانستان، پاکستان، یمن و لیبیا. این همه جنگ‌ها  و انسان‌کُشی‌ها برای تحقق دموکراسی و آوردن صلح (!) و امنیت در جهان براه انداخته شده‌اند.

3-     نقض حقوق انسانی و شکنجه وحشیانهی زندانیان: بسیاری از مردم گمان دارند که در چتر نظام‌های دموکراتیک برخورد شایسته با مردم شده و از حقوق مردم پاسداری می‌شود. در حالی‌که بیشترین ظلم و وحشت در دولت‌های دموکراتیک صورت می‌گیرد. بیشترین افراد بی‌گناه در عقب میله‌های زندان‌ همین دولت‌ها شب و روز شان را سپری می‌نمایند. این دولت‌ها بسیاری افراد بی‌گناه را خودسرانه و بدون شواهد و اتهام، دستگیر و بازداشت می‌نمایند. ظلم و وحشت در زندان‌های امریکا در سراسر جهان بویژه در بگرام، ابوغریب، گوانتانامو زبانزد عام و خاص است. زندانیان را با بدترین شیوه‌ها و وسایل شکنجه می‌نمایند. شیوه‌های از قبیل: القاء حس خفگی در بازجویی  یا غرق مصنوعی (در این شیوه فرد احساس خفگی در آب می‌کند)، قراردادن چند روزه افراد در تاریکی مطلق، قراردادن چند روزه افراد در آب یخ، جلوگیری از خواب به مدت یک هفته، شکنجه با برق، قراردادن برخی زندانیان در صندوق‌های کوچک که توان تکان خوردن را ندارند، غوطه نمودن زندانیان در آب، تجاوز جنسی بالای زندانیان و ... می‌باشد. چنانچه گزارش‌های از زندان ابوغریب در عراق وجود دارد که بالای زن‌های مسلمان تجاوز نموده و حتی در زندان حمل گرفته و طفل بدنیا آورده اند.

4-     افزایش فقر و رشد روز افزون طبقات اجتماعی: همواره از طریق رسانه‌های جمعی و طرفداران دموکراسی اذعان می‌شود که دموکراسی لازمه‌ی پیشرفت است. در حالی‌که با ارزیابی اقتصاد جهانی در اثر تطبیق نظام سرمایه‌داری ـ دموکراسی، فقر گسترده‌ای دامن‌گیر جهان شده است. جهانی که در آن 3 میلیارد انسان با درآمد کمتر از 2 دالر در روز زندگی می‌کنند و روزانه 25000 تن در اثر گرسنگی می‌میرند. فاصله طبقاتی گسترده و رو به گسترش میان سرمایه‌دارها و فقرا در غرب( مهد دموکراسی) بیشتر از پیش جلوه‌نمایی می‌کند. چنانچه مؤسسه «آکسفام» در 2016   گزارشی را به نشر رساند که نابرابری‌های اقتصادی با گذشت زمان به‌شدّت روبه‌رشد است. در حال حاضر، ثروت 3.5 میلیارد نفر در جهان معادل است با ثروت 62  سرمایه‌دار بزرگ. این مؤسسه دریافته‌ است درصورت ادامه این روند، ثروت همین یک‌درصد بیشتر از ثروت 99 درصد جمعیت جهان خواهد شد.

5-     ناکامی در تأمین حقوق زنان: هرازگاهی که از حقوق زنان صحبتی به میان می‌آید، از دموکراسی به عنوان بهترین نظام برای حل مشکلات زنان یاد می‌شود و آن را منحیث یک الگو به جهانیان پیشنهاد می‌کنند. در حالی‌که این نظام در تضمین حقوق اساسی به شدّت ناکاره‌گی‌اش را به نمایش گذاشته و زنان در این جوامع با انواع و افسام خشونت‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند. هند، به عنوان بزرگترین دموکراسی دنیا، دربلند بودن میزان تجاوز جنسی بالای زنان در سطح جهان مشهور است. طوری‌که این معضله به یک بحران عظیم اجتماعی در این کشور مبدل گردیده است و بصورت روز افزون قربانیان آن افزایش می‌یابد. دولت هند نتوانسته این مشکل را حل نماید و در هر 22 دقیقه یک تجاوز جنسی علیه زنان در هند ثبت می گردد. همچنان در امریکا سالانه 638 هزار زن مورد تجاوز و خشونت جنسی قرار می‌گیرند.

6-     نظام سیاسی فاسد:  نظام سیاسی دموکراسی یکی از فاسد ترین مدل سیاسی در جهان است. این نظام بارها و بارها نشان داده است که هیچ راه حل واقعی برای مشکلات انسان‌ها ندارد. در دموکراسی افراد و احزابی به قدرت سیاسی می‌رسند که دارای بیشترین ثروت باشند و به‌محض رسیدن به‌قدرت، بیشتر از این‌که در فکر امور مردم و حل مشکلات آن‌ها باشند، در فکر پر نمودن جیب‌ها و برنده شدن در انتخابات بعدی می‌باشند. همچنان برای  حفظ قدرت برای سالیان متمادی، قوانین را طوری به تصویب می‌رسانند که قدرت را به‌نفع فرد یا حزب حاکم انحصار نمایند. از همین‌روست، مردم در غرب از سیاست متنفر شده و احساس کرده‌اند، کسانی که به‌نمایندگی از آن‌ها به‌قدرت می‌رسدند بارها وعده‌ها و شعارهای شان را به‌باد فراموشی می‌ سپارند و به آن‌ها خیانت می‌کنند. از تقلب در انتخابات تا فروش پُست‌های دولتی، از ترور شخصیت‌های سیاسی تا تحمیل مالیات سنگین بالای مردم بخاطر تمویل مصارف دولت همه و همه از فساد ذاتی این نظام منشأ می‌گیرد.

7-     لگام گسیختهگی بازار آزاد: همیشه برای ما می‌گویند که اگر بازارها را به حال خود رها کنید، کار آمدترین و عادلانه‌ترین نتایج را به بار خواهد آورد.  به این دلیل که افراد، خود بهتر از هر کسی می‌دانند منابعی که در اختیار دارند را چگونه به کار برند، و رقابت در بازار عدالت را تأمین می‌کند. همچنان همواره برای ما گوشزد می‌کنند که اقتصاد بازار ـ سرمایه‌داری ـ یک جامعه را پویاتر و ثروتمندتر ساخته و رفاه بیشتر را به ارمغان می آورد. آزادی‌های اقتصادی افراد را ثروتمند ساخته و اقتصاد جامعه را از حالت رکود به سوی بهبود سوق می‌دهد. در حالی‌که نتایج تطبیق و سیاست‌های بازار آزاد ناکاره از آب به در آمده و اقتصاد جهان را بسوی لگام گسیخته‌گی، رکود و سراشیب سقوط سوق داده است. بعضی از اقتصاددانان بازار آزاد ـ سرمایه‌داری ـ را به مار کُبری تشبیه نموده اند که در ظاهر ظریف و مقبول به‌نظر می‌آید، ولی زهر کُشنده و خطرناک دارد؛ یعنی با تطبیق این نظام فساد، فقر، بیکاری، فاصله طبقاتی، انحصار، احتکار، بحران‌های اقتصادی، ناامنی، دزدی و قوت گرفتن مافیا بصورت طبیعی به‌میان می‌آید؛ زیرا این نظام نابکار و فاسد این پدیده‌های شوم را در بطن‌اش می‌پروراند و ترویج می‌نماید. بحران‌های اقتصادی در غرب و وضعیت شکنندۀ اقتصادی در کشورهای حامل این نظام، بخوبی ناکامی این نظام اقتصادی را ثابت می‌سازد.

حالا نظام دموکراسی امتحانش را برای جهان داده است و به‌یقین که از این امتحان بارعایت موارد ذکر شده ناکام به در آمد و اعتبارش را در عرصه حل مشکلات بشر ثابت نساخته است. پس زمان آن فرا رسیده که برای حل صادقانه مشکلات بشر در جستجوی راه حل اساسی و قابل اعتماد در جهان برآئیم، تا به‌عوض نظام سرمایه‌داری ـ دموکراسی رهبری بشریت را به عهده گیرد و انسان‌ها را از گرداب بدبختی‌ها به‌عدل، رفاه و انسانیت برساند.

نویسنده: مصدق سهاک

ادامه مطلب...

ادعای همبستگی امریکا توسط اوباما، از تارِ عنکبوت هم ضعیف‏تر است!

  • نشر شده در سیاسی

به تاریخ 2016.01.12م، بارک اوباما در بیانیه‏ای اخیر خود پیرامون حالت همبستگی ایالات متحده امریکا ابراز نظر نموده، در ادامه ارزش‏های امریکائی و دست‏آورد قانون همجنس‏گرایان را نیز فراموش نکرد. اوباما در این سخنرانی سالانۀ خود درباره وضعیت عمومی امریکا، اقتصاد، امنیت، تغییرات آب و هوا، بالای رهبری جهان توسط امریکا بدون آن‏که پولیس جهانی باشد، بحث نمود. هم‏چنان به مسائل مهم داخلی آن کشور و چالش‌های بین ‌المللی نیز اشاراتی داشت. اوباما در این سخنرانی اش انتقاد کرد، هرکس ادعا کند که اقتصاد امریکا روبه انحطاط افتاده است، خیال‏ بافی می‌‏کند. سپس وی تناقض‏گوئی کرده بیان داشت: "اکثریت شغل‏های که در امریکا ایجاد شده است پایدار نبوده و شرکت‏های امریکائی به اثر وفاداری کمتری که به جوامع خودشان دارند، زمینه‏های اشتغال را خارج از امریکا برده و این سبب ورشکسته‏گی شرکت‏ها شده و به تناسب قبل، شرکت‏ها با رقابت سختی روبه‏رو اند.

هنوز سه روز از سخنان اوباما سپری نشده بود، که بازار سهام امریکا 3 درصد ورشکسته گردید. بر کسانی که مسایل اقتصادی امریکا را دنبال می‏کنند، پوشیده نخواهد بود که شعارهای بهبود و بالا گرفتن و به نقطه اخیر رسیدن وضعیت اقتصادی، خیال‏ بافی بیش نبوده، و اقتصاد سرمایه‏داری امریکا هم جزء خیال ‏بافی‏ها می‏باشد. چنان‏چه اوباما در جریان سخنرانی خود اعتراف داشت که چالش‏های بزرگ اقتصاد سرمایه‏داری در توزیع و ذخیره سرمایه است، که سرمایه در دست گروه اندک بر جامعه امریکا زانو زده، و سرمایه را متراکم و خون دل فقرا و مساکن را می‏مکند که این وضعیت خودبه‏خود زیان آفرین می‏باشد.

وی علاوه نمود، فقرا و دریافت کنندگان کمک‏های مواد غذائی عامل بحران مالی نیستند، بلکه وال استریت(wall street)  بی‏رحمانه عامل بحران بوده که از راه  افتتاح حساب خارج از امریکا، از مالیات طفره می‏رود. سپس اوباما راه برون رفت بحران مالی-اقتصادی و شیوه‏های رونق گرفتن اقتصاد را  بیان می‏دارد، که باید پیش‏رفت علمی، تحقیقی و اختراعات صنعتی درین میان انکشاف یابد. باوجودی که اوباما مشکل اقتصادی را در طریقه غلط توزیع ثروت و تراکم ثروت بدست اغنیا دانست؛ ولی در رسیدگی به چنین معضله‏ای خود را کنار زده بیان داشت که این وضع سبب می‏شود تا مردم صدای بلندتری داشته باشند نه خاموش‏تر. بلی! تاکنون اوباما و مانند او خدمه‏های معبد سرمایه‏داری نتوانسته اند راه حل مشکلات توزیع ثروت را پیشکش نمایند.

در بخش رهبری جهان توسط امریکا، اوباما اظهار داشت: "انزوای امریکا از رهبری جهان به مصلحت امریکا نیست، و بر امریکا لازم است تا رهبری جهان را بدوش داشته باشد." هم‏زمان با این، اوباما اشاره نمود که ساخت مجدد هر کشوری؛ مانند: افغانستان و عراق که با بحران مواجه استند آن را دوباره بسازیم، رهبری نیست. این دستور العملی برای در تله افتادن است؛ و هدر کردن خون و ثروت امریکائی‏ها، در نهایت تضعیف ماست. در ادامه اوباما این ادعا را که «دشمنان امریکا قوی‏ترند و امریکا ضعیف‏تر شده است» را رد نموده گفت: "دشمنان سرسخت ما در جهان امروز امپراتوری‏های اهریمنی؛ مانند: اتحاد جماهیر شوروی سابق نیستند، بلکه سرسخت‎ترین دشمنان ما دولت‏های اند، که درحال درمانده‏گی قرار داشته و نظام مستقری ندارند. در مورد القاعده و داعش اظهار نمود: "آن‏ها هیچ‏گاهی هستی ملی ما را تهدید نمی‏کنند، چون بیش از یک سال است که ائتلافی به رهبری امریکا با شرکت بیش از 60 کشور، نزدیک ده هزار حمله هوائی را بالای رهبری، منابع نفتی و اردوگاه‏های آموزشی و سلاح‏های داعش، انجام داده است."

اوباما با این سخنان‏اش اعتراف می‏کند که امریکا در مقابله با داعش به قوت‏های مختلف تکیه دارد؛ ولی وی سبب رشد سریع داعش را بیان ننمود که چرا باوجود هزارها حمله هوائی و ائتلاف 60 کشور جهانی، علاوه بر همکاری روسیه و دولت بشار اسد؛ داعش این‏قدر پیشرفت نموده است؟! اوباما از وضعیت خراب در سوریه استفاده نموده از «کانگریس» خواست تا استفاده «نیروی نظامی» را برای جنگ‏های تصویب نماید که در سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان، امریکای مرکزی، افریقا و آسیا، بار دوش امریکا شده است.

در عین زمان که اوباما برای مبارزه با جریانات جهانی، از کانگریس خواهان تصویب استفاده نیروی نظامی می‏باشد، ولی برعکس به کانگریس امریکا استفاده سیاست نرم و صبورانه و نیز دیپلوماسی را بجای سیاست سخت مشوره می‏دهد! این سیاست دوگانه‏ای اوباما به این دلالت دارد، جریانات و انقلاباتی که در جهان به‏ویژه در سرزمین‏های اسلامی، ایدیولوژی را حمل می‏نمایند که مخالف نظام فاسد، ارزش‏های فاسد و ایدیولوژی ظالمان‏ای امریکا، می‏باشد. تمام جنگ‏های که امریکا در آن فرورفته است، جنگ‏های سیطره طلبانه، استعماری و جنگ‏های اند که می‏خواهد مردم را تحت فرمان‏برداری خود در آورد؛ ولی با بسیار بی‏شرمانه‏گی اوباما از رهبرئی صحبت می‏نماید که گویا سیطره طلبانه نبوده، بلکه نرم می‏باشد!

ایالات متحده امریکا، داعش را خطر جدی تلقی می‏نماید؛ کدام خطر؟! در حالی‏که کشتار بی‏گناهان هیچ خطری برای امریکا تلقی نمی‏گردد. آیا خود امریکا در کشتار بی‏گناهان سهمی بزرگی را ندارد؟ این امریکا نبود که از استعمال مواد کیمیاوی بشار اسد در سوریه چشم پوشی نمود؟ آیا امریکا کشتار مردم فلوجه‏ی عراق را توسط مواد کیمیاوی فراموش نموده است؟ چگونه خون‏های مقدس که در زندان «ابوغریب» ریختانده شده ‏اند را فراموش نمائیم؟ آیا امریکا بشکل مرموزانه خطر اعلان خلافت را توسط داعش تمثیل نمی‏نماید؟ صرف نظر از صحت و عدم صحت خلافت داعش، خلافت بحیث یک دولتی که در آینده منافع امریکا را تهدید می‏نماید، یا این ‏که این کار توسط داعش محقق خواهد شد؟ در حالی ‏که خود اوباما پاسخ را می‏داند که القاعده و داعش هیچ کدام تهدید جدی برای امریکا نمی‏باشند.

این واقعیت را امریکا کاملاً درک می‏کند که داعش هیچ خطری برایش نبوده و خوب می‏داند که از همان روز اول تمامی کارهایش در سوریه فقط برای جلوگیری از سقوط دولت بشار بود، که مبادا اداره سوریه به دست کسانی بیفتد که هیچ ارزشی را برای جامعه جهانی و امریکا قایل نیستند. عجب نخواهد بود که در بیانیه‏اش اوباما بی‏شرمانه بیان داشت، که امریکا همیشه در مقابل هرگونه تهدید باهوشیاری کامل و با تمام نیرو از مردم و متحدانش؛ مانند: بشار اسد، سیسی وغیره حفاظت خواهد نمود؛ حتی اگر لازم باشد به تنهائی وارد عمل خواهد شد. اوباما هم‏چنان تأکید داشت، که امریکا در باره نگرانی‏های جهانی، جهان را برای همکاری با خود بسیج خواهد نمود تا جهان وارد عمل شده ثقل و فشار امریکا را خفیف سازد. شاید اوباما با این سخنان‏اش به عمل‏کرد خود در سوریه اشاره داشته باشد که روسیه و قبل از آن، ایران را برای حفاظت نظام بشار استعمال نموده است.

برعلاوه این‏که اوباما اداره جنگ سوریه و حفاظت نظام بشار اسد را در اختیار دارد. بارک اوباما در بخشِ از سخنرانی‏اش به سیاست خارجی بسوی آسیا توجه نموده و اعتماد خود را از پیمان همکاری‏های اقتصادی دو سوی اقیانوس آرام که اقتصاد روبر رشد چین را در محاصره خود دراورده، و بدین وسیله اندونیزیا، مالیزیا و استرلیا را تحت حمایت خود قرار داده است، یاد کرد. چنان‏چه اظهار نمود: "این پیمان سیاست بازار آزاد را به‏تحرک در آورده، جامعه کار را تقویه و اهداف رهبری امریکا را تحقق خواهد بخشید."

اوباما در جریان سخنرانی‏اش چندین موضوع را برشمرد، از جمله به امضاء نرساندن توافق‏نامه تغییر آب و هوا، و هم‏چنان موضوع اکراین را بیان نموده روی مسئله از دست دادن کریمه بحث کرد، و آن را در مقابل عملیات نظامی روسیه در سوریه، بدیل دانست. سپس بالای فاجعه فقر افریقا بحث نمود. وی خوب می‏داند که فقر در افریقا به اثر استعمار اروپا و امریکا بوجود آمد، که ثروت فراوان آن را از طریق شرکت‏ها و بانک‏های امریکائی و اروپائی به یغما ‏برده‏اند. هم‏چنین وی بالای فاجعه مرض «ایدز» که در افریقا تمرکز یافته است، صحبت کرد، در حالی‏که خوب می‏داند سبب شیوع ایدز ثقافت منحط و بی‏ارزش غربی می‏باشد. هم‏چنان علاج این مرض مهلک تحت سیطره شرکت‏های دارو سازی سرمایه‏داری قرار دارد، که در غرب اکثر مردم توان خرید هم‏چون ادویه را ندارند؛ چه رسد به مردم فقیر افریقا.

اظهار همبستگی اوباما با آن‏چه که در قبال مردم جهان تعامل می‏نماید، در تضاد قرار دارد. واقعیت امریکا چنین است که تمام جهان را از دیدگاه منافع خود نگریسته و هرگونه تغییرات سیاسی یا نظامی که در جعرافیای زمین اتفاق می‏افتد، امریکا می‏خواهد در ردیف اول قرار داشته باشد. برای حفاظت منافع خود در زمین از استفادۀ هیچ‏گونه قوت دریغ نخواهد کرد؛ پس این امریکاست که مشاکل و بحران‏های را ایجاد و سپس راه حل‏ها را پیش‏کش می‏نماید، و به جهانیان نشان می‏دهد که این فقط امریکا می‏باشد که توان حل مشکلات و بحران‏ها را دارا است. امریکا امور را طوری زير تصرف خود قرار می‏دهد که گویا پروردگار جهان باشد؛ از این‏رو لازم می‏داند که تمامی از او اطاعت نمایند و اگرنه هر نافرمانی از فرمان امریکا، تباهی را در پی خواهد داشت!

جهان در حالی زير سیطره امریکا قرار گرفته است که دالر فقط ارزش‏اش همان یک کاغذ بیش نیست، بر تمامی ثروت جهان سیطره افگنده و امریکا این اوراق(دالر) را به مردم، طلا وانمود می‏سازد؛ ولی در حقیقت سراب و ریگزار بی ‏آب و علف می‏باشد. به همین علت فرهنگ امریکا تقلبی، سرمایه‏اش خیالی و مفکوره‏اش کم ژرف که آن را به غلاف زرین دموکراسی، لیبرالیزم و سکولاریزم پوشش داده که آزادی‏های چهارگانه آن، از خون کَیک(حشرۀ کوچک) هم کرده بی‏ارزش‏تر می‏باشد، زیرا نکاح مرد بامرد را جائز می‏داند، سود را فراوان نوش جان می‏نماید؛ خلاصه رشته‏های این نظام از تار عنکبوت هم ضعیف‏تر می‏باشد. ولی رفع تمام این بدبختی‏ها توسط آئینه شکننده‏ای محجوب مانده، که إن‏شاءالله در فاصله یک سفر دوره‏ای(خلافت بر منهج نبوت) که قرار است ظهور نماید، و این شیشۀ شکننده(امریکا و نظام سرمایه‏داری) را از بین خواهد برد. عنقریب آن تغییر را که اوباما و سران کفر در نقشه جهانی هراس دارند، خواهند دید؛ در آن روز این فوموده الله سبحانه وتعالی محقق خواهد شد که می‏فرماید:

ويومئذ يفرح المؤمنون بنصر الله ينصر من يشاء وهو العزيز الرحيم

[روم: 4-5]

و آن وقت كه روميان غلبه كنند مؤمنين خوشحال شوند؛ خوشحال می‏شوند به اين ‏كه الله به وعده خود در باره روميان وفا كرد. آری! او هر كه را بخواهد نصرت می‏دهد و او عزيز و رحيم است.

نویسنده: دکتر محمد ملکاوی

منبع: جریده الرایه

شماره 62 روز چهارشنبه

 

 

 

 

ادامه مطلب...

با دموکراسی؛ زنان مرد گشته اند و مردان زن!

  • نشر شده در سیاسی

با دموکراسی؛ زنان مرد گشته اند و مردان زن! نظم زنده گی در افغانستان به هم خورده و امور مردم زیر و رو گردیده است، در عرصـــه های مختلف و از جمله مسئله ای نقش زن و مرد در جامعه، اینجا مفکوره ئی مطرح است بنام «جندر» که بر مبنای آن باید زنان نیز در ادارات مختلف کار کنند و یا لااقل عده ئی از زنان نیز در هر اداره ئی باید پُست هائی را تصاحب کنند.
از چهارده سال بدینسو روی این مفکوره کار شد و ارگانی زیر نام اصلاحات اداری و خدمات ملکی و سایر نهادهای دولتی و غیر دولتی تلاش کردند تا این مأمول بدست آید و این اصل اجتناب ناپذیر تحقق پذیرد. اکنون شاهدیم که زنان زیادی روزانه به ادارات می روند و پُست هائی را مصروف ساخته اند. دولت دموکراتیک فعلی به تأسی از عرف مرد سالارانه ای افغانستان، به ترویج مفکوره ای زیر نام «تساوی جنسیتی»-مساوی بودن حقوق زن و مرد- یا همان شعار زن سالارانه، در این کشور پرداخت. ما درین برهه زمان می بینیم که یک عده ئی از زنان، با لجام گسیخته گی تمام در پی این شعار باطل روان اند! حالا دیده می شود که با کمپاین های گسترده ای به ارقام آن می افزایند. با ایجاد و تأسیس نهادهای زیر نام جامعه مدنی، زنان زیادی در آن مصروف فعالیت هستند و با در آمد هنگفتی دیگران را نیز تشویق می نمایند.
زن که شرعاً مکلف نیست تا در پی کسب روزی تلاش کند یا این دیدگاه که اکثر زنان صاحب شغل، در آمد خود را مصرف لباس و فیشن خود می کنند و پیوسته بازار تولیدات کمپنی های خارجی را گرم نگه می دارند. در حالی که مردان در خانه بیکار اند و از غم دریافت شغل ناچیزی رنج می برند، و برای بدست آوردن لقمه نانی آماده اند سخت ترین کارها را انجام دهند.
این حرف را نه از روی تعصب در برابر زنان که همه برای مردان مادر و خواهر و همسر اند، بلکه از روی عدل و انصاف و آنچه که رهنمودهای اسلام عزیز است، بیان می دارم؛ چون: این وظیفه داری زنان و بی وظیفه گی مردان، امری است خلاف فطرت و طبیعت زن و خلاف آن ماموریتی است که الله متعال برای این دو(مرد و زن) سپرده است.
زنان، اگر خود را از زیر تبلیغات رسانه های مزدور و نهادهای غربی و بحث های فعالین به اصطلاح حقوق زن، آزاد سازند؛ به خوبی خواهند دانستند که سرشت و طبیعت شان با این وظایف دشوار و دویدن به این طرف و آنطرف و فشارهای طاقت فرسا سازگار نیست. زن مادر است، و اصل در زنده گی اش تربیت فرزندان و مدیریت امور خانه می باشد. اجرای وظیفه در بیرون از خانه نیز با رعایت احکام شرع؛ همچون: عدم اختلاط با مردان و رعایت حجاب برای آنان جائز بوده و چه بسا اداراتی هست که در آن ها زنان باید کار کنند، مانند: بخش های نسائی-ولادی و بخش اطفال در شفاخانه ها، کار در مکاتب نسوان و سایرادارات از این نوع می باشد.
مگر برای زن خیلی دشوار است که در بخش های نظارت و تفتیش که ایجاب سفرهای پی در پی را به اطراف و اکناف می کند، و یا در بخش هائی از محاکم و سارنوالی ها و سایر اداراتی کار کنند که مشقت می طلبد و با فشار و تهدید توأم است؛ اما از دیدگاه مدعیان حقوق بشر، واقعیت اداره هرچه که باشد و هرگونه کار و وظیفه ئی را که با خود داشته باشد، حتماً باید عده ئی از زنان در آن کار کنند!
از اینجاست که زنان صبح وقت به ادارات می روند و امور منزل شان بی سروسامان می ماند، شوهران در خانه می مانند و اطفال را نگهداری می کنند، در حالی که مردان از عطوفت کمتری در برابر اطفال برخودار اند و نمی دانند با کدام روشی روز را با اطفال خورد و کوچک سپری کنند، و آنان را چگونه آرام نگهدارند! و یاهم آنان را به کودکستان ها می برند که روز تا شام روی مادر خود را نمی بینند. در مقابل، زنی که مادر است و وجودش سرشار از عاطفه و احساس نسبت به اطفال و حضور در میان کودکان برایش خوشایند بوده و نگهداری آنان در سرشت اش نهفته است، آرام زندگی نموده و خیلی راحت می باشند. اما زنانی که در اداره ئی میان مردان نامحرم روز خود را بیگاه می کنند و با کارهای شاقه و این که چرا ناوقت آمدی و چگونه کارت را اجرا نکردی و جنجال های حاملگی و ولادت و مریضی های زنانه و سایر مشکلات واقعاً تأسف بار می باشد!
دختران کوچک را دیده باشید، تمرین نگهداری اطفال و تربیت فرزندان را می کنند، و گاهی هم دیده نمی شود که مانند پسران علاقه ئی به تفنگ، موتر و یا امور دیگری داشته باشند؛ از این رو بساده گی دانسته می شود که آنان وظیفه ای خود را تمرین می کنند و پسران امور مربوط به خود؛ اما این نظام های ساخته ای دست بشر است که تناقض می آفرینند و تباهی می آورند!
در نظام فرعون اگر پسران را می کشتند، زنان را زنده نگه می داشتند، اما درین گونه نظام های طاغوتی زنان و مردان یعنی هردو را می کشند. زنان را در کار خلاف طبیعت شان در ادارات و مردان را نیز در نگهداری اطفال در خانه به هلاکت می رسانند. با این وضع، تحصیل برای زنان یک امر مهم و بسیار ضروری تلقی می گردد، چنان چه خود را ناگزیر می دانند که باوجود داشتن اولاد و متأهل بودن، سال های چندی را پی تحصیل روند و خانه شان همه بی سروسامان و مردان شان بسی پریشان و اطفال در بی تربیتی و خشونت روز بگذرانند، و یاهم ازدواج را از جهت تحصیل، به تاخیر می اندازند که این خود عامل دیگری برای افزایش فساد اخلاقی و ترویج روابط نامشروع میان پسر و دختر بشمار می رود.
اما در نظام اسلامی، هرکدام بر کاری مطابق فطرتش گماشته می شود، و نظم زنده گی حالت اصلی و واقعی را بخود می گیرد. مردان متولی و سرپرست امور خانواده اند و نفقه نیز بردوش شان می باشد. لذا تلاش در پی بدست آوردن کار، کسب روزی و پرداختن به سفرها و قبول مشقت ها به مردان تعلق می گیرد نه به زنان. همین که الله متعال پیامبری از زنان برنگزیده است، این خود نیز مبین این امر است که زنان را امور مشقت بار نمی سزد. پیامبری، چون: همه تحمل رنج، قتال، برخورد، مواجهه با تکالیف، اذیت ها، مورد سنگ باران و جلای وطن قرار گرفتن بوده، الله عزوجل این مأموریت را برای زنان نداده است؛ ولی هر پیامبری در دامان مادری تربیت یافته است که او همان زن است.
زنان منحیث مادران، اصل در آنان این است که امور منزل را اداره کنند و در سایه ای سرپرستی مردان زیست آبرومندانه داشته باشند. باوجود این که برای زنان نیز پرداختن به اموری؛ چون: خرید و فروش، زراعت، صنعت و مالک شدن اموال و کار برای افزایش آن، مجاز بوده و در نظام اسلامی مانعی ندارد؛ مگر مفکوره های پلید غربی به حدی تبلیغ و ترویج شده اند که مردم به ناچار پذیرفته اند و خود را ملزَم به رعایت آن می دانند.
همه مشکل دارند و از مشاکل می نالند، اما این رسانه های مزدور و این نهادهای مروج، ارزش های کفری-دموکراسی و حقایق آن را وارونه جلوه می دهند و سیاه را سفید می خوانند، روز و شب این ارزش های باطل را می نمایانند. خود را حامی عدالت می خوانند و پیوسته ظلم می آفرینند و زنان و مادران را به نام آزادی، به ابزار اعلان های تجارتی و با شعار اعطای حقوق، آنان را به عروسک هایی برای ساعت تیری و شهوت رانی در ادارات ملکی و قطعات نظامی، مبدل می سازند!


عبدالرحمن فهیم

ادامه مطلب...

آزادی بیان؛ مانع بزرگ برای بیان حق!

  • نشر شده در سیاسی

آزادی بیان یکی از مولفه‏ ها و پایه‏ های اصلی دموکراسی-سرمایه‏داری است. برپایه ‏ی این آزادی هر فرد حق دارد که رأی، خواست‏ ها، اندیشه، عقیده و باورهای خود را به ‏گوش دیگران و خصوصاً اهل قدرت و مسئولین برساند. از دیدگاه تاریخی برای اولین ‏بار آزادی بیان در انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789م توأم با دموکراسی-سرمایه‏داری به ‏میدان آمد و بعداً نهادینه گردید، و از آنجا به‏ کشورهای دیگر منتقل شد.
کشورهای قدرت ‏مند و استعمارگر وقتی سرزمینی را استعمار می ‏کنند آزادی بیان و دموکراسی را بحیث تحفه و دست آورد سترگ برای آن ملت تقدیم می ‏نمایند، حتی اگر ملت‏ ها از پذیرش آن اجتناب کنند به‏ زور تانک ‏و توپ بالای ‏شان می ‏‏قبولانند. گفته می ‏توانیم یکی از اهداف کشورهای استعمارگر؛ مانند: امریکا، فرانسه، انگلیستان و دیگر کشورهای غربی رسانیدن همین پدیده می‏ باشد.
آزادی بیان در دوران حکومت امان الله خان در این سرزمین تجربه گردید؛ ولی پایه‏ های خود را تاهنوز گسترش نداده بود که با احساسات گرم اسلامی مردم این سرزمین رو به‏ رو شده به ‏شکست مواجه گردید. با از بین رفتن حکومت امان الله، بار دیگر آزادی بیان بساط خود را از دامان افغانستان جمع نمود. در عوض حکومت‏ های خود کامه روی کار آمدند که خود مانع و سد بزرگ در سر راه این آزادی بودند.
سرانجام بعد از حمله امریکا در سال 2001م، و اشغال این سرزمین بار دیگر آزادی بیان مجال یافت تا درین کشور رشد و گسترش نماید، امروز به‏ گفته‏ ی کارشناسان به ‏غنامندی خود رسیده‏ است.
از آزادی بیان در افغانستان در حال تجلیل صورت می‏ گیرد که ده‏ ها و صدها مسلمان برای ابراز حق دینی و شرعی ‏شان در گوشه‏ های زندان انداخته می‏ شوند. آنهای ‏که می‏ خواهند از سرچشمه ‏ی زلال عقیده سیراب شوند و مشکلات یومیه خویش را از مجرای عقیده ‏شان حل کنند، صدای ‏شان هیچ وقت شنیده نمی ‏شود؛ برعکس آنهای‏ که مدام به ‏توهین و تحقیرعقاید و باورهای دیگران می ‏پردازند و به ‏اعتقادات دیگران می ‏تازند، از حق آزادی‏ شان استفاده می ‏کنند؛ مانند: روزنامه‏ ی «شارلی ابدو» که همه ساله به‏ ارزش‏ های اسلامی و خصوصاً پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وسلم توهین نموده، کاری کاتور آن‏ حضرت را رسم می ‏کند.
در جهان کنونی 5 ملیارد انسان زنده ‏گی می‏ کند که از آن ‏جمله 1,7 ملیارد آن مسلمان هستند. امروز مسلمانان در کشورهای مختلف من ‏جمله سوریه، فلسطین، برما و دیگر سرزمین ‏ها به‏ شدیدترین وضعیت از بین برده می ‏شوند و هیچ کس صدای ‏شان را نمی ‏شنود.
آزادی بیان حق آن خواهران مسلمان است که در زندان‏ های امریکا در گونتانامو، ابوغریب و بگرام بالای مسلمانان صدا می ‏زنند: "اگرما را از زندان نجات داده نمی‏ توانید، حداقل داروی ضد بارداری برای مان بفرستید که از سربازان نجس امریکایی باردار نشویم!" ولی امروز کسانی از این آزادی تجلیل می ‏کنند که خود بزرگ ‏ترین مانع برای بیان حق دیگران هست و نمی ‏خواهند صدای حق به‏ گوش‏شان رسانیده ‏شود. می ‎‏توان در این خصوص از جنایات امریکای ‏ها علیه مجاهدین و مبارزان راه حق و اسلام نام برد. مبارزین که برای حاکم شدن احکام الهی مبارزه می ‏کنند.
سرانجام آزادی بیان یکی از حربه ‏های است که دشمنان اسلام علیه اسلام و پخش و نشر ارزش‏ های اسلامی استفاده می ‏کنند و نمی ‏گذارند که مسلمانان به ‏ارزش ‏های ‏شان رسیده‏ گی نمایند.


فیصل سائس

ادامه مطلب...

10 مسئله ‏ای جهانی در سال 2016م

  • نشر شده در سیاسی

انقلابات موجود، نمایانگر 10 مسئله ای جهانی برای سیاست‏ مداران در 2016م می ‏باشد.
۱.  سوریه: در اپریل 2016م انقلاب سوریه به 5 سال خود می ‏رسد. هیچ یکی از انقلابات مثل انقلاب سوریه دوام نخواهد نمود. در کنفرانس ویانا در اکتوبر سال 2015م موافقتنامه‏ ای بین 17 کشور-که همگی سهمی خودشان را در این درگیری ‏ها دارند- به امضاء رسید، که این موافقتنامه شامل آتش بس ها‏، مذاکرات و انتخابات 2016م در سوریه می ‏باشد. گروه‏ هائی که جزء از این موافقتنامه نشدند، به نام گروه‏های افراطی مسمی گردیدند، و حتی مورد حملات طیاره‏ های بدون سرنشین در جریان این آتش بس ‏ها قرار خواهند گرفت. مسئله دیگری نیز خونریزی رژیم بشار اسد است، که او فقط در صورتی برنده‏ ای بازی شده می ‏تواند که عساکر وفادار خویش را در جنگ بفرستد و حمایت عام و تام نیز داشته باشد.
ارتش نظامی سوریه برای فرستادن عساکر به میدان نبرد، به مشکل کمبود عساکر مواجه است. مشکلات ساختاری دولت بشار اسد در جایگزینی نیروهای مسلح در میدان‏ های نبرد می ‏باشد. او از 12 درصد حمایت مردمی برخوردار است، که یک جزء کوچک حمایتی را با خود دارد و هرگاه یکی از عساکرش دچار مشکل شود، بمیرد و یا معلول گردد؛ رژیم اش توانائی جایگزینی وی را از این حمایت اقلیت، ندارد. در صورتی که این جنگ به این شکل به مدت زیاد ادامه یابد، حمایت از بشار اسد و نیروهایش به زودترین فرصت زوال می ‏یابد. به حیث مدعا؛ گفته می ‏توانیم که او دارای عساکر کافی بمنظور تکمیل نمودن ظرفیت‏ های هوائی و دفاعی کشورش نمی‏ باشد. این سبب می ‏شود که همیشه بشار اسد به حمایت خارجی ‏ها ضرورت داشته باشد.  
2. عربستان سعودی: عربستان سعودی در این اواخر اعلام نمود که پس از سال‏ ها چرخش به اطراف مازاد، از این مقدار پول در سال 2016م به کسر بودجه ‏ای تقریباً 87 میلیارد دالر مواجه خواهد شد. در جریان سال 2015م شایعات عظیمی همچنان به گردش بود، که مدعی سقوط قریب الوقوع پادشاهی عربستان سعودی و بحران اقتصادی در این کشور می ‏شود. تصمیم عربستان سعودی در سال 2014م به منظور شکست بازار نفت با عرضه نفت خام اضافی و همچنان با کاهش قیمت نفت، نتیجه معکوسی را در پی داشت که ریاض بیشتر از تولید کننده ‏گان نفت شیل در امریکا، صدمه دید. اگر هدف، شکست نفت شیل امریکا بود، سعودی‏ ها در این امر قضاوت نادرست نموده بودند.
پول عربستان سعودی در حدود 12 میلیارد دالر ماهانه برای توقف انقلاب بهار عربی و بصورت بی ‏رحمانه به حمایت کشورهای عربی؛ همچون: مصر و تونس به منظور ناکام ساختن انقلاب اسلام سیاسی، به مصرف رسید! مصارف حمایت از کشورهای سوریه و یمن، سبب هشدار خطرناکی به منظور کمبود پول نقد در عربستان سعودی گردید. این عوامل سبب شد که نه تنها بالای پول داخلی تاثیر منفی به جا بگذارد، بلکه بالای اسعار خارجی نیز تاثیر منفی به جا گذاشت. باوجود این چشم انداز تیره و تار، «شاه سلمان» شاه عربستان سعودی به مصرف پول در هنگام هشدار، ادامه داد. پاداش اثبات وفاداری وی به منظور تاج گذاری سبب شد تا وی مبلغ 32 میلیارد دالر را هزینه نماید. این تنش سبب شده است که بقای خانواده سلطنتی و شاهی، وابسته به ثروت نفتی گردد.
3. مصر: مصر در سال 2016م به مشکلات اقتصادی هنگفتی مواجه گردیده، که حکومت مصر به سرکردگی عبدالفتاح السیسی در حل آن ناکام گردید. بعد از چهار سال نابسامانی سیاسی و اقتصادی، حکومت مصر تلاش فراوان نمود که تصویری از یک کشور باثبات و کشوری که زمینه سرمایه‏ گذاری در آن فراهم باشد را به نمایش بگذارد. گسترش کانال سوئز و سرمایه ‏گذاری کشورها در مصر به حیث موفقیت اقتصادی به نمایش گذاشته شد. اما ارتش مصر حضور گسترده را در اقتصاد آن کشور دارد، در حالی که اکثریت مردم مصر بیکار و تعداد زیادی با عواید کم زندگی می ‏نمایند. عبدالفتاح السیسی از تاکتیک‏ های پیشینیان خود برای حفظ موقف خود استفاده نمود، که بی ‏ثباتی اجتماعی در مصر و سال 2016م فرصت‏ های طلائی برای عبدالفتاح السیسی رئیس جمهور آن، می ‏باشد.
4. انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا: سال 2016م، سال انتخابات ریاست جمهوری برای مردم ایالات متحده امریکا می‏ باشد و ختمی بر کارهای باراک اوباما رئیس جمهور فعلی امریکاست. در حالی که در زمان پیروزی او امید موفقیت وی بیشتر بود، اما این احساسات به سرعت به موقف جهانی امریکا صدمه وارد نمود، و موقف امریکا را از بین برد. هزینه‏ ای را که امریکا در جنگ عراق و افغانستان مصرف کرده است، در مورد چشم انداز امریکا در رفتن به سوی پیشرفت از سوی بسیاری از امریکائی ‏ها مورد بدبینی و انتقاد قرار گرفت. هنگامی که دونالد ترامپ نامزد ریاست جمهوری سال 2016م امریکا که بسان بن کلینتون شخصی ماجراجو است را بنگرید، وی واضحاً اظهار می ‏دارد: "اگر در انتخابات نوامبر 2016م پیروز گردم، مانند پلان بوش عمل خواهم نمود؛ اما هر کس که پیروز شد، باید سیطره‏ ای امریکا را به آن سوی اوقيانوس گسترش دهد."
5. افغانستان: افغانستان در حال حاضر به حیث برجسته ترین نقطه عطف برای شکست امریکا محسوب می ‏گردد. در حالی که ایالات متحده امریکا زیربناهای این کشور را به زودترین وقت از بین خواهد برد، اما در اعمار حتی زیربناهای مورد نیاز دولت‏ های مزدور آن و همچنان در قسمت امنیت و دولت‏ داری نیز ناکام گردیده است؛ ولی دولت افغانستان دچار شکست شده و قدرت کمی در خارج از دفاتر مرکزی خود دارد. پس از این که مرکز شهری در بعضی از ولایات شمال افغانستان به دست طالبان افتید، بعداً بطوری وانمود گردید که معماری این جابجائی از طرف ایالات متحده امریکا است! مذاکرات با طالبان متوقف شده، به نوعی ممکن است مداخله ‏ای نیروهای مسلح ایالات متحده امریکا در سال 2016م، دوباره افزایش یابد.
6. قیمت نفت: عملکرد عربستان سعودی و ایالات متحده امریکا به خاطر بلند بردن تولیدات نفت، حالا هر دو کشور را در قیمت‏ ها ضربه زده است، و این صدمه ‏ای بزرگ به هردو کشور تلقی می ‏گردد. عربستان سعودی مجبور به فروش هر بیرل نفت به بیش از 90 دالر می ‏باشد تا کسر بودجه را جبران نماید، در حالی که بلندترین قیمت نفت در ایالات متحده امریکا، به 60 دالر هر بیرل نفت می ‏رسد. تولید کننده‏ گان نفت نقص زیادی را در این معامله متقبل شدند، تاثیرات آن اکثراً بر تولید کننده‏ گان و مصرف کننده‏ گان مشهود بود. اوضاع سیاسی هر دو کشور(عربستان سعودی و ایالات متحده امریکا)، در حالتی قرار دارد که همه فشار را بالای پائین نمودن قیمت نفت وارد نموده اند، مگر این قابل یادآوری است که سال 2016م برای کشورهای که بالای نفت استوار اند، یک سال بسیار مهم می ‏باشد و می ‏توانند به آن ‏ها خسارات هنگفتی را وارد نماید.
7. چین: چین در حال حاضر در تلاش گذار عظیم با مصرف کم، صادرات اقتصادی تهاجمی نسبت به مصرف داخلی می‏ باشد، اما این تقریباً ناکام گردید، دقیق زمانی که بازار سهام در سال 2015م سقوط نمود. چین بطور موثر نیازمند به تغییر جهت اقتصادی، ثروت و پیشرفت می ‏باشد و باید دیدگاه اصلی به داخل کشور صورت گیرد، که بنابر دیدگاه چین در سه دهۀ اخیر بدون توسعه باقی مانده است. چین باید در منطقه و فراتر از آن نقش کلیدی خود را بازی می ‏نمود که ثبات داخلی خیلی مهم است. تحولات این چنینی بالای نظامیان چین نیز اثر خود را بجا خواهد گذاشت، همان‏ گونه که چین تلاش دارد تا نیروی‏ های نظامی خود را مدرنیزه بسازد و با پیشرفت‏ های نظامی، خود را مجهز سازد. چین پلان‏ های منطقوی و فراتر از آن دارد، مگر همه‏ ای این ‏ها وابسته به حمایت اقتصادی کشور می ‏باشد.
8. اروپا: اتحادیه اروپا به چالش ‏های چندین جانبه مواجه گردیده است، که در سال 2016م از این هم بحرانی ‏تر خواهد گردید. بحران قروض(بدهی) اروپا هنوز همچنان ادامه دارد و آلمان از آن برای وادار کردن سایر کشورهای اتحادیه اروپا برای ایجاد تغییرات در بودجه ملی، شیوه‏ های بانکی و بازپرداخت قروض استفاده خواهد کرد. هجوم پناهنده ‏گان در سال 2016م افزایش خواهد یافت که این چالش باعث بیشتر شدن مشکلات کشورهای اتحادیه اروپا می ‏گردد، و مشکلات مرزی، پناهجوئی و پرداخت ‏های رفاهی اتحادیه اروپا را به بحران می ‏کشاند. انتظار می ‏رود که همه پرسی انگلیس در عضویت در اتحادیه اروپا در اواخر سال 2016م یا اوایل2017م آغاز گردد. دولت ‏های محافظه کار تلاش دارند تا برای جلوگیری از چنین واقعات، طرح ‏های مختلفی را برای اصلاحات اتحادیه اروپا به وجود بیاورند. اما رای برای ماندن در اتحادیه اروپا در زمان بروز مشکلات سیاسی و اقتصادی خود سبب واکنش کشورها شده و این که چگونه دیگر کشورها با آن رفتار می‏ کنند، خود تماشای جالبی را می ‏سازد که باید به آن دید.
9. تنش ها در جنوب شرقی آسیا: تجهیز نظامی تا سال 2015م ادامه داشت، چین دریای جنوبی و صخره‏ ها را تسخیر و در آن‏ ها جزایر مصنوعی را ساخته است. چین به منظور دستیابی به اطراف اقیانوس آرام، تعدادی از جزایر مصنوعی را ساخته است. ایالات متحده امریکا این عملکرد چین را در سپتامبر 2015م با فرستادن یکی از تخریب کننده‏ گان هوائی در نزدیکی قلمرو چین، به چالش کشید. امریکا این عمل خود را به حیث مدعی حقوق آب ‏های بین المللی توجیه نمود، پس از آن چین شروع به استفاده از حمل و نقل آب و ماهی گیری غیر نظامی برای جلوگیری از عبور آب مورد مناقشه، نمود. بعد از این که امریکا اقیانوس آرام را به عنوان محل تمرکز اصلی خود در سال 2012م اعلام کرد که حوادث بیشتر اتفاق افتیده است و همه را به یک رویداد جزئی ربط ‏داد، که در حقیقت چیزی نبود که به حادثه ربط داشته باشد؛ در سال 2016م این منطقه منحیث یک نقطه ‏ای بین المللی باقی خواهد ماند.
10. بن بست روسیه و غرب: بن بست میان روسیه و غرب به حیث نقطه ‏ای مرکزی جهانی در میزان قدرت ‏ها، از چند سال بدینسو حایز اهمیت است. زمانی که درگیری ‏های اوکراین در 2015م به سردی گراید، در سال 2016م سطح درگیری و همکاری بالقوه افزایش خواهد یافت. جنگ در شرق اوکراین و برای خاموش ساختن آن نیازمند زمان طولانی است، که در سال 2015م از شدت آن توسط غرب کاسته شد. ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا در حفظ تحریم‏ ها علیه روسیه در سال 2016م ادامه می‏ دهند، مگر این که مسکو از دسترسی و کنترول از مرزهای روسیه و سرزمین‏ های جدایی طلب در اوکراین، صرف نظر کند. روسیه تلاش دارد تا با داخل شدن به اوضاع سوریه بالای اوکراین نیز چانه زنی نماید، مگر این کار لحظه ‏ای هم عملی نخواهد شد. در سال 2016م، تمرینات نظامی و ساخت و ساز وسایل جنگی بیشتر در سرحدات اروپا ادامه خواهد یافت. در قبال موافقتنامه ‏ای سوریه، این به معنی موافقت روسیه و غرب بالای مسایل بزرگ بین المللی نیست، بلکه این نکات جالبی است که در سال 2016م می‏ بینیم!


نویسنده: عدنان خان

ادامه مطلب...

زمامداران قرغیزی علیه حجاب زنان مسلمان اند!

خبر:
به تاریخ 19 جولای 2016م نهاد اطلاعاتی «ک نیوز» مقاله‏ ی «انار باکیوفبیکوف» را تحت عنوان اعلان افتضاح آمیز: «فتنه انگیزی یا دعوت برای شناخت ملی؟» به نشر سپرد. نویسنده پرسشی را در مورد تازه ترین رویداد جنبش مسلمانان قرغیزستان مطرح می کند. دست کم از یک هفته بدین سو بحث های دوامدار در مورد نصب اعلانات در بشکیک مزکر قرغیزستان با به تصویر کشیدن دختران با حجاب ملی و شعارهای از قبیل: "ای مردم بدبخت ما، ما داریم به کدام سو روان هستیم؟!" ادامه دارد.
هم چنین به تاریخ 14 جولای 2016م، در یک کنفرانس مطبوعاتی در شهر بشکیک به افتخار بازدید انگلا مرکل نخست وزیر جرمنی و اتمبایوف رئیس جمهور قرغیزیستان در مورد ابتکار خویش مبنی برای تخصیص دادن بودجه جهت جابجا سازی شعارها در سرتاسر کشور سخنرانی کرد. این شعارهای بزرگ در جاهای مختلف بشکیک آویزان شده بودند. اتمبایوف هم چنان گفت: "در حقیقت هیچ چیزی مطابقت با ارزش های اسلام در این شعارها نیست. این به اساس حفظ ارزش های ملی، عنعنوی، لباس های ملی، زبان و فرهنگ ما است. ما هیچ ضرورت به عرب، پاکستانی، بنگلادیشی و دیگران نداریم."
تبصره:
در ماه گذشته مسلمانان قرغیزستان موضوع حجاب را جدی مورد بحث قرار داد. بعضی مسلمانانی که بصورت عموم به تعلیم و تربیه غربی مسموم گردیده اند و به سیکولران فکری تبدیل شده اند. در مورد دور ساختن حجاب از فرهنگ شان بدون ارائه شواهدی به گفته های شان سخن می زنند. بخش دیگری از مسلمانان در مورد حجاب بحث می کنند و آن ها از گذشته های شان یاد آوری کرده می گویند که حجاب در عموم بخشی از فرهنگ مردم قرغیزستان است. برای تأیید این ادعا آن ها نقل قول های از بزرگان شان را ارائه می کنند و عکس های زنان مسلمانان که حجاب دارند، چاپ کرده و وانمود می سازند که این فرهنگ عنعنوی مردم قرغیزی است.
قبلاً گفتمانی در کنفرانس زنان تحت عنوان «موقف زنان در تاریخ اسلام» به تاریخ 27 می 2016م، در شهر اوش صورت گرفته بود. در این کنفرانس صدها تن از زنان مسلمان قرغیزستان شرکت کرده بودند. این کنفرانس به یاد بود از کورمنجان دتکا(حکمران قرغیزی در قرن 19م) اختصاص داده شده بود. معلومات و عکس های این کنفرانس به زودی در شبکه های اجتماعی منتشر گردید و در آن کنفرانس بصورت خشونت آمیز بحث نمودند که تمام اشتراک کننده گان حجاب و نقاب را بتن داشتند.
افزایش سریع پوشیدن حجاب توسط مسلمانان و زنان مسلمان در قرغیزستان نگرانی بزرگی را برای حاکم خون آشام که تلاش دارد مسلمانان را از اسلام دور سازند. آن ها در مبارزه با اسلام از امامان مفسد استفاده کرده و فتوا علیه اسلام را صادر می کنند تا زورمندان را خوش سازند. هم چنان زورمندان از رسانه ها و سیکولران به چهره های ژورنالیستان و نویسنده گان استفاده می کنند. یک مثال زنده آن ژورنالیستی بنام «نارین آییپ» کسی که عکس های کنفرانس را منتشر ساخت و در فسبوک اش نظریات را در مورد آن  ارائه کرد، می باشد. وی می گوید: "من متحیر شدم و فکر کردم که آیا این قرغیزستان است یا کدام جای دیگر؟ چرا ما تمام این ها را در قرن بیست و یک داریم؟ آیا واقعاً برای نشان دادن تقوا نیاز به پوشانیدن چهره می باشد؟ گرفتن شکل ظاهری دین بدون درک معنی اصلی آن، یک کار زشت است. آیا این اسلام است یا نه؟ آیا آن ها با ایمان هستند و یا نیستند؟ فرقی نمی کند لیکن بد آنست که جامعه به سوی عقب در حرکت است." به گفته یک ژورنالیست دیگر به نام «سالیشان ژیگیتوف»  که می گوید: "چشمان شان در پشت سر شان است ما به عقب می نگریم. ما نخبه‏ ای نداریم تا ما را به پیش ببرد."
چنین برخورد با زنان مخلص مسلمان که از فرمان الله سبحانه وتعالی اطاعت می کند، از جانب بی دینان غرب استعمارگر صورت می گیرد. روی هم رفته این غرب بود که از راه های فاسد تعلیم و تربیه، عالمان دین و سیاست مداران مفسد مفکوره های پلید شان را وارد کردند که اسلام توانایی راه حل برای مشکلات مردم را ندارد و می گویند که اسلام قانون پست قرون وسطی می باشد. لیکن حقایق نشان می دهد که مفکوره سیکولران غرب دروغ محض چیزی بیش نیست که برای استعمار مادی و معنوی در سرزمین ما از آن استفاده می کنند.
وارد کردن مفکوره های سیکولریزم برای مسلمانان قرغیزستان، غرب را متیقن ساخته است که مسلمانان از لحاظ فرهنگ و ارزش های مادی بطور کلی به عقب رفته اند. ما ملاحظه می نمائیم که مسلمانان به چه اندازه در فقر زنده گی می کنند در حالی که نه از لحاظ مادی از قبیل: ساینس و تکنالوژی انکشاف کرده بلکه حتی از لحاظ ارزش های معنوی هم پیشرفت نکرده اند.
دولت جوانان را با انواع برنامه های تفریحی فاسد که دارند آن ها را در حلقات فاسد؛ مانند: شراب نوشی و یا معتاد نمودن به مواد مخدر کشانیده اند. بنابر این حکومت مطمئن است که طبقه جوان همیشه متکی و ناتوان برای حل مشکلات شان می باشند.
این حکومت نمی خواهد که مسلمانان قرغیزستان از دین خود پیروی کنند و حتی از آن اضافه که از طبقه جوان نگرانی داشته باشد. همه کس می داند که طبقه جوان قشر فعال در جامعه می باشد و این جوانان است که کوه ها را در راه شان به حرکت می آورند. همچو مثال های کافی در تاریخ مسلمانان وجود دارد، و به همه هویدا و اشکار است؛ مانند: اصحاب جوان، تابعین، مجاهدین راستین و افراد نابغه امت اسلامی که تمام جهان را روشن کردند.  
حمله حکومت بر اسلام و مسلمانان در سرزمین قرغیزستان از قبیل: حجاب، ریش، حاملین دعوت و چیزهای دیگر نشان دهنده آنست که مسلمانان قرغیزستان بیدار شده و در مجاهدت اجرای احکام الهی هستند. به هر اندازه که حکومت بر اسلام و مسلمانان حمله کند، به همان اندازه خلافت اسلامی بر منهج رسوال الله صلی الله علیه وسلم زود تر تأسیس خواهد شد. چنان چه ایشان می فرماید:


ثم تكون ملكا جبرية فتكون ما شاء الله أن تكون ثم يرفعها إذا شاء أن يرفعها ثم تكون خلافة على منهاج النبوة. ثم سكت
(رواه احمد)
 بر شما نظام های جبریه حاکم می باشد تا وقتی الله سبحانه وتعالی خواست دوام می آبد، بعد از آن هنگامی الله سبحانه وتعالی خواست آن را دور کرده بار دیگر خلافت بر روش و طریقه نبوت می آید.
ایلدار خامزین، عضو دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

ساکنان غزه در حسرت آب آشامیدنی سالم!

خبر:
حملات اسرائیل در تابستان سال 1393 شبکه های آب رسانی این شهر را شدیدن آسیب رسانیده، تا جایی که مردمان این شهر با کمبود آب آشامیدنی دست به گریبان اند.  این در حالیست که بر اساس گزارش سازمان جهانی بهداشت 120 هزار نفر از مردم غزه به شبکه های آب رسانی دسترسی نداشته و معضل عدم دسترسی به آب آشامیدنی زندگی را برای ساکنان آن دشوار ساخته است. بر اساس معیار سلامت سازمان بهداشت جهانی تنها یک چهارم از چاه های آب غزه سالم می باشند.
تبصره:
مردم غزه با مقدار آبی که کمتر از حد نیاز آنهاست، زندگی خود را سپری می کنند. این در حالیست که سازمان بهداشت جهانی مصرف روزانه آب برای هر نفر را 100 لیتر اعلام کرده است، اما مصرف روزانه آب برای هر نفر در غزه به طور میانگین 79 لیتر است و برخی از ساکنین این منطقه باید به 20 لیتر در روز نیز اکتفا کنند. با وجود این، مصرف روزانه آب در اسرائیل 300 لیتر برای هر نفر است.
زندگی در فلسطین به خصوص در غزه برای مسلمانان به سختی سپری می شود. معضل کمبود و عدم دسترسی به آب آشامیدنی یک از مشکلاتی است که مردم این سرزمین با آن دست و پنجه نرم می کنند. اما کجا هستند حکام سرزمین های اسلامی که به ظاهر داد از دفاع از اسلام و مسلمانان زده و خود را پشتیبان و حامی مسلمانان می دانند. اما نه، اینان جز لفاظی و تظاهر کردن کاری دیگری بلد نیستند.
واقعیت امر این است که حکام حاکم در سرزمین های اسلامی در قید اوامر و نواهی باداران خود بوده منتظر امر و نهی آنها هستند. یا می توان این گونه گفت که آنها به حدی در مفکوره کثیف ملی گرایی گیر مانده اند، که خود را در قبال خواهران و برادران مسلمان خود  مسوول احساس نکرده و اصلأ از حال بد آنها آگاهی ندارند. برای آنها همین قدر کافیست که امور عده ی را در یک جغرافیای خاص که از سوی دیگران ترسیم شده است، تنظیم و سرپرستی کنند.
دست نشانده بودن حکام و موجودیت مفکوره پست نشنلیزم در میان امت حالت را از این هم بدتر می سازد. از این رو، امور شان به درستی سرپرستی نشده و زندگی شان آن گونه که شایسته است؛ سپری نخواهد شد. تنظیم و سرپرستی امت تنها از عهده یک رهبری واحد بر می آید که در موجودیت آن، امت مسلمه دیگر این گونه زندگی را به سختی سپری نخواهند کرد.


سهیل صالحی

ادامه مطلب...

تشدید کشتار مسلمانان توسط بشار اسد همزمان با گفتمان صلح سران استکبار

خبر:
شورای امنیت سازمان ملل حمایت خویش را از برنامه جدید گفتگوهای صلح سوریه بعد از اینکه شمار کشته شدگان حمله رژیم بشار بالای شهرهای تحت کنترول انقلابیون که به کشته شدن بیش از 100 تن انجامید، اعلام نمود. سازمان ملل نیز حمایت خود را از این برنامه درست چند ساعت بعد از محکوم نمودن حملات مرگبار روز شنبه در شهر دوما که در طول چهار سال جنگ سوریه بی سابقه بود، اعلام کرد.
تبصره:
انقلاب مبارک شام به تاریخ پانزدهم مارچ سال 2011م آغاز شد که در آن هزاران نفر معترض در اکثر شهرهای سوریه علیه رژیم مستبد اسد ودست نشانده غرب، قیام نمودند؛ مسلمانان سوریه ثابت قدم و صبورانه همه چیز شان را با تحمل ظلم شدید اسد که توأم با قتل عام، شکنجه وتجاوز بالای مردان، زنان و کودکان بی گناه بود از دست دادند، هر چیز خود را در دفاع از انقلاب مقدس دریغ نه نموده اند.
موقف کفری اسد را با درک منبع قدرت او(کشورهای غربی وهم پیمانان منطقوی آن) که محرک اصلی وی در ظلم بالای مسلمانان است، تشکیل می دهد. برنامه فعلی صلح سازمان ملل که به تاریخ 17اگست 2015 در موافقت با نشست ژینو در سال 2012 توسط شورای امنیت آماده شده بود، واقعیت حمایت غرب از اسد را برملا می سازد. وزیر خارجه روسیه سرگی لاوروف، در نشست مسکو با همتای ایرانی خود محمد جواد ظریف گفت: "روسیه خروج بشار اسد از دولت آینده سوریه را به حیث پیش نیاز صلح قبول ندارد." وی بدون نام بردن از اسد افزود: "درحالیکه برخی از شرکای ما به این باور اند که موافقت با کناره گیری رئیس جمهور[اسد] از موقف اش در دوره اخیر دولت انتقالی آینده  ضروری می باشد، اما برای روسیه این موضوع قابل قبول نیست."
دولت های غربی به این ترتیب به سرپا نگهاه داشتن و حمایت رژیم های دیکتاتور که بدون درنظرداشت کدام ارزش اخلاقی وانسانی بالای اتباع خود ظلم می کنند وآنها را به قتل می رسانند، ادامه می دهند. به این اساس انتقال قدرت سیاسی در سوریه که به حیث تنها روش برآوردن خواست های مشروع مردم سوریه تلقی می شود، چیزی بیش از ادامه برنامه های سیاسی نامشروع غرب برای سوریه نمی باشد. امت می داند که سیاست های سرمایه داری دول غربی برای مسلمانان به جز بدبختی وذلت چیزی بیش نیست. حالا غرب نمی تواند با سیاست های خود مسلمانان را فریب دهد وآن هم برادارن بیدار وآگاه سوری مان را، بلآخره غرب در برنامه های شوم اش برای مردم سوریه وانقلاب مبارک شان که هدف آن وحدت مسلمانان تحت چتر عدالت دولت خلافت است، ناکام خواهد ماند. چنانچه الله سبحانه وتعالی می فرماید:


وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ ۚ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ
[انفال:30]
(به خاطر بیآور) هنگامی را که کافران نقشه می ‌کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند ویا(از مکه) خارج سازند؛ آنها چاره می ‌اندیشیدند(و نقشه می ‌کشیدند)، والله هم تدبیر می‌ کرد؛زیرا الله از بهترین چاره جویان وتدبیرکنندگان است!
نوشته شده توسط، تسوریا امل یسنا برای
دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه