چهارشنبه, ۲۳ صَفر ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۸/۲۸م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

حکم تقیه

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پاسخ به سوال ابویوسف

پرسش
السلام علیكم ورحمة الله وبركاته!

شیخ صاحب بزرگوار! الله‌ سبحانه وتعالی به شما خیروبرکت دهد! بخاطر حاکمیت اسلام، شما را بالای ما مسلمانان کمک کند و عمر طولانی نصیب تان فرماید تا با چشمان خویش تأسیس دولت خلافت را مشاهده کنید!

 برادر عزیز، در کتاب شخصیه در مورد دوستی با کافر ذکر شده است که  دوستی با کافر حرام و ناجائز است، مگر در یک حالت استثنائی که موضوع تقیه مطرح شده و از طرف شریعت در این مورد اجازه داده شده است. بنابراین، پرسش اینست که آیا پیمان دوستی با شخص کافر یا یا با نظام کفری جواز دارد؟ دوستی که مخصوص حال ما باشد تا کدام سرحد نهائی اجازه داده شده است؟ آن‌هم در وقتی‌که ما در کشور آنان قرار داشته و تابع نظام‌شان باشیم و کفار بالای ما مسلط باشند؟ اگرپیمان دوستی با شخص کافر و یا با نظام کفری جواز داشته باشد، آیا این مسئله با حکام سرزمین‌های اسلامی و نظام کفری‌شان قیاس کرده می‌شود یاخیر؟ و دستگاه‌های نظامی که تجهیزات امنیتی کفار را استفاده و بالای ما تسلط دارند، با وجودی‌که آنان مسلمان نیز هستند، آیا این حکم بالای‌شان قابل تطبیق است یاخیر؟  الله سبحانه وتعالی به شما و به فراخی سینه‌تان برای ما برکت دهد! ابویوسف، برادر و فرزند شما از امریکا.

پاسخ

وعلیكم السلام ورحمة الله وبركاته!

قال الله تعالى: ﴿لَا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یفْعَلْ ذَلِكَ فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ﴾ (آل عمران: ۲۸)

ترجمه: مؤمنان نباید مؤمنان را رها كنند و كافران را به جای ایشان به دوستی گیرند و هركه چنین كند (رابطه او با الله گسسته است و بهره‌ای) وی را در چیزی از (رحمت) الله نیست؛ مگر آن‌كه (ناچار شوید و) خویشتن را از (اذیت و آزار) ایشان مصون دارید و (به خاطر حفظ جان خود تقیه كنید) و الله شما را از (نافرمانی) خود برحذر می‌دارد و بازگشت (همگان) به سوی او است.

معنی آیه ممنوعیت قاطع برای مؤمنینی است که کافران را برای خود دوست می‌گیرند و در اجرای امورشان از آن‌ها کمک می‌گیرند و به آن‌ها متوسل می‌شوند، و آن‌ها را دوست خود انتخاب می‌کنند. در نتیجه آن، بین آن‌ها و بین کفار محبت و دوستی به وجود می‌آید. به همین خاطر الله سبحانه وتعالی بر مؤمنین دوستی با کفار را غیر از مؤمنین حرام قرارداده است؛ باز از آن جمله فقط یک حالت را استثناء نمود که آن حالت عبارت از وجود ترس از کفار است که تحت سلطه کفار قرار داشته باشد؛ زیرا در این حالت اظهار دوستی و مصادقت با کفار بخاطر دفع شر و دفع آزار و اذیت آنان جائِز می‌باشد؛ یعنی جائِز است برای مسلمان این‌که کفار را دوست خود بگیرد، آن‌هم در صورتی‌که امکان ترس از تعذیب و آزار و اذیت‌شان موجود باشد و تحت سلطه و قدرت آنان قرار داشته باشد. در غیرآن بصورت عموم و مطلقاً‌ دوستی با کفار به هیچ وجه جائِز نمی‌باشد. این مسئله تنها با کفار نسبت با مؤمنین می‌باشد؛ زیرا این آیه مبارکه درباره مؤمنین که نمازشان را نزد مشرکین مکه اداء می‌نمودند نازل شده است. این آیه مبارکه مؤمنین را که در مدینه بودند، دوستی نمودن با مشرکینی‌که در مکه قرار داشتند، منع می‌کند. در واقع همه‌ی مؤمنین را از دوستی با کفار نهی می‌کند؛ مگر مؤمنینی را که در مکه قرار داشته و تحت امر کفار مغلوب بودند، استثنی می‌کند؛ چون ترس وقوع آزار و اذیت مؤمنین در مکه از طرف کفار هر لحظه ممکن بود و به همین خاطر الله سبحانه وتعالی آنان را مستثنی ساخت.

این فشرده مفهوم و معنی آیه مبارکه فوق است و این حکم شرعی می‌باشد که از آیه فوق الذکر استنباط گردیده است که دوستی مؤمنان با کفار با تمام انواع آن از قبیل: حمایت و همکاری، کمک و دوستی و... حرام و ممنوع می‌باشد؛ زیرا کلمه اولیاء که در آیه آمده است عام و کلی می‌باشد، تمام معانی دوستی را شامل می‌شود؛ مگر دوستی با کفار صرف در یک حالت خاص است که حالت تسلط و غلبه کفار بالای مسلمانان و ترس از سخت‌گیری، آزار و اذیت‌شان بالای مسلمانان وجود داشته باشد و مسلمانان در امور خود زیر اداره‌ی کفار قرار داشته و کدام صلاحیتی از خود نداشته باشند. مثلاً: مسلمانانی‌که در مکه با مشرکین داشتند، عین حالت را داشته باشند و در آیه کدام معنی غیر از این وجود ندارد و هیچ حکم دیگری غیر این حکم استنباط کرده نمی‌شود؛ اما آن‌چه برخی از کسان در مورد تقیه چنین ابراز نظرنموده اند که: تقیه عبارت از آشکار و وانمود کردن یک مسلمان در برابر هر انسانی می‌باشد ‌که امکان رسیدن بعضی از ضررها از او موجود باشد، خلاف آن‌چه که او را در باطن خود پنهان می‌دارد، یا از این می‌ترسد که هویت و واقعیت او را و یا آن‌چه که در ضمیر خود دارد را می‌شناسد، برابرا ست که این انسان کافر باشد و یا مسلمان. به همین اساس این گفته کاملاً اشتباه و غلط می‌باشد و آیهء مبارکه اصلاً به چیزی از این گفته‌ها دلالت نمی‌کند، زیرا استثنای که در قول الله سبحانه وتعالی ﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾ آمده است در مورد مسلمانانی‌که در مکه  تحت حاکمیت کفار قریش قرار داشته و به مدینه هجرت نکرده بودند، نازل شده است. بنابراین اگر مسلمانان  دشمنی خود را با کفار قریش مکه اظهار می‌کردند حتماً‌ مسلمانان را یا می‌کشتند و یا سخت شکنجه می‌دادند و حکم فوق مخصوص در یک موضوع معین می‌باشد که مسئله قابل تطبیق آن صرف در همان مورد خاص باقی مانده است؛ یعنی جواز پیمان دوستی مؤمنین با کفار آن‌هم در صورتی‌که کفار بالای مسلمین تسلط و حاکمیت داشته و امکان هرنوع آزار و اذیت و شکنجه وجود داشته باشد.

محمد بن جریر الطبری در تفسیر خود در مورد تأویل این آیه مبارکه از﴿لَا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِینَ أَوْلِیاءَ﴾ تا به این قول باری تعالی ﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾ به نقل قول ابوجعفر گفته است: «درحقیقت این آیت نهی است از طرف الله عزوجل برای مؤمنین که از کفار کمک و همکاری بگیرند و به آنان افتخار کنند.» به هم‌ین خاطرذال کلمه یتخذِ کسره داده شد، زیرا کلمه یتخذ در جای قرار دارد که توسط نهی مجزوم شده است؛ لیکن حرف ذال کلمه یتخذ کسره داده شد از جهت التقاء ساکنَیْن. معنی آیه چنین است که شما ای مؤمنان! کافران را تکیه‌گاه و کمک گرخود نگیرید و این‌که تابع دین و قوانین ساختگی آنان شوید، و یا بر کافران بر ضرر مسلمانان به غیر از مؤمنین همکاری  نمائید و یا آن‌ها را به اسرار و به رازهای پنهان مؤمنین آگاه و رهنمائی کنید؛ پس کسی‌که چنین کاری را انجام می‌دهد، مطمئن باشد که از طرف الله سبحانه وتعالی برای چنین شخصی کدام رحمتی وجود ندارد؛ یعنی او شخص از الله سبحانه وتعالی بیزار و بری بوده و الله عزوجل نیز از چنین شخصی بخاطر ارتکاب عمل ارتداد و داخل شدن او به کفر، بری و بیزار می‌باشد...  ﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾ مگر این‌که شما مسلمانان تحت سلطه و قدرت کفار قرار داشته باشید، از کفار خوف تعرض نسبت به جان، ایمان و نوامیس خود داشته باشید. در این صورت فقط با زبان خود می‌توانید با آنان اظهار دوستی نمائید و دشمنی خود را در باطن خود پنهان دارید و در بین کفار مسئله کفر ظاهری خویش را شایعه و یا پخش و نشر نکنید، و هیچ کافری را بالای مسلمان نسبت به انجام عملی کمک و همکاری نکنید...

چنین گفته نشود كه وقتی پیمان دوستی با كافر در حالت ترس از شکنجه و تعذیب اوجائِز باشد؛ پس مدارا با حاکم ظالم و فاسق که از قدرت نظامی برخوردار است نیز به طریق اولی جائِز باشد؟ این طور گفته نشود؛ زیرا چیزی‌که ازباب اولی ذکرشد در واقع او مفهوم شده از خطاب است، و باب اولی از جمله باب تقیه نیست و هیچ نوع پیوندی با آن ندارد، و حاکم فاسق و یا ظالم از جمله این کسان هم نیست که قوله تعالی: ﴿ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لَا یؤَدِّهِ إِلَیكَ﴾ و در میان اهل كتاب كسانی هستند كه اگر دارائی فراوانی به رسم امانت بدیشان بسپاری، آن را به تو بازپس می‌دهند. از جمله این کسان هم نیست که قول الله سبحانه وتعالی: ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ یؤَدِّهِ إِلَیكَ﴾ و در میان آنان كسانی هستند كه اگر دیناری به رسم امانت بدیشان بسپاری، آن را به تو بازپس نمی‌دهند؛ زیرا حاکم فاسق و ظالم مسلمان، نه از جمله کافر و نه هم در جمله انواع کافر شامل است؛ زیرا پیمان دوستی ممنوعه که در آیه فوق ذکر گردید فقط دوستی با کفار به جای مؤمنین می‌باشد، به همین خاطر باب اولی را برباب تقیه قیاس کرده نمی‌شود تا با این آیه استناد کرده شود.

بدین اساس، کسانی‌که چیزی را باسم تقیه می‌نامند، رد می‌شود؛ زیرا تقیه آنان این است كه: "یک مؤمن در جلو یک حاکم ظالم و فاسق صاحب سلطه، خلاف آن چیزی را که در باطن خود دارد اظهار نماید یا در قبال حاکم كه نظر او مخالف نظر مؤمن باشد، یا اظهار چنین نظر برای مؤمن نزد چنین حاکم مشکل باشد." انجام چنین تقیه حرام و نا جائِز است؛ زیرا این یک عمل منافقانه است و فعل نفاق با تمام معنی حرام می‌باشد. علاوه بر آن، محاسبه ظلم حاکم جابر برای هرفرد مؤمن فرض است که ترک آن از جهت ترس از مال، از اذیت و آزار او و از دست دادن موقف و منافع شخصی به هیچ وجه حلال نمی‌باشد، و تقیه این چنینی درست و حلال نمی‌باشد، زیرا چنین تقیه با احادیث صحیحه‌ای که درمورد رد پیشوایان، امراء و حکام ظالم و فاسق واردشده سخت در تناقض قرار دارد. احادیث نیز در مورد و جوب محاسبه‌ی اعمال حکام ظالم و فاسق به کثرت وارد شده است. هم‌چنان اجرای چنین مدارا و تقیه در راه کسب رضایت الله سبحانه وتعالی، مخالف وجوب ایراد سخن به کلمه حق نزد سلطان جابر می‌باشد؛ اگرچه زیر بار انبوه از ملامت مردم واقع شود؛ بنابراین، تقیه نمودن در برابر حاکم مستبد، فاسق و فاجر که دارای قدرت بوده و بالای مردم تسلط داشته باشد یا کسی در اظهار نظر خود مخالف نظر تو رأی دهد که رأی او با نصوص صریح آیات و احادیث در تضاد باشد و هم‌چنین عمل نمودن برعکس موضوع تشویق می‌گردیده باشد، بدون شک این‌ها مواردی اند که علاوه بر ایجاد نفاق، برحرام بودن آن از طرف شریعت تأکید صورت گرفته است. بناءً‌ برای هیچ مسلمانی حلال نیست که چنین عمل را مرتکب شود.

                                                                         برادرتان عطا بن خلیل ابو الرشته

مترجم: مشتاق حنیف

لینک پاسخ به صفحه دفتر مطبوعاتی مرکزی
لینک پاسخ به صفحه فیس بوک امیرحزب
لینک پاسخ به صفحه امیر در گوگل پلاس
لینک پاسخ به صفحه توییتر امیرحزب

 

ادامه مطلب...

ناکارایی تمدن سرمایه‌داری و نزدیکی نابودی آن!

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت دوم)

(ترجمه)

1- آیا نابودی تمدن سرمایه‌داری حتمی‌ست؟: با وجود این‌که سیاست‌مداران امریکایی به‌ویژه امثالی کیسینجر، جوزف نای و برژینسکی، به تمدن سرمایه‌داری غرور و خیالبافی‌های بی‌اساس دارند، تمدن و دولت امریکا را "فرا تاریخی" می‌دانند -یعنی بدین باورند که سنت‌های تاریخ بر تمدن سرمایه‌داری اعمال نمی‌شود و سرمایه‌داری نابود نمی‌گردد- اما هنگام تطبیق عوامل و سنت‌های مرتبط به نابودی تمدن‌ها بر تمدن سرمایه‌داری در می‌یابیم که سرمایه‌داری رو به زوال و نابودی است، گرچه بعد از مدت زمانی، هم باشد. ناکارایی سرمایه‌داری آشکار شده و عدم شایستگی تمدنیِ آن برای سعادت بخشیدن حتی به اهل سرمایه‌داری نیز واضح شده است؛ اما آن‌چه ناکامی و نابودی تمدن سرمایه‌داری را به تأخیر افگنده است، وصله/پینه نمودن سرمایه‌داری با اشتراکیت/سوسیالیزم و دوام سازگار نمودن آن با واقعیت است؛ زیرا سرشت سرمایه‌داری اینست که عقیده و نظام زندگی‌اش با رنگارنگ شدن زندگی رنگ آن را به خود می‌گیرد. سرمایه‌داری زادۀ وقت و واقعیت است و هنگامی‌که بدبختی‌هایش از حد بگذرد، از تمامی اصول و نظریاتش عدول می‌نماید و باز می‌گردد و دوباره شکل اول را به خود می‌گیرد، و این واقعیت در تمامی فرودهای شدید اقتصادی بطور آشکارا رونما می‌گردد، طوری‌که دولت در بازار مداخله می‌کند، در حالی‌که این کار ممنوع است؛ سپس بعد از بهبود یافتن اوضاع، به میکانیزم بازار خودمختار و آزاد از تسلط دولت، بر می‌گردد.

هم‌چنان نوعی از گردش قدرت دموکراسی میان احزاب سیاسی وجود دارد که نمایان شدن فساد و ناکارایی سرمایه‌داری را در سیاست و اقتصاد به تأخیر می‌اندازد، نوعی از مساوات ظاهری و شکلی میان تمام مردم در برابر قضا و برای افراد مهیا نمودن زمینۀ پیشرفت علمی و مادی وجود دارد، تمامی امور فوق الذکر ظم شدید سرمایه‌داری را اصلاح و ترمیم نموده و در نتیجه از خشم، غضب و انکار مردمی –سرمایه‌داری را- نجات بخشیده است. هم‌چنان روش تفکر پراگماتیزم بر کپیتالست‌ها غلبه دارد و این کار به آنان "به درازا کشیدن نابودی سرمایه‌داری"  و به ابتکار وسائل جهت پرش از فوق بحران‌ها به ویژه بحران‌های اقتصادی، توانایی زیادی می‌دهد. در نتیجه اهل سرمایه‌داری از طریق صادر نمودن آن به جهان توسط استعمار و استثمار و از طریق تهدید به استفاده از زور و ستمگری بر کسانی‌که بر ضد شان مقاومت کنند، قدرت بلند بر اداره بحران‌ها و بیرون شدن از تنگناها را دارند.

اگر استعمار نمی‌بود، کشورهای سرمایه‌داری در میدان سیاست مقاومت نمی‌توانست و قادر به پیشرفت اقتصادی نمی‌بود، کشورهای سرمایه‌داری، آفریقا و جزئی بزرگی از آسیا را غارت نمود؛ همانطوری‌که امریکا از قرن‌ها پیش به استعمار امریکای جنوبی و لاتینی پرداخته و به برخی از کشورها اندکی پول کمک نمود. تمامی موارد برای آنان اجازه داد که به ملت‌هایشان آسایش محدودی فراهم نمایند و باعث شده که به یک شکلی از نظام شان راضی شوند، و این کار باعث درازای عمر سرمایه‌داری به قیمت ملت‌های استعمار شده و ستم دیده، تمام شده است.

بدون شک ناکارایی و فساد سرمایه‌داری حتی به خود اهل سرمایه‌داری/کپیتالست‌ها نیز ثابت شده است، پس آیا علایمی است که نشان دهد تلاش‌ها برای تغییر و اصلاحات ذاتی تمدن سرمایه‌داری وجود دارد، که اکنون در غرب جریان داشته باشد؟ پاسخ  آن نخیر است. اهل این تمدن در گذشته - و به دلیل شدت رنج بردن از آن- برای جایگزین نمودن اشتراکیت به عوض آن تلاش به خرج داده اند، اما ایدیولوژی سوسیالیزم خود ناکام ماند و شایسته حل مشکلات انسان‌ها نبود، سرنوشت حتمی آن "نابودی" بود. بنابر این، هیچ علایمی وجود ندارد که نشان دهد تلاش‌های جدی و جدید برای تشکیل ایدیولوژی فکری جدید در جهان غرب به عنوان گزینۀ اول، وجود داشته باشد، به جز بعضی از صداها در محافل اکادمیک، هنری، پژوهشی و برخی از سیاست مدارانی‌که تغییرات "سوسیالیزم" را جهت اصلاح و ترمیم نظام و عادل گردانیدن آن حمایت می‌کردند.

اما گزینۀ دوم، تلاش برای جایگزین نمودن تمدن بیرونی و دیگر به عوض تمدن سرمایه‌داری -به سطح جهان- هیچ تمدن دیگر من‌حیث بدیل عملی سرمایه‌داری وجود ندارد و هیچ علائمی وجود ندارد که نشان دهد کپیتالست‌ها اسلام و یا سائر تمدن‌ها را به گونۀ اختیاری و رضایت خود بپذیرند.

اما گزینۀ سوم، با زور تحمیل نمودن تمدن بیرونی بر کپیتالست‌ها؛ این گزینه به دلیل عدم وجود کشمکش‌های واقعی تمدنی با تمدنی دیگری‌که بطور عملی به سرمایه‌داری مزاحمت نماید، اکنون وجود ندارد. قابل ذکر است که مفکری به نام "هانتینگتون" در کتاب "برخورد تمدن‌ها" که جهان را به بررسی گرفته است، هیچ تمدن دیگری را به عنوان بدیل سرمایه‌داری "به غیر از اسلام" درنیافته و از خطری‌که در تمدن اسلام نهفته است، هشدار داده است. اما خود اهل اسلام به دلیل غیاب دولت اسلام، همان دولتی‌که نمونه بدیل سرمایه‌داری را تشکیل داده و تمدن اسلام را با دعوت و جهاد نشر می‌کند، در جنگ واقعی تمدنی با سرمایه‌داری جهت نابودی آن قرار ندارند. اما کشورهای سرمایه‌داری –و در رأس آن امریکا- از سوی اسلام علیه سرمایه‌داری خطری به عنوان تمدن و طریقۀ زندگی احساس می‌کنند، بناء جنگ‌های ماندگار را برای منع مزاحمت آن به تمدن سرمایه‌داری به راه می‌اندازند.

خلاصه این‌که تمدن سرمایه‌داری –با وجود ناکارایی و فرسوده شدن- هرگز فرو نمی‌پاشد و تا آینده‌های دور به عنوان تمدن غرب باقی می‌ماند! بعید به نظر می‌رسد که خود به خودی تمدن دیگر جایگزین آن شود و هیچ تمدنی در جهان وجود ندارد که مزاحم تمدن غرب گردد و بدیل مناسب برای انسان‌ها باشد. بنابر این، اکنون تهدید واقعی به تمدن سرمایه‌داری از سوی تمدن‌های دیگر (به غیر از اسلام از ناحیه نظری) وجود ندارد.

2- پس عاقبت تمدن سرمایه‌داری در آینده چیست؟: هرگاه تمدن سرمایه‌داری ناکارا باشد و باعث بد بختی انسان می‌گردد، پس چرا تا هنوز پابرجاست و نابود نشده است، همانگونه که سوسیالیزم نابود گردید؟ و چرا سرمایه‌داری تمدن فاسد و ناکارا شمرده می‌شود، با آن که غرب را از نظر علم و صنعت بیدار ساخت، و برای شان زمینۀ وسیع زندگی مادی مهیا ساخت؟

سرمایه‌داری توانست که به ترمیم و اصلاح خود پرداخته و طعم خود را با اشتراکیت مزج نموده و چیزی از عدالت اجتماعی گرفته و خود را همواره با واقعیت سازگار سازد و –تحت سایه سرمایه‌داری- ساینس، صنعت، تکنالوژی و اسلحه و سائر امور مدنی پیشرفت نموده و باعث شده است که مردم به وهم بیفتند و گمان برند که این تمدن با انسانیت سازگار است. اما تا چه وقت نظام سرمایه‌داری می‌تواند که به سازگاری و اصلاح ادامه داده و بحران‌ها را اداره نماید؟

واضح است؛ افکار بِکری‌که بتواند مشکلات پیچیده جامعه را حل نماید، از نخبگان سیکولریست‌های کپیتالست، نیست و نابود گردیده است. کپیتالست‌ها پس از فروپاشی تمدن‌های رقیب‌شان، به قوت تمدن‌شان اعتماد نمودند؛ بنابر این به آسایش و ثبات اتکاء خواهند نمود، سپس این تمدن کم کم فرو می‌پاشد؛ مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی علیه آن تجمع می‌نماید؛ شدت بحران‌های اقتصادی آن افزایش خواهد یافت و هیچ راه بیرون رفت از آن جز صادر نمودن آن به دیگران با استعمار، بهره‌برداری و وحشی‌گری ندارند. این کار باعث تزلزل‌های اجتماعی و اقتصادی داخلی گردیده است، همان طوری‌که در جنبش "اشغال وال استریت" در امریکا رخ داد؛ سپس آن‌چه که اکنون در فرانسه در جنبش "جلیقه زردها" رخ می‌دهد، ممکن است این کار باعث شود که برخی از کشورها –همانند امریکا- تجزیه گردد و یا ضعیف شوند. گاه در نتیجه طمع ورزیدن‌های استعماری و رقابت بر پول و سرمایه -به سطح جهان- بدبینی در قبال سرمایه‌داری افزایش یافته و در اکناف جهان مقاومت‌های مختلف النوع در مقابل استعمار‌شان ظهور خواهند کرد و گاه شعلۀ جنگ‌های جهانی برافروخته می شود، اما هیچ راه بیرون رفت و هیچ بدیل برای این تمدن سرمایه‌داری ناکارا، به این جهان یافت نمی‌گردد.

در این شکی نيست که تمدن سرمایه‌داری –با وجود ناکارایی آن- هرگز خود به خودی سقوط نمی‌کند؛ زیرا "جاویدانی "خلاف سنت‌های زندگی است؛ پس جایگزینی تمدن دیگر به عوض آن حتمی گردیده است. بناءً آینده و عاقبت این تمدن چیست؟

ما به عنوان مسلمان از لابلای شناخت سنت‌هایی‌که الله –سبحانه وتعالی- وضع نموده و شناخت دلائل نابودی تمدن‌ها و امت‌ها می‌فهمیم که این تمدن فاسد و ناکاراست و به دلیل این‌که از عقیدۀ فاسد سرچشمه گرفته و فقط ارزش مادی را به رسمیت می‌شناسد -علاوه بر تجاوز، ظلم و بلند پروازی‌شان بر سائر انسان‌ها- شایسته سعادت‌مند ساختن انسان‌ها نیست؛ زیرا سرمایه‌داری نظامی است که برده‌داری، استعمار و جنگ‌های خونین را میان بشریت پخش و نشر نمود. افزون بر این‌که با جنگ‌های نشنلیستی و مرزی اهل سرمایه‌داری را بد بخت ساخته است؛ سپس در جریان قرن بیستم آتش دو جنگ جهانی را بر افروخت که میلیون‌ها تن از اهل اروپا و جهان را به قتل رساند.

بدون شک سنت‌هایی‌که توسط الله –سبحانه وتعالی- وضع گردیده در امت‌ها فاعل و اجرا شونده است و بر سرمایه‌داری کاری خود را خواهد کرد، همان گونه که در سائر تمدن‌ها انجام داد؛ زیرا الله –سبحانه وتعالی- برای هر امت اجل (مدت زمان معین) قرار داده است و این سنت بر امت‌های سرمایه‌داری و دولت‌های آن نیز مطابقت می‌کند، اما این خود به خود صورت نمی‌گیرد. پایان این تمدن فاسد فقط بر اساس عوامل بیرونی انجام خواهد گرفت -یعنی از طریق جنگ و برخورد این تمدن با تمدن دیگر برای متوقف ساختن فسادهای سرمایه‌داری- زیرا الله متعال برای هلاک کردن فاسدین سنت‌ها را وضع نموده است، از جمله: سنت مهلت دادن، سنت هلاک ساختن ثروت‌مندان خوشگذران و شهوت‌ران، سنت دست به دست کردن قدرت و پایان سنت‌هایش را سنت جانشینی زمین به صالحین و متقین گردانیده است. بزرگ سرمایه‌داران در رأس بزرگ‌ترین دولت سرمایه‌داری، قد علم نموده که در کشورش و در جهان فسق نماید و قول و سنت پروردگار مان بر آن صدق نماید و الله –سبحانه وتعالی- امریکا و تمامی حمل کنندگان تمدن سرمایه‌داریی را نابود سازد، تمدنی‌که مقام سرمایه‌داران را بلند می‌برد، ثروت‌مندان خوشگذران و شهوت‌ران‌شان را افزایش می‌دهد و زمینۀ فسق، نافرمانی، سرکشی و از حدگذری را برای‌شان مهیا می‌گرداند.

اما سنت نابودی کامل قریه‌ها و دولت‌ها، قبل از بعثت پیامبر -صلی الله علیه وسلم- وجود داشت و بعد از بعثت وی هلاک‌سازی کامل یک قوم –همان‌گونه که در اقوام پیشین صورت می‌گرفت- وجود ندارد؛ اقوامی‌که پیامبران‌شان را تکذیب می‌کردند. این اقوام را الله -سبحانه وتعالی- با انواع مختلف عذاب، طبق نوعیت جنایت و گناهی‌که مرتکب می‌شدند، عذاب می‌کرد؛ یا بندگان مؤمن را بر آنان تسلط می‌بخشید و آن‌چه را که اهل فساد و ظلم به آن دست یافته بودند، درهم می‌کوبید. بنابر این، برای کارزار و مبارزه با آنان، در برابر آنان بندگان خود را تسلط می‌بخشد، سپس الله –سبحانه وتعالی- ثروتمندان خوشگذران و شهوت‌ران را هلاک خواهد کرد و حتمی دولت کنونی شان را نابود می‌کند و دولت دیگری را بلند می‌سازد. پس کدام امت/ملت برای دفع فسادسازی شان نامزد است؟

ما به این باور هستیم که این کار –به خواست الله- توسط متقین صالح و وارث زمین بعد از سرمایه‌داری صورت می‌گیرد و آنان بدون شک مسلمانان هستند. به دلیل این‌که تمدن اسلام متمایز است و بقای آن از سنت‌های الهی است و هرگز فنا نمی‌شود، بلکه دوباره بر می‌گردد تا در دولتی متجسم گردد که اسلام را حمل می‌نماید و وعده الله -سبحانه وتعالی- با برخورد و مبارزه میان تمدن صالح و تمدن فاسد که با آن تمدن مبارزه نماید و بر آن پیروز گردد، متحقق شود.

اهل اسلام در یافته‌اند که شرایط جهانی در اطراف‌شان برای نشر تمدن‌شان مساعد است و به زودی تأییدی ملت‌های جهان را در می‌یابند؛ ملت‌هایی‌که تحت ظلم و ستم سرمایه‌داری قرار گرفته‌اند. همانطوری‌که اجدادشان، اصحاب کرام هنگام فتح عراق، شام و مصر دریافتند و به زودی مردم گروه گروه و دسته دسته به دین الله خواهند پیوست و به خواست الله متعال مُلک امت اسلام به آن مکان‌هایی‌که برای محمد صلی الله علیه وسلم جمع و نشان داده شده بود، خواهد رسید.

3- ترس مفکرین و سیاست‌مداران از نابودی سرمایه‌داری: تنها برخی از مفکرین مسلمانان سقوط تمدن غربی و نابودی سرمایه‌داری را پیش بینی نکرده‌اند، بلکه از سوی خود مفکرین و سیاست‌مداران غرب نابودی تمدن سرمایه‌داری نیز پیش بینی شده و همواره پیش بینی می‌شود، زیرا آنان با پژوهش تاریخ در می‌یابند که همواره جوامع فروپاشیده‌اند. در طول تاریخ هیچ تمدنی، گرچه در ظاهر قوی نمایان ‌گردد، از موارد ضعفی‌که جامعه را به پرتگاه می‌کشاند، در امان نبوده است.

بطور مثال، کندی مفکر مشهور امریکایی کتابی را تحت عنوان "ظهور و سقوط قدرت‌های برزگ" در سال 1987م نوشته است، ذکر نموده که علائم سقوط امپراطوری‌ها بر ایالات متحده نفوذ کرده است. در آن کتاب به سقوط امپراطوری امریکا به معنای تاریخی کلمه خبر داده است. بدین معنا که با ظهور قدرت‌های بزرگ و رقیب -همانند چین- و در نتیجه عوامل داخلی و بنیادی و زمانی‌که تعهدات استراتژیک دولت‌های بزرگ در بخش امکانات اقتصادی شان افزایش یابد، به تدریج نیروی آن  فرو می‌پاشد و سقوط می‌کند و این سرنوشت حتمی هر امپراطوری است!

و این امری است که "شبنجلر" با آن اختلاف کرده است. شبنجلر به این باور است که هر تمدن بر خود قائم و استوار می‌باشد و تمدن پدیدۀ منحصر به خود است. مفاصل تمدن خشک و بسان چوب سفت می‌گردد، سپس فرو می‌پاشد. شبنجلر پایان تمدن غربی را با عنوان آشکاری "افول غرب" در طول قرن‌های آینده زمان بندی نموده و گفته آن مرگی است که قابل فسخ نیست. شبنجلر به این باور است که دو دلیل اساسی وجود دارد که باعث فرسودگی تمدن می‌گردد، یکی موجودیت قدرت بزرگ‌تر نسبت به قدرت تمدن و دوم رسیدن تمدن به اوجش.

بنیامین فریدمن، کارشناس امور اقتصادی –سیاسی، جامعۀ غرب را به بایسکیل ثابتی تشبیه کرده است که تایرهای آن را پیشرفت اقتصادی به حرکت می‌اندازد؛ هرگاه این قوه‌ای‌که جامعه را به سوی پیش دفع می‌کند، اندکی بطی شود، یا متوقف شود، ستون‌های جامعه به لرزه در می‌آید؛ همانند دموکراسی، آزادی های فردی و همدیگر پذیری. اگر نتوانیم تایرها را به حرکت بیاوریم، جامعه به طور کامل فرو می‌پاشد.

جورج باکر ادعا می‌کند که عقب مانی امریکا به عدم مساوات بر می‌گردد، وی گفته است: «عدم مساوات جامعه را به نظام طبقاتی تغییر می‌دهد، اعتماد میان هموطنان را نابود می‌سازد، علاقه‌مندی به دریافت راه‌حل‌های بلندپروازانه به مشکلات جمعی را می‌کاهد... و این کار دموکراسی را نابود می سازد.»

نایل فرگسون به این باور است که به عقب برگشتن ریاست امریکا بر جهان هرگز به صورت بطی و ثابت، صورت نمی‌گیرد. او می‌گوید: «... به عوض آن، امپراطوری‌های مثل آن بسان تمامی نظام‌های پیچیده‌ای‌که با خود آن برابری می‌کند، در صورتی‌که متوازن شود، به مدت نامعلوم بطور واضح آشکار می‌گردد، سپس ناگهان بدون هشدار قبلی فرو می‌پاشد.»

راندرز می‌گوید: با فرا رسیدن سال 2050م جامعه ایالات متحده و بریتانیا به دو طبقه تقسیم می‌گردد؛ طوری‌که جمعی از ثروتمندان در زندگی آرام به سر می‌برند؛ در حالی‌که اوضاع زندگی اکثریت بحرانی و در نابسامانی قرار می‌داشته باشند. در نتیجه عدالت اجتماعی نابود می‌شود.

اما اولریش شیفر در سال 2010م، در کتاب "فروپاشی سرمایه‌داری"، دلائل "شکست اقتصاد بازار آزاد از قیودات" را بیان نموده که خلاصه‌اش چنین است: «آینده در گرو تغییراتی است که مداوم بر اخلاقیات رائج در جامعه پیش می‌آید و برای همه فهمانیدن این‌که ایدیولوژی مسئولیت اجتماعی کم اهمیت‌تر از دیدگاه ایدیولوژی بازار آزاد نیست، می‌باشد. هرگاه این واقعیت‌ها نادیده گرفته شود، سرنوشت نظام سرمایه‌داری به سرنوشتی می‌انجامد که به آن اشتراکیت مواجه شد و آن نابودی و پنهان شدن از عرصه وجود است.»

 ویل دورانت، مؤرخ مشهور امریکایی به این باور است که فروپاشی اخلاقیات، دینی و ارزشی در مقدمه دلائل سقوط تمدن قرار دارد و یادآوری نموده که تمدن‌های بزرگ شکست نمی‌خورد، مگر هنگامی‌که خود را از داخل ویران کند.

4- شواهد بیداری مسلمانان و بازگشت تمدن شان: زمانِ سر تعظیم فرو بردن مسلمانان به تمدن غرب به پایان رسیده است. تمدن غرب با جشن انقلاب صنعتی اروپا –در آن وقت- باعث متزلزل شدن اعتماد بسیاری از مسلمانان به تمدن‌شان، بدون قناعت واقعی به صدق و راست بودن افکار سرمایه‌داری گردیده بود؛ سپس خلافت فروپاشید که در پی آن ایدیولوژی و تمدن اسلام از عرصۀ جهان تلف شد، استعمار با زور، افکار سرمایه‌داری را نهادینه ساختند و نظام سرمایه‌داری را بر آنان به ویژه در بخش اقتصاد و حکومت‌داری، تطبیق نمودند.

اما پس از مواجه شدن مسلمانان با تکان‌های شدید، و ظهور دعوت‌گران بیداری انقلابی میان امت، و پس از این‌که مسلمانان نقص‌های تمدن سرمایه‌داری را مشاهده نمودند و پس از موضع گیری خصمانه غرب علیه دین مسلمانان، تمامی عوامل فوق و سائر عوامل باعث شد که دانشمندان، مفکرین و عموم مسلمانان از تمدن غرب عدول نمایند و تا حدی اعتماد مسلمانان را به تمدن‌شان و نیاز برگشتن به آن را بازگرداند. سپس هنگامی‌که تکان‌های نظام سرمایه‌داری در اقتصاد نمایان شد و برخی از غربی‌ها به بهره‌گیری از اقتصاد اسلامیی‌که خالی از ربا/سود است، فراخواندند و اعتماد بسیاری از مسلمانان را به احکام اقتصادی اسلامی باز گردانید. هم‌چنان اعتمادشان به این‌که اسلام یگانه بدیل شایسته و تطبیقی در سیاست و حکومت‌داری است، بازگشت. دیدگاه عمومی و تأییدی عموم مردم به تطبیق شریعت و خلافت، به عنوان این‌که خلافت جزئی از دین، تمدن، تاریخ و میراث کهن‌شان است، ایجاد گردیده است.

هم‌چنان تجربه انقلاب‌های بهار عربی در انقلاب علیه ظلم از نشانه‌های بازگشت حیات و جوهر تمدنی امت و آغاز گرفتن زمام امور به دستان‌شان است، طوری‌که به ارادۀ آزادِ مستقل پس از دزدیدن قدرت و سلطۀ خودشان امید بسته‌اند. بناءً خواستار تغییر نظام‌های تابع غرب شدند، اما به گزینه و بدیل تمدنی خودی شان مسلح نیستند، یا از این ترس دارند که انقلاب‌ها علیه ظلم حکام به راه انداخته شده و یا حمایتی‌که از برخی از دولت ها فراهم می‌شود، متوقف شود و سر خم کردن در مقابل گند رسانه‌های مخالف، این امور آنان را از گزینش اسلام به عنوان بدیل تمدنی اسلامی به طور واضح منصرف ساخته است.

باید این شواهد نهضت و بیداری مسلمانان و بازگشت اعتمادشان بر افکار، احکام و نظام اسلام منجر به بازگشت سلطان و قدرت اسلام در سرزمین‌های شان و بازگشت تمدن‌شان به عرصۀ تطبیق عملی در دولت گردد و این کار طبق سنت‌هایی که الله –سبحانه وتعالی- در دولت‌ها و تمدن‌ها وضع نموده است، انجام می‌یابد. این شواهد و قرائن مهم‌ترین مواردی بود که خلاصه ذکر گردید. برای مستنیرها و روشنفکران شواهد بیداری و نهضت مسلمانان مهم‌تر است تا شواهد عقب‌مانی و یا انحطاط خود سرمایه‌داری، و برای ما سپردن و انتظار این‌که الله -سبحانه وتعالی- امریکا را به سبب فساد و شهوترانی‌اش به دلائل خود به خودی نابود گرداند، مهم‌تر است.

پایان: از ناحیه سنت‌های تمدن‌ها می‌دانیم که تمدن ناکارای سرمایه‌داری باید و در واقع با جنگ تمدنی با مسلمانان دیر یا زود نابود می‌شود. ما مژده‌های فراوان و زیادی در قرآن کریم و حدیث پیامبر -صلی الله علیه وسلم- داریم که می‌گوید آینده از آنِ اسلام است و این‌که الله –سبحانه وتعالی- مسلمانان را در زمین جانشین می‌سازد تا آن که مُلک امت محمد -علیه الصلاة و السلام- و خلافت‌شان تا جای برسد که شب و روز می‌شود (تمام روی زمین) و این‌که اسلام خرمنگاه خود را بر زمین با عزت‌مندی عزیزان و ذلت ذلیلان پهن می‌کند. اما چه وقت این صورت می‌پذیرد؟ چگونه؟ کجا؟ هیچ جوابِ معین نداریم و در دست مان نیست!

امر جدی و با اهمیت این‌جاست: این‌که –ما مسلمانان- اهلیت جانشینی الهی روی زمین را داشته باشیم و این‌که با دست داشته‌های خود از قبیل عمق فهم، گزینش افکار تمدنی و نظام‌های شاملی که از عقیده و مبدأ مان سرچشمه گرفته باشد، به اسلام اعتماد داشته بدون آن‌که با تمدن دیگر خلط شود و یا از غبار  تمدن‌های ناکارای انسان‌ها آلوده شود، در آمادگی این تغییر و جایگزینی تمدن قرار داشته باشیم.

 از الله متعال استدعا می‌کنیم که روز هلاک شدن امریکا، اروپا و تمدن سرمایه‌داری شان را هرچه زودتر فرا رساند، دفع و نابودی فسادسازی شان را توسط مسلمانان قرار بدهد و جایگزین آنان مسلمانان را بگرداند! ای بار الها، دعای ما را بپذیر!

منبع: مجلۀ الوعی شماره (395)

نویسنده: الساریسی المقدسی

مترجم: حمزه "پارسا"

ادامه مطلب...

برای اعاده حکم بما انزل الله تنها استغفار گفتن کافی نیست!

(ترجمه)

از عبد الله ابن بسر رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«طُوبَى لِمَنْ وَجَدَ فِي صَحِيْفَتِهِ اسْتِغْفَاراً كَثِيراً» (رواه ابن ماجه، فی بَاب الِاسْتِغْفَارِ)

ترجمه: مبارک‌باد برای کسی‌که در دفتر اعمالش استغفار زياد يافت گردد.

مفهوم حديث

انسان هراندازه بيشتر استغفار بگويد و ذکر الله متعال را بجا آورد، به همان اندازه بيشتر به الله متعال نزديک‏تر می‏شود؛ به شرط اين‌که ذکر و استغفارش بدون ريا باشد و نتيجه‌اش در دنيا اينست که تمام دروازه‌های خير، توفيق، سهولت در کار و برکت به رويش باز می‌شود. اما در آخرت، دفتر اعمالش از عمل خوب و استغفار پُر می‏گردد. بنابرين هيچ عيش و لذتی در اين دنيا بهتر از استغفار نیست، پس چگونه زندگی‌تان را بدون استغفار می‏گذرانید؟

ای مسلمانان!

استغفار و ذکر از ساير اعمال خير مجزّا نيستند، زيرا همه اعمال انسان به ذکر و ياد الله سبحانه وتعالی ارتباط دارند، بناءً ما هر عملی را که انجام می‌دهيم به نام الله سبحانه وتعالی شروع نموده و به حمد و ثنای او آن را به پايان می‌‌رسانيم، و اين چيزي‌ست که رسول الله صلی الله عليه وسلم ما را تعليم داده است. هم‏چنان استغفار از ذکر محسوب می‏گردد، اما چيزی‌که امروز در بين مردم مشاهده می‏شود در بين ذکر و اعمال فاصله ايجاد کرده اند و ذکر را ارتباط به عمل نمی‌دهند؛ چنان‌چه مسلمانی را می‌بينی که در گناه سقوط نموده حتی شاهد منظره عجيبی می‌شوی؛ جماعتی از مسلمانان را می‌بينی که در صف اولِ مسجد نشسته اند تا بعد از ادای نماز ذکر الله را کنند. اين در حالی‌ست که در عقب‌شان کسانی وجود دارند که می‌خواهند قوانین کفری را بالای‌شان حاکم بسازند؛ ليکن اشخاصی‌که مصروف ذکر هستند، برای تغيير چنين منکر آشکار هيچ‌نوع برنامه‌ای ندارند، گويا فکر می‏کنند که مسئوليت عدم حکم بما انزل الله، با ذکرهای متداوم اداء می‏شود. ...

يا الله، مارا با آمدن خلافت راشده بر منهاج نبوت که در آن وحدت مسلمانان نهفته باشد، مستفيد بگردان و از آن‌ها مصايب و بلاها را دور نما! يا الله زمين را به نور و جه کريمت منورگردان! اللهم آمين آمين! 

خلاصه حديث

در اين حديث رسول الله صلی الله عليه وسلم ما را تشويق به ذکر و استغفار نموده است و اين دو عملی است که ما را به الله سبحانه وتعالی نزديک ساخته و شامل رحمت او می‌گرداند؛ در حالی‌که عده‌ای از مردم ذکر را به عمل ارتباط نمی‌دهند. بيشتر مردم در مساجد بعد از ادای نماز مصروف ذکر و استغفار هستند؛ اما پيرامون حکامی‌که دين را بالای‌شان تطبيق نمی‌کنند کدام بر نامه عملی ندارند، که در صدد تغییر اين حالت بايد کوشيد.

ادامه مطلب...

دستگیری یک تن از اعضای حزب التحریر Featured

  • نشر شده در اردن

(ترجمه)

سه روز قبل، نیروهای امنیتی رژیم اردن محمد ابراهیم الغرابلی یک تن از شباب حزب‌التحریر را از محل کارش بازداشت نمودند.

محمد ابراهیم الغرابلی یک تن از شباب حزب‌التحریر سه روز پیش توسط نیرهای امنیتی رژیم اردن از محل کارش بازداشت گردید.

پا فشاری رژیم اردن به رویکرد ظالمانه علیه حاملین دعوت بیانگر تعهدش در مبارزه علیه اسلام و محو کامل آن از زندگی می‌باشد.

حزب‌التحریر یک حزب سیاسی است که ایدیولوژی آن اسلام است. این حزب برای بازگشت دولت خلافت و تطبیق قانون الله سبحانه وتعالی که مدت یک قرن است از زندگی بدور شده است، به شکل سیاسی و فکری تلاش می‌کند. این حزب متعهد به کارش است و برای تأسیس این وجیبه که از جانب الله سبحانه وتعالی بالای امت است، ادامه خواهد داد و هرگز بخاطر موانع زیان‌بار رژیم های دست نشانده دولت‌های استعماری کافر متوقف نخواهد کرد.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر - ولایه اردن

مترجم: عبدالغفور مغفور

ادامه مطلب...

مهدی المشاط شب خواب می‌بیند و صبح مسئولیت‌هایش را انکار می‌کند!

  • نشر شده در یمن

(ترجمه)

مهدی مشاط، رئیس ادارۀ عالی سیاسی صنعا، در پیامی به رهبران وزارت صحت/بهداشت دستور داده‌است که باید در هر اداره محلی تحت تسلط شبه‌نظامیان حداقل یک شفاخانه/بیمارستان دارای بهترین متخصصان را معرفی کنند، و هم‌چنین دستور داده‌است تا دواخانه‌ها/داروخانه‌هایی را در تمام تأسیسات صحی/بهداشتی برای ارائۀ دوا/دارو به شهروندان به قیمت خریدشان باز کنند. (منبع: روزنامۀ الثورا، ۵ جنوری/ژانویۀ ۲۰۲۱ م) این تصمیم در ملاقات مشورتی رهبران وزارت صحت/بهداشت به‌تاریخ ۴ جنوری/ژانویۀ ۲۰۲۱ م در حضور طاها متوکل، وزیر صحت/بهداشت، گرفته‌شد، چنان‌که گفته‌بود اگر سال گذشته واگیری ویروس کرونا وارد یمن می‌شد، ۲۸ میلیون نفر مبتلا می‌شدند.

فرق مهدی مشاط با علی صالح و عبد ربو هادی چیست؟ او هم شبیه حکام سلف‌اش است. آنان حتی یک شفاخانه/بیمارستان را هم نساختند و نخواهند ساخت، و هنگامی‌که از یافتن راه‌های گوناگون خسته شدند، دست از مسئولیت‌های‌شان کشیدند و آن را به بخش خصوصی واگذار کردند. هیچ‌یک از شفاخانه‌ها/بیمارستان‌های این کشور، حتی بارزترین‌شان مانند الجمهوری، الثورا، السبعین و الکویت در پایتخت، یعنی صنعا، توسط حکام و حکومت‌های گوناگون یکی‌پی‌دیگری از ۱۹۶۲ تا به امروز ساخته نشده‌اند. این‌ها و تمام شفاخانه‌ها/بیمارستان‌های یمن اهدایی استند. به‌علاوه، همین شفاخانه‌ها/بیمارستان‌ها نیز نمی‌تواند تمام نیازمندی‌های مردم را مرفوع کند، درنتیجه هزاران نفر برای دریافت خدمات درمانی به خارج از کشور می‌روند!

ای مشاط! تو شایستۀ مراقبت از کسانی‌که به زور حمایت امریکا در رأس‌شان قرار گرفته‌ای نیستی. فرمان‌ات به بخش خصوصی اجازه می‌دهد تأسیسات صحی/بهداشتی ایجاد کند، چنان‌که در همین روزنامه آمده‌است: «او گفت که این فرمان از هرگونه سرمایه‌گذاری دارایی‌های عامه در میدان‌های دولتی – به‌طور عام در سکتور خصوصی و به‌طور خاص در شفاخانه‌ها/بیمارستان‌ها – ممانعت می‌کند. همچنین از اهمیت تهیۀ استراتیژی‌یی  برای راه‌اندازی شفاخانه‌ها/بیمارستان‌ها از درآمدهای خودشان یاد کرد.» این خیلی غم‌انگیز و خنده‌آور است؛ شفاخانه‌ها/بیمارستان‌های صالح از سرمایه‌گذاری‌های بریطانیا ساخته شد و مطمئناً شفاخانه‌ها/بیمارستان‌های مشهت از سرمایه‌گذاری‌های امریکا ساخته شده‌است.

ای مشاط! مردم یمن مسلمان اند و به مراقبت‌های صحی/بهداشتی‌یی نیاز دارند که اسلام شما را به تأمین‌اش مکلف کرده‌است، برخلاف سرمایه‌داری که افکارتان از آن ریشه می‌گیرد. این افکار ریشه در سرمایه‌داری دارد، بلی در سرمایه داری. ای مشهت! آیا نمی‌دانی که تأمین دوا/دارو در اسلام مسؤولیت دولت است و باید برای تمام شهروندان‌اش فراهم کند – همان‌گونه که بایستی تعلیم و امنیت را فراهم آورد؟ مطمئناً یا نمی‌دانید و یا باداران‌تان برای شما خط قرمزهایی رسم کرده‌اند که اجازۀ عبور از آن‌ها را ندارید. زمانی‌که به رسول الله صلی الله علیه و سلم داکتر/پزشکی هدیه داده‌شد، او صلی الله علیه و سلم وی را تقدیم مسلمانان کردند؛ نه این‌که خود را از او خلاص کنند یا تنها برای خودشان نگه دارند، بلکه به همۀ مسلمانان پیشکش کردند. این امر گواهی‌ست بر این‌که اگر به تاریخ مسلمانان در روزهایی‌که صاحب یک خلیفه و خلافت بودند نگاه کنیم و ببینیم که چگونه بیماری‌ها را در بیمارستان تداوی می‌کردند، درمی‌یابیم که دوا/دارو ازجمله منافع مسلمانان است. ای مهدی! کجاست حُب و دوستی‌یی که نسبت به رسول الله صلی الله علیه و سلم ادعا می‌کنی؟! آیا این دوستی تنها در زبان است و در عمل نیست؟! الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ﴾ (الصف: ۲ – ۳)

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! چرا سخنی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟! نزد الله (سبحانه و تعالی) بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی‌کنید.

مهدی مشاط شب مثل همیشه خواب می‌بیند که دیروز دربارۀ پرداخت نصف معاشات مرتباً هر دو ماه به کارمندان بخش عامه صحبت کرده‌است، اما وقتی بیدار شد نظرش را تغییر داد، از تصمیم‌اش پشیمان شد، توجیه آورد و عذرخواهی کرد. همین‌گونه چنین کاری را درمورد فرمان‌هایش برای شناسایی یک شفاخانه/بیمارستان در هر ولسوالی/شهرستان یمن انجام می‌دهد! زمانی‌که فهمید این تعداد بسیار زیاد است، دست از مسؤولیت کشید و آن را به بخش خصوصی واگذارد. مردم یمن باید بدانند که این حکام خائن و مزدور اند و باید برکنار شوند، و این‌که خلافت راشدۀ ثانی که حزب‌التحریر برای تأسیس‌اش فعالیت می‌کند تنها راه‌حل معالجۀ مشاکل مردم است. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» [روایت احمد از نعمان بن بشیر]

ترجمه: سپس خلافت به‌طریقۀ نبوت خواهد آمد.

پس با کسانی کار کنید که برای تأسیس‌اش کار می‌کنند.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر – ولایه یمن

مترجم: محمد حارث پویا

ادامه مطلب...

کنفرانس آموزشی "آموزش مسائل جنسی"؛ اعلام جنگ با احکام باقی‌ماندۀ اسلام و برپایی ارزش‌های غرب!

  • نشر شده در سودان

(ترجمه)

محمدالامین التوم، وزیر معارف/آموزش و ‌پرورش سودان، در کنفرانس نصاب تعلیمی برای مکاتب متوسطه/دبستان‌ها و لیسه/دبیرستان‌ها که به تاریخ ۵ جنوری/ژانویۀ ۲۰۲۱ م تحت عنوان «کنفرانس نصاب آموزشی به هدف حمایت از ارزش‌های انسانی، همدیگرپذیری و آرامش، در مطابقت با ساینس و تجدد» برگزار شد گفت که وی به چیزی اشاره می‌کند که در مباحث در موردش خاموشی اختیار شده‌است و اکثریت تمایل ندارند خود را در آن درگیر کنند، یعنی مسئلۀ صحت/بهداشت جنسی. وی هم‌چنین گفت که بعضی از ما، به‌خصوص زنانی‌که بدن‌شان را می پوشانند، از بحث کردن روی این مسائل احساس شرم می‌کنیم و به اندازۀ کافی با بدن خود آشنا نیستیم. او هم‌چنان به پرسش‌هایی‌که از سوی اطفال مطرح می‌شوند اشاره کرد‌ و گفت این طبیعی‌ست که آن‌ها درمورد عمل‌کرد بدن‌شان بدانند چون ایشان در آینده نقش پدر و یا مادر را خواهند داشت. وی تأکید کرد که ما، به‌خصوص مسلمانان سراسر جهان، باید با بدن‌مان به‌طور درست آشنا شویم و این دید را نادیده بگیریم که به‌خاطر توالد و تناسل آفریده شده‌ایم. او پیشنهاد کرد که به این معضل به‌طور علمی‌اش در چارچوب مکتب/مدرسه رسیده‌گی شود. (منبع: سونا)

موضوع آموزش جنسی در یک کنفرانس آموزشی زمانی مطرح می‌شود که بافت سیاسی حکومت جنگ‌اش را علیه قوانین باقی‌مانده اسلامی اعلام کند و تعلیم و تربیه/آموزش و پرورش را طبق ارزش‌های تمدن غرب بخواهد. این یک مسئلۀ مصلحتی نیست، بلکه در حقیقت مسئله‌یی تعلیمی‌ست که اساس آن بر مفاهم و عقاید گذاشته شده‌است. بناءً لازم است که وزیر مذکور به‌خاطر این نظریات کثیف‌اش محاسبه شود، و لازم است که از وی درخصوص هدف اصلی‌اش از بیان این موضوع، نه شکل ظاهری آن، وضاحت خواسته شود، این‌که این آموزش‌های جنسی بر چه ارزش‌هایی استوار است.

دور از انتظار نیست که وزیر معارف/آموزش و پرورش این حکومت دست‌نشانده بگوید پوشیدن بدن زنان باعث عدم شناخت آنان از بدن‌شان می‌شود و باید چگونگی تعامل با مسائل صحت/بهداشت جنسی برای اطفال در چارچوب مکتب/مدرسه گنجانده شود. همه این‌ها بدین خاطر است که باورمندی به توافق‌نامه‌های بین‌المللی و منطقه‌ای و تلاش برای قرار دادن آن‌ها به‌عنوان سنگ‌بنای تقنین و قوانین، می‌طلبد که مردم مسلمان سودان از هویت اسلامی‌شان دور شوند و به نظام عقلی غرب بپیوندند. پس از امضای منشور حقوق اطفال افریقا – که اساس‌اش بر تمدن غرب استوار است– اکنون با چیزی تحت نام آموزش جنسی مواجه شده‌ایم و قطعاً آن‌چه فردا می‌رسد زشت‌تر خواهد بود.

وی مفهوم آموزش جنسی را این‌گونه شرح داد: «فراهم کردن معلومات جنسی درست و علمی برای جوانان و افراد بالغ به‌منظور ایجاد ارزش‌های مثبت و کسب مهارت‌های لازم برای اخذ تصامیم آگاهانه و مسؤولیت‌پذیرانه، تا فرصت از جوانان گرفته نشود و مورد سوءاستفاده قرار نگیرند.» بسیار تعجب‌آور است! آن‌ها از کدام ارزش‌های مثبت و مهارت‌های به‌دست آمده لب به سخن می‌گشایند؟ چه نیاز است جوانان مسلمان را در معرض چنین اطلاعات قرار دهند؟ آیا شریعت اسلامی در ارتباط به مسائل جنسی کمی و کاستی دارد که آن‌ها می‌خواهند آن را در تمدن کفار جستجو کنند؟!

این ارزش‌های اصطلاحاً انسانی به معنای حقیقی‌اش همان ارزش‌های تمدن غرب است. به عبارت دیگر، تمدن کفار استعمارگری که از روی کینه و حسد می‌خواهند زن، فامیل و طفل مسلمانان را به لجن‌زار تمدن مبتذل‌شان بکشانند.

این دستورات کشور‌های غربی‌ست که سودان را زیر بار قرض‌ها/وام‌های هنگفت قرار داده‌است. حکومت انتقالی با بی‌شرمی به آن‌ها پاسخ مثبت می‌دهد و تپ و تلاش می‌کند تا پروژه‌های شوم‌شان را به موفقیت برساند، جامعه را به انحراف بکشاند و ارزش‌ها و مفاهم اسلامی را بکوبد. مثلاً شامل کردن برنامه‌های آموزش جنسی در نصاب تعلیمی به سلسلۀ قوانین غربی همچون قانونی‌سازی همجنس‌گرایی، مساوات در میراث و ازین قبیل است که بر دولت‌های سرزمین‌های اسلامی تحمیل شده‌است. بنا‌بر دلایل مذکور، این بحث نه ربطی به آموزش و پرورش دارد و نه هم به تنظیم رفتار جنسی؛ نه ربطی به واقعیت تعامل جنسیتی و تنظیم‌اش از نقطه‌نظر اسلام دارد، و نه به نقش احکام و نظام اسلام در آموختاندن تعاملات درست برای اطفال. اسلام روش و نظام منحصر به خودش را برای تربیۀ اطفال دارد، اطفال جوان را طبق آن پرورش می‌دهد و نیاز جوانان را درنظر می‌گیرد. ازین‌رو، احکام اسلام ثابت است و تنها توسط خلافت راشده بر منهج رسول الله صلی الله علیه و سلم قابل تطبیق می‌باشد.

سخنگوی رسمی بخشِ زنان حزب‌التحریر – ولایه سودان

مترجم: دانیال نور

ادامه مطلب...

دموکراسی مقدس امریکایی خود را می‌خورد! Featured

(ترجمه)

معترضان امریکایی که دونالد ترامپ رییس جمهور برکنار شده‌ی ایالات متحده را حمایت می‌کردند، به مقر کانگرس امریكا یورش بردند تا مراسم تحلیف رییس جمهور جدید، جوبایدن را رد کنند، زیرا هواداران ترامپ وی را من‌حیث کسی‌که در انتخابات تقلب کرده‌، می‌پندارند. بااین‌حال این معترضان خود را مدافع دموكراسی و قانون اساسی امریكا می‌دانستند، زیرا ترامپ با ایراد یک سخنرانی آتشین‌اش طرفداران خود را به اعتراض یا تظاهرات و جلوگیری از جلسه کانگرس ترغیب و دعوت نمود و ترامپ گفت: هرگز شکست را قبول نخواهد کرد، زیرا خود را برنده انتخابات می‌داند.

هر یک از کاندیدان و طرفداران‌شان نشان داده اند که نسبت به دموکراسی خوش‌بین هستند و تأکید بر این دارند که از سقوط دموکراسی محافظت خواهد کردند. ‏بنابراین، دموکراسی برای هردو حزب، به خدای بت خرمایی که برای‌شان مقدس‌ است تبدیل شده و هرگاه گرسنه شوند آن را‌ می‌خورند.

این امر آشکار شده ا‌ست که امریکا از یک بحران قاعده منفعت‌گرایی که تمامی ارزش‌ها را به‌جز ارزش مادی زیری پای می‌گذارد، رنج می‌برد و دموکراسی غربی که برخی از آنان فریب‌اش را خوردند، آنان را در میان کسانی‌که دموکراسی را تقدیس می‌کردند، فاسد نموده است. چنان‌چه هرگاه بخواهند آن را زیر پای می‌کنند و این به دلیل ناسازگاری و بحران‌های است که هیچ مشکلی را حل نمی‌کند.

ما هم‌چنین هرگز فراموش نمی‌کنیم که غرب چگونه بارها و بارها با موفقیت دموکراسی در کشورهایی‌که اشغال کرده و یا از طریق زور بر بالای آن حاکمیت می‌کرد، ناکام مانده است. البته مفهوم دموکراسی که حکام آن را "گذار دموکراتیک" نام نهادند؛ در واقع این کشورها را به آشفتگی فساد، ظلم و ستم و بی‌عدالتی سوق داد و در بسیاری موارد منجر به جنگ‌های داخلی نیز شد. امروز این بذر اختلافات و بحران‌ها در واقع دموکراسی نامیده می‌شود که امریکا را به زمین زده است.

در این‌جا ما به امت اسلامی یادآوری و تذکر می‌دهیم که این یک امت‌ مزین با تمدن بشری است و امروز درب آن باز است، نه تنها برای احیاء و اعاده مجدد دولت خلافت در سرزمین‌های اسلامی، بلکه برای ارائه و تقدیم اسلام به عنوان یک جایگزین متمدن برای مردمان غرب است؛ مردمی‌که از حرص و آز و مادی‌گرایی حکمرانان خود خسته شده اند و با این‌حال امروز با حمله بر معبد دموکراسی آنان کفر واضع یا اعتقاد ناباورانه‌شان را اظهار نمودند.

نظام حکومت‌داری در اسلام دارای سبک و شیوه‌های متمایزی در اداره امور مردم و کشورها دارد، زیرا میان حق حاکمیت و اقتدار جدایی می‌افگند. بنابراین، امت به خلیفه منتخب اقتدار را می‌دهد تا بر آنان شریعتی را تطبیق کند که به آن ایمان دارند. لذا در نظام اسلام هیچ اوپوزیسیون و وفاداری وجود ندارد، بلکه امتی است که از خلیفه‌شان تا زمانی اطاعت می‌کنند که قانون الله سبحانه وتعالی را بر بالای‌شان تطبیق بکند. فلهذا، نظام اسلامی یگانه نظامی‌ست که دوام استقرار(ثبات پایه‌داری) را تضمین می‌بخشد. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ [توبه: 109]

ترجمه: آیا کسی که بنیانش را بر پرهیزکاری(تقوا) و خشنودی الله(سبحانه‌و‌تعالی)  پایه‌گذاری کرده، بهتر است یا کسی که بنیانش را بر لبه‌ی پرتگاه سستی بنا نهاده است که ناگاه در آتش دوزخ فرو ریزد؟ و الله(سبحانه‌و‌تعالی) افراد ستمکار(ظالم) را هدایت نمی‌کند.

دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

مترجم: داکتر زکریا

ادامه مطلب...

اصطلاح فریبندۀ نظم نوین جهانی؛ نمونه‌ای در تعطیل احکام شرعی!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

برخی از مردم گمان می‌برند که جهان امروز تحت حاکمیت نظم نوین(کنونی) جهانی قرار دارد که حقوق بشر را کاملاً رعایت می‌کند و این‌که این نظام، نظامی‌ست که نوگرایی، پیشرفت اقتصادی و تکنالوژی در آن به اوج خود رسیده است و این‌که این نظام خیرخواه همه بوده و دوستی است که به حل مشکلات بشر در محاکم جهانی و بین‌المللی می‌پردازد؛ محاکمی‌که تمام دولت‌ها تابع و فرمان‌بردار آن بوده و زیر سیطرۀ یک دولت مرکزی قرار دارد. از طرفی متوجه می‌شود که تمام سازمان‌ها، مؤسسه‌ها، انجمن‌ها، اردوها و حتی وزارت صحت/بهداشت، تعلیم و تربیه/آموزش و پرورش تابع این دولت مرکزی بوده و در تمام پالسی و برنامه‌های خود سعی دارد، پا در جای پای آن بگذارد. اما کسانی‌که حق را دنبال کرده و در جستجوی حقیقت اند؛ کسانی‌که عقیدۀ اسلامی مبنای تفکر و آگاهی سیاسی شان است، حوادث سیاسی را بر اساس احکام شرعی، باهم ربط داده واقیعیت این نظام را به درستی می‌شناسند و وضعیتی را که بشریت باید در آن قرار داشته باشد، به خوبی می‌دانند؛ همان طور که از وضعیت امت در گذشته آگاهی کامل دارند. برای‌شان واضح و مبرهن است که این نظام جنایت‌کار جنگی را علیه بشریت به طور عام و علیه مسلمان‌ها بطور خاص راه‌اندازی نموده و جهان را در حالتی قرار داده که بدترین حالات تاریخی‌اش را سپری می‌کند.

 این نظام جهانی ذریعۀ اقدامات نظامی، یک نظام تحمیل شده بر جهان می باشد. نظامی است که اقتصاد جهان را در احتکار خود در آورده و تعامل با دالر و سیستم‌های حکومتی سرمایه‌داری سکولاری ناکام در رعایت امور انسانی و تأمین نیازهای اولیه را برجهان تحمیل نموده است؛ چیزی‌که شریعت آن را مرحلۀ حکومت جبری معرفی کرده است، چهرۀ واقعی برای نظام سرمایه‌داری سکولاری استعماری. بشریت سرنگونی بدتر از این سرنگونی سریع و در حال رشد اواخر صد سال از تاریخ درازمدت سرمایه‌داری را تاکنون تجربه نکرده بود. نظام جهانی ساده‌لوحی در تفکر و سطحی‌نگری نسبت به قضایا را نهادینه نموده و فرهنگ غربی مفلس را از طریق رسانه‌های فاسد، عام ساخته است. می‌خواهند فرزندان مسلمانان به فراگرفتن افکار کفری گمراه‌کننده نایل شده و دوری از اسلام و از درک درست اسلام به عنوان عقیده و نظام و هم‌چنان عقب مانده بوده و برعکس جهت‌شان در حرکت باشند. می‌خواهند فرزاندان مسلمانان را از این واقعیت غافل سازند که اسلام دارای نظام حکومتی همه‌جانبه می‌باشد، اساس آن را فکر اسلامی مستنیر شکل داده و این‌که اساس این نظام ناکام حاکم را فکر سطحی شکل داده است. همان طور که در میدان واقعیت تفاوت برجسته‌ای را در بین حالت بشریت در دوران حاکمیت اسلامی و حالت کنونی آن در عصر حاکمیت سرمایه‌داری سکولاری منافق، که خلاف آنچه را که ظاهر می‌کند در باطن دارد، آشکار می‌سازد.  درحالی‌که الله سبحانه وتعالی چنین می‌فرماید:  

﴿يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ * فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِن لَّا يَشْعُرُونَ﴾ [بقره: 9-12]

ترجمه: می‌خواهند الله و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالی‌که جز خودشان را فریب نمی‌دهند؛ (اما) نمی‌فهمند. در دل‌های آنان یک نوع بیماری است؛ الله بر بیماری آنان افزوده و به خاطر دروغ‌هایی‌که می‌گفتند، عذاب دردناکی در انتظار آ‌‌ن‌هاست. و هنگامی‌که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» می‌گویند: «ما فقط اصلاح‌کننده‌ایم»! آگاه باشید! این‌ها همان مفسدانند؛ ولی نمی‌فهمند.

آنچه به عنوان نظام نوین جهانی به رهبری امریکا و اروپا -انگلیس و فرانسه- و جهت‌های دیگر مثل چین و روسیه خوانده می‌شود، در حقیقت یک نظام نوین نیست، آن برنامه منافقانه است که برای تداوم به استعمار ستمکار غربی، روی دست گرفته شده است؛ نظامی‌که برای تأمین منافع قدرت‌های سیاسی در گوشه‌گوشۀ جهان جنگ‌های خونینی را راه‌انداز نموده است. همان‌گونه که اجدادشان جنگ خونین صلیبی را به راه انداختند؛ جنگ‌هایی‌که برای سیطره بالای زمین، مناطق زیادی را برآتش کشیده، مردمان زیادی را قتل عام و تحت استعمار خود در آورده اند، دارائی‌های بسیاری را به غارت بردند، مراکز پیمان‌ها و توافقات خائنانه بسیاری را طرح ریزی نمودند؛ آن‌ها می‌خواستند که بشریت را به بردگی گرفته و در خدمت مصالح خود قرار دهند و بدین وسیله خواسته‌های‌شان را ارضاء سازند، مردم را از لحاظ مادی و معنوی وادار ساختند تا در برابر "ارباب سفید"شان  زانو بزنند. چیزی‌که اساس قاعدۀ استعمار نژاد سرپرستانه کنونی غربی را شکل می‌دهد، در حدی‌که در اذهان ملت‌های استعمارگر مفهوم برتری نژاد سفید حک شده است، براین گمان اند که فقط آن‌ها حق سروری بر همه را دارند. این‌چیزی است که در اظهارات رؤسای امریکا به وضوح دیده می‌شود:

روزفلت رئیس جمهور سابق امریکا، پس از پایان جنگ جهانی دوم گفت: اکنون جهان مال امریکا است. در سال 1961 رئیس جمهور کنیدی گفت: هدف از وجود امریکا رهبری تمام جهان می‌باشد. در سال 1963 نیکسون گفت: ارزش‌های ما برای صادرشدن است، ما نیازی به عذرخواهی از کسی نداریم. در سال 1976 جیمی کارتر گفت: مسئولیت مان این است که ثبات نظم جهانی را تأمین کنیم. بنابر این، شگفت آور نیست که آن‌ها بر خود دولت‌های بزرگ و دولت‌های اول جهان اطلاق می‌کنند.

حتی ما این موضوع را در فریب‌خوردگان و غرب زدگان از فرزندان امت اسلامی نیز می‌بینیم، کسانی‌که به دیموکراسی و دولت مدنی فرامی‌خوانند که بر مبنایی سکولاریزم حکومت کند. گمان می‌برند که این نوع دولت، آنان را در جمله دولت‌های متمدن و پیشرفته، بسان امریکا و اروپا، قرار می‌دهد، در حالی‌که آن‌ها در پلیدی و فساد، مصرف مواد مخدر و الکول، فساد اخلاقی، زناء و تجاوز جنسی و خشونت، ترور و بی‌بندباری و راه‌اندازی سناریوهای مضحک انتخاباتی و در بحران‌های جهانی، اقتصادی، اجتماعی، صحی/بهداشتی پیشتاز اند. کشورهای خود را دولت‌های در حال توسعه و دولت های جهان سوم می‌پندارند؛ در حالی‌که این دولت‌ها غارت زده و زیر استعمار قرار دارند و مهار تصمیم‌ها و نیروهای شان در اختیار خودشان نیست. همان‌طور که نظام جهانی، ویژه اعلان جنگ علیه ادیان به طور عام و علیه اسلام بطور خاص می‌باشد. اساس سرمایه‌داری سکولاری بر جدای دین از زندگی استوار بوده، تمام هم آن اقتصاد و ماده است. منفعت را مقیاس اعمال ساخته حاکم و منصب‌دار دولت بر مردم به دیدۀ خالی از احترام و حقوق و ارزش‌های اخلاقی می‌نگرد، بلکه حتی این نظام انسان‌های مستضعف را بر کفر و فسق، گسستگی نژادی، تحریک کرده و آنان را به سبک زندگی ارباب سفیدشان به فتنه می‌اندازد. زندگی مملوء از فرومایه‌گی، خود خواهی، فحاشی و فساد اخلاقی دارند؛ تا این‌که آنان را در گودال متعفن پلیدی فکری و تنفر از انسان و خالق انسان فرو برد. در ظاهر به بیان آزادی‌ها، حقوق، صلح و حق مردم در انتخاب نظام و سرنوشت متقلبانۀ شان باکلمات بازی و خوش‌لحنی ‌می‌کنند.

هرگزی قاعدۀ فکریی که انسان را وادار سازد تا هرچه بخواهد، در هرزمانی‌که بخواهد و هرگونه‌ای که بخواهد، بدون هیچ‌گونه قید و شرطی انجام دهد، موفق نخواهد شد! ادارۀ امور زندگی برای صاحبان این ایدیولوژی، هم‌چنان نظام‌های برگرفته شده از این ایدیولوژی، بر اساس منفعت و مصلحت مادی مشترک، به عنوان معیار اعمال، استوار است. سپس فسادگری و فاسدسازی، بدکاری و فساداخلاقی، ارضاءسازی‌های نامشروع، دارائی‌های مختلط به خون فقراء، وارونه ساختن فطرت انسانی، ادعای بی‌نیازی انسان از زندگی مطابق آن‌چه الله سبحانه وتعالی در اسلام بیان داشته است. انسان از نگاه آنان اگر از سفید پوستان حاکم و یا ثروتمندان ستمگر جهان نباشد، خود، آبرو و مالش ارزشی یک دو پولی را ندارد. بلی، این ملاک دیدگاه دولت‌هایی می‌باشد که مجری و حامل این نظام اند؛ دولت‌هایی‌که قاعده فکری و این عقیدۀ کفری شان را از طریق استعمار سرزمین‌های دیگر پخش و نشر ساخته و برحسب مصالح خود، مرز بومی برای آن مشخص می‌کنند و در میان‌شان جنگ‌های داخلی را راه‌اندازی و توجه مردم را از کار برای تغیر واقعیت ستمکارنۀ شان، غافل می‌سازند. چون بی‌تردید مردم برای سرنگونی این نظام غربی اقدام خواهند کرد، زیرا این نظام برای آنان جز کفر، فقر و جهل (هرآنچه مخالف نظام اسلام است) و امراض گوناگون چیزه دیگری را پیشکش نساخته است. دشمنان الله سبحانه وتعالی و دشمنا رسول الله صلی الله علیه وسلم و مؤمنین را دوست می‌خوانند. هیچ‌گاه از این دولت بزرگ نامی برده نمی‌شود؛ مگر این‌که همراه با آن از جنگ‌های ویرانگر و اشغال سرزمین‌ها پیمان‌ها و توافق بر اختیار گرفتن قدرت مردم و فشار اقتصادی برای غارت دارای‌های سرزمین‌ها نام برده ‌شود، بلی این سیاست خارجی حال و سابق شان می‌باشد.

نظام استعماری کنونی بردۀ هوای نفس بوده و انسان را تنها ابزار قرار داده است. برای انجام اعمال شیطانی، سعی دارد تا شریعت رب العالمین را از صحنۀ سیادت و سروری دور ساخته و قدرت را از امت اسلامی سلب نماید؛ امتی‌که باید خلیفۀ خویش را انتخاب و در حاکم ساختن شریعت از وی پیروی کنند. اما نظام کنونی حاکم بر جهان بیشترین تلاش آن ممانعت از تطبیق اسلام توسط خلیفۀ مسلمانان می‌باشد؛ چیزی‌که از حدگذری آشکار در برار آفریدگار عز و جل است؛ آفریدگاری‌که در روی زمین انسان را  از بردگی و بندگی بشریت رهانیده آن را مقید به احکام شرعی نمود و بندگی را فقط برای الله سبحانه محدود ساخت. در حالی‌که امروز جهانیان چه در غرب اند، چه در شرق، چه در شمال و چه در جنوب، در واقع 99% از آنان اسیر بردگی و بندگی بشر اند، به استثنای 1% متباقی که در قصرها در خوشی و فراخی زندگی می‌کنند؛ پادشاهان جبر و ستم و مالکان ثروت‌های هنگفت اند؛ حکامی‌که بر جهان بر اساس غیر آنچه که الله نازل فرموده است، حکومت می‌کنند؛ کسانی‌که بیشترین دشمنی را نسبت به دیگران دارند و کسانی‌که خود را در زدودن حق دیگران و در نابودی تمام کسانی‌که برده‌گی این نظام کنونی را نمی‌کنند، ذی حق می‌دانند. نظامی‌که به اقتدار یک دولت جهانی و بین المللی به رهبری یکتازانۀ امریکا، یک صندوق بین المللی پول، یک بانک مرکزی، به یک نظام جهانی تبدیل شده است. نظامی‌که دارای معاهدات، توافق‌نامه‌ها و پیمان‌های یکتاز و یک شورای امنیت می‌باشد و برای انتقال تنها استعمار غربی امپریالیستی، از طریق دولت ممرکزی عمل می‌کند، تمام نظام‌حاکم مذدور غرب تابع قوانین، دستورات خود ساخته، و پیمان‌ها و توافق‌نامه‌ها آن می‌باشد. هم‌چنان از طریق این دولت مرکزی، ساخت تصمیم‌ها در این نظام‌ها را در کنترول خود دارد.

غرب با تمام توان خود تلاش دارد تا این نظام جبری را تحمیل سازد، تا از برپایی دوبارۀ دولت اسلامی جلوگیری کند، چیزی‌که آنان را به وحشت انداخته است، آن‌ها به خوبی می‌دانند که اسلام دارای یک ساختار دولت‌داری کامل می‌باشد و تنها این نظام است که روزی بلای جان نظام فرسودۀشان شده بساط آن را بر خواهد چید. آن‌ها می‌داند که بسبب ناکارایی نظام‌شان، بشریت عوامل بیداریی فکری خویش را گم نموده، نزدشان ارتقاء، چنگ زدن به ارزش‌های والای انسانی که صرفاً از طریق تطبیق احکام حکیم، عادل، شرعی و ربانی و از طریق زندگی اسلامی مطمئن، بدست خواهد آمد، احکام و زندگی که انسان را اکرام داشته به عقل آن حرمت قایل می‌شود تا کرامت انسان را بر آن باز گردانده و در نتیجه از شخصیت‌های درست و پرتوانی‌که در تمام عرصه‌های اقتصادی، تعلیمی، علمی، تکنالوجی و طبی... پیشرفت و ابتکار دارند و بهترین الگوهای زندگی برای نسل‌های آینده قرار دهد. همانگونه که در دوران طلایی خلافت اسلامی بوده است، زمانی‌که کشورهای غربی در برابر حاکمیت اسلامی سرتعظیم فرو آورده و به عدالت‌اش خود معترف بودند، حاکمیتی‎که امور مردم را رعایت و به تطبیق اسلام در تمام ابعاد زندگی، آنان را گرامی داشته، عزت و غنامندی می‌داد. در دورانی‌که این‌گونه نبود که مردم برای بدست‌آوردن یک لقمه نان برای زنده ماندن، با این همه مشقت روی در روی باشند. هدف انسان در زندگی فقط تلاش برای نیافتیدن در گودال فقر مهلک و نیازمندی شدید نبود؛ نیازهای اولیه مانند گندم، کالای مورد نیاز، موادسوخت و دارو، که امروز به قیمت سرسام‌آور و طاقت‌فرسای فروش آن‌ها بر مردم تحمیل می‌شود، در آن دوران به خوبی تأمین بود. همه زیر چتر دولت اسلامی زندگی خوش و سعادت‌مندانه‌ای را سپری می‌نمودند؛ دولتی‌که با روشنی و بر اساس این کلمه"لااله الا الله محمد رسول الله" بشریت را به بهترین‌وجه آن رهبری می‌نمود؛ در حالی‌که هیچ فرومایه‌ای جرئت تاختن بر بزرگان و منصب‌داران این دولت شکوه‌مند را ندارد، کسانی‌تاریخ را به خون‌های پاک شان نوشتند.

دولت خلافت راشده دعوت اسلامی را به سوی جهانیان بدوش می‌کشد، حاکم و رعیت‌اش از مسلمانان و غیرمسلمانان، براساس قوانین و دستورات ربانی، هریک مشغول انجام تکالف خود می‌باشند، اساس حاکمیت در آن را عدالت، تقوی، صداقت، شفافیت، ترس از الله سبحانه وتعالی و سیر بر منهج رسول الله صلی الله علیه وسلم شکل می‌دهد. مقیاس و معیار اعمال در آن حلال و حرام می‌باشد؛ نه منفعت و مصلحت مادی. ویژه‌گی‌هایی‌که از آن یک دولت رعیت‌دار و یک دولتی‌که هدایت و رحمتی برای رعیت خود می‌باشد، ساخته است. یک دولت بدون مرز و موانع، دولتی‌که در آن انسان‌ها، حیوانات، نباتات در امنیت کامل قرار دارند. مرکز دولت‌های کفری ذریعه‌ی نظامی اداره می‌شود که به وسیلۀ جنگ و آتش حکومت کرده ویرانی و خرابی را برای مردم درپی دارد. مرکز دولت خلافت راشده، ذریعه‌ای نظامی اداره می‌شود که بر اساس آنچه الله سبحانه وتعالی نازل فرموده حکومت می‌کند، دولتی می‌باشد که برای تمام بشیرت رحمت، روشنایی و امنیت و ثبات مادی و معنوی را حمل می‌کند. چنانچه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَما أَرْسَلنَاكَ إلاَّ رَحْمَةً لِلعَالَمِينَ﴾ [انبياء: 107]

ترجمه: ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

چهان امروز به نظم نوین ضرورت ندارد، بلکه بر یک نظام اصیل ضرورت دارد. چه کسی‌ست آن‌که نداند اسلام دارای نظام متفاوتی می‌باشد که تمام مشکلات بشر را به بهترین شکل آن معالجه و سامان می‌دهد، در حالی‌که این نظام از جانب الله سبحانه وتعالی بوده، نظامی‌ است که اسلام در دولت خلافت راشده پیش ‌رو تطبیق می‌کند؛ دولت واحدی است که بالای امت اسلامی بلکه بالای تمام بشر حکومت و امورشان را طبق اسلام رعایت خواهد کرد. دولت بزرگ و مقتدری‎‌که دارای تاریخ تابان، حاضر زیبا و آیندۀ درخشان می‌باشد و در گذشته موفق بوده و در آینده نیز موفق خواهد بود. سیاست خارجی آن پخش و نشر اسلام می‌باشد تا نور اسلام بر همه عالم تابیده، بشریت را بیدار و با نهادینه ساختن ارزش‌های والای اسلامی فکر مستنیر را در میان بشر پدید آورد؛ دست بشر را گرفته به سمت جنت و رضای الله سبحانه وتعالی بکشاند. این دورانی ‌می‌باشد که به اذن و اردۀ الله سبحانه وتعالی، پس از دوران حاکمیت جبری خواهد آمد تا بشریت را از چنگال این‌نظام پلیدی‌که زنان، اطفال، مردان، حیوانات، نباتات، زمین و آسمان... را در بدترین شرایط قرار داده است، نجات دهد. در مسند امام به روایت حذیفة از رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین آمده است:

تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكاً عَاضّاً فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكاً جَبْرِيَّةً فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ نُبُوَّةٍ. ثم سكت.

ترجمه: تا مدتی‌که الله بخواهد در ميان شما نبوت و پيامبری باقی خواهد ماند و هنگامی‌که الله خواست آن را از ميان بر مي‌دارد و بعد از آن خلافت بر طریقه و منهج نبوت خواهد بود و آن تا هنگامی الله  خواسته باشد ادامه مي‌یابد. سپس وقتی الله خواست آن را برداشته پادشاهی با دندان‌گيرنده مي‌آيد و آن تا وقتی الله خواسته باشد دوام می‌کند. سپس هنگامی‌که الله خواست آن را برداشته پادشاهی جبر و ستم خواهد آمد و تا وقتی‌که الله خواست دوام مي‌یابد، بعد از آن هنگامی الله خواست آن را دور کرده بار ديگر خلافت بر روش و منهج نبوت مي‌آيد.

باید بخاطر روزی مانند این تلاش کرد؛ روزی‌که به اذن و ارادۀ الله سبحانه وتعالی دور نخواهد بود؛ روز سرنگونی کفار، جنایت‌کاران، منافقین و روز پیروزی متقین. الله سبحانه وتعالی چنین می‌فرماید:

﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ﴾ [نساء: 124]

ترجمه: منافقان می‌خواهند الله را فریب دهند؛ در حالی‌که او آن‌ها را فریب می‌دهد.

نویسنده: غادة محمد حمدي

مترجم: علی مطمئن

 

ادامه مطلب...

تطبیق احکام و تجربه حکام

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

بعضی­ها پیرامون میزان عملکرد و استطاعت ایران و ترکیه در واکنش با تحریم­ها از سوی امریکا و اروپا و یا هم از سوی هر دوی شان سوال می­کنند. آیا کدام چیزی وجود دارد که سیاست و توانمندی عملکرد آنان را برای نجات سرزمین­های شان از تحریم­های بین المللی که بر هر دو وضع می­شود را نشان دهد؟ به عنوان مثال اگر به جای اردوغان می­بودی علیه این تحریم­ها چه چه واکنشی انجام می­دادی؟

سوالات زیادی در ارتباط به تهدیدهای کشورهای ابرقدرت جهان که متوجه ایران و ترکیه است مطرح می­شود؛ هرچند که منافع شان نسبت به این دو دولت متفاوت می­باشد. بعضی­ها ادعا دارند که قلت تجربه کافی رهبران سیاست­مدار ایران و ترکیه و ارزیابی غلط شان نسبت به اوضاع و شرایط بین المللی یگانه سبب تحریم­های بین المللی است که با آن دست و پنجه نرم می­کنند. در حقیقت سبب دیگری وجود دارد که مهم­تر از آن بوده و پشت ضعف هر یک از ایران، ترکیه و باقی دولت­های حاکم در سرزمین­های اسلامی قرار دارد که آنرا می­توان به شرح ذیل بیان نمود:

در اینجا دو چیز بسیار مهم وجود دارد که دانستن آن به شکل صحیح و درست لازم و ضروری بوده و باید که به دقت از همدیگر متمایز گردند:

1. احکام اسلام در سیاست خارجی و داخلی؛

2. تجربه کافی حکام و توانمندی سیاسی آنان.

بدون شک اسلام از طریق تطبیق احکام شرعی خود در سیاست داخلی و خارجی در دولت(خلافت) مصونیت کافی برای مقاومت در برابر بحران­ها (تحریم­ها، جنگ­ها، سختی­ها و...) را داده است. هرگاه دولت در قوانین­ سیاسی داخلی و خارجی خود احکام اسلام را تبنی کند، برایش قدرت کافی برای حمایت از خود و پیروانانش تولید شده و دژ محکمی پدید می­آید که توسط آن می­توان شر و بدی استعمارگران را از خود دفع کرد.

به عنوان مثال در سیاست داخلی: اقتصاد در دولت اسلامی هرگز مبتنی بر ربا و بازارهای سهام نیست تا بازارهای دولت و اقتصاد را بازیچه دست ابرقدرت­های جهان گرداند؛ بلکه واحد پولی آن طلا و نقره می­باشد؛ نه کاغذهای نقدی که هیچ قیمت و پشتیبانه اقتصادی ندارد و نیز در دولت اسلامی شرکت­های جهانی قاره پیما از سوء استفاده نمودن بازارهای دولت و نشر فقر و نیازمندی بازداشته می­شوند. لشکر در دولت خلافت متمسک و مبتنی بر عقیده اسلامی و تثقیف شده به احکام عملی اسلام می­باشد که تو آن را به مثابه یک قشر جامد غیر قابل نفوذ خواهی یافت که ثابت قدم بوده و برای قربانی دادن آماده می­باشد و تمام ساز و برگ لشکر بدست خلیفه بوده که هیچ ارتباطی به داونینگ استریت، واشنگتن، پاریس و سفارت‌خانه­های غربی نمی­داشته باشد... .

مثال‌های متذکره فوق، نمایان­گر کیفیت تطبیق احکام اسلام در سیاست داخلی و خارجی برای دولت و مردم آن بوده و برتری حاکمیت دولت اسلامی را نسبت به حاکمیت دولت­های ابرقدرت جهان و کیفیت رسیده­گی شان را با لشکر و بازارهای اقتصادی واضح می­سازد.

در سیاست خارجی: احکام اسلام از اشتراک دولت در پیمان­ها و سازمان­های استعماریی همچو ناتو، سازمان ملل و برادران‌شان به دلیل این­که از حکام دولت اسلامی و تصمیمات سیاسی شان سوء استفاده می­کنند، جلوگیری می­کند. همان­طوری‌که قانون اساسی دولت از قرضه گرفتن از بانک جهانی و صندوق نقدی پول دو دولتی که دولت­های دیگر را گروگان مستعمرین می­گرداند مانع می­شود.

از این مثال­ها نتیجه­گیری می­شود که با تطبیق احکام اسلام در عرصه سیاست داخلی وخارجی؛ دولت از بازیچه شدن در دست دولت­های دیگر نجات یافته و با تطبیق همین احکام اسلامی؛ هیبت و شکوه برای دولت و مردم پدید آمده که به واسطه آن دولت می­تواند از خود و مردم خود در برابر بحران­ها و ناهنجاری­ها دفاع نماید.

چون­ این دولت به دعوت الهی لبیک گفته و احکامش را بطور همه جانبه چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی عملی می­سازد. الله سبحانه وتعالی از این دولت رضایت داشته، آن را بر مستعمرین چیره می­گرداند و بعد از هر سختی که متحمل شود آسانی قرار می­دهد و بعد از هر درد و رنج هم برایش خوشحالی نصیب می­گرداند.

﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ [محمد: 7]

ترجمه: اگر (دین) الله (سبحانه وتعالی) را یاری کنید، وی شما را یاری می­کند (و بر دشمنان تان پیروز می­گرداند) و گام‌های تان استوار می­دارد (و کار و بارتان را استقرار می­بخشد).

اما نقطه دوم و مهم تجربه کافی حکام و توانمندی سیاسی آنان می­باشد. بدون شک که قدرت حاکم در پیش­برد دولت اسلامی و توانمندی آن در اعمال سیاسی هم‌چو استفاده از مانورها و تله­های بین‌المللی و قدرت برجسته آن در اعمال دیپلوماسی؛ دولت را قادر می­سازد تا که قلمرو خویش را گسترش بخشیده، سرزمین­ها را فتح و دیگران وادار به گردن نهادن در تحت چتر دولت اسلامی گرداند. در این زمینه مثال­های واقعی وجود دارد که می­توان به نبوغ فکری، شجاعت و قدرت ابوبکر صدیق و عمر بن الخطاب رضی الله عنهما اشاره کرد که با استفاده از نبوغ فکری، شجاعت و قدرت‌شان توانستند که به حیات بزرگ‌ترین امپراطوری­های عصرشان نقطه پایان گذاشته و قلمرو دولت‌شان را وسیع گردانند.

اکنون برای ما واضح شد که رمز موفقیت دولت­ها در دو چیز نهفته است: اولاً قوانین اساسی آن و ثانیا تجربه کافی رهبران و توانمندی سیاسی آن.

 قانون اساسی زیر بنای یک دولت را تشکیل می­دهد و هیچ رهبر و حاکم -هر قدر که تجربه و قدرت سیاسی داشته باشد- باز هم نمی­تواند که از دولت، مردم و تصمیمات سیاسی خود حمایت و دفاع کند و نه هم می­تواند که قلمرو دولت خود را گسترش بخشد و یا هم از یک جا به جای دیگر انتقال دهد، مگر این­که مبنی قانون اساسی آن چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی، عقیده و میراث مردم باشد و این عقیده در نزد مسلمانان عقیده اسلام می­باشد؛ نه قوانین فرانسه، انگلیس و یا هم قوانین سازمان­های بین‌المللی.پس می­باست که اساس قوانین در دولت اسلامی مبتنی بر عقیده اسلامی باشد.

قوانین اساسی است که حصانت، مصونیت و مقاومت را پدید می­آورد، سکتورهای اقتصادی، تعلیمی و نظامی را شگوفا ساخته و امت را برجسته می­گرداند و از میان‌شان رهبرانی را بزرگ نموده و تقدیم جامعه می­نماید. لذا، لازم است که از یک حقیقت بسیار مهم با خبر شویم و آن این­که؛ تجربه حکام و توانمندی سیاسی شان در صورتی مفید واقع می­شود که از آن در تطبیق احکام اسلام در سیاست داخلی و خارجی استفاده نمایند. در غیر این­صورت داشتن تجربه و توانمندی سیاسی برای حکام به جز این­که آنان را به سرعت بسوی مزدوران حلقه بگوش دولت­های ابر قدرت جهان بکشاند و یا هم آنان را در کشتی‌شان سوار نماید هیچ فایده­ای دیگری در پی نخواهد داشت مثل وضعیت حاکم در ترکیه و ایران.

نویسنده: فرج ممدوح

مترجم: محمد مزمل  

ادامه مطلب...

ببین؛ تفاوت از کجا تا به کجاست: بین اجداد ما که با فرشتگان نشسته‌اند و کسانی‌که با کافران نشسته‌اند تا قوانین کفر را به آن‌ها بیاموزند!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

امروز، وزارت عدلیه/دادگستری یک برنامۀ آموزشی را در زمینۀ مقدمۀ پیش‌نویس قانون، با حمایت از برنامۀ توسعوی سازمان ملل برگزار کرد که توسط کارشناس حقوقی در زمینۀ تهیۀ قانون، توافق‌نامه‌ها و قراردادها، پروفیسور ویلیام ادوار کوثر، به تعدادی از مشاوران در وزارت عدلیه ارایه شد و کارشناس بر اهمیت مشارکت کارشناسان حقوقی در روند تدوین قوانین، لوایح و دساتیر اساسی تأکید کرد و افزود که هیچ تغییری در قوانین جز با مشارکت همه مقامات ذیربط اعمال نمی‌شود. وی هم‌چنین بر لزوم بهره‌مندی از تجربیات سایر کشورها در امر قانون‌گذاری تأکید نمود. ویلیام با ارایۀ توضیحات جامع از اصطلاح سیاست عمومی، خاطرنشان کرد که برنامۀ قانون‌گذاری روندی مداوم و دائمی است که برای غلبه بر همه معضلات و اطمینان از دقت در رأی‌زنی‌های فرایند قانون‌گذاری، متخصصان حقوقی باید دست در دست هم کار کنند. در پایان، ویلیام بر اهمیت جذب جوانان و استفاده از آن‌ها در مرحلۀ انتقالی و قانون‌گذاری تأکید نمود تا باشد که آن‌ها در شکل‌گیری آیندۀ خود نقشی داشته باشند. (منبع: سونا 21/12/2020م)

یک مبارزۀ آشکار توسط دولت دورۀ انتقالی در مقابل شریعت الله سبحانه وتعالی بدون شرم و ابهام جریان دارد، زیرا فضای گسترده‌ای را برای کافران جهت تغییر قوانین برای مطابقت با دیدگاه غرب باز می‌نماید و غربی‌های را مهمانداری می‌کند که آن‌ها را آموزش می‌دهند و نظریه‌پردازی در مورد چگونگی ساخت و تدوین این قوانین به عنوان یک روند دوامدار کرده و تأکید بر لزوم مشارکت جوانان در این امر دارند. ما این کافر را مقصر نمی‌دانیم؛ زیرا او منکر آن چیزی است که برای رسول الله صلی الله علیه وسلم نازل شده..، اما حال مردم مسلمان چیست که او را می‌آورند تا به ما بیاموزد که چگونه قوانین وضع کنیم؟ چه کسی آن را وضع می‌کند و آن را می‌سازد؟! ما برای همه جهان یک ایدیولوژی و دستور اساسی داریم که قرآن پروردگار و سنت پیامبر ما صلی الله علیه وسلم است؟!

﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾ [سوره توبه، آیۀ 33]

ترجمه: ‏الله آن ذاتی است كه پيغمبر خود (محمّد صلی الله علیه وسلم) را همراه با هدايت و دين راستين (به ميان مردم) روانه كرده است تا اين آئين (كامل و شامل) را بر همه آئين‌ها پيروز گرداند (و به منصّه ظهورش رساند) هرچند كه مشركان نپسندند.‏

به جای این‌که حکام سودان با تطبیق شریعت الله سبحانه وتعالی برای پیروزی این دین و رسیدنش به منصۀ ظهور تلاش کنند، در این‌جا آن‌ها با کسانی می‌نشینند که قوانین کفر را به آنان می‌آموزند. پس بین جلسۀ که شیاطین جنی و انسی آن را تحت پوشش قرار داده اند تا جلسه‌ای که در آن جایگاه بشر رفعت پیدا نموده و فرشتگان همنشین آن باشند، بسیار فرق است.

در حدیث صحیحی‌که مسلم دربارۀ آمدن جبرئیل و ملاقات او با رسول الله صلی الله علیه وسلم و صحابه نقل کرده، حدیث با عظمتی است که شامل شرح کل دین می‌باشد و به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه وسلم در پایان فرمودند:

«هَذَا جِبْرِيلُ أَتَاكُمْ يُعَلِّمُكُمْ دِينَكُمْ»

ترجمه: این جبرئیل بود، آمده بود تا دین شما را برای تان بیاموزد.

امروزه ویلیام کوثر بر اساس دیدگاه غرب از قانون به عنوان نتیجۀ توسعۀ طبیعی که نظر این گروه را بیان می‌کند و به دولت دورۀ انتقالی نسبیت و تغییر قوانین و بی‌ثباتی آن‌ها را آموزش می‌دهد. بناءً قانون غرب در واقعیت خود و با اعتراف حقوق‌دانان آن قانون ویژه‌ای است که نتیجۀ برخی شرایط اجتماعی و تاریخی می‌باشد. این امر باعث شد تا قانون‌گذار غربی در تدوین قوانین ساخته شده توسط بشر مبتنی بر قواعد کاملاً عقلی، مانند عدالت و ضمیر ناشی از خود انسان، به احکام نظریۀ «قانون طبیعی» رهنمون گردد.

جای تعجب نیست که غرب خلای فکری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را که سودان از آن رنج می‌برد، پر کرده است؛ چرا که این عرصه برای غرب و نظام وضعی آن خالی گذاشته شده است. به همین اساس آن‌چه را که از اثرات ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اسلامی باقی مانده است تحریف می‌کند تا نقص فکری در جامعه ایجاد نموده و نظام‌ها و قوانین غربی بتواند حاکم شود! و هرگاه از اسلام یاد شود، از ظلم نظام انقاذ یاد می‌گردد، زیرا قوانین و اساسات اسلامی بیش از سی سال در واقعیت سیاسی و قانون‌گذاری مردم هیچ أثری نداشته است.

وضعیت واکنش در مفاهیم امروزه در حال تعمیق است، آنچه توسط وزارت عدلیه سودان انجام می‎شود و نتیجۀ آن تصویب قوانین غربی بدون توجه به تناقض آن با احکام شرع اسلامی است و در این زمینه من از آنچه در بسیج مردم در سودان برای پذیرفتن هر آن‌چه از غرب به عنوان یک درمان می‌بینم، دلهره دارم؛ با وجودی‌که در خود غرب بی‌فایده بوده است! آن‌چه تعجب‌آور است این‌که اکثر آن‌ها هنگام تطبیق فلسفۀ قانون‌گذاری غربی در غرب، به تأثیر آشکار آن توجه نکردند؛ این فلسفه که تقریباً بیشتر مقررات قانون اساسی دورۀ انتقالی را تحت پوشش گرفته است و تقریباً فلسفۀ دیگری را که ممکن در برخی از مقالات ظاهر شود، از بین می‌برد و عجیب‌تر که این قانون اساسی یک قانون بلاتکلیف بوده و با نصوص قطعی اسلام مخالف می‌باشد. تناقض کاملاً واضحی وجود دارد بین فلسفۀ تشریعی اسلام، که بر اساس "لا اله الا الله و محمد رسول الله" بوده و قانون‌گذاری را فقط از برای الله سبحانه و تعالی می‌داند تا فلسفۀ غرب که بر اساس چندین قاعده است. مهم‌ترین آن‌ها حفظ آزادی فرد، جدا کردن دین از زندگی، نسبیت قوانین، قانون‌گذاری و آزادی‌ها، آزادی اندیشه در فکر غربی یک اصل اساسی برای ظهور جوامع به شمار می‌رود و اساس ساختار وجود سیاسی است که هدف شان محدود به حفظ آن‌ها است. اما هنگامی‌که انسان مجبور به زندگی در یک جماعت شود نیاز به یک دولت دارد که صلاحیت تنظیم امور خود را داشته باشد و قانون‌گذاری باید با فکرۀ سازش قدرت و آزادی پیوند بخورد. بنابراین قانون‌گذاری (تنظیم زندگی بین قدرت و آزادی در چارچوب دولت_امت) را در پیش گرفت. نتیجۀ این امر ایجاد قاعدۀ تفکیک قوا، برای جلوگیری از استبداد فردی است و تأثیر این فکره در یک فصل کامل از سند قانون اساسی آشکار شد که نام حقوق و آزادی را حمل می‌کند، همان‌طور که در تأکید بر موضوع تفکیک قوا در این قانون اساسی ظاهر گردید.

این در تضاد کامل با اسلام است، که از آزادی دادن به فرد یا محدود کردن آزادی او شروع نشده، بلکه از این اساس آغاز شد که هر مشکلی در ابتدا یک مشکل انسانی است و آن را برای این شخص معالجه کرد، به عنوان فردی‌که غرایز و نیازهای مختلف دارد و خالق انسان به این غرایز و نیازها آگاه تر است:

﴿أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾ [سوره ملک آیۀ 14]

ترجمه: مگر کسی‌که مردمان را می‌آفریند (حال و وضع ایشان را) نمی داند و حال این که او دقیق و باری‌ بین بس آگاهی است؟!

بنابراین حکم شرعی عبارت از خطاب شارع متعلق به افعال بندگان است و آن مقیاس اعمال می‌باشد؛ نه آزادی یا هر چیز دیگر. آزادی را نمی‌توان پایه‌ی عملی برای ساختن قانون قرار داد. اگر آزادی شخصی با شروع آزادی دیگران به پایان برسد، این بدان معناست که آزادی برای کسی وجود ندارد که هرکاری بخواهد انجام دهد. واقعیت این است که آزادی در جوامع غربی با محدودیت‌های قانونی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی محدود شده است که کاملاً آن را از محتوای که مردم را مجذوب خود می‌کند، بیرون ساخته و آن را به عنوان یک کلمۀ قرار داده که صرف شیفته‌گان تمدن غرب مانند حاکمان سودان می‌سرایند! چنان‌که نظام  غربی در قانون جدایی دین از دولت که پس از درگیری خونین بین اندیشمندان و کلیسا اتفاق افتاد، با اسلام در تضاد است که باعث شد اروپا زمانی قانون دائمی و پایدار داشته باشد و قوانین ثابت مذهبی برداشته شود. بنابراین قانون‌گذاری به بیان افکار عمومی تبدیل گردید و قانون تابع خواسته‌ها و نیازهای مردم شد به طور رسمی، مردم منشأ قوانین گردیدند و نظام دموکراسی بر حق مردم در تصویب قوانین خود به عنوان بخشی از قاعدۀ حاکمیت مردم تمرکز کرد.

تحت تأثیر این فکره، وضع ماده‌ای به وجود آمد که حاکمیت را برای مردم قرار دهد، که در آن سیادت از مردم و قدرت برای دولت طبق مفاد سند قانون اساسی اعمال می‌کند، که عالی‌ترین قانون در سرزمین‌ها به شمار می‌رود و مفاد آن بر همه قوانین غلبه دارد؛ و مفاد قوانینی‌که با مفاد این سند قانون اساسی مغایرت نماید، لغو یا تعدیل می‌شود تا آنجا که تعارض را از بین ببرد. این متن اساس جدایی دین از دولت و حذف دین اسلام از واقعیت دولت، قانون اساسی و قوانین می‌باشد.

چگونه مردم می‌توانند قوانینی وضع کنند؛ در حالی‌که عقل انسان موازین ثابتی نداشته و تحقق قانون‌گذاری جز با استفاده از قانون‌گذاری پروردگار بشر ممکن نیست؟ به همین ترتیب، اصل جدایی دین از دولت ایدیولوژی مبتنی بر تحقیق و اثبات عقلانی نیست. با وجود آن غرب قانون‌گذاری خود را جهانی کرده و جهان را در گلوگاه جدایی دین از زندگی قرار داده است. این یک نظریۀ مبتنی بر تحقیقات و شواهد نیست، بلکه یک راه حل وسط با پذیرش دین همراه با جدائی آن از زندگی است.

آن‌چه که در آن تردیدی نیست این‌که جدائی دین از دولت با فطرت انسان در تضاد بوده و انسان کل غیر قابل تجزیه است که نمی‌توان عقیده و احساسات او را از اعمال و تصرفاتش به طور دائم جدا کرد. این جمله که سیادت و اختیار صدور قانون از امت است، با دلایل شرعی از کتاب الله و سنت رسول الله که قانون‌گذاری برای هر شخص دیگری غیر از الله سبحانه وتعالی منع می‌کند، مغایرت و تناقض دارد. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ [سوره احزاب آیۀ 36]

ترجمه: هيچ مرد و زن مؤمني، در كاري كه الله و پيامبرش داوري كرده باشند (و آن را مقرّر نموده باشند) اختياري از خود در آن ندارند (و اراده ايشان بايد تابع اراده الله و رسول باشد).

حقیقت این است که مردم، چنانکه ایدیولوژیست‌های سرمایه‌دار غربی ادعا می‌کنند، قانون‌گذار نیستند؛ بلکه قانون‌گذاری منحصر به تعداد محدودی در پارلمان یا کمیتۀ خبرگان است. پس نسبت دادن قوانین به مردم صحیح نیست، زیرا این امر با واقعیت مغایرت دارد، حتی اگر این قوانین یا قانون اساسی پس از همه‌پرسی عمومی دربارۀ آن‌ها تصویب شود. از آن‌جا که قانون اساسی از مجموعه‌ای مواد تشکیل شده که در آن مسائل پیچیده‌ای وجود دارد و فقط متخصصان آن را می‌دانند و از طرفی دیگر توافق یا اعتراض بقیه افرادی‌که متخصص نیستند هیچ ارزشی ندارد. به همین ترتیب، موافقت موافق به معنای موافقت حقیقی نیست؛ زیرا تحت فشار احزاب اطراف بیرونی یا تأثیر ابزار رسانه‌ای در شکل‌گیری افکار عمومی است. در پایان، تصویب یک قانون اساسی در یک دورۀ معین، با وجود تصویب اکثریت افراد حاضر در آن دوره بدون ارزش است.

این‌ها برجسته‌ترین تناقضاتی است که در اندیشۀ قانون‌گذاری غرب وجود داشته و در کل با شریعت حنیف الهی بصورت اجمالی و تفصیلی مغایرت دارد و دولت سودان با واردن کردن فلسفۀ غربی که امروز قوانین حاکم بر آن بنا شده موافقت کرده است. اما مردم سودان مسلمان هستند و کسانی‌که بالای مردم بر اساس اعتقادات، باورها و آن‌چه از آن نشأت کرده حاکمیت نمی‌کنند، باید به زودی نابود گردند.

نویسنده: غاده عبد الجبار (أم أواب) ـ ولایه سودان

مترجم: احمد صادق امین

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه